«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

تبریک به مناسب ولادت حضرت فاطمه‌ معصومه (سلام الله علیها)

ایّام پیش رو خصوصاً ولادت مادر علم، مادر فقاهت، مادر جهاد و اجتهاد، میلاد حضرت فاطمه‌ معصومه (سلام الله علیها) را تبریک عرض می‌کنم که نمی‌شود عناوین برای ایشان بیان کرد و حقّ مطلب را اَدا نمی‌کند. حضرت فاطمه‌ معصومه (سلام الله علیها) در دنیا و آخرت ظرفیّت فراگیری دارند تا جایی که وجود مقدّس حضرت ثامن الحُجج، ولی نعمت‌مان، امام اباالحسن حضرت علیّ‌بن‌موسی‌الرضا (علیه السلام) هم لقب معصومه را به ایشان دادند و عصمت ایشان را امام زمان‌شان امضاء فرمودند و هم این تعبیر سنگین و بلند که فرمودند: «مَن زارَ المَعصُومَهَ بِقُمّ کَمَنْ زارَنی[۲]»؛ این لایتناهی بودنِ نورِ جمال و جَلال حضرت فاطمه‌ معصومه (سلام الله علیها) را در بَر دارد. زیارت حضرت فاطمه‌ معصومه (سلام الله علیها) همان زیارت امام رضا (علیه السلام) است و جای حضرت امام رضا (علیه السلام) را پُر می‌کند. خیلی سعادتی است برای ما که بانوی کرامت در کشور ایران و در شهر قُم نزول اِجلال کردند و خداوند متعال در برنامه‌ریزی‌اش جای ما را نیز در زیر خیمه و شعاع وجودِ نوری ایشان قرار داده است. خدایا تو را شُکر می‌گوییم.

انسان باید تلاش کند که به مرحله‌ی رؤیت برسد

اما ادامه‌ی مطالب قبل، وجود مقدّس حضرت امام جعفر صادق (سلام الله علیه) عبودیّت را معجونی مُرکّب از سه اَمر معرّفی فرمودند. اوّلین مورد این است که فرمودند: «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ[۳]»؛ نمی‌تواند مالک باشد. گوهر و ذاتِ عبد فقر است. چیزی که ذاتاً فقر است، ذات تغییر نمی‌کند. خودش فقر است و هرچه برایش هست، مُتعلّق به خودش نیست و مُتعلّق به دیگری است. این معنا در خودشناسی حرف اوّل را می‌زند. «مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ[۴]»؛ راهِ ما به سوی خداوند متعال، فقر و نیازِ ماست. آن‌چه داریم نباید حجابِ ذاتِ ما باشد. باید بدانیم که مُتعلّق به ما نیست. «لَا یَرَى الْعَبْدُ»؛ لذا اگر این به مرحله‌ی رؤیت برسد، انسان بسیار راحت می‌شود و متوجّه می‌شود که مالک دارد، صاحب دارد، مدیر دارد، مُدبّر دارد. خودش هیچ‌کاره است و کارهایی را که انجام می‌دهد، اجرای فرمان است. ملائکه یک نمونه از این واقعیّت هستند که این‌ها حجاب خودشان نیستند. ملائکه دَوام تسبیح دارند، دَوام ذکر دارند، مُدبّراتِ اَمر هم می‌باشند. ملائکه همه‌ی عوالِم را تدبیر و اداره می‌نمایند.‌ خداوند متعال نیز در قرآن کریم به صورت مُکرّر از نقش و کار این‌ها پَرده برداشته است تا ما بدانیم که این ظاهر، باطنی دارد. قطره‌ی باران با تدبیر می‌آید و مَلَک می‌آورد. دانه‌ی گندم با تدبیر رُشد می‌کند و مَلَک او را شکوفا می‌کند و به مقصد می‌رساند. از ذرّات تا اَفلاک، همگی تحتِ سیطره‌ی عوالِم نامرئی هستند که خداوند متعال فرمود: «فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ * وَ مَا لَا تُبْصِرُونَ[۵]»؛ اُمور ما را هم خداوند متعال برخی از اُموری را که مَلَک نسبت به ما بر عُهده دارد، این‌ها را به ما گوشزد فرموده است و برخی دیگر را روایات آل عصمت (سلام الله علیهم اجمعین) توضیح داده‌اند.

پروردگار متعال ملائکه‌ای را برای حفاظت از انسان قرار داده است

ما مَلَک رزق داریم، مَلَک حفاظت داریم. مَلَک حفاظت در دو بُعد هم مأمورین سِرّی خداوند در جهت زیرنظر بودن ما هستند و هم از جهت حفاظت از جانِ ما هستند؛ «إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ[۶]». لذا کسی که مُعتقد است، اَجل خودش حارس است. در روایت دارد که اَجل حارس است. یعنی تا اَجل آدم نرسیده است، هیچ قدرتی نمی‌تواند انسان را از پای دربیاورد و این مدّتی که خداوند متعال در هندسه‌ی جامع خود برای ما منظور فرموده است، مأمورینی را گُماشته است تا ما را حفاظت کنند که به آن‌جا برسیم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه فرموده‌اند: «وَ إِنَّ عَلَیَّ مِنَ اللَّهِ جُنَّهً حَصِینَهً، فَإِذَا جَاءَ یَوْمِی انْفَرَجَتْ عَنِّی[۷]»؛ فرمودند که من از جانب خداوند متعال یک حِفاظی برایم گُمارده شده است. وقتی روزگارم طیّ بشود، «انْفَرَجَتْ عَنِّی»، آن «جُنَّهً» از من فاصله می‌گیرد و از این عالَم می‌روم. این مالکیّت خداوند متعال با ربوبیّت پروردگار حکیم همراه است و اگر کسی خودش را مملوک بداند، باید بداند که تحت تدبیر نیز می‌باشد. مالکِ حکیم مِلک خودش را ضایع نمی‌کند. برای مِلک همه‌ی تجهیزات و امکانات و همه‌ی لوازم وجود و بقاء و رُشد و تکامل را خداوند متعال منظور فرموده است. در مورد ملائکه این ویژگی وجود دارد که ملائکه با وجود این‌که «یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ[۸]» هستند؛ هم «لَا یَسْمَعُونَ[۹]» دارد و هم «لَا یَفْتُرُونَ» دارد. این‌ها در ذکر خداوند متعال و در تسبیح الهی نه خستگی دارند و نه فُتور دارند و هیچ‌گاه سُست و ضعیف نمی‌شوند.

رزقی که برای انسان مُقدّر شده باشد، نصیب او خواهد شد

در عین‌حال مُدبّرات اَمر هستند. مَلَک رزق کار خودش را به صورت جدّی انجام می‌دهد. لذا در نهج البلاغه آمده است که فرموده‌اند: کسی که رزق مُقدّری دارد، این رزق قابل تغییر نیست. رزق مانند اَجل به دنبال انسان می‌آید. بیش از آن‌چه که خداوند متعال برای ما مُقدّر فرموده است، اگر خودمان را به آب و آتش هم بزنیم، چیزی بیش از آن نصیب ما نخواهد شد. چیزی هم که برای ما مُقدّر است، هیچ‌کسی نمی‌تواند رزق ما را از ما بگیرد. این حدیث شریف از وجود مقدّس حضرت امام صادق (علیه السلام) که می‌فرمایند: «عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِی لاَ یَعْمَلُهُ غَیْرِی فَاجْتَهَدْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَیَّ فَاسْتَحْیَیْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِی لاَ یَأْکُلُهُ غَیْرِی فَاطْمَأْنَنْتُ[۱۰]»؛ من هیچ‌گاه دَغدغه‌ی زندگی را نداشتم، زیرا بر این باور هستم و خداوند متعال این علم را به من داده است که رزق من نصیب شخص دیگری نمی‌شود و روزی من به خودم خواهد رسید. آن چیزی که خداوند متعال برای من نوشته است و قسمت من شده است، زیرا خداوند متعال تقسیم می‌نماید، «نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ[۱۱]»، صریح قرآن کریم است که می‌فرماید ما مَعایش مردم را تقسیم کرده‌اند و مُقسّم خودِ خداوند متعال است. برای کسی کم گذاشته است و برای شخص دیگری زیاد گذاشته است. تفاوت لازمه‌ی زندگی این عالَم است. تبعیض ظُلم است، ولی تفاوت عَدل است. خداوند متعال هم این تفاوت را رعایت کرده است و برای بعضی‌ها سخت و تنگ گرفته است و برای برخی دیگر گُشایش قرار داده است و بعضی دیگر را اَمین قرار داده است تا سَهم کسانی که کَم دارند به دست آن‌ها برسد. همه‌ی این موارد تدبیر شده است. لذا مَلَک رزق یک لحظه هم بیکار نیست. او مأموریت خودش را در جهت تأمین مَعاش ما انجام می‌دهد. ولی نه توجّه به خودش دارد و نه توجّه به مأموریتش دارد. همه‌ی وجود او خدانماست و کار او نیز خداوند متعال را نشان می‌دهد. ذاتِ او، کارِ او و صفتِ او همگی مرآت است و خداوند متعال را نشان می‌دهد.

انسان خودش نیز مال‌الله محسوب می‌شود

مملوکِ واقعی وجودش شأناً مالک‌نمایی است. فقیر غَنی را نشان می‌دهد. این فقر ما را به او می‌کشاند؛ کمااین‌که اگر ما تشنه نبودیم، شاید هیچ‌گاه سُراغ آب را نمی‌گرفتیم و نمی‌دانستیم که آب چه چیزی است؛ ولی تشنگی ما را به سوی آب می‌کشاند و معرفت به آن‌چه که ما در درون خودمان به سوی او کشیده می‌شویم، خود به خود برای ما حاصل می‌شود. این فقرِ الی‌الله اگر برای کسی واقعیّت پیدا کند، معرفتش کامل خواهد شد. ذاتِ فقر به یک تکیه‌گاه نیاز دارد. «اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب‌ها[۱۲]». اگر خداوند متعال یک لحظه نظرش را بردارد، دیگر ما نخواهیم بود. هستیِ ما به تکیه‌دادنِ به اوست. اتّکاء به خداوند متعال توجیهِ بقاء ماست. هر لحظه این تکیه‌گاه خودش را کنار بکشد، دیگر ما وجود نداریم. لذا این مادّه‌ی اوّل اگر به درستی فَهم بشود، آن دو مادّه‌ی دیگر بسیار جا می‌افتد. «یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ[۱۳]»؛ این‌ها برای خودشان مالی نمی‌بینند. مال، مالِ خداوند متعال است؛ «ألمالُ مالُ اللّه[۱۴]»؛ خودم هم مالِ خداوند هستم. خودم و هرچه خداوند متعال به من داده است، مال‌الله است. وقتی مال‌الله باشد، بدونِ اذن صاحبِ مال، هرگونه تصرّفی تصرّف نارَواست. یا باید اذن باشد و یا باید اَمر باشد که در این مال تصرّف بشود. لذا اشخاصی مانند مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) که حال حضور داشتند، هیچ‌گونه تضییع عُمر نداشتند. بنشینند و حرف‌های بی‌معنی، حرف‌های بی‌فایده، حرف‌هایی که نور خداوند متعال و بوی خداوند در آن‌ها نباشد، از این‌ها صادر نمی‌شود. وقتی درس هم می‌گویند، خودشان را مُدرّس نمی‌دانند. علم‌شان و مَجرای نَشر علم‌شان که ذهن‌شان و یا زبان‌شان است، این‌ها را هم مالِ خداوند می‌داند و به اَمر خداوند و یا به اذن خداوند تبلیغ می‌کند، یا تدریس می‌کند و یا چیزی می‌نویسد. در جایی که چیزی نوشته باشد تا بخواهد خودش را نشان بدهد و یا تألیفاتی از آن باقی بماند، این‌گونه چیزی در میان اهل مُراقبه وجود ندارد. یا درس بگوید که مشهور بشود و شاگردان زیادی برای او بازار درست کنند، این نوع بازی‌ها برای کسی که به این معرفت حقیقی دست یافته‌اند، «یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ»، مال را مالِ خداوند می‌دانند، «یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ». مشخّص می‌شود که انسان می‌تواند تخلّق به اخلاق روحانییّن که ملائکه است، پیدا کند. یعنی به‌قَدری اتّصال و ارتباط قوی بشود که بنده در بندگی رُسوخ پیدا می‌کند و وقتی بنده در بندگی راسخ بشود و خودش را فقر مُطلق ببیند، او همواره چشم به مالکش دارد تا او چه بگوید. «اَمر آن‌چه تو فَرمایی». در خودش شأنِ انجام کاری را بدون اشاره‌ی او نمی‌بیند. لذا خداوند متعال علی‌الدّوام او را مأمور خودش قرار می‌دهد و همه‌جای زندگی‌اش را اَمر خداوند متعال پوشش می‌دهد. «یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ»، وقتی مال‌الله شد، «یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ»؛ مالِ خداوند را نه در آن‌جایی که خداوند اذن داده است، بلکه در آن‌جایی که خداوند متعال اَمر کرده است.

در تمام شئون زندگی بنده الزام وجود دارد

بنده این نکته را در حالات مرحوم «مُقدّس اردبیلی[۱۵]» (رضوان الله تعالی علیه) گاهی به محضر شریف شما عرض شده بود که از مرحوم مُقدّس اردبیلی (رضوان الله تعالی علیه) سؤال پرسیدند که آیا شما کاری که مُستحبّ نباشد، انجام داده‌اید؟ ایشان پاسخ دادند: من غیر از واجب کاری انجام ندادم. این «یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ» است. چون تمام شئون زندگی ما یا واجب عینی است و یا واجب کفائی است. هیچ‌جایی از زندگی که به نَحوی برای ما الزامی در آن نباشد، پیدا نمی‌کنیم. اگر در این طلبی بِهِ الکِفایه وجود نداشته باشد، واجب کفائیِ تَعیُّنی می‌شود. بر آحاد کسانی که استعداد دارند، واجب می‌شود که به حوزه‌های علمیّه بروند. «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ[۱۶]»؛ هر فقیهی برای نَشر دین اگر مَن بِهِ الکفایه نباشد، با بودنش در حوزه‌ی علمیّه و رفتنش برای رفتن جاهل یا ارشاد ضالّ یا تنبیه غافل کار حَرامی می‌کند و ترکِ فعلِ واجب را انجام می‌دهد. ترکِ فعلِ واجب هم حَرام می‌شود. بنابراین «یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ»؛ این مالِ خداوند متعال که به امانت در اختیار شماست، وقتی فهمیدید که شما و هرچه برای شما هست، مملوکِ خداوند متعال است، دیگر جز به اَمر او هیچ نوع تصرّفی در این مال نمی‌کنید. ولی هرجایی که اَمر باشد، در همان‌جا وضع می‌کنید.

انسان باید همواره پاسدارِ امانتِ الهی باشد

حال در فراز بعدی که فرمودند: «لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ[۱۷]»؛ در آن‌جا توضیح می‌دهند وقتی کسی مال را مال‌الله ببیند، «هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ[۱۸]». تا وقتی انسان چیزی را مالِ خودش می‌داند، کَندن از خودش سخت است؛ ولی وقتی مالِ من نیست و مالک خودش می‌گوید که بدهید، «هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ»، برای او اصلاً مشکل نیست، بلکه ذوق بسیاری دارد. شاید خدمت شما عرض شده باشد چیزی که مرحوم علّامه «آیت الله مصباح یزدی» (رضوان الله تعالی علیه) نقل می‌فرمودند و سپس فرزند مرحوم آقای «ابوترابی» (رحمت الله علیه) از عُلمای صالح و بسیجی یزد بودند و بسیار مُخلص بودند و پسر ایشان در مؤسسه‌ی مرحوم علّامه آیت الله مصباح یزدی (رضوان الله تعالی علیه) تشریف داشتند و بنده اخیراً هم دیده‌ام که گاهی مقالاتی هم دارند. ایشان در مکّه به بنده در مورد یک داستانی را که قبلاً مرحوم علّامه آیت الله مصباح یزدی (رضوان الله تعالی علیه) تعریف کرده بودند، می‌گفتند بنده رفتم و منشأ آن را پیدا کردم که یک فردِ سپاهی بازنشسته بود و جریاناتی دارد و توفیق تشرّف به محضر نازنین حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) پیدا کرده بود. این اهل تشرّف که نام‌شان هم علی‌اکبر بوده است و شاید الآن نیز زنده باشند، ولی آن موقع‌ می‌گفتند که اکنون پیر و بازنشسته شده است. ایشان می‌گفتند که من یک بُقچه پول پیدا کرده بودم و بسیار حسّاس بودم، زیرا پولِ کمی نبود و یک بُقچه بود. در آن زمان از این کیف‌ها وجود نداشت و چیزهای خود را یا در یک دستمال می‌بستند و یا اگر مقداری بیشتر بود، در یک بُقچه می‌بستند. می‌گفتند هرجایی در سَفر و حَضَر می‌رفتم، همراهم بود و نگران بودم که دستبُرد بشود. تا این‌که خدمت حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) در جلوی یک امامزاده‌ای رسیدم. حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) حال بنده را پرسیدم و گفتم الحمدلله خوب هستم. ایشان پرسیدند: سینه‌ات چطور است؟ مأمورین حکومت طاغوت با دستبندی که به ایشان زده بودند، جِناق سینه‌اش آسیب دیده بود و دردِ مُزمن داشته است. حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) سُراغ درد او را گرفت. البته می‌دانید که او جانِ جانِ ماست و هر عضوی از ما خَراش و زخم و جراحتی داشته باشد، آن چیزی که درد می‌کشد، جانِ ماست و عضو ما نیست. به این دلیل دردهای ما را امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) بیشتر از ما و زودتر از ما دَرک می‌کنند. حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) پرسیدند: سینه‌ات چطور است؟ تا وقتی نپرسیدند، جاذبه‌ی ایشان من را از سینه‌ی خودم غافل کرده بود، ولی به محض این‌که پرسیدند، درد آن را متوجّه شدم و عرض کردم: آقا! مشکل و درد دارم. حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) فرمودند: سینه‌ات خوب شد و متوجّه شدم که خوب شد. سپس فرمودند: این بُقچه مربوط به ماست. بُقچه‌ی پول مربوط به ماست. این حالت هم تصرّف خودِ ایشان بود و متوجّه نبودم که در حال سخن گفتن با امام زمانم هستم. عرض کردم: نشانه‌های آن را بدهید تا من آن را به شما تحویل بدهم. حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) سه نشانه گفتند. دو نشانه را بنده خودم نشان کرده بودم که اگر کسی ادّعا کرد برای اوست، اگر این نشانه‌ها را بگوید این بُقچه را به او می‌دهم، ولی شیء سوّمی را نیز گفتند که من نسبت به آن توجّهی نداشتم. بُقچه را باز کردم و دیدم که همین‌گونه است. آن را تقدیم ایشان کردم و بارِ سنگینی بر روی دوش من بود. چه‌قَدر راحت شدم که امانت را به صاحب آن برگرداندم.

انسان باید دَغدغه‌ی امانتِ الهی را داشته باشد تا آن را ضایع نکند

این عبارت «یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ» مَثَل گویایی است. مانند یک امانت مهمّی است به انسان واگذار شده باشد و انسان هم اَمین و دَغدغه‌دار باشد، هر لحظه امکانِ تَفریط و تَفویض بدهد، این شخص چه حالی دارد؟ حال وقتی امانت را به اهلِ آن می‌دهد، چه‌قَدر برای او جای شُکر و راحتی وجود دارد. مهمّ‌تر از آن بُقچه‌ی پول برای ما روحِ الهی است که فرموده است: «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۱۹]»؛ خداوند از روح خودش در ما دَمیده است، ما دَمِ خداوند هستیم. این در اختیارِ ماست، ما چه کاری می‌کنیم؟ آیا لحظه به لحظه مُراقب داریم که شیطان آن را غارت نکند؟ زبان‌مان که ان‌شاءالله همیشه «وَ اجْعَلْ لِسانِى بِذِکْرِکَ لَهِجاً، وَ قَلْبِى بِحُبِّکَ مُتَیَّماً[۲۰]» باشد. آیا ما این‌گونه هستیم؟ زبان‌مان تا حال که وِزر و وَبالی برایمان درست نکرده است، در دلی که خانه‌ی اوست، دشمنان او را به دل خودمان راه ندادیم. زبان ما که مُتعلّق به اوست، با این زبان خلاف نگفتیم، دروغ نگفتیم، غیبت نکردیم. امام زمان (ارواحنا فداه) را آزُرده نکردیم، دلی را آزُرده نکردیم، مؤمنین و طلبه‌ای را نَرنجاندیم. این خیلی مهمّ است. «یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ»؛ وقتی مال را مالِ خداوند دید، این مال را در جایی وَضع می‌کند که خداوند متعال فرموده است در آن‌جا قرار بده. در غیر «مَا وُضِعَ لَه»، وَضع نمی‌کند. وُضِعَ لَه آن را نیز باید از مالک بگیرد. این است که باید تمام زندگی‌اش با فقه تطبیق نماید. این نظام زندگی، این سبک زندگی که ائمه‌ی (سلام الله علیهم اجمعین) از قرآن اخذ کرده‌اند و خودشان قرآن ناطق هستند، بعد هم به عُلما اجازه داده‌اند و نظر فرموده‌اند تا بتوانند حوادث و موضوعات را در طول زمان تشخیص بدهند و حُکم موضوع را استنباط کنند، این همان «یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ» را تَسهیل ‌کردن، نظام‌مند کردن و تنظیم دنیا به گونه‌ای است که دنیا نباشد و دنیای ما نیز آخرت باشد و همه‌ی حرکات ما حَسنات ما قرار بگیرد.

توسّل به حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)

بی‌بی فاطمه معصومه (سلام الله علیها) خوش درخشیدند، ولی دولت مُستعجل بودند. مانند مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) در جوانی و در دفاع از ولایت پَرپَر شدند. هم مادرشان حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) وقتی از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) سؤال می‌کنند که مادرتان جوان بوده است و فرزندان قَد و نیم‌قَد داشته است. وقت جان سپردن ایشان نبوده است، چه بیماری‌ عارض شد که در ۱۸ سالگی خورشید وجودشان غروب کرد؟ بر حسب نقل امام صادق (علیه السلام) شروع به گریه کردند و قَسم جَلاله خوردند و فرمودند: والله مادرم با اَجل طبیعی از دنیا نرفت. مادرمان را کُشتند. بی‌بی فاطمه معصومه (سلام الله علیها) هم بر حسب نقل در آن درگیری‌هایی که برادرانشان را به قتل رساندند، داغدار شدند و خودشان هم آسیب دیدند. یا در اثر فشارهای روحی زیاد در جوانی جان باختند. سلام خداوند بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصیای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ذُریّه‌ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و چشمه‌های جوشانی که از دریای وجود ایشان مُنشعب شدند و تشنگان حقیقت را سیراب کردند. سلام خداوند متعال و ملائکه و انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام) بر بی‌بی ما حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها).

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۲۱]»

دعا

خدایا! به سیّدتنا فاطمه معصومه (سلام الله علیها) امام‌ زمان‌مان‌‌ (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! همواره قلب مبارک امام‌ زمان‌مان‌‌ (ارواحنا فداه) را از ما راضی بدار.

خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار بفرما.

خدایا! یَقظه‌ی ما را تثبیت بفرما.

خدایا! عاقبت اَمر ما را مَمهور به مُهر شهادت بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم مشکلات این کشور امام زمان (ارواحنا فداه) را با عنایت ویژه و خاصّ آن بزرگوار به دست عَلمدارشان و دولت مُعتقد و ولایت‌مدارشان برطرف بفرما.

خدایا! دل‌های همه‌ی ما را به مُقدّرات خودت راضی بدار.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم ما را «مَرنج و مَرنجان» قرار بده.

الها! جوان‌های ما، خاصّه جوان‌های رونقِ این بازار حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) را به قُلّه‌ی کَمال در اوج شادابی نائل بفرما و تک‌تک این عزیزان ما را بر دیگر خَلائق به عنوان حجّت قرار بده و همیشه همه‌ی ما را از همه‌ی ضایعات عُمری صیانت بفرما.

خدایا! به حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام)، به کَریمه‌ای که در دامان حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) و تحت عنایت حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) رنگ حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) را گرفته است و باب‌الحوائج است، همه‌ی مریض‌ها، مریض مورد نظر و مریضه‌ی مورد نظر را شفای عاجل، شفای کامل و شفای مفید عنایت بفرما.

خدایا! تو را به اولیاء و انبیاء خود قَسمت می‌دهیم نعمت سلامتی و همه‌ی نعمت‌هایی که به ما کَرَم کرده‌ای، خصوصاً نعمت نظام اسلامی، رهبر نورانی و حکیم که فوقِ استحقاقِ ما بوده است، تو کَریم هستی، اَکرم‌الاَکرمین هستی و کَرَم کرده‌ای، از ما زَوال نیاوَر.

خدایا! توفیق شُکر این همه نعمت را به ما مَرحمت بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] بحارالانوار، ج ۱۰۲، ص ۲۶۵؛ / عوالم، ج ۲۱، ص ۳۳۱٫

[۳] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۴] جعفر بن محمد (منسوب)، مصباح‌الشریعه، ۱۴۰۰، ص ۱۳؛ ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی العزیزه، ۱۴۰۵ق، ج ۴،‌ ص ۱۰۲؛ فخررازی، تفسیر کبیر، ۱۴۲۰ق، ج۱ ، ص ۹۱، ج ۹، ص ۴۶۰ و ج ۳۰، ص ۷۲۱. / جاحظ، مطلوب کل طالب، ۱۳۷۴ش، ص ۷۱؛ تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ۱۴۱۰ق، ص ۵۸۸؛ لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ‌۱۳۷۶ش، ص ۴۳۰؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج ۲۰، ص ۲۹۲ (ابن ابی الحدید این حدیث را در حکمت‌های منسوب به امام علی (علیه السلام) نقل کرده است).

[۵] سوره مبارکه حاقه، آیات ۳۸ و ۳۹٫

[۶] سوره مبارکه طارق، آیه ۴٫

[۷] نهج البلاغه، خطبه ۶۲٫

«و من کلام له (علیه السلام) لما خُوفَ من الغیله: وَ إِنَّ عَلَیَّ مِنَ اللَّهِ جُنَّهً حَصِینَهً، فَإِذَا جَاءَ یَوْمِی انْفَرَجَتْ عَنِّی وَ أَسْلَمَتْنِی، فَحِینَئِذٍ لَا یَطِیشُ السَّهْمُ وَ لَا یَبْرَأُ الْکَلْمُ».

[۸] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۰٫

[۹] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۱۰۲٫

«لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا ۖ وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ».

[۱۰] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۵، صفحه ۲۲۸.

«مِنْ خَطِّ اَلشَّهِیدِ رَحِمَهُ اَللَّهُ: قِیلَ لِلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَى مَا ذَا بَنَیْتَ أَمْرَکَ فَقَالَ عَلَى أَرْبَعَهِ أَشْیَاءَ عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِی لاَ یَعْمَلُهُ غَیْرِی فَاجْتَهَدْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَیَّ فَاسْتَحْیَیْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِی لاَ یَأْکُلُهُ غَیْرِی فَاطْمَأْنَنْتُ وَ عَلِمْتُ أَنَّ آخِرَ أَمْرِی اَلْمَوْتُ فَاسْتَعْدَدْتُ».

[۱۱] سوره مبارکه زخرف، آیه ۳۲٫

«أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ ۚ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۚ وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا ۗ وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ».

[۱۲] نظیری نیشابوری، دیوان اشعار، غزلیات، شماره ۸.

[۱۳] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۱۴] بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۱۶، ح ۷۴٫

«عَنِ الصّادِقِ علیه السلام قالَ: ألمالُ مالُ اللّه ِ عَزَّ وَجَلَّ جَعَلَهُ وَدایِعَ عِنْدَ خَلْقِهِ وَ أَمَرَهُمْ أَن یَأکُلُوا مِنْهُ قَصْداً وَ یَشْرَبُوا مِنْهُ قَصْداً، وَیَلبِسُوا مِنْهُ قَصْداً، وَیَنکَحُوا مِنْهُ قَصْداً، وَیَرْکَبُوا مِنْهُ قَصْداً وَ یَعُودُوا بِما سِوى ذلِکَ عَلى فُقَراءِ المُؤمِنینَ، فَمَنْ تَعَدّى ذلِکَ کانَ ما أَکَلَهُ حَراماً وَما شَرِبَ مِنْـهُ حَراماً، وَ ما لَبِسَهُ مِنْهُ حَـراماً، وَما نَکَحَهُ مِنْهُ حَراماً، وَ ما رَکِبَهُ مِنْهُ حَراماً».

[۱۵] احمد اردبیلی فرزند محمد در قرن ۱۰ق در اردبیل زاده شد. وی معاصر شیخ بهایی و شاه عباس اول بود علوم نقلی و فقه را نزد سید علی صائغ و دیگر استادان حوزه علمیه نجف فرا گرفت. اردبیلی مدتی به شیراز مهاجرت کرد و نزد جمال الدین محمود علوم عقلی را فراگرفت. وی در اواخر عمر در نجف از تدریس علوم عقلی سر باز زد و تا زنده بود به تدریس علوم نقلی پرداخت. وی در دوران ریاست خود بر حوزه علمیه نجف آن را رونقی تازه بخشید. و به محقق اردبیلی معروف شد. او در صفر ۹۹۳ق درگذشت و در ایوان طلای حرم امام علی (علیه السلام) به خاک سپرده شد. حرز الدین درگذشت او را در ۹۹۲ق ذکر کرده است. اردبیلی نخستین کسی بود که پس از عصر شیخ طوسی دایره عمل به خبر واحد را گسترش داد و به خبر غیر امامی ثقه توجه داشت.

وی به مقدس شهرت یافت. از وی کراماتی نیز نقل شده است. مقدس اردبیلی خود را در برابر شاگردانش بسیار کوچک می‌شمرد. از شاگردانش گزارش‌هایی درباره تواضع او و کمک‌هایش به محرومان نقل شده است. وی مورد تجلیل علما و فقهای شیعه قرار گرفته است؛ از جمله سید مصطفی تفرشی، شیخ حر عاملی، شیخ عباس قمی او را با القاب و عبارت‌های گوناگونی ستوده‌ است. صاحب جواهر و محدث بحرانی در الحدائق الناضره و صاحب مستند الشیعه از او به عظمت یاد کرده‌اند. وی با دربار صفویه ارتباط داشت و از این راه در گسترش تشیع و حل مشکلات شیعیان تلاش‌های زیادی کرد؛ هرچند وی به درخواست شاه عباس صفوی برای ترک نجف و مهاجرت به ایران پاسخ منفی داد. به گفتۀ حرزالدین در معارف الرجال، مقدس اردبیلی در نجف بود، نامه‌ای درباره نیازمندی یکی از علویان، به شاه طهماسب اول نوشت و در آن شاه را به دوستی و برادری خطاب کرد. هنگامی که شاه طهماسب نامه را خواند به آن شخص علوی کمک کرد و به نزدیکان خود گفت هنگامی که من از دنیا رفتم این نامه را در قبر من زیر سرم قرار دهید تا به وسیلۀ آن بر نکیر و منکر احتجاج کنم به اینکه ملا احمد مرا برادر و دوست قبول کرده است و سبب نجاتم از آتش شود.

اردبیلی، از سید علی صائغ اجازه اجتهاد دریافت کرد. و به گفتۀ محمدابراهیم جناتی، در سال‌های ۹۸۴-۹۹۳ق مرجع تقلید بوده است و مردم به این عنوان به او رجوع می‌کردند. اردبیلی را دارای استقلال نظر دانسته‌اند به گونه‌ای که در بسیاری از مسائل فقهی در برابر دیدگاه پیشینیان نظریه‌ای مستقل ابراز کرده است در برخی از مسائل فقهی مانند نجاست خمر، حرمت غناء و شرایط قاضی آرائی بر خلاف مشهور داشته است که آنها را در کتاب مجمع الفائده و البرهان بیان کرده است. هم‌چنین گفته شده که در فقه او استدلال‌های عقلی برجستگی دارد و با این وجود از دانش رجال نیز استفاده شایانی کرده است. به گفته آیت‌الله شبیری زنجانی فقیه و رجال‌شناس محقق اردبیلی در دانش فقه صاحب مکتب است و و بین قبل از او و بعد از او تفاوت بسیاری در کیفیت استدلال و استنباط فقهی هست.

[۱۶] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۲۲٫

«وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ».

[۱۷] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۱۸] همان.

[۱۹] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫

«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».

[۲۰] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«…اللّٰهُمَّ وَ مَنْ أَرادَنِى بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ، وَ مَنْ کادَنِى فَکِدْهُ، وَ اجْعَلْنِى مِنْ أَحْسَنِ عَبِیدِکَ نَصِیباً عِنْدَکَ، وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَهً مِنْکَ، وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَهً لَدَیْکَ، فَإِنَّهُ لَایُنالُ ذٰلِکَ إِلّا بِفَضْلِکَ، وَ جُدْ لِى بِجُودِکَ، وَ اعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِکَ؛ وَ احْفَظْنِى بِرَحْمَتِکَ، وَ اجْعَلْ لِسانِى بِذِکْرِکَ لَهِجاً، وَ قَلْبِى بِحُبِّکَ مُتَیَّماً، وَ مُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ إِجابَتِکَ، وَ أَقِلْنِى عَثْرَتِى، وَ اغْفِرْ زَلَّتِى، فَإِنَّکَ قَضَیْتَ عَلىٰ عِبادِکَ بِعِبادَتِکَ، وَ أَمَرْتَهُمْ بِدُعائِکَ، وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجابَهَ، فَإِلَیْکَ یارَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِى، وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ مَدَدْتُ یَدِى، فَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لِى دُعائِى، وَ بَلِّغْنِى مُناىَ، وَ لَا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِکَ رَجائِى، وَ اکْفِنِى شَرَّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ أَعْدائِى؛ یَا سَرِیعَ الرِّضا، اغْفِرْ لِمَنْ لَایَمْلِکُ إِلّا الدُّعاءَ، فَإِنَّکَ فَعَّالٌ لِما تَشَاءُ، یَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ، وَ ذِکْرُهُ شِفاءٌ، وَ طَاعَتُهُ غِنىً، ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرَّجاءُ، وَ سِلاحُهُ الْبُکَاءُ، یَا سَابِغَ النِّعَمِ، یَا دَافِعَ النِّقَمِ، یَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِینَ فِى الظُّلَمِ، یَا عَالِماً لَایُعَلَّمُ، صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْعَلْ بِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ، وَ صَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ رَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّهِ الْمَیامِینَ مِنْ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً کَثِیراً».

[۲۱] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.