«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

حقیقتِ موجودِ ممکن فقر است

در پاسخ به سؤال «عنوان بصری» که از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) درخواست کردند تا ایشان عبودیّت را توضیح بدهند و عرضه داشت: «مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ[۲]»؛ حضرت امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) فرمودند: «ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ[۳]»؛ عبودیّت یک معجون است، یک اَمر مُرکّبی است. اوّلین مورد آن این است که انسان خودشناسی کند و موجود ممکن را در عرض حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) نبیند. موجود ممکن، موجودی است که حقیقتِ آن فقر است و جز فقر در هویّت و حقیقتِ موجودات امکانی هیچ چیز دیگری نیست.‌ هستی‌شان، حیات‌شان، لوازم حیات‌شان، همه‌ی شئون زندگی‌شان عاریتی است. ما وجودمان متعلّق به ما نیست. خداوند متعال داده است و از ما می‌گیرد. توفّی می‌نماید. «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ[۴]»؛ عزّت، ذلّت، نفع، زیان، خواب، بیداری، گریه، خنده، در هیچ‌یک از این‌ها ما استقلال نداریم و مُصرّحات آیات قرآن کریم این است: «هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکَى[۵]»؛ وقتی انسان گریه می‌کند، خداوند اِبکاء می کند و هنگامی که انسان می‌خندد، خداوند متعال این خنده را می‌دهد. در مورد خواب و بیداری‌مان هم به همین صورت است. «وَ مِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیْلِ[۶]»؛ این از آیات الهی است که شما به خواب می‌روید. «جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاسًا وَ النَّوْمَ سُبَاتًا[۷]»؛ او برای آرامش و آسایش شما جَعل کرده است.

خداوند متعال هر شب انسان را توفّی و دوباره احیاء می‌کند

از این بالاتر این است که خداوند متعال ما را با حقایق ماوَرائی آشنا کرده است و فرموده است: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا[۸]»؛ خواب موت است، وفات است. خداوند متعال هر شب ما را قَبض روح می‌کند و حقیقتی را که به ما داده است، توفّی می‌کند و دوباره ما را زنده می‌کند و ما با بی‌خبری و غفلت جان به جان‌آفرین می‌دهیم و سپس خداوند متعال منّت می‌‌گذارد و جانِ دوباره به ما عنایت می‌کند و ما هیچ خودمان را بدهکار نمی‌دانیم و به یاد نمی‌آوریم که قرآن کریم یک روزی را به ما هشدار داده است که بَشر در آن‌جا خسارات خودش را متوجّه می‌شود و می‌گوید: «رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ[۹]»؛ آن‌جا پاسخ این‌گونه خواهد بود: «کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا[۱۰]»؛ چون در طول حیات‌مان به صورت مُکرّر مُرده‌ایم و زنده شده‌ایم، ولی عبرت نگرفتیم. خداوند متعال در تمام خواب‌هایمان ما را به عالَم دیگری بُرده است. نه خواب‌مان اختیاری است و نه بیداری‌مان اختیاری است. هیچ یک از این‌ها با ما نیست. «اللَّهُمَّ إِنِّی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ [تَعَبَّیْتُ‏] وَ قُمْتُ لِلصَّلاهِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نَاجَیْتُکَ أَلْقَیْتَ عَلَیَّ نُعَاسا إِذَا أَنَا صَلَّیْتُ وَ سَلَبْتَنِی مُنَاجَاتَکَ إِذَا أَنَا نَاجَیْتُ مَا لِی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِیرَتِی وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِی عَرَضَتْ لِی بَلِیَّهٌ[۱۱]»؛ انسان می‌گوید امشب می‌خواهم شب‌زنده‌داری کنم، سَحَری داشته باشم، ولی خداوند متعال خواب را مأمور می‌کند و انسان از آن‌چه که علاقه داشته است، محروم می‌شود. از آن‌چه آرزو داشت که ای کاش ما نیز یک شب سَحَری داشتیم. «یک شبی بیدار شو دولت بگیر». ولی دست خودمان هم نیست و خواب بر اشخاصی که لیاقت سَحَر را ندارند، مأمور خداوند متعال است و او تسلّط پیدا می‌کند و انسان نمی‌تواند این ارتباط را برقرار کند. کسانی که تخلّق به اخلاق‌الله دارند که یک مرحله از تخلّق به اخلاق‌الله، مرحله‌ی خَلع است، موتِ اختیاری است که در زمان ما قَدر مُسلّم مرحوم حضرت «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) بودند که این‌گونه بودند و موتِ اختیاری داشتند. کسانی که موتِ اکبر برایشان اختیاری است، موتِ اصغر هم همین‌گونه است. خواب‌شان و بیداری‌شان در اختیار خودشان است و برای این‌ها خواب‌شان اتّصال به بَرزخ است و بعضی از اساتید ما گفته بودند دریافت‌های ما و شکارهای ما در خواب بیشتر از بیداری است. برخی از بزرگان در مسائل علمی و سِیر و سلوک‌شان از اساتیدی که وفات کرده‌اند کمک می‌گرفتند و با در مَنامات یا نُوم‌شان با آن‌ها مُرتبط می‌شدند و این از عجایب است و از آیات روشن پروردگار متعال است که خداوند متعال بَشر را در طول عُمر خود به صورت مرتّب «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ[۱۲]» قرار داده است.

خداوند به صورت مرتّب بندگانش را مورد امتحان قرار می‌دهد

این موت، موتِ اعمّ است و شامل خواب هم می‌شود. خداوند متعال شما را زنده می‌دارد و چشم باز می‌کنید و خواب را بر شما مُسلّط می‌کند و چشم از روزگار می‌بندید، چشم از زندگی می‌بندید. مجموعه‌ی این بازشدن چشم‌ها و بسته‌شدن آن‌ها همگی برای این است که دوره‌ی امتحان شما تکمیل بشود. ای کاش بیدار بشویم و بفهمیم که کسی در حال امتحان‌کردن ماست و از درون ما خبر دارد، از نیّات ما اطّلاع دارد، ولی با این امتحانات قصد دارد تا خودمان هم خودمان را بشناسیم. تا حال خوب امتحان داده‌ایم یا خیر؟ نکند که شما مانند من همیشه رُفوزه باشید؟ این آمیختگی خواب و بیداری همان آمیختگی موت و حیات است. هدف نیز تکمیلِ دوره‌ی آزمون شماست تا در آزمون نهایی با چه صورتی به لقاءِ الهی برسید و ملائکه به استقبال شما می‌آیند که می‌توانند سَفیران مُژده و خوشی باشند یا معاذالله «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ[۱۳]» باشند. ملائکه می‌آیند و عدّه‌ای را با روح و ریحان می‌برند و عدّه‌ای را هم با کُتک می‌کَنند.

هیچ کاری از انسان ساخته نیست

این‌ها همین چیزی است که وجود نازنین صاحب حوزه‌های علمیه، این مُزکّی نُفوس، این معلّم مُطلقِ آحادِ بَشر در سطوح مختلف، وجود نازنین حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) دوست دارند سالک، مُهاجر، مسافر که سفر طولانی در پیش دارد و بناست از هیچ سفر کند و به هستی مُطلق فنا پیدا کند، انسان این را بیابد که مالک هیچ چیزی نیست و هیچ کاری از او ساخته نیست، نه مالک خواب خود است، نه مالک خنده‌ی خود است، نه مالک گریه‌ی خود است، نه مالک نَفع خود است و نه مالک زیان خویش است. «لاَ أَجِدُ مَا أُحِبُّ وَ لاَ أَدْفَعُ مَا أَکْرَهُ[۱۴]»؛ این یک اَمر رایجی است. «ما کل ما یتمنی المرء یدرکه». نه تنها انسان به همه‌ی آرزوهایش نمی‌رسد، بلکه به قطره‌ای از دریای آرزو هم دست پیدا نمی‌کند. چون ما کاره‌ای نیستیم. از چیزهایی که خوشمان نمی‌آید، نمی‌توانیم دَفع کنیم که به ما نرسد و چیزهایی را هم که دوست داریم، نمی‌توانیم جَعل کنیم. نه دافعِ اموری هستیم که از آن خوشحال نمی‌شویم و مایه‌ی زَجر و ناراحتی ما می‌شود. انسان در طول روز چندین مرتبه به مواردی برخورد می‌کند که ناراحت می‌شود. اگر می‌توانست جلوی آن‌ها را می‌گرفت و این‌قَدر با اموری که باعث محزون شدن او می‌شود، مُواجه نمی‌شد که دَردش بیاید. از سوی دیگر آرزوهای بی‌شماری است که یکی پس از دیگری نَقش بر آب می‌شود و انسان متوجّه می‌شود که انگار ما هیچ‌کاره هستیم. هرچه می‌دویم، نمی‌رسیم. به هر دَربی می‌رسیم، دَرب بر روی ما بسته است. این بیچارگی است. بَشر موجودی بیچاره است که از این بیچارگی در اَدعیه‌ی ما به «قلّت حیلت» تعبیر شده است. «قَلْبِی مَحْجُوبٌ، وَ عَقْلِی مَغْلُوبٌ، وَ نَفْسِی مَعْیُوبٌ، وَ هَوَائِی غَالِبٌ، وَ طَاعَتِی قَلِیلٌ، وَ مَعْصِیَتِی کَثِیرٌ، وَ لِسَانِی مُقِرٌّ بِالذُّنُوبِ، فَکَیْفَ حِیلَتِی[۱۵]»؛ چاره‌ام چیست؟ من که چاره‌ای ندارم و به تو می‌گویم: «فَکَیْفَ حِیلَتِی»؛ تو یک چاره‌ای برای ما بکن، ما بیچاره هستیم.

قَهّاریت خداوند متعال باعث می‌شود تا انسان قدرت اختیار داشته باشد

در مورد این عبارت «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً» فکر انسان به سوی کتاب و خانه و فرش نرود؛ بلکه این فقر ذاتیِ اوست و از خواب و بیداری و خنده و گریه و اقبال و اِدبار و از همه‌ی این‌ها عاجز است و از جای دیگری تدبیر می‌شود. اساساً هم مهندسی‌شده است و خوشبختی بعضی‌ها در هندسه‌ی کُلّی جهان، از مَجرای اراده و اختیار خودشان پیش‌بینی شده است و بدبختی‌شان هم از مَجرای انتخاب و اراده‌ی خودشان است. اگر نه مبدأ میل دست ما نیست. ما تمایل پیدا می‌کنیم، ولی چه مقدّماتی باعث می‌شود که ما این را انتخاب می‌کنیم یا آن را انتخاب می‌کنیم؟ «وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ[۱۶]»؛ این قهّاریت خداوند متعال است، این جَلالِ حق‌تعالی است که تار و پودِ موجودات مَقهورِ خداوند متعال هستند و بدون اذن و اراده‌ی او هیچ‌کاری از هیچ موجودی ساخته نیست. موجودات چون گرفتار شَهوات و حجاب‌ها نیستند، خداوند متعال را تسبیح می‌کنند. «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ[۱۷]»؛ او نقصی ندارد. کمالات او نیز مانند کمالات ما نیست. او هم «سُبُّوحٌ» است و هم «قُدُّوسٌ» است. این موضوع را همه‌ی موجودات متوجّه می‌شوند، زیرا استقلالی ندارند، حجابی ندارند، سوء انتخابی ندارند، گرفتار ظُلمت نیستند؛ لذا به صورت عاشقانه به سوی او می‌روند و سرود عشقِ سبّوحی و قُدّوسی را سر می‌دهند. ما چون گرفتار تمنّیات و آرزوها هستیم، اسیر اَمانیِ خودمان هستیم و این اسارت اجازه‌ی تسبیح نمی‌دهد و اگر هم تسبیح داریم، لَقلقه‌ی زبان است؛ وگرنه ما او خداست و ما فقط یک خدا داریم.

«یکی بود، یکی نبود     *****     غیر از خدا هیچ‌کَس نبود»

این ترجمه‌ی «کَانَ اللّهُ وَلَمْ یَکُنْ مَعَهُ شَیْءٌ[۱۸]» است که وجود نازنین صاحب این ایّام حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در قبال این حرف «کَانَ اللّهُ وَلَمْ یَکُنْ مَعَهُ شَیْءٌ» فرمودند: «کَانَ اللّهُ وَلَمْ یَکُنْ مَعَهُ شَیْءٌ وَ الآنَ کَما کانَ[۱۹]». این‌گونه نبود که یکی بود، یکی نبود،غیر از خدا هیچ‌کَس نبود، بلکه الآن هم یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچ‌کَسی نیست. شما خودتان را کسی نبینید، شما اشیاء را چیزی نبینید. هرچه هست، ظلّ است. مانند موج دریا می‌ماند که جز خودِ دریا، هیچ چیزی نیست. اَمواج از خودِ دریا هستند. پروردگار متعال همه کاره‌ی ما و همه‌کَسِ ماست.

همه‌ی موجودات ذاتاً بنده آفریده شده‌اند

اگر انسان این حقیقت را به دست بیاورد، هرگز اَنانیّت، تکبّر، حِرص و حَسد دامن او را نمی‌گیرد. چون کسی کاره‌ای نیست و هرچه هست، اوست. همیشه هم شارژ است و می‌بیند که کار به دست حَکیمِ رئوف است، کار به دست مُقتدرِ رَحیم است، کار به دست قدرتمندِ عَفوّ است. لذا همواره دل در گِروی محبّت اوست و خودش را به او می‌سپارد و همه‌ی امورش را خوب می‌بیند، زیرا او ذاتاً خوب است و غیر از او کسی ذاتاً خوبی ندارد. هرکسی خوبی دارد، خداوند به او داده است. لذا به ما گفته‌اند که فکر کنید. «تفکّر ساعه[۲۰]»؛ گاهی بهتر از عبادت یک سال است و گاهی هم از اعتبار اشخاص برتر است. از یک عُمر بیشتر بُرد دارد. فکر درباره‌ی مرگ، فکر درباره‌ی خود که حقیقت من چیست و من چه کسی هستم. اگر انسان اهل فکر و خلوت باشد، خداوند متعال به او کمک می‌کند. اگر انسان فکر را قُربهً‌ الی‌الله بکند، هم در مطالعات علمی خداوند متعال بابِ فَهم را برای او باز می‌کند؛ «وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ[۲۱]»؛ که در عبارات قبل است. «اللّهُمَّ أَخْرِجْنِی مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ، وَ أَکرِمْنِی بِنُورِ الْفَهْمِ[۲۲]»؛ فَهم را خداوند متعال می‌دهد. هم در مطالعات علمی خداوند به انسان فَهم می‌دهد و هم در خودشناسی و خودیابی و هستی‌شناسی خداوند این فَهم را به انسان عنایت می‌کند. این کار، کارِ خداوند متعال است. «عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ[۲۳]»؛ آن علمی که در آزمایشگاه‌ها یا در تیررَس تلسکوپ‌ها و میکروسکوپ‌ها پیدا نمی‌شود، همین علم است؛ «عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ». انبیاء الهی (سلام الله علیهم اجمعین) آمده‌اند تا به ما بگویند که همه بنده هستند. «إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا[۲۴]»؛ این عبودیّت ذاتیِ همه‌ی موجودات است و وقتی ذاتاً عبد است، نمی‌تواند شاه باشد.

حقیقتِ دین، بندگی حق‌تعالی است

«وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ[۲۵]»؛ او که عالِم به «ما کانَ وَ ما یَکُونُ وَ ما هُوَ کائِنٌ» است، او که قرآن کریم فرموده است: «عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ»، در عین حال می‌گوید برای من نیست و اگر غیب می‌دانستم، چیزهای زیادی نصیب من می‌شد؛ این علم که برای من نیست، علم دارد ولی برای خودش نیست، نور دارد ولی برای خودش نیست. چون خودش را مالک نمی‌بیند، همیشه مُضطرّ است که یک لحظه خداوند از او نگیرد. انسان یقه‌ی چه کسی را می‌تواند بگیرد؟ هرچه هست او داده است. لذا کسانی که چیزی را از دست می‌دهند و ناراحت می‌شوند و غُصّه می‌خورند، انسان‌های غافلی هستند. وجود مقدّس حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرزندی داشتند و دچار مریضی شد. حضرت امام صادق (علیه السلام) خیلی تلاش می‌کردند که او خوب بشود. وقتی از دنیا رفت، دیدند که حضرت امام صادق (علیه السلام) دیگر آن تَب و تاب را ندارند. به ایشان عَرض کردند: به نظر می‌رسید که قبلاً خیلی مُلتهب بودید، ولی حالا آرام شده‌اید. ایشان فرمودند: برای نجات او تکلیف داشتم که کار خودم را انجام بدهم، ولی وقتی برای خداوند متعال بود و آن‌چه را داده بود، پَس گرفت؛ از خداوند طلبی ندارم که ناراحت بشوم. این تنها در مورد فرزند نیست؛ در همه‌ی فرصت‌هایی که انسان بدون تقصیر از دست می‌دهد، باید ناراحتی نداشته باشد. چرا؟ «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[۲۶]»؛ رمزِ آن همین است که اگر انسان الله را یاد کند، همه‌کاره است، مالکِ حقیقی است و جز او همه مِلک او هستند.‌ دَخل و تصرّف برای اوست؛ آن‌گاه ما برای دَخل و تصرّف مالک ناراحتی نشان بدهیم؟ چون و چرا کنیم؟ آیا این شأن بنده است؟ آیا این حقّ را دارد؟ گاهی بر زبان نمی‌آورد، ولی حالتِ او حالتِ نارضایتی است. لذا نَفس مُطمئنّه، نَفس راضیّه و مَرضیّه هم می‌باشد. آن آرامشی که انسان پیدا می‌کند، در آن‌جا خداوند مدال به او می‌دهد که عَبد بوده است. «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی[۲۷]»؛ بنده بودی و حال هم من بندگی تو را تأیید می‌کنم. پس بیا و داخل بندگان من باش. این حقیقتِ دین است. دین آمده است تا به ما آرامش بدهد، آمده است تا ما را در زندگی با رضا همراه کند و اساساً در وادی محبّت رَنجش وجود ندارد. شما عاشقی را پیدا نمی‌کنید که از معشوق رَنجیده باشد. بلکه هر بَلایی بر سر او بیاید، بیشتر مُبتهج می‌شود. به همین دلیل حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در گودال قتلگاه هرچه فشار بیشتری متحمّل می‌شدند، چهره‌ی ایشان بَرافروخته‌تر و نورانی‌تر می‌شد؛ هم حقیقت‌شان این بود و هم بر زبان می‌آوردند؛ «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ[۲۸]».

روضه و توسّل به حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)

این ایّام، ایّامِ رئیس عُلماء است و اگر خداوند متعال توفیق بدهد، بنده هم همراه دل شما یک سَفر روحانی به مدینه‌ی منوّره داشته باشم و در کنار قبور آفتاب‌خورده‌ی چهار امام مظلوم‌مان که در دست وهّابی‌ها این قُبور مورد جَفا قرار گرفته است. وقتی شب می‌شود، بیرون از قبرستان بَقیع چه نوراَفکن‌هایی وجود دارد، اما کنار قُبور شریف این‌ها یک چراغ هم روشن نیست. این‌ها حیّاً و مَیّتاً مظلوم‌اند. در حال حیات‌شان هم نانَجیب دستور داد و مأمورین خانه‌ی حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) را به آتش کشیدند. مانند این‌که سوزاندن خانه در مدینه رَسم بوده است. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در میان شُعله‌های آتش راه می‌رفتند‌ و زمزمه می‌کردند: «أَنَا اِبْنُ أَعْرَاقِ اَلثَّرَى أَنَا اِبْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ[۲۹]»؛ من فرزند خَلیل هستم. آتش بر او بَرد و سلام شد. اما یابن رسول الله! نمی‌دانم چه سِرّی بود که این آتش بر مادرتان …

«و لست ادری خبر المسمار     *****     سل صدرها خزانه الاسرار[۳۰]»

بین دَرب و دیوار در میان شُعله‌های آتش فریاد دخترِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بلند شد: «اَبَتاه!»؛ همین آتش بود که خیمه‌ها را در کربلا سوزاند. دامن دختر بچّه‌ها آتش گرفت. همین آتش بود که در بازار شام عَمامه‌ی امام زین‌العابدین (علیه السلام) را سوزاند.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۳۱]»

دعا

خدایا! امام‌ زمان‌مان‌‌ (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب نازنین امام‌ زمان‌مان‌‌ (ارواحنا فداه) را از ما راضی بدار.

خدایا! چشم ما را به جَمال دل‌آرای امام‌ زمان‌ (ارواحنا فداه) روشن بفرما.

خدایا! شوقِ دیدار، حالت چشم به راهی به ما کَرَم بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم نایب آن بزرگوار، عَلمدار انقلاب، رهبر عزیز ما را با موفقیّت، با پیروزی بر مشکلات و غَلبه‌ی بر همه‌ی مَوانع در زمینه‌سازی ظهور به قُلّه‌ی پیروزی و تا ظهور و در کنار حضرت حجّت (ارواحنا فداه) مُستدام بفرما.

خدایا! این دولتِ ولایت‌مدارِ جهادی ما را دشمن‌شاد نگردان و معمّای تورّم و تولید را با هدایت‌های غیبی و عنایات خاصّ ولیّ خود امام زمان (ارواحنا فداه) مُرتفع بفرما.

الها! پروردگارا! ملّت شهیدداده و با استقامت ما،  وفادار به ولایت و دولتِ این ملّت و این نظام برخاسته‌ی از خون شهدا را دشمن‌شاد مگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم نَفس اَمّاره، استکبار عالَمی، تروریست‌ها، تکفیری‌ها و نفوذی‌ها را بر ما مُسلّط نفرما.

خدایا! شرّ غرب‌گرایان و غرب‌باوران را به خودشان برگردان.

الها! پروردگارا! حاجات این جمع و حوائج همه‌ی عزیزانی که ما با عَهد دعا دارند، کسانی که توقّع دعا دارند، حاضرین در محفل و منظورین را برآورده بفرما.

خدایا! این توسّلات را به کَرَم خودت از ما قبول بفرما.

خدایا! همه‌ی بیماران و بیمارانِ مورد نظر را شِفا عنایت بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۳] همان.

[۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۲۶٫

«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِیَدِکَ الْخَیْرُ ۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».

[۵] سوره مبارکه نجم، آیه ۴۳٫

«وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکَى».

[۶] سوره مبارکه روم، آیه ۲۳٫

«وَ مِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ ابْتِغَاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ».

[۷] سوره مبارکه فرقان، آیه ۴۷٫

«وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبَاسًا وَ النَّوْمَ سُبَاتًا وَ جَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا».

[۸] سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲٫

«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا ۖ فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ».

[۹] سوره مبارکه مؤمنون، آیات ۹۹ و ۱۰۰٫

«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ ۚ کَلَّا ۚ إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا ۖ وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ».

[۱۰] همان.

[۱۱] مفاتیج الجنان، فرازی از دعای شریف ابوحمزه ثمالی.

«…اللَّهُمَّ إِنِّی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ [تَعَبَّیْتُ‏] وَ قُمْتُ لِلصَّلاهِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نَاجَیْتُکَ أَلْقَیْتَ عَلَیَّ نُعَاسا إِذَا أَنَا صَلَّیْتُ وَ سَلَبْتَنِی مُنَاجَاتَکَ إِذَا أَنَا نَاجَیْتُ مَا لِی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِیرَتِی وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِی عَرَضَتْ لِی بَلِیَّهٌ أَزَالَتْ قَدَمِی وَ حَالَتْ بَیْنِی وَ بَیْنَ خِدْمَتِکَ، سَیِّدِی لَعَلَّکَ عَنْ بَابِکَ طَرَدْتَنِی وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُسْتَخِفّا بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضا عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْکَاذِبِینَ [الْکَذَّابِینَ‏] فَرَفَضْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی غَیْرَ شَاکِرٍ لِنَعْمَائِکَ فَحَرَمْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی فِی الْغَافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِی فَبَاعَدْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِی وَ جَرِیرَتِی کَافَیْتَنِی، أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّهِ حَیَائِی مِنْکَ جَازَیْتَنِی فَإِنْ عَفَوْتَ یَا رَبِّ فَطَالَمَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِینَ قَبْلِی لِأَنَّ کَرَمَکَ أَیْ رَبِّ یَجِلُّ عَنْ مُکَافَاهِ الْمُقَصِّرِینَ…».

[۱۲] سوره مبارکه ملک، آیه ۲٫

«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ».

[۱۳] سوره مبارکه انفال، آیه ۵۰٫

«وَ لَوْ تَرَىٰ إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا ۙ الْمَلَائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ».

[۱۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۵، صفحه ۱۱۶.

«لی، [الأمالی]، للصدوق اِبْنُ اَلْمُتَوَکِّلِ عَنِ اَلسَّعْدَآبَادِیِّ عَنِ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ عَنِ اَلصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: سُئِلَ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقِیلَ لَهُ کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَ أَصْبَحْتُ وَ لِی رَبٌّ فَوْقِی وَ اَلنَّارُ أَمَامِی وَ اَلْمَوْتُ یَطْلُبُنِی وَ اَلْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِی وَ أَنَا مُرْتَهَنٌ بِعَمَلِی – لاَ أَجِدُ مَا أُحِبُّ وَ لاَ أَدْفَعُ مَا أَکْرَهُ وَ اَلْأُمُورُ بِیَدِ غَیْرِی فَإِنْ شَاءَ عَذَّبَنِی وَ إِنْ شَاءَ عَفَا عَنِّی فَأَیُّ فَقِیرٍ أَفْقَرُ مِنِّی».

[۱۵] شرح دعای صباح (شوشتری) – صفحه ۲۳۱.

«و منقول است که حضرت سیّد الساجدین امام زین العابدین ـ صلوات اللّه علیه وعلى آبائه وأولاده الطیبین الطاهرین ـ بعد از اتمام دعا، در سجده این دعا را مى خوانده اند: إِلهِی! قَلْبِی مَحْجُوبٌ، وَ عَقْلِی مَغْلُوبٌ، وَ نَفْسِی مَعْیُوبٌ، وَ هَوَائِی غَالِبٌ، وَ طَاعَتِی قَلِیلٌ، وَ مَعْصِیَتِی کَثِیرٌ، وَ لِسَانِی مُقِرٌّ بِالذُّنُوبِ، فَکَیْفَ حِیلَتِی یا عَلاّمَ الغُیُوبِ وَ یَا سَتَّارَ الْعُیُوبِ، وَ اغْفِرْ لی ذنوبی کلّها، یا غَفّار الذُّنُوب یَا شَدیدَ الْعِقاب، یا غَفُورُ یا حلیمُ یا رَحیمُ ، اِقضِ لی حاجاتی بِحَقِّ الْقُرآن الْعَظیمِ وَ النَّبیِّ الْکَریم وَ آلِهِ الطّاهِرینَ. تُبْتُ إِلَیْک یا ذَا الْجَلالِ و الاْءکرام من جَمیع الذُّنوبِ و الآثامِ ، وَ الْحَمدُ للّهِ رَبِّ الْعالَمین، وَ صَلّى اللّهُ عَلى محَمَّدٍ وَ آلِهِ أجْمَعین».

[۱۶] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۸٫

«وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ۚ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ».

[۱۷] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۴۸۲، انتشارات جامعه مدرسین، قم، ۱۴۱۳ق.

«امام صادق (علیه السلام) فرمود هر گاه صداى آواز خروس را شنیدى این دعا را بخوان: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتُکَ غَضَبَکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ وَ بِحَمْدِکَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی‏ إِنَّهُ لَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْت‏».

[۱۸] بحار الأنوار، ج ۵۴، ص ۲۸۳؛ وج ۷۸، ص ۱۵۵.

[۱۹] التوحید، جلد ۱، صفحه ۱۷۸.

«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ اَلدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ اَلْبَرْمَکِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْعَبَّاسِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى کَانَ لَمْ یَزَلْ بِلاَ زَمَانٍ وَ لاَ مَکَانٍ وَ هُوَ اَلْآنَ کَمَا کَانَ لاَ یَخْلُو مِنْهُ مَکَانٌ وَ لاَ یَشْغَلُ بِهِ مَکَانٌ وَ لاَ یَحُلُّ فِی مَکَانٍ مٰا یَکُونُ مِنْ نَجْوىٰ ثَلاٰثَهٍ إِلاّٰ هُوَ رٰابِعُهُمْ وَ لاٰ خَمْسَهٍ إِلاّٰ هُوَ سٰادِسُهُمْ وَ لاٰ أَدْنىٰ مِنْ ذٰلِکَ وَ لاٰ أَکْثَرَ إِلاّٰ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مٰا کٰانُوا  لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ حِجَابٌ غَیْرُ خَلْقِهِ اِحْتَجَبَ بِغَیْرِ حِجَابٍ مَحْجُوبٍ وَ اِسْتَتَرَ بِغَیْرِ سِتْرٍ مَسْتُورٍ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ اَلْکَبِیرُ اَلْمُتَعٰالِ».

[۲۰] الهدایا لشیعه أئمه الهدى (شرح أصول الکافی للمجذوب التبریزی)، ج ‏۱، ص ۲۰۷. / بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۶، ص ۲۹۳.

«تفکّر ساعه خیرٌ من عباده سبعین‏ سنه».

[۲۱] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

[۲۲] مفاتیح الجنان، دعای مطالعه.

«اللّٰهُمَّ أَخْرِجْنِی مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ، وَ أَکرِمْنِی بِنُورِ الْفَهْمِ . اللّٰهُمَّ افْتَحْ عَلَیْنا أَبْوابَ رَحْمَتِکَ، وَ انْشُرْ عَلَیْنا خَزائِنَ عُلُومِکَ، بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».

[۲۳] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۱۳٫

«وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ مَا یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ ۖ وَ مَا یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ ۚ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ ۚ وَ کَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا».

[۲۴] سوره مبارکه مریم، آیه ۹۳٫

[۲۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۸۸٫

«قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۚ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ مَا مَسَّنِیَ السُّوءُ ۚ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ».

[۲۶] سوره مبارکه رعد، آیه ۲۸٫

[۲۷] سوره مبارکه فجر، آیات ۲۷ الی ۲۹٫

[۲۸] حماسه حسینى، ج ۱، ص ۱۵۷، به نقل از مقتل الحسین، مقرم، ص ۳۵۷.

[۲۹] الکافی، جلد ۱، صفحه ۴۷۳.

«بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ اِبْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَهَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْقَاسِمِ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: وَجَّهَ أَبُو جَعْفَرٍ اَلْمَنْصُورُ إِلَى اَلْحَسَنِ بْنِ زَیْدٍ وَ هُوَ وَالِیهِ عَلَى اَلْحَرَمَیْنِ أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ دَارَهُ فَأَلْقَى اَلنَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ فَأَخَذَتِ اَلنَّارُ فِی اَلْبَابِ وَ اَلدِّهْلِیزِ فَخَرَجَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَتَخَطَّى اَلنَّارَ وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ أَنَا اِبْنُ أَعْرَاقِ اَلثَّرَى أَنَا اِبْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ».

[۳۰] دیوان الأنوار القدسیه، شعری از حضرت آیت الله محمد حسین غروی اصفهانی مشهور به کمپانی.

«و ما اصابها من المصاب                       مفتاح بابه حدیث الباب

ان حدیث الباب ذوشجون                       مما جنت به یدالخون

ایهجم العدی علی بنت الهدی                  و مهبط الوحی و منتدی النّدی؟

ایضرم النار بباب دارها                             و آیه النور علی منارها؟

و بابها باب نبی الرحمه                           و باب ابواب نجاه الامه

بل بابها باب العلی الاعلی                        فثم وجه ‌ا قد تجلّی

ما اکتسبوا بالنار غیرالعار                          و من ورائه عذاب النار

ما اجهل القوم فانّ النارلا                         لطفیءُ نورا جلّ و علا

لکنّ کسر الضلع لیس ینجبر                     الاّ بصمصام عزیز مقتدر

اذرضّ تلک الاضلع الزکیّه                          رزیّه لامثلها رزیّه

و من نبوغ الدم من ثدییها                        یعرف عظم ما جری علیها

و جاوزوا الحدّ بلطم الخدّ                          شلّت ید الطغیان و التعدّی

فاحمرت العین، و عین المعرفه                  تذرف بالدمع علی تلک الصّفه

و لاتزیل حمره العین سوی                       بیض السیوف یوم ینشر اللّواء

و للسیاط رنّه، صداها                              فی مسمع الدهر فما اشجاها

والاثر الباقی کمثل الدملج                        فی عضد الزهراء اقوی الحجج

و من سواد متنها اسودّ الفضا                   یا ساعدا الامام المرتضی

و وکز نعل السیف فی جنبیها                    اتی بکل ما اتی علیها

ولست ادری خبر المسمار                       سل صدرها خزانه الاسرار

و فی جنین المجد مایدعی العشا             و هل لهم اخفاء امر قدفشی

و الباب و الجدار و الدماءُ                        شهود صدق ما به خفاءُ

لقد جنی الجانی علی جنینها                 فاندکت الجبال من حنینها

اهکذا یصنع بابنه النبی                          حرصا علی الملک فیا للعجبء!

اتمنع المکروبه المقروحه                      عن البکاء خوفا من الفضیحه؟

تالله ینبغی لها تبکی دماً                      مادامت الارض و دارت السماء

لفقد عزها ابیها السامی                       و لاهتضامها و ذل الحامی

اتستباح نحله الصدیقه                         وارثها من اشرف الخلیقه؟

کیف یرد قولها بالزور                            اذهو ردّ آیه التطهیر

ایوخذالدین من الاعرابی                      و ینبذ المنصوص فی الکتاب

فاستلبوا ما ملکت یداها                      و ارتکبوا الخزیه منتهاها

یا ویلهم قد سالوها البیّنه                     علی خلاف السنه المبیّنه

و ردهم شهاده الشهود                        اکبر شاهد علی المقصود

ولم یکن سد الثغور غرضا                     بل سد بابها و باب المرتضی

صدوا عن الحق و سدوا بابه                 کانهم قد آمنوا عذابه

ابضعه الطهر العظیم قدرها                  تدفن لیلا و یعضی قبرها؟

ما دفنت لیلا بستر و خفا                    الاّ لوجدها علی اهل الجفا

ما سمع السامع فیما سمعا               مجهوله بالقدر و القبر معا

یا ویلهم من غضب الجبار                    بظلمهم ریحانه المختار».

[۳۱] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.