«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

انسان باید خودش و عملش را در اختیار ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) قرار بدهد

موفقیّت‌های ماه ضیافت الهی و توفیقات زائرین اعتابِ عالیه، سامرایی‌ها، نجفی‌ها، کربلائی‌ها، مشهدی‌ها و همه‌ی آن‌هایی که دَربی بر روی آنان باز شد و نام‌شان در لیست مُرتبطین نوشته شد، عرضه می‌دارم: هنیئاً لکم! طوبی لکم! و از خداوند متعال عاجزانه مسئلت دارم به حکم «الرَّاضِی بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدَّاخِلِ فِیهِ[۲]» یا این‌که فرموده‌اند: «الرّاضِی بَعَمَلِ قَومٍ فَهُوَ مِنهُم[۳]»؛ ما هم شارژ بودیم که شما را در خانه‌ و زادگاه امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) و در محضر پدر بزرگوار و والده‌ی محترم ایشان، جدّ بزرگوارشان حضرت امام هادی (علیه السلام) و حکیمه خاتون (سلام الله علیها) داشتیم و الحمدالله حضور شما در آن‌جا، حضور همه بود و برای ما هم افتخار و دلخوشی بود و خوش بودیم که شما در آن‌جا هستید. کسانی هم که در شب ۲۳ میهمان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بودند ـ که همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) به قربان ایشان باشند ـ  و با زائرین حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مُصافحه کردند. این‌ها چیزی نیست که در بیان بیاید. یک چیزهایی در حدّ فهم ما گفته‌اند و ما هم متوجّه نمی‌شویم که ۱۲۴ هزار پیامبر الهی در حرم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مفتخر هستند که زائر آن بزرگوار باشند و با زائرین چه نوع ارتباط نوری برقرار می‌شود که از آن به مُصافحه تعبیر شده است. این‌ها توفیقاتی است که اگر تمام عُمر شما یک سجده باشد و در تمام عُمرتان از این سجده به عنوان شُکر سر برندارید، حقّ مطلب اَدا نشده است. شما خیلی سرمایه‌دار هستید. خداوند متعال به شما گنج داده است، ثروت داده است؛ ولی باید به توصیه‌ی مرحوم آیت الحقّ آقای «شیخ محمّد بهاری[۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) توجّه داشته باشید که شما هم در تحصیل این گَنج عاجز بودید و این منّت خداوند متعال بود که شما را در چنین موقف و زمان حسّاسی به آن‌جا برده است. در مورد مُراقبات زیارت در بیان ایشان که قبلاً هم خدمت شما عرض کرده بودیم، این بود که عمل خودتان را بسپارید. بنده عرض می‌کنم هم خودمان را بسپاریم و هم عمل‌مان را بسپاریم. این‌ها صاحب‌کار هستند، این‌ها امین‌الله هستند و امانت‌داری می‌کنند. اگر خداوند متعال عمل مقبولی به شما داده باشد، به خودشان بدهید و بخواهید که دادنِ عمل را نیز بلد باشید. لَقلقه‌ی زبان نیست که انسان خودش را عاجز ببیند و توفیقات را از ناحیه‌ی پروردگار متعال بداند و عطایای الهی را فوق استحقاق خودش تلقّی نماید و بعد هم یک امینی را باور داشته باشد که عمل را تحویل می‌گیرد و تلقّی می‌نماید و از آن حفاظت می‌کند و در روز نیاز و فقر ما به ما برمی‌گرداند. امیدوارم اگر تا کنون هم چنین کاری نشده است، هنوز زمان آن دیر نشده است. «فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ[۵]»؛ آن‌ها در حال حاضر هم در حال نظاره کردن هستند. خودتان را عاجزتر از آن بدانید که بتوانید آن‌چه را به دست آورده‌اید، نگاه دارید. آن کسی که به شما داده است، باید به خودش بازگردانید تا برای شما حفظ نماید. این از باب اَدای اَدب و شُکر توفیقات جمعی بود که ما هم راضی بودیم و ان‌شاءالله پادوی شما بودیم و امیدواریم که پروردگار متعال وقتی از شما می‌پذیرد، نام ما را نیز در جمع شما بنویسد.

ادامه شرح حدیث عنوان بصری

اما حدیث شریف «عنوان بصری» که در پاسخ سؤال عنوان از وجود نازنین کشّاف حقایق، افتخار حوزه‌های علمیه، رئیس ما حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) که پرسید: عبودیّت چیست؟ حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمودند: عبودیّت سه چیز است؛ یعنی سه رُکن است یا معجونی است که از سه عُنصر سازنده ترکیب شده است. اوّلین مورد آن این بود که فرمودند: «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ[۶]»؛ هرچه شما در این مورد تأمّل کنید و تضرّع و التماس نمایید که شما بنده باشید، ارزش دارد. تا وقتی بندگی نباشد، کار انسان زیربنا ندارد. بهترین کارها را انجام بدهید، ولی عبودیّت الهی نداشته باشید؛ برای خوشامد نَفس‌تان و خودارضایی نَفس است که بعضی‌ها نماز می‌خوانند، نماز برایشان سرگرمی خوبی است؛ زیرا شیطان بیش از همه‌ی ما نماز خوانده است. شما هیچ عابد و عارفی را سُراغ ندارید که توانسته باشد به اندازه‌ی شیطان عبادت کرده باشد و یا به این اندازه با مُقرّبین مأنوس باشد. هم مدّت شش هزار سال بهترین مُحیط را به دست آورده بود و هم شب و روز نداشت و به صورت مُدام عبادت می‌کرد. عبادت می‌کرد، ولی عَبد نبود. لذا خداوند متعال هم پرده را کنار زدند؛ «وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ[۷]»؛ او یک ماسک زده بود و ریشه‌ی کارش که خود بزرگ‌کردن و خود بزرگ‌دیدن بود، مشخّص نمی‌شد؛ ولی عرضه می‌داریم: «وَ لَوْلا أَنْتَ یَا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی[۸]»، ولایت محکِ عبودیّت است. هرکسی بدون چون و چرا از ولیّ فرمان گرفت و فرمان پذیرفت و فرمان را بدون منّت اجرا کرد، دلیل بر صداقت در عبودیّت است؛ «وَ لَوْلا أَنْتَ یَا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی». محکِ ایمان ذوب در ولایت‌شدن است. خود و سر را به او دادن است، سر سپردن، دل‌شُده‌بودن، بی‌قرار بودن برای ولایت که دیگر خودم نیستم و جَذبه‌ی اوست.

«رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست     *****     می‌کشد هر جا که خاطرخواه اوست»

اگر دیدید که خودتان نیستید، افتاده‌اید و دستی شما را بلند کرده است و بلند نگاه داشته است و در حال بردن است، همیشه مدیون و ممنون و مُضطرّ هستید و نگران هستید که نکند دست‌تان را رها کند و بیفتید؛ این‌که عَبد در آن‌چه خداوند متعال به او داده است، برای خودش مِلکی نبیند. فرمود: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ[۹]»؛ این‌ها جلوه‌های عبودیّت است.

امتحانات الهی برای راسخ‌شدن انسان در عبودیّت پروردگار متعال

خداوند متعال برای این‌که عَبد در عبودیّتش راسخ بشود و این عبودیّت تجلّی نماید، امتحاناتی پیش می‌آورد. «لَنَبْلُوَنَّکُمْ»؛ حرف لام و حرف نون مربوط به تأکید است و به این منظور است که هیچ‌گاه بازیگوشی نکنیم و بدانیم که خداوند دائماً بنده‌اش را در صحنه‌ی امتحان قرار داده است. به تناسب شرایط هرکسی «لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ» است. مصداقِ بارز خوف هم نااَمنی است. ولی منظور از خوف نگرانی است. انسانِ خائف، انسانِ نگرانی است، انسانی است که تشویش دارد و نگران است. «بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ»؛ کمبودهای اقتصادی جزء سنّت‌هایی است که قرآن کریم وعده و هشدار داده است که بناست تا ما شما را با سختی معیشت مورد امتحان قرار بدهیم. «بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ»؛ خداوند متعال این تعداد را نام برده است؛ ولی به صورت کُلّی در سوره‌ی مبارکه‌ی مُلک فرموده است: «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ[۱۰]»؛ اصلاً زندگی در این نشئه به معنای امتحان است. به والله قسم که نشستن شما در این‌جا امتحان است. نشستن این بنده‌ی عاجز که حقّ او نشستن در این‌جا نیست، امتحان است. خداوند به دادمان برسد. یک عُمر رفوزه بوده‌ایم. اگر در امتحانات مدرسه کم آوردید و گفتند که دیگر جای شما در این‌جا نیست، به زمین و زمان می‌زنید که حفظ آبرو کنید و بگویید که با رفتن من اعتبار و آبرویم مُتزلزل می‌شود؛ ولی به صورت مرتّب در امتحانات الهی رفوزه می‌شویم و اصلاً برایمان مهم نیست. خداوند متعال امتحان را به جهت عِقاب و ناراحتی ما قرار نداده است؛ بلکه این لُطف پروردگار متعال است. «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا[۱۱]»؛ چون توجّه به صُعوبت امتحان و آمادگی برای قبولی در امتحان باعث می‌شود تا شما مدال بیاورید و آوازه‌ی شما بالا برود و شما نشان‌دار بشوید.

حضرت یوسف (علیه السلام) بهترین الگو در امتحانات الهی هستند

توجّه کرده‌اید که حضرت یوسف (علیه السلام) در امتحانات چه الگوی زیبایی هستند؟ توجّه کرده‌اید که در خلوت با اَجنبی نه خودش را دید و نه آن زن بَزَک‌کرده را دید؛ اصلاً هیچ‌کدام را ندیدند و اصلاً حواس ایشان به آن‌جا نبود؛ بلکه از خودشان فرار می‌کردند که نبینند. به سوی دَربی که بسته بود فرار می‌کردند. آن دَرب را بسته نمی‌دیدند و می‌دانستند که کلید دَرب‌های بسته تقواست. حضرت یوسف (علیه السلام) آدرس را بَلد بودند و در این خط فرار کردند. خداوند متعال هم بسیار خوب دَرب‌ها را برای ایشان باز کردند. خداوند متعال چه اندازه‌ای نسبت به کسی که از خودش فرار می‌کند، مهربان است. تا وقتی خودش را نبیند و گرفتار خودش نشود، تا وقتی در لَجن خودش مُتعفّن نشود، تا وقتی در باتلاق نَفس خودش فرو نرود و بدبخت نشود، مانند حضرت یوسف (علیه السلام) باشید. «فَفِرُّوا[۱۲]»؛ دائماً حالت شما حالتِ جناب یوسف (علیه السلام) باشد که «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ[۱۳]» بودند. ایشان به سوی دَرب بسته نمی‌رفتند، بلکه به سوی خداوند متعال فرار می‌کردند. «لاَ مَفَرَّ مِنْکَ إِلاَّ إِلَیْکَ[۱۴]»؛ از عذابِ الهی، از هیبتِ الهی و از غضبِ الهی به سوی رحمت خداوند می‌گُریخت، به سوی الطاف بیکران پروردگار متعال می‌گُریخت.‌ خداوند متعال در عَرصه‌های مختلف حضرت یوسف (علیه السلام) را با امتحانات سخت بالا برد و صاحب مِکنت شد. «وَ کَذَلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ[۱۵]»؛ معلولِ خوب امتحان‌دادن بود.

ما هم باید مانند حضرت ابراهیم (علیه السلام) راه خُلّت را در پیش بگیریم

وجود مبارک حضرت خلیل خداوند متعال و پدر ما که یکی از شناسنامه‌هایی که خداوند متعال برای ما صادر فرموده است، این است که فرموده است: «مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ[۱۶]»؛ توجّه ندارید که شما فرزندان خلیل خداوند حضرت ابراهیم (علیه السلام) هستید و باید شما راه خُلّت را در پیش بگیرید. خلیل وجوهی دارد که چرا به او خَلیل اِطلاق شده است. یکی از آن دلایل این است که در جای‌جای وجودش محبّت خداوند متعال تَخلخُل می‌کرد. می‌گویند که مجنون مریض شد و طبیب آمد و گفت که باید نیشتَر بزنیم تا خوب بشود. به هرجایی خواست نیشتَر بزند، صدای مجنون بالا رفت که به آن‌جا نیشتَر نزنید، زیرا آن‌جا لیلیِ من است. هیچ‌جایی نبود که لیلی وجود نداشته باشد. آیت‌الحقّ، جَمال‌السّالکین مرحوم آقای «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۱۷]» (اعلی الله مقامه الشریف) که خوشا به حال ایشان که دل‌شُده‌ی واصل بودند، از خودشان بیخود شده بودند و خداوند را تحویل گرفته بودند. میزبان ایشان می‌فرماید که ایشان تا صبح نمی‌خوابیدند و ناله داشتند. پیش خود گفتم: این چه کسی است و چه ذکری دارد که این‌گونه او را می‌سوزاند و چشمه‌ی محبّت او را به جوشش آورده است و غَلَیان دارد؟! وقتی درست گوش کردم، شنیدم که می‌گویند:

«گر بشکافند سراپای من، علی جان! علی جان! * جز تو نیابند در اعضای من، علی جان! علی جان!»

ای علی مرتضی (علیه السلام)! کَرَم تو کَرَم خداوند متعال است. نمی‌شود که ما را نیز بر سر این سُفره بیاوری؟ این دل ناقابل ما را با مِهرِ خودت سیراب و سرشار کنی. اجازه ندهی تا جایی برای غیر بماند. حضرت ابراهیم (علیه السلام) خَلیل خداوند متعال است و این خَلیل خداوند پدر شماست. «فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی[۱۸]»؛ این راه این است که ما چگونه فرزند حضرت ابراهیم (علیه السلام) باشیم و مانند فرزند حضرت نوح (علیه السلام) نباشیم که بگویند: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ[۱۹]»؛ فرزند حضرت ابراهیم (علیه السلام) باشیم؛ «فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی». خداوند متعال می‌خواهد به او مقام ولایت مُطلقه بدهد و او را امام کند و بالاتر از نبوّت و رسالت را به او عنایت نماید، «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ[۲۰]»، او در تمام امتحانات هیچ چیزی کم نگذاشت؛ «أَتَمَّهُنَّ»؛ بالاترین نُمره را به دست آورد. هیچ‌کدام یک از آن‌ها کمبود نداشت. «قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا[۲۱]»؛ در مورد این کلمه‌ی «قَالَ»، قولِ خداوند فعلِ خداوند متعال است و به حضرت ابراهیم (علیه السلام) امامت داد.

عزّت و ذلّت فقط به دست خداوند تبارک و تعالی است

«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ»؛ آبرو هم خودش جزء اَموال است. گاهی به خاطر خدا برای انسان جَوّسازی می‌کنند و پرونده درست می‌کنند. خداوند لعنت‌شان کند! می‌خواهند اعتبار کسی را که دارای یک سنگر است و دارای یک پَرچم است را از بین ببرند. اما از این معنا غافل هستند که عزّت و ذلّت به دست خداوند متعال است. «وَ بِیَدِکَ لَابِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتِى وَ نَقْصِى وَ نَفْعِى وَ ضَرِّى[۲۲]»؛ همه‌ چیز به دست اوست. اگر خداوند کسی را عزیز کند، هیچ‌کسی نمی‌تواند عزّت را از او بگیرد؛ ولی چگونه می‌شود که خداوند کسی را ذَلیل کند؟ این موضوع در مناجات شعبانیه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است که الحمدالله شما در ابعاد مختلف موفّق بودید و برای ما مایه‌ی اُمید هستید؛ اُمیدوارم برای امام زمان (ارواحنا فداه) هم مایه‌ی اُمید باشید. در آن‌جا عرضه می‌داریم: «لَوْ أَرَدْتَ هَوانِى لَمْ تَهْدِنِى[۲۳]»؛ اگر خواسته باشی که من موهون و بی‌ارزش بشوم و از چشم دیگران بیفتم، من را رها می‌کنی؛ «لَمْ تَهْدِنِى». «وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِیحَتِى لَمْ تُعافِنِى[۲۴]»؛ و اگر بخواهی من را مُفتضح کنی، من را از رَذائل و گناهان عافیت نمی‌دهی و من را سلامت نمی‌داری. خدایا! خودت همه‌ کاره هستی؛ برای ما عقلاً، نقلاً و تجربتاً مشخّص شد که هیچِ‌ هیچ هستیم. «صَلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا؟[۲۵]».

امتحانات الهی راه ورود به بهشت است

«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ»؛ حَواستان جمع باشد که همیشه در حال امتحان هستید. غافل نشوید که وقت تمام بشود. بدون دستیابی به امتیاز که بدون این امتیاز راه وصول برای شما بسته است، راه بهشت برای شما بسته است. شما را امتحان می‌کنیم تا نُمره کسب کنید و به این‌جا بیایید. دَرجات این‌جا به اعتبار کیفیّت امتحانی است که شما پس داده‌اید. با چشم‌تان امتحان می‌شوید، با زبان‌تان امتحان می‌شوید، با اعضاء و جَوارح‌تان امتحان می‌شوید و از همه‌ی این‌ها سخت‌تر این است که با نیّت‌تان هم امتحان می‌شوید. اخلاص کجاست؟! کار خیلی خطرناک شده است. «إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ[۲۶]»؛ خداوند متعال هر گناهی را می‌بخشد، ولی شِرک را نمی‌بخشد و ریا شِرک خَفی است و بخشیده نمی‌شود. خدایا! چه خاکی بر سرم کنم؟ مگر می‌توانم؟ مگر از من ساخته است که خودم را برای تو خالص کنم؟ «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»؛ چه کسانی هستند که خداوند متعال این وصف را به آن‌ها داده است؟ صابر غیر از «الَّذِینَ صَبَرُوا[۲۷]» است. این باید مَلَکه بشود. باید ماه مبارک رمضان که روزه نماد صبر بود و یک ماه تمام تکرار شد و در سنگر صبر بودید و با اَمیال نَفسانی مبارزه کردید، حال باید خداوند متعال مدال صابربودن را به شما داده باشد و جزء صابرین باشید. وقتی صابر بودید، مُژده‌ی خداوند گوارای شما باد!

به هیچ‌وَجه انسان به خودش تعلّق ندارد و متعلّق به پروردگار است

 «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ»؛ اگر من برای خداوند متعال هستم، حق شکایت‌کردن ندارم؛ زیرا من کاره‌ای نیستم. «اَلْمَالُ مَالُ اَللَّهِ[۲۸]»؛ مِلک خداوند است، برای خودش است. هرچه بخواهد با مال خود می‌کند. مگر من حقّ نارضایتی دارم؟ من برای خودم نیستم و متعلّق به او هستم. «قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ»؛ کسی که خودش را مملوک خداوند بداند، آثار و برکات و اَسرار زیادی نصیب او می‌شود. یکی از این موارد این است که هیچ مُصیبتی برای او مُصیبت نیست. هیچ مشکلی او را آزار نمی‌دهد. «قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ»؛ می‌گویم به من ارتباطی ندارد. این فُضولی کردن در مِلک خداوند متعال است. هرچه اراده نماید، حکیمانه است. حکیمی در مورد من این‌گونه تقدیر و تَدبیر کرده است، پس چرا من این‌قَدر نادان هستم؟ با حکمت خداوند ناسازگاری نشان می‌دهم و می‌گویم چرا این‌گونه شد؟ تو بهتر می‌دانی یا مالکِ تو بهتر می‌داند؟ تو چه کاره‌ای هستی؟ «قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ»؛ خیلی آیه‌ی عجیبی است. «قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ»؛ در هر مُصیبتی انسان به یاد بیاورد که مالک نیست، حقّ اعتراض ندارد، حقّ ناراحتی ندارد. «قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ»؛ فقط یک مالک در عالَم وجود دارد. همه‌ی عالَم مِلک طِلق اوست و دست او در تقدیر و تَدبیر مِلک خودش باز است. چه کسی باید به او چون و چرا کند؟ «لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ[۲۹]»؛ تو مسئول هستی و خداوند متعال مسئول نیست. هر کاری انجام بدهد، بر اساس حکمت انجام داده است. قدرت لایتناهی است، رحمت لایتناهی است، علم لایتناهی است، کَرَم و جود لایتناهی است. تو که ضعیف و کوچک هستی به لایتناهی طعنه می‌زنی؟ می‌گویی: چرا من؟ تو چه کسی هستی که «من» می‌گویی؟! می‌گویی: چرا من؟ در هر مشکل و مُصیبتی دلش دچار یک جراحتی می‌شود و خودش را طلبکار زمین و زمان می‌داند و گاهی هم به همه بدبین می‌شود و عُقده‌ای می‌شود و این عُقده‌ها او را به چه بدبختی‌هایی که می‌کشاند. همه‌ی بدبختی‌ها معلول عُقده‌هاست و عُقده‌ها هم معلول بی‌معرفتی است. انسان باید معرفت داشته باشد که این عالَم یک مهندسی دارد و هندسه‌اش حکیمانه است و جایگاه من در آن هندسه مُشخّص است و آن‌چه بر سر من می‌آید، بر اساس تَدبیری است که مهندس این عالَم در محاسبه‌ی کُلّی جای من و فَراز و نَشیب زندگی من را خودش دیده است و نوشته است؛ «قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ». نه تنها از این باب که من مملوک هستم و مالک نیستم و چون مملوک هستم حقّ سؤال ندارم و چون او مالک است، مسئول نیست. اراده‌ی او علی‌الاطلاقِ حاکم است و من هم علی‌الاطلاقِ محکوم به سرنوشت هستم و هیچ‌کاری از من نیست.

عبارت معروفی از مرحوم «آیت الله متألّهی» (رحمت الله علیه)

علاوه بر این‌ها فرموده است: «وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛ دنیا به آخر نرسیده است و به این عالَم آمده‌ام تا بروم. چرا این‌قَدر کم‌ظرفیّت هستم؟ چرا این‌جا را مقصد می‌دانم؟ چرا زندگی را کلاس امتحان می‌بینم؟ چرا در این چند ساعت حَواس خود را جمع نمی‌کنم که فردا نُمره بگیرم و صاحب زندگی بشوم؟ «وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛ اگر این «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» خداوند متعال نورش را در وجود ما حاکم نماید، بدانید که «أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ[۳۰]» خواهد بود.

«در بلا هم می‌چشم لذات او     *****     مات اویم مات اویم مات او[۳۱]»

خدایا! به همین دلیل که مملوک هستم، هیچ‌ کاری از من ساخته نیست. دلم را خودت ببر. خدایا! خودت پاکم کن. خداوند متعال مرحوم «آیت الله تألّهی[۳۲]» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید؛ در شهر همدان تشریف داشتند و بسیار نورانی بودند و اهل باطن بودند. ایشان این عبارت را زیاد می‌گفتند: «پاکم کن، خاکم کن». انسان پاک واقعاً خاک است. مرحوم امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) تواضع مرحوم «میرزای نائینی[۳۳]» (اعلی الله مقامه الشریف) را در برابر مرحوم آیت‌الحقّ آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (رحمت الله علیه) دیده بودند و اعجاب کرده بودند و فرموده بودند: بعضی‌ها قسم خورده‌اند که خودشان را خاک کنند. مرحوم میرزای نائینی (اعلی الله مقامه الشریف) با وجود آن عظمت و شُهرت و موقعیّتی که داشتند، در کنار مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (رحمت الله علیه) مانند بَرده‌ای بودند. چنان مؤدّبانه و متواضعانه مانند پَرستاری که مُزد دریافت می‌کند تا مواظب بیمار باشد، به این صورت با حساسیّت لباس و وضع مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (رحمت الله علیه) را درست می‌کرده است. بعد حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) اعجاب کرده بودند و فرموده بودند: بعضی‌ها قسم خورده‌اند تا خودشان را خاک نمایند. خدایا! پاکم کن، خاکم کن. «قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».

روضه و توسّل به ائمه‌ی بقیع (سلام الله علیهم اجمعین)

این ایّام، ایّام تخریب قُبور مُطهّر و بارگاه ملکوتی چهار امام معصوم و مظلوم ما در شهر مدینه است که این‌ها قُبّه‌های عَرش الهی هستند. سُرادقات عَرش که در برخی از دعاها داریم، این‌ها سُرادقات عَرش خداوند هستند، پَناهگاه‌های عَرش الهی هستند.‌ این وهابیّت ننگین و مُزدور و دست‌سازِ انگلیس که ای کاش بدن‌های ما را تکّه‌تکّه می‌کردند، اما قُبّه و بارگاه حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)، حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام)، حضرت امام باقر (علیه السلام)، کشّاف حقایق حضرت جعفر صادق (علیه السلام) و بارگاه مادر بزرگوار حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را تخریب نمی‌کردند که وقتی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با گریه خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند، به ایشان فرمودند: چرا گریان هستی؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرضه داشتند: مادرم را از دست دادم. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گریه کردند و فرمودند: مادر من نیز بوده است. به اندازه‌ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان را مدیون این مادر می‌دانستند که آمدند و در قبر حضرت «فاطمه بنت اسد» (سلام الله علیها) خوابیدند و عَبای خودشان را دادند تا به عنوان کَفن بر بدن ایشان بپوشانند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان را بیمه کردند که مَبادا قبر به بدن ایشان فشاری وارد کند.‌ عزیز‌کرده‌ی خداوند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مورد هجوم و هَتک حُرمت قرار گرفتند و این قُبور شریف را ویران کردند. تخریب قبر شریف هم برای ما بسیار گران است و می‌گوییم: ای کاش مُرده بودیم و این اَخبار را نشنیده بودیم. می‌گویند: مرحوم آیت الله العظمی «سیّد محمود شاهرودی[۳۴]» (رضوان الله تعالی علیه) که غیر از مرحوم شاهرودی هستند که اخیراً وفات کردند و ایشان جزء مراجع بزرگ تقلید بودند. ایشان به مکّه نمی‌رفتند. در مقام تحصیل استطاعت نبودند و هیچ‌رغبتی برای سفر حجّ نشان نمی‌دادند. بالاخره عدّه‌ای از ارادتمندان آمدند و هر بهانه‌ای که ایشان داشتند را برطرف کردند.‌ مرحوم آیت الله العظمی سیّد محمود شاهرودی (رضوان الله تعالی علیه) گفتند: من تنها نیستم و باید عدّه‌ای همراه با من باشند. به ایشان عرض کردند: هزینه‌ی همه را پرداخت می‌نماییم. ایشان گروهی را همراه با خودشان به سفر حجّ بردند، ولی وقتی به شهر مدینه آمدند و دَرب قبرستان بقیع باز شد و وارد شدند، یک نگاهی به قبرهای آفتاب‌خورده کردند و در همان‌جا از هوش رفتند. فرمودند: اگر من تمایل نداشتم به سفر حجّ بیایم، به همین منظور بود. برایم قابل تحمّل نیست که قبر چهار امام را به این‌گونه ببنیم که هنوز هم مورد اهانت است و هیچ تجلیل و تَکریمی وجود ندارد. الآن هم شاید یک زائر هم نداشته باشند. وقتی شب‌ فرا می‌رسد، در اطراف بقیع را با چراغ‌های پُر نور نورافشانی می‌کنند؛ ولی فضای بقیع تاریک است و حتّی یک شمع هم در آن‌جا وجود ندارد. یا بقیه‌الله (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)! ما تخریب قبور را می‌بینیم و دلمان می‌سوزد و اشک‌مان جاری می‌شود. «ساعدَ الله قلبَکَ یا اباعبدالله الحُسَین»! در جلوی چشم‌شان تابوت حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) تیرباران شد. وقتی تابوت را بر روی زمین گذاشتند، دیدند که تیرها از تخته‌ی تابوت عبور کرده است، از کَفن گذشته است و بدن نازنین حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را خراشیده و مَجروح کرده است. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) گریه می‌کردند و می‌فرمودند: غارت‌زده کسی نیست که مال او را به سرقت بُرده باشند، بلکه غارت‌زدن من هستم که برادری مانند تو را از دست داده‌ام. در مدینه فرمودند: من غارت‌زده هستم، ولی وقتی کنار نَهر عَلقمه آمدند، مشاهده کردند که عَلَم افتاده است. جلوتر آمدند و دیدند که دستِ عَلَم‌گیر افتاده است. اما وقتی حضرت امام حسین (علیه السلام) کنار بدن حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) رسیدند، «فَبَکی الحُسَین بُکاءً شَدیداً[۳۵]»؛ جای شما خالی بود تا ببینید حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به چه صورت گریه می‌کنند! گریه عادی نبود، هیچ‌جا و در هیچ‌جایی حضرت امام حسین (علیه السلام) عبارتی را به این صورت به کار نبرده‌اند. فرمودند: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی[۳۶]»؛ ترجمه‌ی فارسی آن به این صورت است: دیگر امام حسین (علیه السلام) بیچاره شد، دیگر همه‌ی چاره‌های من تمام شدند.‌

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۳۷]».

دعا

خدایا! امام‌ زمان‌مان‌ (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب نازنین امام‌ زمان‌مان‌ (ارواحنا فداه) را همواره از ما راضی بدار.

خدایا! توفیق نیّت خدمت و زندگی خادمانه در محضر حضرت حجّت (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) را نصیب ما بگردان.

الها! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم اَنانیّت، روح استغناء و استقلال در زندگی را تبدیل به بندگی و توکّل و تفویض و تسلیم بفرما.

خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم حقیقت بندگی را به ما عنایت بفرما.

خدایا! لذّت بندگی را به ما بچشان.

خدایا! ما را از خطّ بندگی خارج نفرما.

الها! در دنیا و آخرت ما را از قرآن و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (سلام الله علیهم اجمعین) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) جُدا مگردان.

الها! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم مریض‌ها عموماً، منظورین خصوصاً، بیماری‌های اخلاقی و روحی، بیماری‌های معنوی، بیماری‌های غفلت را به حقیقت خَمسه‌ی طیّبه (سلام الله علیهم اجمعین) از ما دور بگردان.

خدایا! سلامت قلب، سلامت جان، سلامت دین، سلامت بدن و سلامت در عَرصه‌ی فرهنگ و همه‌ی شئون زندگی به ما روزی بفرما.

الها! سایه‌ی پُر برکت نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، عَلمدار آن حضرت در زمان غیبت، سُکان‌دار کشتی انقلاب، رهبر نورانی و مرجع عالیقدرمان را با اقتدار و عزّت تا ظهور حضرت امام زمان‌ (ارواحنا فداه) مُستدام بدار.

خدایا! دشمنان ایشان، کسانی را که قابل هدایت نیستند مَخذول بگردان.

خدایا! شرّ دشمنان را به خودشان برگردان.

خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم آبروی ما را در دنیا و آخرت زیر خیمه‌ی اهل‌بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) محفوظ بدار.

خدایا! آبرو و هرچه به ما عنایت کرده‌ای را خَرج دینِ خود قرار بده.

الها! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم امام راحل ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهیدان بزرگوار ما، حق‌ّ‌داران و مَشایخ ما را زیر سُرادقاتِ عَرش خود و بر سر سُفره‌ی مُقرّبین از انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) مُتنعّم و روحشان را همواره از ما راضی بدار.

خدایا! عاقبت ما را با مُهر زیبای شهادت مُزیّن بگردان.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] نهج البلاغه، حکمت ۱۵۴؛ نکوهش رضایت به باطل.

«وَ قَالَ (علیه السلام): الرَّاضِی بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدَّاخِلِ فِیهِ مَعَهُمْ، وَ عَلَى کُلِّ دَاخِلٍ فِی بَاطِلٍ إِثْمَانِ، إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضَى بِه».

[۳] اخلاق در قرآن، ج ۳، ص ۱۰۸ و ص ۱۰۹٫

[۴] محمد بهاری (۱۲۶۵ـ۱۳۲۵ق)، عالم و عارف شیعه قرن سیزدهم و چهاردهم هجری و از شاگردان ملاحسینقلی همدانی است. تنها اثر باقیمانده از او تذکره المتقین است که در بیان آداب سیر و سلوک، نوشته شده است. بهاری فرزند میرزا محمد بهاری در ۱۲۶۵ق، در بهار همدان به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود به انجام رساند و برای تکمیل آن به بروجرد و نجف رفت و به درجه اجتهاد رسید. او به علت بیماری و برای تغییر آب و هوا، نجف را ترک کرد و به ایران رفت. وی مدتی در مشهد به سر برد و سرانجام در (۹ رمضان ۱۳۲۵ق) در زادگاهش درگذشت. مزارش در بهار همدان همواره زیارتگاه بوده و ساختمانی بر آن بنا شده است. شیخ محمد، از جوانی اهل تهجد و ریاضات شرعی بود. در نجف به محضر ملاحسینقلی شوندی همدانی، از شاگردان حکیم سبزواری، راه یافت و تا هنگام وفات وی در ۱۳۱۱ق در زمره ارادتمندان خاص و همراهان وی بود.

پس از درگذشت ملاحسینقلی، چندی در نجف ماند و بسیاری از علما و طلاب و تجار و عامه مردم از ایرانی، عرب و هندی، در طی مراحل سلوک از شاگردان وی بودند. سید علی قاضی طباطبایی از شاگردان معروف اوست. شهرت بهاری بیشتر به جهت نَفَس گیرا و جاذبه حضورش بود و کراماتی هم به وی نسبت داده‌اند. تنها اثر باقیمانده از بهاری، مجموعه نوشته‌هایی است مشتمل بر رساله‌ای در آداب سلوک: دو فصل در «صفات علمای حقه» و «اصناف مغرورین»، گفتاری تحت عنوان «دستورالعمل» و شانزده مکتوب که برای دوستان و مریدانش نوشته و یکی از مریدان وی به نام شیخ اسماعیل تائب تبریزی آن‌ها را فراهم آورده و تذکره المتقین نامیده است. این اثر بارها به چاپ رسیده است.

[۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۵٫

«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ ۖ وَ سَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَهِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».

[۶] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۴٫

«وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَىٰ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ».

[۸] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ندبه.

«… فَقالَ: أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بابُها، فَمَنْ أَرادَ الْمَدِینَهَ وَ الْحِکْمَهَ فَلْیَأْتِها مِنْ بابِها، ثُمَّ قالَ: أَنْتَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وارِثِی، لَحْمُکَ مِنْ لَحْمِی، وَ دَمُکَ مِنْ دَمِی، وَ سِلْمُکَ سِلْمِی، وَ حَرْبُکَ حَرْبِی، وَ الْإِیمانُ مُخالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَمَا خالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی، وَ أَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَلِیفَتِی، وَ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی، وَ تُنْجِزُ عِداتِی، وَ شِیعَتُکَ عَلَىٰ مَنابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّهً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی الْجَنَّهِ وَ هُمْ جِیرانِی، وَ لَوْلا أَنْتَ یَا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی، وَ کانَ بَعْدَهُ هُدىً مِنَ الضَّلالِ، وَ نُوراً مِنَ الْعَمىٰ، وَ حَبْلَ اللّٰهِ الْمَتِینَ، وَ صِراطَهُ الْمُسْتَقِیمَ؛ لَایُسْبَقُ بِقَرابَهٍ فِی رَحِمٍ، وَ لَا بِسابِقَهٍ فِی دِینٍ، وَ لَا یُلْحَقُ فِی مَنْقَبَهٍ مِنْ مَناقِبِهِ، یَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِما وَ آلِهِما، وَ یُقاتِلُ عَلَى التَّأْوِیلِ، وَ لَا تَأْخُذُهُ فِی اللّٰهِ لَوْمَهُ لائِمٍ، قَدْ وَتَرَ فِیهِ صَنادِیدَ الْعَرَبِ، وَ قَتَلَ أَبْطالَهُمْ، وَ ناوَشَ ذُؤْبانَهُمْ، فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقاداً بَدْرِیَّهً وَ خَیْبَرِیَّهً وَ حُنَیْنِیَّهً وَ غَیْرَهُنَّ، فَأَضَبَّتْ عَلَىٰ عَداوَتِهِ، وَ أَکَبَّتْ عَلَىٰ مُنابَذَتِهِ، حَتَّىٰ قَتَلَ النَّاکِثِینَ وَ الْقاسِطِینَ وَ الْمارِقِینَ، وَ لَمَّا قَضىٰ نَحْبَهُ وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْآخِرِینَ یَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلِینَ لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی الْهادِینَ بَعْدَ الْهادِینَ، وَ الْأُمَّهُ مُصِرَّهٌ عَلَىٰ مَقْتِهِ، مُجْتَمِعَهٌ عَلَىٰ قَطِیعَهِ رَحِمِهِ، وَ إِقْصاءِ وُلَْدِهِ، إِلّا الْقَلِیلَ مِمَّنْ وَفَىٰ لِرِعایَهِ الْحَقِّ فِیهِمْ…».

[۹] سوره مبارکه بقره، آیات ۱۵۵ و ۱۵۶٫

[۱۰] سوره مبارکه ملک، آیه ۲٫

«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۚ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ».

[۱۱] همان.

[۱۲] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۰٫

«فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ ۖ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ».

[۱۳] همان.

[۱۴] مصباح المتهجد، جلد ۱، صفحه ۳۶.

«لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ وَ اَلْخَیْرُ فِی یَدَیْکَ وَ اَلشَّرُّ لَیْسَ إِلَیْکَ وَ اَلْمَهْدِیُّ مَنْ هَدَیْتَ عَبْدُکَ وَ اِبْنُ عَبْدَیْکَ بَیْنَ یَدَیْکَ مِنْکَ وَ بِکَ وَ لَکَ وَ إِلَیْکَ لاَ مَلْجَأَ وَ لاَ مَنْجَى وَ لاَ مَفَرَّ مِنْکَ إِلاَّ إِلَیْکَ سُبْحَانَکَ وَ حَنَانَیْکَ سُبْحَانَکَ رَبَّ اَلْبَیْتِ اَلْحَرَامِ».

[۱۵] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۱٫

«وَ قَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَىٰ أَنْ یَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا ۚ وَ کَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ ۚ وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰ أَمْرِهِ وَ لَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ».

[۱۶] سوره مبارکه حج، آیه ۷۸٫

«وَ جَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ ۚ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هَٰذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَ آتُوا الزَّکَاهَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَ نِعْمَ النَّصِیرُ».

[۱۷] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیت‌الله خامنه‌ای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بوده‌است. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملک‌التجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیری‌های تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همان‌جا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذی‌الحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

[۱۸] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۳۶٫

«رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ ۖ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی ۖ وَ مَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۱۹] سوره مبارکه هود، آیه ۴۶٫

«قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ».

[۲۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۴٫

«وَ إِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ».

[۲۱] همان.س

[۲۲] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات شعبانیه (مناجات ائمه (علیهم السلام) در ماه شعبان).

«…اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعائِى إِذا دَعَوْتُکَ، وَ اسْمَعْ نِدائِى إِذا نادَیْتُکَ، وَ أَقْبِلْ عَلَىَّ إِذا ناجَیْتُکَ، فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ، وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِیناً لَکَ، مُتَضَرِّعاً إِلَیْکَ، راجِیاً لِما لَدَیْکَ ثَوابِى، وَ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى، وَ تَخْبُرُ حاجَتِى، وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِى، وَ لَا یَخْفىٰ عَلَیْکَ أَمْرُ مُنْقَلَبِى وَ مَثْواىَ، وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِى، وَ أَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتِى، وَ أَرْجُوهُ لِعاقِبَتِى، وَ قَدْ جَرَتْ مَقادِیرُکَ عَلَىَّ یَا سَیِّدِى فِیما یَکُونُ مِنِّى إِلىٰ آخِرِ عُمْرِى مِنْ سَرِیرَتِى وَ عَلانِیَتِى وَ بِیَدِکَ لَابِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتِى وَ نَقْصِى وَ نَفْعِى وَ ضَرِّى. إِلٰهِى إِنْ حَرَمْتَنِى فَمَنْ ذَا الَّذِى یَرْزُقُنِى؟ وَ إِنْ خَذَلْتَنِى فَمَنْ ذَا الَّذِى یَنْصُرُنِى؛ إِلٰهِى أَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ . إِلٰهِى إِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَىَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ. إِلٰهِى کَأَنِّى بِنَفْسِى واقِفَهٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ أَظَلَّها حُسْنُ تَوَکُّلِى عَلَیْکَ فَقُلْتَ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِى بِعَفْوِکَ…».

[۲۳] همان؛ فراز دیگری از مناجات شریف شعبانیه.

«…إِلٰهِى لَاتَرُدَّ حاجَتِى، وَ لَا تُخَیِّبْ طَمَعِى، وَ لَا تَقْطَعْ مِنْکَ رَجائِى وَ أَمَلِى . إِلٰهِى لَوْ أَرَدْتَ هَوانِى لَمْ تَهْدِنِى، وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِیحَتِى لَمْ تُعافِنِى. إِلٰهِى مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِى فِى حاجَهٍ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمْرِى فِى طَلَبِها مِنْکَ. إِلٰهِى فَلَکَ الْحَمْدُ أَبَداً أَبَداً دائِماً سَرْمَداً یَزِیدُ وَ لَا یَبِیدُ کَما تُحِبُّ وَ تَرْضىٰ. إِلٰهِى إِنْ أَخَذْتَنِى بِجُرْمِى أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ، وَ إِنْ أَخَذْتَنِى بِذُنُوبِى أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ، وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِى النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَها أَنِّى أُحِبُّکَ. إِلٰهِى إِنْ کانَ صَغُرَ فِى جَنْبِ طاعَتِکَ عَمَلِى فَقَدْ کَبُرَ فِى جَنْبِ رَجائِکَ أَمَلِى. إِلٰهِى کَیْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَیْبَهِ مَحْرُوماً وَ قَدْ کانَ حُسْنُ ظَنِّى بِجُودِکَ أَنْ تَقْلِبَنِى بِالنَّجاهِ مَرْحُوماً؟! إِلٰهِى وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمْرِى فِى شِرَّهِ السَّهْوِ عَنْکَ، وَ أَبْلَیْتُ شَبابِى فِى سَکْرَهِ التَّباعُدِ مِنْکَ. إِلٰهِى فَلَمْ أَسْتَیْقِظْ أَیَّامَ اغْتِرارِى بِکَ، وَ رُکُونِى إِلىٰ سَبِیلِ سَخَطِکَ…».

[۲۴] همان.

[۲۵] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۲.

[۲۶] سوره مبارکه نساء، آیه ۴۸٫

«إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ ۚ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِیمًا».

[۲۷] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۵۹٫

«الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ».

[۲۸] أعلام الدین فی صفات المؤمنین، جلد ۱، صفحه ۲۶۹.

«رَوَى عِیسَى بْنُ مُوسَى قَالَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: یَا عِیسَى اَلْمَالُ مَالُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَهُ وَدَائِعَ عِنْدَ خَلْقِهِ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یَأْکُلُوا مِنْهُ قَصْداً وَ یَشْرَبُوا مِنْهُ قَصْداً وَ یَلْبَسُوا مِنْهُ قَصْداً وَ یَنْکِحُوا مِنْهُ قَصْداً وَ یَرْکَبُوا مِنْهُ قَصْداً وَ یَعُودُوا بِمَا سِوَى ذَلِکَ عَلَى فُقَرَاءِ اَلْمُؤْمِنِینَ فَمَنْ تَعَدَّى ذَلِکَ کَانَ أَکْلُهُ مِنْهُ حَرَاماً وَ مَا شَرِبَ مِنْهُ حَرَاماً وَ مَا لَبِسَهُ مِنْهُ حَرَاماً وَ مَا نَکَحَهُ مِنْهُ حَرَاماً وَ مَا رَکِبَهُ مِنْهُ حَرَاماً».

[۲۹] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۳٫

«لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ».

[۳۰] سوره مبارکه یونس، آیه ۶۲٫

[۳۱] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۶۴.

[۳۲] محمدهادی تألهی همدانی (۱۳۲۱-۱۴۱۷ق)، فقیه، عارف و از اساتید معاصر حوزه علمیه همدان بود. محمدهادی در شب جمعه پنجم شوال سال ۱۳۲۱ق (برابر با ۱۲۷۹ش) در خانواده‌ای روحانی در همدان متولد شد. پدرش مرحوم آیت‌الله شیخ مرتضی تألهی از بزرگان عصر خود به شمار می‌رفت. ایشان در تقوا، فقاهت، حکمت، فلسفه و عرفان صاحب‌نظر بود. اجداد محمدهادی، همگی از اهل فضل و کمال و تقوا و متوطن در همدان بودند.

آیت‌الله تألهی همدانی، به علت اینکه تنها فرزند ذکور خانواده بود بعد از وفات پدر بزرگوارش سرپرستی خانواده را برعهده گرفت. لذا نتوانست به خارج از همدان و به مراکز علمی آنجا عزیمت نماید بنابراین کلیه تحصیلاتش را در همدان گذراند. تألهی همدانی، مقدمات و سطح دروس حوزه را نزد پدر و عموی خود گذرانده، سپس سال‌های متمادی به تحصیل و تدریس در مدرسه زنگنه همدان مشغول شد. علاوه بر این، از بزرگانی که در گوشه و کنار شهر می‌زیستند بهره گرفت. از مهم‌ترین اساتیدش، مرحوم آیت‌الله حاج میرزا علی‌آقا خلخالی بود که از علماء و بزرگان و تحصیل‌کرده‌های نجف اشرف و مورد تأیید آیت عظام اصفهانی و نائینی به شمار می‌رفت. محمدهادی از وی بهره‌های فراوانی برده و با وی مأنوس بود و در بیشتر اوقات در نماز جماعت ایشان حاضر می‌شد. ایشان همچنین از مرحوم آیت‌الله حاج سید علی نجفی که از شاگردان مبرز آخوند ملا حسینقلی همدانی بودند، استفاده نمود. او در مسیر سیر و سلوک، سال‌ها نزد آیت‌الله شیخ علی گنبدی و آیت‌الله سید علی عبر که از شاگردان ملا حسینقلی همدانی به شمار می‌رفت، حاضر شد.

آیت‌الله تألهی مراتب علم و طهارت و تقوا را چنان با شوق و شتاب طی کرد که مورد تجلیل عالمان ربانی و پویندگان مسیر حقیقت قرار گرفت تا آنجا که از آیات عظام محمدحسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، عبدالهادی حسینی شیرازی اجازاتی دریافت نمود. بزرگانی همچون آیت‌الله بهجت (متوفی ۱۳۸۸ش) در مورد ایشان فرمودند: «ایشان مایه برکت برای این شهر (همدان) است. قدر ایشان را آیندگان خواهند دانست». محمدصادق حسینی طهرانی درباره ایشان می‌گوید: مرحوم علّامه والد (علامه محمدحسین حسینی طهرانی(متوفی ۱۳۷۴ش)) همواره می‌فرمودند که مرحوم حضرت آیت‌الله انصارى (متوفی ۱۳۳۹ش) می‌فرمودند: در همدان دو نفر بى‌هوا هستند: یکى آیت‌الله حاج سید مصطفى هاشمى و دیگرى آیت‌الله تألّهى و آیت‌الله تألّهى بى‌هواترند و وقتى رفقاى همدان از ایشان پرسیده بودند که در غیاب شما در نماز چه کسى شرکت کنیم، فرموده بودند در نماز یکى از این دو نفر.

مرحوم والد با ایشان روابطى صمیمى داشتند و هر وقت به همدان سفر می‌کردند به دیدار ایشان مى‌رفتند و در ایامى که به مشهد مشرّف مى‌شدند و هم‌زمان با تشرّف ایشان بود، به دیدارشان مى‌رفتند و ما را نیز مى‌بردند و ایشان هم متقابلاً هر وقت به طهران تشریف مى‌آوردند به دیدن والد معظّم مى‌آمدند. مجلس ایشان واقعاً غنیمت بود و انسان را به یاد خدا مى‌انداخت و ایشان با روایات بسیار مأنوس بودند و تمام مجلس به قرائت روایات مى‌گذشت و مطالبى پیرامون آن مطرح مى‌شد. یک‌بار که از منزلشان در مشهد برمى‌گشتیم، حضرت والد فرمودند: ما ایشان را که مى‌بینیم یاد علماى سلف و زهد و تقوا و مجالس ایشان مى‌افتیم. این فقیه عارف سرانجام در سال ۱۴۱۷ق برابر با ۱۳۷۵ش به علت کهولت سن دار فانی را وداع گفت و در باغ بهشت همدان مدفون گردید. آیت‌الله محمدهادی تألهی همدانی، آثار گران‌بهایی از جمله حواشی بر قواعد انصاری، حواشی به متاجر شیخ، شرحی بر مجموعه حاج ملاهادی سبزواری، رساله‌ای در معرفت نفس، رساله‌ای در برکات و مشتبهات قرآن مجید، رساله‌ای درباره حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، رساله‌ای در تعقیبات نماز، رساله‌ای در فضیلت روز جمعه و رساله‌ای در رد صوفیه را تألیف کرد.

[۳۳] محمدحسین غروی نایینی(۱۲۷۶-۱۳۵۵ق/۱۲۳۹-۱۳۱۵ش)، از مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم و از طرفداران نهضت مشروطه. نائینی دانش‎‌آموخته حوزه‎‌های علمیه اصفهان، سامرا و نجف بود و نزد جهانگیرخان قشقایی، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی شاگردی کرد. وی پس از محمدتقی شیرازی، به همراه سید ابوالحسن اصفهانی عهده‎‌دار مرجعیت شیعه شد. شهرت علمی نایینی بیشتر به خاطر اصول فقه است. او از شارحان مکتب شیخ انصاری است و سید ابوالقاسم خویی شاگردش بود. همراهی با میرزای شیرازی در نهضت تنباکو، همکاری با آخوند خراسانی در نهضت مشروطه، و اعلام جهاد علیه انگلیس در عراق از فعالیت‌های سیاسی میرزای نایینی است. او کتاب معروف تنبیه الامه و تنزیه المله را در دفاع از مشروطه و نفی استبداد نوشت.

محمدحسین غروی نائینی، در ۱۵ ذی‌القعده سال ۱۲۷۶ قمری در نائین به دنیا آمد. پدرش عبدالرحیم و جدش محمدسعید هر دو از طرف سلطان وقت به شیخ‌الاسلامی اصفهان منصوب شده بودند. محمدحسین تحصیل را از کودکی، در زادگاهش آغاز کرد و پس از فراگیری مقدمات، در هفده سالگی راهی اصفهان شد. پدرش با هدف تعلیم و تربیت وی، او را به شیخ محمدباقر اصفهانی سپرد. نائینی، هم در حوزه درس اصفهانی حاضر می‌شد و هم در خانه او و تحت سرپرستی‌اش زندگی می‌کرد. افزون بر آن، وی در اصفهان نزد میرزا ابوالمعالی کلباسی، میرزا محمدحسن هزارجریبی و جهانگیرخان قشقایی، در رشته‌های مختلف علمی مانند فقه، اصول، کلام و حکمت، تحصیلاتش را دنبال کرد. همچنین با ادبیات فارسی و عربی و ریاضی نیز آشنا شد. میرزای نائینی در سال ۱۳۰۳ راهی عراق شد و به حوزه سامرا رفت. او در درس میرزا محمدحسن شیرازی، رهبر نهضت تنباکو حاضر می‌شد، در اواخر عمر میرزای شیرازی، کاتب و محرر او نیز بود و در امور سیاسی و اجتماعی نیز طرف مشورت استاد قرار می‌گرفت. پس از وفات میرزای شیرازی، در سال ۱۳۱۲ق، مدتی نزد سید محمد فشارکی شاگردی کرد؛ اما با پراکندگی حوزه سامرا، او مدتی در کربلا اقامت کرد سپس در سال ۱۳۱۴ راهی نجف شد و در درس آخوند خراسانی، حاضر و از خواص و اصحاب مجلس استفتای او گشت. محمدحسین نایینی ۲۶ جمادی‌الاول ۱۳۵۵ق در ۸۲ سالگی در نجف درگذشت و در حرم امام علی (علیه السلام) دفن شد.

آقابزرگ تهرانی، او را «ورِع، پرهیزگار، صالح، بی‌اعتنا به زخارف دنیا و بی‌توجه به مقام و ریاست» معرفی کرده است. شاگردانش از تقوا و وارستگی، صفای باطن، خوش‌رویی و مهربانی، فروتنی و رهایی او از غرور و خودبینی، سخن گفته‌اند. در سامرا و نجف، با ملا حسینقلی همدانی و شاگردانش، همچون سید احمد کربلایی مأنوس بود. نائینی هر گاه از سامرا به نجف سفر می‌کرد، با آخوند همدانی دیدار می‌کرد. سید احمد کربلایی، او را وصی و مسئول کارهای خود، پس از وفات قرار داد. در زمان حیات آخوند خراسانی، در نجف، تدریس را آغاز کرد که بیش از سیصد تن از شاگردان خراسانی، در درس او نیز حاضر می‌شدند. اگرچه شهرت نائینی در علم اصول است، به گونه‌ای که به «مجدد علم اصول» شهرت یافته، اما در رشته‌های دیگر، همچون فقه، کلام، حکمت، ریاضی، اخلاق و عرفان نیز صاحب‌نظر بوده است. حوزه درس او را، به علت دقتها و غموض تحقیقات، محل اجتماع خواص و فضلای برجسته و صاحب‌نظر دانسته و مجلس درسش را از بزرگ‌ترین مجالس تدریس در نجف اشرف معرفی کرده‌اند.

او از دوران تحصیل در اصفهان، سامرا و نجف، مورد توجه اساتید خود بود. به گفته خود وی، از دو فقیه مشهور، میرزا حسین طهرانی نجفی، فرزند میرزا خلیل و محمد طه نجف، اجازه نقل روایت داشت و بر همین اساس، به برخی شاگردانش اجازه اجتهاد و نقل حدیث می‌داد. علمای بسیاری از او تجلیل کرده‌اند. سید محسن امین، او را «عالم جلیل، فقیه، اصولی، حکیم، عارف، ادیب، عابد و مدرس» معرفی کرده است. مدرس تبریزی وی را از «فحول علما و فقهای امامیه عصر حاضر، که به کثرت تحقیق و زیادت تدقیق شهرت دارد» شمرده است. پس از وفات میرزا محمدتقی شیرازی و شیخ‌الشریعه اصفهانی، میرزای نایینی همزمان با سید ابوالحسن اصفهانی مرجعیت را بر عهده گرفت. گفته می‌شد که مرجعیت نایینی در میان فضلای حوزه بیشتر از اصفهانی بود و مرجعیت اصفهانی در میان عامه مردم. پس از وفات نایینی، مرجعیت منحصره به سید ابوالحسن اصفهانی مختص شد. گفته شده است او بسیار از آراء پیشین خود عدول و رأیی نو اختیار می‌کرد.

کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» دربردارنده نگرش‌های سیاسی وی است. نائینی با بهره‌گیری از آیات و روایات در صدد آن است که در مخالفت با نظام و آموزه استبدادی، به تأسیس نظام مشروطه دست یابد. «تنبیه الامه» به معنای آگاه کردن امت اسلام به ضروریات شریعت و «تنزیه المله» به معنای منزه دانستن دین اسلام از بدعت استبداد است. وی در این کتاب حکومت‌ها را به عادل و غیرعادل تقسیم می‌کند و حکومت مشروطه را حکومتی غیر عادل می‌داند؛ ولی به نظر او حکومتی که در غیرعادل بودن از مشروطه بد‌تر است، حکومت استبدادی و مطلقه است. از این رو در زمانی که امر ما دایر مدار بین حکومت مشروطه و حکومت مستبده باشد، چون ضرر و فساد حکومت مشروطه کمتر است، باید بدان امید بست و حکومت استبدادی را طرد و نفی کرد. این مبنا از جهت دفع افسد به فاسد معنا پیدا می‌کند.

نائینی در نهضت تنباکو، در کنار میرزای شیرازی بود. نقل شده است که شیخ حسن کربلایی، هم‌بحث قدیمی و دوست صمیمی نائینی، اثر معروف خود، تاریخ دخانیه را به سفارش نائینی، در تشریح نهضت تنباکو به رشته تحریر در آورده است. در ماجرای اهانت عده‌ای از اراذل و اوباش، به تحریک بعضی از جریانات سیاسی، به رهبر نهضت تنباکو در داخل کشور، میرزا حسن آشتیانی و عزیمت او به مشهد، برای اعتراض، نائینی در نجف نامه‌ای را در محکوم کردن این حرکت، به امضای چهار تن از مراجع بنام حوزه، یعنی محمدحسن مامقانی، سید اسماعیل صدر، شیخ محمد طه نجف و آخوند ملا محمدکاظم خراسانی رساند و نامه‌ای نیز به میرزا حسن آشتیانی، در مشهد نوشته و از او دلجویی‌کرد.

[۳۴] سید محمود حسینی شاهرودی (۱۲۶۲-۱۳۵۳ش) مرجع تقلید شیعه ساکن نجف و پدر سید محمد حسینی شاهرودی. وی از شاگردان میرزای نائینی و آقاضیاء عراقی بود و پس از سید ابوالحسن اصفهانی به مرجعیت رسید. میرزای نائینی او را ذوالشهادتین می‌خواند و نظرش را در دادن گواهی اجازه اجتهاد به شاگردانش جویا می‌شد. همچنین آقاضیاء عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی شاگردان خود را برای آزمودن اجتهاد نزد وی می‌فرستادند. احداث مسجد، حسینیه و مدرسه علمیه در کابل و برخی شهرهای ایران، بازسازی مدارس علمیه بخارایی و قزوینی در نجف، تأسیس بعثه حج و اعتراض به حکومت پهلوی در واکنش به واقعه فیضیه از اقدامات سید محمود حسینی شاهرودی در دوره مرجعیتش بود. همچنین در دوره مرجعیت او پیاده‌روی از نجف به کربلا رونق گرفت.

 رساله‌هایی در موضوعات فقهی و اصولی و نیز تقریرات درس‌های آقاضیاء عراقی و میرزای نائینی از تألیفات سید محمود شاهرودی است. همچنین کتاب یَنابیع‌الفقه تقریرات درس خارج صلاه (نماز) ایشان است که در چهار جلد توسط سید محمدجعفر جزائریِ مروج تقریر شد. کتاب «الامام الشاهرودی السید محمود الحسینی» اثر سید احمد حسینی اشکوری (تولد ۱۳۵۰ق) درباره زندگی وی است که به زبان عربی نوشته شده است. در تیر ۱۴۰۰ش، کنگره بزرگداشت حسینی شاهرودی با عنوان عالم ذوالشهادتین، در مشهد، قم و نجف برگزار شد.

شاهرودی در سال ۱۳۲۸ق به نجف رفت و در درس‌های فقه و اصول آخوند خراسانی حاضر شد. هم‌زمان رسائل و مکاسب شیخ انصاری را تدریس می‌کرد. او حدود هجده ماه در درس آخوند خراسانی شرکت کرد. با درگذشت آخوند در ۲۰ ذی الحجه ۱۳۲۹ق به سامرا رفت؛ اما طولی نکشید که به نجف برگشت و یک دوره اصول فقه را نزد آقاضیاء عراقی فرا گرفت. او همچنین در درس میرزای نائینی حاضر می‌شد و از شاگردان خاص او بود. میرزای نائینی او را بر دیگر شاگردانش مقدم می‌داشت و هنگامی که برای شاگردانش گواهی علمی صادر می‌کرد، نظر وی را نیز جویا می‌شد. گفته شده نائینی گواهی وی را گواهی دو عادل به شمار می‌آورد. از این‌رو آقا ضیاءالدین عراقی و سید ابوالحسن اصفهانی او را ذوالشهادتین (صاحب دو شهادت) می‌خواندند و شاگردانشان را برای آزمودن اجتهاد نزد وی می‌فرستادند. عالمان زیادی در جلسه درس سید محمود شاهرودی شرکت می‌کردند. سید محمد حسینی شاهرودی، سید جواد آل‌علی شاهرودی، سید محمدجعفر مروج جزائری، محمد رحمتی سیرجانی، علی آزاد قزوینی محمدابراهیم جناتی، مسلم ملکوتی، جواد تبریزی و سید کاظم حائری از شاگردان او بودند.

شاهرودی در دوره میرزای نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی در ۳۵ سالگی به اجتهاد رسید. وی تا زمانی که آن دو زنده بودند از انتشار رساله عملیه خودداری کرد و مردم را به آنها ارجاع می‌داد. پس از درگذشت سید ابوالحسن اصفهانی در سال ۱۳۶۵ق مرجعیت شیعیان را عهده‌دار شد و در سال ۱۳۶۶ق رساله عملیه‌اش در نجف و تهران منتشر شد. مرجعیت او پس از درگذشت آیت‌الله بروجردی و سید محسن حکیم فراگیرتر شد. کنگره بزرگداشت سید محمود حسینی شاهرودی با عنوان عالم ذوالشهادتین در تیر ۱۴۰۰ش در مشهد، قم و نجف برگزار شد. در ۱۷ تیر ۱۴۰۰ش همایشی در بزرگداشت وی در شاهرود برگزار شد. فراخوان این کنگره به زبان‌های فارسی، عربی، انگلیسی و اردو در کشورهای مختلف منتشر شده است.

[۳۵] الإرشاد، ج۲، ص۱۰۹؛ بحارالأنوار، ج۴۵، ص۴۱، باب۳۷؛ فرسان الهیجاء، ج۱، ص۲۱۰؛ مقتل الحسین، ص۳۲۸؛ کبریت احمر، ص۱۶۰-۱۶۲؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۸-۶۰۹؛ منتهی الامال، ج۱، ص۲۷۹؛ وقعه الطف، المنتخب، ص۳۰۵٫

«قَالَ وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ ع مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ‏ إِلَى الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ.قَالَ الْبَاقِرُ ع‏ فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ قَطْرَهٌ إِلَى الْأَرْضِ.قَالَ الرَّاوِی وَ اشْتَدَّ الْعَطَشُ بِالْحُسَیْنِ ع فَرَکِبَ الْمُسَنَّاهَ یُرِیدُ الْفُرَاتَ وَ الْعَبَّاسُ أَخُوهُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَاعْتَرَضَهُ خَیْلُ ابْنِ سَعْدٍ فَرَمَى رَجُلٌ مِنْ بَنِی دَارِمٍ الْحُسَیْنَ ع بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِی حَنَکِهِ الشَّرِیفِ فَانْتَزَعَ وَ بَسَطَ یَدَیْهِ تَحْتَ حَنَکِهِ حَتَّى امْتَلَأَتْ رَاحَتَاهُ مِنَ الدَّمِ ثُمَّ رَمَى بِهِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْکُو إِلَیْکَ مَا یُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکَ ثُمَّ اقْتَطَعُوا الْعَبَّاسَ عَنْهُ وَ أَحَاطُوا بِهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى قَتَلُوهُ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَبَکَى الْحُسَیْنُ ع لِقَتْلِهِ بُکَاءً شَدِیداً.

[۳۶] بحار الانوار /علامه مجلسی/۴۵/۴۲/بقیه الباب۳۷- سائر ما جری علیه بعد بیعه الناس لیزید بن معاویه الی شهادته صلوات الله علیه ص:۱٫ / پژوهشى پیرامون شهداى کربلا/جمعی ازنویسندگان/۷۵/ ابوالفضل العباس علیه السلام‏.ص:۷۵٫.

[۳۷] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.