«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

بنده در هیچ چیزی مالکیّت ندارد

در پاسخ به اساسی‌ترین سؤال «عنوان بصری»، وجود مبارک حضرت امام به حقّ ناطق، مولای ما حضرت امام جعفر بن محمّد الصّادق (صلوات الله علیه) که سؤال پرسید: «مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ[۲]»؛ اگر بخواهیم بنده باشیم، حقیقت آن چیست؟ حضرت امام صادق (علیه السلام) وَراء مسائل جَوارحی را مطرح فرمودند که اَثر آن قیام به اقدام عَملی است. فرمودند: ۳ رُکن دارد؛ رُکن اوّل آن این است که فرمودند: «أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ[۳]»؛ کسی که بر این باور باشد، زیرا رأی به معنای دیدن باطنی است. مثلاً می‌گویند رأی و نظر فُلانی این‌گونه است. یعنی به او رسیده است. بنده به این‌جا برسد که مالک چیزهایی که خداوند متعال در اختیار او قرار داده است، نیست. چرا مالک نیست؟ زیرا امکان ندارد تا عَبد مالک بشود. «الذاتی لا یعلل»؛ هویّت و جوهر مخلوق ذاتاً فقر است. به صورت ذاتی دارای فقر است و چون ذات او مملوکیّت و فقر است و هویّت وجودی‌اش این است، نه ماهیّت آن این‌گونه است، بلکه اساساً گوهر و ماهیّت و وجود او فقر است. وجود قابل تغییر نیست. نمی‌تواند غَنی باشد، نمی‌تواند مالک باشد و ذاتاً وابسته است. ذاتاً وجود تعلّقی است و چیزی که در هویّت او وابستگی و فقر مَحض است، چگونه می‌تواند مالک چیزی بشود؟ وقتی بنده به این باور و رأی و نظر و دید و شُهُود دست بیابد، خودش را کاره‌ای نمی‌بیند؛ یعنی هیچ‌گاه تعلّقی به مال دنیا برایش پیش نمی‌آید. مال دیگری است، مال او نیست.

شَهوات در این عالَم تزئین‌شده هستند

«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا[۴]»؛ «زُیِّنَ» یعنی زینت ‌داده‌شده و زینت غیر از جَمال است. ذاتاً جَمیل است، زیباست، جَمیل است و احتیاجی به تزئین ندارد. ولی چیزی که حقیقت آن این‌گونه نیست و شما آن را آرایش می‌کنید که جلوه کند و جَلب توجّه کند. شَهوات به صورت کُلّی این‌گونه هستند، تزئین‌شده هستند و واقعیّت آن این‌گونه نیست و وقتی تمام می‌شود، انسان متوجّه می‌شود که به دنبال سَراب بوده است و حقیقت و وجود خارجی نداشته است.‌ تزئین متعلّق به وَهم است. قُوّه‌ی وَهمیّه چیزی که نیست را برای انسان به هست تبدیل می‌نماید و چیزهایی که در خارج و عینیّت نیست، در خیال برای انسان صورت‌سازی می‌کند. این جزء تسهیلات شیطان است. خداوند متعال نیز در مورد فاعل چیزی نفرموده است؛ بلکه فرموده است: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ»؛ یعنی این‌ها برای توده‌ی مردم جاذبه دارد. در حالی که اگر از حقیقت و واقعیّت آن باخبر بودند و پَسِ‌پَرده‌ی آن را می‌دیدند، به سوی آن کشیده نمی‌شدند.

انسان باید برای پاسداری از امانت الهی دَغدغه داشته باشد

در حالات مرحوم «شیخ مرتضی زاهد[۵]» (رضوان الله تعالی علیه) آمده است که مرحوم «آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی» (رضوان الله تعالی علیه)، مرحوم «آیت الله مصباح یزدی» (اعلی الله درجته) گاهی یادی از مرحوم آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی (رضوان الله تعالی علیه) می‌کردند که مرد عارف و اخلاقی بوده است، مرد مَنیع ‌الطّبع و عزیز‌الوجود بوده است، اعتنایی به مُریدان نداشته است، فرمودند: از بازاری‌های تهران رنجیدند و به شهر مشهد مقدّس رفتند و در آن‌جا اقامت کردند و بنده هم شب قَدری به منزل ایشان رفتم تا در احیاء ایشان شرکت داشته باشم. از نظر اخلاقی شاگرد مرحوم «میرزا جواد آقای ملکی تهرانی[۶]» (رضوان الله تعالی علیه) است، ولی مرد وارسته و خودساخته‌ای هستند. ایشان نسبت به مرحوم شیخ مرتضی زاهد (رضوان الله تعالی علیه) علاقه و محبّت شدیدی داشته‌اند و می‌توان گفت که شیدای ایشان و دل‌شُده‌ی ایشان بوده است. گفته بودند: چرا این‌قَدر به ایشان علاقه دارید؟ پاسخ داده بودند: زیرا به صورت تمام وقت در خدمت حضرت حجّت (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. مشخّص می‌شود که این اَمر امکان‌پذیر است. این‌که قرآن کریم می‌فرماید: «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ[۷]»؛ یعنی انسان می‌تواند به یک مرحله‌ای برسد که سفر او مِن‌الحقّ اِلی‌الخَلق باشد. پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) از حقّ به خَلق سفر کردند. لذا اشتغال‌شان به هدایت مردم برای آن‌ها اشتغال ذهنی نبوده است؛ بلکه اجرای مأموریت بوده است. حال شاید خداوند متعال عُمری بدهد و توفیقی باشد تا در آن رُکن سوّم عبودیّت توضیحاتی در این جهت ارائه بشود. ان‌شاءالله خداوند متعال روزی کند و فَهم آن را نیز به ما عنایت بفرماید. کسی که از این طرف سِیر می‌کند، باید از این موانع عبور کند.‌ این کارهایی که ما از این سو انجام می‌دهیم تا به خداوند متعال نزدیک بشویم، گاهی خودِ این‌ها مانع و حجاب است. گاهی نماز ما نماز نیست و عُجب است. ارضای نَفس است و خداوند نکند که از این بدتر یعنی ریا باشد. انسان هیچ اطمینانی نسبت به این اعمالش که به عنوان آخرت و به عنوان اَمر قُربی به حساب می‌آوریم، هیچ اطمینانی نیست؛ به هیچ‌وَجه اطمینان نیست. ولی اگر کسی رسیده است و از آن سو به این طرف اعزام شده است، او قَدم‌به‌قَدم تحت حفاظت است و رَصد شده است که خداوند متعال رَصر وَحی را در سوره‌ی مبارکه‌ی شوری بیان فرموده است. هیچ راه نفوذی برای غیرِ خداوند وجود ندارد. حضرت حقّ خودش او را مأمور کرده است و از آن‌جا آمده است و او فرستاده و رسول است. همه‌ی کارهای ایشان هم رسالت است. لذا لازمه‌ی سفر مِن‌الحقّ اِلی‌الخَلق این است که «لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» باشد. زیرا این‌ها تجارت با انگیزه‌ی نَفسانی ندارند. حُبّ و بُغض آن‌ها و داد و سِتَد این‌ها، سَمتِ آن‌ها، کَلام آن‌ها همگی از آن سو است و هیچ‌چیزی از این طرف نیست و همگی از آن سو است. وقتی کسی همواره با خداوند متعال باشد، «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ[۸]»، با اسماءالله همراه خواهد بود. یعنی هیچ‌گاه نِسیان و غفلتی از محبوب برایش پیش نمی‌آید و اسماء الهی هم از او جُدا نیستند و از این‌ها هم جُدا نیست. لذا کسی که همیشه با خداوند متعال است، همیشه همراه با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و همدم ایشان است؛ همیشه همراه با امیرالمؤمنین (علیه السلام) است؛ همیشه همراه با حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. این‌ها اسماءالله هستند. مقام این‌ها، مقامِ عِندیّت است. هرجایی خداوند باشد، شهیدان هم هستند و آن کسی که همیشه شاهد و شهید است، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هستند. شُهودِ این‌ها شُهود خودشان نیست، بلکه «لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ[۹]» است، و «بما رأیت» نیست. حتی رؤیت از جانب خودشان نیست و ارائه است. کسی که همیشه با خداوند باشد، همیشه با اَنوار عَرشی اوست. هیچ‌گاه از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) جُدا نیست. کمااین‌که که هیچ‌گاه آن‌ها جُدای از ما نیستند. به دلیل این آیه‌ی کریمه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی توبه که می‌فرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ[۱۰]»؛ این عبارت «یَری» استمرار دارد. یعنی وجود مبارک حضرت خَتمی مَرتبت عَلی‌الدّوام عین‌الله ناظره هستند. دائماً ما را می‌بینند. جلسه‌ی ما در محضر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. قلب ما، نیّت ما در در محضر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. سِرّ ما و سِرّ سِرّ ما همگی در در محضر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. در محضر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستیم، در محضر حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) هستیم، نزد مادرمان هستیم. هیچ‌گاه نمی‌توانیم از مادرمان جُدا باشیم. آن‌ها دائماً بر ما اِشراف دارند و اِشراف آن‌ها هم به صورت فیزیکی نیست، بلکه اِشراف وجودی است. این‌ها وسائط فیض هستند و ما مُعلّق به این‌ها هستیم. با همه‌ی وجود و شراشِر وجودمان ما مُعلّق به وجود نازنین حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هستیم، آویز این‌ها هستیم. اگر یک لحظه نظر امام زمان (ارواحنا فداه) برداشته شود، خواهیم افتاد. در قَعر جهنّم می‌افتیم و سقوط بَدی خواهیم داشت. ولی جَذبه‌ی این‌ها ما را نگاه داشته است. ما مَجذوب این‌ها هستیم و همین موضوع ما را نگاه داشته است. لذا این مطلبی که مرحوم آیت الله میرزا عبدالعلی تهرانی (رضوان الله تعالی علیه) در مورد مرحوم شیخ مرتضی زاهد (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرمایند که ایشان به صورت تمام‌وقت در خدمت حضرت حجّت (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) بودند، حکایت از ذکر دائم و حضور دائم دارد. فقری که عُمق فقرِ خود را که وجودش، وجودِ فقر است را یافته باشد، اصلاً برای چنین کسی تصوّر مالکیّت وجود ندارد. همیشه سفرش، سفر مِن‌الحقّ اِلی‌الخَلق است. وقتی خودش نبود و این مال برای او بود و این شخص امینِ او بود، نه تنها دوست ندارد که مال‌دار بشود و توسعه‌ی در مالکیّت پیدا نماید، بلکه تمام عشق او نیز به این است که هرچه گرفته است، زود به صاحبش بازگرداند و امانت‌داری کند. یک وَجهِ «سَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ[۱۱]» همین است. وقتی کسی امانتی را به من داده است، همیشه دَغدغه دارم که بَلایی بر سر این امانت بیاید و جوابی نداشته باشم تا به صاحب آن بدهم. ولی وقتی توفیق پیدا می‌کنم و به موقع امانت را به صاحبش برمی‌گردانم، یک موفقیّت است، یک پیروزی است. لذا هم سرعت می‌گیرد و هم سبقت می‌گیرد.

امانت‌داری از امانت‌های خداوند متعال، کار بسیار سختی است

در قرآن کریم هم فرموده است: «وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ[۱۲]»؛ شما مُستخلَف هستید. این مال متعلّق به شما نیست و شما نماینده‌ی مالک هستید. لذا وقتی اِنفاق می‌کنید، از مال خودتان نیست؛ زیرا شما چیزی برای انِفاق‌کردن ندارید. این مال متعلّق به مالک است. شما را به عنوان نماینده قرار داده است تا مال را به اهل آن که عائله‌ی خداوند متعال است، برسانید. این هم امتحانی برای صاحب مال است که هم گُمان کند که مال دارد و هم برای صاحب مالی است که خداوند متعال اعتباراً این مال را برای فُقرا و گرفتاران قرار داده است. حتی اگر فقیری هم نباشد، این مال متعلّق به من نیست. «یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ»؛ این عبارت «حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ» همان «سبیل الله» است. یکی از مَجاری زَکات، سبیل الله و کارهای خیر است. حال اگر فقیری هم نباشد، اصلاً انسان نمی‌تواند گَنج و سپرده داشته باشد. کسی که خودش را مالک نمی‌بیند، هرچه انباشته بشود، وِزر و سنگینی بار او را اذیّت می‌کند، لذا نمی‌تواند. خداوند متعال مرحوم «آیت الله خوشوقت[۱۳]» (اعلی الله مقامه الشریف) را با اولیائش محشور بدارد. ایشان از مرحوم «حاج هادی ابهری[۱۴]» (رضوان الله تعالی علیه) بسیار یاد می‌کردند. انسان فوق‌العاده‌ای بوده‌اند و جزء کسانی هستند که انسان از ایشان خجالت می‌کشد. یکی مانند «حبیب ابن مظاهر» است، حافظ قرآن است، قاری قرآن کریم است. شب‌ها تا صبح حالت تَجافی دارد، حالت تضرُّع دارد. عارف و سالک است و جزء اصحاب سِرّ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. یکی مانند اوست که به کربلا می‌آید و شهید می‌شود و خیلی مسأله‌ی عَجیبی نیست؛ ولی «زُهیر» عُثمانی‌مذهب را که یک‌مرتبه میان حبیب و کنار حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) و حضرت علی اکبر (علیه السلام) قرار بدهند، خیلی موضوع عجیبی است. مرحوم حاج هادی ابهری (رضوان الله تعالی علیه) نه سواد زیادی دارد و نه سابقه‌ی خوبی دارد. ولی بعد از ۴۰ سالگی خداوند متعال یک تحوّلی برای او پیش آورده است و از این رو به آن رو شده است. ‌یک اِکسیری این وجود خاکی را اَفلاکی کرده است و وجود ظُلمانی ایشان را نورانی کرده است. مرحوم آیت الله خوشوقت (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرمودند: مرحوم حاج هادی ابهری (رضوان الله تعالی علیه) به مَحض این‌که صاحب منزل می‌شد، دوستان‌شان کمک می‌کردند تا منزل را تهیّه کنند، ولی نمی‌توانستند آن را نگاه دارند. فوراً منزل‌شان را می‌فروختند و در راه خداوند می‌بخشیدند. اصلاً عجله داشته است تا وقتی چیزی به او می‌رسد، فوری آن را ببخشد. اثر این نوع دید، این نوع نظر، این نوع رأی و این نوع شُهود که من مالی ندارم و هرچه هست، مالک آن خداوند متعال است و به من امانت داده است و امانت‌داری کار سختی است.‌ واقعاً هم امانت‌داری کار سختی است. مرحوم «علّامه طباطبائی» (اعلی الله مقامه الشریف) در تفسیر این آیه‌ی کریمه‌ای که فرموده است: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ[۱۵]»، می‌فرمایند: منظور از امانت، ولایت است، ولی از ظاهر آیه تمام امانت به همین‌گونه است. حَمل امانت خیلی کار سنگینی است، خیلی کار سختی است. امانت چه کوچک باشد و چه بزرگ باشد، مقدار کوچک آن همین مال‌های جُزئی است که نصیب یک طلبه‌‌ای می‌شود و از همان مقدار هم بگذرد و تعلّقی به آن نداشته باشد و چه این امانت ولایت مُطلقه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باشد که فرموده است: «حَدِیثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ[۱۶]»؛ چه آن امانت باشد که صَعب مُستعصَب است و کسی جز مَلَک مُقرّب یا نبیّ مُرسَل یا دل‌هایی که خداوند متعال خودش آن‌ها را ساخته است، نمی‌تواند گنج ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) را تحمّل نماید و چه امانت‌های جُزئی که در اختیار ما قرار دارد؛ در مورد همه‌ی این‌ها سنگینی امانت به حدّی است که آسمان و زمین و جِبال طاقت تحمّل آن را ندارند.‌ لذا کسی که نمی‌تواند مالک باشد و خودش را مالک نمی‌بیند، هرچه دارد امانت است و امانت‌داری کار بسیار سختی است.

نکاتی در مورد ضریح حضرت رقیّه (سلام الله علیها)

دیروز بحمدالله برای این سه‌ساله سنگ‌تمام گذاشته شد. هرکاری مشکلات و عوارض و ایراداتی هم دارد که گاهی هم پیش‌بینی نشده است؛ ولی زحمات برای خداوند متعال بوده است و همّت کرده‌اند و تا به حال کسی برای طلوع خورشید وجود او چنین کاری را نکرده بود. از این‌که «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا[۱۷]»، گویا این باب‌الحوائج یک رشته‌ای از سُفره‌ی کَرَم خودش را به این‌جا فرستاده است که ما بوی امام حسین (علیه السلام) را از دختر ایشان احساس کنیم و بوی دختر امام حسین (علیه السلام) را از این پیراهن استشمام کنیم. ضریح هم مانند پیراهن می‌مانند. وقتی حضرت یوسف (علیه السلام) پیراهن‌شان را دادند و گفتند: «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا»، هنوز این پیراهن به حضرت یعقوب (علیه السلام) نرسیده بود، ولی نسیم آن جانِ عاشق را نَوازش کرد و گفتند: «إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ[۱۸]». حال اگر اهل دل باشیم، ما هم بوی حضرت رقیّه (سلام الله علیها) را احساس می‌کنیم. بنده مَریضه‌ای داشتم که سه‌ساله بود و به بیماری خون مُبتلا بود. در بیمارستان مُفید وقتی وارد شدم، مشاهده کردم که مادرش او را در آغوش گرفته است و گریه می‌کند. به ایشان گفتم: چه شده است؟ ایشان گفتند: این بچّه می‌گوید که بوی حضرت رقیّه (سلام الله علیها) را استشمام می‌کنم؛ بدون هیجچ مقدّمه‌ای بوی حضرت رقیّه (سلام الله علیها) را استشمام می‌کنم. پس اگر کسی اهل دل باشد، زیرا ایشان ریحانه‌ی حضرت امام حسین (علیه السلام) هستند و معطّر هستند و نَسیم دارند، ریحانه‌الحسین (علیه السلام) هستند.

روضه و توسّل به حضرت رقیّه خاتون (سلام الله علیها)

هم مظلومیّت ایشان خیلی شدید است و جزء مظلومیّت‌های طاقت‌فَرساست. از مرحوم آقای «سید محسن امین[۱۹]» (رحمت الله علیه) نقل کرده‌اند که وقتی دختران تولیّت حرم خواب می‌دیدند، این سه‌ساله می‌گفته که بدن من در آب قرار گرفته است. بالاخره به آقای سید محسن امین (رحمت الله علیه) می‌رسد و اجازه‌ی نَبش‌قبر می‌دهند و خودشان تشریف می‌آورند و این بدن را از قبر بیرون می‌آورند. نوشته‌اند که گویا کَفن هم نداشته است. حضرت رقیّه (سلام الله علیها) را در قبرستان مسلمانان نبردند که در آن‌جا دَفن کنند. گویا حضرت رقیّه (سلام الله علیها) را کَفن هم نکردند و ایشان را با همان لباس دَفن کردند. در این جهت آیینه‌ی مادر مظلومه‌اش حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پیغام دادند: علی جان! لباسم را عوض کرده‌ام؛ «فَاغْتَسَلَتْ کَاَحْسَنِ مَا کَانَتْ تَغْتَسِلُ[۲۰]»؛ حضرت زهرا (سلام الله علیها) جراحات را شُستشو دادند، خون‌آبه‌های سینه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را تمیز کردند، لباس نو به تن کردند و وصیت کردند که این لباس را از تن من دَرنیاورید. اما «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۱]»؛ مادر امام حسین (علیه السلام) هم برای ایشان یک لباسی تدارک دیده بودند که حدّاقل با آن لباس دَفن بشوند؛ امان از دل زینب! خواهر به کنار بدن حضرت امام حسین (علیه السلام) آمد و سرگردان شد.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

«اللّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذلِکَ[۲۲]»

برای شِفای آقای موسوی عزیزمان که در امور مالی هم در خدمت شما هستند و هم قرض‌الحسنه بانک رسالت ایشان جزء همّت‌های شخصی ایشان بوده است. بنده ایشان را در مسجد دیدم و خیلی دلم سوخت، زیرا حال ایشان خوب نیست. سیّدِ اَمینِ پاکیزه‌ی خوبی هستند. بنده چند جمله‌ای دعا می‌کنم و ان‌شاءالله شما نفری ۱۰۰ صلوات را به نیّت شفای ایشان و همه‌ی مریض‌ها و مریض‌های مورد نظر هدیه کنید. بنده خیلی به نَفَس شما عقیده دارم. شما رونق حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) هستید، یاران حضرت حجّت (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) هستید، دل‌های عاشقی دارید، دل‌های شکسته‌ای دارید.‌ ان‌شاءالله هم بیماری‌های اقتصادی کشور و هم دَفع نفوذی‌ها و نقش‌ برآب‌شدن نقشه‌های آن‌ها و هم دَوام عُمر و عزّت رهبرمان و تعجیل در فَرج را مدّ نظر داشته باشید. این‌ها را باید جدّی بگیرید. «آب کم جو تشنگی آور بدست[۲۳]». اگر انسان این نیازها را با همه‌ی وجودش لَمس کند، دعای او می‌آید. وقتی دعا بیاید، استجابت قطعی است؛ «مَنْ أُعْطِیَ الدُّعَاءَ لَمْ یُحْرَمِ الْإِجَابَهَ[۲۴]».

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۲۵]».

دعا

«اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ[۲۶]»

خدایا! امام‌ زمان‌مان‌ (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! وجود مبارک امام‌ زمان‌مان‌ (ارواحنا فداه) را سلامت بدار.

خدایا! قلب مبارک امام‌ زمان‌مان‌ (ارواحنا فداه) را شاداب نگاه‌دار.

خدایا! همیشه حضرت امام‌ زمان‌ (ارواحنا فداه) را از ما راضی بدار.

خدایا! توفیق خدمت دائم به امام‌ زمان‌ (ارواحنا فداه)، نیّت مُستمرّ خدمت و عمل خادمانه را به ما روزی بفرما.

الها! پروردگارا! نایب امام‌ زمان‌‌مان (ارواحنا فداه)، مرجع عالیقدر، زَعیم شیعه، پَرچم‌دار انقلاب‌مان را با اقتدار و عزّت، با فتوحات مُستمرّ تا ظهور امام‌ زمان‌ (ارواحنا فداه) و در کنار امام‌ زمان‌ (ارواحنا فداه) مُستدام بدار.

خدایا! دولت ما را در رَفع مشکلات یاری بفرما.

خدایا! دولت و نظام و ملّت و حوزه‌ها و مُتدیّنین را دشمن‌شاد مگردان.

الها! به حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) که مأموریت ویژه‌ی شِفا دارند و به همه‌ی ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) و به این باب‌الحوائج سه‌ساله قَسمت می‌دهیم، مریض‌های مورد نظر و آقای موسوی ما را هرچه زودتر شفای عاجل، شفای کامل و شفای مُستمر روزی بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم توفیق شُکر نعمت سلامتی، نعمت امنیّت، نعمت نظام اسلامی، نعمت درس‌خواندن، نعمت درس گفتن، نعمت عبادت‌کردن، نعمت تبلیغ و هدایت، نعمت تعظیم شعائر که به این عزیزان ما کَرَم شده است را به ما عنایت بفرما.

خدایا! هرچه داده‌ای، به لُطف و کَرَمت خودت آن را نگاه‌دار.

خدایا! عُمر ما و فُرصت‌های ما را طُعمه‌ی شیطان قرار نده.

خدایا! ما را از شرّ نَفس اَمّاره‌ی‌مان محافظت بفرما.

خدایا! پایان کار ما را به سعادت و شهادت ختم بفرما.

خدایا! امام عظیم‌الشأن ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای جَلیل‌القَدر ما، اَسلافِ صالح ما، مَشایخ ما، همگی را الساعه مشمول غُفران واسعه و تُحَف بهشتی قرار بده.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫

«أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَهَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَهٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَهِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاهِ الْمَکْتُوبَهِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَهِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَهِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَهِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَهٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَهِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَهَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَهً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَهً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[۳] همان.

[۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴٫

«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ۗ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ».

[۵] عالم عارف، آیت اللّه آقا شیخ مرتضی زاهد، از روحانیون مخلص و پرهیزکار، در سال ۱۲۴۷ شمسی در تهران (محله حمام گلشن) دیده به جهان گشود. پدرش آخوند ملا آقا بزرگ، مردی روحانی و از واعظان بلند آوازه تهران و ملقب به «مجدالذاکرین» بود. آقا شیخ مرتضی، درس های مقدماتی را نزد پدرش فراگرفت. سپس به صورت رسمی به جمع طلاب مدرسه مروی پیوست و سطوح را در نزد اساتید معروفی چون میرزا مسیح طالقانی ادامه داد. ایشان هم چنین از محضر مجاهد شهید آیت اللّه حاج شیخ فضل اللّه نوری استفاده نمود و به این استاد شهیدش ارادتی خاص داشت. شهادت مظلومانه حاج شیخ فضل اللّه به قدری بر دوش ایشان سنگینی می کرد که تا وقتی زنده بود، حاضر نمی شد از آن میدانی که شیخ شهید را به دار زدند، عبور کند.

آقا شیخ مرتضی زاهد چهره ای محبوب و مورد اعتماد قاطبه مردم، علما و مراجع تقلید بود. بزرگانی چون مرحوم آیت اللّه العظمی بهجت و امام خمینی قدس سرهما با ایشان ارتباط داشته و به نیکی از او یاد کرده اند. از مرحوم آیت اللّه حاج شیخ احمد سیبویه نقل شده که می فرمود: «در مقام و منزلت آقا شیخ مرتضی، همین مطلب کافی است که مرجع عالی قدر جهان تشیع، حضرت آیت اللّه العظمی آقاسید ابوالحسن اصفهانی قدس سره به یک شخص فرموده بودند: من حاضرم مقداری پول به شما بدهم تا شما آقا شیخ مرتضی زاهد را از تهران به عتبات عالیات بیاورید، تا من یک بار این آقا شیخ مرتضی را از نزدیک ببینم.»آیت اللّه حاج سیدعلی آقای مفسر، که خود از چهره های موجه علمی و اخلاقی در تهران بود، وصیت کرده بود: «وقتی مرا به خاک می سپارید، دستمالی را که آقا شیخ مرتضی زاهد با آن اشکش بر حضرت امام حسین علیه السلام را پاک کرده است، با من در قبر بگذارید.»

آقا شیخ مرتضی زاهد پس از سال ها تحصیل و تهذیب، به این نتیجه رسید که باید به تبلیغ دین و بیان معارف حقه اهل بیت علیهم السلام بپردازد؛ از این رو، درس و تحقیقات علمی خود را که در آستانه اجتهاد بود، رها کرد و با عشق و اخلاص به وعظ و روضه خوانی برای مردم کوچه و بازار و تربیت و دستگیری طالبان حقیقت پرداخت. از آن مرحوم نقل شده که فرموده بود: «من اگر تا سه – چهار سال دیگر به تحصیلات ادامه داده بودم، به درجه اجتهاد می رسیدم. از مسئولیتش ترسیدم و مشغول تبلیغ و وعظ شدم. اما بعدها از این تصمیم، بسیار پشیمان و نادم شدم؛ فهمیدم اگر مجتهد شده بودم، خیلی بهتر بود.» مرحوم زاهد سال ها در یکی از شبستان های مسجد جامع تهران، اقامه نماز جماعت نمود و با تشکیل جلسات خانگی مسائل شرعی و معارف دینی را، ساده و روان برای مردم تبیین می کرد. جلساتش بسیار تأثیرگذار و مورد توجه اقشار مختلف مردم بود. صفای باطنی و معنویتش به حدی بالا بود که برخی از مجتهدین و عالمان بزرگ تهران نیز در جلسات وعظ ایشان شرکت می کردند. از عالم متقی آیت اللّه معزی نقل شده که می فرمود: «در زمان رضاخان دو نفر بودند که به حقیقت، بیشتر از بقیه، ایمان و دین مردم تهران را نگه داشتند؛ یکی از آن دو نفر آقا شیخ مرتضی زاهد بود.»

روزی آقا شیخ مرتضی به شهر مقدس قم و به خدمت مرحوم آیت اللّه العظمی بروجردی قدس سره مشرف می شود. در آن مجلس، حضرت آیت اللّه بروجردی به آقای زاهد می فرمایند: می گویند شما برای مردم موعظه می کنید و برایشان از اخبار و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام می خوانید؛ برای ما هم حدیثی بخوانید تا استفاده کنیم. آقا شیخ مرتضی زاهد جواب می دهد: چشم آقا، ولی من عادت دارم احادیث را از روی کتاب بخوانم و الآن هم کتابی به همراه ندارم. آیت اللّه العظمی بروجردی دستور می دهند تا کتابی برای آقا شیخ مرتضی بیاورند. لحظاتی بعد، کتاب روایی به دست آقا شیخ مرتضی داده می شود و او از روی کتاب، شروع به خواندن حدیث می نماید. در آن جلسه به اندازه ای این حدیث خوانی برای حضرت آیت اللّه بروجردی تأثیرگذار و نافذ بود که ایشان در جلوی جمع، به شدت به گریه افتاده و قطره های اشک از دیدگانشان سرازیر گردید!

مرحوم زاهد بر اثر تقید به شرع مقدس اسلام و تهذیب نفس، مردی وارسته و تارک دنیا بود. از اوصاف بارز آن مرد الهی، زهد و بی اعتنایی به مظاهر دنیا بود. مردم به خاطر ورع و پارسایی، او را شیخ مرتضی زاهد می خواندند. او در یک خانه ساده و قدیمی بدون هیچ ادعایی زندگی می کرد. برخی از دوستان و تجار بازار خواستند حمامی در خانه آقا شیخ مرتضی بسازند تا با آن سن بالا و ضعف ناشی از کهولت، به حمام عمومی نرود، اما آن مرحوم به خاطر این که در آن زمان، مردم ـ غیر از اعیان و متمولان – از داشتن حمام محروم بودند، نپذیرفت. از قبول وجوهات شرعیه به شدت امتناع می ورزید و به دیگر آقایان حواله می داد و اصل را بر بی رغبتی به دنیا گذاشته بود. یک شب، ارادتمندی مبلغ چهار هزار تومان خدمت آقا آورد و اصرار داشت آقا، این پول را به عنوان هدیه قبول کنند تا در مضیقه نباشند و با خیال راحت به امور تبلیغی بپردازند، اما آقا شیخ مرتضی قبول نکرد. آن شخص هم اصرار می کرد و می گفت: آقا، این پول ها نه خمس و زکات است، نه وجوه شرعی دیگر. آقا شیخ مرتضی می فرمود: آخر من با این پول ها چه کار کنم؟! من نیازی به این مقدار پول ندارم. بر اثر اصرار آن شخص، آقا شیخ مرتضی برای این که رد هدیه نکرده باشد و آن شخص ناراحت نشود، مبلغ صد تومان را برداشت؛ البته همان جا هشتاد تومان را بین حاضران مجلس تقسیم کرد و فقط بیست تومان را در جیب خود گذاشت و فرمود: شاید این مقدار را برای مصارف شخصی، نیاز داشته باشم.

مرحوم زاهد بر اثر خداپرستی و کشتن هوا و هوس، صاحب کراماتی بود؛ گرچه سعی در کتمان داشت، اما شماری از کرامات آن بزرگوار، مشهود شاگردان و نزدیکان ایشان بود؛ از جمله این که از فرزند ایشان مرحوم حاج شیخ عبدالحسین جاودان نقل شده: خانه آقا شیخ مرتضی دچار مشکل شده بود؛ حشراتی موذی (ساس) به این خانه هجوم آورده بودند. بچه ها و اعضای خانه هرچه تلاش و کوشش کردند تا این حشرات را از بین ببرند، موفق نشدند و نتوانستند از شرّ آن حشرات موذی خلاص شوند! تا این که در یکی از شب ها، این حشرات بیش از اندازه، اذیت و آزار کردند.

[۶] میرزا جوادآقا تهرانی (۱۲۸۳-۱۳۶۸ش) فقیه، استاد معارف و اعتقادات اسلامی و تفسیر و از شاگردان میرزا مهدی اصفهانی از اساتید اخلاق در مشهد . تهرانی از مخالفان تصوف بود و اصول فکری و اعتقادی و عملی اهل تصوف را نقد می‌کرد. او را از بزرگان مکتب تفکیک به شمار آورده‌اند. بررسی در پیرامون اسلام، عارف و صوفی چه می‌گویند؟ آیین زندگی و درس‌های اخلاق اسلامی، عناوین برخی از آثار چاپ‌شده تهرانی است. میرزا جواد تهرانی در سال ۱۲۸۳ش در تهران به دنیا آمد. نام خانوادگی او حاجی‌ترخانی بود. پدرش حاج محمدتقی و برادرش حاج آقا رضا شاهپوری، از تجار متدین و معتمد بودند و برادرش به انتخاب آیت‌الله بروجردی (متوفای ۱۳۴۰ش)، تا آخر عمر، سرپرست مسجداعظم قم بود. تهرانی، در سحرگاه سه شنبه ۲ آبان ۱۳۶۸ بر اثر بیماری کبد در مشهد درگذشت و طبق وصیت خود، در بهشت رضا در مشهد به‌خاک سپرده شد. تهرانی از استادان حوزه علمیه مشهد بود و به تدریس فقه و اصول، تفسیر قرآن، معارف اعتقادی و فلسفه اشتغال داشت. از ویژگیهای تدریس او این موارد گفتنی است: دوری از تقلید در مسائل علمی، تأکید بر مسائل اخلاقی و اصول و مبانی اعتقادی، رعایت حرمت دیگران در مقام نقد و بررسی آرا و دادن فرصت گفت‌وگو و بحث به دانش پژوهان و طلاب و احترام به شخصیت آنان. وی بر ارائه مستقل و اجتهادی مبانی اعتقادی تشیع، با ماهیت عقلی و نقلی، همانند روش اجتهاد در حوزه فقاهت شیعی، تأکید داشت و به این عقیده، چه در آثار علمی چه در برخورد عملی، سخت پایبند بود. تهرانی در زندگی فردی و اجتماعی، به رعایت اصول و موازین اخلاقی و اخلاص در عمل مشهور بود، به طوری که همگان مجذوب روحیات و سجایای اخلاقی وی بودند. وی سعی فراوان داشت که با لحن و کلامش، موجب تحقیر و آزار دیگری نباشد. از شهرت طلبی به شدت گریزان بود و اگر کسی در سخنرانی یا نوشته نام وی را با القاب می‌آورد، سخت ناراحت می‌شد. پیشنهاد تدوین شرح حال و زندگینامه خود را نمی‌پذیرفت و نام خود را بر روی کتاب های تألیفی به شکلی ساده و بدون القاب می‌آورد، مانند «‌ج. زارع‌» یا «‌جواد تهرانی».

تهرانی از مال دنیا هیچ نیندوخت. دارایی او از چند کتاب و اثاثیه‌ای اندک تجاوز نمی‌کرد. آن اندک کتاب ها را هم دو ماه قبل از رحلتش به ، سید محمد رضا گلپایگانی (متوفی ۱۳۷۲ ش)، بخشید. زهد و اخلاص در طریق بندگی خداوند برای او درجاتی عالی از معنویت فراهم آورده بود و کراماتی از او نقل شده است، از جمله قدرت خلع روح از بدن. تهرانی، به رغم اشتغال به امور علمی و تدریس، از فعالیت‎‌های اجتماعی و عام المنفعه بر کنار نبود. اولین خیریه درمانی مشهد، به نام درمانگاه خیریه بینوایان، با اشاره و مساعدت او و جمعی از دوستان پزشک وی در ۱۳۳۴ ش تأسیس و راه‌اندازی شد. تأسیس نخستین صندوق قرض الحسنه ایران، که در ۱۳۴۲ ش در مشهد آغاز به کار کرد، نیز با مساعدت او صورت گرفت. وی در انقلاب اسلامی و مبارزه با حکومت پهلوی نیز فعال بود. و در ۱۳۵۸ ش از حوزه انتخابیه استان خراسان به نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد. در دوران جنگ عراق با ایران (۳۱ شهریور ۱۳۵۹ ـ ۲۷ تیر ۱۳۶۷)، وی چهار بار به جبهه رفت.

[۷] سوره مبارکه نور، آیه ۳۷٫

«رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاهِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ».

[۸] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۹۱٫

«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ».

[۹] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰۵٫

«إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ ۚ وَ لَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا».

[۱۰] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۰۵٫

«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ ۖ وَ سَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَهِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».

[۱۱] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۹۰٫

«فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ یَحْیَىٰ وَ أَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ ۚ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ یَدْعُونَنَا رَغَبًا وَ رَهَبًا ۖ وَ کَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ».

[۱۲] سوره مبارکه حدید، آیه ۷٫

«آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ ۖ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ».

[۱۳] عزیزالله خوشوقت (زاده ۱۰ مهر ۱۳۰۵ درگذشته ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه) مجتهد، از روحانیون شیعه معاصر بود. او در حکمت و عرفان از شاگردان سید محمدحسین طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) و در فقه از شاگران سید حسین بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) و سید روح‌الله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بود. او همچنین سال‌ها امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) واقع در سه‌راه طالقانی تهران (پیچ شمران) بود. او در اوایل انقلاب ۱۳۵۷ ایران برای مدتی کوتاه نماینده ویژه سید روح‌الله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. کتابی با موضوع زندگی‌نامه وی با عنوان (درّ مکنون علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه)) وی را متولد تهران و نام دقیقش را عزیز ذکر کرده‌است. وی با روحانیونی چون محمدتقی بهجت (رضوان الله تعالی علیه)، محمدجواد انصاری (رضوان الله تعالی علیه) و هادی ابهری (رضوان الله تعالی علیه) مأنوس بود. عزیزالله خوشوقت (رضوان الله تعالی علیه) در ماه رجب سال ۱۳۰۵ در شهر بادکوبه (باکو) متولد شد. پدر و مادر او اهل زنجان بودند اما مدتی را به سبب ناامنی‌های موجود در منطقه، به باکو مهاجرت نمودند و او (عزیز) به‌عنوان دومین فرزند در آن‌جا متولد شد. این روحانی فعال، بعد از تحصیلات خود در دبیرستان، روی به‌سوی علوم حوزوی آورد و بعد از مدت پنج سال تحصیل در مسجد لرزاده (حوزه علمیه تهران) به شهر قم رفت. وی بعد از به اتمام رساندن دروس حوزه به تهران برگشت و هنگامی که ۳۳ سال داشت ازدواج کرد که در نتیجه این ازدواج، صاحب دو پسر و چهار دختر شد. وی نهایتاً در ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه به سبب بیماری درگذشت.

[۱۴] مرحوم حاج هادی ابهری روابط عجیبی با ائمه اطهار (علیهم السلام) داشت، مکاشفات و منامات غریبی داشت. مورد توجه مخصوص مرحوم آیت الله العظمی اصفهانی و بعضی از مراجع دیگر بود. مرحوم مبرور سالک صادق و تقی متقی حاج هادی ازمردم با ایمان و پرهیزکار ابهر است و در زمان خود از بکائین شمرده می شد زیرا روزی نبود که از گریه آرام داشته باشد مردی عامی بی سوادی بود ولی روی اخلاص عمل و خلوص نیت و صفا و مودتی که داشت کلمات حکمت آمیزی روی زبانش جاری می شد. گویا مصداق حدیث شریف نبوی صلی الله علیه و آله وسلم  که می فرماید: (من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه الی لسانه) بود گریه بسیار می کرد حسابش با خدا مرتب بود. نگارنده قضایایی از آن مرحوم دارم که اگر بخواهم آن چه را که دیده و شنیده ام از آن مرحوم بنویسم یک کتابی خواهد بود.

در سال ۱۳۶۱ قمری که برای تحصیل به نجف اشرف مهاجرت کردم با دست خالی به حضرت امیر علیه السلام عرض کردم اگر اجازه توقف به این عبد خود می دهید وسائل ماندنم را مرحمت فرمائید. بعد از چند روز در صحن مطهر به مرحوم حاج هادی مزبور برخورد کردم و اصلا او را از قبل ندیده و نمی شناختم چون مرا دید گفت: اسمت محمد است؟ گفتم آری گفت اهل شاه عبدالعظیم هستی؟ گفتم آری گفت خدمت حضرت امیر تقاضایی دادی؟ گفتم آری گفت به من حواله کرده اند که ما یحتاج ماندن تورا فراهم کنم و هرچه لازم داشتم خرید و مبلغ هفت دینار عراقی به من داد و مرا از آیت الله اصفهانی و غیره مستغنی نمود. خلاصه آن مرحوم روابط عجیبی با ائمه اطهار علیهم السلام داشت، مکاشفات و منامات غریبی داشت. مورد توجه مخصوص مرحوم آیت الله العظمی اصفهانی و بعضی از مراجع دیگر بود با این نگارنده در حرم مطهر امیرالمومنین عقد اخوت و برادری بسته و با بسیاری از علماء معاصر صیغه برادری خوانده بود.

[۱۵] سوره مبارکه احزاب، آیه ۷۲٫

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا».

[۱۶] المحتضر، جلد ۱، صفحه ۲۳.

«وَ قَدْ رَوَى اَلثِّقَاتُ عَنِ اَلنَّبِیِّ وَ آلِهِ «صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ» بِطُرُقٍ کَثِیرَهٍ وَ عِبَارَاتٍ مُخْتَلِفَهِ اَللَّفْظِ مُتَّفِقَهِ اَلْمَعْنَى وَ مُتَغَایِرَهٍ فِی أَنْفُسِهَا وَ هُوَ: حَدِیثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ».

[۱۷] سوره مبارکه یوسف، آیه ۹۳٫

«اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ».

[۱۸] سوره مبارکه یوسف، آیه ۹۴٫

«وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ ۖ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ».

[۱۹] سید محسن امین حسینی عامِلی (۱۲۸۴- ۱۳۷۱ق‌) فقیه، ادیب و شرح‌حال‌نگار شیعی اهل جبل عامل در لبنان است که نسب وی به زید بن علی می‌رسد. او برای پیگیری علوم دینی به‌ نجف اشرف هجرت‌ کرد و در آنجا به‌ درجه اجتهاد رسید. وی‌ افزون‌ بر علوم‌ دینی‌، در ادب‌ نیز دستی‌ داشت‌ و شعر می‌سرود و نقد شعر می‌کرد. اعیان الشیعه مهمترین‌ اثر وی، دانشنامه‌ای‌ است مشتمل‌ بر معرفی علما و بزرگان‌ شیعه که با هدف‌ شناساندن‌ هویت‌ فرهنگی‌ شیعه‌ و یادآوری‌ نقش‌ امامیه در اعتلای‌ تمدن اسلامی تدوین‌ شده‌ است‌. وی برای‌ تأمین‌ منابع‌ تحقیق‌ و تألیف‌، به‌ کشورهایی چون‌ سوریه، ‌اردن، فلسطین، مصر، عراق ‌و ‌ایران سفر کرد. وی در سال ۱۳۷۱ق (۱۳۳۰ش) در دمشق درگذشت و در حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) دفن شد.

سید محسن پس‌ از آموزش‌های‌ مقدماتی‌ در زادگاهش، منطق، نحو و بیان را در یکی از روستاهای جبل عامل فراگرفت‌ سپس‌ در بنت‌ جُبیل از درس‌ موسی‌ شراره بهره‌ برد. وی در ۱۳۰۸ق‌/۱۸۹۱م‌ به‌ نجف‌ هجرت‌ کرد و تا ۱۳۱۹ق‌/ ۱۹۰۱م‌ از محضر بزرگانی‌ چون‌ ملا حسینقلی همدانی ، محمدطه نجف، حاج‌آقا رضا همدانی، محمدحسن مامقانی و آخوند خراسانی بهره‌ جست‌. وی همچنین نزد محمدباقر نجم‌آبادی و سید احمد کربلایی سطوح‌ و خارج فقه و اصول را آموخت‌ و به‌ درجه اجتهاد نائل‌ شد و خود نیز شاگردانی‌ تربیت‌ کرد. وی‌ افزون‌ بر علوم‌ دینی‌، مطالعات ادبی داشت و در سرودن‌ شعر و نقد شعر نیز توانا بود.

سید محسن امین عالمی‌ پر جرأت‌ در بیان‌ نظریات‌ خویش‌ بود، چنانکه‌ اقدام‌ برای‌ تصحیح‌ روش‌ عزاداری‌ در سوگ‌ امام حسین (علیه السلام)، او را در مقابله‌ای‌ سخت‌ و اتهام‌‌انگیز قرار داد. در شخصیت‌ علمی‌ امین‌، دو ویژگی‌ نقد برخی‌ مذاهب‌ و گرایش‌ها و کوشش‌ در ایجاد همبستگی‌ اسلامی‌، در کنار یکدیگر دیده‌ می‌شود. وی‌ در حالی‌ که‌ در آثاری‌ چون‌ کشف الارتیاب و العقود الدریه به‌ رد عقاید وهابیت پرداخته‌ است، در اثر دیگرش‌ حق‌ الیقین‌ فی‌ لزوم‌ التألیف‌ بین‌ المسلمین‌، بر ضرورت‌ هم‌آوایی‌ مسلمانان‌ تأکید کرده‌ است.‌ امین‌ چنانکه‌ در الرحیق‌ المختوم‌ خود آورده‌ است‌، با انگیزه احیا و نشر معارف‌ دینی‌، و اصلاح‌ سنت‌هایی‌ که‌ در نظر او مخالف‌ عقل‌ و شرع‌ بود، به‌ دمشق هجرت‌ کرد و به‌ فعالیت‌های‌ گوناگون‌ علمی‌ و فرهنگی‌ پرداخت‌. امین‌ در ۱۳۶۱ق‌/۱۹۴۲م‌ به‌ عضویت‌ «مجمع‌ علمی‌ عربی‌» دمشق‌ درآمد و تا پایان‌ عمر از فعالان این‌ مجمع‌ بود. او همچنین‌ برای‌ اعتلای‌ فرهنگ‌ جوانان‌ شیعه مدارسی‌ تأسیس‌ کرد و خود به‌ تألیف‌ برخی‌ کتاب‌های‌ درسی‌ اقدام‌ نمود. امین‌ برای‌ تأمین‌ منابع‌ تحقیق‌ و تألیف‌، به‌ نقاطی‌ چون‌ سوریه، ‌اردن، فلسطین، مصر، عراق و ‌ایران سفر کرد.

[۲۰] طوسی، محمد بن حسن (متوفای۴۶۰ه)، الامالی، ص۴۰۰، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه، ناشر: دار الثقافه قم، الطبعه: الاولی، ۱۴۱۴ه. /  مجلسی، محمدباقر (متوفای ۱۱۱۱ه)، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج۴۳، ص۱۷۲، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، ۱۴۰۳ه – ۱۹۸۳م. 

«ابْنُ حَمَّوَیْهِ عَنْ اَبِی الْحُسَیْنِ عَنْ اَبِی خَلِیفَهَ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَبِی رَجَاءٍ عَنْ اِبْرَاهِیمَ عَنْ سَعْدٍ عَنْ اَبِی اِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی رَافِعٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ سَلْمَی امْرَاَهِ اَبِی رَافِعٍ قَالَتْ مَرِضَتْ فَاطِمَهُ فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ الَّذِی مَاتَتْ فِیهِ قَالَتْ هَیِّئِی لِی مَاءً فَصَبَبْتُ لَهَا فَاغْتَسَلَتْ کَاَحْسَنِ مَا کَانَتْ تَغْتَسِلُ ثُمَّ قَالَتِ ائْتِینِی بِثِیَابٍ جُدُدٍ فَلَبِسَتْهَا ثُمَّ اَتَتِ الْبَیْتَ الَّذِی کَانَتْ فِیهِ فَقَالَتِ افْرُشِی لِی فِی وَسَطِهِ ثُمَّ اضْطَجَعَتْ وَ اسْتَقْبَلَتِ الْقِبْلَهَ وَ وَضَعَتْ یَدَهَا تَحْتَ خَدِّهَا وَ قَالَتْ اِنِّی مَقْبُوضَهٌ الْآنَ فَلَا اُکْشَفَنَّ فَاِنِّی قَدِ اغْتَسَلْتُقَالَتْ وَ مَاتَتْ فَلَمَّا جَاءَ عَلِیٌّ اَخْبَرْتُهُ فَقَالَ لَا تُکْشَفُ فَحَمَلَهَا یَغْسِلُهَا علیهما السلام».

[۲۱] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (علیه السلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (علیه السلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۲۲] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

[۲۳] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۱۵۱.

[۲۴] نهج البلاغه، حکمت ۱۳۵؛ اثر دعا، توبه، استغفار و شکر.

«وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ أُعْطِیَ أَرْبَعاً لَمْ یُحْرَمْ أَرْبَعاً؛ مَنْ أُعْطِیَ الدُّعَاءَ لَمْ یُحْرَمِ الْإِجَابَهَ، وَ مَنْ أُعْطِیَ التَّوْبَهَ لَمْ یُحْرَمِ الْقَبُولَ، وَ مَنْ أُعْطِیَ الِاسْتِغْفَارَ لَمْ یُحْرَمِ الْمَغْفِرَهَ، وَ مَنْ أُعْطِیَ الشُّکْرَ لَمْ یُحْرَمِ الزِّیَادَهَ. [قال الرضی رحمه الله تعالى و تصدیق ذلک [فی] کتاب الله تعالى قال الله فی الدعاء “ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ” و قال فی الاستغفار “وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً” و قال فی الشکر “لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ” و قال فی التوبه “إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً”]».

[۲۵] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.

[۲۶] عیون اخبار الرضا، جلد۲، صفحه ۵۱٫

«عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع فِی آخِرِ جُمُعَهٍ مِنْ شَعْبَانَ فَقَالَ لِی یَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ شَعْبَانَ قَدْ مَضَى أَکْثَرُهُ وَ هَذَا آخِرُ جُمُعَهٍ مِنْهُ فَتَدَارَکْ فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ تَقْصِیرَکَ فِیمَا مَضَى مِنْهُ وَ عَلَیْکَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى مَا یَعْنِیکَ وَ تَرْکِ مَا لَا یَعْنِیکَ وَ أَکْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَهِ الْقُرْآنِ وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِکَ لِیُقْبِلَ شَهْرُ اللَّهِ إِلَیْکَ وَ أَنْتَ مُخْلِصٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَهً فِی عُنُقِکَ إِلَّا أَدَّیْتَهَا وَ لَا فِی قَلْبِکَ حِقْداً عَلَى مُؤْمِنٍ إِلَّا نَزَعْتَهُ وَ لَا ذَنْباً أَنْتَ مُرْتَکِبُهُ إِلَّا قَلَعْتَ عَنْهُ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ فِی سِرِّ أَمْرِکَ وَ عَلَانِیَتِکَ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً وَ أَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ فِیمَا بَقِیَ مِنْ هَذَا الشَّهْرِ اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یُعْتِقُ فِی هَذَا الشَّهْرِ رِقَاباً مِنَ النَّارِ لِحُرْمَهِ شَهْرِ رَمَضَان‏».