«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الأَنبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلینَ طَبِیبِ نُفوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِین سِیَّمَا الْحُجَّهِ مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أَرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

حضور پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در میان مردم

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ».[۲]

در این آیه‌ی کریمه لطایفی، اشاراتی به حقایق و اسراری است. در جلسات قبل عرض شد حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در میان ما، برای همیشه مورد تأکید قرآن کریم است که پیامبر ما با وفات و رحلت از ما جدا نشده، آنچه که نبوّت به آن قائم است آن حقیقت نور پیغمبر است. بدن نازنین پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تولّدی و رحلتی دارد، لکن علاوه بر وجود ملکی و جسم شریف حضرت نبی، حضرت وجود برزخی دارند، وجود ملکوتی دارند، وجود لاهوتی دارند و وجود عرش و تجرّدی دارند.

Sadighi-Masjed-13941021-ThaqalainSite (9)

در این مبحث آیاتی از قرآن را اگر به یاد داشته باشید، گفتیم که در آیات قرآن خداوند منّان به ما تذکّر داده است که اگر کوتاهی در عمل کنید پیغمبر می‌بیند، مؤمنون می‌بینند، خدا می‌بیند. کسی که نیست نمی‌بیند و کسی که غایب است نمی‌بیند. این‌که می‌فرماید: «فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»[۳] حکایت از این می‌کند که پیغمبر همه جا حضور دارد و آن وجودی که در مراتب بالاتر حضرت از آن وجود بهره‌مند هستند.

باقی بودن امور مربوط به خدا

نکته‌ی دیگر این است که اسم اعظم پروردگار متعال و اسماء حسنای حق تعالی رنگ بقاء دارد، لذا انسان در حرکت خود به سوی خدا تا به مرحله‌ی فنا نرسد بقاء پیدا نمی‌کند، «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ».[۴] هر چه پیش شما است از بین می‌رود، هر کاری که انسان برای خود انجام می‌دهد، هر منصبی که پیدا می‌کند، به هر درجه‌ای از ثروت که می‌رسد، به هر درجه‌ای از علم و دانش که می‌رسد، نه علم ما می‌ماند نه خود ما می‌مانیم. این علومی که مربوط به ذهن است وقتی ذهن پاک می‌شود علمی هم دیگر باقی نمی‌ماند. ما در میان تحصیل کرده‌ها، اساتید دانشگاه و دانشمندان حوزه کسانی را سراغ داریم این‌ها بعد از این‌که به مرحله‌ی اجتهاد و تخصّص بالا رسیدند مبتلا به بیماری فراموشی شدند، هیچ چیزی از معلومات برای آن‌ها باقی نماند.

Sadighi-Masjed-13941021-ThaqalainSite (1)

این علمی که ظرف آن ذهن ما است ذهن دوام ندارد، علم بر ذهن عارض می‌شود، عارضه‌ای هم برای ذهن پیش بیاید ذهن پاک می‌شود. این است که برای تقویت حافظه دستوراتی داده‌اند. مرحوم آیت الله العظمی بهجت می‌فرمودند: می‌خواهید محفوظات شما محفوظ بماند آیت الکرسی بخوانید. دعایی که در تعقیبات نماز در مفاتیح الجنان ما آمده، «سُبْحَانَ مَنْ لَا یَعْتَدِی عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ لَا یَأْخُذُ أَهْلَ الْأَرْضِ بِأَلْوَانِ الْعَذَابِ»،[۵] تا آخر، این برای تقویت حافظه مؤثّر است. این‌که شدّت و ضعف پیدا می‌کند گاهی هم اصل آن از بین می‌رود. بعضی هستند ذهن آن‌ها گیرایی را از دست می‌دهد، دیگر مطلبی هم که می‌گویید متوجّه نمی‌شود، نمی‌فهمد. مرگ که می‌آید فقه یک فقیه هم از بین می‌رود، دانشمند برق و معدن و آب همه از بین می‌رود. همین‌طور که ثروت خود را این‌جا می‌گذارد و می‌رود علم را هم این‌جا می‌گذارد و می‌رود، برای این‌که متعلَّق این علم این‌جا بوده و همین‌جا می‌ماند، چیزی آن‌جا نیست. چه چیزی باقی می‌ماند؟ چیزی که رنگ خدا بگیرد.

«صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً»،[۶] «هُوَ» «الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ»،[۷] تنها حی که نمی‌میرد، تنها باقی که فنا ندارد خدا است.

نزدیکی به خدا

اگر کسی الهی شد، فاصله‌ی بین خود و خدا را درنوردید، از این حجاب‌ها عبور کرد، ذوب در نور خدا شد او باقی می‌ماند. اگر حرکت کسی حرکت حبّی نبوده، حرکت عبودی نبوده، حرکت اخلاصی نبوده، حرکت در مسیر اخلاص نبوده باشد، خود او از بین می‌رود. «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ»،[۸] هر کس در روی زمین هست می‌میرد و هم دارایی او از او گرفته می‌شود، چیزی برای او باقی نمی‌ماند. این است که کمی برای خود دلسوزی کنیم، نکند مرگ ما بیاید همه‌ی کارها را برای این‌جا انجام داده باشیم و همین‌جا بماند و از بین برود و هیچ چیزی برای ما نماند. از این عمر چه چیزی برای ما می‌ماند، آن مهم است.

اخلاص، عامل بقای اعمال

قرآن شریف دو چیز را در مقام عمل مایه‌ی بقاء معرّفی کرده، یکی اخلاص است. فرمود: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»، هر چیزی که پیش خود شما است. شما خانه دارید، ثروت دارید، پول دارید، کتاب دارید، همه‌ی این‌ها از بین می‌رود. ولی هر چه از این امور را پیش خدا فرستادید، به خدا دادید، با خدا معامله کردید، وقتی را که برای خدا صرف کردید، مالی را که برای خدا صرف کردید، سخنی که برای خدا گفتید، نگاهی که برای خدا کردید، آنچه با خدا معامله کردید، برای خدا بود، کس دیگر را دخیل نکردید، شریک نکردید، این برای شما می‌ماند. می‌ماند به این معنی نیست که ما می‌بینیم، او رنگ بقاء گرفته، او حالت تجرّد پیدا کرده، او به این عالم اشراف دارد و این عالم محاط او است و آن‌جا محیط این است.

این‌که رنگ خدا می‌گیرد انسان در هر مجرایی از صفات الهی حرکت می‌کند متّصف به آن صفت خدا می‌شود، متخلّق به آن اخلاق الهی می‌شود. اگر کسی واقعاً در رفع فقر مردم برای خدا نه برای رأی آوردن، نه برای مشهور شدن، نه برای خوش‌نام شدن، نه برای دوست گرفتن. بعضی سخاوت دارند امّا اگر کسی آن‌ها را تبلیغ نکند احسان نمی‌کند، کمک نمی‌کند. جهیزیّه می‌دهد، پول برای ازدواج جوان‌ها می‌دهد، برای اشتغال اشخاص توانایی‌هایی دارد، کارهایی انجام می‌دهد، امّا منتظر است که نتیجه‌ای بگیرد. دارد معامله می‌کند، دنبال خوش‌نامی است، دنبال جا گرفتن در دل‌ها است. این برای آخرت بهره‌ای ندارد. البتّه کار خوب نتیجه‌ی خود را دارد، اثر وضعی دارد، انسان کار خیر انجام می‌دهد از او دفع بلا می‌شود، ولی رنگ بقاء ندارد، باقی نمی‌ماند. اگر کسی برای خدا به فقرا رسیدگی می‌کند این در مقام تخلّق به اسم رزّاقیّت خدا است، خدا رازق است، این‌که برای خدا رزق مردم را می‌دهد این مجرای صفت رازقیّت خدا می‌شود.

انجام کارها با نیّت خدایی

کسانی که می‌خواهند در جامعه‌ی اسلامی، در جامعه‌ی ولایی تکثیر نسل شود، جوان‌ها را برای ازدواج تشویق می‌کند و خیریّه‌ی کمک به جوانان غیر متأهّل هم فراهم کرده است. ولی در دل او است که من با این کار خیری که شروع کردم دوست دارم که قشون برای امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) زیاد شود، نسل شیعه زیاد شود، وقتی حضرت حجّت تشریف می‌آورند غریب نباشند، ایشان جنگ جهانی در پیش دارند، نیاز به قشون فراوان دارند. من هم به نوبه‌ی خود دختری را، پسری را وادار کنم ازدواج کنند، صاحب اولاد شوند که این‌ها فردا قشون حضرت حجّت باشند. این دنبال این است که در مقام نصرت دین ناصر الهی باشد، ناصر دین خدا باشد، ناصر ولی خدا باشد. یک. دوم این‌که می‌خواهد خلّاقیّت خدا ظهور بیشتری پیدا کند.

مقام سوره‌ی واقعه

«أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ * أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ»،[۹] در سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه که سفارش شده هر شب بخوانیم، به خصوص شب‌های جمعه. کسانی که سوره‌ی واقعه را ترک نمی‌کنند و هر شب جمعه می‌خوانند هم فقر نمی‌بینند و هم این‌که سرمایه‌ی ولایت امیر المؤمنین (علیه السّلام) را موفّق می‌شوند با خود به قبر ببرند. ولایت را از دسترس شیطان خارج می‌کند، سرمایه‌ی ایمان او از دستبرد شیطان مصون و محفوظ می‌ماند.

خالق بودن خداوند

بخشی از آیات سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه مسئله‌ی توحید افعالی است، هم در مسئله‌ی هرس و ذرع این مسئله را مطرح می‌کند هم در مرحله‌ی ازدواج و انماء. «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ»، شما که همسر اختیار می‌کنید این رابطه‌ی زن و مرد با هم یک رابطه‌ی فیزیکی است ولی خلقت به دست شما نیست، خدا خالق است، «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ»، شما امناء می‌کنید. «أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ»، شما خلق می‌کنید یا ما خلق می‌کنیم؟ ولی وقتی شما ازدواج می‌کنید سفره‌ی خلقت خدا پهن می‌شود، این مظهر خالقیّت خدا می‌شود. پس کسانی که برای ازدواج جوان‌ها کمک می‌کنند نسیم صفات الهی به این‌ها حیات می‌دمد، یکی مسئله‌ی خالقیّت خدا است. دوم مسئله‌ی ربوبیّت خدا است. وقتی کسی پدر می‌شود یا بانویی مادر می‌شود این‌ها مظهر ربوبیّت خدا است، خدا «رَبَّ الْعالَمینَ»[۱۰] است، خدا «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[۱۱] است، خدا «رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلینَ»[۱۲] است. خدا تربیت می‌کند، خدا تملّک می‌کند.

تربیت فرزندان برای حفظ ارزش‌ها

مادری که برای رضای خدا بچّه‌ی مؤمن تربیت می‌کند، شیر پاک می‌دهد، پدری که با کفایت و لیاقت در مقام تربیت فرزند صالح است، این جلوه‌ی ربوبیّت خدا است، جلوه‌ی ربّ العالمین است. از آن حیث که می‌خواهد برای دین خدا قشون باشد، برای امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) یار و یاور باشد نصرت برای خداوند متعال است، «وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»،[۱۳] نصر و نصرت فقط از جانب خدا است. این‌که شما با تشویق جوان‌ها به طلبه شدن پادگان‌های جنگ نرم را، مقابله‌ی با فساد و ضدّ ارزش و کفر و انحراف و بد اخلاقی‌ها، دارید برای امام زمان لشگر فرهنگی درست می‌کنید، پادگان‌ها و پایگاه‌ها را برای حضرت سرشار می‌کنید. مجاهدین سنگر نشینی که وجود آن‌ها شیاطین را دفع می‌کند، اعتقادات را بیمه می‌کند، اخلاق را در جامعه ترویج می‌کند. شما در مقام نصرت هستید، شما ناصر هستید، امّا ناصر چه کسی است؟ ناصر خدا است، «وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ».

شما دارید رنگ خدا می‌گیرید. تا انسان رنگ خدا نگیرد بقاء برای او وجود ندارد. در چند جهت انسان بتواند رنگ خدا بگیرد کم کم به اسم اعظم نزدیک می‌شود و اسم اعظم همه‌ی اسماء الهی است، این در حدّ سعه‌ی وجودی خود مظهریّت پیدا می‌کند. صفات پروردگار متعال، اسماء حسنای پروردگار متعال و درجاتی از اسم اعظم الهی ممکن است نصیب او شود.

شاهد بودن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

وجود نازنین پیغمبر خدا از ابتدا تا انتها اسم اعظم حق تعالی است، این هزار و یک اسمی که خدا دارد همه‌ی این‌ها در وجود مبارک پیغمبر خدا مستقر است، ظرف اسماء الهی است، اسماء حسنی است. از این جهت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فنا ندارد. این‌که قرآن می‌گوید پیغمبر شاهد است، قرآن می‌گوید پیغمبر می‌بیند، قرآن می‌گوید که پیغمبر با ناراحتی شما ناراحت می‌شود. در این آیه‌ی کریمه هم فرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ»، پیغمبر در میان خود شما است، شما او را نمی‌بینید، شما با او نیستید، او با شما است. او عین مادری که مراقب بچّه‌ی خود است مراقب شما است، پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک لحظه از شما جدا نمی‌شود. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ»، بدانید که پیغمبر در میان شما است.

هدف خداوند از ایجاد شب و روز

چرا پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این را می‌گوید؟ برای این‌که شما توجّه داشته باشید خدای متعال این نور آفتاب را روزها روشن می‌کند، شب‌ها پرده می‌کشد که شب‌ها بروید استراحت کنید. روزها هم این چراغ راه زندگی را برای شما روشن می‌کند که بروید زندگی کنید، دنبال تولید بروید. قرآن کریم دارد: «إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلاً»،[۱۴] در روز شما در دریای زندگی می‌افتید و شنا می‌کنید، باید در این دریا درّ و جواهر فراهم کنید و زندگی کنید. ولی کسی که روز شنا می‌کند شب باید استراحت کن، در استراحت باید آرام باشد، چراغ‌ها خاموش باشد. خدای متعال روزها جلوی آفتاب را پرده می‌کشد، به آن طرف زمین می‌برد، شما در این طرف در آرامش بخوابید، آرام شوید. ولی روز باید روشن باشد راه زندگی را پیدا کنید. این پیغمبر چراغ هدایت است، چراغ راه است، «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ».

چندین چراغ دارد و بیراهه می‌رود                    بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش

پیغمبر، چراغ هدایت

پیغمبر یک چراغ نیست، پیغمبر هزار چراغ است. این هزار اسم خداوند متعال هزار خورشید است و این هزار خورشید در آیینه‌ی وجود پیغمبر خدا منعکس است. یک نوری است که عظمت نور خدا است، «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ»،[۱۵] این مشکات وجود پیغمبر نور خدا را به خود گرفته و به شما می‌رساند. شما چراغ هدایت پیغمبر را داشته باشید و زندگی شما نور نداشته باشد؟ دل شما نور نداشته باشد؟ نماز شما نور نداشته باشد؟ کسب شما نور نداشته باشد؟ این بی‌برکتی‌ها برای بی‌نوری است، چرا خود را از این خورشیدی که با شما است محجوب کرده‌اید؟ این خورشید نبوّت نبوی تمام عالم را گرفته و شما با نور هستید و گناه پرده شده این نور دل شما را روشن نمی‌کند. این عدم دقّت، بی‌دقّتی در کسب حلال، وقتی کسب را حرام می‌کنید پرده است، نور پیغمبر به مغازه‌ی شما، حجره‌ی شما نمی‌افتد. اداری که در اداره‌ی خود به ارباب رجوع ظلم می‌کند، به آن‌ها کمک نمی‌کند، به وظیفه‌ی خود عمل نمی‌کند، «الظُّلم ظُلمَهُ القَبر»، ظلم ظلمت قبر است. تصوّر نکنید قبر آن گورستانی است که تن ما را به آن‌جا می‌برند، هر کسی برزخ خود را، قبر خود را با خود دارد.

Sadighi-Masjed-13941021-ThaqalainSite (3)

انسان وقتی می‌میرد این فشار فشار آن خاک نیست، فشارهایی است که این‌جا برای خود درست کرده آن‌جا احساس می‌کند، انسان تاریک است. با وجود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این گناه‌هایی که می‌کنید پرده می‌شود، نور زندگی را می‌برد، برکت زندگی را می‌برد، توفیق را از شما می‌برد. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ».

اگر شما دنبال اهواء نفسانی خود باشید، عوض این‌که دنبال پیغمبر بروید دنبال هوای نفس خود بروید، بی‌نور می‌شوید خود شما به دردسر می‌افتید. کسی که در یک راهی افتاده است که در این راه گودالی هم وجود دارد یا در راهی می‌رود که این راه قطّاع الطّریق دارد، اگر از نگهبان و از بلدچی و از نور غفلت کند هم ممکن است در چاله بیفتد، هم وقتی در سایه‌ی یک نگهبان و پاسدار نبود تروریست‌ها او را ترور می‌کنند. این پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سنگر شما است، این سپر شما است، این پناه شما است، این حفاظ شما است. گناهان شما، شما را از این سنگر بیرون می‌کند، از این دژ بیرون می‌کند. وقتی دژی نبود، سنگری نبود، زرهی نبود، چراغی نبود، شما به مقصد نمی‌رسید. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ضرر می‌کند یا شما ضرر می‌کنید؟

شما فکر نکنید دین باید از شما تبعیّت کند، شما باید مطیع دین باشید تسلیم دین باشید، چون و چرا نکنید، چرا خدا این‌طور حکمی را برای ما بیان کرده است. این آدرس است، شما با آدرس نروید در بیراهه‌ها می‌افتید و عاقبت امر شما مواجه با خطرهایی است که دیگر قابل جبران نیست.

بنابراین یکی مسئله‌ی بقاء پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که ما هم راه داریم مثل پیغمبر باقی باشیم، به گونه‌ای که بعد از مردن ما هم دست مردم از نظر ظاهر به ما نمی‌رسد، ولی ما اشراف داریم با مرگ خود نمرده باشیم، حضور داشته باشیم، این راه برای ما وجود دارد. این آیه‌ی کریمه «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»، نور پیغمبر در شما می‌تابد، نور الله می‌شوید باقی می‌مانید.

Sadighi-Masjed-13941021-ThaqalainSite (4)

بقای انسان بعد از مرگ

دوم فرمود: «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ».[۱۶] کف روی آب از بین می‌رود امّا آب را چون مردم لازم دارند، تشنه‌ی آن هستند آب را خدای متعال… تا بشر وجود دارد آب وجود دارد، چرا؟ برای این‌که این مردم می‌خواهند، این مورد نیاز مردم است. اگر شما رافع نیاز مردم بودید، برای مردم چشمه شدید، برای مردم آب روان شدید، برای مردم ابر پر بارش شدید، برای مردم درخت پرثمر شدید، «ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ». یعنی ولو مرده باشد آثار و برکات او به این عالم می‌رسد. مرگ انسان انتقال به خانه‌ی دیگری است، این خانه را خالی کردی ولی در خانه‌ای رفتی که به این خانه اشراف داری. لذا بزرگانی که از دنیا رفته‌اند بعد از وفات آن‌ها هم برکات به شاگردان آن‌ها می‌رسید.

مرحوم علّامه‌ی بزرگوار، آقای طباطبایی، صاحب تفسیر شریف المیزان فرموده بودند که ما هر چه داریم از آقای قاضی داریم، آنچه در حال حیات ایشان گرفتیم گرفتیم، بعد از وفات هم چیزهایی که لازم داریم از ایشان می‌گیریم. مرگ اولیای الهی مثل مرگ ما نیست، بلکه بعد از وفات دست آن‌ها بیشتر باز است و از ما می‌توانند دادرسی کنند و کمک کنند. کما این‌که در مورد شهدا صریح آیه‌ی قرآن این است که ۱- این‌ها را مرده نگویید، ۲- این‌ها را مرده ندانید. هم «لا تَقُولُوا»[۱۷] است هم «لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً».[۱۸] اگر زنده است باید ما بتوانیم به آن‌ها دسترسی داشته باشیم، بله ما مرده‌ایم، اگر ما زنده می‌شدیم موت اختیاری ما حیات ما است.

Sadighi-Masjed-13941021-ThaqalainSite (5)

حدیثی از امیر المؤمنین (علیه السّلام)

وجود مقدّس حضرت امیر (علیه الصّلاه و السّلام) یک جمله‌ی حماسی دارند که هم ایجاد غیرت و هم معنویّت می‌کند، هم برای اهل سیر و سلوک، برای اهل اخلاق، اهل الله کلمه‌ی جالبی است، هم برای رزمندگان، برای ظلم ستیزان، برای استکبار ستیزان، برای فساد ستیزها. فرمود: «الْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ‏».[۱۹] اگر اسم شما زنده بود ولی شیطان بر شما مسلّط شده بود، این شما نیستید زندگی می‌کنید، شما اسیر شیطان هستید او دارد از شما کار می‌کشد، شما برای خود کار نمی‌کنید، عمله‌ی شیطان هستید. شیطان انسی و شیطان جنّی. «الْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ»، مرگ در این است که زنده باشید ولی تحت سلطه باشید، زیر چکمه‌ی شیطان باطن یا شیطان ظاهر باشید. اسم انسان زنده است ولی هیچ اراده‌ای ندارد، می‌خواهد گناه نکند ولی اراده‌ی او ضعیف شده، گویی انسان نیست خود او هر چه می‌خواهد نمی‌شود. خیلی کارها می‌خواهد انجام بدهد ولی نمی‌تواند، اراده ندارد. می‌خواهد روزه بگیرد می‌خورد، می‌خواهد نماز اوّل وقت بخواند توان آن را ندارد. تو چه کاره هستی؟ چه کاری می‌توانی انجام دهی؟ هر چه اراده می‌کنی داری خراب می‌کنی، چه کسی برای تو تصمیم می‌گیرد؟ تو که نمی‌توانی برای خود تصمیم بگیری چه کسی برای تو تصمیم می‌گیرد؟ این چه نوع زندگی است؟

فرمود: «الْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ»، اگر شما خودتان نبودید، صاحب عزم نبودید، صاحب اراده نبودید، در مقابل هوس خود، هوای خود، شهوت خود، قدرت طلبی خود، آزمندی خود، طمع خود، حرص خود. پول که به شما نشان می‌دهند اراده را از شما می‌گیرند، نمی‌خواستید تصمیم حرام بگیرید، شهادت ناحق بدهید یا حکم ناحق کنید یا نظر ناحق بدهید، ولی همین که شما را تطمیع کردند اراده را از شما گرفتند. تا به حال می‌خواستی درست زندگی کنی، حلال زندگی کنی، امّا تحت فشار بودی، همین که پولی دیدی خود را باختی. جوان است، هزار مرتبه تصمیم می‌گیرد که دیگر به نامحرم نگاه نکند، باز هم بیرون می‌رود همین که می‌بیند گویی این تصمیم را نگرفته بود. پس معلوم می‌شود تو کاره‌ای نیستی، هیچ توان و اراده و عزم و عزیمتی در تو نمانده است.

Sadighi-Masjed-13941021-ThaqalainSite (7)

تسلیم نشدن در برابر دشمن

اگر انسان می‌خواهد زنده باشد نباید مقهور باشد، باید تحت قهر نفس، شهوت خود، طمع خود، شهرت طلبی خود، ریاست طلبی خود نباشد. از طرفی تسلیم دشمن نباشد، نکته‌ای را که مقام نورانی رهبری که الحق و الانصاف عبد صالح خدا است، برای خدا صحبت می‌کند در دل‌ها هم اثر می‌گذارد. این‌که آمریکا می‌خواهد در مراکز تصمیم‌گیری و تصمیم ‌سازی نفوذ کند. نفوذ کند یعنی چه؟ یعنی دیگر تو نیستی، تو به دلخواه او تصمیم می‌گیری. او در مغز تو، در قلب تو می‌نشیند کاری که به او نفع می‌رساند تو انجام می‌دهی. چیزی که تو را مستقل کند، پیش ببرد نمی‌کنی، به نفع خود کار نمی‌کنی. تو عملاً عمله‌ی او می‌شوی، تصوّر می‌کنی نماینده‌ی مجلس هستی، تصوّر می‌کنی نماینده‌ی خبرگان هستی، ولی عملاً خواست او را داری اجرا می‌‌کنی، تو عمله‌ی بی‌مزد هستی، اصلاً از خود استقلالی نداری. دین انسان را مستقل می‌کند، عزیز می‌کند، گناه انسان را اسیر می‌کند. بنابراین «الْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ». مرگ این است که اسم انسان زنده باشد ولی خود او نتواند برای خود زندگی کند، استقلال رأی نداشته باشد، همه در او اثر می‌گذارند. یک جوّی، یک طمعی، یک ترسی، اراده‌ی او را عوض می‌کند، اصلاً صاحب اراده نیست.

ولی «الْحَیَاهِ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِینَ»، اگر می‌خواهید زنده باشید باید قاهر باشید، باید روی پای خود بایستید، باید بتوانید دشمن را زیر پای خود له کنید، باید بتوانید مانع را از پیش پای خود بردارید و خود را در مسیر معنویّت، دین‌داری، صنعت، فرهنگ، اخلاق… این بدحجابی‌ها، این بی‌حجابی‌ها که برای کشور شما نیست، این‌که اسارت جای دیگر است، شما کسان دیگر را دارید خوشحال می‌کنید. رکود علمی هم همین‌طور است، این برای شما نیست. دین شما دین علم است، دین شما دین عزّت است، اگر نتوانستید کار کنید معلوم می‌شود شما دیگر عزم و اراده‌ای ندارید. «الْحَیَاهِ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِینَ». امّا اگر از مرگ نترسیدید، شجاع بودید، برای حفظ دین خود از جان گذشتید خدای متعال به شما حیات می‌دهد. هم این‌جا نام شما باقی می‌ماند، نام شما زنده می‌‌ماند، نمی‌میرد، هم خود شما زنده می‌مانید. این شعار نیست حقیقت است، «وَ الْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ… الْحَیَاهِ»، یعنی اگر می‌خواهید زنده باشید باید مرگ برای شما لذیذ باشد، مرگ خود را شیرین کنید، علاقمند به مرگ باشید، طوری زندگی کنید که مرگ برای شما خیلی زیبا باشد، مرگ برای شما ترسناک نباشد. مرگ شما عروج می‌شود، آن وقت مثل شهداء «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً».

Sadighi-Masjed-13941021-ThaqalainSite (6)

زنده بودن شهدا نزد خداوند

این‌ها چرا زنده هستند؟ «أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ»،[۲۰] به خاطر این‌که خدا حیات دارد این‌ها هم پیش خدا هستند. کسی پیش زنده باشد زنده است، ما که با مرده‌ها، با گنه‌کارها سر و کار داریم دل ما می‌میرد، خود ما می‌میریم. اگر ما پیش امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) بودیم حیات به آن شکل داشتیم. حیات امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) حیات الهی است، امام زمان به همه‌ی زنده‌ها حیات می‌دهد، زندگی می‌دهد، او واسطه‌ی فیض است. اگر ما هم ذوب در امام زمان بودیم، پیش امام زمان بودیم، ما هم حیات الهی داشتیم، حیات دیگری بود، اراده‌ی ما را کوه‌ها می‌خریدند.

Sadighi-Masjed-13941021-ThaqalainSite (8)

نقل داستان

خدا مرحوم آقای کشمیری را رحمت کند. یک شیخ محمّد بود اهل سکوت بود، اهل ریاضت بود، وفات کرد. کارهای عجیبی هم انجام می‌داد. البتّه خود من این را از مرحوم شیخ محمّد شنیدم، گفت: وقتی خدمت امام عصر (ارواحنا فداه) رسیدم عرض کردم آقا من در کودکی گردو بازی که می‌کردیم برنده شدم، دو عدد گردو بردم، در دوران کودکی، این را چه کنم؟ آن وقت در دوران کودکی یک گردوی حرامی را خوردیم، چه کنیم؟ فرمودند: آن‌قدر به تو فشار می‌آید آن شیره‌ای که جزء جان تو شده را پس بدهی، با فشار از تو بیرون می‌کنند. خدا می‌داند کسانی که تمام تار و پود آن‌ها با حرام به وجود آمده باید چقدر فشار ببینند تا این‌ها را از وجود خود بیرون کنند. مرحوم آقای کشمیری فرموده بودند: اگر او فلان کار را انجام می‌داد می‌توانست کوه‌ها را با اراده‌ی خود بردارد، اراده کند کوهی از بین برود و از بین برود. این حیات است، این زنده است.

اگر انسان می‌تواند با پای عمل به آن‌جا برسد، با تقوا، با بندگی، دریای بندگی خود پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، بنابراین مرگ او که مرگ نیست، او همه‌ی شهدا را به آن مقام می‌رساند. آن‌ها با شهادت خود، با قتل فی سبیل الله پیش خدا می‌روند پیغمبر ما همیشه پیش خدا بوده، از خدا هیچ وقت جدا نشده، لذا رنگ خدا گرفته است. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ»، بدانید که در میان شما رسول خدا است.

شهادت شیخ نمر

ایّام ایّام اندوه شیعیان عالم است. این شیخ مظلوم را در عربستان سعودی با چه مظلومیّتی سر بریدند، گردن زدند. من نمی‌دانم شما هم دیدید یا نه، در بعضی رسانه‌ها آمده بود این شاهزاده، جوان مغرور پست آلوده‌ای که عملاً او دارد این فساد را در آن کشور، این فتنه را در آن کشور دامن می‌زند، خود آمده نظارت بر شهادت این شیخ مظلوم کرده است. نوشته بود قبل از آن‌که گردن بزنند دست و پای او را خود این شخص شکسته، دست و پای شیخ را شکسته است.

Sadighi-Masjed-13941021-ThaqalainSite (2)

ذکر مصیبت

«لَا یَوم کَیَومَکَ یَا أَبَا عَبدِ الله». در کربلا هم قبل از شهادت چند دست را… دست عبد الله بن حسن در آغوش پدر خود بود، قبل از شهادت دست او قطع شد، دست باب الحوائج ما ابا الفضل العبّاس. می‌گویند ابی عبد الله وقتی در مسیر علقمه حرکت می‌کرد از ذو الجناح پیاده شد، چیزی را برداشت و بوسید. فکر کردند که ورق قرآن افتاده دارد می‌بوسد، جلو آمدند دیدند دست قطع شده‌ی عبّاس خود را می‌بوسد. امّا «لَا یَوم کَیَومَکَ یَا أَبَا عبد الله». نه تنها انگشت انگشتر ابی عبد الله را بریدند، دست او را بریدند، بدن قطعه قطعه بود. ای کاش فقط قطعه قطعه بود، استخوان‌های بدن زیر سم اسب‌ها…


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۰٫

[۳]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۰۵٫

[۴]– سوره‌ی نحل، آیه ۹۶٫

[۵]– بحار الأنوار، ج ۸۳، ص ۹٫

[۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۳۸٫

[۷]– سوره‌ی فرقان، آیه ۵۸٫

[۸]– سوره‌ی رحمن، آیه ۲۶٫

[۹]– سوره‌ی واقعه، آیه ۵۸ و ۵۹٫

[۱۰]– سوره‌ی مائده، آیه ۲۸٫

[۱۱]– سوره‌ی رعد، آیه ۱۶٫

[۱۲]– سوره‌ی شعراء، آیه ۲۶٫

[۱۳]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۲۶٫

[۱۴]– سوره‌ی مزمّل، آیه ۷٫

[۱۵]– سوره‌ی نور، آیه ۳۵٫

[۱۶]– سوره‌ی رعد، آیه ۱۷٫

[۱۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۵۴٫

[۱۸]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۶۹٫

[۱۹]– مناقب آل أبی طالب (لابن شهرآشوب)، ج ‏۳، ص ۱۶۷٫

[۲۰]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۶۹٫