دریافت فایل PDF سوم اردیبهشت ۱۳۹۰

شرح صدر

یکی از مسائل مهم که در مدیریت، سیاست، تعلیم و تعلّم؛ و در تربیت اولاد،  همگرایی با دوستان، همفکران و در بسیاری از مسائل اجتماعی ضروری است، “شرح صدر” است. حضرت موسی علیه‌السلام که از انبیاء اولوالعزم است و در میان پیامبران، آن مقدار که قرآن کریم راجع به ایشان در آیات مختلف درس هایی را مطرح کرده است. در میان انبیای الهی، کلاس های حضرت موسی علیه‌السلام رنگ و بوی دیگری دارد و موارد بیشتری از ایشان مطرح شده است.-

یکی از کلاس های حضرت موسی علیه‌السلام که قرآن مجید، آنرا به صورت تابلو در آورده و به کا ارائه نموده است مورد ذیل می باشد:  ایشان از خداوند درخواست کرد که رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْریطه؛ ۲۵خدایا! به من شرح صدر بده! یکی از نکات این آیه شریفه، تفاوت خاص پیامبر آخر الزمانصلی الله‌و‌علیه‌و‌آله با سایر پیامبران است؛ در اینجا حضرت موسی علیه‌السلام تقاضاهای خود را به خداوند عرضه می کند و بعد پروردگار متعال به ایشان اعطاء می نماید، اما خدا بر پیامبر ما منت گذاشته و بدون تقاضا امتیازاتی را به ایشان داده است:أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ، وَوَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ ، الَّذِى أَنقَضَ ظَهْرَکَ ، وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ.”انشراح؛ آیات ۱ تا۴٫ 

این ها به هم ارتباط دارد. اگر کسی بخواهد بار خود را سالم به مقصد برساند، باید دست پاچه نباشد. به مانع برخورد، جا نزند؛ رقیب پیدا کرد، خودش را گم نکند. باید حوصله کافی – برای دویدن مسافت طولانی و تأمین آذوقه- و انرژی لازم -برای پیمودن این راه و مقابله با آفات و آسیب هایی که در راه ممکن است پیش آید- را داشته باشد؛ و خودش را برای مشکلات پیش بینی نشده هم آماده کند که در آنجاها هم حواسش پرت نشود! گرفتار بحران روحی نشود، فکرش مُشوّش نشود، بتواند آرامش خود را در تمام شرایط حفظ نماید.

سعه صدر نسبت به مشکلات

          اگر با آدم بی معرفتی برخورد کرد، با دشمنی برخورد کرد، مقابل به مثل نکند، بتواند جای هر آفتی را شناسایی کند که در چه حد است، چه مقدار باید برای این مایه گذاشت، وقت گذاشت، هزینه کرد، هر چیزی را در جای خودش بتواند ببیند و دل وسیع داشته باشد، فکر باز داشته باشد؛ و این هنر را با توکل بر خدا به خودش بقبولاند که دشمن را می تواند متحول کند و جزء انصار خودش درآورد.

          با کسانی که الان با او مقابله می کنند، فکر نکند این ها برای همیشه مقابل او هستند. بنابراین از اول شمشیر نکشد و آنهایی که مقابلش هستند را قلع و قمع نکند. گاهی باید فشار‌ها، سختی‌ها و جفاهای آنها را تحمل کند، تا بتواند در آینده، همین ها را پل قرار دهد و برای تسخیر سنگر هایی که در دست دشمن است، از همین ها استفاده کند. در قرآن کریم دارد: ادْفَعْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ” فُصلّت؛ ۳۴پس بدی هایی را که به تو می رسد، با بهترین روش دفع کن، به طوری که به ناگاه آن که میان تو و او دشمنی است، چنان شود که گویی دوستی گرم و خویشاوند است.این سعه صدر نسبت بهمشکلات، نسبت به مخالفین، نسبت به موانعی که در مسیر با آن برخورد می کند، می باشد.

سعه صدر نسبت به تحمل خودی‌ها

اما سعه صدر نسبت به تحمل خودی ها، یک انسان الهی، یک انسان قرآنی، یک انسان اهل بیتی؛ می کوشد اطرافیان خودش را کمک کند، نه اینکه خود را محدود سازد و خودش تنها باشد. وجود دیگران را در کنار خودش در انجام  کار مشترک باید نعمت خدا بداند. اگر استادی درس فقه می‌گوید، شنید که استاد دیگری همین درس را می گوید و همین بحث را می کند، او هم دویست طلبه پای درسش هستند؛ این جای شکر دارد! با خود می‌گوید: حالا اگر این دویست طلبه، پای درس من آمده بودند، همه نمی توانستند حرف خود را به من  بزنند، پس چه نیکو است که انسان فاضلی در حال خدمت به آنان است.

وقتی که متعلمین زیادی در یک مباحثه شرکت می کنند، قطعا همه نمی توانند حرف بزنند. هر چه حوزه درس از نظر تعداد شرکت کننده ها محدود تر باشد، کیفیت درس بالاتر می رود؛ بنابر این باید از خدا بخواهد که ای کاش هزار نفر دیگر در کنار من این بحث را ارائه می کردند، تا این تمرکز، در سطح وسیعی منتشر می شد. هم اساتید بیشتر کار می کردند و هم اینکه طالبین علم در یک فضای مناسب تری می توانستند رفع اشکال کنند، نوآوری داشته باشند، مطالبات جدیدی از استاد داشته باشند و درس ها کیفیت بیشتری پیدا می کرد. بنابراین باید انسان همه را خودش بداند و خودش را همه بداند، [اگر چنین نگرشی داشت، می تواند نسبت به خودی ها شرح صدر داشته باشد.]

در جنود عقل و جهلی که حضرت امام رضوان الله علیه موضوع درس اخلاقشان بوده است، جهل در برابر علم نیست: رُبِّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ  نهج البلاغه،ص ۷۵۵ – چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته است!افراد ملایی هستند، سواد دارند، اما جاهل اند، عالم نیستند. این سواد خیلی مسئله است، سواد به معنی سیاهی است؛ و علم سفید است، نور است، لذا سواد و علم با هم متفاوتند و لزوما کسی که سواد دارد، عالم نیست!

وجود مقدس امام صادق علیه السلام به عنوان بصری فرمودند،علم به کثرت تعلم نیست، بلکه نوری است که خدا، به هر که بخواهد می دهد. فَقَالَ: یَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ إنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی‌ قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی‌ أَنْ یَهْدِیَهُ.مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، ص۳۲۶، الباب التاسع فی ذکر المواعظ / بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۱، ص ۲۲۵، باب ۷ آداب طلب العلم ترجمه: حضرت‌ فرمود: ای‌ أبا عبدالله‌! علم‌ به‌ آموختن‌ نیست.‌ علم‌ فقط‌ نوری‌ است‌ که‌ در دل‌ کسی‌ که‌ خداوند تبارک‌ و تعالی‌ اراده‌ هدایت‌ او را نموده‌ است‌ واقع‌ می‌شود.

 علم نور است، خدا بخواهد کسی را به مقصد برساند باید مسیر داشته باشد، مسیر را ببیند، جلو پایش را ببیند. خداوند متعال نور علم را به کسی که می خواهد هدایتش کند و او را به مقصد برساند، عطا می کند. نورانیتی که خدا به او می دهد، موجب می شود در مسیر سقوط نکند، از راه خارج نشود، به انحراف کشیده نشود. وجه دیگر آن است که خداوند متعال از نور خودش در ظرف این شخص می‌ریزد، چرا که قابلیت دارد و ظرف دل باید آمادگی داشته باشد. وجود مقدس امیر المؤمنین علیه السلام دو تعبیر در اینکه روح، جان و قلب انسان ظرف است، دارند. فرمودند: کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إِلاّ وِعاءُ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ”نهج البلاغه،ص ۵۰۵فضاى هر ظرفى در اثر محتواى خود تنگ‏تر مى ‏شود مگر ظرف دانش که با تحصیل علوم، فضاى آن بازتر مى‏گردد.

هر ظرفی، وقتی چیزی در آن می ریزید، آرام آرام تنگی می کند، پر می شود و جا ندارد، مگر ظرف علم! در ظرف علم هر قدر علم بریزید،فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِتوسعه پیدا می کند. از جمله دلایلی که حکما برای تجرد روح استدلال می کنند، همین فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام است. امر مادی، امر فیزیکی، ظرفیتش محدود است؛ و به مقدار ظرفیتش جا می گیرد. وقتی فضایش را پر کردی جا نخواهد گرفت و لبریز می شود، اگر فشار بیاوری، ظرف منفجر می شود، می شکند یا سر می رود. اما وِعاءُ العِلمِ ظرف علم اینطور نیست.

علوم اولین و آخرین در وجود جناب سلمان رضی‌الله‌عنها بود؛ وقتی از وجود مقدس امیرالمومنین علیه‌الصلاه‌و‌السلام در رابطه با سلمان رضی‌الله‌عنها پرسیدند، حضرت فرمودند: در مورد کسی که علم اولین و آخرین به او داده شده است چه بگویم؟

          علوم اولین و آخرین در وجود جناب سلمان رضی‌الله‌عنها بود؛ وقتی از وجود مقدس امیرالمومنین علیه‌الصلاه‌و‌السلام در رابطه با سلمان رضی‌الله‌عنها پرسیدند، حضرت فرمودند: در مورد کسی که علم اولین و آخرین به او داده شده است چه بگویم؟ این نکته بیانگر ظرفیت عظیم و بالای حضرت سلمان رضی‌الله‌عنها است؛ چرا که در بین صحابی ائمه علیهم‌السلام اشخاصی مانند جابربن یزیدجوفی موجودند که از اسرار امام صادق علیه‌السلام، نود هزار علم را می دانست؛ اما ظرف وجودش بیش از این گنجایش نداشت، برایش سنگین بود، اما سلمان؛ اول و آخر در وجودش بود، لوح محفوظ خدا بود، اتحاد با روح پیغمبرصلی الله‌و‌علیه‌و‌آله پیدا کرده بود، در ولایت مطلق امیر المؤمنین علیه‌السلام ذوب بود، سلمان دارای ولایت بود، و الآن نیز دستش باز است. هنگامی که امام زمان علیه‌السلام تشریف بیاورند، یکی از کسانی که در خدمت ایشان حاضر می شود، سلمان است.

او علم اولین و آخرین در وجودش است، نه احساس تنگنا می کند و نه منفجر می شود، نه می شکند. معلوم می شود که ماده نیست و الا هر ماده ای حد و مرزی دارد، بیش از حد خود نمی کشد، پس می زند و یا منفجر می شود یا امور دیگر را نابود می کند. بخاری که زیر زمین است، اگر زیاد شد، زمین دیگر تحمل نمی کند و به صورت آتشفشان و یا به صورت زلزله سختی در می آید. مواد وقتی انباشته شود، این انرژی‌های متراکم انفجار می آورد، اما علم متراکم اینگونه نیست، علم وقتی زیاد بود به آدم قدرت بیشتری می دهد.

قدرت مادی متفاوت است، اگر می خواستند تاج و تخت ملکه سبا را با روش های مادی حاضر کنند، لازم بود راه را صاف کنند، کوه را بشکافند، جاده بسازند تا از نزدیک ترین راه، کانال درست کنند، و تخت را پس از مدت زمان طولانی انتقال دهند.

اما آصف بن برخیا هم علمش و هم قدرتش مجرد است. مواد در چنگ او نرم  می شوند. مجرد وقتی تجردش هرچه بالاتر باشد، عالم ماده تحت ولایت او هستند. هیچ سختی در برابرش نشان نمی دهد. سختی ها در برابر قدرت خداوند نرم هستند و هیچ چیز در برابر خدا زمخت نیست. قدرت ولایت این‌گونه است. تمام امور در برابرش نرم است، هیچ چیز در برابر قدرت معنوی نمی تواند سر سختی نشان دهد، نمی تواند خشونت نشان دهد، نمی تواند بایستد و مقابله کند، مثل دو چیز سخت که به هم می خورند و همدیگر را می شکنند، برخورد قدرت معنا در قدرت ماده اینگونه نیست.