اعوذ بالله من الشیطان رجیم

بسم الله الرحمان الرحیم

«رباشرحلیصدریویّسرلیامریوَاحلُلعقدهمنلسانییفقهواقولی.»

 

جایگاه عقل

بنا براین شد که مروری بر روایات کتاب شریف اصول کافی، -در مسألۀ ارزش عقل و نقش آن در مراتب بندگی و موفقیت انسان- داشته باشیم.

  1. عن ابی عبد الله علیه السلام، قال: قال رسول الله صلی الله‌و‌علیه‌و‌آله: إِذَا بَلَغَکُمْ عَنْ رَجُلٍ‏ حُسْنُ‏ حَالٍ فَانْظُرُوا فِی حُسْنِ عَقْلِهِفَإِنَّمَا یُجَازَى بِعَقْلِهِالکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۱، ص۱۲، کتاب العقل و الجهل.

وجود مبارک امام صادق علیه‌السلام از پیغمبر اکرم صلی الله‌و‌علیه‌و‌آله نقل می‌فرمایند: اگر از کسی تعریف شد و [به عنوان مثال] گفتند فلانی آدم خوبی است و حال خوبی دارد، این حسن حال، ملاک [فضیلت] نیست؛ [بلکه باید] ببینید چه قدر عقل دارد؟! فَانْظُرُوا فِی حُسْنِ عَقْلِهِ. اگر اهل اندیشه وخرد است، شایسته ی تعریف است؛  انسان‌های پرکار، بی‌عقل و ساده لوحی که دشمن زود فریبشان می‌دهد، [اصطلاحاً] به درد نمی خورند. اما انسان عاقل به این زودی فریب نمی‌خورد؛ لذا [در] روز قیامت پاداش [رابه میزان] عقل[به انسان می دهند]یُجَازَى بِعَقْلِهِ. خدا [به انسان با توجه] به عقلش پاداش می‌دهد نه  مقدار عملش. [پس در نتیجه] عقل مهم است.

 وسواس عاقل نیست!

۲٫ عن عبد الله بن سنان قال ذکرتُ لابی عبد الله علیه السلام، ذَکَرْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلًا مُبْتَلًى بِالْوُضُوءِ وَ الصَّلَاهِ وَ قُلْتُ هُوَ رَجُلٌ عَاقِلٌ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ أَیُّ عَقْلٍ لَهُ وَ هُوَ یُطِیعُ‏ الشَّیْطَانَ‏ فَقُلْتُ لَهُ وَ کَیْفَ یُطِیعُ‏ الشَّیْطَانَ‏- فَقَالَ سَلْهُ هَذَا الَّذِی یَأْتِیهِ مِنْ أَیِّ شَیْ‏ءٍ هُوَ فَإِنَّهُ یَقُولُ لَکَ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۱، ص۱۲، کتاب العقل و الجهل.

 این [حدیث نیز] برای بسیاری از افراد در زندگی خانوادگی جزء احادیث کاربردی [بهشمارمی آید]. عبد الله بن سنان می‌گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم مردی است که [صاحب] عقل است ولی وسواس دارد. در وضویش زیاد شک می‌کند، در نمازش اطمینان پیدا نمی‌کند و [درکل] انسان وسواسی است! حضرت فرمودند: این شخص که تو می گویی عاقل است چه عقلی دارد در حالی که از شیطان اطاعت می‌کند؟ [سنان] می گوید عرض کردم چطور اطاعت شیطان می‌کند؟ فرمود: از خودش بپرس؛ بگو این عمل که تو انجام می دهی چه نوع عملی است؟ می‌گوید وسوسۀ شیطان است. پس خودش هم قبول دارد که در این کار، مجوز شرعی [را] اخذ نکرده است و این القا شیطان است که آرامش را از او می‌گیرد و عمل خوبش را به عمل زشت تبدیل می‌کند. «۵:۰۰»

اهمیت عقل در روایات

[در این رابطه] احادیث دیگری از وجود نازنین پیغمبر خدا نقل شده است [که عبارتند از:]

  1. مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَیْئاً أَفْضَلَ‏ مِنَ‏ الْعَقْلالکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۱، ص۱۲، کتاب العقل و الجهل. خدا در مقام تقسیم موهبت‌ها و نعمت‌ها، چیزی برتر از عقل تقسیم نکرده است.
  2.  فَنَوْمُ‏ الْعَاقِلِ‏ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِل. خواب عاقل بهتر از شب زنده داری جاهل است.
  3. إِقَامَهُ الْعَاقِلِ‏ أَفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجَاهِل‏.الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۱، ص۱۳، کتاب العقل و الجهل. فردی در وطن خودش اقامت دارد و فرد دیگری برای جهاد و یا تحصیل علم [مهاجرت] می کند. این انسان ‌مقیم اگر [دارای] عقل باشد، از کسی که برای دفاع از کشورش یا برای تحصیل علم و یا سفر زیارتی کربلا مهاجرت می کند، افضل است. این اقامت[عاقل] بهتر از هجرت آن غیر عاقل است.
  4. و لَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّى یَسْتَکْمِلَ‏ الْعَقْل. هیچ پیغمبری، چه در نبوتش و چه در رسالتش به این درجه نمی رسد مگر آن که عقلش کامل باشد.
  5. وَ یَکُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِیعِ عُقُولِ‏ أُمَّتِه. عقل هر پیغمبری افضل از عقل عموم امت خودش است.۷:۱۰
  6. وَ مَا یُضْمِرُ النَّبِیُّ ص فِی نَفْسِهِ أَفْضَلُ مِنِ اجْتِهَادِ الْمُجْتَهِدِین. آن نیت و سّری که در وجود پیغمبر است، افضل از اعمال تمام امتش هست. [اگر] تمام مردم با هر اجتهاد و تلاشی که دارند [جمع بشوند] -اجتهاد به معنای بذل جهد است-، و شب‌ها تا صبح نماز بخوانند، [وتمام وقت] در حال دویدن و انجام کار‌های خوب باشند، به ‌اندازۀ چیزی که در باطن پیغمبر وجود دارد، اعتبار ندارد.
  7. وَ مَا أَدَّى الْعَبْدُ فَرَائِضَ اللَّهِ حَتَّى‏ عَقَلَ‏ عَنْه. هیچ عبدی فرائض الهی را ادا نمی‌کند مگر آن که درباره‌ی آن تعقل کرده باشد.

۱۰٫ وَ لَا بَلَغَ جَمِیعُ الْعَابِدِینَ فِی فَضْلِ عِبَادَتِهِمْ مَا بَلَغَ‏ الْعَاقِل‏. عموم عبادت کنندگان در فضل و ارزش عبادتشان به جایی که عاقل به آن دست می یابد، نمی رسند.

 عقل و بصیرت

۱۱٫الْعُقَلَاءَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَاب‏. عقلا صاحبان لُّب هستند؛ [یعنی] عقل دارند. [انسان] غیر عاقل انسانی قشری است که هم انقلابش احساسی و ظاهری است و هم عبادت وزیارتش. [این افراد] سطحی[نگر] هستند و با کیشی جمع می‌شوند و با فیشی فرار می‌کنند!

بهلول و زنده کردن پرنده

می‌گویند بهلول صاحب کرامت بود. [روزی] به یک پرندۀ ذبح‌شده‌ گفت «کیش» و خدا با ارادۀ او پرنده را زنده کرد. عوام دورش را گرفتند [و گفتند] که او معجزه کرد و خواستند مریدش شوند. [دراین هنگام] جلوی آنها «فیشی» کرد، و عملی انجام داد که هم [ی کسانی که دورش جمع شده بودند] گفتند: بابا ولش کن این آدم نیست! «۱۰:۰۰» [انسان هایی که] با کیشی جمع می‌شوند و با فیشی هم [متفرق می شوند] انسانهای سطحی  وبی بصیرتی هستند، هر روز به دنبال کسی می روند.

حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: النَّاسُ ثَلَاثَهٌ عَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِ‏ رِیح‏بحار الأنوار (ط – بیروت)  ج‏۱   ص۱۸۸ باب ۲ أصناف الناس فی العلم و فضل حب العلماء.

آن‌هایی که در مسیر باد [همچون] پشه هستند و باد ‌[آنها را] می‌برد، خودشان با بصیرت [مسیرشان را] انتخاب نکرده‌اند. هر رئیس جمهور که بر سر کار باشد [به اصطلاح] با ساز آن می‌رقصند، [وقتی رئیس جمهور] عوض می شود، باز با ساز دیگری می‌رقصند. این [انسان‌ها ] به هر طرفی که باد بیاید می‌روند. این نشانۀ سبک مغزی است. این انسان لُّب ندارد، ریشه‌دار نیست.

چقدر خوب است که انسان عاقل باشد. در روایات [درباره ی مؤمنداریم:] المؤمن کیِّس بحار الأنوار (ط – بیروت) ج‏۶۴  ص۳۰۷ باب ۱۴ علامات المؤمن و صفاته و [درباره‌ی عاقل آمده است:]العاقل کَیِّسعاقل انسان زرنگی است [و به قول معروف] کلاه سرش نمی‌رود. کما اینکه مؤمن نیز همینطور است.

لن یلدغ المؤمن من جحر مرّتینکافی (ط – دار الحدیث)  ج‏۳  ص ۶۱۲  – باب المؤمن و علاماته و صفاته.  مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود. چرا؟ چون عقل دارد. کسی که یک بار راهی را می رود و ضرر می کند دیگر نباید این راه را برود. کسی که اشتباه خودش را تکرار می‌کند، دلیل بر این است که عقل ندارد. آدم عاقل اشتباه خودش را تکرار نمی‌کند. اشتباه یک بار [رخ می دهد]. انسان یک بار [که] سرش به سنگ می‌خورد دیگر دست برمی‌دارد [و]عبرت می‌گیرد.

الَّذِینَ‏ قَالَ‏ اللَّهُ‏ تَعَالَى‏ وَ مَا یَتَذَکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ‏الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۱، ص۱۳، کتاب العقل و الجهل. [اینکه] می‌گوییم عقلا صاحبان لُّب هستند، همان [است] که خداوند در قرآن فرموده است. حضرت عمار به مولا امیرالمؤمنین علیه‌السلام عرض کردند: یا امیرالمؤمنین! اگر این قشونی که با آن‌ها [در حال] جنگ هستیم، ما را مغلوب و وادار به عقب نشینی کنند [و ما] تا آخرین درجه‌ای که ممکن است عقب بنشینیم و آنها پیروز شوند، من در اوج شکست ظاهری، همچنان یقین دارم [که] آن‌ها باطلند و شما حق هستید. این بصیرت است! این [انسان] علی علیه‌السلام را شناخته [و] می‌داند [که] معیار حق اوست. پیروزی و شکست، پیشرفت و عدم پیشرفت برای عمار دلیل حقانیت نیست؛ بلکه او همه را با [حق] محک می‌زند.

حق اینجا است و دستش نیز به دامن ولایت است و محور حق هم همین است. همه را با مرکزیت می‌سنجند. این را می‌گویند عقل. بی دلیل نبود که حضرت امیرالمؤمنین [فرمودند:] أین عمار، که حضرت آقا هم [این] لفظ را شعار کردند.

حضرت موسی ابن جعفر علیه‌السلام فرمودند:یَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَشَّرَ أَهْلَ‏ الْعَقْلِ‏ وَ الْفَهْمِ‏ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ‏ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ‏ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ‏ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ‏ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابالکافی (ط – الإسلامیه)  ج‏۱ ص ۱۳ کتاب العقل و الجهل.

          [ای] حشام، خداوند تبارک و تعالی اهل عقل و فهم را در کتاب خودش مژده داده[است] و فرموده: فَبَشِّرْ عِباد الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهأُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابالزمر؛۱۷ الی ۱۸- توبه بندگان من بشارت از آن بندگانی که سخن بشنوند و به بهتر از آن عمل کنندآنان هستند که خدا هدایتشان کرده و آنانهستند صاحبان خرد. عاقل کسی است که دنبال هر صدایی را نمی‌گیرد؛ بلکه صدا‌ها را می‌شنود و [از بین آنها] حق را انتخاب می‌کند. حرف‌ها را می‌شنود: یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلالزمر،۱۸. روزنامه‌ها را می‌بیند، مقاله [ها را] احیاناً می‌خواند، از سایت‌ها گاهی دیدن می‌کند؛ ولی اینطور نیست که هر سایتی او را جذب کند [و] هر حرفی دل او را بلرزاند: فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهالزمر،۱۸. این [شخص] معیار و شاخص دارد.«۱۵:۰۰» گفته‌های مختلف را محک می‌زند [و در آخر] حق را انتخاب می‌کند و در برابر جو مغلوب نمی‌شود. خدا به چنین کسانی بشارت داده است.

تشخیص راه حق در آخر الزمان

[روزی] وجود مقدس حضرت امام صادق علیه‌السلام بر روی خاک نشسته بودند و اشک می‌ریختند و سوز و گداز داشتند. سدیر [که] یکی از شاگردان امام صادق علیه‌السلام است، می‌گوید با عده‌ای از علما به محضر امام صادق وارد شدیم و مشاهده کردیم که حضرت منقلب هستند و حال ایشان مایۀ رّقت زیاد ما [شد]. [وقتی] اماممان را در حال گریه و نوا دیدیم، ما نیز گریه‌ کردیم. لحظاتی گذشت و حضرت آرام شدند. عرضه داشتیم: یا ابن رسول الله، خدا به شما مصیبت ندهد، خدا[وند] شما را نگریاند. چه حادثه‌ای اتفاق افتاده که شما ناراحت هستید؟!

فرمودند: صحیفۀ جّدم امیرالمؤمنین علیه‌السلام را مشاهده می کردم و حالات شیعیانمان را در آخر الزمان دیدم که هفتاد ‌و دو علَم بلند می‌شود و همۀ این پرچم‌ها ادعا دارند که حق با من است، [در حالی که] شیعیان ما دستشان از امام زمانشان کوتاه است. [من] دارم به حال آن‌ها گریه می‌کنم. [امام صادق علیه‌السلام] نفرمودند، در میان اهل سّنت یا در میان بَشر‌ها، [بلکه فرمودند] در میان شیعیانمان هفتاد‌ و دو مدعی پیدا می‌شود. هفتاد ‌و دو فقیه یا مجتهد پیدا می شود، هرکسی سازی می زند؛ هرکسی برای خودش ادعایی دارد!!

[دراین حال] شیعیان ما چه کار کنند؟ راوی می‌گوید ما خودمان هم [از اینجملات] متعجّب شدیم. شیعه و هفتاد‌ و دو عالِم! هرکسی هم ادعای خاص خودش را داشته باشد و [شیعیان ] هم دستشان به امام زمان نرسد!  خوب این‌ها چه کار کنند؟ کدام راه را انتخاب کنند؟ سرگردان می‌شوند، دینشان را گم می‌کنند و مسیرشان را اشتباه می‌روند. گفتیم: یا ابن رسول الله! [در این صورت،] حجت بر آن‌ها تمام نیست، پس باید چه کار کنند؟ حضرت نگاهی به آفتاب کردند و فرمودند: واللهِ الامرُ أبین مِن هذا. اِن تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً. انسانی که عقل داشته باشد، تشخیص می‌دهد و محک می‌زند.۱۸:۱۵

دو ماجرا از آخوند ملا قربانعلی زنجانی اعلی الله مقامه

مرحوم ملا قربانعلی زنجانی اعلی‌الله‌مقامه‌شریف مشهور به حجه الاسلام، که اگر [ایشان] امروز در قید حیات بودند، قطعاً آیت الله العُظمای دست اول می شدند، از شاگردان ممتاز شیخ انصاری [بودند] که هم در فقاهت، کم نظیر و هم از نظر زهد و معرفت و نورانیت باطن و صفای دل، صاحب کرامت بودند. آیت الله خوشبخت نقل می‌فرمودند: آخوند ملا قربانعلی زنجانی اعلی‌الله‌مقامه‌شریف قضاوت می‌کردند. یکبار موضوعی نزد ایشان مطرح شد [که] شاهدی [برای آن] نبود. [در واقع] کسی ادعایی کرد [در حالی که] شاهدی نداشت.

ملا قربانعلی پرسیدند: این کودک شیرخوار آنجا بود؟ گفتند: بله! [ایشان] کودک شیرخوار را مخاطب قرار داد و [از او پرسید]: بگو ببینم چه دیدی؟ [دراین هنگام کودک] به زبان آمد [و جریان را تعریف کرد!] از این کرامت آشکار، روشن می شود که ملا قربانعلی زنجانی از اولیای مقرب پروردگار منان است.

[ماجرایی دیگری در رابطه با ایشان نقل است که روزی] مشروطه خواهان نزد ملا قربانعلی آمدند و با اصرار گفتند: همه‌ی بزرگان حوزه،‌ مشروطیت را امضاء و آن را حمایت کرده‌اند، شما هم از این [مشروطه ] حمایت کنید؛ [ولی] آخوند ملا قربانعلی زنجانی(اعلی الله مقامه) جزء مخالفین سرسخت مشروطیت بود و [درباره مرگ ایشان نقل است که] به احتمال قوی او را مسموم کردند. [ایشان از مشروطه خواهان] پرسید که مشروطیت چیست؟ «۲۰:۰۰» [آنها] برایش توضیح دادند که مشروطیت در مقابل استبداد است و آمده که این خفقان را بر دارد، تا مردم و علماء د رتبیین اعتقاداتشان آزاد باشند [و] در بیان شریعت دستشان باز باشد!

مرحوم آخوند ملا قربانعلی با حسرت سرشان را تکان دادند [و گفتند:] “عجب! برای آزاد کردن علمای اسلام یبرم خان ارمنی علم دست گرفته و جلوی جمعیت ایستاده و می‌خواهد شما را آزاد کند.” فراست را ببینید! نگاه می کند ببیند چه کسانی جلودار این قضیه هستند؟!

در قضایای فتنه نیز [مطلب] خیلی روشن بود. افراد سطحی و قشری، گاهی با تقدّسی که داشتند به چاه افتادند. در جریانی که سران قدرت‌های بزرگ [به قول معروف] بشکن می‌زدند، [و فتنه گران را] تحریک و اعلان حمایت می کردند؛ گروه‌های مختلف از سلطنت طلب گرفته تا بهایی زیر یک پرچم جمع شده بودند، در چنین شرایطی انسان تردید می‌کند که آن‌ها باطل و دشمن خطرناک هستند!

پس چرا عده‌ای فریب خوردند؟! برای اینکه بصیرت نداشتند. این‌ [مطالب] در این روایات همان مسئله‌ای است که حضرت آقا آنقدر به آن پافشاری [می ورزند]. اگر بصیرت نباشد، تا [فضای سیاسی] عوض ‌شود، انسان به تردید می‌افتد و در این طوفان‌هایی که می‌وزد و هوا را غبارآلود می‌کند، راه را گم می‌کند و دیگر نمی‌تواند راه برود؛ اما کسانی که دارای بصیرت هستند و با معیار زندگی می‌کنند و در چارچوب حکمت حرکت می‌کنند، هیچوقت [به راه باطل نمی روند] و فوراً نشانه‌ای پیدا می‌کنند و باطل را می بینند و حق برایشان روشن می‌شود.

بنابراین عقل از نعمت‌های بزرگ خدا است و مسیر زندگی را تا بهشت، عقل روشن می‌کند. و الا آدم‌های قشری و مقدس مآب، گاهی به این طرف می‌آیند گاهی به آن طرف.به چنین افرادی نمی توان اعتماد کرد.

پرسش و پاسخ طلاب

بناست مقداری هم ازدوستان استفاده کنیم. اگر کسی مطلبی، موعظه ای، اجتهادی یا سوالی دارد ان شاالله در خدمت شما هستیم!

سوال: عقل معاش را توضیح بفرمایید؟

پاسخ: آنچه که می دانیم [اینست که] دسته ای از روایات وجود دارد [و آنها] به این [مطلب] اشاره دارند که انسان زندگی را به گونه ای [مدیریت کند] که مسائل اقتصادی، عبادی، اخلاقی و علمی را بتواند [با هم] جمع کند، [در حالی که] به هر کدام از این مسائل آسیبی نرسد؛ اما [آنچه که بیشتر مورد توجه است مسئله ی] عبادی است.

          مکمل فرمایش این [برادر عزیز]حدیث حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه‌آلاف‌التحیه‌والثناء است که فرمودند: الْکَمَالُ کُلُ‏ الْکَمَالِ‏ التَّفَقُّهُ‏ فِی الدِّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَهِ وَ تَقْدِیرُ الْمَعِیشَهِ.و الصبر علی الرضایاءالکافی (ط – الإسلامیه) ج‏۱ ص ۳۲  باب صفه العلم و فضله و فضل العلماء. همه‌ی کمال در تنظیم این سه برنامه است: تفقه در دین؛ صبر و مقاومت در برابر سختی ها و تقدیر معیشت!

  1. تفقه در دین، قدم اول است.

دینتان را خوب بشناسید. دین سطحی نمی تواند انسان را تا آخر [مقصد ] برساند. دینتان را عمیقاً مورد مطالعه قرار دهید و آن را متنبّهانه اخذ کنید. فهم دین، همان دین شناسی است، قدم اول است.

  1. دومین قدم، صبر و مقاومت در برابر سختی هاست.

دومین [برنامه ی کمال] صبر و مقاومت در برابر سختی هاست. [از آنجا که] در زندگی انسان سختی های زیادی وجود دارد، اگر اهل مقاومت نباشد، زود از پا در می آید.۲۵:۵۱

  1. سومین قدم، تقدیر معیشت می باشد.

  برای زندگی مادی خود برنامه داشته باشید، باری به هرجهت نباشید؛ [ببینید] چقدر درآمد دارید و هزینه چقدر اقتضا می‌کند و آنها را اولویت بندی کنید تا محتاج خلق نشوید. [به قول معروف] به اندازه گلیم خودتان پایتان را دراز کنید و با اشاره به تقدیر تنبلی نکنید. از اکتساب مشروع مضایقه نکنید؛ پس برنامه داشتن برای زندگی جزء لوازم کمال است.

حکایت سعدی

 پارسا زاده‌ای را نعمت بی کران از ترکه عمان به دست افتاد، فسق و فجور آغاز کرد، مبذّری پیشه گرفت فی الجمله نماند از سایر معاصی منکری که نکرد و مسکری که نخورد. باری به نصیحتش گفتم ای فرزند! دخل آب روانست و عیش آسیای گردان، یعنی خرج فراوان کردن مسلم کسی را باشد که دخل معین دارد.

چو دخلت نیست، خرج آهسته تر کن / که مى گویند ملاحان سرودى

اگر باران به کوهستان نبارد / به سالى دجله گردد، خشک رودى

گلستان سعدی، باب هفتم در تأثیر تربیت، حکایت پنجم.

 

الحمدلله همه‌ی شما سربازان امام زمان علیه‌السلام هستید و [انشاءالله] هم در جنگ نرم و هم در میدان‌های رزم با حضرت باشید. بنابراین به اینجا که خانه ی خودتان است خوش آمدید. من همیشه شما را دوست دارم و خودم را خادم شما می دانم و امیدوارم ان شاءالله به دیدار مولایتان نائل شوید و همیشه قدمتان در مسیر تقرب به خدا باشد. ان شاءالله به حق سید الشّدا آمدندتان به اینجا جزء عباداتتان نوشته شود.