- ثقلین - http://thaqalain.ir -
یک روز پسرمان احمد که یک سال بیشتر نداشت، به سراغ ظروف ادویه رفت و دستهایش را آغشته به زردچوبه کرد. در همان لحظه حسین وی را بغل کرد و لباس سفیدش زرد شد.
از این کار احمد ناراحت شدم و سرش داد کشیدم که : «چرا چنین کاری کرده است؟» حسین بگذار بازی کند.» بعد مقداری زردچوبه به صورت خودش و احمد کشید. مدّتی بعد صدای خندهمان اتاق را پر کرد.
رسم خوبان ۲۴ – محبّت به خانواده، ص ۱۱۷٫/ ردّ پای عشق، ص ۲۹٫
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%ae%d9%88%d8%af%d8%b4-%d9%87%d9%85-%d8%a8%d9%87-%d8%b5%d9%88%d8%b1%d8%aa%d8%b4-%d8%b2%d8%b1%d8%af%da%86%d9%88%d8%a8%d9%87-%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c%d8%af/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.