7059-85974360-63U

تکفیر

یکی از مهم‌ترین مسائلی که این جریان‌های سلفی جهادی دنبال کرده‌اند و می‌کنند، مساله تکفیر و مرتد خواندن دیگر مسلمانان است. بی‌گمان نباید ریشه برخی از این جریان‌ها، به ویژه جریان دولت خلافت را در امر تکفیر و مرتد خواندن مسلمانان، منحصراً در سال‌های اخیر جستجو کرد، بلکه برای یافتن ریشه‌های این تکفیر باید به عقب بازگشت، مخصوصاً که این جریان‌ها عمدتاً ادعای بازگشت به سلف صالح را نیز دارند. مهم‌ترین پرسش ما به «ریشه‌های تکفیر» مربوطند که این جریان نوظهور بدان می‌پردازند. اگر از ماجرای شأن نزول آیه مبارکه ۹۴ سوره نساء: «… وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً…» که در آن «اسامه بن زید یا ابو الدرداء»، یکی از اصحاب پیامبر «ص» کسی را که در حال گفتن شهادتین بود در یکی از سریه‌ها کشت[۱] بگذریم، تکفیر فردی چون «مالک بن نویره» در «جنگ‌های رده» پس از وفات پیامبر اکرم و مشخصاً شکل‌گیری جریان خوارج می‌تواند یکی از ریشه‌های مهم تکفیر در دوره‌های بعدی تاریخ اسلام تا امروز تلقی شود. امری که حتی بسیاری از نویسندگان و کارشناسان سلفی نیز که گاهی خود متهم به تکفیر دیگران و یا دست کم تاثیر بر جریان‌های تکفیری هستند، بدان اذعان دارند. به عنوان نمونه، «ناصر الدین البانی» به عنوان کسی که گاهی او را یکی از تاثیرگذارترین عالمان حدیث‌گرا بر جریان‌های سلفیه جهادی تلقی می‌کنند،[۲] در کتاب «فتنه التکفیر»، پیشینه تکفیر، به ویژه تکفیر در دوره معاصر را به خوارج می‌رساند.[۳]

خوارج العصر؟

بی‌گمان یکی از مهم‌ترین ریشه‌ای تکفیر مسلمانان و مرتد خواندن آنان به خوارج بازمی‌گردد که مرتکب گناهان کبیره را کافر می‌خواندند. این امر با توجه به قرائت‌ها و نظریات مختلفی که درباره گناه کبیره وجود دارد، می‌تواند دایره بسیار وسیعی را دربربگیرد، به طوری که خوارج ابتدای تاریخ اسلام، خود را تنها مومنان راستین می‌پنداشتند و دیگر مسلمانان را درست مانند کافران بیرون از مرزهای بلاد اسلام، عمدتاً کافر تلقی می‌کردند.[۴]

امام تعبیر دیگری هم تحت عنوان «خوارج العصر» وجود دارد که با توجه به آن، خوارج تنها گروه متعلق به دوره خاص تاریخی که در جنگ صفین تخلف کردند، نیستند، بلکه گروهی هستند که از صدر اسلام و از زمان تخلف در صفین، صف خود را جدا کردند و تاکنون هم ادامه دارند.

این عنوان در دوره‌های مختلف به جریان‌های مختلفی داده شده و در عصر حاضر گروه‌های متعددی این عنوان را به جریان وهابیت می‌دهند.[۵] هم‌چنین جریانات صوفیه در مصر علاوه بر وهابیت و سلفیت، اخوان المسلمین را نیز خوارج می‌دانند.[۶] سلفی‌های علمی یا جریان‌های سلفی رسمی و سنتی مرتبط با حاکمیت – به ویژه حاکمیت سعودی- درباره سلفی‌های جهادی این تعبیر را به کار می‌برند. نکته جالب این‌که امروزه بسیاری از شیوخ سلفیه و سلفیه جهادی که خود از سوی دیگر جریان‌ها متهم به خارجی بودند هستند، داعش یا جماعت «دولت خلافت» را خارجی می‌خوانند. در واقع وهابیت و سلفی‌گری اعم از جهادی و سنتی، توسط منتقدان تاریخی از جمله جریان‌های تصوف، خوارج زمانه تلقی می‌شوند، اما سلفی‌های سنتی، این دایره را تنگ‌تر کرده‌اند و با این‌که خود متهم به خارجی بودن هستند، سلفی‌های جهادی را خارجی می‌شمارند. جالب‌تر این‌که امروزه سلفی‌های جهادی که از سوی سلفی‌های سنتی، خارجی شناخته می‌شوند، عمدتاً با توجه به درگیری میان گروه‌های جهادی در سوریه و پس از آن اعلام خلافت از سوی داعش، جماعت دولت خلافت را «خوارج العصر» می‌نامند.

تنگ‌ترین دایره‌ای که مصداق خوارج امروزی هستند، گروه «داعش» است. به عنوان نمونه «عبد المنعم مصطفی حلیمه» ملقب به «ابو بصیر الطرطوسی»، یکی از شیوخ سلفیه جهادی در مقاله‌ای با عنوان «این است صفات خوارج، از آنان حذر کنید»، با توجه به برخی روایات، مساله خوارج را منحصر به جریان معروف خوارج که در صدر اسلام و در تخلف در جنگ صفین پیدا شد نمی‌دانند، بلکه رویکردهای آنها را تا ظهور دجال در آخر الزمان ادامه‌دار می‌دانند و تطبیق روایات مرتبط با آنها را نیز عام تلقی می‌کنند.[۷]

«ابوئبصیر الطرطوسی» نوعی رنگ آخر الزمانی نیز به مساله خوارج می‌زند. الطرطوسی با تکیه بر روایتی دیگر که به ظهور خوارج از عراق اشاره دارد، تلویحاً خوارج این زمان را با داعش تطبیق می‌دهد.[۸] و در جای دیگر در سایت خود صراحتاً داعش را «خوارج غالی» می‌خواند که در تکفیر مسلمانان غلو و زیاده روی می‌کنند.[۹]

گروه «جبهه النصره» نیز به رهبری «ابو محمد جولانی» که یکی دیگر از گروه‌های تکفیری تروریستی در سوریه است، پس از اختلافات شدید و درگیری‌های خونین با داعش، آنان را خوارج العصر می‌نامند. روایت می‌شود که جولانی از سوی ابوبکر بغدادی مامور می‌شود تا با همراهی اعضای سوری دولت اسلامی عراق برای جهاد به سوریه بروند، اما با بالا گرفتن کار جولانی و تاسیس «جبهه النصره»، بغدادی، پس از کش و قوس‌های فراوان، «جبهه النصره» را منحل و تشکیل دولت اسلامی عراق و شام را اعلام می‌کند، اما جولانی این امر را نمی‌پذیرد و با «ایمن ظواهری»، رهبر القاعده بیعت می‌کند. به این ترتیب امروز «جبهه النصره»، داعش را خوارج العصر می‌نامند.

چندی پیش در سایت‌های جهادی یک فایل صوتی از «ابو ماریا القحطانی»، از شیوخ فقهی جبهه النصره منتشر شد. او در این فایل صوتی داعش را خوارج العصر خواند که به جای جهاد با کافران به ستیز با مجاهدان پرداخته است. ابو ماریا در این فایل اظهار می‌دارد تا این خوارج زمانه یا داعشیان از بین نروند، نمی‌توان نظام «بشار اسد» را در سوریه شکست داد و در نهایت با ارجاع به تخلف خوارج در صفین و جنگ نهروان می‌گوید که این خوارج را باید با شمشیر علی علیه السلام شکست داد.[۱۰]

در این بین «شیخ محمد صالح المنجد» یکی از شیوخ سلفیه نیز با توجه به تاریخ شکل‌گیری خوارج، آنان را بر داعش منطبق می‌کند. مسائل مرتبط با دار الاسلام و دار الکفر و دار الحرب و هم‌چنین دار الهجره از جمله موضوعاتی هستند که توسط المنجد مطرح شده است.[۱۱]

دار الکفر و دار الاسلام

با توجه به نگاه سرزمینی و حاکمیتی داعش به نظر می‌رسد بررسی اجمالی تلقی موجود در میان جریان‌های افراطی نسبت به دار الفکر و دار الاسلام یکی از کلیدهای فهم فرایند تفکر تکفیری است که امروزه شاهد آن هستیم.

دلیل این‌که برخی از جریان‌های تکفیری با وجود دشمنان وحشی و ونریزی چون رژیم صهیونیستی از رهگذر عملیات انتحاری و یا انفجارهای مهیب، جوامع اسلامی را به مرگ و تباهی می‌کشند و به دشمنان اصلی و کفار کاری ندارند، این است که آنان جوامع و سرزمین‌های اسلامی و یا حداقل بخشی از آنها را هم چون سرزمین‌های غیر اسلامی، در زمره دار الکفر و دار الحرب محسوب می‌کنند. این تلقی از دار الکفر ریشه در صدر اسلام، به ویژه رویکرد خوارج دارد.

شاید نخستین ریشه تلقی دار الحرب از دار الاسلام، از دعوت «عبد الله بن وهب الراسبی» رهبر خوارج نخستین برآمده باشد. او پس از مساله حکمیت در جنگ صفین و اعتراض خوارج نسبت به آن به یارانش گفت: «بیایید به عنوان اعتراض به این بدعت‌های گمراه کننده، از این سرزمین که مردمش ستمگرانند به یکی از ولایت‌های جبال یا یکی از این شهرها برویم.»

بعد از این‌که خوارج تصمیم گرفتند از شهر مسلمانان که آن را شهری با مردم ستمگر خواندند بروند، «عبد الله راسبی» را به رهبری خود برگزیدند.[۱۲] این نخستین بار بود که گروهی، سرزمینی اسلامی را به عنوان سرزمین ستمگران ترک می‌کنند تا امارت خود را برپا دارند، موضوعی که در تاریخ اسلام تا عصر حاضر ادامه یافته است. این تلقی از دار الحرب نزد خوارج نظام‌مند شد.[۱۳]

و خوارج این‌گونه حکم کردند که اگر در دار الاسلام گناهان کبیره ظاهر شوند، از آن رو که مرتکب کبیره کافر است، آن سرزمین که نزد عامه مسلمانان دار الاسلام است، در تلقی خوارج دار الحرب خواهد شد و احکام دار الحرب از جمله حلال بودن خون و مال ساکنان آن سرزمین بر آن صدق خواهد کرد.[۱۴]

از نظر «صائب عبد الحمید» این تلقی از دار الحرب از سوی وهابیت به شکلی شدیدتر دنبال شد، زیرا وهابیت اعتقاد به جواز سفر برای زیارت قبر پیامبر و طلب شفاعت از ایشان را که نزد دیگر مسلمانان امری مستحب است، جای گزین ارتکاب به گناه کبیره کرد. پس براساس این عقیده هر سرزمینی که مردمش این عقیده را داشته باشند دار الحرب خواهد بود.[۱۵]

اما تلقی فعلی سلفی‌ها از میراث گذشته عمدتاً بر جاری بودن احکام غیر اسلامی دلالت دارد، یعنی اگر در بلادی احکام غیر اسلامی جاری باشند، آن سرزمین دار الکفر خواهد بود و یا اگر مشرکین بر بلادی تسلط داشته باشند، هر چند اکثریت مردم آن بلاد مسلمان باشند، آن سرزمین دار الحرب خواهد بود.[۱۶] اما مساله اصلی برداشتی است که از اسلام و شرک و احکام اسلامی و احکام غیر اسلامی می‌شود. در واقع وقتی اعتقاد به شفاعت و زیارت قبور شرک تلقی شود، سرزمینی هم که مردمش به این امر اعتقاد دارند دار الحرب خواهد بود و احکام دار الحرب (شامل حلال بودن خون و مال) بر آن صدق خواهد کرد.

براساس نظریه «ابو محمد المقدسی»، یکی از مهم‌ترین ایدئولوگ‌های سلفیه جهادی، در عصر حاضر توجه به قوانین غربی و حتی داشتن قانون اساسی در کشورهای اسلامی، روی آوردن به احکام غیر اسلامی و شرک تلقی می‌شود.[۱۷]

با این نگاه هر  کشوری که قانون اساسی داشته باشد، به دلیل این‌که داشتن قانون اساسی از سوی این جریان‌ها استفاده از احکام غیر اسلامی است، دار الحرب تلقی می‌شود، هر چند تمام مردم آن کوشر مسلمان باشند.

یکی از مهم‌ترین احیاگران این رویکردها «سید قطب» می‌باشد. دکتر «حمید احمدی» درباره رویکردهای سید قطب می‌نویسد: بحث‌های سید قطب در کتاب‌ معالم فی الطریق را که در میان جنبش‌های اسلامی بسیار اثربخش بود، می‌توان در چند جمله خلاصه کرد.  قطب نخست با توصیف اوضاع جهان و جهان اسلام به این نتیجه رسید که نظام جاهلیت بر سراسر جهان حاکم شده است. سپس با استناد به اوضاع صدر اسلام در زمان پیامبر می‌گفت که وظیفه طرفداران جنبش‌های اسلامی و مسلمانان راستین این است که از نظام‌های جاهلی دوری جویند و خود را برای نابودی رژیم‌های ظالم و رسیدن به قدرت آماده سازند. در مرحله سوم، او بر این تاکید می‌کرد که این وظیفه دشوار تنها بر عهده گروه کوچکی از پیشتازان عضو جنبش‌های اسلامی است که زمینه مبارزه با نظام جاهلی و برپایی نظام اسلامی را فراهم می‌سازد.[۱۸]

به نظر می‌‌رسد این نظریات با کناره‌گیری خوارج از امت اسلامی و تکفیر آن شباهت‌هایی دارد که خواسته یا ناخواسته چنین تلقی‌هایی را در جهان اسلام معاصر برانگیخت و نتیجه نخستین آن شکل‌گیری گروه‌های افراطی و خشنی بود که گروه «الجماعه الاسلامیه»- که از سوی مخالفان «التکفیر و الهجره» نام گرفت و توسط «شکری مصطفی» شکل گرفت- یکی از آن‌ها است.[۱۹] شکری مصطفی و گروهش نیز پس از تکفیر جامعه آن روز مصر به سوی مناطق غیر مسکونی هجرت کردند و به تحرکات خشن مبادرت ورزیدند. در نهایت درگیری‌هایی بین افراد این گروه افراطی رخ داد و مصطفی دستگیر و اعدام شد. یکی از اقدامات خشونت باری که به گروه التکفیر و الهجره منتسب می‌شود، ربایش و ترور یکی از شیوخ معروف الازهر و وزیر سابق اوقاف مصر در زمان انور سادات، یعنی «محمد حسین ذهبی»، نویسنده کتاب «التفسیر و المفسرون» است که رساله‌ای علیه گروه‌های افراطی آن روز تالیف کرد. برخی داعش را به «التکفیر و الجهاد» شکری مصطفی تشبیه می‌کنند و گروه‌های تکفیری فعال در سوریه را ادامه این گروه می‌دانند.[۲۰]

امروزه داعش برای تحقق یک دار الاسلام دست به ایجاد خلافت اسلامی زده و بقیه بلاد را دار الکفر و دار الحرب می‌داند و این یکی از دلایل جذابیت دولت خلافت برای برخی از جوانان و جریان‌های افراطی است. از همین رو داعش تلاش می‌کند در سرزمین‌های تحت سیطره‌اش، شریعت اسلام را با قرائت سلفی و وهابی پیاده کند تا دار الاسلام از منظر مردم آن سرزمین، هر چه بیشتر از دار الکفر متمایز شود. در این بین، ویران کردن آرامگاه‌هها و قبور بزرگان و حسینیه‌ها در دستور کار این گروه قرار گرفته است. آنها هم‌چنین شیعیان را مشرک و مرتد و به تبع آن، سرزمین‌های شیعیان را دار الحرب می‌‌شناسند و نیز سکولاریسم را در انواع مختلف آن کفر آشکار تلقی می‌کنند. یاری رساندن به اشغالگری نیز در هر صورت و شکلی کفر و ارتداد تلقی می‌شود. از نظر آنها دار الکفر دیاری است که در آن قوانین کفر حاکم باشند، نه قوانین اسلام.[۲۱]

گاهی نیز از احکام وشعی، یعنی احکام وضع شده توسط انسان‌ها، تحت عنوان احکام کفرد یاد می‌شود و سرزمین‌های تحت اداره این احکام را هر چند از بلاد مسلمین باشند، دار الکفر و دار الحرب می‌نامند.[۲۲]

البته باید تفسیر وسیع اینها از کفر و شرک و یاری اشغالگر را هم در نظر گرفت. با توجه به همین درک از دار الاسلام و دار الکفر است که «ابوبکر بغدادی» بعد از اعلام خلافت اسلامی از متخصصین، کارشناسان و دانشمندان جهان اسلام دعوت کرد تا به دولت خلافت مهاجرت کنند و این همان مهاجرت از دار الکفر به دار الاسلام حاکم بر نظرات آنهاست. نکته خطرناک این است که فلسطین نیز با توجه به سلطه رژیم صهیونیستی، دار الکفر تلقی می‌شود و مسلمانان باید از آن به سوی دار الاسلام، یعنی سرزمین‌های تحت سیطره‌ی داعش هجرت کنند و سرزمین‌های اشغالی را به اسرائیل واگذارند تا به این ترتیب مهم‌ترین مساله امروز جهان اسلام یعنی مساله فلسطین از بین برود.

زمینه‌های تقویت «داعش» در عراق

پس از سقوط صدام، نظام سیاسی اجتماعی عراق تحول بنیادین مورد انتظار را پیدا نکرد. این نظام در ظاهر به سوی تغییراتی مانند سیاست بعثی زدایی که توسط «احمد چلبی» پیشنهاد شد و ادامه پیدا کرد، رفت، اما این همه ماجرا نبود. پایان بخشیدن به سیستم نظامی و ساختاری ارتش عراق و تغییر کامل نظام لشگری و شکل‌گیری ارتشی جدید برای کشور مطرح شد و در حوزه‌های اجتماعی هم طرح‌های مشابهی ارائه شدند، اما افرادی که با فرهنگ و مفاهیم قبلی تربیت شده بود و آرمان‌های دوران جوانیشان براساس آموزه‌های حکومت بعث شکل گرفته بودند، با این‌که سعی می‌کردند خود را با فضای جدید وفق دهند، هنوز موفق به این کار نشده بود. بعضی از آنان از صحنه سیاست دور شده و برخی نیز در زمره بعثی‌های معارض صدام بودند که طی دو دهه قبل از سقوط بغداد، از عراق رفته و اینک بازگشته بودند. عده‌ای هم پس از پایان جنگ و انتفاضه شعبانیه ۱۹۹۱ و جنگ دوم خلیج فارس، با این‌که از کشور خارج شده بود، هم‌چنان رابطه خود با حزب بعث را نه انکار و نه پنهان می‌کردند. برای نمونه، «ایاد علاوی» که خود را بعثی‌ای می‌دانست که قرائت صدامی از آرمان‌های بعث را نداشت، به صحنه بازگشته بود.

در سال ۲۰۰۳ نظام عراق از نظر شکلی عوض شد، اما در زمینه نگاه و تفکر، حزب بعث هم‌چنان پایگاه اجتماعی خود را حفظ کرده بود، زیرا نیروی مولد حزب بعث در جمعیت عشایری و مجتمعات کشاورزی هم‌چنان حضور داشت. کشاورزی در عراق در حال حاضر هم یکی از مهم‌ترین مسائل اجتماعی و اقتصادی است و تقریباً کسی نیست که زمینی نداشته باشد. حتی شهرنشین‌ها هم مالک زمین‌های اجدادی خود هستند. آب در این کشور نیز در مقیاس خاورمیانه فراوان است، بنابراین کشاورزی مساله بسیار مهمی است. حزب بعث سعی داشت به شبکه‌های عشایری و کشاورزی خدمات زیادی را ارائه بدهد، زیرا اینها در مناطقی نیروهای مولد حامی حزب بعث بودند که حزب در آنجا ساختار سیاسی تربیت شده‌ای نداشت.

کسانی که از سال ۲۰۰۳ به صحنه قدرت سیاسی آمدند، عموماً لایه بیرونی و بالا را می‌دیدند و توجهی به عمق جامعه نداشتند، در نتیجه درگیر حل و فصل مشکلات روزمره شدند. ثروت عظیم منابع نفتی در اختیارشان بود و تقسیم این ثروت بین شبکه‌های مختلف قومی و سیاسی و جریانات مختلف فکری، دغدغه اساسی آنان بود. «کرد» سهم خود را می‌خواست و احزاب و گروه‌های دیگر هم سهم خود را مطالبه می‌ کردند، بنابراین مساله اصلی حاکمیت طی یک دهه اخیر و پس از سقوط صدام، تأمین نیازهای اجتماعی فرهنگی و نیازهای بدنه اصلی جامعه عراق نبود. وزارتخانه‌ها، ادارات و زیر شاخه‌های آنها در روستاها و شهرستان‌ها براساس مزان توزیع قدرت در بغداد تقسیم می‌شدند. این وضعیت از سال ۲۰۰۳ تا امروز ادامه دارد.

تمایل صدام به ادبیات القاعده

پدیده تروریسم تنها با ۱۱ سپتامبر شکل نمی‌گیرد، بلکه این پدیده در دوران قبل از سقوط صدام هم قابل بررسی است. در گزارش‌های غربی یکی از دلایل حمله به عراق نزدیکی این کشور به گروه‌های تروریستی ذکر شده است. رژیم صدام در سال‌های آخر خود به دلایلی نامعلوم به ادبیات القاعده متمایل شده بود و آشکارا از آن استفاده می‌کرد. شواهد فراوانی در این زمینه وجود دارد، از جمله: تصمیم صدام مبنی بر نقش کردن «الله اکبر» روی پرچم عراق. صدام از سال ۲۰۰۱ به بعد در درگیری‌های لفظی با غرب آیاتی را به کار می‌برد که بن لادن در اعلامیه‌های خود از آنها استفاده می‌کرد.

حادثه سال ۲۰۰۳ مانع از تحلیل عمیق شرایط عراق در سال‌های آخر حکومت صدام حسین شد، امام می‌توان حدس زد که مقارن با سقوط صدام، شبکه‌هایی از عناصر سلفی، وهابی و القاعده در عراق متحد شده بودند. شاید هم سیستم استخبارات صدام به عنوان یک ظرفیت به آنها نگاه می‌کرد و یا تصمیم گرفته بود از این جنبشی که می‌توانست در محیط عربی، قدرت‌های بزرگ را به چالش بکشد، استفاده کند و عراق به شکلی تازه، رهبری آن جنبش را بر عهده بگیرد. این انگیزه را در قذافی و صدام، رهبران بزرگ و دیکتاتور عرب که سوار شدن بر امواج جنبش‌های بزرگ اجتماعی عربی و امتیاز گرفتن از آنها را در خیال می‌پروراندند، توأمان می‌بینیم.

وضعیت سیال «زمین جهاد»

آمریکا هنگام ورود به عراق وارد قسمتی از عراق شدند که تاریخ آن مملو از نادیده انگاشتن غرور ملی در مساله استقلال و حفظ تمامیت و حاکمیت ارضی بود. از سال ۱۹۱۹یا ۱۹۲۰ که عراق به جمهوری تبدیل شد، یک دوره اشغال بریتانیا را از سر گذراند. قبل از آن نیز دوره نفوذ عثمانی بود. پس از جنگ جهانی دوم، نگرانی عمده عراق مساله مناطق کردنشین بود که تمامیت ارضی عراق را به مخاطره انداخته بودند، بنابراین ورود آمریکا به عراق، همه پتانسیلی را که در وجود عراقی‌ ها متراکم شده بود به جنبش درآورد، جنبشی در برابر اشغال.

بنابراین بخشی از اهل سنت، در اثر بی‌توجهی حاکمیان جدید به تثبیت کسب مشروعیت در روند انتقال قدرت، همه کسانی که در حکومت قبلی به نوعی سهمی داشتند، به صورتی کاملاً بی دلیل و از سر ناآگاهی، حامیان اشغال تلقی شدند. بخش زیادی از این افراد، اهل سنت بودند که موقعیت اجتماعیشان به شدت تضعیف شده بود و طبیعتاً در مقابل نظام حاکم قرار می‌گرفتند. نظام هم حوصله پاسخ‌گویی به آنان را نداشت و با بی‌توجهی سبب گردید که عده زیادی از این افراد به جریانات ملی‌گرایانه، مذهبی، دینی، طائفی و حتی قومی ضد حکومت بپیوندند.

عراق از نظر قومیتی کشور بسیار متنوعی است و اقلیت‌های تاثیرگذار بسیاری در آن وجود دارند. ویژگی مهم دیگری که خود را در قضیه القاعده نشان دادند این بود که زمین جهاد امر ثابتی نیست و سیال است، در نتیجه می‌تواند در چچن باشد یا هلمند، در وادی فرغانه باشد یا در یمن، پس این سوال مطرح می‌گردد که چرا در عراق نباشد؟ در این شرایط سیلی از جهادگران که دشمن واحدی را در مقابل خود می‌دیدند، به سمت عراق حرکت کردند و عراق در مقابله با آمریکا برای پذیرش این نوع تفکر مستعد شد.

به گمان من حزب بعث عراق به عنوان مهم‌ترین جریان سیاسی و اجتماعی بازمانده از دوران صدام و در تعارض با نظام جدید به سرعت متوجه این فرصت شد و به فکر مدیریت آن افتاد. در اینجا این پرسش مطرح می‌شود که آیا استخبارات صدام هم در نزدیک شدن به القاعده به دنبال مدیریت جریانات سلفی و جهادی بود یا قصد داشت در معادلات خود با آمریکا آنان را قربانی کند؟

هوشمندی‌های حزب بعث

حزب بعث سوار بر این موج شد و از آن پس ما با پدیده «زرقاوی» و جیش المجاهدین و… روبرو هستیم. مجلس مجاهدین، جریانی مدیریت شده برای تجمیع تمام سلول‌های عملیاتی پراکنده و شکل دادن به آن بود. رفتار صدام ظاهراً گرایش اسلامی او را نشان می‌داد، از جمله این‌که در دادگاه بدون قرآن حاضر نمی‌شد، محاسن داشت و از آیات قرآن یاد می‌کرد. پای چوبه‌دار هم شهادتین گفت. آیا صدام تغییر کرده یا فهمیده بود که این فضا برای او و عقبه فکریش محیطی را فراهم می‌آورد که می‌تواند در آن به حیات خود ادامه بدهد؟ سیستم بعث هر چند در مقابل آمریکا شکست خورد، اما در درون خود هوشمند بود، زیرا توانسته بود به مدت ۴۰ سال قدرت را در کشور بحران زده‌ای چون عراق نگه دارد.

از مجلس شورای مجاهدین به بعد با اسم جدید به نام «ابو اسامه عراقی» آشنا می‌شویم. این شخص کاملاً بعثی بود، لذا می‌توان یقین داشت که بعثی‌ها توانستند مانند موشی بر سر یک فیل بنشینند و مسیر حرکت فیل را تغییر بدهند. اما مردم عراق به دلیل رها شدن از وضعیت سابق و آرزوی ثبات و امنیت و به دلیل سنگینی آثار سال‌های دشوار حکومت صدام و رفتارهای غیر انسانی عوامل و نزدیکان او بر روح و روان آنان، به بعثی‌ها اقبالی نشان ندادند.

مساله اساسی آمریکایی‌ها شیوه روبرو شدن با عراق بود. آیا عراق یعنی همان شیر بی یال و دم و اشکم سال ۲۰۰۳ که خدا هرگز نیافریده بود؟ آنها یا باید دست و پای این شیر، یعنی ارتش و ساختارهای نظامی را به او وصل می‌کردند که این امر خود می‌توانست تبعات سنگینی را برایشان به همراه داشته باشد یا باید فضا را عوض می‌کردند. آقای «بایدن» در سال ۲۰۰۶ پیشنهادی غیر الزام آور، اما بسیار مهمی را ارائه داد.

در این طرح آمده است که عراق باید به سمت نظام فدرالی پیش برود و به سه قسمت تقسیم شود. این یک تصمیم‌گیری کلیدی بود. نکته جالب در این قطعنامه این است که ما برای رسیدن به این شرایط، به یک دوره بی‌ثباتی نیاز داریم. باید گسست به وجود بیاید، چون بدون درگیری، تغییری اتفاق نمی‌افتد!

حزب بعث از بعد از سال ۲۰۰۳ تاکنون شاخه‌های متعددی داشته است، از جمله شاخه‌های یمنی، سوری، لبنانی، اردنی و کشورهای قطر، امارات و حوزه‌های جنوبی خلیج فارس. شاخه‌ای هم در اروپا و آمریکا وجود داشت که بسیار ضعیف بود. بعثی‌های عراق در تمام سال‌هائی که حاکمان جدید عراق تصور می‌کردند شرایط غیر قابل بازگشت است، به یک تفکر بنیادی و تحلیل محتوایی رسیدند، تحلیلی که کسی متوجه آن نشد و اگر هم شد، آن را جدی نگرفت.

افرادی در بیرون از کشور نشستند و حرف‌هائی زدند و این تصور وجود داشت که این حرف‌ها نقش و تأثیری ندارند، اما داشتند و دو عامل در این وضعیت موثر بودند. عامل اول ناکارآمدی نظام جدید در برآوردن نیازهای اجتماعی و مردم و عامل دوم این‌که غربی‌ها احساس کردند بی‌ثباتی عراق بهترین وضعیت برای جذب ثروت‌های سرزمینی گرانبهاست که می‌تواند برای چندین دهه نیازهای آنان را تامین کند.

در جست و جوی یک فرصت طلایی

حضور یک دولت بی‌ثبات در عراق سبب گردید که برخی از همسایه‌های عراق به این نتیجه برسند که وضعیت فعلی، فرصتی تکرار نشدنی است و باید تا آنجا که می‌توانند در عراق نفوذ کنند و در نتیجه، مجموعه آنان به بی‌ثباتی عراق کمک کردند. عربستان احساس کرد می‌تواند از عراق جدید بهره ببرد. بخش قابل ملاحظه‌ای از بعثی‌های عراق که شرایط را کاملاً آماده دیده بودند، با شاخه‌های تند و افراطی حزب بعث سوریه که در پی قتل‌ «حریری» از لبنان خارج شده بودند، همکاری کردند. در سال ۲۰۱۱ و هم زمان با آغاز بهار عربی، کشورهای عربی تحت تاثیر تحولات عراق و تقسیم قدرت بین قومیت‌های مختلف آن قرار گرفتند و به این نتیجه رسیدند که همان فرآیند را طی کنند، با این فرق که عراق با هزینه جنگ به این نتیجه رسید و کشورهای عربی می‌خواستند با هزینه انقلاب به این نتیجه برسند.

اسناد «ویکی لیکس» ضربه‌ای نهایی بر این پرونده بود، زیرا این گزارش‌ها به کسی که در قاهره، تونس، الجزایر و… زندگی و تصور می‌کرد که دولت آمریکا حامی مبارک، بن علی یا علی عبد الله صالح است نشان داد که دیپلمات‌های دول غربی به این رهبران انتقادات جدی دارند و در توصیف دولت‌های آنها از تعابیری چون فرتوت، پوسیده، فساد، ارتشا و… استفاده می‌کنند. اگر این نیروها تا دیروز از ترس حمایت غرب از دولت‌های خود به صحنه نمی‌‌آمدند، اکنون احساس می‌کردند که آمریکایی‌ها مانند آنها  فکر می‌کنند و بعید نیست حرکتشان با اقبال و تحسین آنها رو به رو شود. کسانی هم در عراق با نگاهی به مصر و تونس از خود می‌پرسیدند چرا ما نتوانیم تاثیر گذار باشیم؟

نوستالژی خلافت: ترجمه عراقی «بهار عربی»

ترجمه عراقی بهار عربی تبدیل به مجموعه‌ای از اعتراضات اجتماعی شد که دولت وقت عراق به آن توجهی نکرد. واکنش دولت عراق به این اعتراضات مانند مقابله با جریانات سلفی و تکفیری بود. سنت و شأن عشایر نادیده گرفته شد و این عارضه به شکلی جدی خود را نشان داد. بعثی‌ها در این شرایط به شدت فعال بودند. حداقل این‌که عشایر، بعثی‌ها را بیش از حاکمیت جدید درک می‌کردند. در زمان بعثی‌‌ها، عشایر بذر، کود، تقسیم آب، مشکلات زمین و حدود و تحدید آن و… را با کمک‌ ساختارهای دولتی سامان می‌دادند، اما دولت جدید فقط به بخش‌های خاصی توجه داشت و در نتیجه، عشایر دولت جدید را پناه خود نمی‌دیدند. این بدین معنا نیست که دولت بعث با عشایر رفتار خاصی داشت، اما چون نظام به صورت غیر متمرکز درآمده و قدرت توزیع شده بود، واکنش مقامات جدید عراق با سنت‌های قدیمی تطبیق نمی‌کرد و نارضایتی ادامه داشت. به نظر من خاطره بعث در این مقطع بازتولید شد.

در سال ۲۰۰۳ نسلی که امروز جهادگرند، حداکثر ۱۰ سال داشتند و در طول این مدت چیزی جز جنگ و نظامی‌گری ندیده‌اند، بنابراین باید پرسید که امروز در اوج شور و هیجان جوانی چه چیزی برایشان ایده‌آل است؟ بعضی از آنها کاملاً ایدئولوژیک هستند و با خیال خلافت و با تمام وجود می‌جنگند. مدیران فرهنگی اجتماعی عراق در فراموشی مطلق، در منطقه سبز بغداد در حصاری دور از جامعه نشسته بودند و از آنجا عراق را اداره می‌کردند و در نتیجه هیچ کسی روی این نسل کار نکرده است.

داعش یا خلافت، جریانی نبود که یک شبه تولید شود و یا تنها حاصل برنامه‌ریزی رژیم صهیونیستی یا شاهزاده بندر و دیگران ب اشد. همه آنها و سرویس‌های اطلاعاتی مختلف، شرایط عراق را رصد می‌کردند تا در موقع مناسب از آن استفاده کنند. امروز خلافت و داعش شامل تقاطع اطلاعاتی متنوعی هستند و مشکل بتوان تشخیص داد که حرکت کلی، تنها ناشی از عربستان است یا ترکیه و اسرائیل هم در این میان نقش دارند؟

برای عراقی‌ها خلافت یعنی ۵۰۰ سال درخشان تاریخی، بنابراین نسبت به آن دوران نوستالژی زیادی دارند. مفهوم خلافت برای بخش‌هایی از جوامع متنوع درون عراق به معنای رابطه موفق است و خلافت بر این واقعیت منطبق شده است. اگر «ابوبکر بغدادی» هم نبود، هر کس دیگری هم می‌توانست بر این موج سوار شود. این موج به قدری فراگیر بود که «ابوبکر بغدادی» فهمید می‌تواند با اطلاق حسینی، بخشی از جماعت شیعه را هم به این جریان جذب کند.

سوالات جدید درباره واقعیت‌های جدید

حتی در میان شیعیان هم فردی به نام «محمود حسنی صرخی» وجود دارد که خود را مرجع شیعی می‌داند و در کربلا در مقابل آیت الله سیستانی ایستاده است و به نفع داعش فتوا می‌دهد. در اینجا باید تمام این شخصیت‌ها را تحلیل کرد و به ریشه آنها پی برد. به نظر من سنی، صوفی، سکولار، لائیک، مذهبی و… در این گروه جای می‌گیرند و این گروه جنبشی است که همه‌ آن را معبری برای خروج از این وضعیت می‌دانند. کسی مقصد را نمی‌داند و تنها زمان نشان خواهد داد که مقصد کجاست، اما این جنبش یقیناً در حال حرکت است، بنابراین متاسفانه با جنبشی روبرو هستیم که از جهات مختلف، به راحتی مورد دستبرد اطلاعاتی و سیاسی قرار می‌گیرد.

سوالات متعددی از این قبیل هم قابل طرح هستند که مثلاً چرا شبکه «محمود حسنی صرخی» به این گروه پیوسته است؟ نسب «محمود  حسنی صرخی» به قبیله «زبید قحطانی» می‌رسد که در قرن ۳ هجری وارد «احساء» در عربستان شدند و به دلیل انتسابی که از طریق ازدواج با سادات پیدا کردند، خود را سادات خواندند. آنان سپس به عراق و سپس به خوزستان وارد شدند و مقارن با زمان «شاه اسماعیل صفوی»، (۴۰۰-۵۰۰ سال قبل) «سادات مشعشعی» شدند. شاه اسماعیل قصد ترویج فقه شیعه و امامیه را داشت و «سید محمد مشعشعی» خود را حضرت صاحب نامید و ظهور کرد و جمع کثیری هم به او پیوستند. شاه اسماعیل آنان را سرکوب و «سید محمد مشعشعی» را نابود کرد، از این رو عده زیادی از اینها به عراق رفتند و در اطراف، «اماره العزیز»، «دیوانیه» و کربلا مستقر شدند. اینها خودشان را سادات می‌دانند و مردم عادی هم درباره آنان همین نظر را دارند. پس این‌که به ما صفوی می‌گویند به خاطر شاه عباس صفوی نیست، بلکه به خاطر درگیری شاه اسماعیل با سادات مشعشعی است. محمود حسنی همان حرفی را می‌زد که «احمد الحسنی» در بصره می‌گفت که مثلاً العیاذ بالله من با امام زمان «عج» سفر می‌کنم. این یکی می‌گوید، امام زمان «عج» با خواهر من وصلت کرده و به منزل ما رفت و آمد می‌کند. با نهایت تاسف جامعه هم به دلیل سطح نازل فرهنگ و آموزش، استعداد پذیرش این شبهات را دارد.

داعش در شبکه نقش‌ها وجه دیگری هم پیدا می‌کند. اگر از «دیالی» تا «عرسان» در لبنان خطی را که به وسیله داعش کشیده دنبال کنیم، به زمین تحت تسلط داعش و محل اسکان شبکه‌های «العزی النقشبندی» در «رقه»، «دیالی»، جنوب «کرکوک»، و بعد نزدیک «حلب» و پس از آن به شمال لبنان هدایت می‌شویم، بنابراین داعش در برخی از مناطق بر مسیر طریقت جلو می‌رود، اما این اتحادها و همبستگی‌ها یقیناً دائمی نخواهند بود، زیرا منافع و اصول این جریان پایدار نیستند. این جریان، جنبشی است متنوع و در حال حرکت و بدیهی است که به همان میزانی که عناصر بیرونی با رفتارهای خود بر آن تاثیر می‌گذارند، در درون هم به دلیل سلایق مختلف، انشعابات و نزاع‌هائی ممکن و محتمل است. این پیوندهای اجتماعی در مقاطعی حتی ورای مذهب و دین هم عمل می‌کنند. مثال روشن آن عملیاتی بود که در «الانبار» اتفاق افتاد. قبل از این‌که موصل سقوط کند، ۲۰۰۰۰ نفر از «الانبار» خارج شدند و به کربلا آمدند. بخش قابل ملاحظه‌ای از اینها سنی بودند، اما به لحاظ عشیره‌ای در کربلا اسکان داده شدند. اگر به این نکته توجه نشود و تصور گردد که آنجا واحد اجتماعی متفاوتی است و مرز مذهبی در عشیره وجود دارد، اگرچه در تورین درست است، اما در عمل، شرایط به شکل دیگری رقم خواهد خورد. داعش یا خلافت، زمین بازی این عناصر است. نمی‌دانم چه زمانی این زمین بازی تغییر شکل خواهد داد، اما عجالتاً زمین مستعدی است و آن قدر ثروت و در عین حال خلأ در عراق و نیز آن قدر دغدغه در سیستم بین المللی وجود دارد که اگر همگی هم برای حل این مساله جمع شوند، نمی‌توانند آن را به راحتی حل کنند.

مدرنیته داعشی؟

«القاعده» تفاوت بارزی با «خلافت» دارد و آن هم این‌که القاعده هدف مادی و زمینی و قلمرو ندارند و معتقد است جهاد می‌کنیم تا به پیامبر «ص» بر سر یک سفره بنشینم. احساسات غلیان یافته‌ای است که بروز می‌کند اما «جغرافیا» پیدا نمی‌کند. داعش و طالبان خواهان تشکیل امارت اسلامی هستند. «بوکو حرام» هم به همین شکل جغرافیای خاص خود را دارد و یعنی این‌که من می‌خواهم در این زمین بازی کنم و حسی را القا می‌کند که ناسیونالیسم در آن معنا پیدا می‌کند.

سلفی‌ها هیچ الگویی برای زندگی ندارند، اما داعش تمام این الگوها را دارد. اکنون مخاطب داعش کیست؟ تحصیلکرده‌ها، دکتر، مهندس، متخصص و… یعنی یک زندگی مدرن با چهارچوب تعریف شده‌ای را که با قرائت آنها اسلامی است پیشنهاد می‌کند. این یعنی که داعش خواهان مدرنیته‌ای با معیارها و قرائت خود از اسلام است.

یکی از ساکنان صلاح الدین عراق نقل می‌کرد: «به صلیب کشیده شدن افرادی در رقه برای این بوده که اینها شبکه‌هایی را درست کرده بودند و بچّه‌های جنگ را جمع می‌کردند و اجزای بدنشان را برای قاچاق درمی‌آوردند و به کشورهای دیگر می‌فرستادند. داعش با به صلیب کشیدن آنها نشان می‌دهد که جزای این کار خیلی سنگین است و با بر صلیب نگهداشتن جنازه آنها، نماد درست می‌کند.»

منبع: عصر اندیشه


 

[۱]. نک به طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، جلد ۵، ص ۶۸٫ به نقل از نرم افزار تفاسیر قرآن «جامع».

[۲]. نک به هیغهامر، توماس، لاکروا، ستیفان، حتی لا یعود جهیمان حفریات ایدیولوجیه و ملاحق وثائقیه نادره، اعداد و ترجمه و تحقیق: حمد العیسی، منتدی المعارف، الطبعه الثالثه، بیروت، ۲۰۱۴، صص ۷۵ – ۹۷٫

[۳]. البانی، محمد ناصر الدین، فتنه التکفیر، دار الوطن للنشر، الریاض، ۱۴۱۷، ص ۱۲٫

[۴]. کرون، پاتریشیا، تاریخ اندیشه سیاسی در اسلام، ترجمه دکتر مسعود جعفری، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۸۹، ص ۶۴۵٫

[۵]. به عنوان نمونه رک به: صدق الخبر فی خوارج القرن الثانی عشر نوشته السید الشریف عبد الله بن السید الشریف حسن باشا ابن السید الشریف فضل باشا امیر ظفار العلوی الحسینی الحجازی، مطبعه کومین، اللاذقیه، بی‌تا.

[۶]. به عنوان نمونه رک ب: الاسلام الصوفیه هو الحل لا اسلام الخوارج نوشته شیح طریقه عزمیه السید عز الدین ماضی ابو العزائم، دار الکتاب الصوفی، القاهره، ۱۹۹۳م.

[۷]. الطرطوسی، ابو بصیر، اینست صفات خوارج از آنها بر حذر باشید، ترجمه ابو مصعب الخراسانی، ص ۶ www.altartosi.net.

[8]. همان، ص.

[۹]. سُنَّهُ العراق بین سیفین: سیف الروافض الغُلاه، و سیف الخوارج الغُلاه www.altartosi.net/ar/?p 4184.

[10]. جبهه النصره، داعش خوارج العصر و لا سقوط للأسد قبل استئصالهم ب سیف علی، WWW.arabic.cnn.com/ middleeast/ 2014/05/15/ nusra-qaeda-new-recording.

[11]. فایل تصویری نشأه فکر الخوارج – الشیخ محمد صالح المنجد، شبکه المجد، برنامه نحن معکم، تحت عنوان واجبات المسلمین داخل سوریه.

[۱۲]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پایبنده، اساطیر، ج پنجم، تهران، ۱۳۷۵ ش، ج ۶، ص، ۲۵۹۷٫

[۱۳]. کرون، ص ۶۴۵٫

[۱۴]. عبد الحمید، صائب، الوهابیه فی صورتها الحقیقیه، الغدیر، المکتبه العقائدیه، http://www.aqaed.com/>/522/book>.

[15]. همان.

[۱۶]. الاصل فی دار الاسلام و دار الکفر، احد طلبه العلم، الریاض، بی‌تا، صص ۸/۱۱٫

[۱۷]. المقدسی، أبو محمد عاصم، ملّه إبراهیم و دعوه الأنبیاء و المرسلین و أسالیب الطغاه فی تمییعها و صرف الدعاه عنها، منبر التوحید و الجهاد، ص ۲۳٫ http:// www.tawhed.ws.

[18]. احمدی، حمید، سیر تحول جنبش‌های اسلامی از نهضت سلفیه سید جمال تا بیداری اسلامی (۱۳۹۰- ۱۲۴۹ ه.ش)، انتشارات دانشگاه امام صادق، تهران، ۱۳۹۰، ص ۶۹٫

[۱۹]. احمدی، حمید، جامعه شناسی جنبش‌های اسلامی، انتشارات دانشگاه امام صادق، تهران، ۱۳۹۰، ص ۹۲، و ۱۷۳٫

[۲۰]. دکتر عدنان اراهیم خطیب فلسطینی الاصل مسجد شوری در وین طی خطبه‌ای تحت عنوان «مجانین أم عظماء» در تاریخ ۱۴/۳/۲۰۱۴، داعش و گروه‌های تکفیری فعال در سوریه را ادامه دهنده راه شکری مصطفی تلقی می‌کند.

[۲۱]. برخی از عقاید دولت خلافت اخیرا در یک فایل ویدئویی که توسط گروه رسانه‌ای انصار الجهاد و المجاهدین تهیه شده در دسترس قرار گرفته است. در این فایل ویدئوی چگونگی اداره ولایات دولتخلافت مفصلاً به تصویر کشیده شده است و تلاش شده تا زندگی مردم در این دولت زندگی خوبی قلمداد شود. 

[۲۲]. بلی و الله انها لخلافه، رد علمی مفصل علی مناوی الخلافه صاحب معرف «الحکمه و الاثر» الصادق بن عبد الله.

[۲۳].