- ثقلین - http://thaqalain.ir -
یکى از اهل علم (در نجف یا کربلا) زندگى براى او سخت مى گذشت، با خود گفت: به ایران مى روم و لباس طلبگى و درس و بحث را کنار مى گذارم و مشغول کار و کاسبى مى شوم، لذا نزد آقایى رفت ـ که بنده او را مى شناختم ـ تا خانواده ى خود را به او بسپارد. آن آقا به او گفت: آیا با کسى مشورت کرده اى؟ گفت: خیر. گفت: برو نزد فلان آقا که در حرم است، استخاره کن، رفت و برگشت، از او پرسید: جواب استخاره چه بود؟ گفت: همین که استخاره کرد، جواب داد: خجالت نمى کشى؟ از خدا نمى ترسى؟ مى خواهى به ایران بروى و راحت شوى و اهل بیت تو این جا در فشار باشند؟! همین جا بمان، خدا فرجى مى رساند. وى هم قبول کرد و از فکر باطل خود منصرف شد و طولى نکشید که اوضاعش رو به راه و خوب شد.
منبع: کتاب در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت- جلد۱ / محمد حسین رخشاد
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%ae%d8%ac%d8%a7%d9%84%d8%aa-%d9%86%d9%85%d9%89-%d9%83%d8%b4%d9%89%d8%9f-%d8%a7%d8%b2-%d8%ae%d8%af%d8%a7-%d9%86%d9%85%d9%89-%d8%aa%d8%b1%d8%b3%d9%89%d8%9f/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.