- ثقلین - http://thaqalain.ir -

حریم ملکوت ۸۱
درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ 16 مهر 1397

 

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ رضاهُ وَ رَأفَتَه وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ»

مقدّمه

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»[۲]

ایّامِ حزنِ آل رسول علیهم السلام را تسلیت عرض می‌کنم، خوشا بحالِ شما که حدود یک ماه است برای امام حسین علیه السلام مجالسِ ماتم برپا می‌کنید و با حضورِ مخلصانه‌ی شما تعظیم شعائر و تقرّب به خدای متعال از مسیرِ بزرگداشتِ عاشورا و نهضتِ کربلا برای شما حاصل می‌شود.

عرایضِ ما در این محفلِ نورانی شناختِ مؤمنِ واقعی است، که حقّاً مؤمن باشد و تنها مؤمنِ شناسنامه‌ای و ادّعایی نباشد، از کجا بدانیم ما مؤمنِ حقیقی هستیم یا نه؟ از کجا بفهمیم که ایمانِ ما نزدِ خدای متعال مقبول است یا نه؟ از کجا می‌دانیم دوستانِ ما در جامعه حقّاً مؤمن هستند یا مجازاً ظاهرِ آن‌ها ایمان دارد؟

یکی از آیاتی که شاخص‌های ایمان را برای ما بی‌پرده بیان کرده است این آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات است که با کلمه‌ی «انّما» بیان فرموده است.

چند جلسه هم با این آیه در محضرِ شما صفا کردیم، ان شاء الله دل‌مان نورانی شده است، امشب هم یکی دو نکته عرض می‌کنیم، باشد که نگاهی به ما بشود، نکند که ما هم ایمان نداشته باشیم و بدون سرمایه از دنیا برویم و آنجا خدای متعال ما را تحویل نگیرد.

Sadighi-13970716-Masjed-ThaqalainSite (2)

اهمیّتِ ادب

فرمود: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ» تنها! مؤمنون کسانی هستند که ایمانِ واقعی دارند، یعنی خدای متعال را باور کرده‌اند، نه اینکه لقلقه‌ی زبان باشد، هم آگاهی دارند، هم پذیرشِ فکری دارند، هم پذیرشِ قلبی دارند و هم گرایش لازم را دارند، ایمان هم علم است، هم آگاهی است، هم باور و یقین است و هم گرایش و عشق است، آنجایی که فکر و احساس همراه است، یقین و تبعیّت همراه است، آنجا جایگاهِ ایمان است، علمِ تنها برای انسان ایمان نیست، شیطان به خدای متعال علم دارد، به قیامت هم علم دارد، این‌ها را به زبان آورده است! خودِ شیطان می‌گوید: «رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی»[۳]، شیطان خیلی بی‌ادب است! و امامِ انسان‌های بی‌ادب شیطان است.

ادب در لطافتِ زندگی خیلی نقش دارد، ادب در حُسنِ ارتباط با جامعه خیلی نقش دارد، ادب در رعایت حُرمَت‌ها خیلی نقش دارد، ادب در احترام گذاشتن به دیگران خیلی نقش دارد، ادب در تحمّلِ جفای دیگران خیلی نقش دارد، ادب در مقابله به مثل نکردن با هنجارشکنی‌ها خیلی نقش دارد، این‌ها ادبِ یک مؤمن است.

شیطان بی‌ادب بود، آدم از بهشت بیرون شد ولی هیچ بی‌حُرمتی نکرد، آدم اشکال را در خود جستجو کرد و یافت و در پیشگاه خدای متعال عذرخواهی کرد و درخواستِ عفو و گذشت کرد، گفت: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا»[۴] خدایا! ما به خودمان ظلم کردیم؛ اعتراضی به خدای متعال ندارد، گله‌ای از خدای متعال ندارد، تازه توقّعی هم که طلب کند حال که من اینطور هستم تو باید این کار را انجام بدهی هم ندارد، گفت: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا»… این بدبختی که ما الآن به آن گرفتار شده‌ایم خودمان انجام داده‌ایم، کما اینکه اگر کسی تحلیل کند که چرا اقتصاد در جامعه‌ی ما به اینجا رسیده است، چرا جوانان بیکار شده‌اند، چرا نرخ‌ها اینطور تساعدی بالا رفته است، این‌ها به خودمان برمی‌گردد، ما خودمان انجام داده‌ایم، اگر هر کسی خود را در مسئله مسئول بداند و برگردد ببیند کجا کم گذاشته است و یقه‌ی یکدیگر را نگیرند و با یکدیگر دعوا نکنند و نسبت به یکدیگر پرخاش نکنند و دشمن شاد نکنند خدای متعال به همه رحم می‌کند.

Sadighi-13970716-Masjed-ThaqalainSite (3)

انسانِ مؤمن در برخورد با شکست

انسانِ مؤمن تمامِ شکست‌های خود را در خود جستجو می‌کند که کجای این کارِ من ایراد داشته است که شکست خوردم، وقتی ایراد را پیدا می‌کند با اعتماد به وعده‌های خدای متعال بسوی خدای متعال برمی‌گردد و از نصرتِ خدای متعال و رحمت خدای متعال و عفوِ خدای متعال استفاده می‌کند و این تهدید و این شکست را تبدیل به فرصت می‌کند؛ مؤمن مطلقاً حقِ یأس ندارد، چون مسبب الاسباب خدای متعال است، چون سبب‌ساز خدای متعال است، سبب‌سوز هم خدای متعال است، ما نمی‌دانیم فردا چه شرایطی پیش خواهد آمد، دری به تخته می‌خورد و می‌بینید که یک انسانِ لایقی یک طرحی داد و یک مجریِ لایقی پرچم بدست گرفت و مردم را همراه کرد و تمامِ گره‌ها را باز کرد، خدای متعال بر همه چیز قادر است، برای خدای متعال هیچ کاری دیر نشده است، این ما هستیم که فرصت‌ها را از دست می‌دهیم، اما خودِ خدای متعال فرصت‌ساز است، خودِ خدای متعال محیط است و قدرتِ او لایتناهی است، عفوِ او هم لایتناهی است، اگر ما بی‌رحمی‌هایی که نسبت به یکدیگر داریم را بس کنیم و کمی رعایتِ یکدیگر را کنیم و نوازش کنیم و به یکدیگر محبّت داشته باشیم… حالا مسئولینِ دولتی کوتاهی دارند، وعده دادند و عمل نکردند و می‌دانستند که عمل هم نمی‌کنند، اما چرا مردم احتکار می‌کنند؟ چرا قیمت‌ها را بیهوده بالا می‌برند؟ چرا یکدیگر را ناامید می‌کنند؟ این است که خودمان کرده‌ایم و خودکرده را تدبیر نیست؛ ولی از ناحیه‌ی خدای متعال هم تقدیر است و هم تدبیر است، برای خدای متعال که دیر نشده است، خدای متعال درهای جدیدی باز می‌کند که ما نمی‌دانیم، «وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»[۵].

Sadighi-13970716-Masjed-ThaqalainSite (1)

نقشِ تقوا در روزی

تقوا کلیدی است که درها را باز می‌کند و بن‌بست‌ها را رد می‌کند، و رزق ما و اقتصادِ ما را هم از جایی که ما فکر نمی‌کنیم ولی خدای متعال در خزائنِ خود انسان‌های خوش‌فکری دارد که ما آن‌ها را کشف نکرده‌ایم و یک مرتبه می‌بینید که در میدان آمد و فضای جامعه هم تغییر کرد، «وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» از جایی رزق می‌دهد که هیچ کسی فکرِ آن را نمی‌کرده است، خدای متعال این وعده‌ها را هم داده است، لذا زور بزنیم، نه جوش بخوریم، نه همدیگر را اذیّت کنیم، به یکدیگر امید بدهیم، به یکدیگر کمک کنیم، «وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى»[۶].

جنابِ آدم ادب داشت، واقع‌بین بود، دید خودِ او علی رغمِ اینکه خدای متعال فرموده بود به این درخت نزدیک نشو که خطرناک است رفت و افتاد، وقتی افتاد چشم‌های خود را باز کرد و گفت: خودم کردم «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا»، عوضِ اینکه بگوید خدایا من ظلم کرده‌ام و دستِ مرا بگیر، حتّی خجالت کشید این را هم بگوید، گفت: خدایا! من افتاده‌ام… اگر تو مرا بلند نکنی و بعد از بلند شدن هم باز هوای مرا نداشته باشی من بر باد هستم… هم اگر مرا بلند نکنی و هم اگر مرا بلند کردی هوای مرا نداشته باشی!

وقتی انسان یک مرتبه شکست خورد معلوم می‌شود که شکست برای او ممکن است، هیچ کسی مغرور نیست، هر اندازه هم که انسان زرنگ و باهوش و عاقل باشد و امکانات داشته باشد طوفانی می‌آید که همه چیز را… یک سونامی می‌آید همه چیز را بهم می‌ریزد، چه کسی می‌تواند جلوی این‌ها را بگیرد؟ چه کسی می‌تواند بلاها را پیش‌بینی کند؟

اقرار به گناه نزد خدای متعال و کمک گرفتن از دیگران

اما دستِ خدای متعال باز است، «وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» … چون ادب داشت، چون اعتراف کرد، چون توقّعِ خود را، چون محبّتِ خود را به خدای متعال ابراز کرد خدای متعال هم او را با اشکِ او، با سوزِ او، آنچنان آب کرد که هیچ انانیّتی در او باقی نماند، وقتی کلماتِ تامات را پذیرفت «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ»[۷]، آن کلمات خضوعِ در برابرِ خمسه‌ی طیّبه بود، آدم فکر می‌کرد کسی بالاتر از او کسی نیست اما شکست خورد و این شکست او را به گریه و انابه و عجز و اعتراف و اقرار و… آنچه که لازمه‌ی تواضعِ یک انسانی که خودِ او رعایت نکرده و افتاده است را انجام داد، وجودِ نازنینِ حق تعالی دید که این شخص ظرفیّت دارد عناصرِ بالاتر از خود را بپذیرد، خدای متعال را که پذیرفته است، او انوارِ عرشی را می‌پذیرد و در برابرِ آن‌ها خضوع می‌کند و دامانِ آن‌ها را می‌گیرد، بعضی‌ها می‌دانند که کار به دستِ فلانی است، اما می‌گویند آیا من به فلانی بگویم؟ من این همه ادّعا داشتم و تبلیغات کرده‌ام و همه چیز را به نامِ خود تمام کردم، حال بروم و بگویم فلانی بیاید؟ این هم یک درس بود! یکی اعتراف و اقرار در پیشگاه خدای متعال و دیگری هم پذیرشِ عناصرِ عرشی که آن‌ها از جانبِ خدای متعال مأموریّت‌هایی دارند و می‌توانند گره‌هایی را باز کند؛ و آن خمسه‌ی طیّبه حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام و امام حسین علیه السلام و محورِ آن‌ها حضرت صدّیقه‌ی طاهره فاطمه‌ زهرا سلام الله علیها است.

با آنکه آدم بدیعِ خلقت بود، اولین کسی که قدم در این عالَم گذاشته است حضرت آدم است، با اینکه خدای متعال او را معلَّم به همه‌ی اسماء کرد، ولی هیچ غروری نداشت و آمد دامان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را گرفت و متوسّل شد، خدای متعال هم او را برگرداند، این‌ها حکایتِ امروزِ ماست، هم باید بدانیم که این نتیجه‌ی اعمالِ خودمان است که مبتلا به جمعی شده‌ایم که کفایتِ لازم را ندارند و هم باید نزد خدای متعال اعتراف کنیم و در خلوتِ خود اشک بریزیم و هم خمسه‌ی طیّبه را واسطه قرار بدهیم و متوسّل بشویم، خدای متعال هم قول داده است که اگر کسی در این کشتی باشد به ساحل می‌رسد.

اما شیطان بی‌ادب بود، شیطان بی‌حیا بود، شیطان مغرور بود، شیطان متکبّر و مستکبر بود، در عینِ حال که خدای متعال را قبول دارد و علم دارد، گفت: «رَبِّ» پس معلوم است که قبول دارد، «رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی» پروردگارِ من!… آن هم قبول دارد که مالکی دارد و خالقی دارد و به همین عنوان هم خطاب می‌کند و می‌گوید: «رَبِّ» مالکِ من، خالقِ من، ربِّ من، «بِمَا أَغْوَیْتَنِی» این نهایتِ بی‌حیائی و بی‌ادبی این بود که شکستِ خود را به خدای متعال نسبت داد.

بعضی‌ها می‌گویند: خدایا! چرا من؟ چرا برای من بد نوشته‌ای؟ این همه مردم! چرا من مریض شده‌ام؟ چرا من داغ دیده‌ام؟…. ای بی‌چاره! خودت خبر نداری، این حرف حرفِ شیطان است، باید فکر کنی و ببینی که کجای کارِ تو ایراد داشت که این مشکل را پیدا کردی، هیچ چیزی در عالَم بدونَ علّت نمی‌شود.

اگر انسان علت شکست و ترقّی را پیدا کند در زندگی درست زندگی می‌کند، اما وقتی علّت‌ها و اسباب را نمی‌شناسد و با خیال زندگی می‌کند و متوسّل به فال و دعانویس و …. می‌شود عوضِ اینکه گره‌ای باز بشود مدام گره به روی گره ایجاد می‌کند و بعد می‌گوید من چه سرنوشتِ بدی داشتم، مدام به قضا و قَدَر فحش می‌دهد، مدام به کائنات فحش می‌دهد و از خدای متعال گِله می‌کند و گاهی هم اصلاً به خدای متعال پشت می‌کند و می‌گوید: حال که اینطور است من دیگر اصلاً نماز هم نمی‌خوانم و خسارت دیده‌ی دنیا و آخرت می‌شود.

حالا ما به این و آن بد گفتیم، حالا ما زور زدیم و آه کشیدیم، کجای کارِ ما حل می‌شود؟ بنشین فکر کن و توکّل کن و از انسان‌هایی که نورانیّتی دارند و خیرخواهی دارند و راهی رفتند و می‌دانند مشورت بگیر و ببین که آیا بهتر است یا نه؟ نشستن و نِق زدن و از خودراضی بودن و به خدای متعال بد گفتن و تکلیفِ الهی و شرعی و اجتماعی را ترک کردن برای هیچ کسی کار را حل نکرده است و برای مردمِ گرفتارِ ما هم گره‌ای باز نخواهد کرد.

پس اولاً شیطان رَب را قبول دارد و «رَبِّ» می‌گوید، دوّماً بی‌ادبیِ او این است که مانندِ آدم نگفت که من خودم کردم… بلکه می‌گوید تو مرا اغوا کرده‌ای، بی‌ادبی را ببین! آدم خدایی را که خودش قبول کرده است که او خداست و او خالق است و او مالک است، به او خطاب کند که تو پدرِ مرا درآوردی و من از تو ناراضی هستم! حالا که تو مرا اینطور چوب زده‌ای و مرا اینطور محروم کرده‌ای و از بهشت بیرون کرده‌ای من هم در عوض بندگانِ تو را به بیماریِ خود مبتلا می‌کنم و سعی می‌کنم هیچ کسی به بهشت نرود «قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ».

هم ربوبیّتِ خدای متعال را قبول دارد و می‌داند که عالَم بی‌خالِق نیست و خودِ او مخلوق است و هم در برابرِ خالقِ خود نهایتِ بی‌ادبی را می‌کند، خدای متعال را به اغوا متّهم می‌کند! «رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی».

و شما هم بعضی‌ها را دیده‌اید که وقتی مشکلات آن‌ها را احاطه می‌کند به مقدّسات برمی‌گردند، انسان‌هایی هستند که به مشهد می‌روند و می‌گویند که امام رضا علیه السلام حاجتِ مرا نداده است و من اصلاً امام رضا علیه السلام را قبول ندارم! می‌گویند من فکر می‌کردم که اینجاها خبری هست، اما رفتم و دیدم خبری نیست! این شخص همه چیز را کنار می‌گذارد! خیال می‌کند امام رضا علیه السلام ضرر می‌کند! ای بدبخت چه کسی ضرر کرده است؟ یک محبّتی داشتی که سرمایه بود، یک امیدی داشتی که برای تو نشاط و انرژی بود، این درها را هم که به روی خود بستی، تو خودت خودت را بدبخت کرده‌ای، برای امام رضا علیه السلام که مشکلی پیش نمی‌آید، برای خدای متعال که مشکلی پیش نمی‌آید…

این مسئله‌ی قبولیِ خدای متعال از جانبِ شیطان… اصلاً خودِ شیطان در حالِ حرف زدن با خدای متعال است، «رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی» حتّی قیامت را هم قبول دارد! گفت: «رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[۸]، یوم البعث را قبول دارد! گفت: خدایا! حال که مرا بدبخت کرده‌ای تا قیامت به من مهلت بده!

یکی از چیزهایی که خدای متعال به خودِ ما آموزش می‌دهد، ائمه علیهم السلام در دعاهای خود دارند: ای خدایی که دعای ابلیس را مستجاب کرده‌ای، او با همه‌ی آن بی‌ادبی و بی‌حیائی از تو درخواست کرد که به من مهلت بده، تو هم مستجاب کرده‌ای و به او مهلت داده‌ای، ای خدایی که دعای شیطان را مستجاب می‌کنی…

ای کریمی که از خزانه غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری

دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمن این نظر داری

کسی که دعای شیطان را مستجاب می‌کند بنا دارد منِ ضعیفِ معترفِ بیچاره‌ای که خودم قبول دارم که باعثِ هر مشکلی که دارم خودم هستم و هیچ گله‌ای از خدای متعال ندارم، یعنی ما را رد می‌کند؟

ایمان چیست؟

بنابراین صرفِ علم و صرفِ اقرارِ زبانی ایمان نیست، شیطان هم ایمانِ خود را ظاهر کرد و هم منشأ بی‌ایمانی در عالَم اوست و او راهِ بی‌ایمانی را برای اشخاص ارائه می‌کند و اشخاص را وسوسه می‌کند و ایمانِ مردم را ضایع می‌کند و هم اینکه قیامت را… هم خدای متعال را و هم قیامت را علماً قبول دارد، اما ایمان ندارد!

معلوم می‌شود ایمان یک حقیقتی است که اگر انسان علم داشته باشد دلیل بر ایمان نیست، علمِ تنها و یا اقرارِ زبانیِ تنها ایمان نیست، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا» علم نه، باور! باور! علم نه! عقدِ قلبی، پیوند، انسان باید با خدای خود یک پیوستگیِ قلبی داشته باشد، باید یک رشته‌ای او را به مبدأ و معال متّصل کرده باشد و از عمقِ جانِ او نوری روشن باشد که این حقیقت او را به خدای متعال و دین وابسته کند و علاوه بر اینکه یک عقد است، یک پیوند است، یک پیمانِ باطنی است، یک باور است، یک یقین است، در کنارِ آن یک گرایش است و در کنارِ آن یک تبعیّت و عمل است.

این است که گفته‌اند ایمان اعتقاد به جنان، عمل به ارکان و اقرار به لسان است، اگر کسی این سه رکن را داشت ایمان دارد و اگر هر کدام از این ارکان نباشد ایمان کامل نیست، این است که در این آیه‌ی کریمه می‌گوید: مؤمن کسی است که ایمانِ او ایمان باشد و پایه داشته باشد، ریشه داشته باشد، قابلِ ریشه‌شکنی نباشد، دلِ او آنچنان جذب شده است که هیچ چیزی نمی‌تواند او را جلب کند، «اَلْمُؤمِنُ کَالْجَبَلِ الرّاسِخِ»[۹] مؤمن مانندِ کوه استوار است، «لا تُحَرِّکُهُ الْعَواصِفُ» تندبادها نمی‌تواند این کوه را جابجا کند، ایمان کوهی است که تکیه‌گاهِ انسان است، هیچ حادثه‌ای، هیچ فقری، هیچ جنگی، هیچ تحریمی، هیچ حادثه‌ی عظیمی و هیچ داغی ایمانِ او را متزلزل نمی‌کند، این مسئله‌ی ایمان یک حقیقتِ اینطور است.

ایمانِ مستقر و ایمانِ مستودَع

«ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا» مهم این است حال که بدست آورده‌ای اگر نگه نداشته باشی باز هم ایمان نیست، اگر در مسیرِ حرکتِ خود با اینکه باور کرده بودی و دل داده بودی و چند صباحی هم تبعیّت کرده بوده‌ای و بعد گرفتارِ تردید شدی این نشان می‌دهد که از ابتدا محکم نبوده است، بُردِ آن خیلی ضعیف بوده است، این نوری نبوده است که تا مقصد راهِ تو را روشن کند، نورِ ضعیفی بود که تا حدّی مقابلِ طوفان و بادِ ضعیف روشنایی داشت ولی همینکه باد کمی تند شد نورِ آن را خاموش کرد، این ایمان نیست، خدای متعال می‌فرماید: ایمان آن است که وقتی رفتی دیگر تا آخر هستی، «ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا».

در قرآن کریم از این حقیقت ایمان را به دو بخش تقسیم کرده است، یکی «مستقر» است و دیگری «مستودع»، «مستقر» از همان قرار است، یعنی کسی که مستقر است و دیگر زمانی که جا افتاد و جای خود را پیدا کرد دیگر تزلزل ندارد، مستقرّ شده است و هیچ کسی هم دیگر نمی‌تواند تکان بخورد، فلانی در آن پست مستقر شده است، فلانی در آن تجارت مستقرّ شده است، فلانی در آن اکتشاف مستقرّ شده است، یعنی دیگر جا افتاده است.

یکی ایمانِ «مستقر» است که ریشه‌دار شده است و در جایِ خود قرار گرفته است و از آنجا هم تکان نمی‌خورد، یکی هم «مستودع» است، «مستودع» یعنی این را برای همیشه به تو نداده‌ایم، داده‌ایم و بعد تو را امتحان می‌کنیم، اگر دیدیم لیاقت نداری آن را از تو می‌گیریم، «مستودع» از همان ودیعه است، انسان چیزی را به کسی می‌دهد که برایِ او باشد یک وقت هم بصورتِ قرضی داده است و بنا دارد که آن را بگیرد، این است که ملاحظه می‌فرمایید در این عبارتی که حضرت امیرالمؤمنین علیه الصلاه و السلام به محمد حنفیّه، وقتی او را در جنگ بصره به جبهه اعزام می‌فرمودند فرمودند: «تِدْ فِی اَلْأَرْضِ قَدَمَکَ»[۱۰]، گام‌های خود را محکم روی زمین بگذار کسی نتواند تو را تکان دهد، «اِرمِ بِبَصَرِکَ أقصَى القَوْم» فقط جلوی پای خود را نبین، ببین چقدر قشون دارد و تا انتها را ببین، همه‌ی نیرو و داراییِ خود را اینجا مصرف نکن، تو باید انرژی و سلاحِ خود را طوری تقسیم کنی که تا آخرِ عمر بتوانی جنگِ خود را ادامه بدهی.

بعد فرمودند: «أعرِ الله جُمجُمَتَک» یعنی در این چند ساعتی که مشغولِ جنگ هستی فکرِ خود را به خدای متعال عاریه بده، اگر گفته بود که به خدای متعال بفروش معنیِ آن این بود که شهید می‌شوی، ولی شهید نمی‌شوی، به دریایِ سختی‌ها برو، در صفِ دشمن برو، حمله کن و پیش برو «أعرِ الله جُمجُمَتَک» اعاره بده، فکر و اندیشه و احساس و وجودِ خودت را به خدای متعال عاریه بده، عاریه دادن غیر از این است که انسان به دیگری تملیک کند و این را بفروشد و مالِ او باشد، بلکه عاریه است، این ایمانِ «مستودع» ایمانِ موقّتی است، ممکن است چند صباحی ادّعای ایمان داشته باشد و مسجد هم بیاید و نماز جماعت هم بخواند و نماز جمعه هم برود ولی زمانی که امتحاناتِ سخت پیش آمد بگوید همه‌ی این‌ها دروغ است! دیگر تمام شد… با مسجد هم خداحافظی می‌کند.

می‌گویند مروان لعنت الله علیه خیلی با مسجد مأنوس بود، اهلِ قرآن بود، مرتّب تلاوتِ قرآن داشت، تا به خلافت رسید قرآن را بوسید و کنار گذاشت و گفت: «هذا فِراقٌ بینی وَ بَینَک»! تمام شد! من دیگر کاری به تو ندارم.

در دعاها داریم «اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْنِی مِنَ اَلْمُعَارِینَ وَ لاَ تُخْرِجْنِی مِنَ اَلتَّقْصِیرِ»[۱۱]، خدایا! مرا جزوِ «مُعارین» قرار نده، یعنی جزوِ کسانی که ایمان را به من عاریه داده باشی، ایمان را برای خودم قرار نداده باشی و مرا از نظرِ ایمان ریشه‌دار نکرده باشی، ایمان را تملیکِ من نکرده باشی، مالکِ ایمان نشده باشم، چند صباحی مؤمن باشم و با مؤمنین باشم و بعد هم خطِّ ایمان را رها کنم، «وَ لاَ تُخْرِجْنِی مِنَ اَلتَّقْصِیرِ» خدایا! مرا در عبادت‌هایم، در مجاهدت‌هایم، در علمِ من، در تدریسِ من، در مسئولیّت‌هایی که پیروزی می‌آفرینم، جزوِ کسانی قرار نده که خیلی روی خود حساب کنم و فکر کنم کارِ من هیچ ایرادی ندارد، مرا از مرحله‌ی تقصیر، پیدا کردنِ ایرادهای خودم خارج نکن و جزوِ مُعارین قرار نده.

این «ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا» برای ما هشدار است، اگر خوب هستی معلوم نیست خوب بمانی، لذا خودت و خوبی‌هایت را به خدای متعال بده، دائماً التماس کن که خدای متعال آن‌ها را برای تو نگه دارد، پیروزی داریم، نظامِ اسلامی داریم، ولایت داریم، اما مغرور شدن به اینکه ما این‌ها را داریم…. از کجا معلوم است که تا آخر داشته باشیم؟ باید قدر بدانیم، باید به خدای متعال پناه ببریم، باید وظیفه‌ی خودمان را درست انجام بدهیم و باید همواره در کستیِ نجاتی بنشینیم که از پسِ این طوفان‌ها بر بیاید و ما در پناهِ این کشتی به ساحل برسیم.

روضه‌ی اسارت و شهرِ شام

صلی الله علیک یا اباعبدالله

روزهای سختِ آل بیت علیهم السلام است، در حالِ نزدیک شدن به شام هستند، در شام خیلی به این‌ها سخت گذشت، چه بانوانی… چه پرده‌نشین‌هایی. چه شخصیّت‌های اصیلی… دخترانِ پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هستند… عزیزکرده‌های امیرالمؤمنین علیه السلام هستند… این‌ها را در لباسِ اسارت با دستِ بسته به یک شهری می‌برند که در آن شهر چهل سال به امیرالمؤمنین علیه السلام لعن فرستاند و عناد و کینه دارند… این بانوان نگرانِ وضعیّتِ شام بودند، از این نانجیبی که سرپرستِ کاروان بود درخواست کردند ما را از مسیری ببر که شلوغ نباشد و خلوت باشد… نامرد برخلاف درخواستِ آن‌ها آنان را از دروازه‌ی ساعات وارد شهر کرد، انبوهِ جمعیّت برای تماشا آمدند، جشن گرفتند… ازاذل اوباش ریختند… و حریمِ آن بانوانِ پاکدامن را شکستند… جسارت کردند… سهل ساعدی آمد و دید جمعی پریشان هستند و گفت: در این شهر چه خبر است که آذین‌بندی کرده‌اند؟ آن‌ جمعِ پریشان گفتند: تو چه کسی هستی؟ گفت: من از صحابیِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هستم، اطمینان کردند و گفتند: تعجّب می‌کنیم چرا آسمان سقوط نمی‌کند، پسرِ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم را کشتند، زن و بچّه‌ی او را اسیر آورده‌اند و برای قتلِ حسین جشن گرفته‌اند، سهل می‌گوید: من خودم را به قافله‌ی اسراء رساندم، امام زین العابدین علیه السلام را می‌شناختم، جلو رفتم و سلام کردم، فرمودند: همه در این شهر به ما فحش می‌دهند… همه به ما سنگ می‌زنند، تو که هستی که به ما سلام می‌کنی؟

عرض کرد: آقاجان! من جزوِ محبّانِ شما هستم، من صحابیِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هستم، آیا از من کاری ساخته است که اینجا خدمتی به شما کنم؟

امام سجّاد علیه السلام دو چیز درخواست کردند، یکی اینکه فرمودند: اگر پول داری برو مقداری پارچه بخر و بیاور… این زن‌ها دخترانِ پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و ناموسِ ایشان هستند… درخواستِ دومِ من هم این است که مقداری پول به این نیزه‌دارها بده، این‌ها سرها را بالای نیزه‌ها زده‌اند و مردم از دور می‌بینند و هجوم می‌آورند و زمانی که آمدند می‌بینند عدّه‌ای زن…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم

علی لعنت الله علی القوم الظّالمین


پی نوشت:

[۱] سوره مبارکه طه آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۵

[۳] سوره مبارکه حجر، آیه ۳۹ (قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ)

[۴] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۳ (قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ)

[۵] سوره مبارکه طلاق، آیات ۲ و ۳ (فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَأَقِیمُوا الشَّهَادَهَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا)

[۶] سوره مبارکه مائده، آیه ۲ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْیَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا ۚ وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا ۚ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا ۘ وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ ۖ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ)

[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۷ (فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ)

[۸] سوره مبارکه حجر، آیه ۳۶ (قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ)

[۹] ملّاصالح مازندرانی در شرح اُصول الکافی، ذیل حدیث «المُؤمِنُ أصلَبُ مِنَ الجَبلَ، الجَبَلُ یُستَقَلُّ مِنهُ وَ المُؤمِنُ لا یُستَقَلُّ مِن دینِهِ شِیءٌ» می نویسد: روی عنه(ص): «المُؤمِنُ کَالجَبَلِ لا تُحَرّکُهُ العَواصِفُ» (شرح اُصول الکافی: ج۹ ص۱۸۱)، امّا در دیگر منابع روایی، این متن یافت نشد.

[۱۰] شرح نهج البلاغه – ابن أبی الحدید، جلد ١، صفحه ٢۴١، (ومن کلام له علیه السلام لابنه محمد بن الحنفیه لما أعطاه الرایه یوم الجمل: تزول الجبال ولا تزل، عض على ناجذک، أعر الله جمجمتک، تد فی الأرض قدمک، ارم ببصرک أقصى القوم، وغض بصرک، واعلم أن النصر من عند الله سبحانه.)

[۱۱] کافی، جلد۲، صفحه ۵۷۹ (عَنْهُ عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ یُونُسَ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ لِی: أَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْنِی مِنَ اَلْمُعَارِینَ وَ لاَ تُخْرِجْنِی مِنَ اَلتَّقْصِیرِ قَالَ قُلْتُ أَمَّا اَلْمُعَارِینَ فَقَدْ عَرَفْتُ فَمَا مَعْنَى لاَ تُخْرِجْنِی مِنَ اَلتَّقْصِیرِ قَالَ کُلُّ عَمَلٍ تَعْمَلُهُ تُرِیدُ بِهِ وَجْهَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَکُنْ فِیهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِکَ فَإِنَّ اَلنَّاسَ کُلَّهُمْ فِی أَعْمَالِهِمْ فِی مَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَصِّرُونَ.)


Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir

URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%ad%d8%b1%db%8c%d9%85-%d9%85%d9%84%da%a9%d9%88%d8%aa-81/

تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.