«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ حَبیِبنَا طَبِیبِنا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَنْجَبِین سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا فِدَاهُ وَ رَزَقَنَا اللَّهُ رِضَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ * ‏إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا».[۲]

غفلت توبه در نفس انسان

در این آیات کریمه، خداوند متعال در مقام هشدار و تنبّه بندگان خود است و به پیغمبر خود خطاب می‌کند که اعراب اظهار کردند که ما ایمان آوردیم، پیامبر به آن‌ها اظهار بکن، تو هم به آن‌ها بگو. آن‌ها می‌گویند، تو هم به آن‌ها بگو، بگو که: نگویید ما ایمان آوردیم، بلکه آن که درست است این است که بگویید: ما اسلام را قبول کردیم. یعنی تسلیم هستیم. «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» شما هنوز بلوغ پیدا نکردید، هنوز دل شما باور نکرده است. «لَمَّا» یعنی حالت یک توقّعی، یعنی تاکنون نشده است، در حالی که متوقّع است که بشود. یعنی دیر می‌شود. شیطان آدم را وادر به گناه می‌کند، می‌گوید: بعد توبه می‌کنی. وقتی آدم را آلوده کرد، نجس کرد، بعد هم می‌گوید: هنوز وقت زیاد داری، حالا بعداً این تسویف که در اخلاقیّات آمده است، نفس انسان را گرفتار سوف سوف می‌کند. یعنی همیشه وعده می‌دهد که بعداً، بعداً هم نخواهد بود.

اطاعت از خدا و رسول محک ایمان

 «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» هنوز ایمان شما، ایمان باطنی نیست. ایمان قلبی نیست. «وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» اگر بیایید عوض حرف زدن، ادّعا کردن، شعار دادن، تظاهر به انقلاب کردن، نان انقلاب خوردن، منصب انقلاب را گرفتن، شاخص و محک نشان می‌دهد، محکی که نشان می‌دهد ایمان شما ایمان است یا نه، چند چیز است. دو تای از آن‌ها در این آیه آمده است و آن اطاعت است. عمل شما گواه صداقت شما است، نه ادّعای شما. «وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» اطاعت خدا در اتیان فرائض و ترک محرّمات است. «وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ» خدا یک واجباتی برای همه در همه‌ی زمان‌ها و در همه‌ی مکان‌ها مقرّر فرموده است امّا خدای متعال در کنار اطاعت خود، اطاعت رسول را مطرح کرده است و در آیات دیگر هم همین‌طور است. اطاعت رسول ناظر به مسئله‌ی حاکمیّت است. یک چیزهایی در مرور زمان برای شما پیش می‌آید، نماز قرآن کریم بین المللی است، همه مکانی است؛ همه زمانی است ولکن حوادثی که برای شما اتّفاق می‌افتد، نمی‌دانید تکلیف شما با اجانب و بیگانگان که این‌ها یک طور نیستند، در یک رده نیستند با چه کسانی می‌توانید ارتباط برقرار بکنید. رابطه‌ی اقتصادی، رابطه‌ی سیاسی، رابطه‌ی بین المللی، دفاعی با چه کسی می‌توانید پیمان دفاعی منعقد بکنید. با چه کسی اصلاً نمی‌شود، با این‌ها کنار بیایید.

وجود نازنین خاتم انبیاء، محمّد مصطفی پیمانی با مشرکین صدر اسلام داشت؛ حتّی با مشرکین پیمان داشت. با یهود مدینه، طوایف مختلف آن‌ها وجود مبارک پیغمبر خدا صلوات الله علیه پیمان‌ها تعهّدهای طرفینی داشتند ولی بعد آیات سوره‌ی برائت آمد، ورود مشرکین را به کعبه ممنوع مطلق اعلان کرد. آیات برائت را امیر المؤمنین علیه السّلام برد، پیغمبر صلوات الله علیه مطلقا اجازه‌ی ارتباط با مشرکین را به مسلمان‌ها نداد. یهود مدینه هم وقتی نقض عهد کردند، دستور جنگ در مورد آن‌ها داده است.در مسائل اقتصادی جامعه همیشه در یک شرایط نیست. در مسائل تقابل با کفّار در رده‌های مختلف این‌ها مسائل زمان است، زمان تعیین‌کننده است، مکان تعیین کننده است.

نقش نیّت در قبولی اعمال

لذا اسلام یک احکام شناوری دارد که آن را رسول تعیین می‌کند. بعد از رسول امام معصوم تعیین کننده است و در زمان غیبت هم ولی فقیه است که به دستور خود آن‌ها این وظیفه به عهده‌ی ولی فقیه است. بنابراین یکی قبول تعبّدیّات اسلام است، اجرای دستورات اسلام در احکام الله است که می‌تواند نشان بدهد شما راست می‌گویید، ایمان دارید یا نه از منافع مسلمان‌ها می‌خواهید استفاده بکنید، تظاهر است. یکی هم قبول ولایت است، حاکمیّت اسلام که در وجود نازنین پیغمبر خدا صلوات الله علیه و ائمّه‌ی هدی علیهم السّلام و جانشینان آن‌ها در زمان غیبت است.

حالا اگر اطاعت کردید که نشانه‌ی ایمان واقعی و قلبی شما است، خدا هم شما را دلگرم می‌کند، شما با ما معامله بکنید ضرر نمی‌کنید. هر کسی با غیر خدا معامله کرد، از دست او رفت ولو ضرر نکرده باشد، در آخرت ضرر کرده است. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»[۳] هر چه نیّت خدا کردید رضای خدا در آن بود، این باقی می‌ماند از بین نمی‌رود. امّا هر چیزی جنبه‌ی دنیوی داشت ولو مباح باشد «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَهَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ»[۴] خدا که خوراکی‌های لذیذ و زینت‌های مشروع را برای شما حرام نکرده است. لباس خوب بپوشید، غذای خوب بخورید، تفریحات سالم داشته باشید. حرام نیست. ولی چیزی هم برای آخرت شما در میان این‌ها نیست. مگر این‌که نیّت خود را در میان آن‌ها هم بتوانید تغییر بدهید. «قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی»[۵] غذا بخورید که بتوانید خوب نماز بخوانید.

مرحوم آقای آیت الله العظمی آقا سیّد جمال گلپایگانی اعلی الله مقامه می‌گوید: یکی از دستورات استاد سیر و سلوک ما، مرحوم آقا شیخ محمّد علی نجف آبادی بیتوته‌ی در مسجد سهله بود. این‌ها هفته‌ای یک شب را به آن‌جا می‌رفتند و بیتوته می‌کردند و گفته بود که همراه خود نان داشته باشید این‌ها در دستمال خود مقداری نان می‌بردند، ساعت‌ها که عبادت می‌کردند، احساس ضعف می‌کردند یک مقداری می‌خوردند که انرژی تجدید بشود، برای عبادت کم نیاورند، ضعف پیدا نکنند. امام راحل رضوان الله تعالی علیه با خود قرار گذاشته بوده است غذایی که نفس از آن غذا التذاذ پیدا می‌کند، از آن غذا استفاده نکند و نمی‌خورده است و غذاهای لذیذ را نمی‌خورده است.

ترک هوا و تربیت نفس

 این ترک هوا به خاطر تربیت نفس وجهی دارد. یک وقتی یک کسی ترک لذّت می‌کند، می‌خواهد مرتاض بشود، می‌خواهد اهل سر بشود می‌خواهد اسرار مردم را بداند. می‌خواهد بلعم باعور بشود، بتواند کارهای عجیب و غریب بکند. ریاضت او هم حرام است. یعنی حرام است به این معنا که حرام شده است. می‌گویند: فلانی حرام شده است. احترام ما حرام شد، کار ما حرام شد. یعنی بی‌نتیجه شد. کسی که حتّی ریاضت او برای خدا نیست، می‌خواهد وجاهت پیدا بکند. می‌خواهد جوان‌ها اطراف او جمع بشوند. غیب‌گویی بکنند، اطراف او شلوغ بشود، در دل‌ها جا بگیرد، هیچ ارزشی ندارد. امّا کسی غذای خوب می‌خورد که توان بیشتری برای جنگ با دشمن داشته باشد. رزمندگان عزیز می‌گویند: در جبهه آن شبی که به ما چلو کباب می‌دادند، می‌فهمیدیم که امشب شب حمله است. در حالات عادی این‌طور نبود. آن وقتی که غذای خوب می‌دادند، خود ما متوجّه می‌شدیم که می‌خواهند ما تقویت بشویم، در جنگ کم نیاوریم. خوب این عین عبادت است.

لزوم رونق یافتن مساجد

آدم می‌تواند لباس خوب بپوشد، برای این‌که مستحب است بهترین لباس در نماز پوشیده بشود. «زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»[۶] شما وقتی به مسجد می‌روید، عطر بزنید، لباس خوب بپوشید. خوب این دستور است. این به خاطر این است که شما مسجد را رونق بدهید. هر چه مسجدی‌ها جاذبه داشته باشند، جمعیت بیشتری به شما ملحق می‌شود. هر چه شما خوش اخلاق‌تر باشید، نرم‌خو باشید، به همدیگر در مسجد اقبال داشته باشید، درد هم را بفهمید، به هم کمک بکنید…

شب گذشته در یکی از مساجد حکیمیّه آن‌جا به مناسبت دهه‌ی انقلاب دعوتی از ما کرده بودند، مسجدی‌های آن‌جا می‌گفتند: این صندوق قرض الحسنه‌ی الحجّه‌ی شما چقدر برکت کرده است، بیایید این‌جا را هم با آن‌جا مشترک بکنید. این کارها جاذبه دارد. به داد مردم می‌رسد، به نام مسجد تمام می‌شود. این نوع کارها ولو وجهه‌ی دنیوی داشته باشد، دنیوی نیست. این نیّت خدا است. این نیّت این است که بازار بندگی خدا رونق داشته باشد و بینی شیطان به خاک مالیده بشود. در این شرایطی که دشمن تلقین می‌کند مردم ایران اعتقادات خود را از دست دادند، در این شرایط هر چه مسجدهای ما -که به تعبیر حضرت امام سنگر است- پر بشود، این را خدا می‌پسندد. امام زمان علیه السّلام خشنود می‌شود. مایه‌ی عزّت دین است. مایه‌ی شرافت اهل ایمان است. اردوی مؤمنین با همدیگر یک تشکّل دشمن شکنی پیدا می‌کنند. بنابراین «زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»[۷].

نیّت، ارزش عمل

نیّت چه باشد. «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ»[۸] ارزش عمل به نیّت است. آدم غذای خوب بخورد ولی خدا به او توفیق بدهد، نیّت الهی از او متمشّی بشود. بتواند به حساب خدا بریزد. همان غذای لذیذ او هم برای او ذخیره‌ی آخرت می‌شود. کسی ریاضت هم بکشد امّا برای این است که یک موقعیت اجتماعی برای او پیش بیاید، بت بشود، بزرگ بشود، اطراف او شلوغ بشود؛ این حرکت، حرکت الهی نیست. حرام شده است، از دست او رفته است. شاید خدمت شما هم عرض کرده باشیم که بنده‌ی خدایی سال‌ها ریاضت را تحمّل کرده بود و به یک جاهایی رسیده بود به مرحوم شیخ رجبعلی که رسیده بود، اظهار آشنایی و خودیّت کرده بود که مثلاً ما هم در خطّ شما هستیم. شیخ او را تحویل نگرفته بود. بعد ناچار شده بود که برنامه‌های خود را بگوید. گفته بود: چند سال است که این ریاضت‌ها را، این ترک‌ها، لذّت‌ها را، این اذکار را، این اوراد را انجام دادم. فرموده بودند: بله شما چند سال است بت نفس خود را جلو انداختی، داری نفس خود را عبادت می‌کنی، همه‌ی این کارها برای مطرح شدن خود تو است. هیچ نتیجه و نورانیّتی برای تو ندارد.

 کسی را در خواب دیده بودند که اهل ریاضت بوده است، اهل زهد بوده است، جانماز آب می‌کشیده است. دیده بودند که مرتّب دست خود را به زانوی خود می‌دهد، می‌گوید: ای کاش برای خدا کرده بودم. گفته بودند: چه شده است؟ گفته بود: من از لذائذ دنیا چشم‌پوشی کردم، به مقاماتی از اشراف به اسرار هم دست پیدا کردم؛ این‌جا که آمدم پرونده‌ی من بررسی شد، معلوم شد در هیچ کدام از آن‌ها تقرّب به خدا نبوده است، آن ریشه‌ی نیّت من این بوده است که من آدم مهمّی بشوم. لذا هم لذائذ دنیا را ترک کردیم، هم این‌جا به جایی نرسیدیم.

باقی بودن و پاداش دادن به عمل برای خدا

اگر عمل برای خدا باشد «لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً»[۹] دو تا وجهه دارد هر دوی آن‌ها هم درست است. توأم با هم می‌شود گفت که پیام آیه این است. یکی این‌که خود عمل چون الهی بوده است، رنگ خدا دارد، رنگ خدا باقی است. «هُوَ الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ»، «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ * وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ»[۱۰] این چون وجه رب است، باقی می‌ماند. خوب عمل وجه رب است. آینه‌ی خدا است. خدا در این عمل نمود دارد، نیّت خدا است. لذا از بین نمی‌رود، باقی می‌ماند. یکی هم پاداش آن است. «لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً»[۱۱] شما اگر یک کاری برای خدا کردید، خدا هم یک کارهایی برای شما می‌کند. «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»[۱۲] شما سعی بکنید عمل خود را سالم ببرید، نه «مَن عَمِلَ صالحه»، «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ»، جاء به یعنی آورد. بتوانید این نمازهایی که می‌خوانید، این نماز را به قبر ببرید تا آن‌جا رسیدن شیطان شما را غارت نکند. نمازهای خود را خراب نکنید، احسان‌های خود را خراب نکنید. درس خواندن‌های خود را به شیطان ندهید. ریا و تزویر، عجب، مردم آزاری انواع کارهایی که اعمال گذشته‌ی انسان را معیوب می‌کند، ناقص می‌کند؛ اگر عمل در مسیر طاعت حق و طاعت رسالت بود، این عمل پاداشی دارد که خدا کم نمی‌گذارد؛ نه تنها کم نمی‌گذارد، اضافه هم می‌کند.

دو نکته ذیل آیه‌ی «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»

آن وقت ذیل آیه «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»[۱۳] باز دو تا نکته دارد. یکی این‌که طاعت شما از خدا و رسول هنر خود شما نیست، شما هم خودتان ناچیز هستید، هم عمل شما به حساب نمی‌آید. نکند یک وقتی موفّق به نماز شب شدید، دل شما شکست، اشکی ریختید. سیم دل شما با کربلا وصل شد، با حضرت زهرا سلام الله علیها وصل شد، نکند خود را بزرگ بکنید، خیال بکنید همه‌ی مشکلات نفسانی، چاله و چوله‌هایی که در طول عمر خود برای خود کندید، این‌ها پر شده است؛ نه عمل شما بهترین عمل شما در برابر یک نعمت از نعمت‌های کوچک خدا هم نمی‌شود. خدا میلیاردها نعمت در اختیار شما قرار داده است. در وجود خود شما میلیاردها سلول است که هر کدام از آن‌ها نباشد، مخدوش بشود، شما نمی‌توانید کاری در زندگی خود انجام بدهید. شما هر کار بکنید، با نعمت خدا دارید انجام می‌دهید. بدون نعمت خدا هیچ کاری از شما ساخته نیست.

 پس چرا خدا به شما بهشت می‌دهد؟ این غفران خدا است. «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»[۱۴]«إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»[۱۵] یکی این است که توقّع نداشته باشید که عمل شما رویش داشته باشد، این غفران خدا است. اگر مغفرت خدا شفیع عمل شما نشود، عمل شما این‌قدر برد ندارد که از شما عبور بکند، به خدا برسد. نفس شما خیلی ضخیم است. دیوار نفسانیّت شما خیلی حجاب قوی دارد؛ شما حتّی با بهترین اعمال خود نمی‌توانید از این حجاب‌ها عبور بکنید. امّا وقتی مغفرت خدا بیاید، خدا نه تنها گناه شما را می‌بخشد؛ خدا این نمازهای ناچیز شما را می‌بخشد و الّا این نمازهای شما نمره ندارد. «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»[۱۶]«إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»[۱۷] یکی غفران الهی است که خدای متعال اعمال ناچیز شما را اعمال پست شما را… خود من پست هستم. «إِلَهِی مِنِّی مَا یَلِیقُ بِلُؤْمِی وَ مِنْکَ مَا یَلِیقُ بِکَرَمِکَ‏»[۱۸] این در دعاهای معصومین است. خدایا خود من پست هستم؛ عمل من هم لایق خود من است. «مِنِّی مَا یَلِیقُ بِلُؤْمِی» من که عملی ندارم به رخ تو بکشم. بگویم من هم این کار را کردم. از کار خود، از نماز خود خجالت زده هستم. از روزه‌ی خود خجالت زده هستم. و الله از کارهای خیر خود خجالت زده هستم. این چیزی نیست که آدم بتواند در برابر این نعمت بگوید: من هم کاری کردم. نه، به عمل تکیه نکنید، چشم شما به ارفاق خدا باشد.

رحیم بودن خداوند متعال نسبت به بندگان

 «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»[۱۹]«إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»[۲۰] یکی هم رحیم بودن خدا است. آن غفران بعد از عمل است. شما چه گناه کرده باشید، چه عمل خیری که مثل گناه است. مایه‌ی شرمندگی است. کارهای خوب ما هم خیلی خوب نیست. نمره ندارد ولی غفران خدا جبران می‌کند امّا رحیم بودن خدا چون خدا رحیم است شما توفیق پیدا می‌کنید نماز بخوانید این رحمت خاصّه است. این هدایت ایصالی پروردگار عزیز است.

اسرار عظمت امام در میان همه‌ی عالمان برجسته

چند جمله‌ای راجع به امام و انقلاب به محضر شما عرضه بداریم که همه‌ی ما بدهکار انقلاب و امام انقلاب، شجره‌ی طیّبه‌ی ولایت فقیه که تجلّی ولایت امام زمان ما و ائمّه‌ی اطهار علیهم السّلام است و آرزوی همه‌ی شهدای گذشته و بندگان صالح در طول تاریخ بوده است. این‌که می‌بینید خدای متعال در میان این همه عالمان برجسته‌ی تاریخ امام را جهانی کرد، امام را در تاریخ تک ستاره‌ی عزّت و ماندگاری کرد، این اسراری دارد. می‌گویند: وقتی حضرت امام در دوره‌ی جوانی خود به محضر امیر المؤمنین علیه السّلام در نجف شرفیاب شد، از جمله توفیقات او دیدار با آیت الله الحق مرحوم علّامه آقا میرزا علی آقای قاضی رضوان الله تعالی علیه بود. بعد از امام پرسیده بودند: آقای قاضی را چطور دیدید؟ گفته بود: فوق آن چیزی که فکر می‌کردم بود. من هر فکری در عظمت او از دور داشتم، وقتی خود او را دیدم، دیدم بالاتر از آن چیزی است که ما در مورد او فکر می‌کنیم. مرحوم آقای قاضی امام را تحویل گرفته بود. فرموده بود: آن کتاب را بیاورید. یک کتاب را آورده بودند باز کرده بودند، گفته بودند: آن قسمت را بخوانید آن‌جا رسالت امام را که ستیزه با طاغوت است و موفّقیّت او است در قالب یک روایتی مرحوم آقای قاضی برای ایشان گفته بود که آن حاضرین می‌گویند، بعد از رفتن امام ما سراغ آن کتاب را گرفتیم، کتابی هم پیدا نکردیم ولی حالا این چه بود از کجا مرحوم آقای قاضی این‌طور خواستند که به او آینده‌ی او را نشان بدهند.

 ما در تهران، در قم یک سیّد بزرگواری بود، مجتهد بود از دودمان مرحوم آقای قاضی بود به نام آقا سیّد حسین قاضی یکی از شاگردان مرحوم آیت الله الحق، آقا میرزا علی آقای قاضی رضوان الله تعالی علیه آیت الله آقا میرزا ابراهیم شریفی سیستانی بود که پسر ایشان در مدرسه‌ی حقّانی جزء طلبه‌های آن‌جا بود، به خاطر پسرش چند بار به مدرسه‌ آمد، من هم از نزدیک او را زیارت کرده بودم. بعضی‌ها این را معتقد هستند که جزء خیلی واصلین به معنی واقعی کلمه بوده است. مرحوم آقای قاضی نامه‌ای به علّامه‌ی طباطبایی نوشته است -بعد از مراجعت آقای طباطبایی به ایران- در آن نامه نوشته است که آقا میرزا ابراهیم غرق است. غرق در وصال است. یعنی دیگر هیچ جدایی ندارد. آقا میرزا ابراهیم غرق است. این آقا میرزا ابراهیم که از دنیا رفت، شهید آیت الله قدّوسی در مدرسه‌ی حقّانی برای این عارف واصل مجلس فاتحه گرفته بود. ایشان به من فرمودند: برو سراغ آقای قاضی ایشان را هم بیاور. جزء افتخارات و توفیقاتی که حساب آن را نمی‌کردم، نصیب من شد همان بود که رفتم سراغ مرحوم آیت الله آقا سیّد حسین قاضی رضوان الله تعالی علیه و با ایشان همراه به مدرسه‌ی حقّانی آمدیم و در آن مجلس ایشان حضور داشتند.

این آقای قاضی مورد علاقه‌ی شدید حضرت امام رضوان الله تعالی علیه بود. امام هم خود نسبت به اولیا تواضع خاصّی داشت. عاشق بود، عشق می‌ورزید و هم به دیگران سفارش می‌کرد که در مقامات اولیا تردید نکنید. جز بی‌توفیقی‌ها این است که انسان اولیای الهی را در جایگاهی که هستند نمی‌تواند درک بکند، مقابله هم بکند. این‌ها را تحقیر بکند، به مردم بگوید: ممکن است در این حرف‌ها اغراق باشد. خوب تو نیافتی «عدم الوجدان لا یدلّ علی عدم الوجود» تو پیدا نکردی دلیل بر این نیست که نیست. احتمال بدهید خبرهایی باشد. امام هم بر حذر می‌داشت که طلبه‌ای، آدم کم معرفتی نسبت به این‌ها در اظهار نظر خود کم بگذارد. این مرحوم آقای قاضی اعلی الله مقامه در خدمت امام که بود یک پنج تومانی سبز زمان شاه بود که عکس شاه هم روی آن بود. این را درآورده بود به امام گفته بود: دارم می‌بینم این عکس را برمی‌دارند، عکس شما را در این می‌گذارند. در آینده شما شاه این مملکت هستید، شوخی کرده بود. ولی یک نامه به من بده وقتی شاه شدی من آمدم من را راه بدهند. مرحوم امام هم شوخی کرده بود گفته بود: اگر من شاه بشوم، دیگر خطّ خود را هم نمی‌شناسم تو را که نمی‌شناسم، خطّ خود را هم نمی‌شناسم. یکی این جهت است که این گوهری بود که اولیای الهی او را نشان کرده بودند. هم مرحوم آقای قاضی، آن قاضی بزرگ هم این آقای قاضی این‌ها نشان کرده بودند، می‌دانستند که در آینده این چه تحوّلی در عالم اسلام به وجود خواهد آورد.

حساسیّت انسان نسبت به بندگی خدا

نکته‌ی دوم این است که از ابتدا تمام حساسیت و دغدغه‌ی امام به بندگی خدا بوده است. «مَنْ أَصْبَحَ مِنْ أُمَّتِی وَ هَمُّهُ غَیْرُ اللَّهِ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ»[۲۱] کسی صبح بکند امّا دغدغه‌ی خدا نداشته باشد، همه‌ی دغدغه‌ی او این است که فلان آدم در مورد ما مثلاً یک سفارشی بکند، فلانی یک چیزی به ما بدهد، فلانی ما را معرّفی بکند، فلانی به ما احترام بگذارد. تمام دغدغه‌های او دغدغه‌های این عالمی است. چون او خدا را در زندگی خود… اصلاً جای برای او باز کرده است، صبح که بلند می‌شود هیچ حساسیت ندارد، نکند من امروز در محضر خدا کاری بکنم که او از من ناراضی بشود. امام در مسئله‌ی رعایت احکام شرع جزء افراد ریشه‌دار از دوران کودکی خود بوده است. لذا مجالسی که حضرت امام به عنوان تفریح…

این جزء توصیه‌های حضرات معصومین علیهم السّلام است. فرمودند: اوقات شبانه روز خود را به چهار برنامه اختصاص بدهید. یکی از برنامه‌هایی که از ما خواستند «أَوْ لَذَّهٍ فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ‏»[۲۲] تفریح داشته باشید، خوش باشید. این را امامان از ما خواستند. در بعضی روایات حکمت آن را گفتند، گفتند: شما اگر در حلال خوشی نداشته باشید، نفس شما اجازه‌ی عبادت به شما نمی‌دهد. باید بخشی از برنامه‌ی شما به عبادت بگذرد. این نشاط قلبی می‌خواهد. عبادت آدم افسرده هم نشاط ندارد. اگر بخواهید عبادت جانداری بکنید، باید نشاط خود را حفظ بکنید. در این جهت امام موفّق بود. نشاط داشت با طلبه‌ها، دوستان خود هم دوره‌های خود جلساتی داشتند، می‌گفتند، می‌خندیدند.

سفارش امام به نماز اوّل وقت

 امّا امام دو تا شرط داشت در این جلسه امام دو تا شرط داشت. یک: سفره انداخته باشند مشغول غذا باشیم یا نه مباحثه‌ی علمی داریم می‌کنیم یک بحثی پیش آمده است که باید توضیح بدهیم، همدیگر را قانع بکنیم؛ اذان گفتن گویا هیچ کاری جز نماز نداریم. در هر کجای بحث خود، تفریح خود، غذا خوردن، اذان که شد اوّلین وظیفه‌ی ما نماز است. این نماز اوّل وقت از آن اکسیرهایی است که رد خور ندارد. هر کسی نماز اوّل وقت در سه وقت می‌خواند، یقین بداند که عاقبت به خیر است. جز اکسیرهایی است که عاقبت به خیری در آن تضمینی است که در آن جریان شهید صیاد شیرازی هم ایشان می‌گوید: ما فرماندهان جنگ که خدمت امام رفتیم، یکی از فرماندهان نقشه‌ی جنگ را گذاشته بود و برای امام توضیحات می‌داد. هنوز حرف او تمام نشده بود، یک مرتبه امام دست خود را گذاشت و بلند شد، یک راست بلند شد. همه تعجّب کردند. یکی از حاضرین از امام پرسید: آقا مشکلی پیش آمد؟ فرمودند: نه. آقا ناراحتی پیدا کردید؟ نه. پس چرا بلند شدید، هنوز بحث تمام نشده است؟ فرمودند: نماز است، نماز. مرحوم صیاد می‌گوید: من از آن‌جا فهمیدم که جنگ ما، انقلاب ما برای نماز است. این بود که مرحوم صیاد هم بعد از آن جریان تقیّد داشت که نماز اوّل وقت خود را ترک نکند.

نکته‌ی دیگری که در امام بود عشق واقعی امام به حضرات معصومین علیهم السّلام بود. امام عاشق پیغمبر صلوات الله علیه بود. امام عاشق امیر المؤمنین علیه السّلام بود. امام عاشق امام حسین علیه السّلام بود. امام عاشق ائمّه‌ی هدی علیهم السّلام بود. انقلاب معجزه بود، هنر امام نبود. هنر مردم هم نبود. از این انقلاب‌ها دنیا زیاد کرده است. ولی هیچ کدام از آن‌ها سر و سامانی نگرفته است. بدون استثناء انقلاب‌هایی که در دنیا واقع شده است، در مدّت کوتاهی وارو شده است. بعلاوه ما انقلابی نداریم که کمک بیرونی نداشته باشد و در داخل پیروز بشود. این کلاً این‌جا است که تمام دنیا مقابل او بودند ولی امام جلو افتاد؛ با اسلحه پیروز نشد با خون پیروز شد. کسی با خون پیروز شده است امام است و خود ایشان هم فرمودند: پیروزی خون بر شمشیر بود. در این‌جا یک تجربه‌ی عینی بود. امام چون عاشق بود، به پیغمبر و ائمّه‌ی معصومین علیهم السّلام تأسّی می‌کرد و این هوشیاری و بیداری در امام که در طول تاریخ به اسلام جفا شده است، اسلام تقطیع شده است، اسلام مثله شده است، رکن اساسی اسلام تأمین زندگی و شئون عزّت جامعه‌ی اسلامی است. اسلام را در مسجد و کتاب‌ها و دعاها خلاصه کردند. هر کسی حکومت بکند، هر کسی هر غلطی بکند، مسلمان دیگر وظیفه‌ای نداشت. این بعد حکومتی و مدیریّتی و اجتماعی و دغدغه‌ی مردم داشتن، عین دغدغه‌ی دین داشتن است. «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»[۲۳] هر کسی صبح بکند، دغدغه‌ی مسلمان‌ها را نداشته باشد مسلمان نیست. آن وقت قدیم هر کسی از این کارها می‌کرد، می‌گفتند: این سیاسی است او را رها بکنید. سیاسی چیست یعنی چه! مسلمان است. مسلمان نمی‌تواند نسبت به سرنوشت مسلمان‌ها بی‌تفاوت باشد.

گریه‌ی سحر و نماز شب امام

 از دیگر رموزی که در امام بود دوام نماز شب توأم با گریه‌ی ایشان بود. امام حداقل آن‌طور که مرحوم علّامه شهید مطهّری نقل می‌کند؛ امام حداقل یک ساعت اشک سحر داشت.

 دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند        واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند.

ابتهال، طلبه‌های عزیز سحر بلند بشوید، گریه نکردید، زاری بکنید؛ دیدید بعضی از گداها چه کار می‌کنند. دیدید بچّه با مادر خود چه کار می‌کند. برای این‌که مادر را راضی بکند. ناله می‌کند، گاهی گریه‌ی او مصنوعی است ولی ناله می‌کند. ناله بکند اگر گریه‌ی واقعی نداشتید، تباکی بکنید خدا به شما گریه می‌دهد. گاهی ما ادا درآوردیم این را هم از آقای بهجت یاد گرفتیم، فرمودند: هر وقت نتوانستید گریه بکنید دست خود را این‌جا بگذار یا الله؛ آدم دوست دارد که در پیشگاه خدا اشک شرم بریزد. اشک خجالت بریزد. آدم بخواهد خدا می‌دهد. امام حداقل یک ساعت اشک سحر داشت. خوب معلوم است که عرش الهی را طوفان می‌کند. این که هنر امام نبود، پنجه در پنجه‌ی آمریکا و شوروی توأماً بگذارد؛ نه شرقی، نه غربی یک مملکت عقب افتاده‌ی جهان سومی. این قدر عرضه پیدا بکند، نه شرقی نه غربی و حقیقتاً هم همین کار را بکند. یک نظام نه شرقی نه غربی به وجود بیاورد. این هم یک مختصر عرض ادبی بود «لَئِنْ شَکَرْتُمْ»[۲۴] قدر خود را بدانید. افغانستان را می‌بینید چقدر بدبخت است. می‌دانید آمریکا با عراق چه کار کرد. می‌دانید سوریه را چه کار کردند. ولی ما جنگ کردیم، نمود ندارد. امنیت ما، امنیت کاملی است. اوضاع تمام عالم دارد به هم می‌ریزد.

لزوم منتظر امام زمان بودن

چه می‌دانید شاید آقای ما در پیش باشد. یکی از دوستان دوران طلبگی ما که گاهی هم مباحثه بودیم قبل از آن که این مسجد به این صورت دربیاید، این مسجد پایین از ایشان یک دهه هم دعوت کردیم آن‌جا منبر رفت. حضرت آقای اسلامی. فاضل است این‌جا هم منبر رفته است. شنیدم پسر طلبه‌ی ایشان از دنیا رفته است امروز یک زنگی زدم به او تسلیّت بگویم و عجب زنگ خوبی بود. گفت: فلانی این پسر من تازگی حالی پیدا کرده بود، بی‌قرار امام زمان علیه السّلام بود. وصیت نامه‌ی خود را در کاغذها -برای این‌که من ناراحت نشوم- به من تحویل داده بود حالا که از دنیا رفت، ورق زدم دیدم وصیت کرده است می‌دانسته است که می‌میرد. دیدم در جمکران زمین خریده است. بعد هم امسال آمد به من گفت: پدر اجازه بده من به قم برگردم، چون این‌طور که بعضی بزرگان می‌گویند و علائم آن هم نشان می‌دهد، ظهور امام زمان علیه السّلام نزدیک است و در نزدیکی ظهور همه جا به هم می‌ریزد. گفتند وقتی دین‌داری همه جا سخت شد، به قم بروید. در قم هم سخت شد به جمکران بروید. این‌قدر باور او قوی بوده است. این‌قدر انتظار او انتظار عینی بوده است که هم داشته است به قم منتقل می‌شده است. با این باور که آقا می‌آید بعد هم در جمکران زمین خریده است. اگر در قم دین‌داری سخت شد، به جمکران برود. انتظار واقعی را حضرت امام داشت. داشت خانه تکانی می‌کرد که صاحب خانه را بیاورد. لذا در امور خود هم می‌گفت: این کشور، کشور بقیه الله است. امام رفت ولی امامت نرفت. خلف صالح ایشان حقّاً همان نور را دارد و همان اعتقادات توحیدی را دارد و همان حالت عبودیّت و بندگی را دارد. شکر بکنید؛ از انقلاب خود خون شهدای خود پرچم ولایت خود را مراقبت بکنید.


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیات ۱۴ و ۱۵٫

[۳]– سوره‌ی نحل، آیه ۹۶٫

[۴]– سوره‌ی اعراف، آیه ۳۲٫

[۵]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۶۴٫

[۶]– سوره‌ی اعراف، آیه ۳۱٫

[۷]– سوره‌ی اعراف، آیه ۳۱٫

[۸]– الأمالی (للطوسی)، ص ۶۱۸٫

[۹]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۴٫

[۱۰]– سوره‌ی الرّحمن، آیات ۲۶ و ۲۷٫

[۱۱]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۴٫

[۱۲]– سوره‌ی انعام، آیه ۱۶۰٫

[۱۳]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۴٫

[۱۴]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۱۸٫

[۱۵]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۴٫

[۱۶]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۱۸٫

[۱۷]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۴٫

[۱۸]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۵، ص ۲۲۵٫

[۱۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۱۸٫

[۲۰]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۴٫

[۲۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۷، ص ۲۴۳٫

[۲۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۴۵٫

[۲۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۱۶۳٫

[۲۴]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۷٫