در این متن می خوانید:
      1. تبریک به مناسبت دهه‌ی مبارک فجر
      2. قرار گرفتن روح و جان در وجود انسان
      3. تمایزات بین انسان و حیوان
      4. قرآن آینه‌ی حقایق و واقعیّات
      5. فرق انسان کافر و انسان مؤمن
      6. رشد نکردن رتبه‌ی انسانی در کافران
      7. شرفیابی مرحوم آیت الله محمّد علی فشندی خدمت امام عصر (علیه السّلام)
      8. نقلی از حاج محمّد علی فشندی
      9. دارا بودن بلوغ در مسئله‌ی ولایت و ایمان
      10. رسیدن به درجه‌ی بلوغ فکری
      11. حبّ ایمان جهل تکوینی الهی
      12. فرمایشی از علی (علیه السّلام) درباره‌ی منافق
      13. منافق از دیدگاه قرآن کریم
      14. نکاتی راجع به نفاق و دورویی
      15. تحمیلی نبودن ایمان
      16. برتری مؤمنین بر یهود و نصار با امر به معروف و نهی از منکر
      17. امر به معروف نوعی عاطفه و بدعت انسانی
      18. رابطه‌ی قلبی اسلام و ایمان
      19. محبّت ایمان نشانه‌ای از وجود نور در حقیقت انسان
      20. انگیزه داشتن برای رسیدن به صراط مستقیم
      21. محبوبیّت داشتن و همجنس بودن با صلحا و ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام)
      22. معرّفی شدن شراب در قرآن کریم
      23. شراب ناب و خالص دادن خدای متعال به ابرار در بهشت
      24. خصوصیّات شراب ناب و خالص بهشتی
      25. ممزوج شدن مؤمن در شراب الهی
      26. حب به اهل بیت (علیهم السّلام) در قلب مؤمن
      27. قابل درک نبودن مظلومیّت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ * فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ * وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏ حَتَّى تَفی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ».[۱]

تبریک به مناسبت دهه‌ی مبارک فجر

دهه‌ی مبارک فجر، دهه‌ی پیروزی اسلام بر کفر، ایمان بر فسق، عدالت بر ظلم، خون بر شمشیر، مستضعفین بر مستکبرین، ایّام تجلّی قدرت خدا، اعجاز دین در عصر حاضر را به امام زمان خود و به ملّت شریف ایران و به رهبری عزیز خود و به شهیدان خود تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم.

قرار گرفتن روح و جان در وجود انسان

آیات کریمه‌ای که در این مجلس نورانی از مواعد و انوار این سفره بهره می‌گیریم، امشب هم یکی، دو نکته به عنایت الهی خدمت شما عرض می‌کنیم. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ» شما رسول الله دارید، رسول الله در دنیای شما است، در وجود شما است، شما یک جانی دارید، یک روحی دارید، یک حقیقتی دارید، یک وجودی دارید که دیگران آن را ندارند. خدا یک حقیقتی را وجود گیاه قرار داده که خاک آن را ندارد، حیوان روحی دارد که گیاه آن را ندارد، خدا در وجود انسان مزایایی قرار داده است که حیوان آن را ندارد.

تمایزات بین انسان و حیوان

به همین مناسبت مؤمن یک روحی دارد، یک جانی دارد، یک حقیقتی دارد. قراردادی نیست، این را خدا در وجود آدم قرار داده است، خدا در وجود مؤمن یک کمالی را، یک حقیقتی را مستقر کرده است، یک بینایی است، همان‌طور که ما فکر دارد، حیوان فکر ندارد، مؤمن یک بینایی و بصیرتی دارد، یک چیزی می‌فهمد که کافر آن را نمی‌فهمد.

قرآن آینه‌ی حقایق و واقعیّات

چرا قرآن کریم عدّه‌ای را «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ‏»[۲] فرموده است؟ این‌ها هم کر هستند، هم کور هستند و هم لال هستند و هم بی‌عقل هستند، قرآن به کسی فحش نمی‌دهد، خدا احتیاجی ندارد که عقده خالی کند، به کسی اتّهامی بزند، این‌ها نیست. قرآن آینه‌ی حقایق است، واقعیّت‌ها را برای بشر روشن کرده است.

فرق انسان کافر و انسان مؤمن

لذا آن گوشی که یک مؤمن برای شنیدن حقیقت و پیام‌های الهی دارد، کافر و ظالم آن گوش را ندارد، چشم باطنی که ما داریم، با یاد امیر المؤمنین صفا می‌کنیم، با یاد حضرت صدیقه‌ی طاهره، فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) یک احساسی داریم. با نام مبارک امام حسین و ائمّه‌ی اطهار که در زیارت شریفه‌ی جامعه‌ی کبیره عرضه می‌داریم «فَمَا أَحْلَى أَسْمَاءَکُمْ»[۳] چقدر نام شما شیرین است، ما این را متوجّه هستیم، یک آدم غرب‌زده‌ی غرب‌گرای مسخ‌شده‌ی در امور مادی برای او مسخره است، یعنی چه که نام علی شیرین است؟ یعنی چه که نام امام زمان شیرین است؟ ما می‌فهمیم شیرین است؛ وقتی که یا صاحب الزّمان می‌گوییم، وقتی یا زهرا می‌گوییم، وقتی یا رسول الله می‌گوییم، چیزی را درک می‌کنیم. این‌ها ترغیبی نیست، این یک حقیقتی است که خدای متعال به ما عنایت فرموده است، یک امر عینی خارجی موجودی است که خدای مصدّر در صورت‌گری انسان‌ها به ما صورتی داده است، به ما سیمایی داده است، به ما باطنی داده است که آن باطن ما احساسی دارد، ادراکی دارد که کفّار نسبت به آن عاجز هستند و متوجّه نمی‌شوند.

رشد نکردن رتبه‌ی انسانی در کافران

همین آیات کریمه‌ی «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ»[۴]یعنی این‌ها اصلاً رتبه‌ی انسانی پیدا نکردند، مرتبه و کلاس این‌ها کلاس حیوانیّت است، حیوان فقط به غذا، به مسائل جنسی در موسم خودش، به جا مشغول است، غیر از آن چیزی نمی‌فهمد، امّا مؤمن علاوه بر خوردن، علاوه بر لباس، علاوه بر مسکن، یک چیزهای دیگری را می‌فهمد، یک نیازهای دیگری را در وجود خودش احساس می‌کند. تا نیاز به امام زمان (أرواحنا له الفداء) به صورت یک بلوغ برای ما پیش نیاید، تا تلقین است، تا حرف است، تا ذهنیّت است، تا عطش عینی نیست امام زمان (علیه السّلام) تشریف نمی‌آورند.

 

شرفیابی مرحوم آیت الله محمّد علی فشندی خدمت امام عصر (علیه السّلام)

مرحوم آیت الله محمّد علی فشندی (أعلی الله مقامه الشّریف) بیش از ۴۰ بار خدمت امام عصر (أرواحنا فداه) رسیده است. جریان عرفات مرحوم آیت الله خوشبخت که شبی تا صبح امام زمان (أرواحنا فداه) در صحرای عرفات با حاج محمّد علی بوده است، مناجات‌های حضرت را که شنیده، برای او جدید بوده است، فکر کرده بود در مفاتیح و دعاهایی که علما در مجالس نیایش می‌خوانند، من این‌ها را نشنیدم، در ذهن خود نگه می‌دارم، در قلب خود نوای حضرت، سوز حضرت ثبت می‌شده و الفاظ و دعا و نیایش برای او دلنشین بوده است. گفته بود این‌ها را نگه می‌دارم و می‌نویسم، از علما می‌پرسم که این دعا کجا است، من چنین دعایی را نشنیدم. می‌گوید تا فکر کردم که من این‌ها را به یاد خود بسپارم بعد بپرسم، حضرت فرمودند: حاج محمّد علی این دعاها مخصوصاً امام زمان است و شما هم آن را فراموش می‌کنید و فراموش هم کرده بود.

نقلی از حاج محمّد علی فشندی

حاج محمّد علی می‌گوید من با عیال خود به مجسد مقدّس جمکران مشرّف شدیم. آن‌جا نماز امام زمان می‌خواندیم، داشتیم از مسجد بیرون می‌آمدیم، دیدیم یک سیّد مجلّل خرامان خرامان به سوی مسجد روان است، من به عیال خود گفتم معلوم است که این آقا سیّد با پای پیاده آمده است، حتماً تشنه است، ببریم به او آبی بدهیم. آب را خدمت حضرت آوردیم، تقدیم کردیم، -نمی‌دانستم خود حضرت است- و حضرت آب را از دست من گرفتند. من به حضرت عرض کردم آقا به مسجد می‌روید نماز می‌خوانید، دعا کنید تا ظهور حضرت نزدیک باشد و بیایند. حضرت فرمودند: اگر مردم به اندازه‌ی آب خوردن احساس نیاز به ما می‌کردند، ما می‌آمدیم.

ذهنیّات ما خوب است، به دعای ندبه هم می‌آییم، ولی بین خود و خدا اگر بچّه‌ی ما مریض نشود، اگر خطر آبرویی برای ما پیش نیاید، اگر طوفان جنگ نداشته باشیم، اگر فشار زندگی نداشته باشیم، چقدر یاد امام زمان می‌کنیم؟ چند بار دل ما بدون هیچ احتیاجی هوای حضرت کرده است و گفتیم به جمکران برویم شاید آقای خود را ببینیم. چند بار سر به بیابان گذاشتیم، بگوییم آقا جان کجا هستید؟ «لَیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوَى»[۵].

دارا بودن بلوغ در مسئله‌ی ولایت و ایمان

مسئله‌ی ولایت، مسئله‌ی ایمان یک بلوغ است. همان‌طور که بچّه تا بالغ نشده، زن گرفتن و تشکیل خانواده، تا دختری مادر نشده، تا پسری پدر نشده، شما هر چیزی بگویید ذهنیّت است، در عینیّت وجود شما پدری نیست، آن دختر خانمی که ازدواج نکرده است، بچّه‌ای در دامن او نیست، اصلاً نمی‌فهمد مادری یعنی چه. بچّه تا بالغ نشده نمی‌فهمد احتیاج به زن یعنی چه. این یک نوع بلوغ است.

رسیدن به درجه‌ی بلوغ فکری

خدای متعال به مؤمن یک بلوغی داده است، به مؤمن یک احساسی داده است، به مؤمن یک استعدادی داده است که کافر خود را از آن محروم کرده است. لذا این آیه‌ی کریمه می‌فرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ»[۶] پیغمبر در وجود شما است و شما که دل به او دادید، دنبال او می‌روید، دل هر کجا است آدم آن‌جا است. -چون با منی در یمنی، پیش منی- فاصله‌ی جسمی، تبعیّت جسمی مهم نیست. تبعیّت حقیقت رسالت است، این نور نبوّت، نور اسلام در وجود شما است و این‌که شما از پیغمبر تبعیّت می‌کنید، این تبعیّت یک تبعیّت سیاسی، مقطعی نیست. وجود شما آن طرفی است، گرایش و میل و کشش شما به آن سمت است. -تا یار که را خواهد و میلش به که باشد- او شما را می‌برد نه این‌که شما دارید می‌روید، او شما را می‌برد. چرا؟ «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ».

حبّ ایمان جهل تکوینی الهی

این محبوبیّت ایمان، جهل تکوینی الهی است. «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» نه این‌که خدای متعال تشریعاً تشویق کرده که شما مؤمن باشید، دل شما یک گوهری است، یک قماشی است که با ایمان همخوانی دارد، محبّت، سنخیت است.

فرمایشی از علی (علیه السّلام) درباره‌ی منافق

حضرت امیر (علیه السّلام) فرموده: اگر تمام دنیا را یک لقمه کنند و در کام منافق بگذارند که او من را دوست داشته باشد، من را دوست نخواهد داشت. شما با پول نمی‌توانید دل بخرید، با تفریحات هم نمی‌توانید دل بخرید، طوفان چرا، هیجان چرا، ولی ریشه‌دار نیست.

حضرت امیر (علیه السّلام) فرمود: مؤمن را اگر قطعه قطعه کنند این تعبیر من است، ولی من از فرمایش حضرت علی (علیه السّلام) این‌طور می‌فهمم- «لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی هَذَا عَلَى أَنْ یُبْغِضَنِی مَا أَبْغَضَنِی»[۷] اگر با این شمشیر دماغ او را بزنم -دماغ او را بزنم یعنی کنم یعنی قطعه قطعه کنم- که با من دشمن شود، با من بد شود، «مَا أَبْغَضَنِی» ممکن نیست با فشارهای اقتصادی، با طوفان‌های غریزی مؤمن دست از علی بردارد، هر چقدر هم فشار زیاد باشد، در اوج فشار باز نام علی را صدا می‌‌زند. اگر چیزی به ما بدهد یا علی می‌گوییم، اگر چیزی نداشته باشیم باز هم یا علی می‌گوییم.

منافق از دیدگاه قرآن کریم

لذا مسئله‌ی تحریم و فشار و تهدید برای شیعه‌ای که یک سرمایه‌ای دارد و این سرمایه تلقین نیست، خدا در وجود او قرار داده است، یک چیزی را دارد که آن‌ها ندارند. «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» وقتی شما به آن طرف جذبه دارید، هر چه به او نزدیک می‌شوید از طرف دور می‌شوید. «وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ». لذا حب و بغض مقابل هم هستند، قابل جمع هم نیستند، آدم کسی را دوست دارد، با دشمن او فاصله گرفته است، نمی‌تواند با دشمن او هم بسازد و کسانی هم که دم از انقلاب و اسلام می‌زنند، امّا با ضد انقلاب و با کفّار هم سازش روحی دارند، این‌ها دو رویی هستند. این‌ها را قرآن کریم منافق نامیده است.

نکاتی راجع به نفاق و دورویی

«وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ‏»[۸] وقتی با آن‌ها خلوت می‌کنند، می‌گویند زمینه درست کنید، ما رأی بیاوریم، ما با شما هستیم، وقتی با انقلابیون هستند، می‌گویند ما گفتمان امام را داریم، ما خط امام را می‌رویم این نفاق است. نمی‌شود آدم هم دنیای استکبار و قدّاران امریکا و فریبکاران و آدم‌کش امریکا را دوست داشته باشد و هم شهداء را دوست داشته باشد، خط امام را دوست داشته باشد.

تحمیلی نبودن ایمان

این‌که چند نکته این‌جا است، یکی این‌که ایمان تحمیل نیست، باید زمینه و عطش باشد. این عطش ایمان، این کشش به سوی ایمان یک امر وجودی است، یک بلوغ است، یک استعداد است، یک خاص و عطش است، این یک نکته است که تحمیل نیست. «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»[۹] این بیان حقیقت است نه این‌که «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» یعنی امر به معروف نکنید، هر کسی هر کاری خواست انجام بدهد. اگر آن‌طور باشد با آیات «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»[۱۰] تناقض دارد.

برتری مؤمنین بر یهود و نصار با امر به معروف و نهی از منکر

این آیه‌ی کریمه، این آیه‌ از امر به معروف و نهی از منکر می‌گوید. اصلاً این امتیاز و برتری که شما بر یهود و نصارا دارید، همین مسئله‌ی امر به معروف و نهی از منکر است. اگر این را نداشته باشید شما خیر امّت نیستید، خیر آل سعود هستید. این نظارت عمومی، دلسوزی کردن به همنوع این امر به معروف بالاترین دلسوزی است، آدم بی‌تفاوت نباشد، بشر در جهنّم بیفتد، در گودال بیفتد، در لجن  شراب غوطه بخورد، به سرقت آلوده شود، به انواع امیال حیوانی خودش را آلوده کند و سقوط کند.

امر به معروف نوعی عاطفه و بدعت انسانی

این‌که دل آدم می‌سوزد و دست خود را می‌گیرد به هر بهانه‌ای او را بیرون می‌کشد، این عاطفه‌ی بشری است. این بدعت انسانی است و این خیر دینی است که «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ». وسیله‌ی خیلی خوبی است، این جامعه‌سازی است، فرهنگ‌سازی عمومی است، نظارت عمومی است و پیشگیری از سقوط خود ما است. وقتی بیماری عمومی شد من هم بیمار می‌شوم، این‌طور نیست که خود من سالم بمانم. اگر من برای سلامت جامعه حساس نبودم، ناسلامتی در وجود من هم سرایت می‌کنم، من هم آرام آرام مریض می‌شوم.

رابطه‌ی قلبی اسلام و ایمان

لذا مسئله‌ی«لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»[۱۱] امر تکوینی را می‌گوید یعنی محال است انسان مجبوراً یک کسی را مسلمان بکند، اسلام و ایمان امر قلبی است، امر باطنی است. این‌که به زبان نیست انسان بگوید من مسلمان هستم و مسلمان بشود. اگر مادر شما بگوید من مادر تو نیستم، واقعاً مادری از او سلب می‌شود؟ امکان ندارد، مادری به شناسنامه نیست. خدای متعال یک چیزی در وجود مادر قرار داده است، او یک احساسی دارد، یک کششی دارد، یک حرکتی در وجود او است، یک رابطه‌ی بین مادر و فرزند وجود دارد که بین دایه و بین پرستار و مریض این رابطه نیست، بین مادر و فرزند این رابطه است، پدر هم همین‌طور است. عاشق و معشوق هم همین‌طور است. یک ارتباط است، یک هماهنگی وجودی که خدای متعال قرار داده است.

محبّت ایمان نشانه‌ای از وجود نور در حقیقت انسان

«وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ»[۱۲] این محبّت ایمان نشان می‌دهد که هر کس ایمان دارد، دل او، سویدای قلب او، حقیقت وجودی او نور دارد «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»[۱۳] کسی که خدا در وجود او نور قرار ندارد، او نور ندارد. لذا فرمود: اگر خواستید ببینید خیری در وجود شما است یا نه، خودتان را محک بزنید. اگر شما خدا را و اولیای خدا را دوست می‌داشتید و با دشمنان خدا احساس بیگانگی می‌کردید، بدانید در شما خیری است، ولی اگر این‌طور نبود، نسبت به امام زمان احساس ندارید، وقتی نام مبارک امیر المؤمنین برده می‌شود، هیچ احساسی ندارید، وقتی یاد مظلومیّت حضرت زهرا می‌افتید هیچ احساسی ندارید، این‌ها تصنّعی نیست، باید در وجود آدم باشد.

انگیزه داشتن برای رسیدن به صراط مستقیم

«وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»[۱۴]. این «أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» راشدون یعنی مبتنی، یعنی ره‌یافته؛ راه، راه بیرونی نیست، خدا دل‌ها را هدایت می‌کند یعنی «مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ‏»[۱۵] هر کسی خدا را بخواهد، به صراط مستقیم هدایت می‌کند، امّا این صراط از این‌جا تا مکّه نیست که اگر آدم از این‌‌جا تا مکّه رفت، صراط مستقیم را پیموده و به خدا رسیده است. ممکن است کسی مکّه رفته باشد، مکّه نرفته باشد، -به طواف کعبه رفتم، به حرم ره ندادند- مگر با ارتباط فیزیکی است؟! همه‌ی این‌ها به انگیزه‌ها و اندیشه‌ها برمی‌گردد، به واقعیّت‌های وجودی انسان برمی‌گردد.

محبوبیّت داشتن و همجنس بودن با صلحا و ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام)

اگر در دل شما نسبت به نماز، نسبت به قرآن، نسبت به ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام)، نسبت به شهداء، نسبت به اولیای الهی، صلحا محبوبیّت بود، اگر دیدید این‌ها را دوست دارید، دل شما با آن‌ها است، معلوم می‌شود که خدای متعال وجود شما را، گوهر شما را، جنس شما را با این‌ها هم جنس کرده است. شما نسبت به پیغمبر ناجنس نیستید، هم جنس هستید، شما مجانست دارید، قماش وجود شما به امیر المؤمنین می‌خورد، به امام زمان (علیه السّلام) می‌خورد.

 «شِیعَتَنَا خُلِقُوا مِنْ طِینَهٍ مَخْزُونَهٍ»[۱۶]، «خُلِقُوا مِنْ طِینَهٍ مَخْزُونَهٍ» یعنی چه؟ دیدید وقتی داخل ظرفی آب می‌ریزند، پر که می‌شود سر ریز می‌کند. این پیمانه‌ی وجود حضرات معصومین (علیهم السّلام) اگر ریزش کرده، آن قطراتی که از آن چکیده  است ما شدیم. ما از فاضل طینت آن‌ها هستیم، خمیر وجود ما از آن‌ها است.

معرّفی شدن شراب در قرآن کریم

در قرآن کریم چند بار شراب معرّفی شده است، این‌ها شراب‌هایی است که «وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّهٍ لِلشَّارِبینَ»[۱۷] نهر است، شراب در این نهر جریان دارد، امّا شراب آن‌جا آدم را هوشیار می‌کند، هم دهان را خوشبو می‌کند و هم این‌که برای انسان سردرگمی نمی‌آورد، هذیان نمی‌آورد. «لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ»[۱۸]این یک شرابی است که درست برخلاف شراب‌های دنیا است. این یک نوع شراب است.

شراب ناب و خالص دادن خدای متعال به ابرار در بهشت

یک نوع شراب است که خدای متعال فرمود: «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفی‏ نَعیمٍ * عَلَى الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ *…* یُسْقَوْنَ مِنْ رَحیقٍ مَخْتُومٍ».[۱۹] خدای متعال به این‌ها شراب ناب می‌دهد، شراب خالص می‌دهد، امّا این شراب خالص در بسته است، مُهر شده است یعنی مثل نهر نیست که هر کسی بتواند کنار نهر بخورد، این شراب خصوصی است، دست نخورده است، هیچ کسی نمی‌داند چه مزه‌ای دارد. «یُسْقَوْنَ مِنْ رَحیقٍ مَخْتُومٍ».

خصوصیّات شراب ناب و خالص بهشتی

امّا این «مِنْ رَحیقٍ مَخْتُومٍ» یک خصوصیّت دیگری دارد؛ یکی این‌که شراب، شراب سرّی است، شراب خصوصی است، شراب عمومی نیست. نکته‌ی دوم این است که «وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنیمٍ»[۲۰] خدای متعال این را آمیخته است، با تسنیم ممزوج کرده است. -تسنیم از سنام است، کوهان شتر را سنام می‌گویند، سنام یعنی بلندا- تسنیم بالا است، از آن‌جا که ریزش‌هایی می‌کند، مدام قطراتی می‌چکد، آن قطره‌های چکیده‌ی از تسنیم را خدای متعال شراب ناب ریخته است و به خورد «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفی‏ نَعیمٍ» می‌دهد. به خود ابرار می‌دهد. امّا آن تسنیم برای کیست؟ آن تسنیم «عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ»[۲۱] آن مخصوص مقرّبین است.

ممزوج شدن مؤمن در شراب الهی

من هم ظاهر این آیات را قبول دارم و هم فکر می‌کنم وجود اقدس حضرات معصومین (علیهم السّلام) خودشان شراب الهی هستند. این «وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنیمٍ» وجود مؤمن از آن حقیقت مطلق ممزوج شده است، وجود آن‌ها دریای بی‌سابق است، از آب آن دریا یک قطراتی در وجود او ریخته شده است. لذا اگر کسی:

گر بشکافند سراپای من                      جز تو نیابند در اعضای من

حب به اهل بیت (علیهم السّلام) در قلب مؤمن

«لَوْ فَتَّشُوا قَلْبِى لَالْفَوْا بِه             سَطْرَیْنِ قَدْ خُطَّا بِلَا کَاتِبِ

الْعَدْلُ وَ التَّوْحِیدُ فِى جَانِب                   وَ حُبُّ أهْلِ الْبَیْتِ فِى جَانِبِ»[۲۲]

 می‌گوید اگر دل من را تفتیش بکنند دو چیز از دل من پیدا می‌شود: یکی توحید است، دوم حب به اهل بیت عصمت و طهارت است. آن شرابی که خود خدا از ذات خودش در وجود آن‌ها قرار داده است «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»[۲۳] آن وجود نازنین پیغمبر و ائمّه‌ی معصومین (سلام الله علیهم أجمعین) است. همان‌گونه شرابی که خدا در بهشت به ما می‌دهد، تسنیم نیست. «وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنیمٍ»[۲۴] ممزوج از تسنیم است. وجود ما در این‌جا ممزوج از تسنیم وجود حضرات ائمّه معصومین (سلام الله علیهم أجمعین) است.

قابل درک نبودن مظلومیّت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)

این ماه، ماه صدّیقه‌ی طاهره است. مظلومیّت حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای ما قابل درک نیست و الّا می‌مردیم کسی بداند چه بلایی بر سر فاطمه آمده است، طاقت نمی‌آوردیم. مرحوم کاشف الغطاء کتابی به نام فردوس اعلی دارند. ایشان در آن‌جا می‌گوید مگر می‌شود آدم باور کند دختر پیغمبر را سیلی زدند؟! امّا مرحوم آیت الله حاج محمّد حسین اصفهانی، استاد آقای بهجت که محقّق بزرگ است. ایشان می‌گویند: «وَ جَاوَزَ الحَدَّ بِلَّطمِ‏ الخَدَّ» سیلی به صورت فاطمه زدند. در وسط کوچه جلوی بچّه‌ها او را کتک زدند.

(روضه‌خوانی)


[۱]– سوره‌ی حجرات، آیات ۷ تا ۹٫

[۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۸٫

[۳]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۶٫

[۴]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۷۹٫

[۵]– بحار الأنوار، ج ‏۹۹، ص ۸۷٫

[۶]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۷۷٫

[۸]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۴٫

[۹]– سوره ی بقره، آیه ۲۵۶٫

[۱۰]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۱۰٫

[۱۱]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۵۶٫

[۱۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۱۳]– سوره‌ی نور، آیه ۴۰٫

[۱۴]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۱۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۴۲٫

[۱۶]– بحار الأنوار، ج ‏۲۶، ص ۱۳۰٫

[۱۷]– سوره‌ی محمد، آیه ۱۵٫

[۱۸]– سوره‌ی واقعه، آیه ۱۹٫

[۱۹]– سوره‌ی مصطفّفین، آیات ۲۲ تا ۲۵٫

[۲۰]– همان، آیه ۲۷٫

[۲۱]– همان، آیه ۲۸٫

[۲۲]– امام شناسى، ج ‏۱۶-۱۷، ص ۴۹۶٫

[۲۳]– سوره‌ی انسان، آیه ۲۱٫

[۲۴]– همان، آیه ۲۷٫