در این متن می خوانید:
      1. تبریک به مناسبت ایام ربیع الأول
      2. علّت نامگذاری ماه ربیع به عنوان هفته‌ی وحدت
      3. الفت و نزدیکی پیامبر به انسان‌ها
      4. عمیق‌ بودن ولایت پیامبر بر انسان
      5. قراردادی بودن ارتباطات در امور دنیوی
      6. هماهنگ بودن امّت و نظام در یک جامعه
      7. ناگسسته بودن روابط بین والدین و فرزند
      8. داوری امیر المؤمنین (علیه السّلام) بین دو مادر
      9. عدم انکار روابط بین مادر و فرزند
      10. آثار ولایت حضرت یوسف (علیه السّلام)
      11. سیر باطنی و الهی حضرت یوسف (علیه السّلام)
      12. سوره‌ی یوسف، سوره‌ی ولایت و باطن نبوّت
      13. اتهام دزدی به یکی از برادران حضرت یوسف
      14. دست گذاشتن روی سینه‌ی ارحام برای آرام شدن آن‌ها
      15. تکوینی بودن تقسیم ارث از نظر طبقات
      16. قابل سلب نبودن ولایت قراردادی
      17. اراده و اختیار داشتن برای انجام کاری
      18. رابطه‌ی تکوینی پیامبر با انسان‌ها
      19. پیغمبر روح خدا است
      20. عجین شدن با پیغمبر و پیدایش روح جدید در انسان
      21. خالص بودن حیات طیبه
      22. لبیک گفتن به پیامبر و دور شدن از بدی‌ها
      23. انقطاع از پیغمبر و گرفتار شدن در مشکلات
      24. سنگین شدن بار مشکلات انسان‌ها روی دوش پیغمبر
      25. تجلّی صفات خدا در وجود نازنین پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و آله)
      26. رحیم و رئوف بودن پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله)
      27. صدای وا امتّاه پیغمبر در صحنه‌ی عرصات
      28. ندای دو صدا در روز قیامت

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خاتَمِ المُرسَلینَ طَبِیبِنا حَبیبِنا شَفیعِ ذُنوبِنا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِین عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَه وَ نُصرَتَه وَ رِضاهُ و رَحمَتَه وَ اللَّعنُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

تبریک به مناسبت ایام ربیع الأول

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ * فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً…».[۲]

ایّام مبارک میلاد آخرین ذخیره‌ی الهی در سلسله‌ی انبیاء یعنی حضرت ختمی مرتبت را به محضر شریف امام عصر (أرواحنا فداه) و همه‌ی مؤمنین و شما عزیزان پاک دلان تبریک و تهنیت عرض می‌کنم.

Sadighi-13950922-Masjed-ThaqalainSite (1)

علّت نامگذاری ماه ربیع به عنوان هفته‌ی وحدت

۱۲ ربیع بر حسب قول مشهور در میان اهل سنّت و قول غیر مشهور در میان علمای امامیّه میلاد حضرت رسول است و ۱۷ همین ماه بر حسب مشهور بین علمای ما میلاد مسعود پیامبر است و مقارن با میلاد امام جعفر صادق (علیهم الصّلاه و السّلام) است. این چند روز بین ۱۲ و ۱۷ ربیع را از زمان امام راحل (أعلی الله مقامه الشّریف) به عنوان هفته‌ی همگرایی، الفت، تقریب، کاستن از دشمنی‌ها، ید واحده شدن امّت اسلامی در برابر کفّار هفته‌ی وحدت نام گرفته است.

Sadighi-13950922-Masjed-ThaqalainSite (9)

الفت و نزدیکی پیامبر به انسان‌ها

ما به مناسبت میلاد مسعود پیامبر در ارتباط با بحث خود که این آیه‌ی مبارکه‌ی سوره‌ی حجرات است «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ … وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» چند نکته‌ای به کمک آیات دیگر به محضر شما فرهیختگان تقدیم می‌داریم. یک نکته این است وجود نازنین پیامبر اکرم به عنوان روح عالم، جان عالم از همه‌ به ما بعد از خدا نزدیک‌تر است، از همه به ما مهربان‌تر است، از همه کس بیشتر هوای ما را دارد و مصالح را بیش از خود ما می‌دانند و مشکلات ما را او از ابتداء در خزائن الهی دیده است، با مقدّرات ما آشنایی دارد.

عمیق‌ بودن ولایت پیامبر بر انسان

یک چنین پیامبری از دیدگاه قرآن کریم بر ما ولایت دارد، امّا ولایت پیغمبر که از جان ما، از خود ما به ما عمیق‌تر است که فرمود: «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۳] پیغمبر نسبت به مؤمن اولی به است، از خودش و ولایت خود عمیق‌تر و وسیع‌تر است.

Sadighi-13950922-Masjed-ThaqalainSite (8)

قراردادی بودن ارتباطات در امور دنیوی

هر چقدر روی این نکته تحقیق شود، بررسی شود، محاسبه شود ارزش دارد. در حکومت‌های قراردادی یک کسی شاه مملکت می‌شود، یک کسی رأی می‌آورد رئیس جمهور یک مملکت می‌شود، یک کسی در مجلس رأی اعتبار می‌گیرد وزیر یک کشور می‌شود. این ریاست جمهوری، این سلطنت، این وزارت، این مدیریت‌هایی که جامعه‌ی ما با آن مواجه هستند، هیچ کدام امیر تکوینی است، امر قراردادی است. یعنی از نظر وجودی رئیس جمهور با بنده و جناب عالی هیچ ارتباط انجذاب و جذبه ندارد، گویا یک آدم مستقلی برای خودش است، ما هم یک آدم‌هایی برای خود هستیم.

هماهنگ بودن امّت و نظام در یک جامعه

وزاری مملکت هم همین‌طور است، نماینده‌های مملکت هم همین‌گونه هستند؛ مردم به یک وحدت اعتباری به عنوان حکومت یک کشور، نظام یک کشور رأی دادند، کسی رئیس جمهور شده است، عدّه‌ای وزیر شدند، عدّه‌ای نماینده شدند، عدّه‌ای بر این مملکت سمت‌هایی مثل قضاوت دارند، همه دست به دست هم دادند، امّت واحده هم هستیم یک مجموعه‌ای از انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان است که همه در دنیا به عنوان یک امّت و یک نظام به حساب می‌آیند. با کشوری جنگی پیش بیاید، ملّت ما، نظام ما هماهنگ هستند، ده سال در برابر قدرت سلطه‌ی آمریکا، دنیای غرب و شوروی این مملکت جنگیده است و در دوران جنگ و دفاع مقدّس نشان دادند یک ملّت شایسته است، از عهده‌ی جنگ جهانی برمی‌آید، ید واحده هستند، ایثارگر هستند، شجاع هستند، جان بر کف هستند، دیندار هستند، ولایت‌پذیر هستند و برای رضای خدا جوان‌های خود را دادند و جوان‌های ما برای رضای خدا رفتند.

Sadighi-13950922-Masjed-ThaqalainSite (7)

ناگسسته بودن روابط بین والدین و فرزند

این نوع هم‌گرایی‌ها، هم‌فکری‌ها، تعاون‌ها ممکن است با یک تربیت‌هایی در کشورهای دیگر هم باشد، امّا یک نوع ارتباطی بین مادر و فرزند است، بین پدر و فرزند است، بین ارحام «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فی‏ کِتابِ اللَّهِ»[۴] میان برادر و خواهر علاوه بر این‌که ما شناسنامه می‌گیریم، پدر و مادر ما مشخّص است، شناسنامه‌ی برادران و خواهران با ما مشترکاتی دارد، ولی ما در عمق وجود خود نسبت به پدر و پدر صرفاً امر قرارداد و شناسنامه نیست. آن روزگاری هم که شناسنامه نبود، رابطه‌ی پدر و فرزند رابطه‌ی ناگسستنی بود. مادر با فرزند خودش یک ارتباطی جدای از ارتباطات اداری و قراردادی که مصوب باشد یا نباشد، حکم دادگاه باشد یا نباشد منوط به این‌ها نیست. لذا ایثاری که مادر می‌کند رابطه‌ی قراردادی نیست، هیچ وقت پرستار بیمارستان که پول زیادی هم بگیرد نمی‌تواند کار مادر را انجام بدهد. مادر در عمق وجود خود نسبت به فرزندش یک جوششی دارد.

داوری امیر المؤمنین (علیه السّلام) بین دو مادر

در قضاوت‌های مولی الموحّدین، امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) همه آشنا هستید که دو خانم سر یک بچّه با هم منازعه داشتند، هر دو ادّعای مادری داشتند، می‌گفتند این بچّه‌ی ما است. چون نزاع قابل حل نبود، از حضرت امیر (علیه السّلام) داوری خواستند که مولا شما حکم کن، حضرت فرمود: حکمی می‌کنم که مسئله مشخّص شود. این‌طور شد قنبر شمشیر امیر المؤمنین، ذوالفقار امیر المؤمنین را به حضرت علی تقدیم داشت. امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: الآن من با این شمشیر می‌خواهم این بچّه را نصف کنم، دو شقه می‌کنم که یک شقه برای تو باشد، یک شقه هم برای او باشد. آن‌که مادر بود او لرزید گفت: یا امیر المؤمنین بچّه برای من نیست، من نمی‌خواهم، به او بده. امّا آن‌که مادر نبود هیچ مشکلی برای او نبود که بچّه کشته شود، مادر نمی‌تواند داغ بچّه را ببیند. حضرت علی با این وضعیّت طبیعی و روانی هم به ما یک درس داد که هیچ کس مادر شما نمی‌شود، قدر مادر خود را بدانید، هیچ کس پدر آدم نمی‌شود.

Sadighi-13950922-Masjed-ThaqalainSite (6)

عدم انکار روابط بین مادر و فرزند

این ارتباط، ارتباط شناسنامه‌ای نیست، ارتباط تصویب دولت نیست، رأی مجلس نیست، آرای عمومی نیست. یک چیزی است که خدا در وجودش قرار داده است. یک سیم نامرئی از قلب مادر نسبت به بچّه مرتبط است، کاری نمی‌شود کرد. حالا همه‌ی دادگاه‌های دنیا جمع شوند، حکم بدهند فلانی مادر فلانی نیست، با حکم دادگاه آن حقیقت عوض می‌شود؟ عوض نمی‌شود. اگر دادگاهی، مجلسی، قانونی از یک پدری، از یک مادری سلب پدری یا سلب مادری بکند، یعنی این حقیقت، این نور، این کشش، این گرما در وجود او خاموش می‌شود؟ خاموش نمی‌شود، چنین چیزی امکان ندارد. در فامیل‌ها هم همین‌طور است.

آثار ولایت حضرت یوسف (علیه السّلام)

روایت دارد حضرت یعقوب که بچّه‌های خود را نزد حضرت یوسف فرستاد و حضرت یوسف هم مأمور بود، او اهل ولایت بود، اهل باطن بود این‌که با قاطعیّت اعلان می‌کند پیراهن من را ببرید و بر روی پدرم بیندازید «یَأْتِ بَصیراً»[۵] چشم نابینای پدر من با پیراهنم شفا پیدا می‌کند. دست نزد، دعا نخواند، فوت نکرد، نفس حضرت یوسف آن‌جا نبود، پیراهن، پارچه‌ی جامع! پیراهنی که در تن حضرت یوسف است، قرآن کریم می‌گوید: حضرت یوسف گفت: این پیراهن را ببرید و به سر پدرم بیندازید، چشم‌های پدرم باز می‌شود. «فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً»[۶] بشیر همین که پیراهن را روی صورت حضرت یعقوب انداخت، چشم‌های حضرت یعقوب باز شد. سبحان الله یک پیراهن چه خاصیّتی داشت؟! چا ماده‌ای داشت، از کدام داروهای گیاهی استفاده شده بود؟! از کدام داروهای شیمیایی استفاده شده بود؟! خدا می‌داند هیچ کدام از این چیزها نبود. این اثر ولایت حضرت یوسف پیغمبر بود.

Sadighi-13950922-Masjed-ThaqalainSite (5)

سیر باطنی و الهی حضرت یوسف (علیه السّلام)

لذا بچّه‌های حضرت یعقوب که آمدند و کارهایی که حضرت یوسف انجام می‌دهد مثل کارهایی که حضرت خضر انجام داد، یوسف در تمام این فراز و نشیب‌ها یک جا خودش را آشکار نکرده است، هیچ جا نگفته من پسر چه کسی هستم و از کجا آمدم. در زندان بود، در بازار خرید و فروش شده، در دربار بوده، احدی خبری ندارد که اصل و نسب او چه کسانی هستند، از کجا آمده است. یک انسان مأمور بود، مثل حضرت خضر بود، دارای اسرار بود، به سادگی نبود که یوسف آمد و یک کاری انجام داد و خوابی دید و تعبیر شد، این‌ها نیست. یک سیر باطنی بود، یک سیر الهی بود.

سوره‌ی یوسف، سوره‌ی ولایت و باطن نبوّت

خداوند متعال سوره‌ی یوسف را سوره‌ی ائمّه‌ی ما قرار داده است، سوره‌ی ولایت است، باطن نبوّت است. یعقوب پیغمبر است، سر جای خودش نشسته است، ولی یوسف سیر باطنی می‌کند، سیر ولایی می‌کند و می‌داند کار به کجا می‌کشد، از ابتدا با یک آرامشی… هیچ جا جزع و فزع نکرده است، هیچ جا داد و فریادی، جوسازی برای کسی نکرده است، کار خود را انجام می‌دهد.

Sadighi-13950922-Masjed-ThaqalainSite (4)

اتهام دزدی به یکی از برادران حضرت یوسف

این حقیقت که حضرت یوسف اهل باطن بود، برادران موقعی که حضرت یوسف را می‌زدند و می‌خواستند او را بکشند، یکی از برادران گفت: چرا او را می‌کشید، داخل چاه بیندازیم هر چه شد، شد. جان یوسف را از کشتن این‌ها نجات داد. بیش از آن‌که به یوسف خدمت کرده است، به برادرهای خود خدمت کرده است، نگذاشته آن‌ها قاتل یک پیغمبر و پسر پیغمبر شوند. چه خدمتی به این‌ها کرده است. حضرت یوسف می‌خواست او را نگه دارد، او را از دیگران جدا کند، از آن‌ها جدا بود، قماش آن‌ها فرق داشت، این با آن‌ها یکی نبود. دستور داد یک چیزی داخل بار او بگذارند، یک کاسه‌ای از دربار را داخل بار او گذاشتند بعد هم آمدند اعلان کردند «أَیَّتُهَا الْعیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ»[۷] ای غافله‌ای که آمدید از ما متاع گرفتید، بار خود را بستید، شما سارق هستید. گفتند ما هر کاری انجام دادیم، ولی سرقت در شأن ما نیست، بالاخره گشتند و این کاسه را در رحل آن برادر یافتند.

این هم یک نکته است، چیزی بار ما نباشد، ما را نزد خود نگه نمی‌دارند. ملک بخواهد کسی را نگه دارد باید چیزی بار او باشد. نمی‌دانم با امام زمان خود دلی دارید، می‌توانید با صداقت بگویید آقا چیزی بار من نیست، ولی شما این کاره هستید، یک چیزی داخل بار من بگذارید که به خاطر آن یک چیز ما را نگه دارند و الّا چیزی بار ما نیست، دست ما خالی است، بار ما هم خالی است، هیچ چیزی نداریم نه نماز ما نماز است، نه روزه‌ی ما روزه است، نه قیل و قال ما باطن دارد.

من اخیراً گاهی در نماز برای خود اندوهگین می‌شوم و در همان حالی که نماز می‌خوانم، حضوری که نداریم، به خدا می‌گویم خدایا اگر می‌خواهی من را بزنی تو را به خداییت با نمازم من را نزن، آدم به خانه‌ی تو آمده، پناه آورده که نمازی بخواند حالا اگر نماز او قاطی داشته باشد، خود این نماز موجب عذاب من باشد چه کاری انجام می‌دهیم؟ هیچ چیزی بار ما نیست. امّا یوسف که می‌خواهد او را در دربار نگه دارد یک چیزی داخل بار او گذاشت بعد او را متّهم کرد. این همه لطف بود، ظاهر آن «إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ» را گذاشته بود که این اتهام را…

اگر با دیگرانش بود میلی          چرا جام مرا بشکست لیلی

اگر یک عنوان و آبرومندی می‌داد، دلیل بر خصوصیّت نبود، ولی خواست او را مخدوش کند مثل کار حضرت خضر که این کشتی را سوراخ کرد تا سالم به مقصد برسد. حضرت یوسف این بچّه را مثل کشتی ناقص کرد، به عنوان سارق نگه داشت و الّا معلوم نبود نتیجه این‌طور باشد.

Sadighi-13950922-Masjed-ThaqalainSite (3)

دست گذاشتن روی سینه‌ی ارحام برای آرام شدن آن‌ها

آن‌ها که دیدند این‌گونه شد، خدا یک قدرتی در فرزندان انبیاء قرار داده بود می‌توانستند با یک فریادی به هم بریزند. این‌طور که در روایت آمده است حضرت یوسف به فرزند خودش گفت: برو به آن کسی که می‌خواهد فریاد بزند، دستی روی سینه‌ی او بگذار. وقتی رحم را مسح می‌کند یک آرامشی برای او پیش می‌آید این هم روایت است. وقتی یکی از ارحام شما ناراحت است، بروید دست او بگیرید، بروید او را ببوسید، او را مسح کنید این مایه‌ی آرامش او می‌شود. لذا فرزند یوسف وقتی آمد دست خود را روی سینه‌ی او گذاشت، او را بغل گرفت او دید دیگر نمی‌تواند آن فریاد را بزند. آن خروشی که موجب انعکاس تکوینی در آن‌جا بود و بلایی نازل می‌شد یا می‌توانست آن‌جا را به هم بریزد، تعجّب کرد ما که این‌جا فامیلی نداریم، چه شد که من نتوانستم این داد را بزنم؟

تکوینی بودن تقسیم ارث از نظر طبقات

این‌که در قرآن کریم دارد «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ‏»[۸] اولو الارحام همین‌طور به ترتیب در ارث طبقات دارد، تقسیم ارث از نظر طبقات مبتنی بر تکوین است، رابطه‌ای که بین پدر و فرزند است، رابطه‌ای که بین مادر و فرزند است، رابطه‌ای که بین برادر و برادر است این‌ها رابطه‌های قراردادی نیست، این‌ها را خدای متعال در وجودشان، در حقیقت‌شان، در تکوین‌شان یک چیزهایی قرار داده است، دیگرانی که این نسبت را ندارند، این ارتباط را هم ندارند.

قابل سلب نبودن ولایت قراردادی

حالا وجود نازنین این ولایت را دارد «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۹] ولایت، ولایت قراردادی است مثل اختیارات رئیس جمهور است؟ اختیارات رهبری در قانون اساسی همه‌ی اختیارات ولی فقیه نیست، ولی فقیه در چهارچوب قانون اساسی باشد یا نباشد. مردم امیر المؤمنین را خانه‌نشین کردند، ولی ولایت امیر المؤمنین قابل سلب نیست. همان‌طور که پدر را نمی‌شود از پدری معذور کرد، علی را هم نمی‌شود از ولایت معذور کرد. علی ولیّ است «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏»[۱۰] خدای متعال به کسی که دست خود را باز گذاشته تا این دست نوازشگر سر بندگان خود باشد، یک ارتباط تکوینی بین او و امّت برقرار است. از این جهت پیغمبر جان ما است. «النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۱۱] ما بر خودمان ولایت داریم.

اراده و اختیار داشتن برای انجام کاری

الآن خدای متعال به بنده این اختیار را داده است و این هم «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[۱۲] وقتی می‌خواهم زبان باز کنم و صحبت بکنم هیچ وسیله‌ای را به کار نمی‌برم، اراده زبان من را باز می‌کند. اراده شما را نشانده است. وقتی می‌خواهید بلند شوید دکمه نمی‌زنید، بلند می‌شوید. خدا آن روز را نیاورد که ارتباط بدن با روح قطع شود، آدم سکته کند و دیگر نمی‌تواند با اراده‌ی خودش کار را پیش ببرد. این اراده است.

رابطه‌ی تکوینی پیامبر با انسان‌ها

پیغمبر تکویناً این‌گونه است، می‌تواند کور مادرزاد را با… اصلاً نگاه نکند «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»[۱۳] اراده می‌کند خوب شود، خوب می‌شود. یک کسی را اراده می‌کند فلج بشود، فلج می‌شود. این رابطه، رابطه‌ی تکوینی است. پیغمبر جان ما است، حقیقت ما است. این‌که «لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»[۱۴] اگر شما بدن را بر روح خود، اعضا و جوارح خود را بر عقل حاکم قرار دادید، عقل در اختیار شهوت شما بود، آبروی شما می‌رود. این عقل در درون شما باید یک چراغی حاکم باشد، باید او ولایت داشته باشد، نه شهوت شما بر عقل‌ ولایت داشته باشد.

حالا در کنار این آیه‌ی کریمه شما این آیه را هم بخوانید سوره‌ی مبارکه‌ی توبه، آیه ۱۲۸ فرمود: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ» پنج خصوصیّت در این آیه‌ی کریمه برای پیغمبر خدای پیغمبر مطرح فرموده است. یکی این است که این پیغمبر «مِنْ أَنْفُسِکُمْ» است. «مِنْ أَنْفُسِکُمْ» بعید نیست حالا تحقیق بفرمایید «مِنْ أَنْفُسِکُمْ» یعنی از جان شما است، او رابطه‌ی تکوینی با شما دارد، او از خود شما است.

Sadighi-13950922-Masjed-ThaqalainSite (2)

پیغمبر روح خدا است

شما دست من، چشم من، پای من، جان می‌گویید، مگر نمی‌گویید جان من به فدای تو؟! جان من از خود من است، پیغمبر جان ما است «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ» این روح خدا است، خدا بر پیکر شما دمیده است. همان‌گونه که نفخ روح خدا برای ما حیات جسمی ایجاد می‌کند، «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ‏»[۱۵] آمدن پیغمبر به جمع شما دمیدن روح نبوّت بر امّت است، تا دامنه‌ی قیامت این شما را زنده می‌کند.

عجین شدن با پیغمبر و پیدایش روح جدید در انسان

حالا این قسمت آیه را در کنار این آیه‌ی کریمه بگذارید که فرمود: «اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ»[۱۶] اگر شما بتوانید این ارتباط را تنظیم کنید، وقتی پیغمبر شما را صدا می‌زند شما به او لبیک بگویید، این ارتباط برقرار شود. یک حیات جدیدی که قبلاً نبود، ما نسبت به حیوانات یک حیات بیشتر داریم، ما مرحله‌ای از حیات و زندگی را داریم که گنجشک آن را ندارد، گوسفند آن را ندارد، خدا یک چیز اضافه به ما داده است. می‌خواهید اضافه‌تر بگیرید؟ باید یک مرحله‌ی بالای حیات عرشی در شما دمیده شود، بیا با پیغمبرت عجین باش، خودت به پیغمبر ذوب شوی و روح جدیدی پیدا می‌کنید. آن وقت این روح با روح‌های دیگر فرق می‌کند.

خالص بودن حیات طیبه

«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً»[۱۷] این حیات، حیات طیبه است، در این قاطی نیست، بد و خوب زندگی ما «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً»[۱۸] قاطی است. (گهی بر طارم اعلی نشنید) گاهی در مجالس امام حسین، در انکسار دل خود آن‌قدر اوج می‌گیریم، یک وقت‌هایی که دل ما هوای فقرا را می‌کند، یک چیزهای نفیسی از زندگی خود را به فقرا می‌دهیم، به فکر جامعه هستیم، آن وقت یک حال خوشی به ما دست می‌دهد، یک نشاطی داریم، یک نوری در وجود خودمان می‌یابیم. امّا یک جاهایی خیلی تاریک می‌شویم، به جان هم می‌افتیم، علیه هم حرف می‌زنیم. غیبت که می‌کنیم مثل این‌که یک چراغی در وجود ما خاموش می‌شود. ولی همیشه زندگی ما مخلوط است، قاطی دارد. خوبی‌های ما از دست بدی‌ها امان ندارد. خوبی زیاد داریم، ولی بدی‌ها خوبی‌ها را خفه می‌کند.

لبیک گفتن به پیامبر و دور شدن از بدی‌ها

می‌خواهید یک کاری انجام دهید که از دست بدی‌ها امان پیدا کنید به پیغمبر خود لبیک بگویید «اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ»[۱۹] وقتی او شما را صدا می‌زند، بگویید بله یا رسول الله! (از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن) با جان به سوی شما می‌آییم. اگر به سوی پیغمبر رفتید و مغناطیس وجود رسول الله شما را جذب خود کرد، شما دیگر این نیستید، تا حال فرشی بودید، تا حال ملکی بودید، تا حال خاکی بودید ولی حالا عرشی شدید، حالا ملکوتی شدید، حالا الهی شدید. «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ»[۲۰] این اوّل. دوم «عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ».

انقطاع از پیغمبر و گرفتار شدن در مشکلات

در سوره‌ی حجرات فرمود: «لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»[۲۱] ولی آن‌جا می‌گوید: پیغمبر این مشکلاتی که شما در اثر انقطاع از پیغمبر، دوری از پیغمبر دارید… دوری از پیغمبر مثل دوری کودکی است که نمی‌تواند راه برود، باید مادر دست او را بگیرد راه ببرد، او دست خود را کشیده، یک مانعی آمده مادر دیگر نمی‌تواند دست او را بگیرد. این بچّه هلاک می‌شود، تا دست تو به دامان پیغمبر است راه می‌روید و الّا کودک نوپا هستید و به این گودال‌ها می‌افتید مشکل پیدا می‌کنید. «لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ».

سنگین شدن بار مشکلات انسان‌ها روی دوش پیغمبر

در این آیه‌ی شریفه هم می‌فرماید: «عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ»[۲۲] وقتی شما مشکل پیدا می‌کنید این بار مشکلات شما روی دوش پیغمبر سنگینی می‌کند، همین‌طور که هیچ پدری زندانی شدن بچّه‌ی خودش را، اعدام شدن بچّه‌ی خودش را، فلج شدن بچّه‌ی خودش را تحمّل نمی‌کند، کدام پدری است که بچّه‌ی او مشکل داشته باشد و تحمّل کند. آدم بچّه‌ی خودش را در بیمارستان می‌بیند ناراحت می‌شود. تازه محبّت ما با محبّت پیغمبر قابل مقایسه نیست «عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» این یک پیام‌هایی دارد، فرمود: «الْجَنَّهَ حُفَّتْ بِالْمَکَارِهِ»[۲۳] ما را به جبهه می‌فرستند، در دوره‌ی جوانی می‌گویند اگر کشته شدی شهید هستی، جانباز هم شدی نوش جان تو، یک عمری بی‌پا زندگی می‌کنی، بی‌دست زندگی می‌کنی، ما را به مکّه می‌فرستند این مشقت‌هایی که در روزگاران گذشته که یک بخش مختصر آن را به یاد داریم که در گرماهای آن‌چنانی بدون امکانات آدم در منا سختی می‌کشید، در عرفات سختی می‌کشید، تصوّر نکنید پیامبر شما این سختی‌ها را نمی‌بینید، عاطفه ندارد به شما سختی می‌دهد، نه، این از روی مهربانی او است. اگر این سختی‌ها را تحمّل نکنید سختی جهنّم دارید. پیغمبر تحمّل نمی‌کند شما بسوزید. مثل پدری که به جراحی بچّه‌ی خود تن می‌دهد، رضایت می‌دهد، امضا می‌کند می‌گوید اشکال ندارد ببرید دست بچّه‌ی من را ببُرید. پیغمبر هم این‌گونه است «عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ»[۲۴].

تجلّی صفات خدا در وجود نازنین پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه و آله)

بعد دو صفت از صفات خدا در وجود نازنین پیغمبر انعکاس پیدا کرده است، تجلّی پیدا کرده است «بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ» پیغمبر نسبت به مؤمنین رؤوف است یعنی آنچه از توفیقات برای شما نصیب می‌شود، این هدیه‌هایی است که این پدر سر سفره‌ی بچّه‌های خودش گذاشته است، شما که نماز می‌خوانید این تحفه‌ای است که پدر سر سفره‌ی شما گذاشته که نماز می‌خوانید، روزه می‌گیرید، به والدین احترام می‌گذارید، درس می‌خوانید. همه‌ی این‌ها هدیه‌های پیغمبر به شما است. چون او رئوف است، مهربان است.

رحیم و رئوف بودن پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله)

چیزی موجب نجات شما شود، موجب کمال شود پیغمبر این را از شما مضایقه کرده باشد، ابدا (معاذ الله) چنین اتّفاقی بیفتد. یک چیزی مفید باشد، به مصلحت شما باشد، پیغمبر به شما نگفته باشد، کمک نکرده باشد حاشا و کلّا چنین چیزی ممکن نیست. لذا رئوف است، چون او مهربان است هر چیزی که لازمه‌ی نجات شما و کمال شما است، همه را به شما می‌دهد امّا رحیم هم است. چموشی‌های شما را هم تحمّل می‌کند.

Sadighi-13950922-Masjed-ThaqalainSite (11)

صدای وا امتّاه پیغمبر در صحنه‌ی عرصات

روز قیامت با همه‌ی گناهانی که آن‌جا داریم نمی‌دانید پیغمبر چطور به صحنه‌ی عرصات می‌آید، مادرها بچّه‌های خود را رها می‌کنند، یوم عظیم است، روز وحشتناکی است، فزع اکبر است، آن‌ روز کسی به کسی نیست، آن روز از شدّت قیامت همه مثل مست هستند «وَ تَرَى النَّاسَ سُکارى‏ وَ ما هُمْ بِسُکارى‏»[۲۵] همه مثل آدم‌های مست تلو تلو راه می‌روند، حواس کسی به دیگری نیست، همه وای خودشان را دارند. امّا تنها صدایی که آن‌جا بلند می‌شود صدای پیغمبر است. همه وا نفساه می‌گویند حتّی مادرها بچّه‌های خودشان را رها کردند و وا نفساه می‌گوید. تنها کسی که به یاد ما است، این مهربان است وا امتّاه.

Sadighi-13950922-Masjed-ThaqalainSite (10)

ندای دو صدا در روز قیامت

در یک روایتی است که می‌گویند دو صدا در قیامت است، از یک طرفی ندا از مصدر جلال می‌رسد، از یک طرفی صدا از حلقوم پیغمبر برمی‌خیزد. پیغمبر می‌گوید: امتّی، امّتی. از جانب خدا هم ندا برمی‌خیزد: «رَحمَتی آخَرُ مَن یَشفَع وَ هُوَ أَرحَمُ الرَّاحِمین» همه چیز از خودش است. پیغمبر هم جلوه‌ی خود او است و خودش است.


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیات ۷ و ۸٫

[۳]– سوره‌ی احزاب، آیه ۶٫

[۴]– سوره‌ی انفال، آیه ۷۵٫

[۵]– سوره‌ی یوسف، آیه ۹۳٫

[۶]– همان، آیه ۹۶٫

[۷]– همان، آیه ۷۰٫

[۸]– سوره‌ی انفال، آیه ۷۵٫

[۹]– سوره‌ی احزاب، آیه ۶٫

[۱۰]– سوره‌ی مائده، آیه ۵۵٫

[۱۱]– سوره‌ی احزاب، آیه ۶٫

[۱۲]– مصباح الشریعه، ص ۱۳٫

[۱۳]– سوره‌ی یس، آیه ۸۲٫

[۱۴]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۱۵]– سوره‌ی مؤمنون، آیه ۱۴٫

[۱۶]– سوره‌ی انفال، آیه ۲۴٫

[۱۷]– سوره‌ی نحل، آیه ۹۷٫

[۱۸]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۰۲٫

[۱۹]– سوره‌ی انفال، آیه ۲۴٫

[۲۰]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۲۸٫

[۲۱]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۲۲]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۲۸٫

[۲۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۵۱٫

[۲۴]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۲۸٫

[۲۵]– سوره‌ی حج، آیه ۲٫