در این متن می خوانید:
      1. نرمش دل
      2. ریشه‌ی مشکلات عملی و فکری
      3. صفت ملک خدا
      4. معانی مختلف صفت مؤمن خدا
      5. ایمان بالاترین نعمت
      6. آرامش هدیه‌ی الهی
      7. مال حرام وبال زندگی
      8. نزول آرامش بر پیامبر و مؤمنین
      9. اشراقات صدر المتألّهین
      10. رنگ خدا و عدم اضطراب
      11. بیان صفات خدا و شناخت خدا
      12. محبّت خدا و ذوب در خدا شدن
      13. رابطه‌ی شاکر بودن و نعمت‌شناس بودن
      14. نعمت‌های الهی
      15. اساس خلقت
      16. حقیقت شکر
      17. خدا طالب دل ما
      18. شکر نعمت یاد خدا
      19. دافعه داشتن نسبت به کفران نعمت
      20. شکر و کفر باطنی
      21. حب و بغض لله
      22. دیده شدن باطن مصیبت در نظر حضرت زینب
      23. آثار داشتن شرح صدر
      24. توصیف امام حسین و یاران ایشان توسّط پیامبر
      25. تأثیر جمال الله بر دید انسان
      26. برداشته شدن حجاب و رسیدن به جمال الهی
      27. برداشته شدن حجاب از مقابل دیدگان شیخ مرتضی زاهد
      28. سفارش شیخ مرتضی زاهد در مورد حجاب دل
      29. راه رهایی جوان از گناهان
      30. زینت کردن قلب مؤمن توسّط خدا
      31. اشراف ائمّه بر بندگان
      32. تعلّق خاطر حضرت موسی به زن و فرزند و دستور خدا در این مورد
      33. علّت قطع شدن نزول مائده بر حضرت عیسی
      34. (روضه‌خوانی)

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خاتَمِ المُرسَلینَ طَبِیبِ نُفُوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مُولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أروَاحُ مَن سِواهُ وَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنا اللهُ  ‌مَحَبَّهُ وَ صُحبَتَهُ وَ نُصرََتهُ وَ رِضَاهُ وَ رَأفَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

«وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»[۲]‏؛

نرمش دل

مسئله‌ی ‌محبوبیّت ایمان و آرایش دل با تزیین الهی و مسئله‌ی ‌احساس کراهت، اشمئزاز، تنفّر از کفر و فسوق و عصیان عباراتی است که در قرآن آمده است. خدای متعال کسانی را که انقیاد دارند، در برابر اوامر پیغمبر نرمش دارند، اطاعت می‌کنند، فرمان پیغمبر را می‌برند، علّت تسلیم بودن در برابر حاکمیّت شرع، حاکمیّت دین، حاکمیّت پیامبر و اوصیای پیامبر مسئله‌ی ‌نرمش دل است. دل گاهی اطمینان دارد، وقتی طبیب نسخه می‌دهد، هیچ دغدغه ندارد با یک آرامشی اجرا می‌کند. گاهی نه وسوسه دارد، دکتر را قبول ندارد، به طبابت او، به حذاقت او اطمینان ندارد.

Sadighi-13950518-Masjed-ThaqalainSite (1)ریشه‌ی مشکلات عملی و فکری

مشکلات عملی ریشه در مشکلات فکری دارد و مشکلات فکری منشأ مشکلات گرایشی و احساسی است. کسی که خدا او را دوست دارد، قلب او را امنیت می‌دهد. اصلاً ایمان را ایمان می‌گویند، به خاطر این است که ایمان منشأ امنیت است، خود خدای مهربان مؤمن است.

در سور‌ه‌ی ‌مبارکه‌ی ‌حشر، آیات آخر این سور‌ه‌ی ‌بسیار عرشی که از غرر سوره‌های قرآن کریم است منطقه‌ی ‌اسم اعظم حق است، خدا با ۱۲ صفت خود را به ما نشان داده است. یعنی ۱۲ نوع از زیبایی‌های خود را مطرح کرده است تا اگر کسی دلی دارد، دل او را ببرد.

با صد هزار جلوه برون آمدی که من                 با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

Sadighi-13950518-Masjed-ThaqalainSite (10)

صفت ملک خدا

«هُوَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ»[۳] خدا ملک است. چه فکر می‌کنید؟! شما در برابر ملک هستید. سابقاً مگر انسان همین‌طور می‌توانست پیش شاه برود، مقابل تخت او قرار بگیرد. امروز شما پیش یک مقام بزرگی بخواهید بروید، یک احساسی دارید، در درون خود یک تواضعی می‌بینید، خود را جمع و جور می‌کنید. هر حرفی را نمی‌زنید، حساب شده حرف می‌زنید. خدا ملک است، «الْقُدُّوسُ» انسان پیش یک پاکی می‌خواهد برود، پیش یک پاکیزه‌ای می‌خواهد قرار بگیرد، اگر گناهکار باشد، اگر ناپاک باشد، چه حالی دارد. او قدّوس است، قداست دارد، گناه، رذایل اخلاقی قداست را از انسان می‌زداید. انسان با چه رویی وارد حرم امام حسین می‌شود؟! با چه رویی پیش حضرت رضا می‌رویم؟! با چه رویی با ولی خدایی که هیچ گناهی ندارد و ما را می‌شناسد برویم؟ خدا قدّوس است، قداست دارد. ملکی است، مقتدر است، فرمانفرمایی است که پاک است، قدّوس.

Sadighi-13950518-Masjed-ThaqalainSite (9)

معانی مختلف صفت مؤمن خدا

  «الْمُؤْمِنُ» خدا مؤمن است. مؤمن است، خدا به معانی مختلفی مؤمن است. یکی از معانی آن این است که خدای متعال به خود ایمان دارد. خدا خود را قبول دارد. خدا مؤمن است. معنای دوم آن این است که خدای متعال به ما ایمان می‌دهد، ایمان‌بخش است. ایمان به هر معنایی که است، انسان‌هایی که مؤمن هستند خدا این‌ها ‌را مؤمن قرار داده است. خدا ایمان را عطا می‌کند، می‌بخشد، به کسانی که استحقاق ایمان را دارند. هر کسی ایمان دارد، خدا به او ایمان داده است. هر کسی ایمان ندارد، محروم است، در بسته بوده است. دست او به دامن رحمت خدا نرسیده است که از خدا ایمان بگیرد.

ایمان بالاترین نعمت

خدا نعمتی بالاتر از ایمان نیافریده است. آن که ارزش یک انسان است، ایمان او است. کسی که ایمان ندارد، از همه‌ی ‌حیوانات پست‌تر است و خدا مؤمن است و خدا ایمان می‌دهد و هر کسی که ایمان دارد، خدا به او ایمان داده است.

Sadighi-13950518-Masjed-ThaqalainSite (8)

آرامش هدیه‌ی الهی

معنای سومی که می‌شود از کلمه‌ی ‌نورانی مؤمن استفاده کرد، این است که پروردگار متعال به انسان امنیت باطنی می‌دهد. «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ‏»[۴] کسانی که ایمان دارند و قلب آن ‌ها ‌با یاد خدا آرام است. این آرامش هدیه‌ی ‌خدا است، اضطراب عارضه است، تشویش بی‌قراری، ترس، نگرانی، این‌ها ‌عوارض است. خوشا با حال کسی که روح سالمی دارد. روح سالم بارقه‌ی ‌خدا است. نور خدا است و چون نور خدا است، در پرتوی عنایت خدا آرامش دارد. در آیات قرآن کریم به وضوح می‌یابیم که هر کسی آرامش دارد، مشمول عنایت خدا است

مال حرام وبال زندگی

 «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»[۵] خدا به پیغمبر خود دستور می‌دهد کسانی که مال خود را حلال می‌کنند، حرام‌خور نیستند، حرام‌خورها هیچ وقت آرامش ندارند. مال حرام آدم را متمکّن می‌کند، ثروتمند است ولی این ثروت برای او آرامش ندارد. بدبختی دارد، بدنامی دارد، نفرت دارد، ناآرامی دارد، این مال حرام وبال زندگی است. عملاً هم همین‌طور است. این چند روز را نبینید. (جوجه را آخر پاییز می‌شمارند). ببینید که این‌ها ‌چه می‌کشند.

Sadighi-13950518-Masjed-ThaqalainSite (7)

نزول آرامش بر پیامبر و مؤمنین

 در آیاتی هم دارد که «ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ»[۶] خدا آرامش و سکینه را بر رسول خود و بر مؤمنین انزال می‌کند. سکینه امر عرشی است. آرامش از آسمان می‌آید. چرا؟ برای این‌که زمین محلّ حرکت است. تمام موجودات در زمین بی‌قرار هستند.

اشراقات صدر المتألّهین

 این حرکت جوهریه‌ای جزء اشراقاتی است که مرحوم صدر المتألّهین کشف کرده است. ایشان تمام موجودات عالم ماده را می‌گوید در حال سیلان هستند، درحال جریان هستند، هیچ آرامشی ندارند. هر موجود مادی از درون می‌جوشد و حرکت می‌کند، هیچ موجودی در عالم ماده آرام نیست. همه‌ی ‌موجودات بی‌قرار هستند جز دلی که به خدا وصل است. در زمین آرامش نیست. هر که آرام است دل او آسمانی است. تا دل آسمانی نشود و روح پرواز به سوی جانان نداشته باشد، جان مادی نیست، جسم مادی است. جانی که متعلّق آن جسم است، فدای جسم است، این جان بی‌قرار است. امّا جسمی که نوکر جان است و جان نزد جانان است. این ناآرامی‌های جسمی، دل عرشی را ناآرام نمی‌کند، بی‌قرار نمی‌کند. لذا خدای متعال می‌فرماید ما سکینه را انزال کردیم.

Sadighi-13950518-Masjed-ThaqalainSite (6)

رنگ خدا و عدم اضطراب

 انزال فرود آمدن از بالا به پایین است. خدا قران را انزال فرموده است، یعنی اصل آن نزد خود خدا است و این تجافی ندارد، همه جا یک طرف این نور قرآن به سوی خدا است و یک طرف آن به سوی شما است. خدای متعال در معرض تحوّلات نیست، خدا غصه ندارد. خدا اضطراب ندارد، تشویش ندارد. شما هم رنگ خدا بگیرید، شما هم بدون تشویشق می‌شوید. چه زمانی انسان می‌تواند رنگ خدا بگیرد؟ وقتی مؤمن باشد.

بیان صفات خدا و شناخت خدا

بنابراین ایمان انسان را به رنگ خدا درمی‌آورد. این‌که فرمودند: «الْمُؤْمِنُ مِرْآهُ الْمُؤْمِنِ‏»[۷] «الکریم مرآه الکریم» «السّخی مرآه السّخی» «العلیم مرآه العلیم» همه چیز از خوبی‌ها ‌برای خدا است. هر کسی از دارایی خدا چیزی به دست آورده است، به انداز‌ه‌ی ‌آن دارایی رنگ خدا گرفته است. خدا علم دارد به مقدار علم خود رنگ خدا داری. خدا قدرت دارد، به مقدار قدرت خود رنگ خدا داری. خدا کریم است، به مقدار کرم خود رنگ خدا داری. خدا عَفُو است، خدا با گذشت است به مقداری که در زندگی گذشت دارید، با خدا هستید، رنگ خدا دارید. هر مقدار از این صفات در وجود انسان کاهش داشته باشد یا انسان از این صفات  ‌الهی نداشته باشد این ضدّ خدا است، هیچ مناسبتی با خدا ندارد. آدم تنگ نظر، آدم بی‌گذشت آدمی که حقد دارد، کینه‌توز است، این‌ها ‌هیچ رنگ خدا ندارند، هیچ تناسبی با خدا ندارند. خدا صفات خود را برای ما بیان کرده است تا ما خدا را بشناسیم. آدم کسی را که دوست دارد می‌خواهد مثل او بشود. آدم همیشه به دنبال این است که مثل محبوب خود بشود، نه مثل محبوب خود بشود، می‌خواهد خود او، آن باشد. دو تا نباشد، یکی باشد.

من کیم لیلی و لیلی کیست من               هر دو یک روحیم اندر دو بدن.

محبّت خدا و ذوب در خدا شدن

محبّت، عشق اقتضای وحدت دارد. اصلاً  ‌محبّت و محبوب نمی‌تواند دو تا باشد. لذا عاشق سعی می‌کند خود را فدا بکند، نباشد. می‌خواهد خود را در او ذوب بکند، می‌خواهد ذوب در محبوب بشود. کسی که محبّت خدا دارد، ذوب در خدا است. اگر ذوب در خدا است، صفات خدا در وجود او موج می‌زند. کرم دارد، عفو دارد، مغفرت دارد، ستاریّت دارد، رزق می‌دهد. خدا رزّاق است، کسی که خدا را دوست دارد نمی‌تواند زکات ندهد. نمی‌تواند نسبت به فقرا بی‌توجّه باشد. خدا پناه بی‌پناهان است. آدمی که ضعیف می‌بیند ولی به ضعیف کمک نمی‌کند، کمک مظلوم نمی‌کند این صفت الهی در وجود او نیست. هیچ چیزی ندارد. خدا دل را با ایمان منوّر کرده است «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ»[۸] خدا ایمان را در دل شما محبوب کرده است و قلب شما را با ایمان مزیّن کرده است. یعنی چه؟ یعنی به شما رنگ خود را داده است.

رابطه‌ی شاکر بودن و نعمت‌شناس بودن

 «الْمُؤْمِنُ مِرْآهُ الْمُؤْمِنِ» مؤمن آیینه‌ی ‌مؤمن است. مؤمن آیینه‌ی ‌کدام مؤمن است؟ خدا خود را به عنوان مؤمن معرّفی کرده است تا شما آیینه بشوید، خدا را در وجود خود نشان بدهید. «وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» کفر به همه‌ی ‌معنای آن که خود کفران نعمت کفر است. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ»[۹] این کفر به معنی بی‌اعتقادی نیست در برابر شکر است. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ» اگر شما اهل شکر بودید، نعمت‌ها را دیدید، نعمت نشناس نبودید، نمک نشناس نبودید، هم نعمت‌ها را دیدید که عجب در دریای نعمت‌ها ‌دارید شنا می‌کنید، می‌توانید نعمت‌هایی که خدا به شما داده است بشمارید؟ آدم تا نعمت را دارد که نمی‌داند چه دارد، خدا این را از شما نگیرد. این‌ها ‌که گرفتار هستند و به آدم مراجعه می‌کنند، آن وقت آدم می‌فهمد که چه چیزی دارد. خدا یکی از این‌ها ‌را بگیرد، زندگی بر ما سیاه می‌شود، تاریک می‌شود. خدا همه‌ی ‌نعمت‌ها ‌را به ما داده است.

Sadighi-13950518-Masjed-ThaqalainSite (5)

نعمت‌های الهی

اگر ما فهمیدیم سر سفر‌ه‌ی ‌نعمت خدا هستیم و خدا چه سفر‌ه‌ی ‌رنگینی برای ما پهن کرده است. به ما حواس پنج‌گانه داده است. به ما محبّت داده است به ما عاطفه داده است. به ما آرامش داده است. به ما همه چیز از نوع خوب آن را داده است. اگر آدم خود را سر سفر‌ه‌ی ‌خدا ببیند و همه‌ی ‌نعمت‌ها ‌را پذیرایی خدا ببیند، از خجالت خود آب می‌شود. مگر من چه کسی هستم که سر سفر‌ه‌ی ‌خود برای من پذیرایی گذاشته است. چه چیزی سر این سفره نگذاشته است؟ هر چه لازم داشتیم و هر چه لازم نداشتیم، خدای متعال سر سفره گذاشته است، دارد از من پذیرایی می‌کند.

اساس خلقت

اگر ما نعمت را شناختیم و فهمیدیم که این سفره، سفره گستر دارد. ما را دوست دارد، برای ما این بساط را پهن کرده است، زمین یکی از نعمت‌هایی است که خدا سر سفره گذاشته است، این دریا یکی از نعمت‌ها ‌است، این خورشید یکی از نعمت‌ها ‌است، این باران یکی از نعمت‌ها ‌است. مدّتی باران نیاید چه کار می‌کنید؟ اگر آب نباشد چه کار می‌کنید؟ خدا همه‌ی ‌این‌ها ‌را سر سفره گذاشته است، برای ما گذاشته است. چرا؟ ما دشمن او هستیم؟ نه، سر سفر‌ه‌ی ‌دوست خود گذاشته است. دشمنان به طفیل دوستان دارند از سر این سفره استفاده می‌کنند. اساس کار ما بودیم «خَلَقتُ الأشَیاءَ لَأجلَک»[۱۰] من به خاطر تو اشیاء را خلق کردم.

Sadighi-13950518-Masjed-ThaqalainSite (4)

حقیقت شکر

 «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ»[۱۱] انسان این کمبودها و این نبودها را جدی نگیرد، بودهای انسان بیشتر از نبودهای او است. این‌ها ‌را ببیند، آن وقت ولی نعمت خود را بشناسد و بداند او ما را دوست دارد که این کارها را برای ما می‌کند. از روی محبّت این‌ها ‌را به ما داده است. اگر این را ما دانستیم، خود را بدهکار دیدیم، در مقام جبران برآمدیم، خود را عاجز دیدیم، آن وقت اعتراف به عجز خود کردیم، این حقیقت شکر است. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ» امّا این همه که دادیم، شما همیشه نبودها را دیدید، هیچ وقت بودها را ندیدید. «لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی‏ لَشَدیدٌ» خود این شکر یک نعمتی است که خدا به ما داده است. «کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ»[۱۲] خداناسپاسی را برای ما مکروه قرار داده است. اگر شما به کسی محبّت بکنید، او اصلاً محبّت شما را در نظر نداشته باشد، چه حالی به شما دست می‌دهد؟ خدا وقتی محبّت می‌کند، محبّت می‌کند که دل از ما ببرد. همین‌طور که به ما محبّت نمی‌کند.

خدا طالب دل ما

خدا طالب دل ما است، خدا عاشق دل ما است. خدا به ما محبّت می‌کند، ما هم به خدا محبّت بکنیم. خود او فرموده است: «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ»[۱۳] من را یاد بکنید. اصلاً به زبان آورده است. من این همه محبّت می‌کنم، این همه شما را یاد می‌کنم، شما چرا من را از یاد می‌برید. «فَاذْکُرُونی‏» من را یاد بکنید.

شکر نعمت یاد خدا

شکر نعمت یاد خدا است. شکر نعمت خدا، یاد نعمت خدا، یاد خود خدا است. بالاترین نعمتی که خدا به ما داده است، نعمت هدایت ‌است، نعمت نبوّت است، نعمت ولایت است، نعمت محبّت امیر المؤمنین و ائمّه‌ی ‌اطهار (علیهم السّلام) است. خدا به ما حضرت زهرا داده است، خدا به ما امام حسن و امام حسین داده است. خوب این‌ها ‌را می‌دانیم که خدا به ما داده است. «کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» خدا کفران نعمت را مکروه قرار داده است، هم شرعاً مکروه است و هم خدای متعال برای بندگان خاصّ خود… این راهنمایی نیست که کفر نعمت بد است، نه خدا در وجود اشخاصی کفران نعمت را مذموم قرار داده است، اصلاً طبعاً این‌طور است که ناسپاسی را دوست ندارد، همیشه شرمند‌ه‌ی ‌خدا است. یک وقت به یاد بیاورد و شکر بکند، از خود انتقاد دارد، ناراحت می‌شود که عجب چرا من ندیدم، خدا این نعمت را، این خوبی را به من کرد.

دافعه داشتن نسبت به کفران نعمت

این مکروه بودن کفر که از کفران نعمت شروع می‌شود تا کفر الحادی پایان می‌پذیرد و فسوق و عصیان و همه‌ی ‌این‌ها. فسوق و عصیان و همه‌ی ‌این‌ها ‌مکروه هستند، هم شرعاً مکروه هستند، هم تکویناً؛ خدای متعال برای انبیاء، برای اولیا و برای صلحا، برای بندگان خاصّ خود در وجود آن‌ها ‌این دافعه را قرار داده است. نسبت به کفران دافعه دارد، نسبت به عصیان دافعه دارد نسبت به فسوق فسق و فجور هم دافعه دارد. نه این‌که این را دوست دارد، کفّ نفس می‌کند، اصلاً این را دوست ندارد. بعضی‌ها ‌که مجذوب هستند، این حالت را دارند. این‌ها ‌نه مجذوب هستند، مجذوب خدا هستند. آدم به کسی خیلی دل داد، همیشه دقّت دارد که یک کاری نکند او ناراحت بشود، هر چه او دوست ندارد، این هم دوست ندارد. اصلاً طبع او این‌طور شده است. مزاج او با مزاج محبوب خود هماهنگ شده است. هر چه او دوست دارد، این بدون این‌که کسی به او بگوید دوست دارد، هر چه او دشمن دارد، برای او نامطلوب است، برای این هم نامطلوب است.

من از درمان و درد و وصل و هجران                  پسندم آنچه را جانان پسندد.

چرا حضرت زینب می‌گفتند: «مَا رَأَیْنَا إِلا جَمیلاً»؛ «مَا رَأَیْنَا» نه «مَا عَلِمنَا» آن «عَلِمنَا» برای همه است، هر کسی درس بخواند، با معارف دین آشنا باشد می‌فهمد که آنچه خدا خواسته است، آدم باید راضی باشد، ولی این رضای ذهنی است، حضرت زینب گفت: «مَا رَأَیْنَا» ما دیدیم، ما جمیل دیدیم، ما زیبا دیدیم.

شکر و کفر باطنی

«مَا رَأَیْنَا إِلا» این شکر باطنی دارد و آن کفر هم باطنی دارد. این اطاعت باطنی دارد، آن فسق هم باطنی دارد. عصیان باطنی دارد، انقیاد هم باطنی دارد. ما که محجوب هستیم از نظر ذهنی می‌فهمیم که این حرف‌ها ‌را که گفتگو می‌کنیم، «أحِبُّ الصَّالِحینَ وَ لَستُ مِنهُم»[۱۴] ما وصف العیش می‌کنیم، ما را به خرابات راه ندادند، ما را جرعه نوش نکردند. ولی خراباتی‌ها ‌را دوست داریم، وقتی می‌فهمیم این‌ها به آن‌جا می‌روند، شراب محبّت را به خورد آن‌ها ‌می‌دهند، آن‌ها ‌را از خود بی‌خود می‌کنند، یک حالی به ما دست می‌دهد. این حرف را دوست داریم، وصف آن را دوست داریم. امّا در وجود ما نیست. ما هنوز حلاوت نماز را که درک نکردیم. خود نماز پیاله‌ای است، خدای متعال برای نمازگزاران آماده کرده است. این لذّت ما در نماز کجا است؟ کجا ما از نماز لذّت می‌بریم؟ به همین اندازه از غیبت ما ناراحت نمی‌شویم، برای ما تلخ نیست. دروغ برای ما مزه ندارد، عفونت ندارد، برای ما ندارد.

Sadighi-13950518-Masjed-ThaqalainSite (3)

حب و بغض لله

 امّا این آیه می‌گوید: «کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» برای بعضی‌ها ‌مکروه است، نه مکروه علمی و ذهنی است مکروه وجودی است. اصلاً وجود، وجود نوری شده است، با ظلمت سازگاری ندارد. آنچه که انسان را از خدا دور می‌کند، انسان از آن نفرت می‌کند، با دشمن خدا دشمنی ذاتی دارد، نه این‌که دشمن سیاسی دارد. دیپلمات نیست مؤمن است. حبّ و بغض او لله است، گرایش‌ها میل‌ها، میل‌های الهی است. هر چه را خدا دوست دارد، ما هم دوست داریم، هر چه را خدا دوست نمی‌دارد، ما هم دوست نمی‌داریم. این‌جا این رؤیت پیش می‌آید.

دیده شدن باطن مصیبت در نظر حضرت زینب

این را حضرت زینب به زبان آوردند ولی همه‌ی ‌آن‌ها ‌این‌طور داشتند. «مَا رَأَیْنَا» این‌ها ‌می‌دیدند. باطن آن مصیبت‌ها ‌را می‌دیدند «اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ عَلَى مُصَابِهِم‏»[۱۵] مگر انسان به مصیبت شکر می‌کند؟! نمی‌دانید که باطن این مصیبت چیست. این مصیبت نردبانی بود حضرت زینب داشت پرواز می‌کرد. او که به این‌جا وابسته نبود، این‌جا را مزاحم خود می‌دید، این قطع‌هایی که برای او پیش می‌آمد، این مصیبت‌هایی که برای او پیش می‌آمد، همه نور بود، او را به خدا می‌رساند. چون دارد او را به خدا نزدیک می‌کند، دارد لذّت آن را می‌برد. «مَا رَأَیْنَا إِلا جَمیلاً» ما خیلی زیبا دیدیم، هیچ کجا برای ما تلخی نداشت، همه جای آن برای ما شیرین بود. نفرمود: «عَلِمنَا» فرمود: «مَا رَأَیْنَا إِلا جَمیلاً»

آثار داشتن شرح صدر

این  ‌است که اصطلاحات دیگری که از این معنا که خدای متعال فرمود: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ … وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» وجه دیگر آن شرح صدر است که پیغمبر از خدای متعال این را دریافت کرد است. «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ * وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ»[۱۶] آن کسی که شرح صدر دارد، اصلاً باری بر دوش ندارد، بار او برداشته شده است. آن بار نمی‌بیند، آنچه در راه یار است، آنچه در راه دوست است، همه‌ی ‌آن‌ها ‌برای او یار است، همه‌ی ‌آن‌ها ‌برای او لذّت‌بخش است. کار برای محبوب، انسان را به محبوب نزدیک می‌کند. هیچ وقت برای محبوب کار کردن را مشکل احساس نمی‌کند. لذا شرح صدر، وضع وزر می‌کند. وز را برمی‌دارد، برای این‌که عشق است، جوشش است. (در بلاها هم می‌کشم لذّات او).

توصیف امام حسین و یاران ایشان توسّط پیامبر

در روایتی از وجود نازنین خاتم انبیاء محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی حضرت امام حسین و یاران ایشان را توصیف می‌کند می‌فرماید: یاران حضرت امام حسین «لَم یَمَسُّوا إلَمَ الحَدیدِ »  ‌شمشیر که به بدن این‌ها ‌می‌خورد، اصلاً درد آن را احساس نمی‌کردند.

تأثیر جمال الله بر دید انسان

این را شما مراجعه بکنید به سور‌ه‌ی ‌مبارکه‌ی ‌یوسف، برای شما خیلی یقینی وحی‌ای می‌شود. در سوره‌ی ‌یوسف می‌فرماید: «وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ»[۱۷] زن‌ها ‌وقتی جمال حضرت یوسف را دیدند، دست خود را بریدند. امّا متوجّه جراحت نبودند، متوجّه خون نبودند، متوجّه درد نبودند. این یک جمال مجازی است، زنان مصر وقتی جمال یوسف را دیدند، از خود بی‌خود شدند. دست چیست، زخم چیست، خون چیست، چاقو چیست، همه‌ی ‌وجود آن‌ها ‌یوسف بود. آن وقت وقتی حضرت زینب جمال خدا را می‌بیند، این می‌گوید: «مَا رَأَیْنَا إِلا جَمیلاً» همه‌ی ‌شهدای کربلا این‌طور بودند. این‌ها ‌جمال الله می‌دیدند، لذا هر چه در راه آن بلا برای آن‌ها ‌پیش می‌آمد، بلا نبود، همه برای آن‌ها ‌نعمت بود.

برداشته شدن حجاب و رسیدن به جمال الهی

اگر حجاب برداشته بشود و انسان جمال الهی را ببیند، برای رسیدن به جمال همه‌ی ‌سختی‌ها، همه‌ی ‌واجبات برای او شیرین می‌شود، ترک همه‌ی ‌گناهان برای او شیرین می‌شود و همه‌ی ‌گناهان برای او تلخ می‌شود. «وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ»

برداشته شدن حجاب از مقابل دیدگان شیخ مرتضی زاهد

مرحوم شیخ مرتضی زاهد (اعلی الله مقامه) از علمای سالک در تهران بوده است. مجتهد نبوده است امّا دل شده بوده است، امّا خدا حجاب‌ها ‌را از مقابل دل او برداشته بوده است. پدر مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی و آقای آیت الله آقا مرتضی تهرانی -که خدا ایشان را حفظ بکند، در قید حیات هستند- مجتهدی سالک بوده است، مرحوم آیت الله آقا میرزا عبدالعلی تهرانی از شاگردان مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی بوده است که سه سال دور‌ه‌ی ‌سیر و سلوک در محضر مرحوم آقا میرزا جواد آقای ملکی را طی کرده بود. ولی دل به مرحوم شیخ مرتضی زاهد داده بود.

در کشف حجاب بر ایشان خیلی سخت گذشته بود، تصمیم گرفته بود که به نجف برود. یک چهله توسّل به حضرت حجّت داشته است که خدا دل مادر او راضی بکند یک؛ دوم دل شیخ مرتضی زاهد را راضی بکند. تا او بدون مشکل به نجف برود، از این فتنه خود را کنار بکشد. این چهله که تمام می‌شود پیش مادر خود می‌رود، مادر او رضایت می‌دهد. خیلی خوشحال می‌شود فکر می‌کند پیش شیخ مرتضی برود، او هم راضی می‌شود. می‌رود در می‌زند، خود شیخ پشت در می‌آید. می‌گوید: حضرت حجّت بدون این‌که چیزی بگوید، مرحوم شیخ مرتضی زاهد به آقا میرزا عبدالعلی می‌فرماید- راضی نیستند تو تهران را ترک بکنی و به نجف بروی. دیگر تمام می‌شود و این‌جا می‌مانند.

سفارش شیخ مرتضی زاهد در مورد حجاب دل

آقا میرزا عبدالعلی می‌گوید: در موقع وفات که شیخ مرتضی مریض بودند، من در محضر ایشان بودم، فرمودند: آقای میرزا به میرزا عبد العلی می‌گفته است: آقای میرزا- مردم دست خود را روی چشم خود گذاشتند می‌گویند: خدا را نمی‌بینیم، خوب دست از مقابل چشم خود بردار، تا ببینی اصلاً جایی است که خدا در آن‌جا نباشد؟! خدا همه‌ی ‌عالم را پر کرده است، کجا خدا نیست. تو دست را مقابل چشم خود گذاشتی، این دست تو حجاب چشم تو است، (چشم دل باز کن که جان بینی) ما این دنیا را جلوی چشم دل خود قرار دادیم، این است که خدا را نمی‌بینیم، رضای خدا را هم نمی‌بینیم، چون خدا را نمی‌بینیم، رضای خدا برای ما شیرین نیست. همه کارها را در خانه‌های خود می‌کنیم، یک بار هم ما دست برداریم. این حجاب را از مقابل دیدگان خود برداریم، تا ایمان برای ما محبوب بشود. بعد گناه برای ما تلخ بشود، چرا گناه برای ما شیرین است. ترک گناه برای ما سخت شده  ‌است.

راه رهایی جوان از گناهان

 امروز در این فضای آلوده با این شبکه‌های مجازی چه چیزی می‌تواند جوان را نجات بدهد؟ دستگاه‌های اطّلاعاتی می‌تواند جلوی این‌ها ‌را بگیرد؟ والله نمی‌تواند.  ‌باید دل او در جای دیگر برود. این دل هم گزاف نمی‌رود «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[۱۸] یک مقدار باید جوان مجاهده بکنیم، به خاطر خدا بگذرد تا نگذرد این موهبت‌ها ‌نصیب او نمی‌شود. نادیده بخر تا به تو نشان بدهند. بتوانی بگویی: «مَا رَأَیْنَا إِلا جَمیلاً» من جز زیبایی ندیدم. این‌ کسانی که گذشتند، خدای متعال به این‌ها ‌محبوبیّت ایمان را داد، دل آن‌ها ‌را در دست خود گرفت.

زینت کردن قلب مؤمن توسّط خدا

 این «زَیَّنَهُ»[۱۹] یعنی خدا قلب مؤمن را رنگ و نگار می‌کند. با چه چیزی رنگ و نگار می‌کند؟ خدای متعال جمال علی را در دیوار دل تو تزیین می‌کند، نقاشی می‌کند. خدا نقّاش ماهری است. صنع خدا، نقشه‌ی ‌خدا همه زیبا است؛ اگر دل تو در اختیار خدا باشد، خدا هم با جرعه‌ی ‌ایمان تو را سرمست می‌کند و هم قلب تو را زینت می‌کند. «وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» این خانه‌ی ‌دل، وقتی خانه‌ی ‌خودش بود، خدا تابلوهای زیبایی را آماده کرده است، برای دلی که در اختیار خدا باشد. از چنگ شیطان بیرون آوردن، مجاهدت دارد ولی نتیجه‌ی ‌آن این می‌شود هم ایمان برای انسان شیرین می‌شود و هم قلب با دست خدا تزیین می‌شود، نقاشی می‌شود و خداوند متعال ۱۴ نقشه در دل شما پیاده می‌کند. آن وقت هر وقت خواستی یا زهرا گفتی جواب می‌شنوی. یا رسول الله گفتی جواب می‌شنوی.

اشراف ائمّه بر بندگان

قرآن می‌گوید: پیغمبر، حضرت زهرا، ائمّه شما را می‌بینند. یعنی هیچ فاصله‌ای با آن‌ها ‌ندارید، پیش شما هستند. حضرت رضا (علیه السّلام) پیش ما است، ائمّه پیش ما هستند و آن‌ها ‌بر ما اشراف دارند.

 ما چرا پیش آن‌ها ‌نیستیم؟

چه کنم با که توان گفت که یار              در کنار من و من مهجورم.

او با من است و من با او نیستم. این گناهان را ما ترک بکنیم، مدّتی سختی دارد امّا اگر این کلفت را که الآن مکلّف هستیم و برای ما مشّقت دارد ترک غیبت، ترک دروغ، ترک حرام‌خوری، ترک رشوه، ترک فساد، سخت است، اگر این سختی‌ها ‌را تحمّل نکردیم، خدای متعال به ما قولی نداده است. فرموده است: «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»[۲۰] این «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ» نتیجه‌ی ‌مجاهده است، این آیات قرآن همدیگر را…

Sadighi-13950518-Masjed-ThaqalainSite (2)

تعلّق خاطر حضرت موسی به زن و فرزند و دستور خدا در این مورد

ماه ذی القعده، ماه چهله‌ی ‌حضرت موسی کلیم است. یک چهله حضرت موسی تمام تعلّقات خود را کنار گذاشت. امّا وقتی آن‌جا رفت، در کوه طور ندا آمد: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوى‏ًً»[۲۱]  ‌از وجود مبارک امام زمان ما سؤال شده است یعنی نزد حضرت موسی لباسی، کفشی که نمی‌شود با آن نماز خواند، بود که ندا آمد، این را بیرون بکن، با این نماز تو باطل است؟ نماز ملاقات است، حضرت موسی به ملاقات رفته بود، رفته بود یک نمازی به دست بیاورد و نماز را آن‌جا به دست آورد ولی به او گفتند: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» این نعلین خود را دربیاور. آیا این نعلین او واقعاً مثلاً از پوست حیوانات غیر مأکول اللحم بوده است، یک چیزی که نماز را باطل می‌کند همراه او بوده است؟ حضرت حجّت (ارواحنا فداه) فرمودند: مقام یک پیغمبر اجلّ از این است که مسئله بلد نباشد، با لباسی پیش خدا برود، با کفشی پیش خدا برود که ملاقات او را باطل می‌کند. عرض کردند پس منظور چیست؟ گفت: آن‌جا که رفت، چون زن و فرزند خود را گذاشته بود، یک تعلّق مختصری به زن و فرزند خود داشت. گفته شد که این‌جا آمدی باید دیگر دل خود را صاف بکنی. (ای یک دله صد دله دل یکدله کن) اگر بخواهی پیش ما بیاوری، باید همه‌ی ‌دل خود را بیاوری. نه این‌که یک مقدار از آن را پیش یک کسی دیگر بگذاری، یک مقدار آن را پیش ما بیاوری.

علّت قطع شدن نزول مائده بر حضرت عیسی

می‌گویند: حضرت مریم تا حضرت عیسی را نداشت، برای او مائده می‌آمد. امّا بعد از تولّد حضرت عیسی دیگر مائده قطع شد، از خدا درخواست کرد که چرا این مائده قطع شد. گفته شد: تا عیسی را نداشتی فقط ما را داشتی، ولی حالا در دل غیر ما را راه دادی. خدایا ما که نمی‌توانیم «سَیِّدِی أَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیَا مِنْ قَلْبِی»[۲۲] خدایا دل‌ها ‌مقلّب القلوب تو هستی.

(روضه‌خوانی)

ایام، ایام چهله‌ی ‌موسویّه است، ده‌ه‌ی ‌کرامت هم است. ایام حضرت ثامن الحجج علیّ بن موسی الرّضا است امیدوار هستم که این ماه را جدی بگیرید زیارت مخصوص‌ه‌ی ‌امام رضا در این ماه است و دحو الارض در این ماه است، روزه‌های این ماه جایگاه خاصّی دارد، نماز روز یک شنب‌ه‌ی ‌ماه ذی القعده خیلی عجیب است انسان ملک باران می‌شود، هر ملکی یک ندایی می‌کند یک وعده‌ای به انسان می‌دهد. غسل روز یک شنبه و آن نماز چهار رکعتی که در مفاتیح الجنان آمده است از این غفلت نکنیم. شاید یک نگاهی شد.

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند           آیا بود که گوش‌ه‌ی ‌چشمی به ما کنند.

 


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۳]– سوره‌ی حشر، آیه ۲۳٫

[۴]– سوره‌ی رعد، آیه ۲۸٫

[۵]– سوره‌ی توبه، آیه ۱۰۳٫

[۶]– همان، آیه ۲۶٫

[۷]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۹، ص ۴۹٫

[۸]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۹]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۷٫

[۱۰]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج ‏۱۱، ص ۱۲۷٫

[۱۱]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۷٫

[۱۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۱۳]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۵۲٫

[۱۴]– الأمالی (للمفید)، ص۱۵۲٫

[۱۵]– بحار الأنوار، ج ‏۹۸، ص ۲۹۳٫

[۱۶]– سوره‌ی شرح، آیات ۱ و ۲٫

[۱۷]– سوره‌ی یوسف، آیه ۳۱٫

[۱۸]– سوره‌‌ی عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۱۹]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۲۰]– سوره‌‌ی عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۲۱]– سوره‌ی طه، آیه ۱۲٫

[۲۲]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۹۸٫