«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ الصَّلاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلینَ سَیِّدِنَا وَ مَولانَا أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا بَقیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْواحُنَا فِداهُ وَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ الْلَّعْنُ عَلَی أعْدائِهِمْ أَجْمَعینَ».

عبودیّت بالاترین نعمت و وعده‌ی خدای متعال به انبیاء

در این آیات کریمه‌ای که در محضر شما شرفیاب بودیم و از این آیات مبارکات استضائه می‌کردیم، در ارتباط با مخلَصین «إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ * أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ‏‏»[۱] خود این عبارت «عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ» بالاتر از همه‌ی این وعده‌ها و بشارت‌هایی است که در آیات بعدی دل آدم را روشن می‌کند. یکی این‌که عباد خدا، عبودیّت بالاترین نعمت است که خدا به انبیاء داده است. اگر پیغمبر ما که خاتم انبیاء است و از همه‌ی پیغمبران افضل است، اگر در عبودیّت خود کامل نبود، هم رسول خاتم نمی‌شد و هم آنچه که ثمرات بندگی است نصیب ایشان نمی‌گشت.

لذا اوّل در تشهّد خود عبد بودن پیغمبر را بعد رسول بودن ایشان را می‌گوییم بعد درود می‌فرستیم. این عبد خدا بودن، عباد خدا بودن خودش نعمتی است که خدا به همه نداده است. خدا دل همه را نبرده است، خدا همه را به مرحله‌ی فنا نرسانده است.

آن‌ کسی عبد مطلق است، عبدالله است، «عبدهُ» است که مطلقا در وجود او، در زندگی او رنگی جز رنگ خدا نباشد، هیچ حجابی نباشد. فانی محض باشد، ذوب شده باشد، آینه‌ی تمام‌نما باشد، مرآت باشد، آیه‌ی حق باشد و هیچ غباری از ابتدا تا انتها در وجود او نباشد.

این اوّلین عنوان شریف و افتخارآمیز است که عباد الله هستند. بعد مخلَصین شرافت دیگری است، یک وقت من دارم پاک می‌شوم، کار من به مقدار بُرد وجود خود من است. یک وقت خدا به من نظر کرده است، او می‌خواهد به من اخلاص بدهد و من را خالص کند. خدا در حد خدایی خود به آدم می‌دهد، من در حد خودم پاک می‌شوم.

ویژگی مؤمنین مخلِص

مخلَصین خیلی بالاتر از مخلِصین هستند. مخلِص خیلی خوب است «وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ»[۲] همه‌ی مؤمنین، همه‌ی بندگان خدا امر شدند که «إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ» خدا را عبادت کنند، همه مأمور هستیم، اصلاً آمدیم برای بندگی. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونَ»[۳] ولی در بندگی خود باید ناخالصی نداشته باشیم، ریا نداشته باشیم، هم نیّت پاک باشد، هم عمل؛ عملی باشد که مطابق دستور باشد. عملی که با دستورات خدا تطبیق نکند، این عمل ولو با نیّت پاک هم باشد، بذر بذر فاسدی است.

نیّت آدم، دل آدم زمین است، زمین اگر شوره‌زار باشد، زمین اگر سنگِ صخره باشد، شما هر بذر خوبی هم بریزید نمی‌روید، امّا وقتی دل پاک است، انگیزه درست است، حالا باید نماز درست را به این دل بدهید که برویَد. نماز غلط، نماز باطل، نماز بی‌وضو این‌ها در زمین دل رویش ندارد، هم دل باید الهی باشد، قصد آدم فقط خدا باشد و هم عمل، عمل منطبق با استانداردهای شریعی باشد.

«وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ»[۴] همیشه باید از بیماری ریا و از سرطان سمعه به خدا پناه ببریم. ریا نشان دادن عمل است، آدم نماز خود را پیش مهمان، پیش یک آدم متدیّن می‌خواند، می‌خواهد به رخ او بکشد که قرائت من درست است و سجده‌ی من طولانی است یا رکوع خاصّی انجام می‌دهم، این ریا می‌شود.

آدم با ریا کاری انجام می‌دهد که دیگران ببینند، از رؤیت است؛ امّا سمعه این است که آدم یک کاری انجام داده یا می‌خواهد کاری بکند به سمع دیگران می‌رساند، می‌خواهد همه بشنوند که من نماز شب می‌خوانم، نماز اوّل وقت من ترک نمی‌شود، من به فامیل خود کمک می‌کنم، من به فقرا می‌رسم، من صله‌ی رحم می‌کنم. این‌که می‌خواهد همه بشنوند این کار سمعه است. هم ریا و هم سمعه عمل آدم را باطل می‌کند و باید به خدا پناه برد. کاری که می‌کنیم این است سعی نکنیم این و آن بشنوند که من کار خیر انجام دادم و به این و آن هم ارائه نکنیم، ویترینی نکنیم.

«وَ ما أُمِرُوا» هیچ کسی امر نشده است مگر، یعنی این است و غیر از این نیست. منحصراً عبادتی که خالص برای خدا است، شما مأمور به چنین عبادتی شدید و الّا مطابق امر خدا که نیست. «وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ» امر نشدند مگر برای عبادت خدا. امّا چطور عبادتی؟ «مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ» این‌ها در عبادت خود اخلاص دارند و جزا را از خود خدا می‌خواهند. جزاء او باشد که اشخاص از او تعریف بکنند، جزاء او این باشد که به عنوان خیّر در رسانه‌ها مطرح بکنند، در روز قیامت می‌گویند تو آن‌جا مزد خود را گرفتی، کاری انجام می‌دادی که از تو تعریف بکنند، از تو تعریف کردند دیگر دنبال چه می‌گردی؟!

امّا اگر کار برای خدا بود، آدم دنبال این نیست که در رسانه‌ها بگویند، در بلندگوها بگویند، در زبان‌ها شایع بشود که او این کاره است. «مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ». این اخلاص خیلی لازم است، اخلاص واجب است، بدون اخلاص عبادت ولو درصدی از عبادت آدم ریا باشد یا سمعه در آن باشد باطل می‌شد خدا هیچ چیزی از او قبول نمی‌کند.

در حدیث قدسی است، خدا فرموده «أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ»[۵] من شریک خوبی هستم، هر کس در کار خودش، غیر من را شریک من کرد، من سهم خود را به او واگذار می‌کنم، دیگر هیچ چیزی از او قبول نمی‌کنم. این اخلاص خیلی لازم است و خیلی هم سخت است، واقعاً سخت است. آدم باید همیشه در خلوت‌ها دامن رحمت خدا را بگیرد. توسّل به ائمّه‌ی اطهار داشته باشد که به آدم ترحّم بشود، آدم کار را برای این و آن انجام ندهد، کار خیر و عبادت او مخصوص خدا باشد، این مخلِص است که همه مأموریت دارند خدا را بنده باشند، در بندگی خود هم مخلِص باشند.

امّا مخلَص کسی است که خدا او را تصفیه کرده است، تمحیص کرده است، تطهیر کرده است. اگر خدا نظر بکند چیزی غیر خدا در وجود آدم نمی‌گذارد بماند. (آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند). نظر حق تعالی آدم را به کلّی متحوّل می‌کند. مخلَص خودش نیست، خودی ندارد تا خودش باشد.

خدا با مخلَص معامله‌ای کرده و وجودش را برای خود گرفته است، دیگر یک لحظه هم او را به خودش واگذار نمی‌کند. آدم یک لحظه به خودش واگذار بشود، شیطان به سراغ او می‌آید. امّا اصلاً این‌جا نمی‌آید، خدا دل او را به آن‌جا برده است، دست شیطان دیگر به او نمی‌رسد. دست شیطان به زمینی‌ها می‌رسد. دل آن کسی که ملکوتی است، آسمانی است هیچ‌گاه در معرض دسترسی شیطان قرار نمی‌گیرد.

تخت‌نشین بودن مخلَصین در جنات نعیم

خدای متعال از «عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ»[۶] پذیرایی‌هایی دارد، نعمت‌هایی دارد، در جنات نعیم هستند، بر سرر متقابل هستند. سُرر جمع سریر است، سریر هم که سریر می‌گویند، این تخت شاهان را سریر می‌گفتند، چرا سریر بود؟ برای این‌که وقتی روی تخت قدرت می‌نشیند یک سروری دارد، خوشحال کننده است، این‌جا جای صدور فرمان است، این‌جا جای بروز قدرت او است، لذا این چون مسرور می‌شد، این تخت قدرت را، تخت ریاست را، تخت مدیریت را سریر می‌گویند. تختی هم که عروس و داماد در آن نشستند به آن هم سریر می‌گویند. الآن این تابوت را هم که سریر می‌گویند، برای این‌که معراج مؤمن است، پل عبور او است، دارد به بهشت می‌رود، دارد پیش حوریان می‌رود، دارد از این تنگنا و زندان دنیا عروج می‌کند، دارد می‌رود لذا به آن‌ هم که سریر گفتند، به اعتبار خوش بینی است. مؤمن که داخل تابوت است دارد پرواز می‌کند که به سوی خداوند متعال برود.

«عَلى‏ سُرُرٍ»[۷] این مخلَصین آن‌جا تخت‌نشین هستند، بر اریکه‌ی اقتدار هستند، بر اریکه‌ی قدرت هستند. در سوره‌ی مبارکه‌ی هل أتی فرمود: «وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعیماً وَ مُلْکاً کَبیراً»[۸] وقتی این‌ها را آن‌جا ببینی، آن‌جا می‌فهمی که ملک و سلطنت یعنی چه. سلاطین گردن کلفت هستند، امّا اگر قشون نداشته باشند هیچ کاری از آن‌ها ساخته نیست.

اگر اطرافیان آن‌ها، غلامان و خدمتکاران و محافظان نباشند، یک پول قدرت خود ندارند. ولی آن‌جا هیچ احتیاجی به قشون نیست، شما هر کاری را اراده کنید، هر عالمی را اراده کنید، ایجاد کنید ایجاد می‌شود. بخواهید یک شهر ایجاد کنید، بخواهید یک دنیا ایجاد کنید، آن‌جا با اراده همه چیز انجام می‌شود. «عبدى اطعنى حتّى اجعلک مثلى فانّى اقول کن فیکون فانت تقول کن فیکون»[۹] آن‌جا اصلاً آدم احتیاجی به بیرون ندارد، نه به آشپز احتیاج داری، نه به منشی احتیاج داری، نه به خدمتکار و کلفت احتیاج داری، نه به سرباز احتیاج داری، نه به محافظ احتیاج داری، نه به مرکب احتیاج داری، هر چه بخواهی با اراده‌ی تو انجام می‌شود. چه اراده‌ای، چه قدرتی، در این عالم هیچ کسی از سلاطین به این قدرت نمی‌رسند. لذا ملک و سلطنت آن‌جا برای همه‌ی بهشتیان است. مخلَصین دارای چنین مُلکی هستند. این‌ها بر سریر هستند، بر تخت قدرت هستند، در موضع تجلّی اراده‌ی خدا هستند، خدا اراده‌ی قاطع و نافذی به این‌ها داده است، ولی متقابل هستند.

خیلی عجیب است خدا می‌داند عدد بهشتی‌ها چقدر است، ما که نمی‌دانیم. «علی و بشر» چه تعداد فرشتگان در آن‌جا هستند، امّا هر کسی که در بهشت است، پشت بهشتی دیگر را نمی‌بیند، این‌ها همه روی تخت هستند ولی همه رو به روی هم هستند. آن‌ها اصلاً پشت ندارند تا به هم پشت کنند. می‌گویند گل پشت و رو ندارد واقعاً هم همین‌طور است. گل که پشت ندارد، شما از هر طرف بیایید گل می‌بینید. این‌ها همه دسته گل‌های بهشت هستند.

متناسب بودن جسم و روح مخلَص در بهشت

من بیش از این نمی‌توانم چیزی عرض کنم، چون جسم مخلَص هم متناسب با آن‌جا است، همه مجرّد هستند، همه روح هستند، همه علم هستند، علم پشت و رو ندارد، روح پشت و رو ندارد. جسم ما در آن‌جا غیر از این جسم است، این‌جا وقتی غذا می‌خوریم بالاخره معده پر می‌شود. بعد هم آدم باید چه مشکلاتی را تحمّل کند. ولی آن‌جا غذا که می‌خوریم غذا دفن نیست، آن‌جا غذایی نیست که برای معده اذیّتی داشته باشد آدم احتیاج داشته باشد بیرون برود. ما یک چنین چیزی را نمی‌توانیم با معیارهای مادی این عالم بسنجیم.

لذا این‌که آن‌جا همه‌ی بهشتی‌ها مقابل هم هستند، پشت به هم ندارند، این جزء اسراری است که آدم تا نرود نمی‌فهمد یعنی چه. ولی خدا به ما خبر داده است، تمام بهشتی‌ها سریرنشین هستند، تخت‌نشین هستند، در موضع قدرت مطلق هستند و همه به هم رو دارند، هیچ کسی پشت به یکدیگر ندارد.

ایّام هم ایّام اربعین حضرت سالار شهیدان است. هر که دارد هوس کربلا بسم الله. خوش به حال کربلایی‌ها، تمام انبیاء، ۱۲۴ هزار پیغمبر از خدای متعال اذن طلب کردند که به زیارت امام حسین مشرّف بشوند. خدا به این‌ها اذن داده است، فوج فوج انبیاء به حرم حضرت سیّد الشّهداء می‌آیند. هر زائری که به کربلا می‌‌رود باید یقین داشته باشد، در حرم امام حسین (علیه السّلام) تعدادی از پیغمبران بدون استثناء مشغول زیارت هستند، هیچ وقت حرم خالی از انبیاء نیست، ملائکه هم این‌طور هستند، تمام ملائکه تا قیامت می‌آیند و تمام نمی‌شود. مرتّب فوج فوج ملائکه‌ای می‌آیند، ملائکه‌ی قبلی عروج می‌کنند.

دعا و استغفار امام حسین علیه السّلام برای زوّاران خود

زائر کربلا که با پای پیاده دارد به کربلا می‌رود یک چنین شوقی دارد که به آن‌جا می‌روحضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت عیسی و حضرت موسی را آن‌جا زیارت می‌کند، ببیند یا نبیند آن‌ها او را می‌بینند. روایت دارند که حضرت زهرا (سلام الله علیها) به زائرهای حسین خود نگاه می‌کند و برای آن‌ها دعا می‌کند و استغفار می‌کند. حدیث دارد سر مقدّس سیّد الشّهداء آن‌جا نگاه می‌کند، زوّار خودش را می‌شناسد و برای آن‌ها استغفار می‌کند، دعا می‌کند. امّا من به قربان اوّل زائر.

زینب کبری سلام الله علیها اوّل زائر کربلا

همه‌ی زائرین می‌آیند، ضریح را زیارت می‌کنند، زیر قبّه هستند، جاه و جلال می‌بینند، امّا اوّل زائر که حضرت زینب کبری بود، کنار گودال آمد، بدنی دید که این بدن سر نداشت، نگاه به دستش می‌کند شاید با انگشتر تشخیص بدهد، می‌بیند انگشت را بُریدند، انگشتر را بردند. می‌گردد یک پیراهن کهنه‌ای که آخرین وداع گرفته بود که کفن تن باشد، دنبال پیراهن می‌گردد، می‌بیند اثری از این پیراهن نیست. زخم هر بدن به قدری زیاد بود، یک جای سالم برای لب گذاشته بود و تمام بدن را خون پوشش داده بود، خون هم کفن او بود و هم غسل او بود. تا این صحنه را دید، روی کرد به رسول خدا. در روایت هم دارد هر وقت بیچاره شدی، به پیغمبر پناه ببرید. امان از دل زینب، بی بی عالم بیچاره شد. عرضه داشت: «یا جدّاه یا رسول الله هذا حسینک مرمّل بالدماء»، «یا محمّداه… هذا حسینک مرمّل بالدماء»[۱۰]

این کشته‌ی فتاده به هارون حسین توست             وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».

پایان


[۱]– سوره‌ی صافات، آیات ۴۰ و ۴۱٫

[۲]– سوره‌ی بیّنه، آیه ۵٫

[۳]– سوره‌ی ذاریات، آیه ۵۶٫

[۴]– سوره‌ی بیّنه، آیه ۵٫

[۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۲۹۵٫

[۶]– سوره‌ی صافات، آیه ۴۰٫

[۷]– همان، آیه ۴۴٫

[۸]– سوره‌ی انسان، آیه ۲۰٫

[۹]– قصص الأنبیاء ( قصص قرآن – ترجمه قصص الأنبیاء جزائرى)، ص ۸۰۱٫

[۱۰]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال (مستدرک سیده النساء إلى الإمام الجواد، ج‏۱۱-قسم-۲-فاطمهس، ص ۹۶۴٫