- ثقلین - http://thaqalain.ir -

حریم ملکوت ۲۳۷
درس اخلاق آیت الله صدیقی؛ ۲۵ فروردین ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مُقدّمه

«و من خطبه له (علیه السلام) یَصِفُ فیها المتقین‏: رُوِیَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ کَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ یَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ[۲]»؛ تقدیم به روح عَرشی و لاهوتی و مَلکوتی اَسد الله و اَسد الرّسول، خیرالشّهدا، سیّدالشهدا صَدر اسلام، عَمّ الرّسول (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت اَبا عَمّاره «حمزه بن عبدالمُطلب» (علیه السلام) و جناب مُحدّث عظیم‌الشأن حضرت «ابوالقاسم عبدالعظیم حسنی» (علیه السلام)، هم جهت عَرض تسلیت به امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) و هم شادی این دو عَرشی بلند مَرتبه صلوات مَرحمت بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

Sadighi-14040125-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (1)

«نهج البلاغه» از نظر اَدبی بی‌مانند است

مقام مُعظم رهبری (اَطال الله عُمره الشریف) در صحبت‌های مُختلف که قبلاً کرده‌اند و در ابتدای سال بیان فرمودند، توصیه داشتند نهج البلاغه از اِنزوا بیرون بیاید و این چشمه‌ی جوشان جان‌های تشنه‌ی مَعارف توحیدی را سیراب کند و شیعیان آن بزرگوار از این سرمایه‌ی جامع دُنیوی و اُخروی بارِ خودشان را ببَندند. جُمله‌ای از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هست که فرمودند: «وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْکَلَامِ[۳]»؛ در میان گویندگانی که در طول تاریخ به بَلاغت و فصاحت و موعظه و نصیحت شُهره هستند، کلام هیچ‌کسی مانند کلام حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیست. فرمودند: ما اَمیر سخن هستیم. دیگران همه فرمانبَر هستند؛ ولی فرمانده‌ی جبهه‌ی سُخنوری وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب (علیه السلام) است. و در میان خُطَب و مَکاتیبی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دوره‌ی بعد از رحلت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که زمینه‌ای برای سُخنوری نبود، در پایان عُمر شریفشان که خلافت ظاهری در اختیارشان قرار گرفت، در این مُدّت کوتاه اَمیر (علیه السلام) مَعارف بلند توحیدی، عرفانی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، نظامی، مُبارزاتی و انقلابی را برای همه‌ی نَسل‌ها از خودشان به یادگار گذاشتند که از این مَجموعه‌ی عظیم به مَعنی واقعی کلمه عظیم، «سیّد رَضی[۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) در این دریا غَوّاصی کرد و از مجموعه‌ی گَنج‌ها و دُرّها و جواهراتی که توانست از این دریا گُزینش کند، مَجموعه‌ی نهج البلاغه را جمع‌آوری کرد و دیدگاه ایشان دیدگاهِ اَدبی بود. لذا در میان خُطَب و نامه‌هایی که از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مانده است، آن‌هایی که در بلاغت و در فَنّ سُخنوری در اُوج بوده را انتخاب کرده‌اند. و این نهج البلاغه اَثر سیّد رَضی (اعلی الله مقامه الشریف) هست که خودش جُزء اُدَبای نام‌آور جهان عَرب است که در میان گذشتگان و آیندگان هم شعرهای سیّد رَضی (اعلی الله مقامه الشریف) و هم قَلم رَسای او و هم حُسن انتخابش که نهج البلاغه را انتخاب کرده است، نَظیر ندارد. و بعدی‌ها هرچه در مورد نهج البلاغه مُطالعه کردند، بیشتر دلشان را آب کرد، زانو زدند و اِقرار کردند که فوق کلام مَخلوق است؛ ولی دونِ کلام خالق است. نهج البلاغه جُزء مُعجزات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به حساب می‌آید؛ کَما این‌که کسی نمی‌تواند مانند دعای کُمیل حضرت امیر (علیه السلام) و مُناجات شعبانیه‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بیاورد.

Sadighi-14040125-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (2)

توصیف نویسنده‌ی مسیحی از کتاب نهج البلاغه

این نهج البلاغه به‌قَدری دل‌انگیز است، روح‌بَخش است، مایه‌ی اِعجاب است که «جورج جُرْداق[۵]» مَسیحی می‌گوید: من در ۱۲ سالگی به طور تصادفی با نهج البلاغه آشنا شدم و در ۱۴ سالگی حافظ نهج البلاغه بود. و در میان اُدَبای لُبنان و عَرب گوی سبقت را بُرده است؛ ولی می‌گوید: مَنشأ این هُنر اَدبی من مُروری بر خُطبه‌های حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه است. جورج جُرْداق مَسیحی است؛ ولی در اَثر آشنایی با نهج البلاغه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به‌قَدری خانوادگی دل به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سِپُردند که بر سر دَرب خانه‌ی پدرش که در دوره‌ی نوجوانی ایشان شیدا شد، تابلویی را با عُنوان «لا فَتی اِلاّ عَلی لا سَیفَ اِلاّ ذُوالفَقار[۶]» نَصب کردند. یک مَسیحی این‌قَدر دل به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سِپُرده است و جلوه‌های محبّتش را تابلو کرده است و بر دَرب خانه‌اش زده است. یکی از عزیزان ما که سابق با ما بودند و اُمیدواریم خداوند متعال عاقبت به خیرشان کند، در یک جَمعی به این دانشجوها گفتند: شما چند بار نهج البلاغه را خواندید؟ یک نفر پیدا شد که بگوید من حتی یک دور نهج البلاغه را مُرور کردم. گفت: جای خجالت است و حرف درستی هم بود. جورج جُرْداق مَسیحی با این‌که مَسیحی بوده است، می‌گوید: من ۲۰۰ مرتبه این نهج البلاغه را از ابتدا تا انتها خوانده‌ام و می‌گوید هربار خواندم، عَطش من بیشتر شد. لذا علاوه بر ۷ جلد کتابی که جورج جُرْداق مَسیحی در فَضائل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به رشته‌ی تَحریر درآورده است و اسم مجموعه را «صوت العَداله الإنسانیّه» گذاشته است. خیلی خوش‌ذوق و اَدیب بوده است؛ لذا بهترین تیتر را او انتخاب کرده است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) صدای عدالت است. نَوای طَنین‌انَداز عدالت است. در آسمان بَشریّت فرید بلند عَدل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. حضرت علی (علیه السلام) خودش صدای عدالت است، نَوای عدالت است، طَنین عدالت در میان بَشریّت است. علاوه بر آن در تَکمله‌ی نهج البلاغه‌ی حضرت امیر (علیه السلام) کتابی به نام «رَوائِعُ نهج‌البلاغه[۷]» نوشته است. او از خودِ نهج البلاغه گُزینش کرده است و می‌گوید: من خواستم ادامه‌ی خطّ سیّد رَضی (اعلی الله مقامه الشریف) را ادامه بدهم و خواستم ما هم مُشارکتی داشته باشیم.

Sadighi-14040125-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (6)

 

کلمات ابن اَبی‌الحدید در مورد نهج البلاغه

و این «ابن اَبی‌الحدید[۸]» در یک جایی دارد که من این خُطبه را بیش از هزار بار خواندم. مُلّاست، مُورّخ است و در مَسائل مُختلف اسلامی مُتبحّر است. مرحوم «آیت الله خوشوقت» (رضوان الله تعالی علیه) در مورد ابن اَبی‌الحدید مُعتقد بودند که ایشان شیعه بوده است، بعد حکومت سِمَت دیوان عالی کشور را به او داد و او اظهار تَسنُّن کرد. این شعرهایی که در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفته است، جُز کسی که مُعتقد به حقیقتِ امامت باشد، نمی‌تواند چنین شعرهایی را بگوید که بعضی از اَشعارش را در اَطرف ضَریح حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم نوشته‌اند. ایشان در این خُطبه‌ای که مربوط به «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ[۹]» است، آن‌جا می‌نویسد: من هزار بار این خُطبه را خوانده‌ام و سیر نشده‌ام. این جاذبه‌ای که در نهج البلاغه برای اَدیبان تاریخ آدم مُشاهده می‌کند و برای مُحقّقین در رشته‌های مُختلف کلام‌ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اُوج همه‌ی مَطالب است. در عرفان کسی نمی‌تواند مانند حضرت امیر (علیه السلام) سخن بگوید. در دعا کسی نتوانسته است مانندی برای مُناجات‌های حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیاورد. در اخلاقیّات که یک نمونه‌اش این خُطبه‌ی مَشهور حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که نوعاً در حوزه‌ها و در مَجامع علوی این خُطبه مورد توجّه بوده است و مَشهور است و خیلی از شما هم آشنا هستید ان‌شاءالله؛ این خُطبه‌ی «هَمّام» که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک تشنه‌ی به مَعنی واقعی کلمه که تشنه‌ای مَعارفی بود که از زبان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بشنود، ولی روح لو لَطیف شد. همین کلمات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نَردبان شد و او را به سرمَنزل مَقصود رساند. خوشا به حالش که در مَحضر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مَواعظ حسنه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دلش را آب کرد و جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.

Sadighi-14040125-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (4)

کلمات شنیدنی «محمّد عَبده» در مورد نهج البلاغه

این‌جور که در نهج البلاغه آورده است، مُقدّمه‌ی خودِ سیّد رَضی (اعلی الله مقامه الشریف) در وَصف نهج البلاغه و کلمات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و بعد نیز «محمّد عَبده» که شاگرد «سیّد جَمال اَسدآبادی» است، ولی نسبت به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دل داده است، علاقه پیدا کرده است، نهج البلاغه را دیده است و یک مُقدّمه‌ای که حکایت از روح اَدبی و عرفانی این مرد می‌کند، آن‌جا این‌که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در عَرصه‌های مُختلف که می‌گوید: هرکسی در یک جَهت می‌تواند مُتبحّر باشد، در یک جَهت می‌تواند قُلّه باشد، در یک جَهت می‌تواند نمونه‌ی کامل باشد؛ ولی در اَبعاد مُختلف نمی‌شود کسی در همه‌ی اَبعاد تابلوی کامل بی‌نَقص باشد. اما حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وقتی در موعظه سخن می‌گوید، گویا یک عارف دل به خدا داده‌ای است که تمام عُمرش کار او روانشناسی تربیتی بوده است، بَلد بوده است چگونه حرف بزند که دل‌ها را نرم کند و با آن مَواعظ خود انسان‌ها را از بدی مُنصرف کند و به سوی خوبی بیاورد. در بُعد عبادتی اگر کسی کلمات حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ببیند، فکر می‌کند که یک رُهبانی بوده است، از همه کناره گرفته است، شب و روز جُز خلوت با خداوند هیچ کار دیگری نداشته است. وقتی به خُطبه‌های حِماسی و نظامی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برمی‌خورد، فکر می‌کند یک قَهرمان و بَطال عَرب که اصلاً در وادی عاطفه و احساس گذری نکرده است، از شمشیرش خون می‌بارد. آنچنان صلابت، آنچنان قاطعیّت، آنچنان روح شجاعت و شَهامت در این کلمات می‌جوشد که آدم فکر نمی‌کند این همان کسی است که بچّه‌ یتیم را دیده است و گریه‌اش گرفته است؛ این همان کسی است که پیرزن را دیده است، نتوانسته طاقت بیاورد که مَشک را آن پیرزن به دوش خودش بگیرد؛ این همان کسی است که «یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا[۱۰]». در زُهد اوّلین زاهدِ عالَم است؛ در موعظه اوّلین واعظ عالَم است؛ در عرفان اوّلین عارف عالَم است؛ در جنگ اوّلین جنگاور عالَم است؛ در سخن گفتن هم اوّلین سُخنور عالَم امکان حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب (علیه السلام) است. تنها شخصیّتی که اَضداد در وجودش جمع است. عَقلانیّت و دیانت را با تَهاجُم به دریای ظُلمات و پَلیدی‌ها جمع کرده است. هم مرد رَزم است و هم مرد بَزم است. هم اهل خلوت است و هم اهل مُدیریت اجتماعی در اُوج حُضور در مُجتمعات مُختلف بَشری است. این است که آن شاعر می‌گوید:

«نه خدا توانمش خواند نه بَشر توانمش گفت     *****     مُتحیّرم چه نامم شَه مُلک لافتی را[۱۱]».

Sadighi-14040125-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (3)

کسی که اهل تقوا باشد در دایره‌ی مَعیّت خاصّ الهی قرار می‌گیرد

حالا وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این خُطبه‌ی ۱۹۳ نهج البلاغه که تحت عُنوان خُطبه‌ی مُتّقین یا خُطبه‌ی هَمّام است؛ هَمّ یعنی آدم به چیزی اِهتمام داشته باشد، آن را مهمّ بداند و یا نه، کسی مَهموم است یعنی دلش گرفته است، غُصّه‌دار است. حالا یا از این باب که همیشه قلب مؤمن حَزین است. چهره‌اش باز است؛ ولی دلش حُزن فراق یار دارد و تا به وصال نرسیده است، آن سوز دل قلب او را با غم رفیق کرده است. از غَم جُدا نمی‌شود. این هَمّام یا به مَسائل مهمّ اِهتمام می‌داده است که این لَقب به او داده شده است و یا این‌گونه نیست و واقعاً دلِ حَزینی داشته است و این از یارانِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بوده است، از صَحابی حضرت امیر (علیه السلام) بوده است و بر اَساس اعتقاد مَعنوی و امامتی به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، آمده و یک تَقاضایی کرده است. عَرضه داشته است: «یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ»؛ آمده‌ام که حرف نشنوم؛ حقیقت را به من ارائه کُنی. مُتّقین را برای من آنچنان عینی کنید که گویا دارم آن نشانه‌های تقوا را با چشم خود می‌بینم، نه این‌که با گوش خود می‌شنوم. «کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ»؛ یک تماشاگَهی از مَزایا و دلبری‌های پارسایان، شب‌زنده‌داران، دل به خدا دادگان را برای من آنچنان مُجسّم کنید، مُمثّل کنید، «حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ»؛ گویا منِ عاشق به گُمشده‌ی خودم رسیده‌ام، به تماشا نشسته‌ام. نَظر یعنی تماشا. رؤیت یعنی دیدن؛ اما نَظر یعنی تماشا کردن. یک‌جوری برایم بیان کنید که گویا دارم می‌بینم، دارم تماشا می‌کنم. «فَتَثَاقَلَ (علیه السلام)»؛ این درخواست برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سنگین بود. اگر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بخواهد لَب باز کند، این دل مُستحکمی که «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ[۱۲]»؛ همین‌گونه که اگر حقیقتِ کَلام خداوند بر کوه و صَخره‌های سخت نازل بشود و جلوه کند، تمام صَخره‌های سنگ آب می‌شود. کلام حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نازل‌مَنزله‌ی وَحی خداست. هردلی طاقت نمی‌آورد این کلمات را در خودش جای بدهد و نَمیرد؛ طاقت داشته باشد که بشنود. لذا «فَتَثَاقَلَ (علیه السلام)»؛ وجود نازنین حضرت امیر (علیه السلام) احساس سنگینی کردند. دلشان نمی‌خواست که این را بَدرقه کند، جان از بدنش مُفارقت کند. لذا «فَتَثَاقَلَ (علیه السلام)»؛ یک‌ آیه‌ای از قرآن را برای این هَمّام تلاوت کردند که اَمر به تَقواست: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ[۱۳]»؛ خداوند با اهل تقوا همه‌ی خُطبه‌ای که باز شده است و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جلوه‌های گوناگون پارسایی را در این خُطبه توانسته یک تابلوی جامعی از انسانِ دلشُده، انسانِ رَه‌یافته و انسانِ ساخته‌شده ارائه بدهد، این شَرح همین آیه است: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا»؛ این خیلی مَسأله است که حضرت امیر (علیه السلام) اعلان فرمودند که اَهل تقوا خیلی بلندمَرتبه هستند. به جایی رَه‌ یافته‌اند که مَعیّت خداوند را با خودشان می‌بینند. «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا»؛ این مَعیّت، مَعیّت خاصّ است. خداوند «مَعَ کُلُّ شَیْءٍ»؛ خدا با سنگ هست، خدا با خاک هست، خدا با ستاره‌های آسمان هست، خدا با دریاها هست، خدا با کوه‌ها هست، خدا با برگ درختان هست، خدا با همه‌ی موجودات هست؛ زیرا خالق است. هیچ مَخلوقی از خالق خودش جُدایی ندارد. خدا با همه‌چیز هست. «مَعَ کُلُّ شَیْءٍ»؛ با باطنش، با ظاهرش، با اوّلش، با آخرش، با همه‌ی شُئونش خداوند هست. اما این مَعیّت، مَعیّتِ ایجادی است. دَم به دَم به همه وجود می‌دهد؛ لذا همه‌ی موجودات بر سر سُفره‌ی ایجاد هستند، بر سر سُفره‌ی خلقت هستند، در قَبضه‌ی قدرت و علم و حکمت الهی هستند؛ لذا عُمق وجودشان خدا را همراه دارد. اما این‌که خداوند متعال فرموده است: خداوند «مَعَ النَّبِیِّینَ»، خداوند «مَعَ الْمُتَّقِینَ[۱۴]»، خداوند «مَعَ الصَّادِقِینَ[۱۵]». این مَعیّت، غیر از مَعیّت ایجادی است. این مَعیّت، مَعیّت محبّت خداست. خداوند یک عدّه‌ای را دوست دارد، خودش دل این‌ها را بُرده است، جایی برای غیر خودش نگذاشته است. این مَعیّت یک‌جور مَعیّتی است که دیگر جایی برای غیر نگذاشته است و مَعیّت هدایت است. این‌ها همیشه در حال رُشد هستند. خداوند نه تنها این‌ها را به راه آشنا کرده است، آدرس داده است، نه تنها سَفیر فرستاده است که دستِ این‌ها را بگیرد و به طرف خدا ببَرد؛ خیر، بلکه دَم به دَم «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ[۱۶]»؛ این مَعیّت، مَعیّت محبّت است؛ عشق خداوند به بنده‌اش هست. مَعیّت رُبوبیّت است؛ خداوند دارد تربیتش می‌کند؛ در دامان حکمت خودش، در دامان لُطف خودش قرار داده است. خودش دارد آن قُوّه را به فعل می‌رساند، خودش دارد استعداد را شُکوفا می‌کند. این خودش نیست که می‌رود؛ بلکه خدا دارد او را می‌بَرد. جَذبه‌ی محبّت او دارد بالا می‌کِشد. این مَعیّت، مَعیّتی است که اگر کسی اهل تقوا شد، اگر کسی اهل مُراقبه بود، این در دایره‌ی جَذبه‌های خاصّ الهی قرار می‌گیرد و از خود بیخود می‌شود. غیرِ خدا را نمی‌بیند تا حسابی برای آن‌ها باز کند. «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا»؛ خداوند این نوع مَعیّت را با کسانی دارد که مسیر آن‌ها مسیر تقوا و پارسایی است.

Sadighi-14040125-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (5)

مُحسنین به مقامِ مَحمود نائل خواهند شد

«وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ»؛ و این‌هایی که اهل احسان هستند؛ اهل احسان هستند یعنی تَجافی از دنیا دارند، یعنی خودشان را از بِستر دنیا بیرون آورده‌اند، خودشان را در دامان عوالِم بالا قرار داده‌اند. فَضایشان تَغییر کرده است. مُتحوّل شده‌اند، مُنقلب شده‌اند. مُلکی بودند؛ ولی حالا مَلکوتی هستند. فَرشی بودند؛ ولی حالا عَرشی هستند. لذا مُحسن کسی است که همه‌ی کارهایش زیباست. این آن مقامِ مَحمود است. مقامِ مَحمود برای نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ ولی راه برای ما باز است و راهِ آن هم راهِ امام حسین (علیه السلام) است که در زیارت عاشورا ما از خداوند می‌خواهیم: «وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللّهِ[۱۷]»؛ این مقامِ مَحمود مقامی است که هم در مقام عَقل، هم در مقام قلب ، هم در مقام سِرّ و هم در مقام فعل در همه‌ی این‌ها زیباترین حالت را دارد. دیگر زیباتر از این نمی‌شود. مَقام مَحمود مقامی است که همه‌ی خوبی‌ها در آن‌جا هست و هیچ بدی در آن‌جا راه پیدا نکرده است. «وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ»؛ یعنی چشمه‌ی جوشانی است که فقط خوبی از وجودش می‌جوشد؛ هیچ‌کسی هیچ بدی از او ندیده است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) این خُطبه را خواندند. هَمّام اِصرار کرد: «عَزَمَ[۱۸]»؛ قَسم داد؛ علی جان! بیا به دادم برس، دلم را آرام کُن. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با اِصرار او شروع کردند و مَطالبی را در مورد مُتّقین بیان کردند که اگر عُمری داشتیم ان‌شاءالله تعالی به مَحضرتان تقدیم خواهیم داشت.

Sadighi-14040125-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (9)

دلایل تأمّل حضرت علی (علیه السلام) برای ایراد خُطبه‌ی هَمّام

اما چرا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تَثاقُل کردند؟ چرا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از ابتدا فَضای باز برای او نشان ندادند؟ چرا استقبال نکردند؟ گفته‌اند این شاید یکی از ۳ جَهت باشد. گاهی مَعشوق برای عاشقش ناز می‌کند. این ناز بخاطر خودش نیست؛ می‌خواهد او به خود بیاید و مقام عاشقی را جِدّی بگیرد؛ کار بر خودش تَوهُّمی نباشد. گاهی آدم فکر می‌کند کسی را دوست دارد؛ ولی وقتی امتحان پیش می‌آید مَعلوم می‌شود که او تاجر بوده است. اظهار محبّت او بخاطر این بوده است که کاری از ما ساخته است؛ اگر فردا کارها را از ما بگیرند، اصلاً حالی از ما نمی‌پُرسد. مَعلوم است که این خودش هم در آن زمان‌هایی که می‌آمده و می‌گفت است «فدایت بشوم»، «دورت بگردم»، «نوکرت هستم»، خودش هم فکر می‌کرده راست می‌گوید؛ ولی وقتی یک ‌کسی را از بالا به پایین آوردم، دیگر پیدایش نمی‌شود. مَعلوم می‌شود که این از ابتدا در وجودش این موضوع نبوده است. اَمر بر خودش هم مُشتبه بوده است. گاهی ناز سازنده است و نوعاً حضرات مَعصومین (علیهم السلام) تَخلُّق به اخلاق الهی داشتند. خداوند می‌خواهد به حضرت ابراهیم (علیه السلام) مقام عشق بدهد؛ عشق خالص، عشق تامّ که مقام ولایت مقام محبّت کامل پروردگار متعال است که جُز صاحب ولایت مُطلقه‌ی کُلیّه که خداوند مقام امامت را به او داده است، جُز آن‌ها این مَرتبه را پیدا نمی‌کنند. «التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللّهِ[۱۹]»؛ این‌ها در محبّت خداوند تامّ و تمام هستند. محبّت تنها اِکسیری است که عاشق و مَعشوق را یکی می‌کند. یعنی عاشق را در مَعشوق ذوب می‌کند. عاشقی نمی‌ماند تا دوتا باشد. این مقام برای حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) است که اصلاً حُسینی نیست؛ آنچنان عشق به خدا دارد، همه‌ی حرکاتش خدا را نشان می‌دهد. یک‌جا خودی نبوده است تا خود را نشان بدهد. دار و ندارش بوی خدا می‌دهد. خداوند وقتی می‌خواهد حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به مقام عشق مُطلق که امامت است برساند، او را امتحان می‌کند. این امتحان همان نازِ الهی است. باید اسماعیلش را به قُربانگاه ببَرد، باید فرزند کوچکش را آواره‌ی بیابان‌ها بکند، باید همسر جوانش را در آن بیابانِ بی‌آب و عَلف و کَس و کار بگذارد و رَها کند. این ناز را می‌کِشد. محبوب هر نازی بکند، این هیچ اِبایی ندارد؛ هر سختی را به جان می‌خَرد.

«در رَه منزل لیلی که خطرهاست در آن     *****     شرط اوّل قدم آن است که مجنون باشی[۲۰]»

یک مورد ناز است. می‌خواهد ببیند واقعاً خریدار است یا تعارُف می‌کند؛ با خودش بازی می‌کند، با عُمر محبوب دارد بازی می‌کند.

Sadighi-14040125-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (7)

علّت دیگرش هم این بود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) احساس کردند افراد دیگری در آن‌جا هستند. آن‌ها اهل این وادی نیستند، نامَحرمی در این‌جا وجود دارد. می‌گویند: مرحوم «میرزای قُمی[۲۱]» (اعلی الله مقامه الشریف) که ایشان شأنی دارد؛ در قَبرستان شیخان شهر قُم ان‌شاءالله وقتی به زیارت حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) شَرفیاب می‌شوید، به قَبرستان شیخان هم یک سَری بزنید.‌ در آن‌جا مَحشر است. بیش از ۸۰۰ تَن از اولیاء الهی در آن‌جا سر به آستان کریمه‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیها) گذاشته‌اند و بر سر سُفره‌ی عَرشی ایشان مُتنعّم هستند. یکی از آن‌ها میرزای قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) است. آقای «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی» (رضوان الله تعالی علیه) هست، آقای «شیخ علی گُنبدی» (رحمت الله علیه) هست. این‌ها از شاگردان مرحوم «مُلّا حسینقُلی همدانی» (اعلی الله مقامه الشریف) هستند. آقای «میرزا علی آقای شیرازی» (رضوان الله علیه) اُستاد نهج البلاغه‌ی «علّامه شهید مُطهّری» (رضوان الله علیه) تنها اُستاد نهج البلاغه نبوده است؛ بلکه اُستاد دل بوده است. آقای مُطهّری (رضوان الله علیه) گفته بودند: من این گریه‌های سَحر را از او دارم. اَثر کرده بود، دلش را نَرم کرده بود. آقای میرزا علی آقای شیرازی (رضوان الله علیه) در آن‌جاست؛ مرحوم «آقای فکور» (رضوان الله علیه) در آن‌جاست؛ «زَکریا بن آدم[۲۲]» در آن‌جاست؛ «حاج آقا حسین فاطمی» در آن‌جاست. حالا این‌هایی که الآن در ذهنم آمدند. بسیار شلوغ است؛ از اولیاء الهی بسیار شُلوغ است. یک کسی از این طلبه‌هایی که مانند بنده مَعرفتش کم است، گفته بود: یعنی حضرت مَعصومه (سلام الله علیها) باب‌الحَوائج است؟ حاجت می‌دهد؟ در ذهنش تَردید کرده بود. زیرا ایشان امامزاده هستند، امام که نیستند. یعنی گِره‌ها را باز می‌کند؟ یعنی مُعجزه می‌کند؟ در خواب مرحوم میرزای شیرازی (رحمت الله علیه) را دیده بود. میرزای شیرازی (رحمت الله علیه) گفته بود: این حاجت‌هایی که شما می‌گویید را ما برطرف می‌کنیم؛ مقام دختر حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) بالاتر از این حرف‌هاست. و بعضی از اهل مَعنا دیده‌اند که عَمودی از نور از مَرقد مُطهّر حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) مُستقیماً مَرقد میرزای قُمی (اعلی الله مقامه الشریف) را به دریای عظمت کریمه‌ی اهل‌بیت اُخت الرّضا بنتُ موسی حضرت فاطمه‌ی مَعصومه (سلام الله علیها) مُتّصل کرده است. عظمتی دارد. ایشان در برابر «سیّد بَحرالعُلوم[۲۳]» (اعلی الله مقامه الشریف) گویا قَطره‌ای است که به دریا رسیده است. به نجف اَشراف مُشرّف شد و به مَحضر سیّد بَحرالعُلوم (اعلی الله مقامه الشریف) رسید و عاجزانه از او درخواست کرد: پَرده را کنار بزنید؛ از آن تَشرّفات و دیدارهایی که با آقای خود داشته‌اید، به ما هم یک آدرسی بدهید. برای ما هم یک چشمه بیان کنید. مرحوم سیّد بَحرالعُلوم (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گویند: بنده به مسجد کوفه مُشرّف شده بودم؛ آن‌جا شب را بیتوته کردم و می‌خواستم صبح برای درس به نجف اَشرف برسم؛ ولی بر سر دوراهی که رسیدم، دیدم یک جَذبه‌ای، یک مغناطیسی وجود من را به طرف «مسجد سَهله» می‌کِشاند. با خودم مُبارزه کردم و گفتم که درس طلبه‌ها تعطیل می‌شود؛ ولی دیدم این‌جور نیست؛ دل رفته است و نمی‌توانم قَدم از قَدم بردارم. بی‌اختیار به مسجد سَهله رفتم و وقتی وارد آن‌جا شدم، دیدم وجود نازنین آقا حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) در آن‌جا تشریف دارند. با فاصله خدمت ایشان سلام عرض کردم. حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) فرمودند: «تَقَدَّم»؛ جلو بیا. می‌گوید: داشتم از خجالت آب می‌شدم که من چگونه جلو بروم؟ او کُجا و من کُجا؟ بعد حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) فرمودند: وقتی ما می‌گوییم اَدب به این است که بیایید؛ جلو بیا. جلو رفتم. بعد می‌خواهد بگوید که حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) چه چیزهایی به من گفتند، یک‌مَرتبه دید کسی وارد شد. حرفش را عوض کرد و دیگر نگفت. مسیر سخنش عوض شد و آن را ادامه نداد. گاهی در یک مجلسی در کنار اَهل دل، بی‌دل‌ها هستند. آن‌جا باید دیگر مُلاحظه کرد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نمی‌خواستند این‌هایی که اَهلیّت ندارند و در آن‌جا هستند مُتوجّه بشوند.

نکته‌ی سوّم هم این بود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌خواستند این را آماده‌ی پَرواز کنند. می‌دانستند اَجل او نزدیک است. امامِ او بود؛ حضرت عزرائیل (علیه السلام) به دستور حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اَجل‌ها را در اختیار دارد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌خواستند که دلش را تشنه‌تر بکند تا وقتی آن چشمه‌ی مَعنویّت را به او عَرضه می‌کند، دریا بشود و بالا برود. یکی از این سه جَهت در این تَثاقُل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفته شده است.

Sadighi-14040125-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (10)

نکاتی راجع به شخصیّت والای حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام)

امروز هم شهادت حضرت حمزه‌ی سیدالشهدا (علیه السلام) را داریم. در مورد حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) هم آنچه مُسلّم است، دلیلی بر این‌که حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) شهید نشده است، نداریم. خداوند مرحوم «آقای ری‌شهری» را رحمت کند. هم حکمت‌نامه‌ها یعنی کلمات و احادیثی که از حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) نَقل شده است و هم زندگی حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) را به قَلم آورده است. از قُدما هم «صاحِب بْنِ عَبّاد[۲۴]» که در زمان دیلمیان، در زمان طَبریانی که حُکومت به دست آوردند، ایشان جُزء وُزرای آن دستگاه بود؛ ولی عالِم زِبردستی بود، اَدیب کم‌نظیری بود. صاحِب بْنِ عَبّاد در مورد حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) مَطالبی نوشته‌اند، کتابی نوشته‌اند. دیگران هم همین‌طور. در طول تاریخ برای حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) کتاب‌های مُختلفی نوشته شده است. بعضی‌ها آورده‌اند که حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) به شهادت رسیده است. عُمّال حُکوکت عبّاسی حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) را شهید کردند. بعضی‌ها نوشته‌اند که از طالبیّینی که «دُفِنَ حَیّاً[۲۵]»؛ ایشان را زنده به گور کردند. و قول سوّم این است که حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) را مَسموم کردند. در اَثر مَسمومیّت بِستری شد، ولی جانِ سالم به در نبُرد؛ با مَسمومیّت مانند جَدّش حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ولایت غُربت غریبانه جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. عَلی‌کُلّ‌حالٍ حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) و مرحوم آقای ری‌شهری (رحمت الله علیه) در این کتابشان نوشته‌اند: علّت این‌که حضرت امام هادی (علیه السلام) به آن مردِ اهل رِی فرمودند: «لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ اَلْعَظِیمِ عِنْدَکُمْ لَکُنْتَ کَمَنْ زَارَ اَلْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ[۲۶]»؛ بخاطر این است که بر سر سُفره‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) او هم شهید شده است. این شهادتش چون مردِ بزرگ و باعظمتی بوده است، این خاصیّت شهادت کربلایی‌ها را دارد. گویا به کربلا رفته‌اید. لذا قَدر بدانیم. قبله‌ی تهران حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) مقام بسیار بالایی در قُرب به خداوند دارد، مقام شفاعت دارد. نَقل فرمودند: یک کسی بوده است که جُزء آدم‌های بدنام بوده است. در این اَواخر مُستبصر شده بوده و به حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) روی آورده بود و خیلی التجاء، التماس، گریه، زاری، اشک و سوز داشته است که سابقه‌ی من بد است، پَرونده‌ام خراب است؛ اگر به عالَم آخرت بروم رُسوا هستم. تا نرفته‌ام شما برای من یک کاری بکنید. بالاخره با عنایت حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) یک تَحوُّلی در وجودش پیش می‌آید. می‌آید همسایه‌ها را می‌بیند، اَقوام را می‌بیند. هرکسی ظُلمی از او دیده بود و حقّی داشت، همه را اَدا می‌کند؛ بعد فاتَ و مات. در عالَم رؤیا می‌بینند و به او می‌گویند: «اُوستا محمّد!». می‌گوید: مَگر باز هم به من اُوستا محمّد می‌گویید؟ به من «عظیم پَناه» بگویید. قبل از مرگ هم می‌گفته که دیگر به من «داداش محمّد» نگویید؛ به من «عظیم پَناه» بگویید. برای این‌که حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) در اَثر التجاء و التماس من را پذیرفتند. در عالَم خواب شفاعت خودشان را به من تَضمینی فرمودند که خداوند متعال تو را بخشیده است. من «عظیم پَناه» هستم؛ چون پَناهم حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) است، پَناه بزرگی است. ما هم پَناه ببَریم. پَر و بال ما هم سوخته است. حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) کار امام حسین (علیه السلام) را می‌کند. فُطرُس مَلَک پَرش سوخته بود؛ ولی به او پَر و بال دادند، او را به پرواز درآوردند. از حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) هم چنین کاری ساخته است. حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) عظیم پَناه است.

Sadighi-14040125-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (8)

 

نکاتی راجع به مقام عَرشی حضرت حَمزه سیدالشهدا (علیه السلام)

و حضرت سیدالشهدا، عَمّ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) مقامش برای ما قابل فَهم نیست. چیزهایی که در مورد حضرت حمزه (علیه السلام) نَقل شده است، در عقل ما نمی‌گُنجد. حالا یک چیزی که مقام عملی هم دارد را عرض می‌کنم. بحمدالله ما در امامزاده‌ها هم حمزه داریم. یکی همین حضرت حمزه‌ای است که حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) تا زنده بوده است، می‌رفته و قَبر شریف حضرت حمزه‌ که در کنار ایشان است را زیارت می‌کرده است. ولی مؤمنین کمتر اسم حمزه را بر روی فرزندان خود می‌گذارند. کسی خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد؛. این را مرحوم «علّامه شیخ محمّد تقی شوشتری[۲۷]» (رضوان الله تعالی علیه) در «قاموس الرّجال» در حالات حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) آورده‌اند. عَرضه داشت: یا رسول الله! خداوند بَچّه‌ای به من داده است؛ «اُسَمِّیِه»؛ شما برای او اسم انتخاب کنید. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «سَمِّه بِأحَبُّ الاَسماءِ اِلَیَّ، حَمزَه[۲۸]»؛ مَحبوب‌ترین اسمی که می‌توانم به آن سفارش کنم «حَمزه» است. اسم عموی من حَمزه را برای او انتخاب کنید. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گوید: در عَرش دیدم نوشته است: «اَسد الله و اَسد الرّسول حَمزه». در عَرش اسم حضرت حمزه (علیه السلام) قرار دارد. اسم همه‌ی پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) عَرشی نیست؛ ولی اسم حضرت حمزه (علیه السلام) در آن‌جا هست. حضرت حمزه (علیه السلام) جزء یکی از کسانی است که بهشت مُشتاق ایشان است. او مُشتاق بهشت باشد، خیلی هُنر است؛ ولی به کُجا رسیده است که بهشت مُشتاق او هست و عاشق او هست!

 

روضه و تَوسُّل به حضرت حَمزه سیدالشهدا (علیه السلام)

و داغ ایشان برای حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی سنگین بود. نه تنها پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان گریه می‌کردند، بلکه گریه‌ی بر حضرت حمزه (علیه السلام) را کلاس قرار داد. این‌که می‌فرمودند: به مدینه آمدند، در «جنگ اُحُد» عدّه‌ی فراوانی به شهادت رسیده بودند. خیلی از خانواده‌ها برای شهدایشان اقامه‌ی عزا کرده بودند. به هر کوچه‌ای می‌رسیدی در آن‌جا یک عدّه‌ای داشتند برای یک شهیدی گریه می‌کردند. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این‌ها را دیدند. فرمودند: «لکنْ حَمزهُ لا بَواکِیَ لَهُ[۲۹]»؛ عَموی من گریه‌کُننده ندارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دوست دارد بر عَمویش گریه کنید. گریه‌کُننده‌ها بر حَمزه (علیه السلام) گریه کنند. شهادت ایشان خیلی فَجیع بود. هم نَحوه‌ی شهادتش فَجیع بود، جانکاه بود و هم مادرِ ناپاک «مُعاویه» آمد، برجستگی‌های بدن حضرت حمزه (علیه السلام) را بُرید، بدن را مُثله کرد. به این اِکتفا نکرد؛ شکم را دَرید، جگر را بیرون کشید. جگر مبارک حضرت حمزه (علیه السلام) را زیر دندانش می‌گذاشت. ولی جُزء مُعجزات حضرت حمزه (علیه السلام) این بود که این جگر به صورت نُقره درآمد، سِفت شد و زیر دندانش قرار نگرفت. این وجود جَهنّمی نتوانست این عُضو بهشتی را در خودش قرار بدهد؛ لذا از دهانش بیرون انداخت. وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و بدن را دید، خیلی سخت گذشت. امام صادق (علیه السلام) می‌گویند: هیچ روزی برای جَدّم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند روز اُحُد نبود. وقتی کنار بدن عمویش آمد، دید وضع بدن خیلی رِقّت‌بار است. لذا وقتی خبر شد فاطمیان از مدینه حرکت کردند و دارند به سوی جبهه می‌آیند، فرمودند: فاطمه (سلام الله علیها) بیاید، بانوان و مَحرمان دیگر بیایند؛ اما نگذارید عَمّه‌ام «صَفیّه» بیاید. بگویید خواهرش نیاید؛ نمی‌تواند این بدن را این‌جور ببیند. صَفیّه پیام داد: یا رسول الله! اجازه بدهید با شهیدم خداحافظی کن، برادرم را ببینم؛ قول می‌دهم که صبر می‌کنم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدند که خواهر دارد می‌آید، عَبای مُبارک خودشان را از روی دوششان برداشتند و روی بدن مَجروح حضرت حَمزه (علیه السلام) کشیدند. ولی بدن رَسا بود؛ همه‌ی بدن را پوشش نداد. فرمودند از عَلف‌های بیابان آوردند و روی زَخم‌ها گذاشتند که وقتی خواهر می‌‌آید، صبرش تمام نشود. یا رسول الله! جای شما خالی بود؛ اَمان از دل زینب (سلام الله علیها)! سر حضرت حَمزه (علیه السلام) بُریده نبود، بدن حضرت حَمزه (علیه السلام) برهنه نبود؛ اما

«از حرم تا قَتلگه زینب صدا می‌زد حسین    ***    دست و پا می‌زد حسین زینب صدا می‌زد حسین»

وقتی کنار گودال قتلگاه آمد، یک بدنی که هیچ علامتی از آن باقی نمانده است. «مَسلُوبُ العَمامَهِ وَ الرَّداء[۳۰]» شده است؛ حتی پیراهنش را به غارت بُردند. نه سر دارد، نه انگشت دارد، نه انگشتر دارد. خیره شد؛ گویا داشت از روی خیرگی جان می‌داد. گفت: «أ أنتَ أخی؟»؛ باورم بیاید تو برادر زینب هستی؟! تو پسر مادر من هستی؟!…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب مبارکش را همواره از ما راضی بدار.

خدایا! مشکلات جهان اسلام را برطرف بفرما.

خدایا! دشمنان دین، دشمنان قرآن، دشمنان ولایت خُصوصاً شیطان بزرگ و این جانیانِ پرورش‌یافته‌ی در دامان ناپاکِ نامَشروعِ تولیدکنندگانش یعنی صهیونیست‌های اسرائیل غاصب و کودک‌کُش‌ها را در همین ایّام، در همین ساعات نابودشان بفرما.

خدایا! انتقام شهدای بزرگ ما، سیّدالشهدای مُقاومت را از این رئیس‌جُمهور پَلیدِ پَستِ قُماربازِ بی‌رَحم بی‌همه‌چیز و عاملان قَتل به همین زودی بگیر.

خدایا! دل‌ها را با نابودی این‌ها آرام بگردان.

بارالها! مشکلات کشور اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) را با شفاعت حضرت حَمزه (علیه السلام) برطرف بفرما.

الها! پروردگارا! دست نفاق و خیانت را در این کشور خُشک بفرما.

خدایا! نُفوذی‌ها و وابستگان به اَجانب را رُسوا و از چشم عامّه‌ی مردم ساقط بگردان.

خدایا! خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم سایه‌ی پُر بَرکت نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، رهبر خوبمان را تا ظُهور حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) با کفایت، با عافیت، با عزّت، با اقتدار مُستدام بفرما.

خدایا! دشمنان ایشان را که قابل هدایت نیستند ریشه‌کَن بفرما.

الها! خیر و بَرکت، باران رَحمت به مقداری که نگرانی در مورد آب را از این ملّت ما برطرف کند بر ما نازل بفرما.

الها! هر خطری، هر آفَتی، هر قَحطی، هر فتنه‌ای، هر آشوبی، هر تفرقه‌ای این کشور و این نظام را تَهدید می‌کند، به خون پاک شهدای اُحُد خُصوصاً سیدالشهدا (علیه السلام) دَفع بفرما.

خدایا! ما را مُبتلا به خیانت‌کارها و ظالم‌ها مَگردان.

خدایا! گذشتگان‌مان و گذشته‌هایمان را ببخش و بیامُرز.

خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا و همه‌ی حق‌دارانمان را بر سر سُفره‌ی شهدای اُحُد و حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) مُتنعّم بفرما.

خدایا! مریض‌ها عُموماً، مَنظورین خُصوصاً شِفای عاجل و کامل روزی بفرما.

خدایا! حاجات این جمع، حَوائج کسانی که توقُّع دعا از ما دارند، آن‌هایی که از ما یاد می‌کنند، به حقّ شهدای کربلا، شهدای اُحُد و همه‌ی شهدایی که مُقرّب بارگاه تو هستند، حَوائج همه و مَنظورین و حَوائج مَنظوره را برآورده بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۹۳ (مشهور به خطبه متقین).

«و من خطبه له (علیه السلام) یَصِفُ فیها المتقین‏: رُوِیَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ کَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ یَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، «فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ یَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَیْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَهُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَهُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَهٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِیفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ، صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَهً تِجَارَهٌ مُرْبِحَهٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ…».

[۳] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۲۳۳ (سخنوری اهل بیت علیهم السلام).

«و من کلام له (علیه السلام) بعدَ أن أقدم أحدهم على الکلام فحصر، و هو فی فضل أهل البیت، و وصف فساد الزمان: أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَهٌ مِنَ الْإِنْسَانِ، فَلَا یُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ وَ لَا یُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ؛ وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْکَلَامِ وَ فِینَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَیْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ. فساد الزمان: وَ اعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّکُمْ فِی زَمَانٍ الْقَائِلُ فِیهِ بِالْحَقِّ قَلِیلٌ وَ اللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ کَلِیلٌ وَ اللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِیلٌ؛ أَهْلُهُ مُعْتَکِفُونَ عَلَى الْعِصْیَانِ، مُصْطَلِحُونَ عَلَى الْإِدْهَانِ؛ فَتَاهُمْ عَارِمٌ وَ شَائِبُهُمْ آثِمٌ وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ وَ قَارِنُهُمْ مُمَاذِقٌ؛ لَا یُعَظِّمُ صَغِیرُهُمْ کَبِیرَهُمْ وَ لَا یَعُولُ غَنِیُّهُمْ فَقِیرَهُم».

[۴] محمد بن حسین بن موسی معروف به سید رضی (۳۵۹ق-۴۰۶ق) از علمای شیعه، گردآورنده نهج البلاغه و برادر سید مرتضی. سید رضی منصب‌های مهمی از جمله نقابت، قضاوت در دیوان مظالم و امیر الحاج در دوره آل بویه داشت. او از بزرگ‌ترین شاعران طالبیان بود که دیوان اشعاری از وی بر جای مانده است. سید رضی آثاری در کلام و تفسیر همچون خصائص الائمه و تلخیص البیان دارد. مهمترین اثر او گردآوری نهج البلاغه است. او همچنین دارالعلمی تأسیس کرد که به باور برخی نخستین مدرسه علوم دینی بوده است. محمد طبری، ابوعلی فارسی، قاضی سیرافی، قاضی عبدالجبار معتزلی، ابن نباته، ابن جنی، شیخ مفید و سهل بن دیباجی از استادن وی بودند. سید رضی در سال ۳۵۹ق در بغداد زاده شد و در ۶ محرم ۴۰۶ق درگذشت. وی را در منزلش در محله کرخ بغداد دفن کردند. درباره مکان دفن وی اقوال دیگری نیز وجود دارد. بنابر قولی پس از خراب‌شدن خانه‌اش، سید مرتضی او را به کاظمین برد و در حرم کاظمین دفن کرد. به نظر سید بحرالعلوم او را به کربلا برده، در کنار قبر پدرش و سید ابراهیم مجاب دفن کردند. در کتاب‌های عمده الطالب، الدرجات الرفیعه و لؤلؤه البحرین به این نکته تصریح شده است. ابن میثم (متوفای ۶۷۹ق) نیز گفته است: سید رضی به همراه برادرش سید مرتضی در کنار جدش امام حسین (علیه السلام) دفن شدند. در کاظمین بارگاهی منسوب به سید رضی وجود دارد ولی در کربلا نام و نشانی از قبری منسوب به وی مشاهده نمی‌شود. از سوی دیگر سایت مزارات استان دیالی عراق وابسته به دیوان وقف شیعی، تصویری منسوب به مرقد سید رضی در استان دیالی منتشر کرده است.

سید رضی را فقیه، متکلم، مفسر و شاعر معرفی کرده‌اند. او نزد برخی از عالمان شیعه و سنی از جمله شیخ مفید شاگردی کرده است. بنا بر نقل ابن ابی‌الحدید از فخار بن معد موسوی، شیخ مفید خوابی دید که حضرت زهرا (سلام الله علیها) بر او وارد می‌شود در حالی که حسنین را با خود آورده است. حضرت از شیخ مفید می‌خواهد که به آن دو فقه بیاموزد. بنا بر این گزارش، شیخ مفید بامداد همان روز در محل درس خود نشسته بود، فاطمه دختر ناصر وارد مسجد شد و دو پسرش سید رضی و سید مرتضی را با خود آورده بود. او به شیخ مفید گفت دو فرزندم را به حضورت آورده‌ام تا به آن دو فقه بیاموزی. سید رضی، علم نحو را نزد ابوعلی فارسی(متوفای ۳۷۷ق)، قاضی سیرافی، ابن جنی(متوفای ۳۹۲ق) و علی بن عیسی ربعی شیرازی خوانده است. او نزد ابن نباته در بلاغت و نزد ابوبکر خوارزمی (متوفای ۴۰۳ق) در فقه شاگردی کرده است. ابوحفص کنانی از استادان قرائت قرآن و حدیث او بوده است. برخی از استادانش علم و اطلاعات او را ستوده‌اند؛ ابن جنّی قصیده او در رثای ابوطاهر ناصرالدوله را شرح کرده و احاطه علمی سید رضی را ستایش کرده است. سید رضی همچنین از ابوعلی فارسی روایت کرده و از او اجازه روایت نقل کتاب الایضاح داشته است. همچنین، سهل بن دیباجی(متوفای ۳۸۰ق)، هارون تلعکبری(متوفای ۳۸۵ق) رَبَعی بغدادی(متوفای ۴۲۰ق) ابن جوزی نقل کرده که محمد طبری خانه خود در محله کرخ بغداد را به سید رضی بخشیده بود و قرآن را به حفظ او درآورده ب

[۵] جورج سَمْعان جُرْداق (۱۹۲۶-۲۰۱۴م)، مشهور به جورج (جرج) جرداق، نویسنده و شاعر مسیحی لبنانی و نویسنده کتاب مشهور امام علی صدای عدالت انسانی بود. این کتاب مورد استقبال گسترده اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان قرار گرفت. جورج جرداق در سال ۱۹۲۶م در یک خانواده مسیحی ارتودکس قحطانی‌تبار در شهرک «الجدیده» منطقه مرجعیون در جنوب لبنان زاده شد. تحصیلات ابتدایی خود را در یکی از مدارس همان روستا به پایان رساند. چنانکه خودش گفته است در دوران نوجوانی بارها از مدرسه گریخته و به آغوش طبیعت رفته تا به مطالعه نهج البلاغه، دیوان متنبی (شاعر شهیر عرب) و کتاب مجمع البحرین از شیخ ناصی الیازجی بپردازد. آشنایی وی با نهج البلاغه به واسطه برادرش فؤاد جرداق (مهندس، لغت‌شناس، شاعر) بود که وی را در این کار تشویق کرد. جورج در ۱۳ سالگی بیشتر مطالب نهج‌البلاغه و دو کتاب ادبی دیگر را حفظ بوده است. جورج جرداق تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشکده پاتریاکیه (بطروکیه) در بیروت به پایان برد. وی در ۱۴ آبان ۱۳۹۳ش (پنجم نوامبر ۲۰۱۴م) درگذشت. و در مقبره خانوادگی مرجعیون در بیروت دفن شد. وی پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه، تا سال‌ها به تدریس ادبیات عرب و فلسفه عربی در تعدادی از مدارس و دانشگاه‌های بیروت اشتغال داشت و همزمان به کار ترجمه و نیز نگارش مقالاتی در روزنامه‌ها و مجلات لبنان می‌پرداخت. وی در مطبوعاتی همچون الجمهوری الجدید، الحریه، الصیاد، الشبکه، نساء، الکفاح العربی، الامن و برخی روزنامه‌های عربی‌ زبان چاپ پاریس و نیز دو سال بی‌وقفه در روزنامه‌های الوطن و الرای العام که هر دو در کویت چاپ می‌شدند نویسندگی کرده است.

[۶] شاه‌ نعمت‌الله ولی، دیوان کامل حضرت شاه نعمت‌الله ولی، ۱۳۸۰ش، ص۸۲۶.

[۷] رَوائِعُ نهج‌البلاغه به معنای شگفتی‌های نهج‌البلاغه، نام کتابی از جورج جرداق دربارۀ زیبایی‌های ادبی نهج‌البلاغه است. این اثر متشکل از مقدمه‌‌ای به قلم مؤلف دربارۀ مقام ادبی و فکری امام علی‌ (علیه السلام) و گزیده‌ای از خطبه‌ها و نامه‌ها و کلمات قصار امام علی (علیه السلام) است. جورج جرداق، پژوهشگر مسیحی اهل لبنان، آثار زیادی در وصف امام‌ علی (علیه السلام) و نهج‌البلاغه به چاپ رسانده است. روائع نهج‌البلاغه در سال‌های مختلف توسط ناشران مختلفی در لبنان و ایران به چاپ رسیده و از سوی مترجمان مختلفی به فارسی ترجمه شده است.

[۸] عبدالحمید بن هبهالله (۵۸۶- بعد از ۶۵۶ق/۱۱۹۱-۱۲۵۸م) معروف به ابن ابی‌الحدید شاعر، ادیب و شارح نهج البلاغه است. او در فقه، شافعی و در کلام، معتزلی بود. با این‌حال او امام علی (علیه السلام) را برتر از خلفای سه‌گانه می‌دانست و کسانی را که در برابر او قیام کردند به‌عنوان باغی، فاسق و اهل دوزخ معرفی می‌کرد، مگر اینکه توبه کرده باشند. قصیده عینیه او در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام)، با طلا در اطراف ضریح امام علی (علیه السلام) نگاشته شده است. عزالدین ابوحامد عبدالحمید بن هبهالله بن محمد بن محمد بن محمد بن حسین بن ابی‌الحدید مداینی، در ۱ ذی‌الحجه ۵۸۶ق/۱۱۹۱م، در مدائن به دنیا آمد در همان شهر پرورش یافت. به مناسبت نزدیکی با ابن علقمی، وزیر شیعه مستعصم عباسی، در شمار کاتبان دیوان دارالخلافه درآمد. وی ابتدا کتابت دارالتشریفات را برعهده داشت. در ۶۲۹ق به کتابت خزانه منصوب شد و مدتی بعد کاتب دیوان گردید. در صفر ۶۴۲ق به‌عنوان ناظر حله تعیین شد. سپس خواجۀ «امیر علاءالدین طَبّرْس» گردید و پس از آن ناظر بیمارستان عَضُدی و سرانجام ناظر کتابخانه‌های بغداد شد.

ابن ابی‌الحدید روابط نزدیکی با ابن علقمی داشت و او و برادرش از حمایت وزیر برخوردار بودند. از این‌رو، هنگامی که شرح نهج البلاغه و قصاید السبع را منتشر کرد، هدیه‌هایی دریافت نمود. در ۶۴۲ق در نخستین یورش‌های مغول به بغداد که سپاه عباسی به فرماندهی شرف الدین اقبال شرابی سپهسالار مستعصم بالله سپاه مغول را شکست داد، ابن ابی الحدید پیروزی سپاه بغداد را نتیجه تدبیر ابن علقمی دانست و قصیده‌ای در تهنیت و ستایش وی سرود که ابیاتی از آن در شرح نهج البلاغه ثبت است. در واقعه در حمله هلاکو خان به بغداد در ۶۵۵ق، ابن ابی‌الحدید و برادرش موفق‌الدین به دست مغولان گرفتار شدند و محکوم به قتل شد؛ ولی به وساطت ابن علقمی و خواجه نصیرالدین طوسی از مرگ نجات یافت. ابن ابی‌الحدید اندکی پس از سقوط بغداد به دست مغولان در بغداد از دنیا رفت. در تاریخ وفات او میان مورخان اختلاف است و در برخی منابع سال ۶۵۵ق و در برخی دیگر، سال ۶۵۶ق ذکر کرده‌اند. تحصیلات اولیه وی در زادگاهش یعنی مدائن بود. وی در آنجا مذاهب کلامی را آموخت و به مکتب اعتزال گرایش یافت. پس از آن به بغداد رفت و از علمای آنجا بهره برد. در آن شهر در محضر علما و بزرگان مشهور بغداد که بیشتر آن‌ها شافعی مذهب بودند، به قرائت کتب و اندوختن دانش پرداخت و در محافل علمی و ادبی شرکت جست و به قول صاحب نسمهالسحر، معتزلی جاحظی شد. نیز از ابوالبقاء عکبری و ابوالخیر مصدق بن شبیب واسطی ادب آموخت. ابن ابی‌الحدید در شعر طبعی رسا داشت و در انواع مضامین شعر می‌گفت؛ ولی مناجات و اشعار عرفانی او مشهورتر است. اطلاعات او درباره تاریخ صدر اسلام نیز گسترده بود. علامه حلی (درگذشت ۷۲۶ق) از پدر خود و او از ابن ابی الحدید روایت کرده‌اند. تألیفات ابن الحدید را تا ۱۵ اثر برشمرده‌اند که مشهورترین آن‌ها به این شرح است: «شرح نهج البلاغه»؛ این اثر، در ۲۰ جزء نگاشته شده است. عمده شهرت و معروفیت ابن ابی الحدید به سبب تألیف این کتاب است که حاوی مجموعه عظیمی از ادب و تاریخ و کلام و فرهنگ اسلامی است. این شرح، بارها به چاپ رسیده و به‌ویژه در میان شیعه از شهرت و اهمیت خاصی برخوردار است. یکی از کهن‌ترین نسخه‌های این شرح که صورت اجازه شرح به ابن علقمی را دارد و به احتمال قوی در حیات ابن ابی الحدید کتابت شده است، در کتابخانه مرکزی آستان قدس نگهداری می‌شود.

[۹] سوره مبارکه تکاثر، آیه ۱٫

[۱۰] سوره مبارکه انسان، آیه ۸٫

[۱۱] شهریار، گزیده غزلیات، غزل شماره ۲.

[۱۲] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۱٫

«لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ ۚ وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».

[۱۳] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۲۸٫

[۱۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۹۴٫

«الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَ الْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ ۚ فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَیْکُمْ ۚ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ».

[۱۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۹٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ».

[۱۶] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫

[۱۷] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف عاشورا.

«…فَأَسْأَلُ اللّٰهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ، وَ مَعْرِفَهِ أَوْلِیَائِکُمْ، وَ رَزَقَنِی الْبَراءَهَ مِنْ أَعْدائِکُمْ، أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ، وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ، وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ، وَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثارِی مَعَ إِمامٍ هُدىً ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْکُمْ؛ وَ أَسْأَلُ اللّٰهَ بِحَقِّکُمْ وَ بِالشَّأْنِ الَّذِی لَکُمْ عِنْدَهُ أَنْ یُعْطِیَنِی بِمُصابِی بِکُمْ أَفْضَلَ مَا یُعْطِی مُصاباً بِمُصِیبَتِهِ، مُصِیبَهً مَا أَعْظَمَها وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِی الْإِسْلامِ وَ فِی جَمِیعِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِی فِی مَقَامِی هٰذَا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَهٌ وَ مَغْفِرَهٌ…».

[۱۸] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۹۳ (مشهور به خطبه متقین).

[۱۹] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.

«…السَّلامُ عَلَىٰ أَئِمَّهِ الْهُدَىٰ، وَ مَصابِیحِ الدُّجَىٰ، وَ أَعْلامِ التُّقَىٰ، وَ ذَوِی النُّهَىٰ وَ أُولِی الْحِجَىٰ، وَ کَهْفِ الْوَرَىٰ، وَ وَرَثَهِ الْأَنْبِیاءِ، وَ الْمَثَلِ الْأَعْلَىٰ، وَ الدَّعْوَهِ الْحُسْنَىٰ، وَ حُجَجِ اللّٰهِ عَلَىٰ أَهْلِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ الْأُولَىٰ، وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ. السَّلامُ عَلَىٰ مَحالِّ مَعْرِفَهِ اللّٰهِ، وَ مَساکِنِ بَرَکَهِ اللّٰهِ، وَ مَعَادِنِ حِکْمَهِ اللّٰهِ، وَ حَفَظَهِ سِرِّ اللّٰهِ، وَ حَمَلَهِ کِتابِ اللّٰهِ، وَ أَوْصِیاءِ نَبِیِّ اللّٰهِ وَ ذُرِّیَّهِ رَسُولِ اللّٰهِ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ و آلِهِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ؛ السَّلامُ عَلَى الدُّعاهِ إِلَى اللّٰهِ، وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَىٰ مَرْضاهِ اللّٰهِ، وَ الْمُسْتَقِرِّینَ فِی أَمْرِ اللّٰهِ، وَ التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللّٰهِ، وَ الْمُخْلِصِینَ فِی تَوْحِیدِ اللّٰهِ، وَ الْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اللّٰهِ وَ نَهْیِهِ، وَ عِبادِهِ الْمُکْرَمِینَ الَّذِینَ ﴿لَایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ، السَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّهِ الدُّعاهِ، وَ الْقادَهِ الْهُداهِ، وَ السَّادَهِ الْوُلاهِ، وَ الذَّادَهِ الْحُماهِ، وَ أَهْلِ الذِّکْرِ وَ أُولِی الْأَمْرِ، وَ بَقِیَّهِ اللّٰهِ وَ خِیَرَتِهِ وَ حِزْبِهِ وَ عَیْبَهِ عِلْمِهِ وَ حُجَّتِهِ وَ صِراطِهِ وَ نُورِهِ وَ بُرْهانِهِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ…».

[۲۰] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۴۵۸.

[۲۱] میرزا ابوالقاسم بن محمدحسن شفتی قمی (۱۱۵۰ق-۱۲۳۱ق) معروف به میرزای قمی، از مراجع تقلید شیعه در قرن دوازدهم و سیزدهم قمری. میرزای قمی با برخی پادشاهان قاجار معاصر بود و آنان را به مدارا با مردم و ثبات در مذهب سفارش می‌کرد. برپایی نماز جمعه و جماعت از دیگر فعالیت‌های او به شمار می‌رفت. مهم‌ترین اثر او کتاب قوانین است که به همین جهت او را «صاحب قوانین» لقب داده‌اند. حجیت ظن مطلق، اجتماع امر و نهی در شیء واحد شخصی، جواز قضاوت برای شخص مقلّد طبق فتوای مجتهد از آراء خاص فقهی ایشان بود. میرزای قمی، علوم ادبی فارسی و عربی را نزد پدرش در روستای دره باغ آموخت آنگاه به خوانسار رفت و از شاگردان آقا حسین خوانساری شد و چند سالی فقه و اصول فقه آموخت و با خواهر خوانساری (استادش) ازدواج کرد. پس از این در هجده سالگی به عراق رفت و در کربلا از شاگردان آقا محمدباقر بهبهانی شد. فاضل قمی و محقق قمی القاب مشهور میرزای قمی است که حاکی از جایگاه بلند علمی او در بین علماء بود. گفته می‌شود او پس از علامه وحید بهبهانی مدرسه خاص اصولی تاسیس کرد.

توان علمی او چنان بود که در کربلا با فقیهی بزرگی مانند سید علی طباطبائی صاحب ریاض المسائل و حکیمی چون ملا علی نوری مباحثه و مکاتبه علمی می‌کرد. میرزای قمی گرچه در علم رجال، کلام و حکمت، تاریخ و حدیث متبحر بود اما استادی تمام در فقه شناخته می‌شد. کتاب قوانین الاصول او در بین علما مقبولیتی عام داشت مورد تدریس٬ تحقیق و نیز شرح و حاشیه نویسی قرار گرفت. حجیت ظن مطلق، اجتماع امر و نهی در شیء واحد شخصی، جواز قضاوت برای شخص مقلد طبق فتوای مجتهد از آرای خاص او در فقه و اصول بود. میرزای قمی در سال ۱۲۳۱ق درگذشت. پیکرش در قبرستان شیخان در کنار زکریا بن آدم دفن شد. شیخ عباس قمی می‌گوید در عالم رویا میرزا را دیدم٬ گفت: شفاعت اهل قم با من است.

[۲۲] زکریا بن آدم اَشْعَری قمی محدث امامی قرن دوم و سوم هجری، از اصحاب امام صادق (علیه السلام)، از راویان امام کاظم (علیه السلام) و وکیل امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام). وی در قبرستان شیخان قم دفن است. ابویحیی زکریا بن آدم از خاندان اشعریون است که از کوفه به قم مهاجرت کردند. پدر او آدم بن عبدالله بن سعد اشعری است که شیخ طوسی او را از اصحاب امام صادق (علیه السلام) شمرده است. آدم بن عبدالله حدیثی از امام رضا (علیه السلام) را به روایت پسرش زکریا نقل کرده است. برادر او اسحاق بن آدم از راویان امام رضا (علیه السلام) و پسر عموی او زکریا بن ادریس نیز از راویان امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) بوده‌اند. شیخ طوسی او را از اصحاب امام صادق (علیه السلام) دانسته است. هیچ یک از منابع رجالی او را از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) نخوانده‌اند ولی از او در زمره راویان امام کاظم (علیه السلام) نام برده شده است. شیخ طوسی او را از اصحاب امام رضا (علیه السلام) نیز شمرده است. بنا بر برخی روایات، امام رضا (علیه السلام) مردم را در مسائل دینی به زکریا بن آدم ارجاع داده و او را امین در مسائل دین و دنیا معرفی کرده است. او وجوهات شرعی مردم قم را از طرف امام دریافت می‌کرد. زکریا در یک سفر حج از مدینه تا مکه با امام رضا (علیه السلام) همراه و همسفر بوده است. مطابق نقلی وی به امام رضا (علیه السلام) گفت: می‌خواهم از میان خاندانم بیرون بروم چون افراد سفیه و نادان در میان‌شان زیاد شده‌اند. امام به او فرمود: چنین نکن، زیرا خدا به سبب تو بلا را از خاندان تو (در نسخه دیگر: از اهالی قم) دور می‌کند، همان‌گونه که به سبب اباالحسن کاظم (علیه السلام) بلا را از اهالی بغداد دور می‌کند. او را در زمره اصحاب امام جواد (علیه السلام) نیز به شمار آوردهاند. با توجه به روایت رجال کشی زکریا وکیل امام نهم شیعیان در قم بوده است. برای او یک کتاب و یک مجموعه مسائل برشمرده‌اند که به طرق مختلف روایت شده است. ظاهراً این مجموعه مسائل، سؤالات وی از امام رضا (علیه السلام) بـوده است. او حدود چهل حدیث (با واسطه یا بدون واسطه) از امامان نقل کرده است. زکریا در زمان حیات امام جواد (علیه السلام) از دنیا رفت. پس از وفات وی، امام در نامه‌ای، درباره‌اش نوشت: خدای او را رحمت کند در روزی که زاده شد و روزی که مُرد و روزی که زنده مبعوث خواهد شد. او در دوران زندگی‌اش عارف، معتقد و پایبند به حق زیست و نسبت به آنچه در نزد خدا و رسولش واجب است قیام نمود. او -که رحمت خدا بر او باد- در حالی از دنیا رحلت نمود که پیمانی را نشکست و حکمی را تبدیل نکرد. پس خداوند بر وی اجر نیت (نیکش) و جزای سعیش را عطا فرماید. قبر او در قم در قبرستان شیخان در نزدیکی حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) قرار دارد.

[۲۳] سید محمدمهدی‌ طباطبایی بحرالعلوم (۱۲۱۲-۱۱۵۵ ق)، عالم ربانی، فقیه، محدث، حکیم، ادیب، رئیس حوزه علمیه نجف و مرجع شیعیان در قرن ۱۳ هجری و از شاگردان وحید بهبهانی بود. «الفوائد الرجالیه» و «الدره النجفیه» (منظومه‌ای در فقه) از آثار علمی ارزشمند اوست. سید بحرالعلوم صاحب کرامات متعدد بوده و از جمله علمای شیعه است که به محضر مبارک امام زمان (علیه السلام) مشرف شده است. عالمان بزرگی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء و ملا احمد نراقی از شاگردان او هستند. سید محمدمهدی طباطبائی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ هـ.ق در کربلا چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش سید مرتضی طباطبائی، می‌‌گوید: در آن شب که ولادت فرزندم مهدی بود، در عالم رؤیا امام هشتم علیه السلام را دیدم که شمع بزرگی را به شاگردش محمد بن اسماعیل بن بزیع می‌‌دهد. محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن می‌‌کند، ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرامی‌‌گیرد. سید مرتضی طباطبائی بروجردی که از علما و مراجع کربلا بود، دارای دو فرزند می‌‌باشد. یکی سید جواد که جد مرحوم آیت الله العظمی ‌‌بروجردی است و دیگری، سید محمدمهدی بحرالعلوم هر دو از بزرگان فقها و علمای اسلامی ‌‌می‌‌باشند.

سید محمدمهدی بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را نزد پدر خود (سید مرتضی) و سایر فضلا و دانشمندان، در مدتی کمتر از چهار سال فراگرفت. در اوایل بلوغ به درس خارج پدر خود و همچنین درس استاد کل، وحید بهبهانی و نیز درس شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق راه یافت و از محضر آن بزرگان استفاده شایانی برد و پس از پنج سال درس و بحث عمیق و طی مرحله سطح به درجه اجتهاد نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضا کردند. همچنین مورخین نقل کرده‌اند که سید محمدمهدی به عنوان دانشجو برای استفاده از محضر درس فیلسوف بزرگ، میرزا سید محمدمهدی خراسانی به خراسان سفر کرد. مدت ۶ سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهره‌ها را از استاد خود گرفت. میرزای اصفهانی که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم؛ به راستی تو دریای دانشی»؛ و از آن لحظه سید به لقب «بحرالعلوم» مشهور شد. پس از آن از کربلا به نجف مهاجرت کرد و در مرکز بزرگ دانش‌های اسلامی به بحث و تحقیق پرداخت و در مدتی کم که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود، به تدریس و تألیف اشتغال می‌‌ورزید. مرحوم سید محمدمهدی بحرالعلوم، سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ هـ.ق در سن ۵۷ سالگی، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفت. پیکر مطهر او را کنار قبر شیخ طوسی در مسجد طوسی نجف اشرف به خاک سپردند که امروزه این مقبره به اسم مقبره الطوسی و بحرالعلوم معروف است.

[۲۴] صاحِب بْنِ عَبّاد (۳۲۶-۳۸۵ق)، کاتب و وزیر دولت آل بویه (مؤید الدوله و فخر الدوله)، از دانشمندان شیعه و از ادیبان دو زبان عربی و فارسی است. نام وی اسماعیل بود؛ اما به «صاحب» مشهور شد و به «کافی الکفات» نیز ملقب بوده است. مشهورترین کتاب ادبی‌اش «المحیط فی اللغه» است. صاحب بن عباد در ری و اصفهان، محافل علمی و ادبی بر پا می‌کرد و دانشمندان به دورش جمع می‌شدند. وی پس از هجده سال وزارت، در ری وفات یافت و در اصفهان به خاک سپرده شد. صاحب بن عباد، دانشمند فوق‌العاده‌ای بوده و به دانش‌های روزگار خودش آگاه و نیز ادیب و اهل‌قلم و نویسندگی بوده است. ابن عباد، حافظه قوی داشته و در فصاحت کلام، سرودن شعر و عروض و قافیه توانا بوده است. وی کتاب‌خانه بزرگی داشته است که در آن روزگار برای حمل آن به چهارصد شتر نیاز بوده است. طبق گزارش حموی، تخصص اصلی صاحب، علم کلام بوده، به شیوه معتزله بحث می‌کرده، با اهل حکمت و علوم وابسته به آن مانند هندسه، طب، نجوم، موسیقی، منطق و عدد (حساب) به شدت عناد داشته و از بخش الاهیات حکمت (فلسفه الهی) بی‌بهره بوده است. ابن رازی ایلاقی، محدث و فقیه شیعی قرن چهارم هجری، همروزگار شیخ صدوق و صاحب بن عباد بود و از هر دو آنان روایت کرده است.

[۲۵] المنتخب، طریحى، ص ۷ (گفتنى است که بسیارى از گزارش هاى این کتاب، ضعیف و نادرست اند و لذا منفردات آن، قابل اعتماد نیستند).

«مِمَّن دُفِنَ حَیّاً مِنَ الطّالِبِیّنَ عَبدُ العَظیم الحَسَنِىُّ بِالرَّیِّ».

[۲۶] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، جلد ۱۴، صفحه ۵۷۵.

«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ فِی ثَوَابِ اَلْأَعْمَالِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ حَمْزَهَ بْنِ اَلْقَاسِمِ اَلْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَمَّنْ دَخَلَ عَلَى أَبِی اَلْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْهَادِی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مِنْ أَهْلِ اَلرَّیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی اَلْحَسَنِ اَلْعَسْکَرِیِّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لِی أَیْنَ کُنْتَ فَقُلْتُ زُرْتُ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، فَقَالَ أَمَا إِنَّکَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ اَلْعَظِیمِ عِنْدَکُمْ لَکُنْتَ کَمَنْ زَارَ اَلْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ. وَ رَوَاهُ اِبْنُ قُولَوَیْهِ فِی اَلْمَزَارِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ بَعْضِ أَهْلِ اَلرَّیِّ».

[۲۷] شیخ محمدتقی شوشتری، (۱۳۲۰-۱۴۱۵ق) معروف به علامه شوشتری و علامه تُستَری از رجالیان شیعه در قرن چهاردهم شمسی است. شوشتری در حوزه‌های علمیه ایران، نجف و کربلا تحصیل کرد. وی در مخالفت با کشف حجاب به عتبات مهاجرت کرد و پس از سپری شدن حکومت رضاشاه به شوشتر بازگشت و به تدریس و تحقیق مشغول شد. او کتابخانه شخصی خود را وقف آستان قدس رضوی کرد. قاموس الرجال، قضاء امیرالمومنین، بهج‌الصباغه، الاخبار الدخیله و رساله فی تواریخ النبی و الآل از او بر جای مانده است. شوشتری در ۲۹ اردیبهشت سال ۱۳۷۴ش برابر با ۱۹ ذی‌الحجه ۱۴۱۵ق درگذشت و دو روز بعد در ۳۱ اردیبهشت در شوشتر و در کنار بقعه سید محمد گلابی به‌خاک سپرده شد. منزل شخصی او وقف کتابخانه آستان قدس رضوی است، شیخ شوشتری در این وقف اشاره می‌کند که کتاب‌ها از منزل شخصی من نباید خارج شوند، به همین دلیل، آستان قدس رضوی بخشی از منزل شخصی شیخ شوشتری را به کتابخانه آستان قدس رضوی تبدیل کرده است.  آثار او در این کتابخانه و لوازم شخصیش در اتاق شخصیش به همان صورت نگهداری می‌شود. همه ساله هفتم محرم، هیأت‌های عزاداری ضمن عزاداری برای امام حسین (علیه السلام) به سمت مرقد او روانه می‌شوند.

[۲۸] روضه المتقین، ج ۸، ص ۶۲۴.

[۲۹] کتاب من لا یحضره الفقیه: ۱/۱۸۳/۵۵۳٫

«لَمَّا انصَرَفَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله مِن وَقعَهِ اُحُدٍ إلى المَدینهِ سَمِعَ مِن کُلِّ دارٍ قُتِلَ مِن أهلِها قَتِیلٌ نَوحا و بُکاءً، و لَم یَسمَعْ مِن دارِ حَمزَهَ عَمِّهِ فقالَ صلى الله علیه و آله : لکنْ حَمزهُ لا بَواکِیَ لَهُ، فَآلى أهلُ المَدینهِ أن لا یَنُوحُوا على مَیِّتٍ و لا یَبکُوهُ حتّى یَبدَؤوا بِحَمزهَ فَیَنُوحُوا علَیهِ و یَبکُوهُ».

[۳۰] خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج ۲، ص ۴۲ و ۴۳٫

«…قال: و أقبل فرس الحسین، و قد عدا من بین أیدیهم أن لا یؤخذ، فوضع ناصیته فی دم الحسین، و ذهب یرکض إلى خیمه النساء، و هو یصهل و یضرب برأسه الأرض عند الخیمه، فلما نظرت أخوات الحسین و بناته و أهله إلى الفرس لیس علیه أحد، رفعن أصواتهنّ بالصراخ و العویل، و وضعت أمّ کلثوم یدها على أم راسها، و نادت: وا محمّداه! وا جداه! وا نبیاه! وا أبا القاسماه! وا علیاه! وا جعفراه! وا حمزتاه! وا حسناه! هذا حسین بالعراء، صریع بکربلاء، محزوز الرأس من القفا، مسلوب العمامه و الرداء، ثمّ غشی علیها، و أقبل الأعداء حتى أحدقوا بالخیمه، و معهم شمر بن ذی الجوشن، فقال: ادخلوا فاسلبوا بزّتهن. فدخل القوم فأخذوا کلّ ما کان بالخیمه حتى أفضوا إلى قرط کان فی اذن أمّ کلثوم-اخت الحسین-فأخذوه و خرموا اذنها، حتى کانت المرأه لتنازع ثوبها على ظهرها حتى تغلب علیه…».


Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir

URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%ad%d8%b1%db%8c%d9%85-%d9%85%d9%84%da%a9%d9%88%d8%aa-%db%b2%db%b3%db%b7/

تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.