یکی از ابعاد برجسته نهج البلاغه جنبه «جهاد و حماسه و شهادت» است. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در موارد متعددی مردم زمان خود را به جهاد و از جان گذشتگی ترغیب می‌ نمودند.

«جهاد» در لغت با همه مشتقاتش مانند «اجتهاد»، «مجتهد»، «جَهد» و غیره به معنای مشقت و سختی است.[۱]

«جهاد» در اصطلاح به تلاش و تکاپوی مشقت آمیز گفته می‌ شود که همراه با نوعی جانبازی و از خود گذشتگی در راه رسیدن به هدف الهی باشد.[۲]

مهمترین هدف و فلسفه جهاد در اسلام دفاع از مظلوم و مقابله با تهاجم و تجاوز و سلطه دیگران است.[۳]

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در خطبه ۲۷ که معروف به «خطبه جهادیه» است؛ به زیبایی جایگاه ویژه جهاد فی سبیل الله را تبیین می‌ کنند. امام(علیه السلام) مهمترین عامل عزّت و سرافرازی را ایستادگی در برابر تهاجم و سلطه گری دشمن می‌ دانند و می‌ فرمایند:

«فَو الله ما غُزی قومٌ قَطُّ فی عُقر دارهم إلاّ ذلُّوا»؛[۴] «به خدا سوگند هیچ قومی در میان خانه خود مورد حمله و هجوم قرار نگرفت جز آن‌که خوار و ذلیل شد».

آری اگر در بیرون خانه و دیار خود شجاعانه و دلیرانه با دشمن رویارو نشویم و به او اجازه دهیم در خاک و سرزمین ما نفوذ کند سپس از خواب غفلت بیدار شویم، قطعاً طعم تلخ خواری و شکست را خواهیم چشید.

امام(علیه السلام) در ادامه فراز مذکور سخن از شبیخون و تجاوز دشمن به یکی از سرزمین های اسلامی به میان می‌ آورند و غیرتمردانه این‌گونه می‌ فرمایند:

«با خبر شدم مردانشان (سپاه معاویه) بر زن مسلمان و زنی دیگر که در پناه اسلام به سر می‌ برده هجوم آورده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره آنها را به غارت برده اند، و آن بیچاره در برابر مهاجم جز گریه و التماس وسیله ای برای دفاع از خود نداشته. آن‌گاه این مهاجمان با غنیمت فراوان بازگشتند بی آنکه به یک نفرشان زخمی رسیده و یا از آنانی خونی ریخته شده باشد. اگر پس از این رویداد مسلمانی از غم بمیرد نکوهشی بر او نباشد، بلکه نزد من جای آن هست که از غصه جان دهد.

شگفتا، شگفتا! به خدا قسم وحدت آنها بر باطلشان و پراکندگی شما از حقّتان دل را می‌ میراند و غصه را موجب می‌ گردد. رویتان زشت باد و همواره اندوهناک باشید، که خود را هدف تیر دشمن ساختید. شما را غارت می‌ کنند و شما به آنان حمله نمی‌ کنید! به شما هجوم می‌ آوردند و شما نمی‌ جنگید! خدا را معصیت می‌ کنند و شما راضی هستید!»[۵]

ببینید امیرالمؤمنین که خود نماد شجاعت و دلیری است و ضربه های او در جنگ تک بوده و تنها با یک ضربه شمشیر دشمن را از پا در می‌ آورده؛ چگونه از بی غیرتی و سستی برخی از مردم زمانه خود شکایت می‌ کند و چگونه از ناموس ستمدیده امت اسلامی دفاع می‌ نماید؟!

آن قدر یاران حضرت در نبرد با دشمنان اسلام سستی کردند که قریش به امام(علیه السلام) اتهام می‌ زند که: اگر چه علی بن ابی‌طالب شجاع هست ولی راه و روش جنگ را نمی‌ داند! امام(علیه السلام) در پاسخ می‌ فرمایند:

«لله أبُوهم! وَ هَل أحدٌ منهم أشدّ لها مراساً و أقدمُ فیها مَقاماً منّی؟! لقد نهضتُ فیها و ما بلغتُ العشرین، و ها أنا ذا قد ذرّفتُ علی السّتّین! و لکن لا رَأی لِمَن لا یطاع»؛[۶] «خدا پدرشان را جزا دهد! آیا کسی از آنان هست که بیش از من در میدان جنگ به سر برده و ممارست و جدیت مرا در جنگ داشته باشد و نیز پیش قدم تر از من در میدان کارزار باشد. هنوز بیست سال نداشتم که برای جنگ مهیا شدم، و اکنون بیش از شصت سال از عمرم گذشته ولی برای کسی که فرمانش را نمی‌ برند رأی و تدبیری نیست.»

اگر مردم زمانه حضرت(علیه السلام) با سستی و کاهلی امام(علیه السلام) را تنها نمی‌ گذاشتند به قله های سربلندی و عزّت دست می‌ یافتند و هرگز خواری و ذلت را به خود نمی‌ دیدند.

امیرمؤمنان در طلیعه خطبه ۲۷، «جهاد» را دری از درهای بهشت، لباس تقوا، زره استوار خداوند و سپر محکم او معرفی می‌ کنند و پیامدهای نامطلوب و منفی ترک کردن جهاد را این‌گونه بیان می‌ کنند:

«فمن ترکه رغبهً عنه، أَلْبسهُ اللهُ ثوبَ الذُّلِّ، و شَملَهُ البَلاءُ، و دُیّثَ بالصّغار و القَماءَهَ، و ضُرب علی قلبه بالأِسهابِ، و أُدیلَ الْحَقُّ منه بتضییعِ الْجهادِ و سِیمَ الخَسفَ، و مُنعَ النَّصَفَ»؛[۷] «پس هر کس جهاد را ترک کند و از آن دوری گزیند خداوند لباس ذلّت و خواری بر او می‌ پوشاند، و غرق در بلا و مصیبتش می‌ کند، و به پستی و حقارت و زبونی گرفتار می‌ آید، و بر قلبش پرده بی خردی و سفاهت می‌ افتد، و به خاطر نرفتن به جهاد و ضایع کردن آن، حقّ از او گرفته می‌ شود، و به نکبت و بیچارگی گرفتار گردیده، از عدل و انصاف محروم می‌ گردد».

امیرمؤمنان در خطبه ها و سخنان متعددی از بی وفایی و بی رغبتی مردم زمان خود به جهاد و مبارزه با دشمنان اسلام، شکایت می‌ کند و آنها را به شدّت مورد سرزنش و نکوهش قرار می‌ دهد؛ از جمله در خطبه ۳۴ پس از نکوهش کوفیان و نافرمانی آنها چنین می‌ فرمایند:

«تو اگر می‌ خواهی این‌گونه باش، ولی من به خدا قسم پیش از آنکه به دشمن فرصت دهم با شمشیر مَشرَفی[۸] چنان ضربه ای بر او وارد سازم که تکه های استخوان سرش به آسمان رود، و دست و پایش قطع شود».[۹]

در سال ۳۷ هـ وقتی یاران معاویه در جنگ صفین بر یاران امام علی(علیه السلام) پیشی گرفته، بر شریعه فرات تسلط یافتند، و سپاه آن حضرت را از آب بازداشتند، امام(علیه السلام) فرمودند:

«قد إسْتَطعَموکُم القِتالَ، فَأَقّروا علی مذلّهٍ، و تأخیر مَحلّهٍ؛ أو رَوُّوا السُّیوفَ من الدِّماء تروَوا مِن الْماء؛ فالموتُ فی حیاتکم مقهورین والحیاهُ فی موتکم قاهرین»؛[۱۰] «آنان [با بستن شریعه فرات و منع شما از برداشتن آب] شما را به جنگ فرا خواندند، پس شما یا بر ذلّت و خواری اقرار کرده، شجاعت و شرافت را از دست بدهید، یا آنکه شمشیرهایتان را از خون آنان سیراب کنید تا از آب سیراب شوید. مرگِ (حقیقی) شما در زندگی توأم با شکست است؛ و زندگی (حقیقی) شما در مرگ پیروزمندانه است».

این جمله های حماسی کار خود را کرد، خون ها را به جوش و غیرت ها را در خروش آورد، غروب نشده «شریعه» در اختیار یاران علی(علیه السلام) قرار گرفت و یاران معاویه به عقب رانده شدند.

آری زندگی و مردگی این نیست که آدم نفس بکشد یا نکشد، آدم بمیرد و پیروز، زنده است؛ ولی بماند و مغلوب و محکوم دیگران، مرده است.

فردوسی شاعر حماسه سرا در این باره می‌ گوید:

تن مرده و گریه دوستان            به از زنده و طعنه دشمنان

مرا مرگ بهتر از آن زندگی            که سالار باشم کنم بندگی[۱۱]

جالب آنکه مروّت و مردانگی امیرمؤمنان اجازه نداد که لشکریان معاویه تشنه باشند و مقابله به مثل را در این مورد کاری غیر انسانی دانستند و پس از تصاحب شریعه فرات اجازه دادند یاران معاویه از آب بهره‌مند شوند.

در شجاعـت شیـر ربّا نیسـتــی

در مروّت خود که داند کیستی

اما درباره عشق و اشتیاق امیرمؤمنان به شهادت باید از زبان خود ایشان شنید که فرمودند:

«و الله لَابنُ أََبی طالب آنَسُ بالمُوتِ من الطّفلِ بِثَدی أُمّه»؛[۱۲] «به خدا سوگند! علاقه و اشتیاق پسر ابوطالب به مرگ از أنس طفل شیرخوار به پستان مادر بیشتر است».

آری این عشق طبیعی و ذاتی به شهادت و رسیدن به لقاء الله به گونه ای در دل حضرت امیر (علیه السلام) شعله ور است که هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ احد به علی(علیه السلام) بشارت شهادت در آینده را می‌ دهد، از ایشان می‌ پرسند: «در آن هنگام صبر تو چگونه خواهد بود؟» ؛ امام علی(علیه السلام) پاسخ می‌ دهند:

«یا رسول الله، لیس هذا من مواطن الصّبر، و لکن من مواطن البُشری و الشّکر»؛[۱۳] «ای رسول خدا! آن زمان زمان صبر نیست، بلکه هنگام شادمانی و شکرگزاری است.»

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:مصطفی عزیزی/پرسش وپاسخ دانشجویی


[۱] – ترتیب مقاییس اللّغه، ابن فارس، ص ۱۹۶٫

[۲] – جهاد در اسلام، محمد تقی جعفری، ص ۱۴٫

[۳] – جهاد، مرتضی مطهری، ص ۲۰ و ۲۱٫

[۴] – خطبه ۲۷، ص ۵۰٫

[۵] – خطبه ۲۷، ص ۵۲٫

[۶] – همان.

[۷] – خطبه ۲۷٫

[۸] – منسوب به مَشرَف یکی از شهرهای یمن است که شمشیرهای آبدیده آن معروف بود.

[۹] – خطبه ۳۴، ص ۶۴٫

[۱۰] – خطبه۵۱٫

[۱۱] – شاهنامه فردوسی، ص ۴۷۵٫

[۱۲] – خطبه ۵٫

[۱۳] – خطبه ۱۵۶، ص ۳۰۲٫