در این متن می خوانید:
      1. * معرفی گروه اول
      2. * معرفی گروه دوم
      3. دفع افسد به فاسد
      4. حفظ شخصیت علمی شیخ بهایی در مناظره با مرحوم مقدس اردبیلی
      5.  انصاف
      6. پرسش و پاسخ طلاب
      7. پرسش: چیزی از آن موقع که حضرت امام رضوان الله‌ تعالی ‌علیه، آیت الله منتظری را بر کنار کردند می‌دانید؟
      8. پرسش: فرق طبع حیوانی که فرمودید، با فطرت الهی چیست؟
      9. پرسش: در بعضی روایات آورده است که وقتی فرد مؤمن دچار گناه و معصیت می ‌شود، این گناه و معصیت از جانب خدا است: إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ‏ أَنَ‏ الذَّنْبَ‏ خَیْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا ابْتُلِیَ مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَداً. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۲، ص ۳۱۳، باب العجب. و یا در بعضی از روایات آمده است: خدا دوست دارد که بنده گناه کند و از طریق این گناه به سمت توبه بیاید.
      10.  کثرت حملات شیطان در نَعمات تا در فقر
      11. سوال: جاهایی نذری پخش می ‌کنند، اینها به چه صورت است، اگر از مال حرام باشدف بالاخره اثر خودش را می‌گذارد یا نه؟

بسم الله الرحمن الرحیم

وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام طالبان علم را، طلبه‌ها را، از نظر انگیره به سه گروه تقسیم کرده اند؛

* معرفی گروه اول

گروه اول آدمهای شهرت طلبی هستند که می‌خواهند در جامعه مطرح باشند و هر جا مساحمه ‌ای، مصاحبه ‌ای، مناظره ‌ای و مسابقه ‌ای پیش آمد، اینها می خواهند کم نیاورند و آنجا چهره بشوند. اینها یک گروه هستند که وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: اینشان آدمهای موزی هستند و مجهز شده‌ اند که رقیب را بشکند، خورد کنند. همیشه حرکتش طعنه زدن، مچ گیری و مانند آن است. ضمن اینکه ایذا مومن از عناوین محرمه است. کسی در جامعه، جایگاهش، جایگاه ایذائی باشد و از مردم سلب آرامش بکند، کسی را تحقیر بکند، کِنِفش بکند، این عملکردها با اسلام و با کرامات انسان جور در نمی ‌آید.

نکته دوم هم این است که آدم‌ هایی با این ویژگی، اهل ریا هستند. اخلاص که نباشد؛ اگر رفیقش در برابر آدم منحرفی بحث بکند و پیروز شود، خوشحال نمی‌شود؛ اما اگر خودش پیروز شود، خوشحال می‌شود، چون دنبال این است که مطرح شود. اگر کسی مدرسه یا حوزه دارد، در آنجا موفق بشود، خیلی خوشحال نمی ‌شود و می‌گوید که باید اینجا رونق داشته باشد! اگر خودش را در مکان خلوت مقایسه کند، می ‌بیند افرادی هستند که بهتر از او مطلب دارند، اما از اینکه مقاله او مطرح شده است، خیلی خوشحال می ‌شود.

حالتش این طوری است؛ خودبین، ریاکار و مردم آزار است. حضرت امیرالمومنین علیه السلام چنین آدمی را نفرین کرده‌ اند: خداوند او را ذلیل کند و از اینکه خداوند، دماغ او را بشکند. یعنی هنگامی که دماغ به خاک مالیده شود، انسان شکسته می‌ شود. این نفرین عجیبی است، کمرش شکسته شود!

***

* معرفی گروه دوم

گروه دوم، اشخاصی هستند که انگیزه آنها از درس خواندن کسب قدرت است. می خواهد مرجع تقلید شود، منطقه را او اداره کند، اینها هم نقطه ضعف دارند، لذا در مقابل مافوق ذلت دارند و در برابر مادون ظلم می کنند. نمی‌خواهد چهره شود، بلکه می‌خواهد به قدرت برسد، مسئله علو است. تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً. قصص؛ ۸۳٫ قدرت طلبی در آدمها یک حالت روانی است. حضرت امیر علیه السلام بزرگ مربی تربیتی است. مسائل روانشناسی، اخلاقی و روحی جامعه را، هیچ کسی مثل حضرت امیر علیه السلام نمی ‌داند. حضرت امیر علیه السلام برای کسانی که می خواهند به رموز روانشناسی تربیتی پی ببرند، اینجا روانکاوی کرده است و ریشه‌های روانی قضیه را باز کرده است.

**

آدم‌ های قدرت طلب برای حفظ قدرت خودشان، دو حالت دارند:

یک حالت نسبت به مافوق و یک حالت نسبت به زیردست.

آدم ‌ها برای حفظ قدرتشان نسبت به ما فوق همیشه یک حالت تملق گویی و چاپلوسی و خود شیرینی دارند. ولی نسبت به زیر دست حالت خورد کردن و پایمال کردن دارند. پا روی زیر دست می‌ گذارد و نسبت به بالا دست سرش را خم می‌کند. اینجا فکر می‌کند که تا زیر دست را خورد نکند، بالا نمی‌رود و این پله است که باید زیر پایش باشد تا بالا رود، آنجا هم که می بیند ما فوقش پنجه ای دارد، در برابر او مقاوت نمی کند تا مانعش نشود و بتواند رشد کند و بالا برود.

***

دفع افسد به فاسد

همان قسمت اول ماجرای حضرت امیر علیه السلام  خیلی قشنگ است. پرسیدند: غنا نبود؟ فرموده بودند: چرا این هم غنا بود! گفتند: پس چرا تذکر ندادید؟! فرموده بودند: اگر اینجا تذکّر می‌دادم، آبرویش می ‌رفت. این دفع افسد به فاسد است، حفظ آبرو خیلی مهم‌تر از ترک یک گناه صغیره است. آنجا اگر می‌گفتیم دیگر چیزی برای او باقی نمی‌ ماند.

***

من در قیامت برای این مقدار آبرو پاسخی ندارم!

به مرحوم آسید عبد الحسن اصفهانی اعلی ‌الله‌ مقامه ‌شریف، گزارش دادند، یکی از اشخاصی که از جانب شما در دریافت وجوهات وکیل بوده است، از بیت المال و سهم امامی که به نیابت از شما می‌گیرد، سوء استفاده می ‌کند. ایشان درخواست می‌کنند که اعلان بفرمایید که این وکیل من نیست. بعد می پرسند: قبل از آنکه این بزرگوار نماینده ما بشود، آیا در آن محیط و منطقه اعتبار و آبرویی داشته یا نداشته است؟ می‌گویند داشته، اگر نداشت که شما همچین وکلاتی به او نمی ‌دادید. مطرح و معروف بوده است. می‌پرسند که اگر من این وکالت را بگیرم، آن مقدار آبرویی که مال خودش بود، و ما اضافه نکردیم، آیا آن برایش می‌ماند یا نه؟ گفته بودند نمی‌ماند. ایشان فرموده بودند که من روز قیامت برای این مقدار آبرو پاسخی ندارم.

**

جمله «این مشکل خودت است.»

کسانی که خدا برایشان مطرح است، نمی‌گویند مشکل خودت است! جمله «این مشکل خودت است.» از آن افعال بسیار خبیثی است که از غرب به ما رسیده است. آبرویش رفت که رفت! دندش نرم، می‌خواست نکند! اینجور نیست. آدمهایی که خودشان را آماده کردند که در جلسات، میدان‌ها و عرصه ‌ها جولان بدهند، هل من مبارز بطلبند، همه جا می‌خواهند خودشان را مطرح کنند، اینها ریاکار هستند، مزوّر و مردم آزار هستند.

**

حفظ شخصیت علمی شیخ بهایی در مناظره با مرحوم مقدس اردبیلی

مرحوم مقدس اردبیلی در مباحثه با شیخ بهایی اعلی ‌الله‌ مقامهما الشریف با اینکه در موضوعات فقهی و غیر، از شیخ ملاتر بودند، – خصوصا در موضوع مورد بحث- به گونه ای در جمع رفتار کردند که برداشت حضار این شد که مرحوم شیخ بهایی، مهمتر و اعلم است. امّا در خلوت که این بزرگوار به محضر مقدس اردبیلی تشرّف حاصل کرده بودند، مرحوم اردبیلی مسئله علمی را برای مرحوم شیخ بهایی باز کرده بود و شیخ احساس حقارت کرده بودند، این چه دریایی است! نابغه ‌ای مثل شیخ بهایی، احساس کرده بود که خیلی فاصله دارد. بعد گله کرده بود که آقا اینجا مجلس شما بود، علما بودند، چرا همه مطالب را آنجا نفرمودید، تا همه استفاده کنند و هم در مورد شما به اشتباه نیفتند. ایشان فرموده بودند که پادشاه ایران با من سر و کار ندارد، با شما سر و کار دارد و آنجا برای من تکلیف بود که شما را بالا ببرم.

***

طلبه به این اخلاص‌ ها نیاز دارد، هرجا بحثی می‌آید، صحبتی می شود، امر به معروفی پیش می‌آید، نصیحتی پیش می‌آید، فوری زوم نکنید که این نقطه ضعف را باید در اینجا به سرش زد. ببینید در صورت بیان این نقطه ضعف، چند نقطه ضعف دیگر هم اضافه می‌شود یا نه. همه جا بنایمان بر پیروز شدن نباشد. دو طلبه که با هم مباحثه می‌کنند، انصاف داشته باشند، چرا می‌خواهید حرف خود را به کرسی بنشانید. دنبال حق باشید، بنگرید حق چه چیزی است؟!

***

 انصاف

انصاف خیلی از مسائل روحی انسان را حل می‌کند. انصاف این است که انسان همه جا، خودش را به جای طرفش بگذارد و مخاطبش باشد. اگر اینطور بود، آدم کم کم بندگی را تمرین می‌ کند و خدا مدال بندگی را به او می ‌دهد و خوشا بحال کسی که خدا او را حمایت می ‌کند و خدا از او خوشش می‌آید. خوشا به حال چنین کسی باشد. قسمت سومش نیز بماند برای جلسه بعد.

*****

پرسش و پاسخ طلاب

ما آماده ‌ایم این فرصت باقی مانده از این جلسه را در خدمت شما باشیم. اگر نصیحتی نسبت به ما دارید، انشاالله گوش شنوا داریم و اگر سؤالی دارید، مشورتی دارید، در خدمتتان هستیم و اگر چیزی بلد بودیم به شما عرض می‌کنیم.

پرسش: چیزی از آن موقع که حضرت امام رضوان الله‌ تعالی ‌علیه، آیت الله منتظری را بر کنار کردند می‌دانید؟

پاسخ: آقای منتظری از اولش اعتبارش به انقلاب و امام بود. ما که در حوزه بودیم، ایشان چیزی نداشت و دیگران از نظر موقعیت، شاگرد داشتن، و… از او سر بودند. بعلاوه مشکل آقای منتظری، مشکل شخصی نبود، امر دایر است که یک شخص از بین برود یا اینکه یک مکتب و یک انقلاب از بین برود، کدام مهمتر است؟ قطعاً مکتب مهمتر است. جریان نفاق، ایشان را پل خودشان قرار داده بودند. ترورهای مهدی هاشمی یکی، دو تا نبود و آقای منتظری رسماً دفاع می ‌کرد، حمایت می ‌کرد و تا آخر هم حاضر نشد که عقب نشینی کند و این هشدارهای امام رضوان الله‌ تعالی ‌علیه که در نامه‌ خود نوشته بودند که من نگران آن هستم که شما در قعر جهنم قرار بگیرید. هشدار یک عارف دلسوزی بود که دلش برای طرف می سوزد. بنایش انتقام جویی نبود که بگوییم این را خورد کرد. رفع مانع از مسیر انقلاب بود. مشکل درست شده بود و امام این مشکل را برطرف کرد.

**

پرسش:

پاسخ: در قبل و بعد موضوعی که باید اینقدر کنترل داشته باشیم، باید به گونه ای رفتار کنیم که منجر به بد اخلاقی، بد حالی و کسالتی که به بدبختی کشیده می‌شود، نشود. اگر بخواهیم در نهایت انسان معتدلی باشیم، لازم است به شادی مفرطی که به لهو کشیده می‌شود، منجر نشود.

**

پرسش:

پاسخ: خوب حرف درستی هست. آدم هم در رفع مشکلات روحیش، اگر اعصبانیتش، کج خلقی ‌اش، معلول کسالت و بیماری است، بر او لازم است که جسم خودش را ترمیم و تقویت کند تا مشکلات خیلی به او زور نیاورد که عصبانی شود. از آن طرف اگر خدا نعمت‌ هایی به او داده است، باید گرفتار بد مستی نشود و خودش را کنترل کند.

**

پرسش: بعضی مواقع ما خطا و اشتباهاتی انجام می‌دهیم و بعد که پشیمان می‌شویم، نفس لوّامه سراغ آدم می ‌آید، بعضی مواقع هم عهد می‌کنیم که دیگر آن کار را تکرار نمی ‌کنیم اما بعد از یک یا دو هفته دوباره سر خانه اول برمی‌ گردیم.

۱ – یکی علت برگشت بر سر منزل اول را توضیح بدهید.

۲ – راه آنکه آدم پیوند مستحکمتری با خدا ببندد که دیگر بر نگردد را نیز بفرمائید؟

پاسخ: بله جزء مسائل مبتلا به همه است. یکی از چیزهایی که همه ما آرزوی آن را داریم که در این جلسات به تحقق برسد، این است که از گناه مفارقت پیدا کنیم، از آنچه گرفتار آن هستیم، رهایی یابیم. در این جلسات کلیاتی از حدیث و غیره گفته می‌شود و جنبه‌ حکمت نظری را دارد، ولی حکمت عملی این است که آدم به طور کاربردی مشکلات خودش را مطرح کند و در مقام علاج آن بر بیاید؛ و همه همدیگر را کمک بکنیم تا تکمیل شود.

از آیات قرآن کریم استفاده می‌شود که طبع بشر طبع سرکشی است، وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی. یوسف؛ ۵۳٫ خیلی سریع و روشن می فرماید. درست است که از قول حضرت یوسف علیه السلام نقل شده است، لکن حضرت یوسف علیه السلام پیغمبر بوده است و بعلاوه خداوند متعال این را که نقل می‌کند، حاشیه به آن نمی‌زند. این آیه بیان کننده این فرمول است: هرگاه انسان موفق است، مشمول ترحم خداوند قرار گرفته است. والا آدم به خودش ول شود، آدم همین است. لازمه طبع بشری، لجن کاری، کثافت کاری و طغیان است.

خداوند متعال به ما رحم کرده و هم ما را به وجدان اخلاقی، و به فطرت الهی مجهز کرده است و انبیاء را به کمک فطرت فرستاده است و عقل هم قرار داده، کتاب و فرمول ‌های اخلاقی هم به ما ارائه کرده است، از آن طرف جهنم را هم به عنوان مترسک به ما نشان داده است و برای تشویقمان بهشت را قرار داده است. فرموده اگر خواهان لذات نفسانی و لذائذ دنیوی هستی، بهترش در بهشت فراهم شده، چرا اینجا خودت را بیچاره می‌کنی؟! همه‌ اش را اینجا صرف نکن.

چون طبع انسان، طبع حیوانی است، طبع تمرّد و طیغان است، مراقبه دائم لازم است و هر لحظه ‌ای که انسان غافل می‌ شود، این توپخانه روشن است و آدم تا در سنگر ایمان، «کلمه لا اله الا الله حصنی». تا در سنگر ولایت است، آسیب نمی بیند. حقیقت ولایت، همان حقیقت توحید است، هر دو حصن و سنگرند.

اما تا از این سنگر غافل می‌شود، این تیر به او می‌خورد. در آن حالاتی که انسان توجه می‌کند و در سنگر استقرار پیدا می‌کند، حالش خوب است، نسبت به بدی ‌های خودش ناراحت می ‌شود و توبه می ‌کند. ولی طبع باز دوباره کار خودش را می ‌کند. تا انسان به مرحله مقام عصمت نرسیده است، یعنی از دنیا عبور نکرده، این وابستگی‌ های متنوعی که انسان نسبت به زرق و برق دنیا دارد، همه زنجیرها را قطع نکرده است، یعنی به مقام عصمت نرسیده است. به مقام فقر و فنا نرسیده است.

 لذا تا دم مرگ راه توبه برای ما باز است. از طرف دیگر، هیچ گاه از گناه و خطا مصون نیستیم. حتی در آن لحظه آخر، ممکن است شیطان گریبان ما را بگیرد. شاید تا آن موقع درست رفته باشیم، ولی آنجا شیطان که نقطه ضعف ما را بلد است، بیاید و ما را غارت کند، مشرک از دنیا برویم. این نگرانی‌ ها همیشه هست، لذا در روایت هم دارد: مَا دُمْتَ لَا تَرَى الشَّیْطَانَ‏ مَیِّتاً فَلَا تَأْمَنْ مَکْرَه‏. التوحید (للصدوق)، ص ۳۷۲، ۶۰ باب القضاء و القدر.

شما دشمن دارید و این دشمن هم کنار شما است و همینطور با شما می ‌آید. شما در راه مستقیم هستید ولی آن کنار راه با شما می‌آید. تا ببیند چه زمانی حواستان پرت می شود، آنگاه شما را به دنبال خودش می ‌کشاند. أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ. یس؛ ۶۰٫

  خدا بر اساس یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ‏ غَضَبَه‏ رفتار می کند. چون رحمتش بر غضب غلبه دارد و وسعت آن بیشتر است، لذا می‌فرماید که اگر هزار بار هم آلوده شدید و توبه شکستید، باز نا امید نشوید: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ. زمر؛ ۵۳٫ خدا در را نبسته است و تا آخر در باز است. ده بار هم شکست خوردید، باز هم یا الله بگوید، استغفر الله بر زبان جاری کنید؛ و به خدا امید ببندید که جایی دستتان را بگیرد و خدا برای همیشه نجاتتان بدهد و این طبیعی است.

***

پرسش: فرق طبع حیوانی که فرمودید، با فطرت الهی چیست؟

پاسخ: بله. انسان یک بعد جسمانی دارد که از آب، خاک و لجن ساخته شده است. إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاج. انسان؛ ۲٫ یک بعد دیگر هم دارد: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ. مومنون؛ ۱۴٫ آن دم الهی در وجود انسان است، منتها حیوانیت انسان، فعلیت دارد و رسیدن به آن روح و کشف آن حقیقت، در تمری ن‌های دینی حاصل می‌شود. تا انسان زحمت نکشد و تکلیف را بر خودش هموار نکند، به تشریف نمی‌ رسد. چون انسان غرایضش دم دست است، فشار می‌آورد و انسان هم تسلیم غریزه می شود و خیلی جاها هم که دین را می ‌بیند که محدودش می ‌کند، برایش سخت است. چون دین دارد، محدودیت را می‌پذیرد اما چون برایش سخت است، تا او را ول کنید دوباره بر می‌گردد.

دین داری بالا رفتن است، اما تبعیت از نفس سرازیری است. سرازیری آدم با یک هل مختصر تا کله به عمق می‌رود اما می‌خواهد بالا برود، کمی که پیش می‌رود، نفس می ‌زند. چون جاذبه زمین، مانع و ضد بالا رفتن است. لذا در ابتدا دین داری سخت و نفس داری آسان است. بالا رفتن زور می‌خواهد اما پایین رفتن زور نمی‌خواهد. این است که بُعد غرایز و بُعد حیوانی انسان – که حاکمیت و کشش‌های حیوانی و جسمانی است- غلبه دارد. این نقد است، اما رسیدن به دم و نفخه الهی، مستلزم تحمل سختی ‌ها و مشقّت‌ های تکلیف است.

اگر رفتیم خدا ما را می ‌برد. وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا. عنکبوت؛ ۶۹٫

***

پرسش: حاج آقا ما یک واجب داریم، یک حرام و یک مستحب و یک مکروه و یک مباح، یک فعل مثلاً اگر مستحب باشد، مثل دائم الوضوء بودن که مستحب است، اگر دائم الوضوء نباشیم این که کراهت ندارد بلکه مباح است، در مورد نماز اول وقت هم فرموده اند که مستحب است. ولی آقای طباطبایی و مفسرهای زیادی ذکر می‌کنند که فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ(۴) الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتهِمْ سَاهُونَ(۵). سوره مبارکه ماعون. متوجه کسانی است که بدون هیچ عذری، نماز اول وقت را به تأخیر می ‌اندازند. چرا باید در مورد ترک یک امر مستحبی، عده ای در درجه «ویل» قرار بگیرند، در صورتی که فعل مباح انجام می‌دهند، علتش چیست؟

پاسخ: ما دوست داریم از رفقا هم استفاده کنیم و گاهی شما هم جواب بدهید، ما هم احیاناً تکمیل بکنیم، زیبا می شود. برای من خیلی سؤال جدیدی بود، جواب روشنی هم به نظر می‌رسد، ولی دوستان چه فکر می‌کنند؟

  • موضوع تحقیق بنده که امسال برای حوزه ارائه کردم، همین موضوع نماز بود، که انواع نمازها را مورد بررسی قرار دادم. پنج نوع نماز در قرآن بیان شده است، یکی از همین نمازها همین نماز سهوی است. یکی از مصادیق نماز سهوی، آخر وقت انداختن نماز است. این آخر وقت انداختن از مصادیق سهو است و سهو، منشأ تأخیر انداختن است و علت سهو هم این است که نماز برایش بی ‌اهمیت است. ممکن است که نماز را اول وقت بخواند، ولی برایش بی اهمیت باشد لذا نمازش سهوی خواهد بود. در بعضی روایات است هم ذکر شده است که سهو، نه تنها این است که زمان را به تأخیر بیاندازیم، بلکه از اجزایش هم کم بکنیم. منشأ همه اینها از بی ‌اهمیتی است. «ویل» برای کسی بیان شده است که به نماز اهمیت نمی‌دهند و نماز را به تأخیر می ‌اندازند. تأخیر مصداق سهو می‌شود و نه عین سهو.

ماشاالله، خیلی به حمدالله مختصر، مفید و جامع بود. به عبارت دیگر من ترجمه حرفهای ایشان را می‌کنم ولی بحمدالله شما همه از بیخ عرب هستید.

فرمود: إِنَّهُ لَا یَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاهِ. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۳، ص ۲۷۰، باب من حافظ على صلاته. استخفاف، یعنی کسی نماز را کوچک بشمارد. اگر کسی این دستورات الهی را کم اهمیت بداند، مرتکب گناه کبیره شده است. أَشَدُّ الذُّنُوبِ‏ مَا اسْتَخَفَّ بِهَا صَاحِبُه‏. نهج البلاغه؛ حکمت ۴۸۵٫ گاهی هم گناه صغیره است و این برای طرف عادی بشود، گناه کبیره می گردد: لَا صَغِیرَهَ مَعَ الْإِصْرَارِ وَ لَا کَبِیرَهَ مَعَ‏ الِاسْتِغْفَارِ. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۲، ص ۲۸۸،  باب الإصرار على الذنب. چون این گناه صغیره را تکرار می‌کند، نشان می‌دهد که حریمی برای خدا قائل نیست. مقابله با خدا و با دستورات خدا، خیلی برایش عادی است.

یک وقت آدم نماز را اول وقت نمی‌خواند، به دلیل کارهای واجب تر، عقب انداخته، ناراحت هم است. الان در یک جلسه‌ای گیر کرده و نماز اول وقت هم است؛ و این زمان هم اگر فوت بشود، واجبات اسلامی و مهماتی که کمتر از نماز نیستند معطل می مانند. اینجا دلش با نماز است ولی گیر کرده است. اما یک کسی نماز برایش خیلی مهم نیست، بلکه نهار برایش مهم است، گفتن و شنیدن مهم است، فیلم نگاه کردن مهم است، فعلاً حالا بخوابیم و بعد بلند می‌شویم و نماز می ‌خوانیم. این نشان می‌ دهد که اهمیتی که خداوند متعال برای نماز قائل شده است و آنرا جزء ارکان دین قرار داده است، این شخص برای این رکن دین تره ‌ای خورد نمی ‌کند. این حالت ناشی از خباثت است و منشأ بدبختی ‌ها می‌شود.

***

پرسش: در بعضی روایات آورده است که وقتی فرد مؤمن دچار گناه و معصیت می ‌شود، این گناه و معصیت از جانب خدا است: إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ‏ أَنَ‏ الذَّنْبَ‏ خَیْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا ابْتُلِیَ مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَداً. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏۲، ص ۳۱۳، باب العجب. و یا در بعضی از روایات آمده است: خدا دوست دارد که بنده گناه کند و از طریق این گناه به سمت توبه بیاید.

اگر معنای این را توضیح بدهید، ممنون می‌شوم؟

پاسخ: ما را به جاهای باریک می‌برید. خب از رفقا واساتید استفاده کنیم.

متکب اسلام، مکتب تربیت است و لذا تمام شکست ‌ها را در مکتب تربیتی باید به فرصت تبدیل کرد. گناه، شکست است و برای انسان رکود و عقب گرد است. شکست روحیه، آدم را خورد می‌کند؛ و قشون شکست خورده، عرضه دفاعش را از دست می‌دهند و زود تسلیم می ‌شوند. خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعیفاً. نساء؛ ۲۸٫ خداوند متعال بندگان خودش را می ‌شناسد، لذا برای اینکه ما، این تهدیدها و شکست ‌ها را به فرصت تبدیل کنیم، از همینجا برای ما روزنه ‌ای از رحمت باز کرده است. که اگر مبتلا به گناه شدید، با اینکه روحیه‌ شما، وضع شما و خورد و خوراکتان ایجاب این منع ‌ها را نمی ‌کرد، اما حالا که مبتلا ‌شدید، عیبی ندارد، مجدداً رجوع کنید توبه نماید و خود را رشد دهید.

اینجا یک مسئله مهم تهدید را برای شما جدی می‌ کند که عجب برای شما تهدید است. خطر عجب قابل مقایسه با خطر یک حرف بیهوده زدن نیست. عجب مهلک است و جزء مهلکات رذایل اخلاقی می باشد. عجب، خودپسندی و خودخواهی است. هیچ گناهی یا کمتر گناهی مثل عجب، برای انسان خطرناک است. هم تهدید را برای انسان جدی می‌ کند و هم زمینه را. یعنی می خواهد که انسان یک وقت مبتلا نشود و اگر شد، این شکست را به فرصت تبدیل ‌کند. اجازه ندهد او را از پا درآورد، بلکه آنرا وسیله رشدش کند. نگذارد انسان مبتلا به ضعف روحی و ذلت پذیری شود. نگوید: حالا که شده است، پس قدم بعدی هم عیب ندارد و این را عادی نگیرید.

دین ما خیلی زیباست و رموز تربیتی دلنشین بسیاری دارد.

این خصلت در وجود انسان هست، که خداوند در حالت ‌های مختلف و به روش‌ های گوناگون، ما را از آن پرهیز داده است.

***

 کثرت حملات شیطان در نَعمات تا در فقر

بعضا چیزی مثل علم را نداریم و از خداوند درخواست می‌کنیم که فرضاً علم را به ما بده، یا ما مثلاً فلان مقام عملی را از خدا درخواست می‌کنیم و علم داریم که آن مقامی که از خدا می‌خواهیم و نسبت به آن فقر داریم، تنها از عهده خدا بر می آید. بعد که خداوند لطف می‌کند و آن مقام را به ما می‌دهد، حالت کفر و ناسپاسی بعد از بدست آوردن آن نعمت، در انسان بوجود می‌ آید، منشأ اخلاقی این حالت چه چیز است؟ انسانی که از همان اول می‌داند که چه چیزی از خدا خواسته و می‌دانست که غیر از خدا، کسی نمی‌تواند آنرا به او بدهد، حالا که دارا شد، چرا کفر و ناسپاسی می‌کند؟ خداوند می‌فرماید: انسان از خدا درخواست می‌کند و بعد که به او عطا می‌کنیم، می‌گوید که این را از علم خودم بدست آوردم، منشأ اخلاقیش چیست؟

ظاهراً در همان سؤال اول پاسخش آمد. وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی. یوسف؛ ۵۳٫ شیطان در موضع نعمت نسبت به موضع فقر، بیشتر حساس است.

وجود مبارک امام صادق علیه السلام در پاسخ به سؤال شیعه ‌ای که در موسم حج، به حضرت عرض کرد، یا بن رسول الله، این مخالفین را آدم می‌ بیند، اینهایی که زیر پرچم شما نیستند، اینها ساعتها قرآن می ‌خوانند، مداوم در مسجد می ‌نشینند -و مثلاً اگر به اصطلاح امروز باشد،- نمی‌روند در بازار و پرسه بزنند، ولی اینهایی که دم از شما می‌ زنند، اینجور وضعشان منظّم نیست!! امام علیه السلام فرمودند: شیطان در آنجا سرمایه ‌ای نمی‌بیند که به سراغ آنها برود، اما چون چیز ارزشمندی پیش شما هست، لذا دشمن روی شما حساسیت نشان می‌دهد تا آنرا از شما بگیرد.

آدم وقتی کار خیری انجام می‌دهد، نعمتی را از خداوند متعال دریافت می‌کند، تازه اینجا اول راه است. باید این حاصل را سالم به مقصد رساند. دشمن متوجه شده است که متاع ارزشمندی داری، لذا این دزد قدّار، قدم به قدم ما را تعقیب می کند تا ببیند چه موقع درخت ما به بر می‌نشیند و یا این مزرعه ما حاصل می‌دهد، می‌خواهد آن موقع بیاید و ما را غارت کند.

۱ – یکی از حساسیت های دشمن، نسبت به دارایی ما است. اینها از پیشرفت‌ های ما می ‌ترسند، اینها حسود هستند و پیشرفت‌ های ما را تحمل نمی‌کنند.

۲ – مسئله دوم این است که کلاَّ إِنَّ الْانسَانَ لَیَطْغَى(۶) أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنىَ(۷). سوره مبارکه علق. آدم تا نعمتی ندارد، حالت وابستگی و التماس دارد، اما همین که مستغنی شد، می رود و پشت سرش را هم نگاه نمی کند! خداوند می فرماید: فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ. عنکبوت؛ ۶۹٫

 انسان در موضع بیماری، در موضع شکست، در موضع ضعف، حجابش برداشته می‌شود و خدا را در سختی ها می‌یابد. ولی نعمت برای انسان حجاب است. و برای آدم‌ هایی که خودساخته نیستند، هر نعمتی که می‌ آید، غفلت جدیدی است. این طبیعی است؛ طبع بشر این را اقتضاء می ‌کند. ولی آنهایی که حواسشان جمع است، هر نعمتی را که از خدا دریافت می ‌کنند، بدهی جدیدی را در خودشان یادداشت می‌ کنند. تا حالا یک بار وام گرفتند، بار دیگر وام روی وام است؛ و بار سوم، وام روی وام روی وام است. مداوم ذلت و التماس و التجاعش بیشتر می‌شود.

حضرت سلیمان علیه السلام می فرماید: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی‏ أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریم. نمل؛ ۴۰٫ حالتش حالتی است که من امانت دار خدا هستم؛ و این بار برای من سنگین است و من را امتحان می ‌کند. ولی قارونی که اهل غفلت است، وقتی به او می‌گویند که زکات مالش را بدهد، می‌گوید: إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدی. قصص؛ ۸۸٫ من علم اقتصاد داشتم و زرنگی خودم بود، حالا من با این زحمات، با این فکر اقتصادی، مالم را به فقرا بدهم؟ آن‌ها اگر عرضه داشتند، خودشان می‌رفتند و کسب می‌کردند، چرا من حاصل خودم را به آنها بدهم؟ قارون همه را حاصل خودش می داند، اما حضرت سلیمان علیه السلام حاصل خودش نمی‌داند، بلکه مِنْ فَضْلِ رَبِّی میداند.

***

سوال: جاهایی نذری پخش می ‌کنند، اینها به چه صورت است، اگر از مال حرام باشدف بالاخره اثر خودش را می‌گذارد یا نه؟

پاسخ: بله. تردید در کارهای خوب مردم خودش شبهه ناک است. آنجاها را احتیاط نکنید، بلکه این طرفش را احتیاط کنید. وَ ضَعْ أَمْرَ أَخِیکَ‏ إِلَى‏ أَحْسَنِهِ‏. إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج‏۱، ص ۲۰، الباب الثانی فی الزهد فی الدنیا. اسلام خواسته است که زندگیمان را راحت بکند، و هم اینکه اعتماد به دیگران، همگرایی می‌آورد، تعاون، الفت و برکت در اجتماع می‌آورد. آنطور ابهام‌های درونی، حاکی از یک نوع خباثت درونی است. از کوزه همان برون تراود که در اوست. کافر همه را به کیش خود پندارد.

 معمولاً آدم‌ های که نقطه ضعف دارند، برای اینکه نقطه ضعف خودشان را بپوشانند، به همه بدبین هستند و گیر می‌دهند و دنبالش می‌روند و اتفاقاً به یک جایی هم می‌ رسند! اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً. حجرات؛ ۱۲٫ اینها همه علل پشت سر هم است و در طول هم قرار گرفته است. آدم آن بند اول را بگیرد، مبتلا به گودالهای بعدی نمی‌شود.

صلوات ختم بفرمایید: اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

امروز روز رحلت حضرت ام البنین سلام الله علیها هم بود که به حضرت ابوالفضل علیه السلام تسلیت عرض می‌کنیم.