بسم الله الرّحمن الرّحیم

چگونگی مسلط شدن شیطان

مسئلۀ خاطرات درونی انسان، صورت‌های ذهنی، رسوب‌های اعمال بد و انواع تخیلات و توهمات در ظرف جان انسان، به ایجاد پریشانی، تشتت، به هم زدن تمرکز و حضور می گردد. این‌ها مسائلی است که برای انسان ایجاد زحمت، هم وغم، پریشانی و اضطراب در دنیا می‌کند.

 اگر [این مسائل] اینجا معالجه نشود، اصلاح نشود، رفقای ما در عالم قبر هم همین صورت‌های باطنی ما که برخی از آن‌ ها به صورت ملکات رذیله درآمده است و به شکل موجودات کریه‌المنظر، انسان را در عالم برزخ آزار می‌دهد؛ بعضی از آن‌ها نیش دارند، یا به صورت درنده هستند و دائماً مثل خوره انسان بی‌پناه در عالم قبر را احاطه می‌کنند و برای انسان، عذاب برزخی می‌شود.

 هر کار بدی که انسان می‌کند، یکی این است که این کار بد، اثر بد دارد. دوم اینکه این[عمل]، کار مایۀ شیطان می‌شود. شیطان در وجود ما سرمایه‌گذاری می‌کند و تولیدش به دست خود ما انجام می‌شود. وقتی جای پایش در باطن ما قرص شد، آنجا لانه می‌کند و تکثیر می‌کند و با آن مقدمات، ما را به کار‌های بد جدید وا‌ می‌دارد؛ برای ما کار بد را تزیین می‌کند و به ما شوق انجام کار بد را می‌دهد و به تدریج اسیرش می‌شویم، وقتی اسیر شدیم دیگر دل مال ما نیست که هروقت خواستیم کربلا برویم، مشهد برویم، نماز برویم حال خوش داشته باشیم، این دل در اختیار دشمن ماست. او بر ما مسلط می‌شود به هرجا که خودش خواست ما را می‌برد.

”  هر کار بدی که انسان می‌کند، یکی این است که این کار بد، اثر بد دارد. دوم اینکه این[عمل]، کار مایۀ شیطان می‌شود. شیطان در وجود ما سرمایه‌گذاری می‌کند و تولیدش به دست خود ما انجام می‌شود “

در سورۀ مبارکۀ زخرف می فرماید: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ (۳۶) وَ إِنهُّمْ لَیَصُدُّونهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ یحْسَبُونَ أَنهَّم مُّهْتَدُونَ(۳۷) حَتىَّ إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَالَیْتَ بَیْنىِ وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَینْ‏ِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ(۳۸).»[۱]

چشم که دچار شب کوری می‌شود، این حالت عِشی دارد و با حرف جرّی که دنبالش هست دو معنی متضاد پیدا می‌کند: «عشی الیه» به معنی هدایت هست، [یعنی] با ضعف چشم، با اینکه چشم ضعیف است ولی یک اندک سویی او را به سوی مقصد هدایت می‌کند این «عشی الیه» هست اما «عشی عنه» [یعنی] انسان مبتلا به شب کوری، نه تنها در راه نمی‌تواند برود، [بلکه] عوضی می‌رود، عکس جهت مطلوب حرکت می‌کند، قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَن یَعشُ عَن ذِکرِ رَحمان.»

کسی که دید باطنش شب کوری پیدا کرده است، این «یَعشُ عَن ذِکرِ رَحمان» است. عوض اینکه با خدا مأنوس بشود، خدا را کم در وجودش می‌یابد، در زندگی‌اش کم می‌یابد. با خدا رفیق نیست. خدا را به یاد نمی‌آورد. «وَمَن یَعشُ عَن ذِکرِ رَحمان.» کسی که در زندگی با خدا نیست، «نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً»!

 «قیض» پوستۀ روی بدن انسان است که همه جای بدن را فرا گرفته است؛ «نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً» یعنی [شیطان] پوشش می‌دهد، مسلط می‌شود، همه جای دل را خودش در اختیار می‌گیرد، بعد انسان را به جا‌های بد می‌کشاند.  بعد که انسان از دنیا رفت، همینی که مسلط بود، آنجا به صورت یک دیو گزنده‌ای، کریه‌المنظری، وحشتناکی [قرین و همراه آدمی می شود.] این تقارن را احساس می‌کند که این با او هست، دادش بلند می‌شود تو که من را بدبخت کردی، ور‌شکسته‌ام کردی، دار و ندارم را با فریب تو از دست دادم، حالا دیگر چرا ولم نمی‌کنی؟ اینجا دیگر چه می‌خواهی از یقه ی من؟ «یا لَیتَ بَینی وبَینَکَ بُعدَ المَشرِقَین.» ای کاش بین من و تو فاصلۀ مشرق و مغرب بود! ای کاش این رفاقت با تو نبود!

 

خوراک شیطان

 این جاذبه‌هایی که در باطن انسان برای شیطان پیش می‌آید، این صفات بد و کار‌های رذیله به صورت جیفه‌ایست که در باطن در آمده و این سگ شیطان که طعمۀ خود را در باطن ما می‌بیند، این مرتب چون آنجا جیفه هست، دست بردار نیست. کرکس‌ها از دویست فرسخی بوی جیفه را می‌شنوند و می‌آیند سراغش، این‌ها آن کرکس‌های باطن هستند، تا آدم کار بد، صفات بد در درون خودش ایجاد می‌کند، شیطان می‌بیند که خوراک دارد، ول‌کن نیست، هی می‌آید و این اذکاری که ما داریم: سبحان‌الله، الله اکبر و استغفر الله می گوییم؛ چون در مقام تزکیه و بیرون کردن این لجن‌ها از بدنمان نیستیم، جیفه‌های گناه، جیفه‌های رذایل اخلاقی آنجا هستند، این ذکر گفتن‌ها هیچ تأثیری ندارد.

[چرا که شیطان] خوراکش را آنجا می‌بیند، شما هم هی دست تکان می‌دید، برو بیرون، گم شو؛ می‌رود و دوباره بر‌می‌گردد. اینقدر سماجت می‌کند و می‌آید آنجا تا اینکه تخم می‌گذارد آنجا دیگر می‌شود کانون شیطان، حالا اگر کسی توفیق الهی نصیبش شد توبۀ نصوحی گیرش آمد یا نفَس پاکی مثل نفَس مرحوم ملا حسین‌قلی همدانی که بعضی از گرفتاران شدید وادی گناه و شرارت را با یک نگاه آب می‌کرد، تمام بدی‌های باطنش با یک نگاه آب می‌شد. به «عبید فرار» ایشان فقط یک جمله گفت ولی جمله نبود، به او نگاه کرد، نظر کرد: «أ مِن اللهِ تَفِر، أ مِن الموت» تو که اسمت «عبید فرار» است، آدم گردن‌کلفتی هستی، کاروان‌ها را در راه غارت می‌کنی، بعد هم در می‌روی هیچکس هم جرأت نمی‌کند تو را تعقیب کند، به من بگو ببینم: آیا از دست خدا می‌توانی فرار کنی؟ از چنگال مرگ هم می‌توانی فرار کنی؟

این یک جمله را به او گفت. آدمی که یک عمر باج گیری کرده، گردن کلفتی کرده، راهزنی کرده، سیصد نفر نوچۀ مسلح داشت، بعد این آدم گردن‌کلفت با این نفس، با یک نظر آنچنان آب شد، مُرد، رفت دیگر از خانه بیرون نیامد.

 ملا مهدی نراقی می‌گویند: یکی از راه‌هایی که انسان بتواند جلوی هجوم وسوسه‌های باطنی را بگیرد این است که خودش را تا مدتی کنار بکشد، برود یک جای دوری که این رفقای بد، این رفت و آمد‌های بد، این امکاناتی که برای گناه و بوالهوسی و بدبختی‌هایش دارد، از این‌ها دور بشود. برود یک استراحتی به جان خودش، به نفس خودش بدهد. زیر بار سنگین گناه استخوان‌هایش دارد خورد می‌شود، خوب بس است دیگر، قدری کنار بکش!!

 

مراحل از بین بردن تخم ریزی شیطان!

 قرآن کریم این تعبیر«نُقَیِّضْ» (را به کار می برد، می فرماید:) سلطه، پوشش، فراگیری، این‌ها را آدم در زندگی می‌یابد. شما وقتی نماز می خوانید؛ می‌خواهید فقط شما باشید و خدا. یک لحظه هیچ‌کس دیگر دخالت نکند. هیچ فکری در ذهنتان نیاید. به هیچ جایی ذهنتان نرود. یک لحظه ممکن است این کار برایتان صورت بگیرد، ولی یک چیزی را کنار می‌زنی، یک خاطرۀ دیگر می‌آید در ذهنت، هر کار می‌کنی می‌بینی که هجوم از یک جای دیگر آمد؛ نمازتان تمام شد و شما نتوانستید یک خلوت با خدا در حال نماز داشته باشید. آن پوشش است. «نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ»

” کار‌مایه‌ ی آن وسوسه‌گر باطنی، اثر گناهانیست که کردیم یا ملکات بدی است که در وجودمان پیدا شده است؛ این‌ها سرمایه‌های شیطان است که با این‌ها در باطن شما کار می‌کند، کار‌مایه دارد، سرمایه دارد و ول‌کن شما نیست “

کار‌مایه‌ ی آن وسوسه‌گر باطنی، اثر گناهانیست که کردیم یا ملکات بدی است که در وجودمان پیدا شده است؛ این‌ها سرمایه‌های شیطان است که با این‌ها در باطن شما کار می‌کند، کار‌مایه دارد، سرمایه دارد و ول‌کن شما نیست.

 بنابراین کسی که مبتلا شد این قدم اول یک «یقضه» است. باید یک شُک به او وارد شود که آدم یک تکانی بخورد. تا آن تکان پیش نیاید، تا یک وحشتی، یک ترسی، یک فزعی، برای انسان از وضع موجود خودش پیش نیاید؛ [پیشرفتی حاصل نمی شود.] تا او تکان نخورد، زمینه به خودش نمی‌دهد که برود خاکی بر سر خودش بکند، معالجه‌ای برای خودش پیش‌بینی کند. این است که در قدم اول آدم اگر مرد باشد، غیرتش به جوش بیاید، [با خود بگوید] این همه بیگانه در کشور باطن من! پایگاه زده اند، مرتب دارند دارایی من را می‌برند.

در کشور ظاهری انسان، [اگر] بیگانه‌ها [بخواهند] بیایند نفت ما را ببرند، ناموس ما را ببرند، آدم خون گریه می‌کند؛ ولی همین‌ها در باطن ما آمده‌اند، دار و ندار ما را برده‌اند، [و ما هیچ عکس العملی نشان نمی دهیم.] [اگر دشمن] نفت ما را ببرد، معادن دیگر را ببرد [چندان مهم نیست،] بالاخره بیرون است و آدم از یک جای دیگر می‌تواند تأمین کند و زندگی کند؛ ولی این [دشمن درون] عمر من را دارد می‌برد. سرمایۀ همیشگی من عمر من است. او دارد این را می‌برد، به من هیچ مجالی نمی‌دهد که برای خودم کاری بکنم؛ بلکه خودم یک چیزی باقی بگذارم برای آخرتم، مثل خوره هرچه در باطن دارم از من می‌گیرد و به‌گونه‌ای به من هجوم آورده که جای جای قلب من را و جان من را در تسخیر خودش گرفته است؛ و به من اجازۀ نفس کشیدن در حد یک نماز هم نمی‌دهد.

 آدم در حد یک نماز هم خودش نیست، با خدایش نیست. باز هم خدا را شکر این مقدار قدرت دارد نماز می خواند، مسجد می‌آید، دور هم جمع می‌شویم این حرف‌ها را می‌زنیم. یک نگاهی به وضع بد خودمان می کنیم. خود این [توفیقات]، قدم هایی است که به ما امید می‌دهد که انشا الله عاقبت‌به‌خیری در پیش داشته باشیم.

برای حل قضیه، قدم اول «یقضه» هست که آدم بیدار بشود. وقتی بیدار شد، فهمید که چه کلاهی سرش رفته، فهمید که چه خبطی کرده که دشمن غافلگیرش کرده، [دشمن] آمده در خانه‌اش نشسته، مدیریت خانه را هم در اختیار خودش گرفته، هر‌جا او می‌خواهد من را می‌برد و من را از همۀ سعادت‌ها باز‌داشته است. این حالت یقضه و بیداری و توجه و وحشت از خسارت گذشته و اتلاف عمر و تضییع اوقاتی که کرده، او را وادار به توبه می‌کند. توبه قدم اولش ندامت است، «کَفى‏ بِالنَّدَمِ تَوْبَهً»[۲] این حدیث در اصول شریف کافی در باب توبه هست.

 همین‌که آدم یک سوز باطنی پیدا کرد، یک آهی کشید، ای وای! چرا به این روز افتادم؟ چرا این کار را کردم؟ ای وای! نکند نکبتش من را بگیرد. آدم یک حالت ندامت عمیق پیدا می‌کند، این قدم اول توبه و بازگشت است. قدم سوم بعد از توبه و یقضه، «استغفار و عذر‌خواهی» از پروردگار است. خدایا! اعتراف می‌کنم، اقرار میکنم که بد کردم، حرفی برای گفتن ندارم. این عبارت دعای کمیل نمی‌دانم دقت کردید یا نه؟ «وَ لا حُجَّهَ لِی فِیمَا جَرَى عَلَیَّ فِیه ِ قَضَاؤُکَ وَ أَلْزَمَنِی حُکْمُکَ وَ بَلاؤُکَ»[۳] من هیچ عذر و بهانه‌ای ندارم، بگویم نکرده‌ام؟ نمی‌توانم بگویم که نکرده‌ام، بگویم به این علت کرده‌ام؟ خوب دروغ گفته‌ام؛ چون می‌توانستم نکنم و کرده‌ام، من هیچ حجتی ندارم، هیچ عذری ندارم، خودم کردم، خود ‌کرده را تدبیر نیست.

 یک وقت یک نفر می‌زند آدم را کور می‌کند آدم یقه‌اش را می‌گیرد می‌رود سراغ این و آن که فلانی زده کورم کرده یا باید کورش کنم یا باید دیه بدهد، اما یک وقت آدم با دست خودش، خودش را کور کرده یقۀ چه کسی را می‌تواند بگیرد؟ خود‌ کرده است؛ هیچ کارش نمی‌تواند بکند. «رَبَّنا ظَلَمْنا انْفُسَنا وَ انْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکوُنَنَّ مِنَ الْخاسِرین»[۴]

مشکلات اخلاقی و معنوی آدم، تماماً کور‌کردن خودش است. خود‌زنی است. خودش خودش را بی‌آبرو کرده است. چه کسی می‌تواند از او دفاع کند؟ چه کسی می‌تواند جلوی این را بگیرد؟ آدم به خدا می‌گوید خدایا خودم کردم، « رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا».[۵] [خدایا!] من از تو گله ندارم. من شیطان نیستم الحمدُ لِلّه، شیطان وسوسه‌ام کرده اما هنوز شیطان نشده‌ام. [من نیامده ام] طلبکار[انه] بگویم خدایا تو مرا بدبخت کردی، نه خدایا من خودم خودم را بدبخت کردم اما حالا که خود‌ کرده‌ام، تدبیری هم ندارم. تو با این بندۀ بدبختت می‌خواهی چه کنی؟ «وَ انْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا» من از تو دو توقع دارم: توقع اولم این است که از من بگذری، پرده‌پوشی کنی، نادیده بگیری، بدی‌های من را برجسته نکنی. شتر دیدی ندیدی. نکتۀ دوم [این] که به تجربه یافتم که من خیلی ضعیف بودم که دشمن اینطور من را بدبخت کرد خودم را سال‌ها در اختیار این دشمن قرار دادم هر‌چه خواست با من کرد. «تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا»

حالا که من ضعیف و زمین خورده‌ام چه کسی باید بلندم کند؟ از این به بعد چه کسی باید هوای من را داشته باشد؟ تو هوای من را داشته باش! تو به من رحم کن! من را تنها نگذار! من ضعیف شده‌ام، زمین خورده‌ام، دشمن مکرر پشتم را به زمین زد، خاکم کرد. من دیگر عرضه و قدرتی در خودم نمی‌بینم. علاوه بر اینکه نادیده بگیری و از این بگذری بیا دستم را هم بگیر، من را کمک کن؛ مثل مریضی که تازه عمل شده قدرت کار کردن ندارد، باید خون به او تزریق بکنند، کمکش بکنند تا آرام آرام به زندگی برگردد؛ خدایا بیا هم جراحیم بکن هم در این دورۀ نقاهت به من کمک و در راهم بینداز. در یک مسیر درست که من بتوانم درست حرکت بکنم.

 این حالت سوم که برای انسان پیش می‌آید ابتدایش یقضه بود و بعد توبه بود و بعد استغفار بود بعد از استغفار «استرحام» است. طلب رحم از ارحم‌الراحمینی که خیلی به بندگانش مهربان است. به خودش، ذات خودش، بندۀ بسیار بدش، به بندۀ بسیار کثیفش گفته که «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ».[۶]

یک روزی هست پرونده را آدم می‌بیند، در دنیا بیدار نشده، استغفار نکرده، پشیمان نشده، توبه نکرده، آنجا که می‌رود کتابش را می‌دهند دستش، دادش بلند می‌شود، می‌گوید «وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَهً وَ لا کَبیرَهً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً»[۷]، وای بر من! اگر این حالت پیش آمد تازه اول کار است، کار اصلاً حل نشده است.

 

اقدامات اساسی بعد از توبه جهت باز نگشتن به گناه

 گاهی آدم حال خوشی پیدا می‌کند، ضریح شش‌گوشه می‌بیند، زیر قبۀ امام رضا(علیه السّلام)  حال توبه پیدا می‌کند، دلش می‌شکند، دلش می‌سوزد، آنجا اعلام ندامت و حسرت و پشیمانی می‌کند اما چون هنوز کار اساسی نکرده، وقتی به جمع رفقای سابقش بر‌می‌گردد، به کار‌های اولیه‌اش بر‌می‌گردد. ما مکرراً توبه کرده‌ایم، اما کداممان سر قولمان مانده‌ایم؟ کداممان غیبت را ترک کردیم؟ کداممان نیش زبان را ترک کردیم؟ کداممان دست از این حرص و طمع و آز برداشتیم؟ کداممان توانستیم سوء ظن‌ها را از درونمان بیرون کنیم؟ نه این‌ها کفایت نمی‌کند لذا سه مسئله را باید بعد از این مرحله در مقام اقدامش باشیم:

 یکی حساسیت به گناهانمان است که تا خاطر‌جمع نشویم که خدا ما را بخشیده از پا ننشینیم. در مقابلۀ با نفسمان، مسئلۀ حسد را جدی بگیریم، مسئلۀ تکبر را جدی بگیریم، آفات زبان و چشم را جدی بگیریم، مسئلۀ حرام بودن تغذیه‌مان را جدی بگیریم، به این‌ها حساس بشویم، حساسیت خودش غیرت را اضافه می‌کند. غیرت همان حساسیت است، آدم بی‌غیرت عُرضۀ زندگی ندارد، باید بمیرد، حَطَب جهنم است. خدا غیور است، خدا غیرت را دوست دارد، پیغمبر ما غیور است، امام زمان ما غیور است. این حساسیت به گناه همان غیرت است، دین خدا ناموس خداست و این ناموس خدا در درون من مورد هجوم دشمن قرار گرفته است؛ از ناموس خدا دفاع نکردم، [اما] حالا بیایید دیگر شروع کنیم، از ناموس خدا در کشور باطن خودمان دفاع کنیم.

” اگر نمی‌توانیم گناهان و رذایلی که داریم تشخیص بدهیم، یک طبیب اخلاقی پیدا کنیم برویم با او مسائلمان را مطرح کنیم “

اگر نمی‌توانیم گناهان و رذایلی که داریم تشخیص بدهیم، یک طبیب اخلاقی پیدا کنیم برویم با او مسائلمان را مطرح کنیم، حالات خودمان را، کار‌های خودمان را، آنجا‌هایی که ابهام داریم مراجعه کنیم تا مشخص بشود، آنوقت نسخه بگیریم. آقای بهجت، سلام خدا بر آقای بهجت باد فرمودند که گرگ زیاد شده امام صادق(علیه السّلام)  یک نسخه‌ای برای مصون ماندن از شرّ گرگ‌ها پیچیده و آن خواندن دعای غریب است، فرمودند بعضی‌ها باید خصوصی معالجه بشوند، نسخه‌های عمومی، فرمول‌های عمومی نجاتشان نمی‌دهد، باید معالجۀ خصوصی بشوند.

این قدم اول که «تصفیه» هست، پالایش هست دفاع هست. تا ما درک نکنیم، دفاع نکنیم، بازسازی در حال جنگ که نمی‌شود، شما امروز اینجا را آباد می‌کنی، فردا بمب می‌آید رویش، دشمن را بیرون کن بعد بیا بازسازی کن. کار‌های اساسی را زیر آتش دشمن نمی‌توانی انجام دهی، آتش دشمن را خاموش کن، آن‌ وقت عمران و آبادانی را شروع کن. لذا مسئلۀ «تخلیه» بسیار کار حساسی است.

بعد از تخلیه به جای هر کار بد، باید یک کار خوب یا کار‌های خوب انجام بدهیم. «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ».[۸] کار‌های خوب، اگر جای کار‌های بد را گرفت، آثار کار‌های بد را محو می‌کند و از بین می‌برد. مرحلۀ بعدی «ذکر» است، «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً».[۹] ذکر هم مراتبی دارد:

 

کیفیت، مراتب و اقسام ذکر

 که مهمترین و کارسازترین مرحلۀ ذکر، ذکر عملیست که انسان خدا را حاضر و ناظر و خدا را در زندگی ضارّ و نافع ببیند. « یَا ضَارُّ یَا نَافِع یَا حَاضِرُ یا ناظر.» سُبْحَانَک یَا ضَارُّ تَعَالَیْتَ یَا نَافِع[۱۰] سُبْحَانَکَ یَا فَاطِرُ تَعَالَیْتَ یَا حَاضِر[۱۱] اللّهمّ انّی أسألک باسمک، یا غافر، یا ساتر، یا قادر، یا قاهر، یا فاطر، یا کاسر، یا جابر، یا ذاکر، یا ناظر، یا ناصر[۱۲]

ذکر عملی این است که انسان هر کاری می‌خواهد بکند، خودش را در معرض خدا ببیند، خدا را پیش خودش ببیند، خدا را بر خودش قاهر ببیند، خدا را بر خودش رازق ببیند. سر سفرۀ رازقش نشسته ای، چه می‌خواهی بکنی؟ او سفره انداخته و می‌خواهد از تو پذیرایی کند، تو با کسی که برایت سفره پهن کرده [چه می‌خواهی بکنی؟] چشمت سفرۀ اوست، زبانت سفرۀ اوست، دار و ندارت سفرۀ اوست، پیش یک همچنین ولی نعمتی، داری چه کار می‌کنی؟

این قدم اول [است] که انسان در مرحلۀ عمل یاد خدا [را بنماید، البته یاد خدایی] که در عمل مؤثر باشد؛ نه یادی که آدم یا الله بگوید، گناهش را هم بکند. دزد در حال دزدی، توکلتُ علی الله بگوید و دزدی هم بکند. این لفظی است، ذهنی است، حقیقی نیست، وجودی نیست، ذکر عملی این است که انسان هر کاری که می‌خواهد بکند، یادش باشد که خدا هست، پیش خداست، در محضر خداست، در منظر خدا است. این ذکر عملی است، بعد ذکر زبانی تجلی آن یاد واقعی هست. ذکر زبانی گاهی منشأ ذکر قلبی می‌شود، گاهی هم اثر ذکر قلبی است.

” ذکر عملی این است که انسان هر کاری که می‌خواهد بکند، یادش باشد که خدا هست، پیش خداست، در محضر خداست، در منظر خدا است. این ذکر عملی است، بعد ذکر زبانی تجلی آن یاد واقعی هست. ذکر زبانی گاهی منشأ ذکر قلبی می‌شود، گاهی هم اثر ذکر قلبی است “

گاهی انسان با دل خدا را یاد می‌کند، وقتی خدا را یاد کرد می‌گوید یا الله! یا رحیم! یا رئوف! یا رازق! یا حافظ! یا شافی! آدم ابتدا در وجودش نور الهی می‌تابد، دل وصل می‌شود. جلوۀ وصال دل به یاد آوردن است. کما اینکه گاهی آدم یک فامیلی را، یک رفیقی را که خیلی برایش عزیز است و مدتی است که او را ندیده؛ به یک بهانه‌هایی، خاطره‌های بودن با او، هم‌سفر بودن با او، هم‌دعا بودن با او، هم‌حجره بودن با او، یادش می‌آید؛ تا در دلش صورت او آمد، به رفقا می‌گوید یاد فلانی به خیر! یادت می‌آید با همدیگر چه صفایی داشتیم! چه دعای کمیلی خواندیم، چه کربلایی با هم رفتیم. آدم اول در دلش می‌آید، بعد در دلش که آمد چون محبتش را دیده، نمی‌تواند در دل نگه دارد، می‌گوید یادش به خیر! یادش به خیر در جبهه چه نماز شب‌هایی می‌خواند، یادش به خیر آمادگی داشت شب حمله غسل شهادتش را هم کرده بود، یادش به خیر! اول [یاد] او در دل می‌آید، بعد که در دل آمد، دیگر نمی‌تواند خودش را نگه دارد، او را به زبان هم می‌آورد.

 گاهی اینطوری است آدم [ابتدا] یاد خدا [را در دل زنده می کند، مثلاً هنگامی که] خطری از سرش دفع شده، یک توبه‌ای برایش پیش آمده، خدا توفیق داده، کربلایی داده، مکه‌ای رفته، به کسی کمکی کرده و این را از خدا می‌داند، [یاد او] در دلش می‌آید، بعد می‌گوید الحمدُ لِلّه! خدا را شکر! این ذکر زبانی بعد از ذکر قلبی است؛ ولی گاهی دل خواب است، غافل است، آدم گاهی قرآن می‌خواند دعا می‌خواند، یک تنبّهی با این مطالعه برایش پیش می‌آید، می‌گوید یا الله! این یا الله را می‌گوید که دلش با او همراهی کند.

 بعضی از بزرگان ره یافتۀ معاصر ما می‌گویند: «گاهی قلب ما مثل طفل می‌ماند که زبان [برای او] دارد مادری می‌کند [کلمه] به [کلمه] دارد او را به حرف می‌کشد.» این زبان زبان دل نیست این زبان سر است؛ زبان سر زبان عقل است، زبان سر زبان فهم است، زبان سر زبان ذهن است، زبان دل یک چیز دیگر است، دل زبان باز نکرده بگوید یا الله، زبان باز نکرده بگوید: یا صاحب‌الزمان، دل هنوز یک یا حسین(علیه السّلام) جدی نگفته، اما زبانش می‌گوید: یا حسین! زبان که گفت: یا حسین(علیه السّلام)، یک چیزیش می‌شود، امام حسین(علیه السّلام) می‌آید در دلش، آنوقت یک‌مرتبه می‌بینی دلش شکست، آن یا حسین بعدی بعد از بیداری دل است. اول زبان گفت: یا حسین، دل هم به زبان آمد، آن هم گفت: یا حسین(علیه السّلام)  وقتی دل گفت: یا حسین(علیه السّلام)  [دیگر شرایط تغییر می کند.] آنوقت [اگر] زبان ما [برای] بار دوم یا حسین گفت، این یا حسین غیر از آن یا حسین اولی هست.

 ذکر خداوند متعال ابتداً ذکر عملیست، بعد ذکری است که زبان می‌گوید و دل را به زبان می‌آورد یا دل می‌گوید و زبان را به ورد و ذکر می‌کشاند. حالا این مراتب ذکر جزءِ مسائل سازنده و جز کلاس‌های طبیعتی ما است که انشا الله طی جلسات بعد، اگر خدا کمک کند و اخلاص بدهد و لیاقت داشته باشیم، با شما‌ها مأنوس باشیم انشا الله، توضیحات بیشتری را خدا نصیبمان کند.

 

نکاتی درباره غدیر

 به هر حال امشب هم [جزء دهه ولایت است.] این دهه را از عید قربان تا عید غدیر دهۀ ولایت نامگذاری کرده‌اند. امشب آغاز این شب‌ها بود، ولی ما همان بحث اخلاقیمان را ادامه دادیم؛ فقط یک نکته راجع به حضرت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) و غدیر به خدمت شما تقدیم می‌دارم باشد که مولایمان امیرالمؤمنین(علیه السّلام)  نگاهی به دل‌هایتان بکنند.

 در سورۀ مبارکۀ مائده دو مسئله در قالب «الیوم» آمده است: نسبت به غدیر یکی «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ»[۱۳] و دیگری «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»[۱۴] [می باشد.]

الف و لام «الْیَوْمَ»، الف و لام عهد است. این [مثل] همۀ روز‌ها نیست، [بلکه] یک روز خاص است. آن روزی که در آن روز، خدا دین خودش را کامل ارائه کرده و نعمت خودش را به اتمام رسانده است. آن روزی که آن روز حادثه‌ای اتفاق افتاده که امید دشمن، نا‌امید شده است، دشمن دیگر پیروزی نخواهد داشت، هجوم نخواهد داشت، ایذا نخواهد داشت؛ درب پیروزی مطلق بر[روی] دشمن بسته شد، دشمن از این که بتواند در این مسیر به آرزویش برسد، این آرزو را به گور می‌برد و نخواهد رسید. این روزی را که هم دین کامل شده، هم نعمت به تمام خودش تام شده؛ و هم مهر رضایت خدا بر این دین ممهور شده است؛ و هم دشمن مأیوس شده – شما خودتان با انصافی که خدا به شما داده و از مخالفین هم انصاف بخواهید- این چه مسئله‌ای، چه حادثه‌ای، چه مطلبی می‌تواند باشد که اگر آن مطلب نبود دین کاملی ما نداریم. ما نعمت تامی نداریم. اگر آن مطلب نبود دشمن مأیوس نمی‌شد، آب پاکی [بر روی دستش ریخته نمی شد.] این مطلب آب پاکی را به دست دشمن ریخته، شما جز مسئلۀ حکومت و رهبری هر مسئلۀ دیگری را بگویید؛ «الیوم» نیست.

 بیست و سه سال دشمن تبلیغ کرده، ولی دشمن نا ‌امید نشده، بیست و سه سال نماز رایج بوده، بیست و سه سال به زبان پیغمبر روزه تشریح شده و مردم یک ماه را روزه گرفته‌اند، در این بیست و سه سال کراراً حج انجام شده و احکام حج در سنوات مختلف بیان شده، مطلب تازه‌ای جز «مسئله ولایت و حکومت امیرالمؤمنین(علیه السّلام)» نبوده است. عقل و انصاف اقتضای این را دارد که آدم به وضوح بیابد که آن مسئله‌ای که اگر نبود، دشمن نا‌امید نمی‌شد، دشمن نقشه داشت که اسلام را محو کند، جاهلیت ظاهر اسلام را قبول کرده بود ولی واقع اسلام را قبول نکرده بود، مرحوم علامۀ امینی(اعلی الله مقامه) [با استناد به] اسناد اهل سنت آورده که در سال هشتم هجرت؛ نه در مکه [بلکه] در مدینه که حکومت اسلامی تشکیل شده است، تا سال هشتم هجرت، در خانۀ کسی که بعداً خودش را جانشین پیغمبر و خلیفۀ مسلمانان معرفی کرد، بت در خانه‌اش [وجود داشته است.] پیغمبر فرستاد و کشف کردند، این‌ها بنا نداشتند بگذارند احکام اسلام باقی بماند، و این فرهنگ جدیدی که خداوند به پیغمبر ما ارائه کرد و منت گذاشت بر امتش، بنا نداشت این‌ها را نگه دارند. اما مسئلۀ ولایت امیرالمؤمنین(علیه السّلام)  حفاظت امیرالمؤمنین(علیه السّلام)  و اهل بیت عصمت و طهارت، مانع این شد که این‌ها بتوانند اسلام را از مسیر خودش منحرف کنند و جاهلیت عریان را دوباره برگردانند.

این غدیر پوشش بود و نگه داشت به علاوه این‌ها خیلی هجوم‌ها کردند، خانه‌ها سوزاندند، فاطمه را کشتند، محسنش را کشتند؛ اما خط را نتوانستند از بین ببرند، خط ولایت و غدیر کار خودش را کرده است. امروز شما کشوری را زیر پرچم امیرالمؤمنین دارید، شما انقلاب با ولایت غدیر دارید، «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ.»

بنایی را پیغمبر خدا گذاشت که در دراز‌مدت کار خودش را کرده و امروز هیچ منهجی از مناهج اسلامی، مکتبی از مکاتب خمسۀ اسلامی، مثل پرچم غدیر، دنیا را تحت تأثیر قرار نداده است. بیداری اسلامی، این تحولاتی که در دنیا به عمل آمد،ه این رشادت و شجاعتی که مسلمان‌ها بعد از قرن‌ها خواب‌رفتگی و ذلت حالا اینجور شجاع شده‌اند -که دنیا احساس می‌کند و [اینها] به جنگ با ما آمده اند، به رقابت ما آمده اند- [اینها] همه آثار غدیر است که، «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ.»


 

[۱] سوره مبارکه زخرف؛

و هر کس از یاد خدا روى‏گردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست! (۳۶)

و آنها [شیاطین‏] این گروه را از راه خدا بازمى‏دارند، در حالى که گمان مى‏کنند هدایت‏یافتگان حقیقى آنها هستند! (۳۷)

تا زمانى که (در قیامت) نزد ما حاضر شود مى‏گوید: اى کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود چه بد همنشینى بودى! (۳۸)

[۲] کافی (ط – دارالحدیث)، ج‏۴، ص: ۲۱۸ – بَابُ(۱۸۸) الِاعْتِرَافِ بِالذُّنُوبِ وَ النَّدَمِ‏ عَلَیْهَا

[۳] مفاتیح الجنان؛ دعای کمیل

[۴] اعراف؛ ۲۳

[۵] اعراف؛ ۲۳ – «پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم!»

[۶] زمر؛ ۵۳ – بگو: «اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‏اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.

[۷] کهف؛ ۴۹ – و مى‏گویند: «اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرونگذاشته مگر اینکه آن را به شمار آورده است؟! و (این در حالى است که) همه اعمال خود را حاضر مى‏بینند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمى‏کند.

[۸] هود؛ ۱۱۴ – چرا که حسنات، سیئات (و آثار آنها را) از بین مى‏برند.

[۹] احزاب؛ ۴۱ – خدا را بسیار یاد کنید.

[۱۰] مفاتیح‏الجنان ص :  ۸۳ ؛ دعای مجیر

[۱۱] همان

[۱۲] شرح‏الأسماءالحسنى ص :  ۱۳ متن دعای جوشن الکبیر

[۱۳] مائده؛ ۳ – امروز، کافران از (زوال) آیین شما، مأیوس شدند بنا بر این، از آنها نترسید! و از (مخالفت) من بترسید!

[۱۴] مائده؛ ۳ –  امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.