در این متن می خوانید:
      1. رسیدن به سهل‌ترین راه‌ها از طریق فکر
      2. فکر کردن به علل و عواقب کارها
      3. استغفار کردن راهی برای ادای دِین ما به خدا
      4. استغفار از عُجب
      5. فکر در مورد مرگ
      6. مسئله‌ی حبط اعمال
      7. پشت سر گذاشتن سختی‌ها و رسیدن به سرمایه‌های معنوی
      8. شناسایی آسیب‌ها و نگهداری سرمایه
      9. بی‌ادبی نسبت به پیغمبر یکی از راه‌های از دست دادن سرمایه‌ی معنوی
      10. ویژگی‌های مَلک
      11. فرستادن انبیاء الهی از جانب خدای متعال
      12. دستور داشتن از جانب خدا در جای جای زندگی انسان
      13. کتاب الهی کتاب زندگی است
      14. خدمت به جامعه، فلسفه‌ی ریاست است
      15. اجرا کردن دستورات در چهارچوب عمل
      16. بلند نکردن صدا نزد رسول الله
      17. خارج شدن از مرز انسانیّت و پیدا شدن صورت حیوانی
      18. رعایت کردن حریم و بالا نبردن صدا فوق صدای دیگران
      19.  رفع در برابر غض، جهر در برابر اخفا
      20. نام نبردن از رسول خدا به صورت آشکار
      21. بالا بردن روح عمل با ادب
      22. بیمه کردن عمل با رعایت ادب، حبط و از بین بردن عمل با بی‌ادبی
      23. مقابله کردن در برابر نفس و مستکبرین با فرمان الهی
      24. رسیدن به پیروزی از طریق نظم
      25. احترام به دیگران احترام به خود شما است
      26. وصیّت امام مجتبی (علیه السّلام)

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفوسِنَا شَفیعِ ذُنُوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا فِداهُ وَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ رُؤیَتَهُ وَ صُحبَتَهُ وَ نُصرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ‏».

رسیدن به سهل‌ترین راه‌ها از طریق فکر

فکر سرمایه است، فکر مایع است، چشمه است. کسی که صاحب فکر است می‌جوشد، کسی که صاحب فکر نیست مصرف کننده است، تولید ندارد. این‌که دین ما دین اندیشه و خرد و فکر است و اگر انسان در همه‌ی جوانب مطلب فکر کند و با فکر کار کند، با فکر حرف بزند یقیناً پیشمانی او کمتر خواهد بود. راهی که انسان با فکر انتخاب می‌کند راه سهل‌تری خواهد بود. گاهی آدم کاری را بدون فکر انجام می‌دهد بعد می‌بینید چقدر فرصت از دست داده است، اگر فکر کرده بود راه نزدیک‌تر و آسان‌تر را انتخاب می‌کرد.

Thaqalain-Sadighi-13940429 (1)

فکر کردن به علل و عواقب کارها

مسئله‌ی فکر در اسلام از عبادت‌های برتر است. حدیث شریفی است: «عَوِّد نَفسَکَ‏ الإستِهتَار بِالفِکر وَ الإستِغفَار فَإنَّهُ یَمحُو عَنکَ الحَوبَه وَ یُعَظِّمُ المَثُوبَه»[۲] فرمودند: خود را به استهتار فکر عادت دهید یعنی عاشق فکر باشید، شیفته‌ی فکر باشید. علاقه داشته باشید که در هر کاری، در هر پیشامدی تفکّر کنید. مشکلی پیش آمد، فکر کنید چرا این مشکل پیش آمد. هم در علل اشیاء فکر کردن، هم به عواقب کارها تأمّل کردن آدم را بیمه می‌کند، خطرات را کم می‌کند، آدم را حکیم می‌کند، زندگی انسان زندگی حکیمانه می‌شود. فرمودند: هم نسبت به فکر علاقه‌مند شوید. علاقه‌مند شدن هم به تمرین است آدم کاری را که انجام نداده است، برای او سخت است. ولی با کار که مأنوس شد، انس نمی‌گذارد دیگر آدم آن کار را ترک کند. لذا انسان در زندگی همیشه در هر کاری ولو جزئی تأمّل کند، به علّت آن فکر کند که چرا من این کار را انجام می‌دهم، به عاقبت آن فکر کند، این‌که این کار را انجام دادم چه نتیجه‌ای می‌گیرم. این انس باعث می‌شود که انسان نتواند بدون فکر کاری انجام دهد.

استغفار کردن راهی برای ادای دِین ما به خدا

مطلب دومی که امام علی (علیه السّلام) می‌‌فرمایند به آن علاقه‌ پیدا کنید استغفار است. حتّی آدم کارهای خوبی که انجام می‌دهد، از خدا عذرخواهی کند. چون وقتی انسان کار خوبی انجام می‌دهد بدهکاری جدیدی نسبت به خدا پیدا می‌کند، نمی‌توانیم حقّ خدا را ادا کنیم. مسئله‌ی دیگر این است که انسان در هر موفّقیّتی، در هر پیروزی یک بدهکاری بیشتری نسبت به خدا پیدا می‌کند و چون امکان ادای حق خدا برای ما نیست حداقل عذرخواهی و استغفار کنیم.

Thaqalain-Sadighi-13940429 (2)

استغفار از عُجب

نکته‌ی دوم استغفار از عُجب است. آدم کار خیری انجام می‌دهد، موفقیّت، پیروزی کسب می‌کند، مغرور می‌شود، از این جهت همیشه باید استغفار کند. در تمام کارهای خوبی که به نظر ما خوب می‌آید یک مقداری نسبت به خود، خودشیفتگی ایجاد می‌کند، عجب و خودخواهی می‌آورد باید استغفار کرد.  فرمودند: نتیجه‌ای این‌که انسان هم به فکر کردن و هم به استغفار کردن عادت کند خدای متعال گناهان او را محو می‌کند و مثوبت و ثواب او را بالا می‌برد. چون کاری که با فکر انجام می‌شود، کار منطقی و عقلانی است. روز قیامت بر حسب روایت به عمل جزا نمی‌دهند، به عقل پاداش می‌دهند. فکر نشانه‌ی عقل است، کار انسان عاقل بُرد دارد. انسانی که عقل و فکر ندارد کار او ریشه ندارد، اصل ندارد لذا بُرد چندانی ندارد. کسی که صاحب فکر است، ثواب بیشتری به دست می‌آورد، کسی که صاحب استغفار است گناهان او محو می‌شود. دیگر گناه روی گناه انباشته نمی‌شود که قلب آدم را فاسد کند.

فکر در مورد مرگ

متعلّق فکر خیلی مهم است. بهترین چیزی که باید در مورد آن فکر کرد، گفتیم یکی از آن‌ها فکر در مرگ است که انسان همیشه به فکر ابدیّت خود باشد، این زندگی گذرا است، این زندگی ظاهر است، باطن آن آخرت ما است، باید به آن‌جا فکر کرد. ما که از آن‌جا نیامدیم، امّا کسانی که با آن‌جا آشنایی دارند، اشراف دارند وجود نازنین خاتم انبیاء، محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در معراج هم بهشت را دیدند و هم جهنّم را دیدند، بهشتیان را دیدند، جهنّمیان را دیدند، آثار اعمال ما را آن‌جا مشاهده کردند و آنچه را که ما می‌خواهیم بعداً ببینیم، او دیده است و برای ما خبر آورده است.

Thaqalain-Sadighi-13940429 (3)

مسئله‌ی حبط اعمال

آیات قرآن کریم وحی خدا است، از آخرت برای ما خبرها داده است. یکی از خبرهایی که آمده است مسئله‌ی حبط اعمال است. اعمال خیری که ما انجام می‌دهیم مواظبت و مراقبت از آن مهم‌تر از اصل عمل است. به دست آوردن سرمایه سخت است تا  موقعی که آدم کار نکرده باشد (نابرده رنج، گنج میسّر نمی‌شود) هر کسی به ثروتی رسیده است، زحمت کشیده است، به راحتی کسی به جایی نمی‌رسد. کسانی که به راحتی به جایی رسیدند، به راحتی هم آن را از دست دادند. ولی کسانی که امکاناتی فراهم کردند و اصیل هستند، زحمت کشیدند. گنج را رنج حاصل می‌کند، امّا نگه داشتن آن رنج بسیاری می‌خواهد، خود به دست آوردن رنج می‌خواهد، نگه داشتن رنج بالاتری می‌خواهد.

پشت سر گذاشتن سختی‌ها و رسیدن به سرمایه‌های معنوی

سرمایه‌های معنوی هم همین‌طور است، ماه رمضان این روزهای گرم، این روزهای طولانی، روزه گرفتن، نخوابیدن در شب‌های کوتاه، بلند شدن برای سحر، خواندن نماز شب، اوّل وقت خواندن نماز صبح کار آسانی نبود، بعضی روزها ما حتّی جوان‌هایی را می‌دیدم که در فشار هستند، تشنگی غلبه می‌کند، سختی وجود داشت، عدّه‌ای در مراکز تولیدی کار کردند، در کارخانه‌های سنگ‌بری کار می‌کردند، ولی روزه‌های خود را گرفتند. کاری که این‌قدر مشقّت و سختی دارد حالا چه سرمایه‌ای را به دست آوردند، خدا کند بتوانیم این سرمایه را حفظ کنیم.

شناسایی آسیب‌ها و نگهداری سرمایه

یکی از راه‌های نگهداری سرمایه این است که آسیب‌هایی که به سرمایه وارد می‌شود و سرمایه را از دست ما می‌گیرد، آن آسیب‌ها را شناسایی کنیم. قرآن کریم یکی از مسائلی که مطرح کرده است حبط عمل است. هبط عمل یعنی بی‌خاصیّت شدن عمل. در آیه‌ای فرمود: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏»[۳] اگر شما احسانی کردید، کمکی کردید، زکاتی دادید، خمسی دادید، نکند منّت بگذارید. مالی که شما ایثار می‌کنید، خدا به شما توفیق داده است، می‌توانید این مال را از خود جدا کنید، اگر منّت گذاشتید آن را باطل می‌کنید، بی‌خاصیّت می‌شود.  این نوع اعمال آن صدقه را باطل می‌کند. در بعضی موارد نفرموده است که چه عملی را حبط می‌کند، کلّی گفته است که حواس ما جمع باشد سراغ آن نوع اعمال نرویم که در واقع خاصیّت مین را دارد، منفجر می‌کند و این مواد منفجره‌ای که تروریست‌ها جاهایی قرار می‌دهند، اگر پیشگیری نشود، اگر مراقبت نشود با یک انفجاری چقدر نفوس از بین می‌رود.

Thaqalain-Sadighi-13940429 (4)

بی‌ادبی نسبت به پیغمبر یکی از راه‌های از دست دادن سرمایه‌ی معنوی

بعضی از گناهان انفجار است، تله‌ی انفجاری است. سرمایه‌های معنوی را از دست انسان می‌گیرد. یکی از آن‌ها بی‌ادبی در برابر پیغمبر خدا است، در برابر سفرای الهی است که این سوره‌ی مبارکه‌ی حجرات را ما قبل از ماه مبارک رمضان درخواست کرده بودیم دوستان عزیز مطالعه کنند، تفسیر ببینند. سوره‌ی حجرات سوره‌ی ادب است. فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[۴] ای مؤمنین بر خدا و رسول پیشی نگیرید. این پیشی گرفتن صور مختلفی دارد. یکی این است که شما تابع باشید، او راهبر شما است، او مقتدای شما است، شما رهرو باشید، جلوتر از او حرکت نکنید. یکی این است که در چهارچوب‌هایی که او برای زندگی شما مشخّص کرده است، در آن چهارچوب‌ها خدا را بندگی کنید. کسانی هستند که از خود عبادت در می‌َآورند، از خود ذکر در می‌آورند، از خود قانون در می‌آورند، از خود نظر می‌دهند، تفسیر به رأی می‌کنند. همه‌ی این‌ها تقدّم بر رسول الله است. کسی که بنده است، از خود مایه‌ای ندارد، بنده دائماً منتظر فرمان است، بدون دستور هیچ کاری نمی‌کند.

ویژگی‌های مَلک

خدای متعال در مورد ملائکه خدای متعال می‌فرمایند: «لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ»[۵]، «وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونََ‏َ»[۶] از ویژگی‌های ملک این است هیچ وقت بر خلاف دستور خدا عصیان نمی‌کنند. یعنی دستوراتی که خدا داده است به آن‌ها پایبند هستند، ملتزم هستند که فرمان‌های خدا را اجرا کنند. ذیل آیه می‌فرماید: «وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونََ‏َ‏» کار آن‌ها این است که بدون دستور هیچ کاری ندارند. تمام زندگی آن‌ها اجرای دستور خدا است، لحظه به لحظه از خدا دستور می‌گیرند «وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونََ‏َ‏» آن‌ها فقط به امر خدا عمل می‌کنند، جز امر خدا آن‌ها حوزه‌ای ندارند، کار آن‌ها اجرای دستور خدا است، پیاده کردن هندسه‌ای است که خدا در اختیار آن‌ها قرار داده است.

Thaqalain-Sadighi-13940429 (5)

فرستادن انبیاء الهی از جانب خدای متعال

در مورد انبیاء (علیهم السّلام) هم خداوند متعال می‌فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ»[۷] ما آن‌ها را امام قرار دادیم، رهبر قرار دادیم، الگو قرار دادیم، اسوه‌ی شما قرار دادیم، مقتدای شما قرار دادیم و شغل آن‌ها این است. «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً» آن‌ها از ناحیه‌ی خودشان، خود را برای شما امام معرّفی نکردند، ما آن‌ها را امام قرار دادیم، آن‌ها از ما جواز گرفته بودند که برای شما امامت کنند «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً» ما آن‌ها را امام قرار دادیم، از جانب ما مجاز شدند، آن‌ها نشانِ امامت داشتند، «وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ» آن‌ها امام بودند، هدایت آن‌ها به امر ما بود و کارهایی که آن‌ها انجام دادند حتّی کار را هم خودشان اجتهاد نکردند «وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إیتاءَ الزَّکاهِ» کارهای خیری که انجام دادند، نماز را که اقامه می‌کردند، ایتاء زکاتی که می‌کردند نفس فعل آن‌ها هم وحی ما بود. «وَ کانُوا لَنا عابِدینَ» آن‌ها فقط عابد ما بودند یعنی زندگی آن‌ها این وصف را داشت، هر کاری انجام دادند عابد بودند، تمام کارهای آن‌ها با وصف عابدیّت انجام شد.

دستور داشتن از جانب خدا در جای جای زندگی انسان

خدای متعال هم به ما دستور می‌دهد «لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[۸] شما بدانید در جای جای زندگی از جانب خدا دستور دارید، فرمول دارید، هیچ جای زندگی شما نیست که خدا نسبت به آن‌جا هیچ چیز نگفته باشد، خدا و رسول برای جای جای زندگی شما، ابعاد مختلف زندگی شما، زندگی فردی، خانوادگی شما، همسایه‌داری شما، اقتصاد شما، سیاست شما، ارتباطات بین الملل همه جا دستور العمل دارید.

کتاب الهی کتاب زندگی است

کتاب الهی کتاب زندگی است، کتاب رهبانیّت نیست، هم کتاب ایثار است، هم کتاب عرفان است، هم کتاب خلوت است و هم کتاب اجتماعی است، کتاب اقتصادی است. در کنار آن‌ها عترت را هم قرار داده است، تمام امور شما را در پوشش بندگی قرار داده است. یک کسی که وزیر می‌شود، مدیر می‌شود، استاندار می‌شود، در نظام اسلامی بندگی می‌کند، او انانیّتی ندارد، حاکمیّتی ندارد. ریاست یعنی خدمت. همان چیزی که امام (رضوان الله تعالی علیه) با باور می‌گفتند: اگر به من خدمت‌گزار بگویید بهتر است تا رهبر بگویید. افتخار او این بود که خدمت‌گزار باشد.

Thaqalain-Sadighi-13940429 (6)

خدمت به جامعه، فلسفه‌ی ریاست است

در اسلام ریاست، «سَیِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُمْ»[۹] رئیس هر گروهی خدمت‌گزار آن گروه است. اصلاً فلسفه‌ی ریاست خدمت‌ به جامعه است. اگر کسی در موقعیّت خدمتی خود را بنده‌ی خدا دید، بندگی در خدمت‌گزاری به بندگان خدا است. بنابراین هیچ جایی نیست که شما بخواهید در آن‌جا قدمی بگذارید، قلمی بزنید حرفی بزنید دستور خدا را نداشته باشید.

اجرا کردن دستورات در چهارچوب عمل

این دستورات را یاد بگیرید و در چهارچوب دستورات عمل کنید، بدون دستور، بدون فرمان، بدون استنباط احکام الهی یا اگر اهل استنباط نیستید، از اهل ذکر که آن‌ها اهل استنباط هستند ببینید تکلیف شما چیست. در همه جا به تکلیف عمل کنید، به وظیفه عمل کنید، در همه جا مسئولیّت الهی خود را به دست بیاورید و ایفای مسئولیّت داشته باشید که اگر جایی سراغ مسئولیّت شرعی نرفتید و خودسرانه وزارت کردید، ریاست کردید، منبر رفتید. اگر بدون دستور، بدون جواز حرف زدید نه تنها ثواب نکردید، گناه کردید، فردا شما را بازخواست می‌کنند، می‌گویند به چه مناسبت از خود حرف درست کردید و مردم را منحرف کردید. ما همه جا بنده هستیم، این عالم بساط خدا است «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِساطاً»[۱۰] بارگاه خدا است، دستگاه سلطنتی خدا است ما وارد بر خدا هستیم، باید تشریفات خود را در رسیدن به محضر خدا یاد بگیریم. اگر این‌طور شد دیگر تقدّم بر رسول و خدا پیدا نکردیم. این ادب است «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ‏»[۱۱] تقوا داشته باشید، خدا می‌داند و می‌شنود، اگر رعایت نکردید خدا از شما غایب نیست، در حضور خود او هستید، کارهای شما را می‌بینید، حرف‌های شما را می‌شنود، حریم او را حفظ کنید.

بلند نکردن صدا نزد رسول الله

آیه‌ی بعدی می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ»[۱۲] ای مؤمنین نزد رسول الله صدای خود را بلند نکنید. اصلاً صدا بلند کردن با تواضع سازگاری ندارد، آدم‌های مؤدّب صدا بلند نمی‌کنند، درشت حرف نمی‌زنند، نرم و ملایم و آرام صحبت می‌کنند. این دستور عمومی است که خدای متعال در سوره‌ی لقمان از قول لقمان نقل فرموده است که به فرزند عزیز خود می‌فرمایند: «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ»[۱۳] صدای خود را پایین بیاور یعنی آهسته حرف بزن، آرام حرف بزن، درشت حرف نزن، بلند حرف نزن. بعد ریشه‌یابی می‌کند، کسانی که صدا بلند می‌کنند، فریاد می‌زنند، خشن حرف می‌زنند، رگ گردن آن‌ها کلفت می‌شود «إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ» این سازنده است، آدم باید بترسد از این‌که به گونه‌ای عصبانی شود که بر خود مسلّط نشود، صدای او بالا برود.

قرآن کریم روان‌کاوی می‌کند، می‌گوید این حالت، حالت انسانی نیست. انسان از انس است، با هم ارتباط دارد، این علامت انس نیست، علامت بریدن است.

Thaqalain-Sadighi-13940429 (7)

خارج شدن از مرز انسانیّت و پیدا شدن صورت حیوانی

 آدم وقتی از مرز انسانیّت خارج شد، صورت حیوانی به خود می‌گیرد. گاهی مقطعی است. مثلاً بچّه‌های حضرت یعقوب پیغمبرزاده بودند، ولی در آن حالتی که به حضرت یوسف حسد کرده بودند گرگ شده بودند، آدم نبودند بعد با توبه نور شدند، ستاره‌ی آسمان شدند، عاقبت به خیر شدند، ولی همه عاقبت به خیر نمی‌شوند. آدم‌هایی گرگ می‌شوند و گرگ هم باقی می‌مانند، گرگ هم می‌میرند، گرگ هم محشور می‌شوند. باید بترسیم از این‌که خدایی نخواسته آدم از دنیا نرویم، آن لحظه‌ی آخر ملکات خبیثه‌ای بر ما حاکم باشد، ما به صورت انسانی نمیریم. آن‌طور که از روایت امام حسین (علیه السّلام) استفاده می‌شود «الْغِیبَهُ إِدَامُ کِلَابِ النَّارِ»[۱۴] غیبت غذای سگ جهنّم است. معلوم می‌شود کسی که غیبت می‌کند صورت برزخی او صورت سگ است، خوراک او هم خوراک این‌جا نیست، خوراک سگ جهنّم است، چیز بدی می‌خورد، به زیان او است، نفعی از این خوراک نمی‌برد.

رعایت کردن حریم و بالا نبردن صدا فوق صدای دیگران

در این آیه‌ی کریمه دارد «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ»[۱۵]  شما صدای خود را برتر از صدای پیغمبر قرار ندهید، صدای خود را آن‌قدر بلند نکنید که بگویند او بلندتر از پیغمبر صحبت می‌کند. مثلاً معلّم حرف می‌زند بچّه‌های کلاس به گونه‌ای صحبت کنند که صدای آن‌ها فوق صدای معلّم و استاد باشد. در جلسات وعظ، خطابه کسانی حرف می‌زنند، حرف آن‌ها به گونه‌ای باشد که صدای گوینده را تحت تأثیر قرار دهد. به هر حال یک فضایی که درست شده است، آن فضا را تحت تأثیر قرار ندهید. معلّم است، پدر و مادر محترمی صحبت می‌کند رعایت حریم را داشته باشید، فضا را محفوظ نگه دارید «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ» یکی مسئله‌ی صدا بلند کردن است.

 رفع در برابر غض، جهر در برابر اخفا

یکی «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ» رفع در برابر غض است امّا جهر در برابر۲۵:۲۵  اخفات است. آیا «لا تَرْفَعُوا» با «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ»  این دو یک حرف است؟ من یک تأملّی داشتم جهر آشکار کردن است.

نام نبردن از رسول خدا به صورت آشکار

در آیه‌ی دیگری خدا درباره‌ی وجود نازنین پیغمبر این‌گونه فرموده است: «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً»[۱۶] ما وقتی بچّه‌های خود را صدا می‌زنیم اسم آن‌ها را نام می‌بریم، امّا وقتی می‌خواهیم یک کسی را با احترام صدا بزنیم، اسم او را نمی‌گوییم، وقتی با فامیل کسی را صدا می‌زنیم یک نوع احترام است، وقتی اسم او را آشکار می‌کنیم، نزدیکی به آن فرد است، اگر نگوییم بی‌احترامی است، ولی تجلیل نیست. خداوند متعال به امّت خطاب فرموده است وقتی پیغمبر را صدا می‌زنید مثل هم صدا نزنید یعنی آشکارا اسم او را نبرید. خود خدا حریم پیغمبر را حفظ کرده است، جایی که خدا با پیغمبر خود مخاطبه کرده است، یک جا می‌خواهد پیغمبر را معرّفی کند، آن‌جا اسم مبارک را در چهار مورد برده است. ولی یک جایی خدا با پیغمبر خود حرف می‌زند، صدا می‌زند «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ»[۱۷]، «یا أَیُّهَا الرَّسول»[۱۸]، «طه»[۱۹]، «یس»[۲۰] مدام با کنایه حرف می‌زند، اسم مبارک ایشان را نمی‌برد. هر کجا از او یاد کرده است خدا با پیغمبر خود حرف نزده است، به ما معرّفی می‌کند می‌فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ»[۲۱] آن‌جایی که معرّفی فرموده است، اسم را برده است تا صفت او را بگوید، ولی جایی که خود خدا با پیغمبر حرف زده است، آن‌جا مدام با عنوان حرف زده است. مدام با احترام حرف زده است، از پیغمبر خود تجلیل کرده است. این‌جا «لا تَرْفَعُوا»[۲۲] یعنی صدای خود را بلند نکنید، مؤدّب حرف بزنید، آرام حرف بزنید، ملایم حرف بزنید. امّا جایی که می‌گوید: «وَ لا تَجْهَرُوا» یعنی اسم مبارک پیامبر را آشکار نکنید.

بالا بردن روح عمل با ادب

 «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ» چرا می‌گوییم صدای خود را بلند نکنید؟ چرا می‌گوییم اسم پیغمبر را آشکار نگویید، با کنایه بگویید، با ستر بگویید، تحت پوشش بگویید؟ «أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ» نه این‌که پیغمبر ضرر می‌کند، خود شما ضرر می‌کنید. بی‌ادبی آتش است، بی‌ادب رشدی ندارد، ادب روح عمل را بالا می‌برد. بی‌ادبی بی‌روح می‌کند ««أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ» بدون این‌که قصد داشته باشید عمل خود را از بین می‌برید.

بیمه کردن عمل با رعایت ادب، حبط و از بین بردن عمل با بی‌ادبی

بنابراین رعایت ادب در برابر پیشوایان دینی که در رأس آن حضرت خاتم انبیاء است بیمه کردن عمل است، بی‌ادبی موجب حبط و آسیب و آفت است و تله‌ی انفجاری است، اعمال خیر آدم را از بین می‌برد. برای این‌که این حرمت‌ها قرقگاه‌ها است. آدم احترام پیغمبر را نگه داشت، دین خود را حفاظت کرده است، وقتی پیغمبر هم برای او محترم نبود دیگر به چه کسی می‌خواهد احترام بگذارد، هرج و مرج می‌شود. این نظام دادن به جامعه است. این سلسله مراتب نظامی خیلی زیبا است. در بین پیشکسوت‌ها در گود کشتی و ورزش یک آدابی وجود دارد، سازنده است.

Thaqalain-Sadighi-13940429 (8)

مقابله کردن در برابر نفس و مستکبرین با فرمان الهی

در نظام اسلامی و نظام الهی او راهبر است و مجموعه‌ی ما جنود الهی هستیم، با فرمان او با نفس خود مقابله می‌کنیم، با شیطان مقابله می‌کنیم، با مستکبرین مقابله می‌کنیم. در مسائل نظامی رعایت کردن سلسله مراتب جزء واجبات است و الّا محاکمه‌ی صحرایی تشکیل می‌شود، تمرّد از فرماندهی نابخشودنی است. ما زندگی را همیشه عرصه‌ی جنگ می‌بینیم، این جنگ تا موقعی که شیطان است ما گرفتار آن هستیم. تا ظالم است ما گرفتار هستیم، تا کافر است ما درگیر هستیم، تا مشرک است ما درگیر هستیم. زمانی می‌توانیم پیروز شویم که انسجام نظامی داشته باشیم. وقتی که سلسله مراتب محفوظ باشد انسجام نظامی اتّفاق می‌افتد. این‌ها به نفع خود ما است و الّا شکست می‌خوریم.

رسیدن به پیروزی از طریق نظم

اگر بخواهیم در بُعد فرهنگی، در بُعد اقتصادی، در بُعد سیاسی، در بُعد تربیتی پیروزی داشته باشیم باید نظم وجود داشته باشد. نظم هم با سلسله مراتب است. (گر حفظ مراتب نکنی زندیقی) هر کس را باید در مرتبه‌ی خود او ببینید. عالی‌ترین مرتبه برای خدا است و پیامبر خلیفه‌ی خدا است، ائمّه‌ی ما خلفای خدا هستند، بعداً این سلسله مراتب باید محفوظ باشد. ولایت پدر ولایت خدا است، احترام به پدر احترام به شخص نیست، احترام به شخصیّت است، احترام به فرهنگ است، احترام به دین است. در این جهت آن‌قدر دین ما جامع فکر کرده است، قرآن کریم فرموده است حتّی شما به بت بت‌پرست‌ها سب نکنید، فحش ندهید.

احترام به دیگران احترام به خود شما است

شما به مرام کسانی که قبول ندارید وقتی فحش دهید، آن‌ها هم به مرام شما فحش می‌دهند، احترام به دیگران احترام به خود شما است، این ایجاد پیوستگی فرهنگی است، ایجاد ارتباط ارگانیک در میان اقشار مختلف مردم است که طبقه‌بندی کنید، رتبه‌بندی کنید، حریم‌ها را حفظ کنید تا خود شما محفوظ بمانید، این قرقگاه خود شما است. «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»[۲۳] بی‌احترامی به دیگران ظلم به خود شما است، حرمت خود را ضایع می‌کنید. به جامعه احترام بگذارید، حتّی فرمودند: به فرزندان خود احترام بگذارید، آدم اگر بخواهد گرفتار آق والدین نشود باید حریم خود و فرزندش را حفظ کند، کاری نکند که حریم‌ها شکسته شود، باید حریم‌ها را همه جا حفظ کرد.

وصیّت امام مجتبی (علیه السّلام)

مسئله‌ی صدا بلند نکردن بحثی دارد هم در مورد بعد از وفات پیامبر روایاتی داریم. یکی از مسائلی که پیش آمده است وجود نازنین امام حسن مجتبی وصیّت فرمودند: اگر در تشییع جنازه و دفن من مشکل آمد، من راضی نیستم که به اندازه‌ی خون حجامتی خون  ریخته شود. حضرت ابی عبدالله الحسین متصدّی اجرای وصیّت امام حسن مجتبی بود. بدن را کنار قبر پیغمبر آوردند، ولی دستور آمد که جلوگیری کنید، نگذارید بدن را به آن‌جا ببرند. برای بنی هاشم خیلی سخت بود، ولی وقتی جر و بحث شروع شد، امام حسین (علیه السّلام) به این آیه استدلال کردند، فرمودند خدا فرموده است: «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ»[۲۴] نگذارید کنار قبر پیغمبر سر و صدا شود، آیه‌ی قرآن نهی کرده است. حالا که سر و صدا می‌شود بدن را برگردانید. ولی واقعاً آدم ناراحت می‌شود، سبط اکبر پیغمبر بود، امام معصوم بود، امام معصوم حیّ و میّت ندارد، بدن نازنین امام را تیرباران کردند. آن خانم دستور داد، مروان دست به تیر و کمان برد و تابوت را تیرباران کردند. تیرهای متعدّدی به تابوت اصابت کرد بعد که جنازه را بیرون آوردند معلوم شد نه تنها تابوت سوراخ شده است، این تیرها به کفن رسیده است و از کفن به بدن رسیده است، این‌ تیرها را یکی یکی از بدن بیرون آوردند. این‌جا برای امام حسین خیلی گران بود، می‌گفت برادرم غارت زده کسی نیست که مال او را به غارت بردند، غارت زده من هستم که سرمایه‌ای مثل تو را از من گرفتند، این‌جا فرمود من غارت‌زده هستم، امّا کنار نهر علقمه فرمود: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی‏ وَ قَلَّتْ حِیلَتِی»[۲۵] کمرم شکست، امید من ناامید شد.


[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۴۵۷٫

[۳]– سوره‌ی بقره، آیه ۲۶۴٫

[۴]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱٫

[۵]– سوره‌ی تحریم، آیه ۶٫

[۶]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۲۷٫

[۷]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۷۳٫

[۸]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱٫

[۹]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۴، ص ۳۷۸٫

[۱۰]– سوره‌ی نوح، آیه ۱۹٫

[۱۱]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱٫

[۱۲]– همان، آیه ۲٫

[۱۳]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۹٫

[۱۴]– روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج ‏۲، ص ۴۷۰٫

 [۱۵]– سوره‌ی حجرات، آیه ۲٫

[۱۶]– سوره‌ی نور، آیه ۶۳٫

[۱۷]– سوره‌ی انفال، آیه ۶۴٫

[۱۸]– سوره‌ی مائده، آیه ۴۱٫

[۱۹]– سوره‌ی طه، آیه ۱٫

[۲۰]– سوره‌ی یاسین، آیه ۱٫

[۲۱]– سوره‌ی فتح، آیه ۲۹٫

[۲۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۲٫

[۲۳]– سوره‌ی طلاق، آیه ۱٫

[۲۴]– سوره‌ی حجرات، آیه ۲٫

[۲۵]– بحار الأنوار، ج ‏۴۵، ص ۴۲٫