تقدیم به روح مقدس حضرت صفیه الله، ولیه الله، ام الائمه، ام ابیها، فاطمه زهرای شهیده سلام الله علیها، صلوات هدیه بفرماید.

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

و جهت عرض تسلیت به محضر شریف صاحب عالم و ماتم، سید و امید و پناه همه ی عالم، حضرت بقیه الله، امام زمان ارواحنا فداه، صلوات هدیه بفرماید.

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

“یَا مَنْ دَعَوْتُهُ مَرِیضاً فَشَفَانِی وَ عُرْیَاناً فَکَسَانِی‏ وَ جَائِعاً فَأَشبعَِنی وَ عَطْشَاناً فَأَرْوَانِی وَ ذَلِیلًا فَأَعَزَّنِی وَ جَاهِلًا فَعَرَّفَنِی وَ وَحِیداً فَکَثَّرَنِی وَ غَائِباً فَرَدَّنِی” دعای عرفه .

همه چیز از آنِ خداست

امام حسین علیه السلام در این عبارات، به مراتب توحید افعالی اشاره می کند. به طور معمول، ما انسان ها افعال را به خود نسبت می دهیم؛ [مثلاً] گمان می کنیم که این خود ما هستیم که درمان می کنیم، یا [بدنمان] را می پوشانیم، گرسنگی را از بین می بریم، خود را سیراب می کنیم و یا [از جانب] خود آبرو داریم و امثال این اموری را که در زندگی روزانه پیش می آید، [به گمان ما به دست خود] انجام می دهیم؛ اما امام حسین علیه السلام در این عبارات همه را به خدای خود نسبت می دهد.

در مورد شفاء، در جلسات گذشته مطالبی را خدمت عزیزان گفتیم [و رسیدیم به این جمله:] “خدایا! تو آن کسی هستی که وقتی عریان بودم و تو را خواندم مرا پوشاندی.” این عبارت چند بُعد دارد، که هر کدام از این ابعاد در نوع خودش قابل ملاحظه است. یک بعد این است که خدای متعال، حضرت آدم علیه السلام را در بهشتی که مسئله ی برهنگی و گرسنگی [در آن] مطرح نبود، قرار داد و همه ی افرادی که در بهشت هستند، از همه ی نعمت های بهشت استفاده می کنند؛ بدون اینکه نیازی به آنها داشته باشند.

بهشت، محتاج بهشتیان!

شما عزیزان دعا کنید که همه ی ما جزء بهشتیان باشیم. بهشت بسیار دیدنی و تماشایی است. خداوند متعال به ما غذا و علم می دهد، در حالی که [به این علم ما] احتیاجی ندارد و اگر ما عالم یا قدرتمند شویم، چیزی به خدا اضافه نمی شود. پس چرا خداوند به ما علم و قدرت می دهد؟ به خاطر این که ذات خداوند متعال اقتضای فیض دارد. [وقتی می گوییم] خدا وهاب است، یعنی او کسی است که بدون چشم داشت می بخشد؛ چراکه ذاتش اقتضای این کار را دارد. پس خداوند، جواد و فیاض است. اهل بهشت، نیازی به نعمت های بهشتی از جمله غذا و حوری  ندارند؛ ۵:۰۰ بلکه آن نعمت ها به ساکنان بهشت نیاز دارند و افرادی که در بهشت هستند، از روی بی نیازی از بهشت استفاده می کنند و این، تخلق به اخلاق الله است.

[نقل است که] آیت الله قاضی رحمه الله علیه، برای مرحوم آقای طباطبایی رضوان الله تعالی علیه، صاحب تفسیر المیزان، علامه ی بزرگوار، عارف کم نظیر و مفسر بی بدیل، نسخه ی سیر و سلوکی دادند و به ایشان گفتند: “[در این مسیر،] یکی از ایستگاه ها، بهشت است؛ مواظب باشید که اگر حوریان بهشتی به سمت شما آمدند، حواس شما پرت نشود. شما باید از بهشت هم عبور کنید.” آقای طباطبایی رضوان الله تعالی علیه فرمودند: “ما وقتی که به آن مقام رسیدیم، حوریان با قدح های بهشتی آمدند و ملتمسانه گرد ما می چرخیدند؛ ولی من مامور بودم که نگاهی به آنها نکنم. وقتی آنها بی اعتنایی مرا دیدند، ناراحت شدند و من هر وقت به یاد این جریان می افتم، دلم برایشان می سوزد!”

پس این حوری ها هستند که به امثال این افراد، نیاز دارند و اگر ایشان یک نیم نگاهی به آنها می کردند، آنها خوشحال می شدند. بهشت طراوت و ابتهاجش از مومن است و اراده ی مومن است که نعمت را به وجود می آورد و او هرچه را که اراده کند، به وجود می آید. پس نعمت های بهشت قائم به اراده ی مومن هستند. مومن نیازی به بهشت ندارد؛ چراکه به خدا رسیده است و چون خدا را دارد، چیزی نمی خواهد؛ اما نعمت های بهشتی به آنها نیاز دارند و به همین دلیل، مومنان به نعمت ها کرم و جود کرده و از آنها استفاده می کنند.

بدون زحمت، قدر نعمت را نمی دانید

حضرت آدم و حوا علیهما السلام، در اثر حرصی که داشتند، از بهشت اخراج شدند؛ البته همه ی این ها بر اساس حکمت بود و باید چنین می شد؛ چرا که بهشت بی زحمت و بی مجاهده قابل دوام نیست. وقتی انسان کاری را با تلاش به دست می آورد، بقاء و ارزش آن کار بیشتر است. خواست خداوند بر این بود که انسان بهشت را خودش به دست آورد. بهشتی که بدون زحمت و دردسر به دست آید، مثل همه ی نعمت هایی که انسان های رفاه زده و ناز پرورده، قدر آن را  نمی دانند، [دوام ندارد.]

[به عنوان مثال] آیا کسی قدر این امنیت و نظام و حاکم آن را که در این کره ی خاکی، مالی بیشتر از دیگران ندارد، می داند؟! این حکمت [ولی امر ما]، مدیریت دینی او، بندگی خدا، و ژست سلطنت نداشتن ایشان در اوج قدرت، از نعمت های خداوند است. کسانی که شهید داده اند و [برای این نظام] زحمت کشیده اند و سوابق آن را می دانند، که در چه جایگاهی بودیم و به کجا رسیده ایم، قدر این نعمت ها را خوب می دانند، اما عده ای که مفت بر سر این سفره نشسته اند، قدر نمی دانند.

خداوند متعال، بشر را به گونه ای قرار داده است که اگر برای نعمت زحمت نکشد، قدر آن نعمت را نمی داند. خدا مقدر کرد که حضرت آدم علیه السلام، از بهشت محروم شود، تا از فرصت استفاده کند و بهشت را با تلاش به دست آورد. در سوره ی مبارکه ی نجم آمده است که: “وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى”النجم؛۳۹_ و اینکه انسان به جز کار و تلاشش سرمایه‏اى ندارد.” وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرىالنجم؛۴۰_ و اینکه نزد وى سعى خود را خواهد دید. وقتی انسان با تلاش به جایی می رسد، مالک تلاش خود می شود و قدر تلاش خود را می داند.

اولین نیاز انسان

[وقتی] حضرت آدم علیه السلام از بهشت محروم شد، اولین چیزی که در زمان خروج از بهشت برایش پیش آمد،۱۰:۰۰ خجالت و شرم بود: ” بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما” الاعراف؛۲۲_ و چون از آن درخت خوردند عورت‏هایشان در نظرشان نمودار شد. آنجا متوجه شدند که باید اعضای بدن خود را بپوشانند. وقتی حضرت آدم علیه السلام در بهشت بود، این رسوایی و عریانی وجود نداشت؛ اما وقتی به زمین آمد خودش را عریان دید. “وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّه” الاعراف؛۲۲_ و بنا کردند از برگ‏هاى بهشت به خودشان مى‏چسبانیدند.

اولین لباسی که برای خودشان انتخاب کردند، برگ های باغ بود، که خودشان را با آن پوشاندند. اما آیا خودشان به فکر پوشش افتادند یا اینکه خداوند آنها را به معایب و نواقص خود آگاه کرد و آنها متوجه شدند که  این نقص نباید بروز کند؟ الهام همه ی علوم از جمله علم به پوشاک، خوراک، مسکن و اقتصاد و… ریشه در الهام دارد و خداوند است که الهام را در ذهن بشر قرار می دهد. [افراد به اصطلاح] می گویند “در ذهن من جرقه ای زد و آن را دنبال کردم و در آخر به این نتیجه رسیدم.” این جرقه که در ذهن انسان می زند و او  را به حدس و فرضیه می رساند و تحقیق او را علمی می کند، در حقیقت چیست و چه کسی آن را در ذهن ها ایجاد می کند؟ انسان همه ی  این [نعمت ها و امکانات را] از خداوند متعال دارد.

هم ردیف قرآن و نهج البلاغه

خطبه ی فدکیه حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیها، جز شاهکارهای عالم خلقت است که با قرآن و نهج البلاغه رقابت می کند. [قطعاً] انسان عادی نمی تواند این قدر جامع صحبت کند، آن هم در آن شرایط. به یقین [این خطبه] جزء معجزات حضرت فاطمه ی طاهره سلام الله علیها است. حضرت زهرا سلام الله علیها، سابقه ی سخنرانی در جمع مردان را مطلقاً نداشتند و در این خطبه، برای اولین بار در جمع عده ای از مردان، صحبت کردند. ایشان در جمع مردانی سنرانی کردند که بسیاری از آنها نامرد بودند؛ همان کسانی که دیروز، خانه ی حضرت زهرا سلام الله علیها را محاصره کردند و چون می خواستند حریم خانه را بشکنند، منتظر نشدند که کسی در را باز کند. بدون اذن به خانه ی ولایت وارد شدن، هیزم آوردن و آتش زدن خانه، تجاوز به عنف بود.

این واقعه را یکی از محققین اهل سنت در کتاب “الامامه و السیاسه” نوشته است. او از نظر تاریخی تا آنجا روایت کرده است که دستور دادند “حطب” بیاورند. حطب به معنی هیزم است. وقتی آنها هیزم آوردند، عده ای پرسیدند: می خواهی چه کار کنی؟ آن کسی که فرمان صادر کرده بود، گفت: می خواهم خانه را با اهلش بسوزانم. آنها گفتند: “ان فیها فاطمه”؛ مگر خبر نداری که دختر پیامبر صلی اله علیه و آله، در این خانه است؟ آن ملعون گفت: اگر چه فاطمه سلام اله علیها باشد، خانه را می سوزانم!

آنها حریم خانه را شکستند و امیر المومنین را به طناب کشیدند. حضرت زهرا سلام الله علیها از امیر المومنین دفاع کرد، ولی کار ساز نشد و این دفاع به قیمت گرانی تمام شد و دست فاطمه سلام الله علیها آسیب دید.؟؟؟؟۱۴:۰۰ اما فاطمه زهرا سلام الله علیها، از دفاع دست نکشید.

فاطمه، آموزگار اهل عالم

فاطمه سلام اله علیها به فرزندان خود و به جوان های مومن، درس [بزرگی] داد و به آنها نشان داد که تا نفس دارید، باید از حق حمایت کنید و با ظالم مقابله کنید و تسلیم ظلم و زور نشوید؛ تا آخرین نفستان ایستادگی بورزید و با عزت زندگی کنید، تا کشته شوید. مرگ در بستر هنر مردان خدا نیست؛ هنر زندگی مردان خدا این است که پرونده ی زندگی آنها با شهادت مهر شود و زیباترین مرگ را تجربه کنند. زیباترین مرگ، مرگی است که در حال درگیری با باطل و ظالم باشد.

وقتی حضرت زهرا سلام اله علیها به هوش آمدند، با اینکه ایشان قبل از بی هوشی، شهادت حضرت محسن علیه السلام را اعلان کرده بود و بچه ای در رحمش شهید شده بود، سراغ ولی و امامش را گرفت نه سراغ شهید را. وقتی فهمید که امام را با سر و پای برهنه و کشان کشان به مسجد برده اند، ایشان نیز با آن حال، به دنبالشان رفتند. وقتی به مسجد رسیدند، آنقدر از خودشان سماجت نشان دادند، تا حضرت علی علیه السلام را از زیر شمشیر خالد بن ولید، آزاد کردند؛ اما به این هم اکتفا نکردند. حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها با آن حال و با دیدن این حوادث و با و جود آسیب دیدگی و جسارتها، برای احقاق حق و روشنگری علیه منافقین غاصب، به مسجد رفتند و با وجود اینکه دیروز در خانه را سوزاندند، دستشان را شکستند، به پهلویشان آسیب وارد کردند و همین اشرار قصی القلب زن باردار را بین در و دیوار قرار دادند، [با این حال] حتی اندکی ترس، بر وجود حضرت زهرا سلام الله علیها عارض نشد؛ گویا آن افراد در جمع حاضر نبودند.

حضرت با نهایت صلاوت، خطبه ای ایراد کردند که ابعاد این خطبه به اندازه ی عالم آفرینش است و همانند عمق دریا است، که کسی نمی تواند به آن برسد و همانند اوج قله ای است، که مطالب بلند آن را کسی نمی تواند فتح کند. این خطبه همانند قرآن است؛ ” لاتنقضی عجابه”؛ عجایبش از بین نمی رود. در طول تاریخ هر اندازه پیرامون خطبه ی حضرت زهرا سلام الله علیها مطالعه شود و محققین بنشینند و موضوعات مختلفش را دسته بندی کنند و عناوینش را استخراج کنند و به صورت پایان نامه و متون درسی آماده سازند،  باز برای نسل های بعد منبعی نو جدید است.

ایشان مانند مادری هستند، که برای فرزندانشان تا قیامت غذای فکری جدید دارند و هرکس بر سر سفره اش بنشیند، برای بار دیگر که مراجعه می کند،  غذای تکراری نخواهد خورد. [سخنان ایشان همانند] غذا های بهشت است؛ چرا که در بهشت غذا و منظره ی تکراری وجود ندارد: ” کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِها”البقره؛۲۵_ بگویند این همانست که قبلا روزى ما شده بود، و نظیر آن بایشان بدهند.

توصیف نعمت های بهشتی

بهشت واقعا دیدنی و خواستنی است و اگر انسان همت کند و خودش را از چنگ نفس برهاند، به بهشت می رسد. حیف است که ما در جهنم جهل و یا در جهنم طبیعت و کسوت بمانیم. این برای ما عقب ماندگی و بی همتی است؛ زیرا خداوند، اعلی علیین را برای ما قرار داده است و ما همه مسافر آنجا هستیم و باید به آنجا برسیم.

 قرآن، بهشت را توصیف می کند و می گوید که هر رزقی را که به اهل بهشت می دهیم، نگاهی به آن می کنند و به یاد خوراکی های لذیذ دنیا می افتند و [برای مثال با خود] می گویند که ما از این گلابی ها [قبلا] خورده ایم! اما وقتی [میوه بهشتی را] می خورند، می بیند که این گلابی مثل آن گلابی دنیا  نیست؛ بلکه میوه ی جدیدی است.

دیگر نعمت های بهشت نیز به همین گونه است. دائماً تشابهی با نعمت های دنیا دارند و فکر می کنند که این نعمت ها همان نعمت های دنیا هستند؛ اما وقتی استفاده می کنند، می بیند که چیز دیگری است. قرآن نیز مانند بهشت است. انسان هر قدر در قرآن تحقیق و فکر کند، معنای قبلی برایش تداعی نمی شود؛ بلکه معنای جدیدی از قرآن می فهمد.

راز جوشش مطالب چیست؟

 خدا، حاج اسماعیل دولابی رضوان الله تعالی علیه را رحمت کند. درباره ی ایشان نقل است که شخصی، ضبط صوتی را همراه خود به جلسه برده بود، تا حرف های حاج اسماعیل را ضبط کند. ایشان به آن شخص گفتند: “برای چه ضبط می کنی؟ این حرف ها [اگر بماند] بیات می شود! هر وقت بیایی، ما خوراک جدید می دهیم.” این اشخاص، حرف ها را از [عالم] بالا دریافت می کنند و همیشه حرف های جدیدی [برای گفتن] دارند؛ اما کسانی که بر سر سفره ی این و آن نشسته اند، مطالبشان پایان دارد.۲۰:۰۰  

وقتی انسان [از این طریق] پیش می رود، چیز جدیدی نصیبش نمی شود. خود ما نیز این [مطلب] را تجربه کرده ایم. حرف هایی که ما خود با مطالعه به دست می آوریم، تمام می شود؛ اما حرف هایی که خدا به تناسب گیرنده و شنونده می دهد، غالبا مطالبی است که در کتاب های دیگر نبوده و روزی آن کسی می شود که با نیت خالص، قدم در این راه می گذارد. گاهی در بعضی مجالس، انسان نمی تواند حرف بزند و با اینکه مطالعه ی زیادی داشته، می بیند که درها بسته است و با خستگی حرف می زند و احساس می کند که مطالب [در قلب شنونده] نمی جوشد. اما در بعضی مجالس، وقتی با مطالعه حرف می زند، می بیند که درهای آسمان باز می شود و مطالب جدیدی در ذهنش جای می گیرد.

قرآن کریم، همیشه این جوشش مطالب را [در خود] دارد و اگر کسی خودش را در اختیار قرآن بگذارد و نخواهد قرآن را وسیله ای برای رسیدن به اهدافش قرار دهد و به اصطلاح خودش امام قرآن شود و قرآن را امامت کند، [دارای چنین مقامی می شود.]

قرآن، کلید رسیدن به بهشت

حضرت امیر المومنین علیه السلام در نهج البلاغه می گویند: “مَنْ‏ جَعَلَهُ‏ أَمَامَهُ‏ قَادَهُ‏ إِلَى‏ الْجَنَّه”؛ منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه  ج‏۲ ص ۱۹۵. اگر کسی قرآن را امام خود قرار دهد و به دنبال قرآن حرکت کند، قرآن، او را به بهشت راهنمایی می کند و این بهشت بعد از مرگ او نیست؛ بلکه در زمان حیاتش محقق می شود. وقتی کسی بهشتی شود، دیگر چیزی برایش کسالت بار نخواهد بود؛ زیرا کسالت در زندگی و درس خواندن [و دیگر کار ها،] برای انسان هایی است که با امامت قرآن حرکت نمی کنند.

اگر دانشجویی عاشقانه درس می خواند و با انگیزه ی قرآنی و رهنمود های الهی حرکت می کند و قربه الی الله و برای سربلندی جامعه اسلامی و رفع نیاز مومنین تلاش می کند، تا سنگری را پُر کند و پرچمی را به دست [بگیرد]، برای او هیچگاه رکود و خستگی معنا ندارد.

نقل است که وقتی آیت الله قدوسی به مرحوم طباطبایی رحمه الله علیه گفتند که شاه به مسافرت رفته است و گفته که چون خسته شده ام به مسافرت می روم، آقای طباطبایی فرمودند: “بی خود می گوید! من چهل سال است که در شبانه روز هیجده ساعت کار علمی کرده ام؛ اما تا به امروز خسته نیستم و هر روز نشاط علمی من بیشتر از روز قبل است.”

” قَادَهُ‏ إِلَى‏ الْجَنَّه”، به این گونه است که انسان همیشه به مطالب جدید دست پیدا می کند و اگر جسمش پیر شد، فرآورده های فکری اش جدید است. [مثلاً] حضرت امام رحمه الله علیه با اینکه پیر شده بود، اما هیچ جوانی نشاط امام را نداشت. [همچنین] اگر حضرت آقا را دیده باشید، فعالیت هایی انجام می دهند که کسی با ایشان قابل رقابت نیست. این همان جوششی است که با اتصال به عرش، برای انسان پیش می آید.

سپاس و حمد برای وحی الهی

از این رو، حضرت زهرا سلام الله علیها در این خطبه، اولین جمله ای را که فرمودند این بود:” الحمدلله علی ما الهم”؛ ایشان انگشت بر مسأله ی الهام می گذارند و می گویند: “خدارا سپاس می گویم”؛ برای چه سپاس می گوید؟ در برابر کدام نعمت حمد می کند؟ “علی ما الهم”؛ سپاس می گوید برای آن الهامی که خداوند به وسیله ی آن، بشر را هدایت می کند.

اگر الهام الهی نباشد، انسان در زندگی عاجز تر از حیوانات است. فرزند آدم علیه السلام وقتی برادر خود را کشت، نمی دانست جنازه اش را چه کار کند. در این هنگام خداوند کلاغی را مامور کرد، تا کلاغ مرده ی دیگری را بیاورد و چال کند. این گونه پسر آدم متوجه شدکه باید جنازه را خاک کند، تا بدن بوی تعفن نگیرد.

انسان خیلی ضعیف است و الهام است که بشر را مدد می دهد؛ لذا یکی از جهاتی که امام حسین علیه السلام در دعای عرفه منظور فرمودند، نیاز های روز انه ی ما است. گمان نکنید که هنر خودتان است؛ ۲۵:۰۰ قدم اولش الهام الهی است که به ذهن شما می آورد که چگونه باید خود را بپوشانید، تا بی آبرو نشوید و سوءات و بدی های شما و نا همواری های بدن شما همدیگر را مطرود و منفور نکند. انسان عریان یک حالت منفور دارد؛ اما خداوند تعال، لباس را برای انسان زینت قرار داده است و بدون  لباس، انسان زشت و منفور است؛ ” بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما”الاعراف؛۲۲_ و چون از آن درخت خوردند عورت‏هایشان در نظرشان نمودار شد.

اولین قدم در مسئله ی تامین پوشاک، توسط الهام و وحی الهی صورت گرفت.صرف نظر از این، خداوند متعال باز معرفت دیگری را در قرآن کریم به عنوان سوژه ی معرفتی و عرفانی به ما داده است، که یا از طریق عمل باید به آن برسیم، یا از طریق حکمت و فلسفه می توانیم آن را بدست آوریم. خداوند می فرماید: “وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ”الحجر؛۲۱_ هیچ چیز نیست مگر آنکه نزد ما خزینه‏هاى آنست و ما نازلش نمى‏کنیم مگر به اندازه معین. هیچ چیز در عالم نیست؛ مگر اینکه خزائنش نزد ما بوده و به مقدار نیاز ما نازل شده است.

در ادامه نیز می گوید: “أَنْزَلْنَا الْحَدید”الحجر؛۲۵_ و آهن را ما نازل کردیم.“انزلنا الیکم ریشا”؟؟؟ به معنی لباس است. خدا، موادی که از آن لباس تامین می شود را مستند به خزائن کرده است. در پس این عالم ماده و ظواهری که ما داریم، عوالم دیگری وجود دارد.

علم مقدم است یا ماده؟

یک مبحث در این رابطه این است که آیا علم مقدم بر ماده است، یا بر عکس؛ یعنی، آیا علم ماده را تولید می کند، یا ماده علم را می سازد؟ محققین و بزرگان ما، به تبع شرع می گویند که اول علم بوده و بعد ساختمان و طرح مطرح شده است. [مثلاً] در مهندسی [ساختمان] وقتی می خواهید خانه ای بسازید، خانه، شما را مهندسی میکند، یا شما خانه را مهندسی می کنید؟ [روشن است که شما مهندسی می کنید]؛ پس اول علم است و بعد طرح در [قالب] نقشه می آید و در آخر، به صورت یک ساختمان ساخته می شود.

خداوند متعال قبل از این عالم ماده که در آن زندگی می کنیم و قبل از آن که نقشه اش را بر روی عالم پیاده کند، طرح آن را به ملائک داده است و آنها نیز این طرح را پیاده کرده اند؛ بنابراین مسئله ی لباس، قبلا در خزائن الهی وجود داشته است؛ حال یا به صورت طرح و علم بوده و سپس نقشه آن پیاده و مهندسی شده است، یا اینکه خداوند متعال، رقیقه ی آن حقیقت را در نزد خود داشته و ملائکه آن را برای انسان مجسم کرده، متمثل شده اند و انسان را به این کیفیت در آورده اند.

عالم اسباب

نکته ی سوم این که اگر ما لباس داریم، فکرش، موادش و اسباب تأمینش را خدا خود مهیا می کند. در هر کاری که انسان انجام می دهد [اسباب بسیاری دخیل است]. [برای مثال] درباره ی همین کلامی که از زبان من، در این جمع با صفا و در آستانه ی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بیرون می آید، میلیاردها میلیارد اسباب در کنار هم قرار می گیرند، تا بنده بتوانم حرفی به شما بزنم. مقدمات بسیاری فراهم شده است که من و شما اینجا جمع شده ایم. ما یک جزء از میلیاردها جزءای [هستیم] که مقدمه ی کار ما است. اراده ی ما [تنها] یک جزء آن است و اگر اراده ی ما بدون این اسباب باشد، هیچگاه نمی توانیم موفق شویم. موفقیت ما تسبیب اسباب الهی است و در میان اسباب بی نهایت، یکی از اسباب جزیی خواست و اراده ی ما است. اگر ما بخواهیم، اما خدا توفیق ندهد، یا اسباب آن فراهم نشود، به خواست و اراده ی خود نمی رسیم؛ بنابراین تمام اموری که ما در زندگی داریم و استفاده می کنیم، یک قطره از دریا است که در اختیار ما قرار گرفته است و خدا این دریا را پشتوانه ی ما قرار داده، تا ما به این امکانات در زندگی مادی دست پیدا کنیم.

در آستانه ی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، چند جمله ای هم  با امام زمان همدردی کنیم. حضرت زهرا سلام الله علیها مادر همه ی ما است. مرحوم آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ۳۰:۱۱

نمی دانم چرا بعضی ها به مادر خود جفاء می کنند و رضایت او را در نظر نمی گیرند. سادات جلیل القدر یکی از آثار حضرت زهرا سلام الله علیها هستند، که برکاتش به ما نیز می رسد؛ اما با زاویه ها ی مختلف معرفتی، همه ی ما به حضرت زهرا سلام الله علیها انتساب پیدا می کنیم. یکی از این جهت که پیامبر صلی الله علیه و آله خود را پدر ما معرفی کرده است: “أَنَا وَ عَلِیٌ‏ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه”؛ بحار الأنوار ج‏۱۶ ص ۹۵. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: “فاطمه مادر من است”؛ پس مادر پدرمان، مادر ما محسوب می شود؛ یعنی مادر بزرگ ما است.

آیا شما که در عالم، مادر بزرگ هجده ساله سراغ دارید؟! زود بود که علی علیه السلام تنها بماند…