اعوذُ بِالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

رَبِّ اشْرَحْ لىِ صَدْرِى وَ یَسِّرْ لىِ أَمْرِى وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِّن لِّسَانىِ یَفْقَهُواْ قَوْلىِ. طه؛ آیات ۲۵ تا ۲۸

الحمد لله و الصلاۀ علی خاتم الانبیاء، حبیب قلوبنا، طبیب نفوسنا، ابی القاسم محمد و آله المعصومین، و لا سیَما مولانا کهف الحصین، و غیاث المضطرِ المستکین. و ملجأ الهاربین و بقیۀ الله فی العالمین ارواحنا فداه و عجلّ الله فرجه، و سهل الله ظهوره، و رزقنا الله رویته و خدمته و صحبته و نصرته، و رضاه و رغبۀ؛ و اللعن علی اعداهم اجمعین اِلی یوم الدین

 

یا غافِرَ الذَّنْبِ الْکَبیرِ،

اى آمرزنده گناه بزرگ

وَ یا جابِرَ الْعَظْمِ الْکَسیرِ،

و اى شکسته ‏بند استخوان شکسته

اَنْ تَهَبَ لى‏ مُوبِقاتِ الْجَرآئِرِ،

که ببخشى بر من گناهان نابود کننده‏ام را  

وَ تَسْتُرَ عَلَىَّ فاضِحاتِ‏ السَّرآئِرِ،

و بپوشى بر من کارهاى پنهانى رسواکننده را

وَ لا تُخْلِنى‏ فى‏ مَشْهَدِ الْقِیامَهِ مِنْ بَرْدِ عَفْوِکَ وَغَفْرِکَ،

و مرا در بازار قیامت از نسیم جان ‏بخش عفو و آمرزشت محروم نفرمایى

وَ لاتُعْرِنى‏ مِنْ جَمیلِ صَفْحِکَ وَسَتْرِکَ،

و از لباس زیباى گذشت و چشم ‏پوشى خود برهنه ‏ام نکنى

***

امام سجاد علیه‌ السلام در این مناجات از خدای رئوف و مهربان درخواست می کند، تو که دارای صفت غافر الذنب هستی، – نه اینکه گاهی کاری می کنی گاهی کاری نمی کنی- بلکه این وصف و صفت توست، گناهان بزرگ برای ما بزرگ است؛ برای تو که بزرگ نیست! برای تو پرده پوشی در برابر گناهان بزرگ، وصف و صفت توست! وَ یا جابِرَ الْعَظْمِ الْکَسیرِ. آسیب دیدگان از گناهان کمرشکن، که استخوان آنها را شکسته است. تویی که استخوان شکسته را جبران می کنی و ترمیم می کنی.

یک وقت گناهکار گناهش را به نحوی جبران کرده است. بدی نموده و حالا برای جبرانش کمر بسته و کارهای خوبی انجام داده است؛ و برای بیماری گناه که تا مرز استخوانش اثر گذاشته و پوکی درونی برایش آورده، اقدامات ترمیمی و جبرانی انجام داده است! حالا از خدا درخواست می کند که تو هم تکمیل کن!  

یک وقت هم نه، کاری نکرده ولی رو به سوی خدا آورده است. می گوید: با سابقه و گناهانی که از خودم سراغ دارم، اگر یکی از آنها را به بندگانت نشان می دادی، آبروی من رفته بود! اگر اجازه می دادی یکی از آنها اثر مهلک خودش را بر من می گذاشت، من را مثل آدمهای کمر شکسته زمین گیر می کرد!! کاری از دست من در برابر اینها ساخته نیست، تنها چیزی که در پیشگاه تو به عنوان درخواست و تضرع دارم، این است که تو من را مفتی مورد بخشش خودت قرار بدهی!

اگر می خواهی من در جبران گذشته ام کاری کنم، گذشته که گذشت، در دست من نیست که جبرانش کنم، بنابراین تو با توجه به اینکه غافر و جابر هستی، هم برشکستگی ها را جبران می کنی و هم رسوایی ها را می پوشانی.

چیزی که در حیطه تو نباشد نمی خواهم، و تو دارای این دو صفت هستی؛ و من با توجه به اینکه قدرتت را این طوری معرفی کردی؛ و این صفت تو را شناختم، آمدم تا از تو بخشش رایگان، عفو رایگان، جبران رایگان بخواهم و این خواسته بنده بیچاره ات هست!

این دو صفت «غافر الذنب الکبیر» و «جابر العظم الکسیر» جزو صفات تو هستند. من دامن این دو صفتت را می گیرم و از تو، چهار درخواست دارم:

   * درخواست اول

اَنْ تَهَبَ لى‏ مُوبِقاتِ الْجَرآئِرِ، وهاب یعنی خداوند متعال بخشنده است! اولین درخواستم این است که مهلک بودن و سم گناه را از من مجانی بگیر!

* درخواست دوم

وَ تَسْتُرَ عَلَىَّ فاضِحاتِ‏ السَّرآئِرِ؛ دومین درخواستم این است که آبرویم را مبر!

* درخواست سوم

وَ لا تُخْلِنى‏ فى‏ مَشْهَدِ الْقِیامَهِ مِنْ بَرْدِ عَفْوِکَ وَغَفْرِکَ؛ سومین درخواستم این است که در مشهد قیامت، – در آن روزی که له له می زنم که از آن صحنه های هولناک و نگرانی های خطرناک نجات یابم- نجاتم بدهی! در صحنه هولناکی که مرا در ملاء عام، در منظر اولین و آخرین، با لباس گناه کشانده اند و همه دارند بدی های من را می بینند، بار الها! در آنجا خنکی عفوت را به من نشان بده!

     عفو یعنی رها کردن آدم. وقتی کسی به انسان بدی می کند؛ یا تعقیبش می کند، یا رهایش می کند. مثلا به او می گویند فلانی دارد از تو بد گویی می کند، مشکلاتی برایت فراهم کرده، شایعه پراکنی کرده، حالا تو می خواهی با او چه کنی؟ جواب می دهد: ولش کن! این که می گویی ولش کن؛ یعنی نمی خواهی او را تحت تعقیب قرار بدهی، یعنی او را عفو کرده ای، یعنی رهایش کردی، یعنی سربسرش نگذاشتی، یعنی عکس العملی در برابر بدی دیگران نشان ندادی!

خدای متعال! تو در قیامت مرا مواخذه نکن و به دست مامورانت نده! مامورین جلب تو من را به زنجیر نکشند، من را مورد عفو قرار بده! من را رها کن! اگر من را رها کنی، من این رسوایی ها را با خودم به دنبال دارم، تنها رها کردن و تعقیب نکردن، به زنجیر نکشیدن، به دست مامورین شداد نسپردن، مشکل مرا حل نمی کند؛ بلکه بر روی دوشم سلسله بارهای سنگینی از گناه هست، که اگر اینها را بر نداری، من به مقصد و به جایگاه بهشت برین نمی رسم!

بنابراین علاوه بر این که از تو درخواست می کنم مرا تعقیب نکنی و مورد مواخذه قرار ندهی و پرونده من را باز نکنی؛ علاوه بر اینها من دنبال این هستم که می خواهم آنجا آبروداری کنی! یک پرده روی گناهم بکشی که پیغمبران، انبیاء، اولیاء، کرام الکاتبین و شهدا، همه گناهان مرا نبینند! هر چند اینجا هم گناهان من را همه دیده اند، ولی در اینجا من مهجور بودم، نمی دانستم چه کسانی من را می بینند. اما در قیامت پرده ها را برداشتی و همه را یکجا جمع کردی، از انبیاء، ملائکه گرفته تا انسان های شرور، همه دارند من را می بینند. خدای من آنجا راضی به شرمندگی و رسوایی من نباش! آنجا پرده ای روی من بکش تا از منظر ناظران خجلن زده نشوم!

 من را از کسانی که از آنها خجالت می کشم بپوشان!

* درخواست چهارم

وَ لاتُعْرِنى‏ مِنْ جَمیلِ صَفْحِکَ وَ سَتْرِکَ؛ چهارمین درخواستم این است که من را عاری نکن؟ عاری کردن یعنی مورد محبت قرار ندادن! مثلا می گویند فلانی عاری از عیوب است یا فلانی عاری از خوبیهاست، یعنی خوبی ندارد. خدایا من را از «جَمیلِ صَفْحِکَ» عاری نکن! صفحک یعنی برگرداندن صورت. روی برگرداندن سه نوع است:

  • نوع اول روی برگرداندن

یک وقت آدم از کسی بدش می آید، صورتش را بر می گرداند. یعنی من از تو بدم می آید. تو نفرت آوری! تو آنقدر بدی که من تو را نمی خواهم ببینم!

  • نوع دوم روی برگرداندن

گاهی کسی از شما درخواستی دارد، نمی خواهی چیزی به او بدهی، تا می آید حرف بزند، تو صورتت را بر می گردانی! یعنی من به تو اعتنا نمی کنم، نه اینکه تو نفرت آوری؛ ولی تو را شایسته این نمی بینم که به تو اعتنا کنم.

  • نوع سوم روی برگرداندن

یک وقت بچه ات کار زشتی انجام می دهد، اگر ببیند که تو می بینی، خجالت زده می شود، دیگر رویش نمی شود به رویت نگاه بکند، پس در اینجا صورتت را بر می گردانی تا برای حفظ شخصیت و آبروی بچه ات، گناهش را ندیده بگیری!

خداوندا به حق هشت و چهارت / زما بگذر شتر دیدی ندیدی!

خدایا تو من را شرمنده نکن یک وقت آدم را می بخشند اما سرزنشش می کنند. می گویند من گفتم تو را دستگیر نکنند، سراغت نیایند؛ ولی تو خجالت نمی کشی که این کار را کردی!؟ گاهی یک سرزنش از زندان هم بدتر است! خدایا تو که می خواهی از من بگذری، تو که عفوت و گذشتت حد و مرز ندارد، حالا که
می خواهی چوبم نزنی، می خواهی جهنم نبری؛ پس خدایا بیا بدون سرزنش از من بگذر! بدون شرمندگی از من بگذر! برای من کاستی و کاهشی نسبت به گذشته ام پیش نیاور!

این محبت فوق العاده پدر و مادر طوری است که نمی خواهند بچه شان شرمنده شود، شخصیت بچه جریحه دار شود. آدم که بچه را کتک زد و حرمتها را شکست؛ به او گفت تو اینکاره ای، آنکاره ای؛ دیگر شخصیت این بچه له شده، خرد شده، باز سازیش سخت است. اما گاهی آدم می خواد این بچه را در حصار شخصیتش بدون اینکه خودش مطلع باشد تربیت کند، جلوی بدیش را بگیرد.

دژ شخصیت و حصار شخصیت عالی ترین کانون تربیتی است!

آدم وقتی می خواد زیر مجموعه خودش را، بچه و همسرش را رشد بدهد، باید سعی کند شخصیتشان شکسته نشود، تحقیر نشوند، عقده ای احساس نکنند!

  درخواست ما از خدا این است، تو که از پدر و مادر به من نزدیکتر هستی، حالا که می خواهی من را ببخشی، بیا بدون آبرو ریزی ببخش! کسی را که زندان می کنند و بعد هم بخشش و عفو بهش می دهند و اعلام می کنند، فلانی از زندان آزاد شد، برای او چیزی باقی نمی ماند! تو بیا من را زندان نبر، من را بدون آبروریزی ببخش! من را سرزنشم نکن! بیا گناهانم را نادیده بگیر! تو خدای منی، منم تصمیم گرفتم با تو دیگر ندار باشم!! بیا من را در حصن شخصیت و آبرو نگه دار، حتی پیش خودت هم من را سرزنش نکن! مورد عتاب قرار مده!

 

اِلهى‏ ظَلِّلْ عَلى‏ ذُنُوبى‏ غَمامَ رَحْمَتِکَ

خدایا سایه ابر رحمتت را بر گناهانم بینداز و ابر ریزان مهربانى و رأفتت را براى شستشوى عیبهایم بفرست.

ای دلبر من! ای آنکه مرا شیدای خودت کردی! اله من! در این دشت بی حفاظ، حرارت گناه داغم کرده است، طاقتم را گرفته، منتظر یک سایبانم، منتظر یک چتر رحمتم!؟ خدایا گناهانم مرا ذوب کرده اند، عرق شرم در اثر حرارت گناه روی پیشانیم نشسته است، خدایا کرم کن! یک چتری از ابر رحمتت بر سر من قرار بده تا من اینطور آب نشوم! تا بتوانم راه خودم را ادامه بدهم.

 

* توبه نستوه

در تفاسیر در ذیل توبه نستوه دارد، یک انسان جزیره نشین، مرفه، غرق در عیش و عشرت، یک بنده سرکش، مثل گرگی که طعمه ای گیرش آمده، به زن وجیهه ای که عفیفه بود و دامانش از گناه پاک بود، دست یافت! زن بیچاره در برابر این گرگی که به او حمله کرده بود، تمام بدنش می لرزید و آن مرد مغرور و سرمست، به زن گفت: اینجا هیچ نفس کشی وجود ندارد، هر چه امکانات می خواهی اینجا هست! در مقابل من رقیبی نیست، بیننده و ناظری نیست، آرام باش! این دم را غنیمت بشمار!

این زن از رعشه ای که به اندامش افتاده بود، صدای استخوانش شنیده می شد، یک نگاه به بالا کرد. گفت: تو فکر می کنی کسی نیست، او دارد ما را می بیند، من را آلوده نکن! این مرد در برابر ایمان قوی این زن، آنچنان تحت تاثیر قرار گرفت که دست از خطا کشید و به این زن متعرض نشد و سر به بیابان گذاشت!؟ با خود گفت: زنی که اصلا گناهی نکرده، اینطور از خدا می ترسد؛ و من که عمری گناه کردم، چنین بی حیا و نترسم!!؟ وای بر رسوایی من! سر به بیابان گذاشت.

در آنجا به عابدی برخورد کرد و با او همراه شد. آفتاب سوزان بر سر اینها می تابید و اینها خود را در معرض هلاکت می دیدند. این عابد به رفیقش که سابقه بد داشت پیشنهاد کرد: ما که در اینجا صخره ای، کوهی، درختی، پناهگاهی نداریم؛ و این آفتاب سوزان قابل تحمل نیست! دیر یا زود ما را از بین می برد، بیا دست به دعا بر داریم! ما مضطریم و خدا قول داده است که مضطر را بی جواب نمی گذارد!  «أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء». نمل؛ ۶۲٫

خدایا ما مضطر توایم! کاری از ما ساخته نیست، بنده گنهکار با یک حالی به عابد گفت: من در برابر خدا رویی ندارم، من خیلی بدم، از خجالت جرات قرآن خواندن هم ندارم! خیلی بیچاره ام! تو دعا کن، من آمین می گویم! عابد دعا کرد و بنده گناهکار و شرمنده بد سابقه آمین گفت.

خدای متعال دعای آنها را مستجاب کرد. یک ابر رحمتی بر بالای سرشان سایه انداخت، و آنها را از حرارت آفتاب حفاظت کرد و از مرگ قطعی نجات داد. اینها هم در سایه ابر راه می رفتند تا به دو راهی رسیدند، عابد در آن دو راهی از آن بنده شرمنده و گناهکار و بد سابقه جدا شد؛ ولی وقتی جدا شدند، دیدند که ابر بر سر آن بنده شرمنده قرار دارد!؟ لذا عابد برگشت و به بنده گناهکار گفت: تو گفته بودی که خیلی بدی، خیلی گرفتار گناهی، خیلی شرمنده ای، پس معلوم شد تو از اولیاء خداوند هستی! بگو این ابر را خدا بخاطر تو برای ما سایه بان قرار داده است! به من بگو چکاره هستی؟ گفت: من کسی هستم که بعد از آن همه گناه و بدی، تنها سرمایه ام فقط شرمندگی از پیشگاه خداست!!

***

اگر کسی با خدای خودش اینطور شرمندگی داشته باشد، توقعاتش را خدا بر آورده می کند. «اِلهى‏ ظَلِّلْ عَلى‏ ذُنُوبى‏ غَمامَ رَحْمَتِکَ». خدایا در برابر این آتش گناهی که مرا می سوزاند؛ و تحت حرارتش قرار دارم، تشنه لکه ابر رحمتی هستم که بر سر من سایبان قرار بدهی، تا بیش از این گناه مرا نسوزاند!؟