در این متن می خوانید:
      1. از دست رفتن نعمت عمر
      2. وحدت وجود
      3. خودیابی و آیاتی مربوطه
      4. تأثیر محیط و اطرافیان بر دروغگویی
      5. زشتی دروغ
      6. استفاده‌ی از تعقّل
      7. نعمت عقل و تفکّر
      8. اطاعت از پیامبران
      9. مؤمن آل یاسین و دو خصوصیّت پیامبران از زبان آن
      10. خصوصیّت اوّل
      11. خصوصیت دوم
      12. صبر و تحمّل انبیاء در برابر ناملایمات
      13. دو خصوصیّت مهم انبیاء
      14. حجّت‌های ظاهری و باطنی
      15. دلیل سرنوشت اصحاب سعیر
      16. فکر در مرگ
      17. مسئله‌ی مرگ
      18. حقیقت قبر
      19. وحشت از قبر
      20. توفّی انسان
      21. آداب میّت و قبرستان
      22. عبرت از قبرستان
      23. تنهایی قبر
      24. سؤال و جواب در قبر
      25. بازجویی در عالم قبر
      26. دو ملک نکیر و منکر
      27. حتمی بودن سؤال و جواب
      28. سختی سؤال و جواب و وحشت از نکیر و منکر
      29. وسائطی برای جلوگیری از مشکلات عالم برزخ
      30. باز شدن چشم در برزخ
      31. باطن اعمال در قیامت در روایات اهل بیت
      32. فضیلت نماز برای انسان
      33. پناه بردن به نماز
      34. صبر در عبادت
      35. حفاظت اعمال از انسان
      36. باور به قبر و مسئله‌ی سؤال و جواب
      37. تنهایی قبر و اعمال انسان
      38. رؤیای مرحوم آقای شیرازی در مورد مرگ
      39. لزوم کنترل خشم
      40. حرکت امام حسین علیه السلام از مکّه به کربلا
      41. فضائل حضرت مسلم علیه السلام

«الْحَمْدُ لِلَّه وَ الصَّلَاهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنبِیَاء طَبیبِنَا شَفیعِنَا حَبِیبِ إِلَهِنَا أَبِی الْقَاسِم مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الْکَهْفِ الْحَصِینِ مَوْلَانَا الْحُجَّهِ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أرْوَاحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ الْلَّعْنُ عَلَی أَعْدائِهِمْ أَجْمَعینَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ».

از دست رفتن نعمت عمر

نوجوان شدیم، جوان شدیم، جوانی هم نماند رفت و پیر شدیم، کم کم به قبر خود نزدیک می‌شویم، سفر تمام شد، داریم می‌رسیم ولی به کجا می‌رسیم؟ وقتی مردیم ما را به کجا می‌برند؟ نمی‌دانیم. امّا این همه تغییراتی که در عالم و در وضعیّت خود دیدیم، ما همان بچّه‌ هستیم که به این‌جا رسیدیم، یک وحدت شخصی داریم، ما یک چیز هستیم.

وحدت وجود

ما اگر بتوانیم این وحدت را درک کنیم، آن امر واحدی که می‌گوییم من بچّه بودم، من جوان بودم، من سفر رفتم، من کربلا رفتم، من نجف رفتم، این من را انسان بیابد. این بحث خود را دارد که إن‌شاء‌الله در قدم دوم تفکّر این را می‌بینیم.

خودیابی و آیاتی مربوطه

ولی در مسئله‌ی خودیابی یکی از آثار این است که خود واقعی انسان آیینه است، بد و خوب در حقیقت باطنی انسان بد، بد است و خوب هم خوب است.

دو آیه در این رابطه وجود دارد یکی «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[۱]، یکی هم «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ‏ِِِ»[۲]. انسان صرف نظر از توجّه به بیرون و دریافت امواج وحی و تعلیمات انبیاء و آموزه‌های ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام) و صلحاء و علماء و اولیاء الله در درون خود با خوبی و بدی آشنا است.

تأثیر محیط و اطرافیان بر دروغگویی

خدا الهام کرده است «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها». انسان واقعاً در ذات خود اگر پدر و مادر و محیط ما را با دروغ آشنا نکرده بودند، ما دروغ بلد نبودیم، در ذات ما دروغ‌ گویی نبود، نمی‌شد دروغ بگوییم اگر خود ما بودیم… ولی محیط بر بشر دروغ گویی را تحمیل می‌کند، آن‌قدر تکرار می‌شود که اصلاً دروغ‌گو می‌شود.

زشتی دروغ

یک انسان بی‌صداقت، یک انسان کذّاب، به همه دروغ می‌گوید، خیلی راحت دروغ می‌گوید و اصلاً هم برای او مهم نیست. در حالی که خدای متعال در فطرت او نشان داده بود این زشت است، اوّلین مرتبه که بچّه بود و می‌خواست دروغ بگوید نمی‌توانست دروغ بگوید، اوّلین دروغی هم که گفت با نگرانی گفت، با اضطراب گفت، بعد از دروغ‌‌گویی خیلی مضطرب بود نکند آبروی من برود، دروغ گفتم، «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها».

استفاده‌ی از تعقّل

لذا چراغی را که خدای متعال در درون بشر روشن کرده است که چراغ فطرت است استفاده‌ی از چراغ فطرت با تعقّل است، انسان عقل خود را به کار بگیرد و درون خود را ارزیابی کند، کاری به گفته‌های این و آن نداشته باشد، در درون خود تأمّل کند، تعقّل کند که دروغ خوب است یا راست، امانت خوب است یا خیانت، عدالت خوب است یا ظلم.

نعمت عقل و تفکّر

اصلاً بدون آموزه‌ها انسان به درون خود فکر کند و عقل خود را داور قرار بدهد، اگر انسان اهل تعقّل باشد، اهل فکر باشد. خدای متعال در قرآن کریم این آیه‌ای که خدمت شما خواندم «قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ»[۳]، ما برای نجات خود از آتش جهنّم و از ذلّت و بی‌آبرویی و بدبختی همین دنیا دو راه داریم، یکی این‌که حرف گوش کنیم.

اطاعت از پیامبران

یعنی وقتی پیغمبرها با حجّت آمدند این‌ها که همین‌طور برای ما صحبت نکردند، معجزه نشان دادند، برای ما ایجاد باور کردند که آن‌ها بلندگوی خدای متعال هستند، حرف خدای متعال را به ما گفتند، حرف خود را که برای ما نگفتند. وقتی انبیاء هم معجزه دارند، هم برهان و استدلال دارند باید گوش ما به فرمان آن‌ها باشد، «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ». این سفرای الهی، خلفای الهی، نمایندگان خدای متعال که پیام خدای متعال را به ما رساندند از ما مزد نخواستند.

مؤمن آل یاسین و دو خصوصیّت پیامبران از زبان آن

در سوره‌ی مبارکه‌ی یس از قول مؤمن آل یاسین که حبیب نجّار بوده یا هر کسی بوده، ایشان می‌گفت: «اتَّبِعُوا الْمُرْسَلینَ * اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‏‏َ»[۴]، شما از پیغمبرها تبعیّت کنید، حرف‌های این‌ها را بشنوید، دنبال پیغمبرها بروید. دو خصوصیّت برای آن‌ها گفت که حجّت را بر آن‌ها تمام کرد، گفت کسی آمده برای منافع خود می‌خواهد شما را جمع کند فردا به او رأی بدهید، می‌خواهد جمع کند، مرید داشته باشد، نذورات جمع کند و پول او زیاد شود، انبیاء که از شما مزد نمی‌خواهند.

خصوصیّت اوّل

 این یک مسئله که این‌ها از شما توقّعی ندارند، انسان بی‌توقّع وقتی چیزی به شما می‌گوید هیچ چیزی از شما نمی‌خواهد، نه حمایت می‌خواهد، نه رأی می‌خواهد، نه پول می‌خواهد، نه پذیرایی می‌خواهد، وقتی یک چیزی به شما می‌گوید که این درد شما است، درد شما را به شما نشان می‌دهد و هیچ طمعی در ارائه‌ی درد و درمان به شما ندارد چه عذری دارید که حرف او را نپذیرید؟

خصوصیت دوم

یکی این‌که این‌ها بی‌توقّع هستند و بدون مزد برای شما کار می‌کنند، «لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً»، از شما مزد و پاداشی نمی‌خواهند. دوم این‌که «وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‏»، حرف آن‌ها حرف درست است. کسی صحبتی می‌کند اگر شما حرف او را خوب می‌بینید چه دلیلی دارید حرف خوب را قبول نکنید؟ بنابراین یکی این‌که حرف انبیاء درست بود، ره یافته بودند، آدرس بلد بودند، راه را درست بلد بودند به ما نشان می‌دادند، کسی که راه رفته و راه را بلد است من که مسافر هستم و راه بلد نیستم اگر دنبال این بلد نرفتم نصیب گرگ شدم چه کسی مسئول است؟ خود من مسئول هستم. این‌ها راه بلد هستند.

صبر و تحمّل انبیاء در برابر ناملایمات

نکته‌ی اساسی‌تر این است که این‌ها بی‌توقّع هستند با همه فرق دارند. یکی است توقّع احترام دارد، ما که به آن درجه نرسیده‌ایم در جلسات ما را دعوت می‌کنند، اگر یکی دو مرتبه به ما اهانت کردند مرتبه‌ی سوم ما دیگر قبول نمی‌کنیم، خدا کند که این‌طور نباشد. امّا انبیاء را می‌زدند، آن‌ها را هو می‌کردند، به آن‌ها آسیب می‌رساندند. پیغمبر ناز آن‌ها را می‌کشید برای آن‌ها ناز نمی‌کرد، ناز آن‌ها را می‌کشید. کسانی که این‌طور با ایثار با شما برخورد می‌کنند و حرف‌های آن‌ها حرفی نیست که دلنشین نباشد، حرف درست می‌زنند.

دو خصوصیّت مهم انبیاء

این دو خصوصیّت یکی این‌که حرف منطقی است، حرف دلنشین است، حرف، حرف درست است، دوم این‌که این‌ها نه تنها برای شما ناز نمی‌کنند، توقّع از شما دارند، برکت شما هستند، راه را به شما نشان می‌دهند، راه را می‌دانند. یکی سمع است، خدای متعال این الگوها، این رهبران، این سفیرهایی که فرستاده حرف آن‌ها حرف درستی است و بدون مزد و اجر هم برای شما خدمت می‌کنند. «أَوْ نَعْقِلُ».

حجّت‌های ظاهری و باطنی

کنار حجّت ظاهری ما یک حجّت درونی داریم، آن تعقّل ما است، انسان با عقل زندگی کند، با فکر زندگی کند، خود را در چاه نمی‌اندازد، مسیر خیانت و امانت و فریب و کلاهبرداری و کج خلقی و مردم آزاری گودال‌های زندگی است، تأمّل کنید ببینید چه کسی از این‌ها خیر دیده است. عقل یکی از حجّت‌های الهی است به شرطی که ما از این عقل استفاده کنیم.

دلیل سرنوشت اصحاب سعیر

لذا در سوره‌ی مبارکه‌ی ملک دارد از اصحاب سعیر -سعیر از درکات بسیار سخت جهنّم است- سؤال می‌کنند که چرا این‌طور هستید؟ آن‌ها می‌گویند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ»، ما اگر گوش شنوا داشتیم یا تعقّل داشتیم، فکر می‌کردیم، «ما کُنَّا فی‏ أَصْحابِ السَّعیرِ»[۵]، گرفتار درکه‌ی سعیر نمی‌شدیم، در این وادی هولناک جهنّم گرفتار نمی‌شدیم.

بنابراین قرآن کریم تعقّل را، تفکّر را، مایه‌ی نجات بشر معرّفی کرده، تعقّل کنیم. در چه چیزی تعقّل کنیم؟ مرحوم میرزا جواد آقای ملکی قدم اوّل را می‌گویند در مرگ فکر کنید، چون چیزی که یقینی است هیچ کس نتوانسته از آن فرار کند مرگ است، دیر یا زود سراغ ما هم می‌آید.

فکر در مرگ

 یقین داریم ۵۰ سال بعد بنده دیگر نیستم و برخی از مستمعین ما هم نیستند، این را که ما یقین داریم مرگ است. حالا در مرگ فکر کنیم، چون ما آشنایی به مرگ نداریم لذا چیزهایی که انبیاء گفته‌اند، ائمّه (علیهم السّلام) در مورد مرگ گفته‌اند، آن‌ها را بشنویم و روی آن حساب باز کنیم، روی آن فکر کنیم.

مسئله‌ی مرگ

 یکی از آن مسائل حقیقت خود مرگ بود که برخی از آیات قرآن را در جلسات گذشته خدمت شما عرض کردیم، نکته‌ی دوم قبر است. ما بعد از مرگ، اوّل می‌میریم که خود مرگ جای تأمّل دارد، هر چه در مورد مرگ فکر کنیم کم فکر کرده‌ایم. مرگ باید خوراک فکری ما باشد، ما نباید هیچ وقت مرگ را از یاد ببریم، باید با مرگ مأنوس باشیم، باید با مرگ دوست باشیم، مرگ یک حقیقتی است، مرگ یک مخلوقی است، یک موجودی است، سراغ ما را می‌گیرد. ما این مرگ را فراموش نکنیم. این نکته‌ی اوّل بود مرگ چیست، چه کیفیّتی دارد، در جلسات گذشته اشاراتی داشتیم. در این جلسه عرض می‌کنیم که یکی از حقایق قبر است.

حقیقت قبر

ما یک برداشتی از قبر داریم که ما وقتی از دنیا می‌رویم، بدن ما را کسان خود ما تحمّل نمی‌کنند، نباید هم تحمّل کنند، بچّه‌ها عجله دارند که بدن نماند، رنگ آن عوض نشود، بو نگیرد، هر چه زودتر آن را بیرون کنیم. این بدن روی دوش عزیزان به طرف قبر حمل می‌شود.

وحشت از قبر

روایات می‌گوید که یک مرتبه این بدن را وارد قبر نکنید، تابوت را که بلند می‌کنید چند قدم مانده روی زمین بگذارید، سه مرتبه تا به قبر برسید آن را روی زمین بگذارید تا کمی آمادگی برای میّت پیدا شود. خیلی وحشتناک است، من رفتن خود به قبر را در عالم خواب دیده‌ام، تا شستند و در تابوت گذاشتند تا آن‌جا آرام بودم ولی همین که تابوت را بلند کردند وحشت کردم، کجا می‌برند؟ چه سؤال می‌کنند؟ چه جوابی دارم؟ خیلی سخت است. لذا مستحب است که بدن را یک مرتبه وارد قبر نکنند، میّت این آمادگی را پیدا کند.

توفّی انسان

این مسئله‌ی قبر خود بسیار اسرار آمیز است، آنچه مسلّم است خدای متعال ما را توفّی می‌کند، روح بدن را رها کرده و این بدن لباسی است که از انسان جدا شده است ولی این حرف‌هایی که به ما می‌گویند معلوم می‌شود روح بعد از آن که بدن را رها کرده است ارتباط با بدن محفوظ است، این ابزاری که با این ابزار کار کرده است خدای متعال علقه‌ی‌ روح را با این بدن تا مدّت‌ها حفظ می‌کند. لذا این روح با این‌که از بدن جدا شده است به این بدن یک انسی دارد، لذا مسئله‌ی قبر که بدن را در آن‌جا می‌گذارند خود موضوعیّت دارد.

آداب میّت و قبرستان

 قبر مؤمن باید محترم باشد، شب‌های جمعه باید سر قبر گذشتگان خود برویم، زیارت اهل قبور جزء مستحبّات است، هم آن‌ها نیازمند هستند، چشم به راه هستند، هم آن‌جا برای خود ما کلاس عبرت است که فرموده‌اند وقتی خیلی خوشحال بودید به قبرستان بروید، وقتی هم که خیلی غمگین بودید به قبرستان بروید.

عبرت از قبرستان

انسان هر قدر هم غم و غصّه داشته باشد به قبرستان برود و فکر کند آخر این‌جا است، غصّه‌ی چه چیزی را می‌خورم؟ بالاخره آخر این‌جا است. انسان آرامش پیدا می‌کند. کسی هم که خیلی مغرور است، خیلی در نعمت و رفاه غوطه می‌خورد، هیچ یادی از بیچاره‌ها نمی‌کند، او هم یک سری به قبرستان بزند، کنار غسّال‌ خانه بایستد ببیند چه کسانی را این‌جا می‌آورند و می‌شویند و می‌برند، انسان تکان می‌خورد، انسان می‌فهمد که باید آماده شود، می‌فهمد که باید عبادت‌های خود را انجام دهد، می‌فهمد که باید به گرفتارها کمک کند، آخر این است. خیلی بدمستی نکند، خیلی چموشی نکند، تمام می‌شود این‌جا می‌آورند.

تنهایی قبر

امّا نکته‌ای که قابل تذکّر است این است انسان وارد قبر که می‌شود تا آن‌جا بچّه‌ها آمدند، فامیل‌ها آمدند، مؤمنین آمدند ولی وقتی خاک را روی بدن ما ریختند همه برمی‌گردند ما آن‌جا تنهای تنها هستیم. امیر المؤمنین (علیه السّلام) در نهج البلاغه دارند که «إِذَا انصَرَفَ المُشَیِّع أُقعِدَ المَیِّت»[۶]، وقتی مشیّعین برگشتند، وقت سؤال و جواب است.

سؤال و جواب در قبر

حالا ملکین می‌آیند و سراغ پرونده‌ی عمر را می‌گیرند و ورق می‌زنند و از ابتدا سؤالاتی می‌پرسند. یک سؤالات اجمالی و یک سؤالات تفصیلی وجود دارد؛ این‌که ملکین به بازجویی می‌آیند از اعتقادات سؤال می‌کنند و از سایر افعال به تفصیل سؤال نمی‌کنند. این پرونده‌ای است که دادیار تشکیل می‌دهد، بعد به سراغ بازپرس می‌فرستد او عمیق‌تر رسیدگی می‌کند تا دادستان کیفر خواست صادر کند. دادگاه پرونده باز می‌شود چیزی که این‌ها تهیّه کرده‌اند در دادگاهی دوباره همین سؤال و جواب‌ها در محکمه‌ی عدل واقع می‌شود، تقریباً شبیه این حرف‌ها است.

بازجویی در عالم قبر

در عالم قبر یک بازجویی است، بازپرسی است، پرونده را اجمالاً تدارک می‌بینند بعد محاکمه را برای روز قیامت می‌گذارند. در محکمه‌ی عدل خیلی دقیق سؤال می‌کنند. ولی بازجویی اوّلیّه خیلی سخت است. لذا این دو ملک که می‌آیند اسم آن‌ها نکیر و منکر است. نکیر و منکر یعنی بیگانه، ناشناخته.

دو ملک نکیر و منکر

یک وقت انسان بازجو را می‌شناسد، با ظاهر او آشنا است، در کودکی هم مدرسه بودند، قوم و خویش بودند یا دوست دوست است، یک وقت کسی را آورده‌اند که با هیچ کسی ارتباطی ندارد، به هیچ وجه نمی‌شود با او ارتباط برقرار کرد، ناشناخته‌ی مطلق است، بیگانه‌ی بیگانه است، هیچ انسی، هیچ سابقه‌ای، هیچ کسی با او ندارد، از این جهت است که این دو ملک را نکیر و منکر می‌گویند.

حتمی بودن سؤال و جواب

 یعنی با کسانی که شما دیدید اصلاً متفاوت است، با همه فرق دارد. این را نمی‌شود شما عاطفی کنید، گریه‌ی شما، التجاء شما، تضرّع شما فایده ندارد، بگویید من قوم و خویش فلانی هستم، بگویید فلانی من را می‌شناسد، اصلاً این حرف‌ها نیست. افراد جدید با یک وضعیّت جدید می‌آیند شما هیچ شناختی از آن‌ها ندارید. یک عالم جدیدی است اشخاص جدیدی آمده‌اند پرونده‌ی شما را باز کرده‌اند باید برای عمر خود جواب بگویید، باید اعتقادات شما را، اخلاقیّات شما را آن‌جا می‌پرسند پاسخ بگویید. خیلی سخت می‌گذرد، همین نفس آمدن بازپرسی خود وحشتناک است، خدای متعال هیچ کسی را گرفتار دادسرا و بازپرس و دادیار نکند.

سختی سؤال و جواب و وحشت از نکیر و منکر

این‌که برای کسی پرونده تشکیل داده‌اند دارند سؤال و جواب می‌کنند اوّلاً شخصیّت او شکسته می‌شود، انسان مورد مؤاخذه قرار بگیرد باید پاسخ بدهد این خیلی سخت است، این اوّلین سختی است که انسان در عالم برزخ گرفتار آن است و باید پاسخگو باشد. انسانی که مقام دارد، موقعیّت دارد پاسخگو نیست.

«لَا یُسئَلوا عَن مَا یَفعَل»، کسی حقّ سؤال از خدای متعال ندارد، خدا است، خدای متعال به چه کسی می‌خواهد جواب دهد؟ ولی انسان ضعیف که باید مواظب بود مواظبت نکرده حالا باید جواب کارهای خود را بدهد، باید جواب عمر خود را بدهد، جواب کارهای خود را بدهد. این است که این‌قدر مشکلات وجود دارد اوّلین چیز ملکین است، این دو ملک به عنوان نکیر و منکر از آن‌ها یاد شده، خود همین وحشتناک است، خود این‌که انسان گرفتار افراد ناشناخته مبهم و سخت‌گیر و جدّی شده خود این خیلی وحشتناک است.

وسائطی برای جلوگیری از مشکلات عالم برزخ

امّا در روایات ما دارد، جلد ۶،  بحار الانوار در چاپ‌های جدید مربوط به عالم مرگ و قیامت و برزخ و این‌ها است. در آن‌جا چیزهایی که برای ما کمک می‌کند مشکلات منزل اوّل خود را کاهش دهیم. در این سؤال و جواب‌هایی که برای ما پیش بیاید ما وسائطی پیدا کنیم که جلوی سخت‌گیری این بازجوها را بگیرد و جلوی هجوم آتش‌هایی که برای خود روشن کرده‌ایم.

باز شدن چشم در برزخ

به محض این‌که این پرده کنار رفت و چشم برزخی ما باز شد ملائکه‌ی عذاب را می‌بینیم و خیلی از کارهای ما به صورت مار درمی‌آید، به صورت عقرب درمی‌آید، به محض این‌که انسان وارد عالم برزخ می‌شود گناهان او به صورت حیوانات یا به صورت آتش هجوم می‌آورند. ما چه سپری داریم جلوی این‌ها را بگیریم؟ این اعمال ناشایستی که انجام دادیم جلوی این‌ها را چه چیزی می‌گیرد؟ جلوی بازجویی این بازجوهای سخت‌گیر را چه کسی در آن‌جا می‌گیرد؟

باطن اعمال در قیامت در روایات اهل بیت

در یک حدیثی از وجود نازنین کشّاف حقایق امام جعفر صادق (علیه الصّلاه و السّلام) مرحوم مجلسی (اعلی الله مقامه) با اسناد خود نقل کرده است که حضرت فرمودند: انسان وقتی وارد آن‌جا می‌شود می‌بیند از چهار طرف چهار دوست به سراغ او آمدند، این نمازهایی که ما می‌خوانیم این‌جا خم می‌شویم و بلند می‌شویم امّا باطن آن به صورت یک فرشته درمی‌آید.

فضیلت نماز برای انسان

 این است که در همین جا هم خدای متعال فرموده است: «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ»[۷]. این نماز ما، قیام و قعود ما، سجود ما، تشهّد ما، چه کمکی به ما می‌کند؟ یک حقیقتی در باطن «بِاذن الله» ایجاد می‌شود آن گره‌گشای ما می‌شود که خدای متعال می‌گوید از نماز کمک بگیرید، اثر نماز برای شما از هر پارتی بیشتر است. در تمام بن‌بست‌های خود، بیچارگی‌های خود به نماز پناه ببرید، «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ».

پناه بردن به نماز

به نماز پناه ببرید، از نماز کمک بگیرید، ما از ظاهر آن چه کمکی می‌گیریم؟ این یک باطنی دارد، یک حقیقتی دارد، صورت مثالی آن در قبر می‌آید و جلوی صورت ما قرار می‌گیرد، نماز از جلو می‌آید، زکات از پشت سر می‌آید، برّ و احسان ما، ظاهراً حج از پشت سر می‌آید برّ و احسان و زکات از پایین پا می‌آید. یک موجودی هم که نورانی‌‌تر از این‌ها است بالای سر ما قرار می‌گیرد. او به این سه نفری که در اطراف ما هستند، صورت نماز، صورت زکات و احسان و صورت حجّی که از سه طرف ما را حفاظت می‌کنند، به عنوان حفاظ ما دور ما را گرفته‌اند که به ما کمک کنند، چیزی که بالای سر ایستاده می‌گوید از این دوست خود حفاظت کنید، جلوی سؤال و جواب را بگیرید این بیچاره نمی‌تواند جواب بدهد، اگر شما نتوانستید من هستم. روایت امام صادق می‌گوید آن صبر شما است، «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ» صبر منشأ همه‌ی این‌ها است.

صبر در عبادت

صبر در طاعت، نماز خود صبر می‌خواهد، این کاسبی که موقع کسب از عوائد و فواید خود می‌گذرد و به مسجد می‌آید این صبر کرده، گذشت کرده، از منفعت مادّی گذشته به نماز آمده، روح همه‌ی عبادت‌ها صبر است. صبر در طاعت و جلوگیری از معاصی هم در سنگر صبر است، وقتی هوی و هوس بر انسان فشار می‌آورد، اگر صبر کند و در برابر گناه تمکین نکند این است که صبر آن‌جا یک موقعیّت خاصّی دارد. می‌گوید اگر شما نتوانستید من هستم.

حفاظت اعمال از انسان

در یک روایتی از احد الباقرین (علیهم السّلام) یا امام باقر و یا امام صادق (علیه السّلام) آمده است که اعمال از شش طرف انسان را حفاظت می‌کند، نماز او، روزه‌ی او، حجّ او، زکات او و کارهای خیر او، این پنج مورد، یک وجودی نورانی‌تر از همه‌ی این‌ها است. وقتی انسان در برابر نکیر و منکر و فشارها و هجوم کارهای ناشایست یا رذائل اخلاقی آن‌جا بیچاره می‌شود چیزی که از همه زیباتر است و چهره‌ی او از همه پرجاذبه‌تر است ولایت محمّد و آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.

باور به قبر و مسئله‌ی سؤال و جواب

بنابراین اگر کسی قبر را باور دارد، اگر کسی مسئله‌ی سؤال و جواب را باور دارد که قرآن تصریح کرده، «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»[۸]، سؤال حق است، باید جواب دهیم و آیه‌ی دیگر دارد که «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ‏َََ»[۹]، آن‌ها را متوقّف کنید تا بازرسی شوند، تا بازجویی شوند، اگر از این‌جا توانستند عبور کنند بروند اگر نتوانستند در جهنّم بیفتند همان‌جا که باید بروند. اگر انسان باور دارد باید نماز خود را نماز کند و الّا اطراف او که کسی نباشد، بچّه‌ها سراغ تقسیم مال رفتند، تو را این‌جا گذاشتند به آن‌جا رفتند، اگر هم احسانی می‌کنند مجلس برای تو می‌گیرند می‌خواهند برای خود آن‌ها عزّت باشد، مجلس پدر ما شلوغ بود، حاضر نیست پنهانی احسان کند، حاضر نیست در تقسیم ارث به حقّ خود قانع باشد.

تنهایی قبر و اعمال انسان

این‌که تو را تنها گذاشت و رفت آن‌جا چه چیزی با تو دوست است؟ نماز تو با تو دوست است، حجّ تو با تو دوست است، زکات تو با تو دوست است، روزه‌ی تو با تو دوست است. این‌ها خیلی مهم نیستند امّا دامن امام حسین را محکم بگیر، دامن امیر المؤمنین، باید آن‌ها به ما کمک کنند.

رؤیای مرحوم آقای شیرازی در مورد مرگ

مرحوم علّامه مطهّری، این شهید فقیه حکیم عارف بزرگوار، ایشان در کتاب عدل الهی نوشته‌اند که استاد ما، استاد نهج البلاغه‌ی ما مرحوم آیت الله میرزا علی آقای شیرازی (اعلی الله مقامه) در درس نهج البلاغه گفته بودند که من در عالم رویا دیدم از دنیا رفتم و وقتی وارد قبر شدم در آن غربت و وحشت و وحدت دیدم یک سگ سفیدی کنار من آمد، خیلی ترسیدم، بارالها، پروردگارا، یک عمری آخوندی کردیم، عبادت کردیم، توسّل داشتیم، منبرها رفتیم، حالا باید من با یک سگ به سر کنم؟ در گرفتاری، وحشت، دیدم که ارباب ما حضرت ابی عبد الله الحسین قدم رنجه فرمودند، دل‌جویی فرمودند.

فرمودند: چرا ناراحت هستی؟ عرض کردم: چرا ناراحت نباشم دوست من این است، انیس من این است. حضرت فرمودند که این اثر آن عصبانیّت‌های تو است که در خانه عصبانی می‌شدی ولی عصبانیّت خود را کنترل می‌کردی به کسی آزار نمی‌‌رساندی، لذا این سگ هم سگ بی‌آزاری بود پیش تو آمد.

لزوم کنترل خشم

 این را روی حساب برای خود و برای شما عرض کردم، خانه‌های خود را باصفا کنید برای هر چیزی فریاد نزنید، برای هر چیزی عصبانی نشوید، صورت سگ برای خود ما آن‌جا می‌آید. اگر در اثر عصبانی شدن به فرزند خود، به همراه خود فریاد زده باشیم، اذیّت کرده باشیم، آن‌جا سگ سگ سفید آرام نخواهد بود یک سگ هاری می‌آید ما را گاز می‌گیرد، ما را اذیّت می‌کند. حساب آن‌جا را داشته باشیم که خیلی دقیق است. بعد حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) هم رمز را فرموده بودند که میرزا علی آقای قاضی بیاید برای ما بگوید تا ما حواس خود را جمع کنیم، از این عصبانیّت‌های بی‌جا خود را کنار بکشیم، تحمّل خود را بالا ببریم، علم خود را بالا ببریم و هم بگوید که نجات در آن‌جا فقط با امام حسین (علیه السّلام) است.

عنایت حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام)

حضرت سیّد الشّهداء کرم کرده بودند دستور داده بودند آن سگ آن‌جا را ترک کند، با امر حضرت سیّد الشّهداء این رذیله‌ی اخلاقی که به صورت سگ درآمده بود با امر امام حسین از او فاصله گرفته بود. باز یکی از اموری که نشان می‌دهد حضرت سیّد الشّهداء (علیه الصّلاه و السّلام) آن‌جا بیشتر مراقب شیعیان خود هستند و این ولایت کارسازترین مدافعی است که انسان غریب بیچاره را آن‌جا دادرسی می‌کند قضیّه‌ی آن بانوی حدّاد یزدی است که بزرگوار مرحوم شیخ عبّاس قمی در مفاتیح این را نقل کرده‌اند. بنده‌ی خدایی کسی را از مدفونین یزد در عالم خواب دیده بود گفته بود که وضع چطور است؟ گفته بود: در عذاب بودیم ولی در فلان شب آقا سیّد الشّهداء قدم رنجه فرمودند به این قبرستان تشریف آوردند با قدوم مبارک امام حسین (علیه السّلام) عذاب از همه‌ی اهل قبور برداشته شد.

پرسیده بود: به چه مناسبت امام حسین تشریف آوردند؟ فرمودند: یک بانویی را آوردند دفن کردند امام حسین برای دیدن او آمد. این بنده‌ی خدا بیدار می‌شود سراغ این می‌رود که ببیند آن شب چه کسی از بانوان از دنیا رفته بوده، مشخّص می‌شود همسر حدّاد آهنگری است. سراغ آهنگر رفته بود گفته بود که این خانم شما دائماً روزه می‌گرفت؟ اهل نماز شب بود؟ کارهای احسان انجام می‌داد؟ گفته بود خیر، زن عفیفه و متدیّنی بود گناه نمی‌کرد امّا زیارت عاشورای او ترک نمی‌شد. این باعث شده که حضرت سیّد الشّهداء برای بازدید این بانوی حدّاد بیایند.

حرکت امام حسین علیه السلام از مکّه به کربلا

دل‌ها را پیش امام حسین خود ببریم، آقا دارند از مکّه به سوی کربلا حرکت می‌کنند، در یوم التّرویه، حاجی‌ها به طرف عرفات می‌روند، قربانی‌های خود را برای منا آماده می‌کنند امّا امام حسین (علیه السّلام) مکّه را به قصد کربلا ترک کرد، قربانی‌های او هم یاران او بودند، ۷۲ قربانی را آماده کرده بود که برای منای کربلا در وادی عشق بیاورد و اگر آن روز امام حسین (علیه السّلام) به کربلا نیامده بود الآن ما عرفه و عرفاتی نداشتیم. همه‌ی این‌ها را امام حسین با هجرت خود به کربلا بیمه کرد. حسین جان فدای تو شوم وقتی از مکّه به طرف کربلا می‌آمدی اطراف تو شلوغ بود امّا عصر عاشورا آمدی، در وسط میدان به نیزه‌ی غریبی تکیه کرد، فریاد برآورد: «هَل مِن نَاصِرٍ یَنصُرَنِی»، یک نفر مسلمان پیدا می‌شود از من دفاع کند من را یاری بدهد؟ هیچ مسلمانی پیدا نشد، آن وقت به شهداء رو کردند.

فضائل حضرت مسلم علیه السلام

 در شهداء اوّل اسم مسلم را بردند، می‌دانید شهادت مسلم روز عرفه است. صدا زدند : «یَا مُسلِمِ بنِ عَقیل یَا هانِی بن عُروَه یا زُهَیر یَا بُرَیر یَا حَبِیب یَا أَبطَالَ الصَّفَاء وَ یَا فُرسَانَ الهیجاء مَا لِی أُنَادِیکُم فَلَا تُجیبونی قوموا عَن نَومَتِکُم وَ أَدفَعوا عَن حَرَمِ الرَّسول» ای در خون خفتگان، ای یکّه سواران، ای قهرمانان، شما که خیلی مواظب من بودید، هر وقت شما را صدا می‌کردم لبّیک می‌گفتید، اطراف من را می‌گرفتید، حالا چه پیش آمده است که من دارم صدا می‌زنم جوابی از شما نمی‌شنوم؟

عزیزان من از خواب ناز خود برخیزید، از جان گذشته را به کمک احتیاج نیست من هم دنبال شما می‌آیم، امّا نمی‌بینید زینب من در میان دشمنان مانده است؟ رباب و سکینه و رقیّه در محاصره‌ی دشمن هستند؟ «وَ أَدفَعوا عَن حَرَمِ الرَّسول»، از ناموس پیغمبر دفاع کنید.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».


 

[۱]– سوره‌ی شمس، آیه ۸٫

[۲]– سوره‌ی بلد، آیه ۱۰٫

[۳]– سوره‌ی ملک، آیه ۱۰٫

[۴]– سوره‌ی یس، آیات ۲۰ و ۲۱٫

[۵]– سوره‌ی ملک، آیه ۱۰٫

[۶]– نهج البلاغه، ص ۷۵۴٫

[۷]– سوره‌ی بقره، آیه ۴۵٫

[۸]– سوره‌ی اسراء، آیه ۳۶٫

[۹]– سوره‌ی صافات، آیه ۲۴٫