- ثقلین - http://thaqalain.ir -
میگفت «شکنجهگرم از آن دست سنگینها بود که اگر میزد، چهار ستون بدن آدم میلرزید. اسمش کمالی بود. تا با خودم کار داشت، کاری باهاش نداشتم. ولی وقتی دهنش رو باز کرد و به جدهی سادات ناسزا گفت، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم. پا شدم جلو مافوقش سرهنگ طاهری محکم خوابوندم بیخ گوشش تا دیگه از این غلطهای زیادی نکنه و بدونه با کی طرفه.»
قاصد خندهرو، ص ۲۱۱ و ۲۱۲٫
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%ac%d8%af%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%b3%d8%a7%d8%af%d8%a7%d8%aa/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.