- ثقلین - http://thaqalain.ir -
تا کفن بر قد و بالای رسایت کردم
سوختم وز دل پُردرد، دعایت کردم
آخرین توشهام از عمر تو این بود، علی!
که غمانگیز نگاهی ز قفایت کردم
تو ز من آب طلب کردی و من میسوزم
که چرا تشنهلب از خویش، جدایت کردم؟
گر کمی آب نبودم که رسانم به لبت
داشتم اشکی و ایثار به پایت کردم
نگشودی لب خود، هر چه تو را بوسیدم
نشنیدم سخنی، هر چه صدایت کردم
پدرت را نبُوَد بعد تو، امّید حیات
جان من بودی و تقدیم خدایت کردم
یا رب! این دشت بلا، این من و این اکبر من
هر چه را داشتم، ای دوست! فدایت کردم
آن خلیلم که ذبیحم نکند فدیه قبول
وین ذبیحی است که قربان به منایت کردم
ای «مؤیّد»! چو تو را بندهی مخلص دیدم
دگر از بندگی غیر، رهایت کردم
شاعر: سید رضا مؤید
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%aa%d8%a7-%da%a9%d9%81%d9%86-%d8%a8%d8%b1-%d9%82%d8%af-%d9%88-%d8%a8%d8%a7%d9%84%d8%a7%db%8c-%d8%b1%d8%b3%d8%a7%db%8c%d8%aa-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%85/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.