حضرت یوسف (علیه السّلام) فرمودند: چرا؟ مگر هنوز هم با من مشکل دارید؟ گفتند: خیر، ما خجالت می‌کشیم، ما چه کردیم و شما با ما چه می‌کنید؟! ما آن همه جفا کردیم و شما این‌قدر وفا می‌کنید. حضرت یوسف (علیه السّلام) هم بزرگواری کرد و فرمود: خیر، شما بر من منّت دارید. من از شما گله‌مند نیستم. «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ»،[۱] من گذشتم، خدا نیز از شما می‌گذرد.

وقتی حضرت یوسف (علیه السّلام) این بزرگ منشی و بزرگواری را در مورد کسانی که ظلم را در حدّ ممکن نسبت به او روا داشته بودند، انجام داد و هر کرمی که ممکن بود در حقّ آن‌ها انجام داد، لذا آن‌ها منقلب شدند «اللَّهُمَّ لَا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ»[۲]، خدایا، من را به چوب غضب خود به توبه وا ندارد، با محبّت و احسان خود، من را شرمنده کن تا من دل به تو بدهم و اهل توبه بشوم. این برادران بر سر سفره‌ی کرم حضرت یوسف (علیه السّلام) اهل توبه شدند. وقتی آن‌ها به این نتیجه رسیدند که سطح جنایت آن‌ها بسیار بالا است و به آن اقرار داشتند، دامن پیغمبر زمان خود را گرفتند: «یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا»[۳] نتیجتاً همین برادرانی که گرگ بودند چه شدند؟ آن‌ها که گرگ بودند ستاره شدند، «إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لی‏ ساجِدینَ»[۴].


[۱]– سوره‌ی یوسف، آیه ۹۲٫

[۲]-‌ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۵، ص ۳۹٫

[۳]– سوره‌ی یوسف، آیه ۹۷٫

[۴]– همان، آیه ۴٫