- ثقلین - http://thaqalain.ir -
پیر مرد گفت: «این تدارکات گردانمون مگه میذاره آدم راحت باشه؟»
رفیقم گفت: «چطور؟»
پیر مرد گفت: «چهار قلم جنس خواستم. کارم ضروریه، میگن الّا و بلّا باید بری از خودِ کاوه دست خط بیاری.»
رفیقم پیشانی پیرمرد را بوسید و گفت: «بیا بریم پدر جان، تا خودم مشکلت را حل کنم.»
پیرمرد نرفت. گفت: «من باید برم پیش خود کاوه.»
رفیقم با خنده پیرمرد را دنبال خودش کشاند و گفت: «کاوه سرش خیلی شلوغه، بیا بریم خودم درستش میکنم.»
رفتند. رفیقم وقتی برگشت، «از او پرسیدم: چی شد؟»
گفت: مشکلش حل شد.
پیرمرد رفت سراغ رفیقم. گرفتش تو بغل. غرق بوسهاش کرد. با صدای لرزدارش گفت: «چرا به من نگفتی که خودت محمود کاوهای؟»
رسم خوبان ۲۰ – فروتنی و پرهیز از خودبینی، ص ۶۰ و ۶۱٫ / اسوهها، ص ۴۶٫
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%a8%db%8c%d8%a7-%d8%a8%d8%b1%d9%88%db%8c%d9%85%d8%8c-%d8%ae%d9%88%d8%af%d9%85-%d8%af%d8%b1%d8%b3%d8%aa%d8%b4-%d9%85%db%8c%e2%80%8c%da%a9%d9%86%d9%85/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.