مقدمه
این نوشته بر آن است که، معنای لعن، اصل ورود و کاربرد آن را با تفحص در متون قرآنی و روایی روشن کند. سپس اهمیت تحفظ و عمل به این سنت را با توجه به وظیفه تأسی به سنت الهی در قرآن کریم ـ و بیان اقوال مفسرین عامه و خاصه ـ و تأسی به سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام روشن کند.
بعضی از متکلمین امامیه مانند مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر به تثبیت این موضوع طبق منابع عامه پرداخته اند. در این نوشته سیره اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و آراءِ برخی علماءِ پیرو مکتبِ خلفاء را در این رابطه ذکر کرده ایم. سؤال اصلی ای که این نوشته آن را پی می گیرد همانا اصلِ «سنت بودن لعن» در قرآن و سنت است، بویژه در رابطه با «لعن شخصی» که در برخی موارد مورد نفی و انکار قرار گرفته است. در نهایت برخی از تلاش های پیروان مکتب خلفاء برای تبرئه اشخاصی که هدفِ لعن از سوی قرآن کریم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام، بوده اند و توجیه و تأویل آیات و روایات وارده در این زمینه از طرف ایشان مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.

 

معنای لعن


در لغت، لعن، به معنای طرد و دور شدن از خداوند متعال و از خوبی ها آمده است؛ صاحب مجمع البحرین می نویسد:
لعن، طرد از رحمت است، قول خداوند متعال که می فرماید: {خداوند آنان را به خاطر کفرشان لعن نمود}؛ یا دور ساخت و از رحمت خود طرد کرد… و لعن دور نمودن است … و عرب هنگامی که فردی از آن ها نافرمانی می کرد، او را از خود دور می کردند و طرد می نمودند تا مفاسد او دامن گیر ایشان نشود؛ و گفته می شد که این شخص، ملعونِ فلان قوم است».
و فرموده خداوند: {درخت واره ملعونه در قرآن} آن را ملعون قرار داده؛ زیرا اهل آن لعن شده اند و عرب به هر چیز زشتی ملعون می گوید.(۱)
ابن اثیر لعن را این گونه معنا می کند: «أصل اللعن الطرد والإبعاد من الله؛ ومن الخلق السبّ والدعاء».(۲)
ابن منظور می نویسد: «اللعن الإبعاد والطرد من الخیر؛ وقیل: الطرد و الإبعاد من الله، ومن الخلق السب والدعاء. واللعنه الاسم، والجمع لعان ولعنات و… اللعنه الدعاء علیه».(۳)
او در توضیح آیه: {وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ} بعد از نقل دو روایت می گوید: «وقیل اللاعنون کلّ من آمن بالله من الإنس والجن والملائکه»!(۴)
در اصطلاح قرآن و روایات نیز کاربرد لعن در مورد شخصی است که او را از رحمت خدا و هر خیر و خوبی به دور می خواهند.(۵)

 

بررسی اهمیت لعن


این بخش از مقاله بر آن است که نشان دهد نه تنها لعن در فرهنگ اسلامی مطرح شده است، بلکه در قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جایگاهی ویژه و کاربردی مهم دارد. از همین رو، اهل بیت گرامی ایشان علیهم السلام هم از این سنت بهره برده و موارد حساس را با بهره گیری از این سنت گوشزد و یادآوری کرده اند.

۱ – لعن در قرآن
در قرآن کریم آیات بسیاری در مورد لعن آمده است. نزدیک به چهل آیه در قرآن کریم کلماتی را از ماده لعن دربردارد. گاه قرآن ماجرایی را مطرح کرده و در آن ماجرا به لعنِ مخالفان امر کرده،(۶) گاه خداوند متعال خود، گروهی ستمکار را لعن نموده و در برخی موارد از عمل انبیاء و صالحین به این سنت گزارشی نقل کرده است.(۷) به چند مورد از این آیات اشاره می کنیم:

۱ – ۱ – آیه {إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنْیا وَ اللأخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً} (۸)
در این آیه خداوند متعال به صراحت کسانی را که خدا و رسولش را ایذاء می نمایند، مورد لعن قرار می دهد و آن لعن را نه تنها در دنیا بلکه در آخرت هم جاری می داند و برای آن افراد وعده عذابی سخت را می دهد. بر اساس تفاسیر علما، منظور از ایذاء خدا، هر عملی است که زمینه ساز ناراحتی رسول خدا را در پی داشته باشد. همچنین آیه شریف تصریح بر این مطلب دارد که ایذاء رسول بالاستقلال نیز همان تبعات ایذاء خداوند متعال را در پی خواهد داشت.
در توضیح آیه، ابن کثیر دمشقی از علمای عامه تصریح دارد:
… قال العوفی عن ابن عباس فی قوله تعالى: {إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ}: نزلت فی الذین طعنوا على النبی ـ صلى الله علیه و سلم، فی تزویجه صفیه بنت حیی بن أخطب . و الظاهر أن الأیه عامه فی کل من آذاه بشی‏ء. و من آذاه فقد آذى الله کما أن من أطاعه فقد أطاع الله… .(۹)
این مطلب حاکی از آن است که برخلاف نظر بعض علمای اهل سنت که لعن را تنها در مورد غیر مسلمانان جائز می دانند، در برخی موارد آیاتِ لعن در قرآن و همچنین روایاتِ لعنِ نبوی، به صورت شخصی و خطاب به بعضی از مسلمانان بدکار نازل و صادر شده است.

۱ – ۲ –  آیه {إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ}.(۱۰)
این آیه نیز به طور مطلق کسانی را که بینات و هدایت الهی را بعد از بیان آن کتمان کنند مورد لعن از جانب خدا و تمامی لعن کنندگان معرفی می کند.(۱۱)
همان طور که گفته شد ابن منظور هم در توضیح قسمت اخیر آیه {… وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ} بعد از آوردن دو نقل می گوید: «و قیل: اللاعنون کلّ من آمن بالله من الإنس والجن والملائکه».(۱۲)
این معنا به سادگی در این فراز قابل برداشت است که هرکس به خدا ایمان دارد، برطبق آیات قرآن موظف به لعن برکسانی است که خداوند متعال آن ها را لعن کرده است. البته شکی نیست که خود رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در صدر ایمان آورندگان به حق تعالی بوده و تاریخ و روایات این مطلب را تأیید می کنند که ایشان به این سنت الهی عامل بوده اند.(۱۳)

۱ – ۳ – آیه {وَ الَّذینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلاَّ أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَهُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقینَ وَ الْخامِسَهُ أَنَّ لَعْنَتَ اللهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبینَ}.(۱۴)
این آیه و آیات هم ردیف آن در سوره نور ویژه بحث فقهی است قسم یاد کردن میان زوج و زوجه و لعن کردن هرکدام از آن ها خود را، در هنگام اتهام و رفع آن است. در موردی، شخص مسلمان باید ـ به دستور قرآن ـ خود را لعن کند! نکته حائز اهمیت که در ادامه به آن خواهیم پرداخت این است که مخاطب این آیه مرد و زن مسلمانند و نه کافر.(۱۵)

۲ – سیره عملی رسول خدا صلی الله علیه و آله
لعن جزء سیره عملی قطعی رسول خدا صلی الله علیه و آله است. طوری که تمامی منابع و مصادر عامه و خاصه روایاتی را که حاوی لعن است از آن حضرت نقل کرده اند. در این قسمت چندین نمونه از مواقفی را که روایات لعن از آن حضرت صادر شده، از منابع مهم اهل سنت ذکر می کنیم؛

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله لعن کرد :


۱ -کسانی که از پیوستن به لشکر اسامه سر باز زدند.(۱۶) 
۲ – لعن کنندگان علی بن ابی طالب علیه السلام.(۱۷)
۳ – مردانی که خود را به زنان شبیه سازند و آن گروه از زنانی که خود را به مردان.(۱۸)
۴ – مردی که لباس زنانه به تن کند و زنی که لباس مردانه.(۱۹)
۵ – کسی که میان پدر و فرزند و یا دو برادر جدایی افکند.(۲۰)
۶ – کسی که ربا می خورد و موکل و شاهد و نویسنده او.(۲۱)
۷ – آن که افراد را برای فعل حرام به هم برساند… .(۲۲)
۸ – آن که به نبش قبور دست بزند.(۲۳)
۹ – هر آن که رشوه داده و هر آن که رشوه بگیرد.(۲۴)
۱۰ – ده طائفه در رابطه با خَمر؛ سازنده و نوشنده و حمل کننده و نوشاننده و فروشنده و… .(۲۵)
۱۱ – کسی که ذی روحی (جانداری) را هدف تیر قرار دهد.(۲۶)
۱۲ – کسی که در صورت موجودی زنده داغ نهد.(۲۷)
بر این ها بیفزاییم که آن حضرت بیست و چهار خصلت را لعن نموده و فرمودند: لعنت خدا و ملائکه و مردمان بر کسی باد که چیزی از حق مرا کم گذارد و کسی که… .(۲۸)
همچنین مناوی از علمای عامه در کتاب خویش، در حرف اللام، سی و شش روایت را در لعن، از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده و شرح می دهد.(۲۹)
سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله در لعن، دامان تعداد کثیری از افراد امت اسلامی را می گیرد؛ از جمله در خصوص لعنِ امیرالمؤمنین علیه السلام از جانب معاویه و طرفداران او. هم چنین تعداد کثیری از روایان حدیث پیروان مکتب خلفاء، طبق اعتراف رجالیون عامه، همیشه امیرالمؤمنین علیه السلام را لعن می کردند. این در حالی است که رجالیون عامه بر این مطلب اتفاق نموده اند که «هر که احدی از صحابه را تنقیص کند زندیق است»؛(۳۰) و یا «هر که احدی از صحابه را تنقیص کند مسلمان بودنش محل اشکال است».!(۳۱)

۳ـ لعن شخصی
بعضی از علمای عامه مانند غزالی قائلند که «لعن به صورت تعیین جایز نیست مگر در مورد کافر».(۳۲)
باید گفت در این دیدگاه طایفه بزرگی از روایات و حتی سیره علمای عامه نادیده گرفته شده است. بررسی سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نشان می دهد بعضی اشخاص اصطلاحاً به صورت «تعیین» و مشخص از جانب آن حضرت نام برده شده و مورد لعن قرار گرفته اند. حَکَم و فرزندش مروان، معاویه بن ابی سفیان، پدرش و برادر او نمونه هایی شناخته شده در تاریخ اسلام از اشخاصی اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله ایشان را لعن کرده اند.

 

از جمله اشخاص و گروه های مشخصی که آن حضرت ایشان را لعن نموده اند موارد ذیل را می توان برشمرد؛


۱ – ابوسفیان؛(۳۳)
۲ – معاویه؛(۳۴)
۳ – یزید (برادر معاویه)؛(۳۵)
۴ – حَکَم و آن چه از صلب او خارج شود مگر تعدادی اندک.(۳۶)
۵ – مروان، که وی را وزغ بن وزغ و ملعون بن ملعون خواندند.(۳۷)
۶ – قبیله رعل؛(۳۸)
۷ – قبیله ذکوان؛(۳۹)
۸ – قبیله عضل؛(۴۰)
۹ – قبیله لحیان؛(۴۱)
۱۰ – قبیله عصیه؛(۴۲)
۱۱ – أبا الأعور السلمی؛(۴۳)
۱۲ – عمروبن عاص؛(۴۴)
۱۳ – حضرت هنگامی که بر الاغی عبور نمودند که بر صورتش داغ نهاده شده بود، فرمودند: خدا لعنت کند آن کسی را که این حیوان را داغ نهاده.(۴۵)
این عمل جزء سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است فلذا لعن به صورت تعیین [یعنی در مورد فردی معیّن و مشخص] نمی تواند محل اشکال قرارگیرد.(۴۶)

۴ – سیره عملی امیرالمؤمنین علیه السلام
رفتار و سیره امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان شخصیت اول اهل بیت علیهم السلام و خلیفه و جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله بسیار مهم و قابل استناد است. امیرالمؤمنین علیه السلام نیز از روش و سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله در لعن پیروی کرده و موارد متعددی در این زمینه از ایشان نقل شده است. از جمله ابن عبد البر از علمای عامه نقل می کند:
روی عن علی، أنه کان یقنت أیام صفین بعد انصرافه منها یدعو علی قوم و یلعنهم، کرهتُ ذکرهم»؛(۴۷) «از علی [علیه السلام] نقل شده است که او در ایام بازگشت از نبرد صفین گروهی را نفرین نموده و لعن می کرد که من دوست ندارم نام ایشان را ذکر کنم».
جالب این که او بر مبنای سنت حذف و سانسور که ابن بطه و سائر علمای عامه بر آن فتوا داده اند، خوش ندارد اسامی افرادی را که امیرالمؤمنین علیه السلام آن ها را لعن می نمودند ذکر کند!
در روایت دیگری هم که شافعی آن را در کتاب الاُمّ نقل کرده، اصل لعن از سوی امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به گروهی ثابت است، اما اسامی گروهِ موردِ لعن حذف شده و به فلان و فلان تبدیل شده است: «أن علیاً ـ رضی الله عنه، قنت بهم فدعا على قوم یقول: اللهم العن فلاناً بادئاً وفلاناً… حتى عدّ نفراً».(۴۸)

۵ – سیره عملی اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله
اهل بیت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز این سنت الهی و نبوی را تبعیت می کردند. این خود نشان دیگری از مشروعیت این سنت محسوب می شود. به عنوان نمونه به بعضی از این موارد اشاره می شود:

۱ـ۵ـ حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: «لَعَنَ اللهُ قَاطِعِی سُبُلِ الْمَعرُوفِ». قِیلَ وَ مَا قَاطِعُوا سُبُلِ الْمَعرُوفِ؟ قَالَ: «الرَّجُلُ یُصنَعُ إِلَیْهِ الْمَعْرُوفُ فَیَکْفُرُهُ فَیَمتَنِعُ صَاحِبُهُ مِنْ أَنْ یَصنَعَ ذَلِکَ إِلَى غَیرِه».(۴۹)

۲ـ ۵ ـ هنگامی که معاویه بن عمار در مورد آداب ورود به حرم امام حسین علیه السلام از حضرت امام صادق علیه السلام سؤال می کند، حضرت در پاسخ می فرماید:
«إِذَا أَتَیت قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه السلام … تَقُولُ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ الله، لَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ، لَعَنَ اللهُ مَنْ شَرِکَ فِی دَمِکَ، لَعَنَ اللهُ مَنْ بَلَغَهُ ذَلِکَ فَرَضِیَ بِهِ، أَنَا إِلَى اللهِ مِنْ ذَلِکَ بَرِی‏ءٌ».(۵۰)
این گروه روایات، در کتب و منابع روایی فراوان نقل شده و اصل آن فوق حد تواتر است.

۶ – سیره عملی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله
از آن جایی که عمل صحابه نزد اهل سنت دلیل مشروعیت احکام شمرده می شود، به جهت اثبات رایج بودن عمل به سنت لعن در میان اصحاب، به مواردی از سیره عملی ایشان استناد می کنیم؛

۱ـ ۶ـ نمونه ای از سیره خلیفه دوم در لعن
ابن عباس می گوید هنگامی که به گوش عمربن خطاب رسید که سمره، خمر خریده، گفت: قاتل الله سمره! ألم یعلم أن رسول الله ـ صلّى الله علیه و سلّم، قال: «لعن الله الیهود، حرمت علیهم الشحوم فجملوها فباعوها»؟(۵۱)
هم چنین از ابن مسعود ـ که از مشاهیر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله است ـ نقل شده که می گفت: «چرا شخصی را که رسول خدا او را لعن کرده است، لعن نکنم»؟!(۵۲)
روایت دیگری نشان می دهد عده ای از این کارِ ابن مسعود دلگیر بوده و بر او ایراد می گرفته اند :
…عبدلله بن مسعود، قال: لعن الله الواشمات والمستوشمات والنامصات والمتنمصات والمتفجلات للحسن المغیرات خلق الله. قال: فبلغ ذلک امرأه من بنی یعقوب، فأتته، فکلمته، فقال (عبدالله ): ومالی لا ألعن من لعن رسول الله وهو فی کتاب الله».(۵۳)
از عایشه نیز که مرجع فتوایی پیروان مکتب خلفاست مواردی در لعن نقل شده است. از جمله هنگامی که در مورد عمروعاص نزد او کلامی نقل شد، عایشه صراحتاً گفت: خداوند عمروعاص را لعنت کند… !(۵۴)

۷ – سیره عملی و آرای علمای اهل سنت
مناوی از علمای مشهور اهل سنت می گوید : رسول خدا صلی الله علیه و آله گروه ها و اصناف زیادی را لعن کردند که تعداد آن ها از بیست گروه فراتر رفته است، که اکثر ایشان را ذکر خواهیم نمود. اما در مورد جواز اهل معصیت از کسانی که اهل قبله اند (یعنی مسلمانان) به صورت تعیین و مشخص و یا به صورت جنس (عمومِ یک گروه)، باید گفت لعن به صورت جنس جائز است و لعن به صورت تعیین نیز وابسته به سماع از شارع است و قیاسی نیست.(۵۵)
روایت مشهور دیگری را علمای اهل سنت نقل کرده اند که شرح این روایت توسط سرخسی ـ نویسنده المبسوط ـ از علمای عامه مسأله را روشن می نماید. او در توضیح روایت: «الفتنه نائمه لعن الله من أیقظها»؛ می گوید: «فمن کان ملعوناً علی لسان صاحب الشرع ـ صلوات الله علیه ـ یقاتل معه.»؛۵۶ «لازم است با کسی که از سوی صاحب شرع [رسول خدا صلی الله علیه و آله] لعن شده است قتال نمود»!
این جمله بسیار مهم و حساس، حاکی از آن است که صاحب المبسوط نیز زیربار روایتِ ساختگیِ تبدیل لعن به رحمت نرفته و برداشت او نیز از سیره پیامبر این نیست که آن حضرت کسی را که مستحق لعن نبوده است مورد لعن قرار می داده اند!
نووی نیز در شرح خویش بر صحیح مسلم، برخی از اقسام لعن را مباح شمرده و آن را وارد در شرع می داند و عده ای از ملعونین بر لسان صاحب شرع را نام می برد.(۵۷)
تفتازانی از علمای عامه در مورد ظلم به اهل بیت علیهم السلام و جواز لعن بر ظالمین به ایشان می نویسد :
اما ظلمی که بعد ایشان [صحابه] به اهل بیت پیامبرـ صلی الله علیه و سلم ـ اتفاق افتاد، آن گونه آشکار است که راهی برای پنهان سازی آن نیست، و آن گونه شنیع و زشت است که جای اشتباه در رأی و نظر نیست؛ و دور نبود که جمادات و جنبندگان به آن شهادت دهند، و هر آن که در آسمان و زمین بود بر ایشان بگرید، و کوه ها از غم ایشان ناله کنند، و صخره ها شکافته شوند. زشتی این کار با گذشت ماه ها و سال ها همچنان باقی مانده است؛ پس لعن و نفرین باد بر هر کسی که در این کار شرکت کرد، یا به آن رضایت داد، یا در این زمینه کوششی کرد؛ پس عذاب آخرت از این نیز شدید تر و پایدارتر است.
او در ادامه، در کتاب شرح المقاصد خویش، پس از لعنِ بر مسببین واقعه عظیم عاشوراء می گوید:
علت این که لعن بر یزید ـ با آن همه جنایاتی که انجام داده است ـ از طرف علمای مذهب ما منع شده، این است که مبادا کار این لعن بالا گرفته و سراغ افراد بالا و بالاتر هم برود!(۵۸)
بنابراین، تفتازانی نیز اصل لعن را رد نکرده و تنها علت عدم تحقق آن در مورد یزید را موردی غیر از نهی تشریعی می داند.

۸ – منع تدوین حدیث
باید گفت انتظار این که لعن های صادره از رسول خداصلی الله علیه و آله و دیگران به زیان خلفاء و پیروان ایشان، در منابع و مصادر عامه به طور جامع و کامل ثبت شده باشد انتظاری بس غیر واقعی است؛ از همین رو، ضروری است اشاره ای کوتاه به منع تدوین حدیث داشته باشیم:
بررسی اجمالی فضای حدیث نگاری و تاریخ نگاری عامه نشان می دهد با وجود این که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنینعلیه السلام ، اهل بیت پیامبرعلیهم السلام و یا دیگر مسلمانان به سنت الهی لعن عمل نموده اند، اما آن هنگام که این لعن دامن خلفاء و اطرافیان ایشان را گرفته و از این جهت احساس خطر نموده اند، نویسندگانی به حذف، کتمان و تحریفِ حقائق در این زمینه دست زده اند؛ لذا به صورت مختصر اشاره می کنیم که یک حدیث یا نقل تاریخی پس از عبور از چه گذرگاه های سختی اجازه ثبت و ضبط در کتب و منابع پیروان مکتب خلفاء را می یافت.
طبق گزارش های تاریخی، خلیفه اول (ابوبکر) به این بهانه که ممکن است احادیثی که جمع کرده، صحیح نباشد، همۀ آن احادیثی را که جمع نموده بود در آتش سوزانید.(۵۹) او دستور داد: « از پیامبر حدیث نقل نکنید و به قرآن مشغول باشید.».(۶۰)
خلیفه دوم (عمر) نیز که در هنگام وفات پیامبر شعارِ «حَسْبُنَا کِتَابُ‏ الله‏» را داده بود، سیاست منع نقل و کتابت حدیث را در دوران حکومتش به شدت دنبال می کرد و می گفت:
من می خواستم سنن رسول خدا را بنویسم، لیکن امت های گذشته را به یاد آوردم که با نوشتن بعضی کتاب ها و توجه زیاد به آن ها از کتاب آسمانی خود باز ماندند، لذا من هرگز کتاب خدا را با چیزی درهم نمی آمیزم.(۶۱)
در ادامه، معاویه تمام نیروی خود را در این راه به کار گرفت و برای رسیدن به اهداف خویش دستگاه های حدیث سازی به راه انداخت و کار را به آن جا رسانید که ابوهریره بیش از پنج هزار و سیصد حدیث، عبدالله بن عمر بیش از دو هزار حدیث، عائشه و انس بن مالک هر یک بیش از دو هزار و سیصد حدیث جعلی و دروغین به رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت دادند.(۶۲)
در میان این روایات جعلی ـ که این نوشته مجال پرداختن به آن ها را ندارد(۶۳)ـ روایتی در جهت تضعیف و بی اعتبار نمودن لعن از سوی عامه بسیار مورد استفاده قرار گرفت. از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کردند که آن حضرت از خدای خویش درخواست کرد که: «خداوندا! نکوهش و نفرین هایی را که من از روی خشم و غضب نثار مؤمنان می کنم، سبب پاکی و مایه برکت آنان قرار بده!»(۶۴) این حدیث را در بخش پایانی مقاله بررسی خواهیم کرد.
این روند حقیقت زدایی نزد عامه همچنان ادامه یافت. برخی علمای عامه برای حذف بسیاری از حقائق، صریحاً حکم به کتمان آن ها کردند به طوری که این قضیه نزد علمای عامه به یکی از ضوابط اساسیِ تألیف تبدیل شد. برخی از فتاوای علمای عامه در این باره چنین است:
ابن بطه می نویسد: «این قانونی مقرر و مورد اتفاق امت است که خواندن، نوشتن، بازگو کردن و گوش دادن به وقائع صفین، جمل، حدیث الدّار و… ممنوع است».(۶۵) سپس تعدادی از بزرگان عامه مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس، سفیان ثوری و عدۀ دیگری را نام می برد که همه بر این فتوی متفقند.(۶۶)
غزالی به محدثین توصیه می کند: «نباید آن چه [از مخصاصمات] در میان سلف [یعنی صحابه] اتفاق افتاده ذکر شود»!(۶۷)
همچنین غزالی فتوا به حرمت نقلِ ماجرای شهادت امام حسین علیه السلام و هر آن چه از مشاجرات و خصومت ها بین صحابه بوده، داده است.(۶۸)
ذهبی نیز قاعده ای مقرر مبنی بر کتمان حقایق اعلام می کند.(۶۹)
لذا انتظاری غیر واقعی است که لعن هایی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگران به زیان خلفاء و پیروان ایشان صادر شده، در منابع و مصادر عامه به طور جامع و کامل ثبت شده باشد.

۹ – تحریف و کتمان نسبت به سنت لعن
باید گفت آن چه از کتب علماء و پیروان مکتب خلفاء برمی آید جز این نیست که ایشان برای رهانیدن بزرگان مکتب خویش که هدفِ لعنِ رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده اند، تمامی تلاش خود را به کار بسته و راه های متعددی را در پیش گرفته اند؛ زیرا اثبات وجود لعن در مورد ایشان ضربه سهمگینی به مشروعیت حکومت های شکل گرفته پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله می زند. در این زمینه می توان به ترفند «از اعتبار انداختن قول و فعل رسول خدا صلی الله علیه و آله به دست خود آن حضرت» اشاره کرد؛ در این روش سعی شده است با جعل احادیثی از زبان خود رسول خدا صلی الله علیه و آله، گفته شود که افعال و اقوال ایشان همیشه هم خالی از خطا و اشتباه نیست! تا از این طریق مواردی از سنت آن حضرت که با سیاست مکتب خلفاء در تعارض است توجیه شود.
نمونه هایی از این احادیث را نقل و بررسی می کنیم:

۱ـ ۹ـ پیروان مکتب خلفاء حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که:

«إن رسول الله کان یغضب فیلعن ویسب ویؤذی من لا یستحقها، فدعا الله أن تکون لمن بدرت منه زکاه وطهوراً»!(۷۰)
بزرگ ترین توجیه علمای عامه در خصوص لعن های صادره از رسول خدا صلی الله علیه و آله این است که ایشان در حال غضب از حال عادی خارج می شدند! و کلماتی بر زبان جاری می کردند که گاهی خلاف واقع! بوده و گاهی به لعن و فحاشی بی جا و ایذاءِ بدون موردِ دیگران! منجر می شد.
می دانیم که قرآن کریم ساحت رسول خدا صلی الله علیه و آله را از این مسائل مبرا دانسته است. قرآن کریم می فرماید: {وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبینا}.(۷۱)
یا چگونه می توان این نسبت های ناروا را به پیامبری داد که قرآن کریم در مورد او می فرماید: {وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ}؛(۷۲) {وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى}؛(۷۳) { لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه}؛(۷۴)
مصادر مهم مکتب خلفاء نیز روایاتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که صریحاً با محتوای این روایت در تعارض است. به عنوان نمونه ابوداود (یکی از مؤلفین صحاح سته) در سنن خویش و غزالی از دیگر علمای مکتب خلفاء در کتاب احیاء العلوم خود آورده اند که :«قال رسول الله لعبدالله بن عمربن العاص: اکتب عنّی فی الغضب والرضا، فوالذی بعثنی بالحقّ نبیّا مایخرج منه إلا حق ـ وأشار إلی لسانه».(۷۵)
و اما در مورد ایذاءِ بدون موردِ دیگران که به رسول اکرم صلی الله علیه و آله نسبت داده شده، غیر از آیه ۵۸ سوره احزاب که ذکر شد، این روایت نیز مورد اتفاق مسلمین است که آن حضرت فرموده اند: «المسلم من سلم المسلمون من لسانه ویده».(۷۶)
آیا پیامبری که مقام یک مسلمان را والاتر از آن معرفی می کند که سایر مسلمین از دست و زبانش در ناراحتی باشند، آداب ابتدایی مکتب خود را رعایت نمی کند! روشن است که در این دیدگاه برای رسول خدا صلی الله علیه و آله حتی به اندازه مسلمانی عادی! شأن و منزلت مراعات نشده است.
بخاری و مسلم در صحاح خود روایت دیگری جعل کرده اند که قلم از نوشتن آن شرم می کند! آنان با نقل این روایت سعی در ادامه این تلاش مذبوحانه نموده و آورده اند که: «الیهود سحّروا الرسول حتّى لیخیل إلیه أنه یفعل الشئ وما فعله»!(۷۷)
اما قرآن کریم در پاسخ این اتهامِ ناصحیح، می فرماید: {این افراد ظالم و مشرک هستند که چنین نسبتی (مسحور بودن) به آن حضرت می دهند}؛{إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً}.(۷۸)
این تلاش ها از سوی پیروان مکتب خلفاء تاجایی پیش می رود که حتی اول شخصیت عالم اسلام رسول خدا صلی الله علیه و آله را نیز زیر سؤال برده و آن حضرت را فردی بی ثبات، غیر قابل اعتماد، مسحور و بی اطلاع از مسائل ابتدایی ـ چه رسد به اطلاع از مغیبات الهی ـ و فردی که فحّاشی و ایذاء دیگران جزئی از شخصیت او را تشکیل می دهد، معرفی می کنند!
اما در مورد این ادعا که آن حضرت کسانی را لعن می نمودند که مستحق لعن نبوده اند! باید گفت که احتمالاً جاعلان این روایت، روایت دیگری را که در این زمینه نقل شده، فراموش کرده اند:
«إنّ العبد إذا لعن شیئاً صعدت اللعنه إلى السماء، فتغلق أبواب السماء دونها، ثم تهبط إلى الأرض فتأخذ یمنه ویسره، فإن لم تجد مساغاً رجعت إلى الذی لعن، فإن کان أهلاً، وإلا رجعت إلى قائلها».(۷۹)
آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده خویش را فراموش نموده اند که لعن بی مورد به لعن کننده باز می گردد!؟
آیا پیروان مکتب خلفاء در مقابل روایت دیگری که خودشان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که: «إنّ الله عزّوجل إختارنی وإختار لی أصحابی، فجعل لی منهم وزراءً وأختاناً وأصهاراً؛ فمن سبّهم فعلیه لعنه الله والملائکه والناس أجمعین ولایقبل الله منه یوم القیامه».(۸۰) می توانند ادعا کنند که پیامبر هرکه را لعن نموده اند بعدها برای او از خدا طلب رحمت کرده اند!؟
به عبارت دیگر آیا آنها خود معتقدند که می توان صحابه را سبّ کرد و سپس مورد رحمت خدا قرار گرفت!؟ می دانیم که چنین ادعایی خلاف مبانی مکتب خلفاء و مناقض نظریه مقبول و مطلوب ایشان (نظریه عدالت صحابه) است و در نتیجه خودشان هم نمی توانند قائل به آن دسته روایات ساختگی در تبدیل شدن لعن به طهارت(۸۱) باشند.
اما در مورد روایتی که در سیره عملی رسول خدا صلی الله علیه و آله، در اختلاف میان عبد الرحمن پسر ابوبکر و مروان مطرح شد(۸۲) باید گفت اگر روایتِ تبدیل لعن به زکاه و طهارت واقعیتی داشت، به طور حتم مروان به دفاع از خود و پدرش که هردوشان مورد لعن رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفته بودند می پرداخت و متذکر این روایت می شد که لعن از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله موجب پاکی و رحمت الهی می شود! اما می بینیم که چنین اتفاقی نمی افتد و او پاسخی برای لعنِ پیامبر در مورد خویشتن و پدرش ندارد!
در مورد روایت منقول از عائشه که «لعن رسول الله الحکم و مروان فی صلبه، فمروان قصص (أو فضض) من لعنه الله عزوجل»؛(۸۳) باید پرسید: آیا عایشه ـ مرجع دینی مکتب خلفاء ـ از برگشتن رسول خدا صلی الله علیه و آله از قولشان در مورد لعنِ افراد، بی اطلاع بود که روایت ملعون بودن مروان در لسان رسول خدا صلی الله علیه و آله را باز هم نقل می کند! یا روایت بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از فرمایششان روایتی ساختگی است که حتی به گوش عایشه هم نرسیده است!؟
اما در مورد روایت «إن رسول الله کان یغضب، فیلعن، ویسبّ، ویؤذی من لا یستحقها، فدعا الله أن تکون لمن بدرت منه زکاه وطهوراً»؛(۸۴)
طبق بیان قرآن کریم و رسول خدا صلی الله علیه و آله، ایشان همواره فرمایش خویش را به تبع وحی الهی بیان می فرمودند.(۸۵) سؤال اینجاست که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله این لعن را به دستور و حکم الهی انجام داده اند، چگونه می توان پذیرفت که پس از مدتی از این حرف بازگردند و مطلبی خلاف آن را به خداوند متعال نسبت دهند!؟
آیا ایشان این نسبت را به خدا هم می دهند!؟
آیا اساساً خداوند متعال به چنین مطلبی امر نموده است!؟ یا این که شاید خداوند متعال از آینده خبر نداشته است! و کسی را لعن نموده و سپس از آن کار پشیمان شده و به رسولش هم دستور عقب نشینی داده است!؟
می دانیم که این نسبت ها در مورد ذات باری تعالی جای طرح نداشته و مطرح کنندگان و جعل کنندگان این روایات، به تبعات جعل آن توجه ننموده اند. قرآن کریم در مورد پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله هم می فرماید: {وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمین * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتین}‏.(۸۶)
شاید بتوان گفت علت مهم دیگری که باعث می شود پیروان مکتب خلفاء به سادگی به خودشان اجازه دهند این گونه مسائل را در مورد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مطرح کنند این است که شخصیت، شؤون و مقامات والای آن حضرت به هیچ وجه در مکتب خلفاء شناخته نشده است. بلکه بررسی روایات و آرای علمای ایشان نشان از آن دارد که در فضای فکری و اعتقادی عامه، حرکتی حساب شده در جهت واژگون نمودن تصویر آن حضرت انجام شده که توضیح این امر خود مجالی دیگر می طلبد.

نتیجه
با همه تلاش هایی که در دوران منع تدوین حدیث و پس از آن برای محو برخی سنت های رسول خداصلی الله علیه و آله انجام گرفته، با این حال روشن شد که لعن از سنت های الهی در قرآن کریم و از جمله سنت های رسول خداصلی الله علیه و آله بوده است. همچنین روشن شد لعن به صورت تعیین (یعنی لعنِ یک شخصِ معین) نهی شرعی نداشته، بلکه مورد عمل رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشانعلیهم السلام هم بوده است.

 


پی نوشت ها :
۱٫ اللعن: الطرد من الرحمه؛ قوله: {لعنهم الله بکفرهم} [۲/۸۸]؛ أی أبعدهم و طردهم من الرحمه… و اللعن، الإبعاد،… و کانت العرب إذا تمرد الرجل منهم أبعدوه منهم و طردوه، لئلا تلحقهم جرائره؛ فیقال لعن بنی فلان…. قوله {و الشجره الملعونه فی القرآن} [۱۷/۶۰]؛ جعلها ملعونه؛ لأنه لعن أهلها… و العرب تقول لکل کریه ملعون.(الطریحی، مجمع البحرین ۶/۳۰۹).
۲٫ ابن اثیر، النهایه، ۴/۲۵۶٫
۳٫ ابن منظور، لسان العرب، ماده «لعن»، ۱۳/۳۸۷٫
۴٫ همان ۱۳/۳۸۷٫
۵٫ بقره / ۸۸، ۸۹، ۱۵۹، ۱۶۱٫ مجلسی، محمد تقی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ‏۱/ ۱۰۶: «اللعن هو البعد عن‏ رحمه الله‏»،
۶٫ مانند آیه مباهله؛ آل عمران /۶۱ و نور/ ۶ و۷٫
۷٫ مانند آیه {لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنی‏ إِسْرائیلَ عَلى‏ لِسانِ‏ داوُدَ وَ عیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُون‏}. مائده/۷۸٫
۸٫ احزاب/۵۷٫
۹٫ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ‏۶/۴۲۴ [سوره الأحزاب: الأیات ۵۷ ـ ۵۸] و در چاپ دیگر، ۳/ ۵۲۵٫ در منابع معتبر عامه این روایت از رسول خداصلی الله علیه و آله نقل شده است که حضرت فرمودند: «فاطمه بضعه منی، من آذاها فقد آذانی» یا «من أغضبها فقد أغضبینی»؛ بخاری، الجامع الصحیح، ۴/۲۱۰ و ۲۱۹؛ احمد بن حنبل، المسند، ۴/۵؛ مسلم، الجامع الصحیح، ۷/ ۱۴۱٫ همچنین در همین منابع نقل شده است که خلیفه اول و دوم باعث ایذاء و غضب حضرت صدیقه کبریعلیهم السلام شدند: بخاری، الجامع الصحیح، ۵/۸۲؛ احمدبن حنبل، المسند ۱/۶؛ مسلم، الجامع الصحیح، ۵/ ۱۵۴٫ جمع آیه و روایت به وضوح دلالت بر این دارد که کسانی که موجب ایذاء حضرت صدیقه کبریعلیهم السلام شده اند، موجبات ایذاء خداوند متعال و رسول گرامی اوصلی الله علیه و آله را فراهم آورده و به تبعات نازل در آیه شریفه گرفتار خواهند بود.
۱۰٫ بقره /۱۵۹٫
۱۱٫ در اینجا هم اشاره ای به این مطلب دیده می شود که مؤمنان از طرف خدای متعال مأمور به انجام لعن هستند و این که کتمان کننده حقیقت به طور مطلق، اعم از کافر و مسلمان مورد لعن قرار می گیرد، همان گونه که ابن کثیر هم آورده :«…و قال أبو العالیه و الربیع بن أنس و قتاده: {وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ}؛ یعنی تلعنهم الملائکه و المؤمنون. و قد جاء فی الحدیث: أن العالم یستغفر له کل شی‏ء، حتى الحیتان فی البحر. و جاء فی هذه الأیه أن کاتم العلم، یلعنه الله و الملائکه و الناس أجمعون و اللاعنون أیضا، و هم کل فصیح و أعجمی، إما بلسان المقال أو الحال أو لو کان له عقل و یوم القیامه و اللّه أعلم». ابن کثیر تفسیر القرآن العظیم‏۱/۳۴۳٫
هم چنین فخر رازی به عموم آیه تصریح دارد: فی قوله: {إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ} قولان: أحدهما أنه کلام مستأنف یتناول کل من کتم شیئاً من الدین؛ والثانی…. ‏والأول أقرب إلى الصواب لوجوه؛ أحدها: أن اللفظ عام و العارض الموجود، و هو نزوله عند سبب معین لا یقتضی الخصوص على ما ثبت فی أصول الفقه أن العبره بعموم اللفظ لا بخصوص السبب؛ و ثانیها: أنه ثبت أیضاً فی أصول الفقه أن ترتیب الحکم على الوصف مشعر بکون الوصف عله لذلک الحکم لا سیما إذا کان الوصف مناسباً للحکم. و لا شک أن کتمان الدین یناسبه استحقاق اللعن من الله تعالى. و إذا کان هذا الوصف عله لهذا الحکم وجب عموم هذا الحکم عند عموم الوصف. و ثالثها: أن جماعه من الصحابه حملوا هذا اللفظ على العموم، و عن عائشه ـ رضی الله عنها، أنها قالت: من زعم أن محمداً ـ علیه الصلاه و السلام ـ کتم شیئاً من الوحی فقد أعظم الفریه على الله، و الله تعالى یقول: {إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى}‏ فحملت الأیه على العموم. و عن أبی هریره ـ رضی الله عنه، قال: لولا آیتان من کتاب اللّه ما حدثت حدیثاً بعد أن قال الناس: أکثر أبو هریره؛ و تلا: {إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏…}.
هم چنین طبری در جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۲/۳۳، می گوید: «و هذه الأیه و إن کانت نزلت فی خاص من الناس، فإنها معنی بها کل کاتم علماً فرض الله تعالى بیانه للناس».
۱۲٫ ابن منظور، لسان العرب، ماده «لعن»، ۱۳/۳۸۷٫
۱۳٫ در ادامه به روایات متعددی از رسول خداصلی الله علیه و آله در این زمینه اشاره خواهیم کرد.
۱۴٫ سوره نور /۶ و۷٫
۱۵٫ محمدبن عقیل می گوید: «وأقوى حجه فی مشروعیه لعن المسلم المعین کتاب الله تعالى حیث قال فی یمین الملاعن {وَ الْخامِسَهُ أَنَّ لَعْنَتَ اللهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبینَ}. وقد حلف النبی ـ صلى الله علیه وآله ـ الملاعن مکرراً وجعل ذلک شرعهً باقیهً فی أمه محمد ـ صلى الله علیه وآله ـ الی یوم القیامه؛ والتعیین هنا بضمیر المتکلم أقوى من التعیین بالاسم العلم، کما هو مذکور فی محله من کتب العربیه؛ ولم یقل أحد من الأمه أصلاً بکفر الکاذب من المتلاعنین حتى یوجه قول الغزالی ومن تبعه «أن اللعن بالتعیین لا یجوز إلا على الکافر…». محمد بن عقیل، نصایح الکافیه، ص ۲۹٫
۱۶٫ علامه مجلسی، بحارالانوار، ۲۷/۳۲۴؛ ابوالقاسم الکوفی، الاستغاثه، ص ۲۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۶/۱۱ و ۵۲ و ۵۰؛ بحرانی، منار الهدى، ص ۴۳۳؛ مفتاح باب حادی عشر، ص ۱۹۷، تحقیق دکتر مهدی محقق؛ علامه مجلسی، حق الیقین، ص ۱۷۸ و ۱۸۲؛ شیخ حرعاملی، إثبات الهداه، ۲/۳۴۳ و ۳۴۵ و ۳۴۶، به نقل از منهاج الکرامه و از نهج الحق؛ شهرستانی، الملل والنحل، ۱/۲۹ و ط مصر ۱/۲۳؛ ایجی، شرح المواقف، ۸/۳۷۶؛ کفعمی، مجموع الغرائب، ۲۸۸٫
۱۷٫ دارقطنی، العلل، ۴/۳۶۶٫
۱۸٫ ابن حزم، المحلی ۱۱ / ۳۹۲؛ شوکانی، نیل الأوطار، ۶/۳۴۳؛ بخاری، الجامع الصحیح، کتاب اللباس.
۱۹٫ نووی، المجموع، ۴ / ۴۶۹: «رواه البخاری… رواه ابوداود باسناد صحیح… رواه ابوداود باسناد حسن…. »؛ نسائی، السنن الکبری، ۵ / ۳۹۷؛ ابن حجر، فتح الباری، ۱۰ / ۲۲۵٫
۲۰٫ دارقطنی، العلل، ۷/۲۱۷٫
۲۱٫ علامه حلی، نهایه الاحکام، ۲/۵۳۸؛ نووی، المجموع، ۳۹۰/۹٫
۲۲٫ محی الدین النووی، المجموع، ۲۴۹/۱۶٫
۲۳٫ قال ابن عبد البر: روی عن عائشه مسنداً. مالک، الموطّأ، ۲۳۸/۱٫
۲۴٫ قال الترمذی: هذا حدیث حسن صحیح. ابن قدامه، المغنی، ۴۳۸/۱۱؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ۱۰۱/۲۷۴٫
۲۵٫ ترمذی و ابن ماجه آن را روایت کرده اند: شوکانی، نیل الأوطار، ۲۵۱/۵٫
۲۶٫ نسائی، السنن، ۲۳۸/۷؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ۶۱/۲۸۲٫
۲۷٫ مناوی، فیض القدیر، ۳۵۱/۵٫
۲۸٫ «ألا لعنه الله والملائکه والناس أجمعین على من انتقص شیئاً من حقی، وعلى من أبى عترتی، وعلى من استخف بولایتی، وعلى من ذبح لغیر القبله، وعلى من انتقى من ولده، وعلى من برئ من موالیه، وعلى من سرق من منار الأرض وحدودها، وعلى من أحدث فی الاسلام حدثاً أو آوى محدثاً، وعلى ناکح البهیمهً وعلى ناکح یدهً وعلى من أتى الذکران من العالمینً وعلى من تحصر ـ ولا حصور بعد یحیى بن زکریا، وعلى رجل تأنث، وعلى امرأه تذکرت، وعلى من أتى امرأه وابنتها، وعلى من جمع الأختین إلا قد سلف، وعلى مغور الماء المنتاب، وعلى المتغوط فی ظل النزال، وعلى من آذانا فی سبلنا، وعلى الجارین أذبالاً، وعلى الماشین اختیالاً، وعلى الناطقین أشفاراً بالخنى، وعلى الشابین فضالاً، وعلى المعقوس نعالاً»؛ متقی هندی، کنزالعمال، ۱۶/۹۹؛ ابن حجر، الاصابه، ۱/۴۳۳٫
۲۹٫ مناوی، فیض القدیر، ۵/۳۴۰ ح ۷۲۵۰ ـ ۵/۳۵۲ ح ۷۲۸۶٫
۳۰٫ نقل از ابوزرعه با تصدیق ابن حجر عسقلانی. عسقلانی، الاصابه، ۱/۱۰؛ هیثمی، صواعق المحرقه، مقدمه ص ل.
۳۱٫ نقل از احمد حنبل. مختصر تاریخ دمشق، ۲۵/۷۵٫ همچنین در کتب معتبر عامه می خوانیم: «من شتم أحداً… أو واحداً من الصحابه دجال ملعون لایصح الحدیث عنه». رک عسقلانی، تهذیب التهذیب و مزّی، تهذب الکمال، ترجمه تلید بن سلیمان. نیز رک: علامه امینی، الغدیر، ۱۰ /۲۶۰٫
۳۲٫ ابن حجرهیثمی، الصواعق المحرقه، ص ۲۲۲٫
۳۳٫ علامه امینی، الغدیر، ۱۰/۱۶۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۵ / ۱۷۵؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ۲۰۱٫
۳۴٫ همان.
۳۵٫ همان.
۳۶٫ حاکم، المستدرک، ۴۸۱/۴؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار، ۱۵۰/۲؛ نیز رک: عسکری، معالم المدرستین، ۱۵۷/۲ به نقل از بلاذری؛ أنساب الاشراف، ۱۲۶/۵٫
همچنین در گزارشی در منابع عامه آمده است هنگامی که مروان در مسجد خطبه می خواند و از جانشینی یزید نسبت به معاویه تمجید می کرد، عبدالرحمن فرزند ابوبکر اعتراض نمود که این گونه استخلاف، کار پادشاهان و سلاطین است… تا جایی که مروان به او طعنه زد که آیا تو همان نیستی که به والدینت «اُفّ» گفتی؟!عبدالرحمن نیز به او پاسخ داد که آیا تو فرزند همان کسی نیستی که رسول الله پدرت را لعن نمود؟! (ابن کثیر، التفسیر ۱۷۲/۴؛ آلوسی، التفسیر، ۴/۲۶).
۳۷٫ امینی، الغدیر، ۲۶۰/۸٫
۳۸٫ احمدبن حنبل، المسند، ۲/۱۲۶٫
۳۹٫ همان. رعل و ذکوان دو قبیله از بنی سلیم بوده اند. رک ابن ادریس حلی، السرائر، ۱/ ۲۲۸٫
۴۰٫ ابن سعد، طبقات الکبری، ۴/۱۳۰٫
۴۱٫ همان.
۴۲٫ ابن منظور، لسان العرب، ‏۱۵/ ۶۸: عُصَیَّهُ: قبیلهٌ من سُلَیم.
۴۳٫ أحمد حنبل، مسند، ۵۷/۴؛ ابن أبی شیبه الکوفی، المصنف، ۲/۲۱۵٫
۴۴٫ ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۶/۲۸۲؛ قرطبی، تفسیر، ۲/۱۸۸؛ ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث، ۵/۲۴۸؛ الزبیدی، تاج العروس، ۲۰/۳۲۶؛ ابن منظور، لسان العرب، ۱۵/۳۵۳؛ متقی هندی، کنز العمال، ۱۳/۵۴۸، ابن عربی، احکام القرآن، ۱/۷۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۴۶/ ۱۱۸٫
۴۵٫ نووی، المجموع، ۱۷۶/۶٫
از عایشه نیز ـ که یکی از مراجع فتوایی پیروان مکتب خلفاست ـ نقل شده که می گفت: «خدا عمروعاص را لعنت کند…»! (حاکم نیشابوری، مستدرک ۴ / ۱۳): «…مسروق، قال: قالت لی عائشه ـ رضی الله عنها: انى رأیتنی على تل وحولی بقر تنحر، فقلت لها: لئن صدقت رؤیاک لتکونن حولک ملحمه. قالت: أعوذ بالله من شرک بئس ما قلت فقلت لها فلعله إن کان امر أسیسوءک. فقالت: والله لئن اخر من السماء أحب إلی من أن أفعل ذلک فلما کان بعد ذکر عندها أن علیاً ـ رضی الله عنه ـ قتل ذا الثدیه، فقالت لی: إذا أنت قدمت الکوفه فاکتب لی ناساً ممن شهد ذلک ممن تعرف من أهل البلد؛ فلما قدمت، وجدت الناس أشیاعاً، فکتبت لها من کل شیع عشره ممن شهد ذلک. قال: فاتیتها بشهادتهم، فقالت: لعن الله عمرو بن العاص، فإنه زعم لی أنه قتله بمصر. هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه». ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه ۲/۲۶۸؛ محمد بن عقیل؛ نصایح الکافیه، ص۳۱٫
۴۶٫ در این رابطه آلوسی در تفسیر خویش نظر ابن جوزی را به صراحت مطرح نموده است. او می نویسد: «قال ابن الجوزی ـ علیه الرحمه ـ فی کتابه السر المصون من الاعتقادات: العامه التی غلبت على جماعه منتسبین إلى السنه أن یقولوا: إن یزید کان على الصواب، وأن الحسین ـ رضی الله تعالى عنه ـ أخطأ فی الخروج علیه؛ ولو نظروا فی السیر، لعلموا کیف عقدت له البیعه وألزم الناس بها! ولقد فعل فی ذلک کل قبیح؛ ثم لو قدرنا صحه عقد البیعه، فقد بدت منه بواد کلها توجب فسخ العقد، ولا یمیل إلى ذلک إلا کل جاهل عامی المذهب یظن أنه یغیظ بذلک الرافضه. هذا، ویعلم من جمیع ما ذکره اختلاف الناس فی أمره، فمنهم من یقول: هو مسلم عاص بما صدر منه مع العتره الطاهره؛ لکن لا یجوز لعنه. ومنهم من یقول: هو کذلک، ویجوز لعنه مع الکراهه أو بدونها. ومنهم من یقول: هو کافر ملعون. ومنهم من یقول: إنه لم یعص بذلک ولا یجوز لعنه. وقائل هذا، ینبغی أن ینظم فی سلسله أنصار یزید.
وأنا أقول: الذی یغلب على ظنی، أن الخبیث لم یکن مصدقاً برساله النبی ـ صلى الله علیه وسلم ـ وأن مجموع ما فعل مع أهل حرم الله تعالى وأهل حرم نبیه ـ علیه الصلاه والسلام ـ وعترته الطیبین الطاهرین فی الحیاه وبعد الممات وما صدر منه من المخازی لیس بأضعف دلاله على عدم تصدیقه من إلقاء ورقه من المصحف الشریف فی قذر. ولا أظن أن أمره کان خافیاً على أجله المسلمین إذ ذاک ولکن کانوا مغلوبین مقهورین لم یسعهم إلا الصبر لیقضی الله أمراً کان مفعولا؛ ولو سلم أن الخبیث کان مسلماً، فهو مسلم. جمع من الکبائر ما لا یحیط به نطاق البیان، وأنا أذهب إلى جواز لعن مثله على التعیین، ولو لم یتصور أن یکون له مثل من الفاسقین. والظاهر أنه لم یتب؛ واحتمال توبته أضعف من إیمانه. ویلحق به ابن زیاد وابن سعد وجماعه؛ فلعنه الله عزوجل علیهم أجمعین وعلى أنصارهم وأعوانهم وشیعتهم ومن مال إلیهم إلى یوم الدین ما دمعت عین على أبی عبد الله الحسین»؛ آلوسی، التفسیر، ۲۶/۷۳ به نقل از السر المصون.
۴۷٫ ابن عبد البر، الاستذکار، ۷۶/۲٫
۴۸٫ شافعی، کتاب الأم، ۷/۱۷۴٫
۴۹٫ کلینی، الکافی، ۴/۳۳؛ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۲/۵۸٫
۵۰٫ شیخ طوسی، تهذیب‏الأحکام، ۶/۱۱۵٫
۵۱٫ احمد بن حنبل، مسند، ۱/۲۵؛ دارمی، السنن، ۲/۱۱۵ مسلم، الجامع الصحیح، ۵/۴۱؛ الصنعانی، المصنف، ۸/۱۹۶٫
۵۲٫ «مالی لا ألعن من لعن رسول الله» (شوکانی، نیل الاوطار ۳۴۰/۶).
۵۳٫ سید سابق، فقه السنه ۴۹۴/۳؛ مسلم، الجامع الصحیح، ۱۶۷/۶؛ نقل مشابه: فی الصحیح عن ابن مسعود أنه قال:
لعن الله الواشمات و المستوشمات و النامصات و المتنمصات، و المتفلجات للحسن المغیرات خلق الله عز و جل، ثم قال: ألا ألعن من لعن رسول الله صلی الله علیه و آله و هو فی کتاب الله عز و جل؟ یعنی قوله: {وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا} (الحشر: ۷). ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، ۲/۳۶۷٫
۵۴٫ حاکم نیشابوری، المستدرک، ۴/۱۳٫
۵۵٫ مناوی، فیض القدیر، ۵/۳۴۰ ذیل ح ۷۲۵۰٫ همچنین کلام مناوی در شرح حدیث «لعن الله الراشی والمرتشی والرائش»، صریح در این معناست که لعن شامل اهل اسلام نیز می باشد: «…لأن الرشوه على تبدیل أحکام الله إنما هی خصله نشأت من الیهود المستحقین اللعنه، فإذا سرت الخصلتان إلى أهل الإسلام استحقوا من اللعن ما استحقه الیهود….» (مناوی، فیض القدیر ۵/۳۴۲ ح )۷۲۵۵٫
۵۶٫ سرخسی، المبسوط، ۱۰/۱۲۵٫
۵۷٫ «…ولأنه یخرج منه أیضاً اللعن المباح، وهو الذی ورد الشرع به وهو لعنه الله على الظالمین: لعن الله الیهود والنصارى، لعن الله الواصله والواشمه وشارب الخمر وآکل الربا وموکله وکاتبه وشاهدیه والمصورین ومن انتمى إلى غیر أبیه وتولى غیر موالیه وغیر منار الأرض وغیرهم ممن هو مشهور فی الأحادیث الصحیحه.» نووی، شرح صحیح مسلم، ۱۶/۱۴۹٫
۵۸٫ تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، ۲ /۳۰۶٫ متن کامل کلام تفتازانی چنین است:
«…أن ما وقع بین الصحابه من المحاربات والمشاجرات على الوجه المسطور فی کتب التواریخ، والمذکور على ألسنه الثقاه، یدل بظاهره على أنّ بعضهم قد حاد عن طریق الحق، وبلغ حد الظلم والفسق؛ وکان الباعث له الحقد والعناد والحسد واللداد وطلب الملک والریاسه والمیل إلى اللذات والشهوات. إذ لیس کلّ صحابی معصوماً ولا کل من لقی النبی ـ صلى الله علیه وسلم ـ بالخیر موسوماً إلاّ أن العلماء لحسن ظنهم بأصحاب رسول الله ـ صلى الله علیه وسلم ـ ذکروا لها محامل وتأویلات، بها تلیق وذهبوا إلى أنهم محفوظون عما یوجب التضلیل والتفسیق صوناً لعقائد المسلمین عن الزیغ والضلاله فی حقّ کبار الصحابه، سیمّا المهاجرین منهم والأنصار والمبشرین بالثواب فی دار القرار؛ وأما ما جرى بعدهم من الظلم على أهل بیت النبی ـ صلى الله علیه وسلم ـ فمن الظهور بحیث لا مجال للإخفاء، ومن الشناعه بحیث لا اشتباه على الأراء، إذ تکاد تشهد به الجماد والعجماء، ویبکی له من فی الأرض والسماء وتنهد منه الجبال وتنشق الصخور. ویبقى سوء عمله على کر الشهور ومر الدهور؛ فلعنه الله على من باشر أو رضی أو سعى، ولعذاب الأخره أشد وأبقى. فإن قیل: فمن علماء المذهب من لم یجوز اللعن على یزید مع علمهم بأنه یستحق ما یربوا على ذلک یزید؟ قلنا: تحامیاً عن أن یرتقی إلى الأعلى فالأعلى….»!
۵۹٫ ذهبی، تذکره الحفاظ، ۱/۵٫
۶۰٫ ذهبی، تذکره الحفاظ، ۱/۱۳٫
۶۱٫ واقدی، طبقات الکبری، چ لیدن، ۳/۲۰۶؛ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله، ۱/۶۴ و۶۵ .
۶۲٫ عسکری، احادیث ام المؤمنین عائشه، ص ۲۸۹ به بعد.
۶۳٫ برای مطالعه پیرامون سیل احادیث جعلی ر.ک محمدصادق نجمی، سیری در صحیحین.
۶۴٫ مسلم، الجامع الصحیح، ج ۴، باب من لعنه النبیصلی الله علیه و آله أو سبّه جعله الله له زکاهً أو طهوراً. در قسمت پایانی این نوشتار به بررسی این گونه روایات خواهیم پرداخت.
۶۵٫ الهجوم علی بیت فاطمه علیهم السلام، ص ۴۸۲ ۴۸۹٫
۶۶٫ الهجوم علی بیت فاطمه علیهم السلام، ص ۴۷۹ به نقل از الابانه، ص ۶۳ و ۶۴٫
۶۷٫ غزالی، قواعد التحدیث، ص ۲۴۱٫
۶۸٫ ابن حجر هیتمی، صواعق المحرقه، ص ۲۲۳٫
۶۹٫ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ترجمه شافعی، ۱۰/ ۹۲، ط دارالرساله و ۸/۴۱۹ ط دارالفکر.
۷۰٫ بخاری، الجامع الصحیح، باب قول النبی من آذیته، مسلم، الجامع الصحیح، کتاب البر والصله، باب مخالفه الرسول. مسلم، الصحیح ۸ / ۲۵: (عن أبی هریره أن النبی صلی الله علیه و آله قال: اللهم إنی أتخذ عندک عهدا لن تخلفنیه، فإنما أنا بشر فأی المؤمنین آذیته أو شتمته أو لعنته أو جلدته، فاجعلها له صلاه وزکاه وقربه تقربه بها إلیک یوم القیامه). واز عائشه، أحمدحنبل درمسند: ۶/ ۱۶۰: ( کان رسول الله صلی الله علیه و آله یرفع یدیه یدعو حتى أسأم! ویقول: اللهم إنما أنا بشر فلا تعاقبنی بشتم رجل من المسلمین إن آذیته) و ۶/۲۲۵ و ۲۵۸ و ۲/۳۹۰: (فأیما مسلم لعنته أو آذیته) و ۲/۲۴۳، و ۴۹۳، و (إنما أنا بشر أغضب کما یغضب البشر). و ۳/۳۳: (فأی المؤمنین آذیته أو شتمته أو جلدته أو لعنته، فاجعلها له صلاه وزکاه وقربه تقربه بها یوم القیامه). و در مصنف عبد الرزاق: ۲/۲۵۱: (عن عائشه قالت: کان رسول یرفع یدیه یدعو حتى إنی لأسأم له مما یرفعهما)! و ۱۱/۱۹۰: ( إنما أنا بشر فأی المؤمنین آذیته أو شتمته أو جلدته أو لعنته فاجعلها له صلاه وکفاره و قربه تقربه بها یوم القیامه).
۷۱٫ الاحزاب / ۵۸٫
۷۲٫ القلم / ۴٫
۷۳٫ النجم /۳و۴٫
۷۴٫ الاحزاب /۲۱٫
۷۵٫ امینی، الغدیر، ۱۱/۹۱ به نقل از احیاء العلوم، ۳/۱۶۷؛ أبی داوود، السنن، ۲/۱۷۶ ح ۳۶۴۶؛ دارمی، السنن ۱/۱۲۵٫
۷۶٫ کلینی، الکافی ۲/۲۳۳؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ۶۴/۳۰۲؛ همچنین ن.ک؛ ابن حزم، المحلی، ۱/۲۱؛ الشوکانی، نیل الاوطار، ۸/۱۱؛ أحمد، المسند، ۲/۱۹۲؛ دارمی، السنن، ۲/۳۰۰؛ بخاری، الجامع الصحیح، ۱/۸؛ مسلم، الصحیح، ۱/۴۸٫
۷۷٫ بخاری، الجامع الصحیح، کتاب الدعوات، باب قول النبی من آذیته؛ نیز: کتاب بدء الخلق باب صفه إبلیس وجنوده، وکتاب الطب باب هل یستخرج السحر؛ وکتاب الأدب، إن الله یأمر بالعدل؛ وکتاب الدعوات، باب تکریم الدعاء؛ مسلم، الجامع الصحیح، کتاب البر والصله باب مخالفه الرسول؛ نیز: باب السحر.
۷۸٫ اسراء / ۴۷٫
۷۹٫ ابن حجر، فتح الباری، ۱۰/۳۸۹؛ ابی داود، سنن، ۲/۴۵۷؛ ترمذی، سنن، ۳/ ۲۳۶؛ ذهبی، الکبائر، ۲۴۲٫
۸۰٫ قرطبی، التفسیر، ۲۹۷/۱۶٫
۸۱٫ مسلم، الجامع الصحیح، ج ۴ باب «من لعنه النبی صلی الله علیه و آله أو سبّه، جعله الله له زکاه أو طهورا».
۸۲٫ عبد الله بن المدینی، قال: إنی لفی المسجد حین خطب مروان، فقال: ان الله تعالی قد أری أمیر المؤمنین (معاویه) فی یزید رأیاً حسناً، وان یستخلفه فقد استخلف أبوبکر وعمر ـ رضی الله عنهماـ فقال: عبد الرحمن بن أبی بکر ـ رضی الله عنهماـ أهرقلیه ؟ انّ ابابکر والله ماجعلها فی أحد من ولده ولا أحد من أهل بیته و لا جعلها معاویه فی ولده الّا رحمه و کرامه. فقال مروان: ألست الذی قال لوالدیه أف لکما؟ فقال عبد الرحمن: ألست ابن الذی لعن رسول الله أباک؟… وقد رواه البخاری باسناد آخر، ابن کثیر، التفسیر، ۱۷۲/۴: «… ولکن رسول الله لعن أبا مروان ومروان فی صلبه فضض أی قطعه من لعنه الله تعالی»؛ آلوسی، التفسیر، ۴/۲۶٫
۸۳٫ حاکم، المستدرک، ۴۸۱/۴٫
۸۴٫ بخاری الجامع الصحیح، باب قول النبی من آذیته، مسلم، الجامع الصحیح، کتاب البر والصله، باب مخالفه الرسول. نیز: الصحیح، ۸/۲۵: عن أبی هریره أن النبی صلی الله علیه و آله قال: «اللهم إنی أتخذ عندک عهداً لن تخلفنیه، فإنما أنا بشر، فأیّ المؤمنین آذیته أو شتمته أو لعنته أو جلدته، فاجعلها له صلاهً وزکاهً وقربهً تقربه بها إلیک یوم القیامه».
أحمدحنبل، مسند، ۶ /۱۶۰ به نقل از عائشه: کان رسول الله صلی الله علیه و آله یرفع یدیه یدعو حتى أسأم! ویقول: «اللهم إنما أنا بشر، فلا تعاقبنی بشتم رجل من المسلمین إن آذیته». نیز ن،ک: همان، ۶/۲۲۵ و ۲۵۸، و ۲/۳۹۰: «فأیما مسلم لعنته أو آذیته». نیز ن،ک: همان ۲/۲۴۳ و ۴۹۳: «إنما أنا بشر أغضب کما یغضب البشر». نیز همان، ۳/۳۳: «فأی المؤمنین آذیته أو شتمته أو جلدته أو لعنته، فاجعلها له صلاهً وزکاهً وقربهً تقربه بها یوم القیامه».
ن، ک: عبد الرزاق، مصنف، ۲/۲۵۱: عن عائشه قالت: کان رسول یرفع یدیه یدعو، حتّى إنی لأسأم له مما یرفعهما)! و ۱۱/۱۹۰: «إنما أنا بشر، فأی المؤمنین آذیته، أو شتمته، أو جلدته، أو لعنته، فاجعلها له صلاهً وکفارهً، وقربهً تقربه بها یوم القیامه».
۸۵٫ {إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى‏ إِلَی‏} انعام/۵۰ و {قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحى‏ إِلَیَ‏ مِنْ رَبِّی‏} اعراف/۲۰۳ و {إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى‏ إِلَی‏} حضرت یونس/۱۵ و {إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى‏ إِلَی‏} احقاف/۹ و {وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى}.
۸۶٫ الحاقه / ۴۴ـ۴۶٫

فهرست منابع
قرآن کریم
ابن اثیر؛ النهایه فی غریب الحدیث، قم، مؤسسه اسماعیلیان، ۱۳۶۴ش.
ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه، لبنان، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
ابن حزم؛ احمد بن سعید، المحلی، لبنان، دار الفکر.
ابن عربی؛ احکام القرآن، دار الفکر، لبنان.
ابن عبدالبر؛ یوسف بن عبدالله، الاستذکار، چاپ اول، لبنان، دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۰م.
ابن عساکر؛ علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، لبنان، دار الفکر، ۴۹۹ ق.
ابن منظور؛ محمد بن مکرم، لسان العرب، قم، نشر ادب و حوزه، ۱۴۰۵ق.
امینی؛ عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، چاپ چهارم، لبنان، دار الکتب العربی، ۱۳۹۷ق.
ابوالقاسم الکوفی، الاستغاثه.
ایجی، شرح المواقف، لبنان، دار الجیل، ۱۴۱۷ق.
آلوسی؛ سیدمحمود، روح المعانی فی التفسیر القرآن العظیم، چاپ اول، لبنان، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
بابویه قمی (صدوق)؛ محمد بن علی، کتاب من لا یحضره الفقیه، چاپ سوم، قم، مؤسسه نشرالاسلامی.
بحرانی؛ سید سابق، فقه السنه، لبنان، دارالکتب العربیه.
بخاری؛ محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، لبنان، دارالفکر، ۱۴۰۱ق.
بلاذری؛ احمد بن یحیی، انساب الاشراف، چاپ اول، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۴ق.
تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، چاپ اول، پاکستان، دار المعارف النعمانیه، ۱۴۰۱ق.
حاکم نیشابوری؛ ابی عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، لبنان، دار المعرفه.
حر عاملی؛ محمدبن حسن، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، قم مکتبه محلاتی، ۱۴۲۵ق.
حلی؛ حسن بن یوسف، نهایه الاحکام فی معرفه الاحکام، قم، مؤسسه اسماعیلیان، ۱۴۱۰ق.
حنبل؛ احمد، مسند، لبنان، دار صادر.
دار قطنی؛ علی بن عمر، العلل الوارده فی الاحادیف النبویه، چاپ اول، ریاض، دارالطیبه.
دارمی؛ محمد بن عبدالله، سنن الدارمی، دمشق، مبعه الاعتدال، ۱۳۴۹ق.
زبیدی؛ سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، لبنان، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
سجستانی؛ سلیمان بن اشعث، سنن ابی داود، چاپ اول، لبنان، دار الفکر، ۱۴۱۰ق.
سرخسی؛ شمس الدین، المبسوط، لبنان، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
شافعی؛ محمد بن ادریس، الأم، چاپ سوم، لبنان، دار الفکر، ۱۴۰۳ق.
شوکانی؛ محمد بن علی، نیل الأوطار من احادیث سید الأخیار، لبنان، دار الجیل، ۱۹۷۳م.
صنعانی؛ عبدالرزاق بن همام، المصنف.
طریحی؛ شیخ فخر الدین، مجمع البحرین، چاپ دوم، مکتب النشر الثقافه الإسلامیه، ۱۴۰۸ق.
طوسی؛ محمد بن حسن، تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه للشیخ المفید ـرضوان الله تعالی علیه، چاپ سوم، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۶۴ش.
عسقلانی؛ احمد بن علی بن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، چاپ اول، لبنان، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
عسقلانی، شهاب الدین بن حجر، فتح الباری شرح صحیح البخاری، چاپ سوم، لبنان، دار المعرفه.
عسکری؛ سید مرتضی، معالم المدرستین، لبنان، للطباعه و نشر و التوزیع، ۱۴۱۰ق.
علوی؛ سید محمد بن عقیل، نصایح الکافیه لمن یتولی معاویه، قم، دار الثقافه، ۱۴۱۲ق.
فخر رازی، تفسیر الکبیر ( مفاتیح الغیب )، چاپ سوم.
غزالی؛ محمد، احیاء العلوم.
قرشی؛ اسماعیل ابن کثیر، تفسیر القرآن، لبنان، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
قدامه؛ عبدالله بن احمد، المغنی، چاپ افست، دار الکتب العربی.
قرطبی؛ محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، لبنان، دار الفکر.
کفعمی، مجمع الغرایب.
مالک ابن انس، الموطأ، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۶ق.
مجلسی؛ محمد باقر، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، لبنان، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰ق.
مجلسی؛ محمد باقر، حق الیقین، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات کانون پژوهش، ۱۳۸۱ش.
متقی هندی؛ علاء الدین، کنزالعمال فی سنن الأقوال و الأفعال، لبنان، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۹ق.
مناوی؛ محمد بن عبد الرؤف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر من احادیث البشیر النذیر، چاپ اول، لبنان، دارالکتب العلمه ، ۱۴۱۵ق.
نسائی؛ احمد بن شعیب، السنن الکبری، چاپ اول، لبنان، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.