بنابر روایاتی که به طور متواتر و صحیح از کتب شیعه و اهل سنت نقل شده حضرت محسن (ع) از فرزندان امام علی (ع) و فاطمه زهرا (س) بود که در اثر ضربه خوردن در منزل و فشار آن حضرت میان در و دیوار توسط خلیفه دوم و قنفذ سقط شده و به شهادت رسید که در ادامه این مطلب با استفاده از منابع مهم شیعه و عامه بررسی خواهد شد:


حضرت محسن علیه السلام در منابع شیعی
الاحتجاج :
مرحوم طبرسی در کتاب شریف «الاحتجاج علی اهل اللجاج» و در عنوان احتجاج امام حسن (علیه السلام) در حضور معاویه و گروهی از جمله عمرو بن عثمان بن عفان، عمرو بن عاص، عتبه ابن ابی سفیان، ولید بن عقبه بن ابی معیط و مغیره بن شعبه که جملگی منکر فضل ایشان و پدر بزرگوارشان بودند، آورده است که آن معاندین به ذکر سخنان بی‌سند و مغرضانه خود علیه امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) پرداختند، امام حسن مجتبی (علیه السلام) پس از شنیدن حرف‌های آنان، به رد یک یک آنها اقدام نمودند؛ علی الخصوص سخنان مبرهنی علیه معاویه ایراد و پس از آن خطاب به مغیره فرمودند:
«
و اما تو ای مغیره، پس همانا تو دشمن خدایی و کتابش را رها و پیامبر او را تکذیب کرده‌ای، و تو زناکاری هستی که سنگسارت واجب شده و چند عادل نیکوکار و متقی بر علیه تو شهادت داده‌اند… و تو کسی هستی که فاطمه دختر رسول خدا را چنان زده‌ای که مجروح گردید و فرزند درون رحِمش سقط شد و این کار تو به جهت کوچک پنداشتن پیامبر خدا و مخالفت با فرمان او و به جهت هتک حرمت او بوده و همانا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به او فرموده‌اند: «تو سرور زنان اهل بهشتی» و خداوند تو را به سوی آتش بکشاند و گرفتاری گفته‌ات را (در مورد امیرالمؤمنین) به خودت باز گرداند».(۱)

 


الاختصاص :
«…
فقال (علیه السلام): فخرجت (فاطمه سلام الله علیها) و الکتاب معها، فلقیها عمر فقال: یا بنت محمد ما هذا الکتاب الذی معک، فقالت: کتاب کتب لی أبوبکر برد فدک، فقال: هلمیه إلیّ، فأبت أن تدفعه إلیه، فرفسها برجله وکانت حامله بابن اسمه المحسن فأسقطت المحسن من بطنها، ثم لطمها، فکأنی أنظر إلی قرط(۲) فی أذنها حین نقفت(۳) »(۴).
«
پس حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: فاطمه (سلام الله علیها) بیرون آمد در حالی که نوشته همراه ایشان بود. پس عمر ایشان را دید و گفت: ای دختر محمد! این نوشته‌ای که همراه داری چیست؟ حضرت فرمودند: نوشته‌ایست که ابوبکر در مورد بازگشت فدک برای من نوشته است. پس گفت: آن را به من بده؛ حضرت از رد آن امتناع کردند، پس عمر در حالی لگد به سینه‌ی ایشان زد که حامله به فرزندی به نام محسن بودند و در نتیجه‌ی آن لگد، محسن سقط گردید…».

 


امالی صدوق :
«
قال النبی (صلی الله علیه و آله): امّا ابنتی فاطمه فانها سیده نساء العالمین من الاولین و الآخرین… و کسرت جنبتها و اسقطت جنینها… فاقول عند ذلک اللهم العن من ظلمها… و خلد فی نارک من ضرب جنبیها حتی القت ولدها».(۵)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مورد حضرت زهرا می فرمایند: «… و پهلویش را خواهند شکست و جنینش را سقط می نمایند…».
بحار الانوار :
علامه مجلسی در چند جلد از کتاب بحارالانوار و به تناسب موضوع، به ذکر وقایع مربوط به حضرت زهرا (سلام الله علیها) پرداخته و از جمله‌ی آنها جاییست که در مورد نامه عمر به معاویه بحث نموده است و جهت روشن شدن موضوع به نقل آن می‌پردازیم؛ وی در آنجا نوشته است: «پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) و رسوایی بزرگ یزید، یکی از افرادی که به اقامه‌ی عزا و روشن کردن حقایق ستم یزید پرداخت، عبد الله پسر عمر بود و نهایتاً منجر به ملاقات آن‌دو با یکدیگر گردید. یزید پس از اخذ تأییداتی از عبدالله به نفع پدرش عمر، نامه‌ای مهر و موم شده را از داخل صندوقچه‌ای در خزانه‌اش بیرون آورد. عبدالله پس از اطمینان از اینکه خط، خطِ پدرش است، نامه را بوسید و شروع به خواندن آن نمود؛ عمر در این نامه خطاب به معاویه می‌نویسد: … در این هنگام فاطمه پشت در آمد و گفت ای گمراهان دروغگو چه می‌گویید و چه می‌خواهید؟ گفتم ای فاطمه: چیست حال پسر عمویت که تو را برای جواب فرستاده و خودش در پشت پرده حجاب نشسته است؟ فاطمه گفت: طغیان و سرکشی تو بود که مرا از خانه بیرون آورد و حجت را بر تو و هر گمراه و منحرفی تمام کرد. گفتم این حرف‌های بیهوده و قصه‌های زنانه را کنار بگذار و به علی بگو از خانه بیرون آید. گفت: دوستی و کرامت لایق تو نیست، آیا مرا از حزب شیطان می‌ترسانی ای عمر!؟ بدان که حزب شیطان ضعیف و ناتوان است؛ آنگاه تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم و به خالد بن ولید گفتم تو و مردان دیگر هیزم بیاورید. به فاطمه گفتم من این خانه را به آتش می کشم. فاطمه گفت: ای دشمن خدا و ای دشمن رسول خدا و ای دشمن امیرمؤمنان؛ و بعد دو دستش را به در گرفت تا مرا از گشودن آن باز دارد. من او را دور نمودم و کار بر من مشکل شد. سپس با تازیانه بر دست‌های او زدم و چنان دردش آمد که صدای ناله و گریه‌اش را شنیدم؛ ناله‌اش آنچنان جان سوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از آنجا برگردم ولی به یاد کینه‌های علی و حرص او در ریختن خون بزرگان عرب و نیز به یاد نیرنگ محمد و سحر او افتادم(۶) اینجا بود که با پای خودم لگدی به در زدم در حالی که او خودش را به گونه‌ای‌ به در چسبانیده بود که در باز نگردد؛ صدای ناله‌اش را آنطور شنیدم که گمان کردم این ناله مدینه را زیر و رو نمود. در آن حال فاطمه می‌گفت: ای پدر جان! ای رسول خدا! با حبیبه و دختر تو چنین رفتار می‌شود، آه ای فضه بیا و مرا دریاب که به خدا قسم فرزندم کشته شد.»(۷)
همچنین در باب ۲۸ و در مورد وقایع موقع ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) از مفضل بن عمر اینچنین روایت شده است: «… و یأتی مُحَسِّن تحمله خدیجه بنت خُویله و فاطمه بنت اسد امّ امیرالمؤمنین، و هنَّ صارخاتٌ، و امه فاطمه تقول : « هذا یومکم الذی کنتم توعدون * یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بینها و بینه امدا » (۹) ، قال فبکی الصادق علیه السلام حتی اخْضَلَّت لحیته بالدموع، ثم قال: لا قرَّت عینٌ لا تبکی عند هذا الذکر، قال و بکی المفضل بکاءً طویلاً، ثمّ قال: یا مولای ما فی الدموع یا مولای؟ فقال: ما لا یُحصی اذا کان من مُحِقٍّ، ثمّ قال المفضل: یا مولای ما تقول فی قوله تعالی : و اذا الموءوده سئلت ، بای ذنب قتلت ؟ (۱۰) قال یا مفضل: و الموؤده و الله مُحَسِّنٌ لأنه منّا لا غیر، و من قال غیر هذا فکذبوه».(۱۱) امام صادق (علیه السلام) در مورد «الموءده» در آیه هشتم سوره تکویر می فرمایند: به خدا قسم که او محسن است.

 


و در روایت دیلمی از حضرت زهرا آورده است: «و رکل الباب برجله فردّع عَلَی و أنا حامل… و جائنی المخاض(۱۲) ، فاسقطت محسنا قتیلاً بغیر جرمٍ».(۱۳)
و در جلد ۲۵ نوشته است: «برزخ شعبه‏ای از جهنم یا بهشت است و در آن جایی مخصوص برای قاتلان انبیا و فرزندان انبیا (علیهم‏السلام) در نظر گرفته شده است، که قاتلان محسن زهرا (علیه‏السلام) نیز در آنجا هستند. اولیای خدا از همین جهان آن مناظر را به چشم خود می‏بینند و ناظر عذاب آنان هستند.»(۱۴)
الهدایه الکبری :
«
و قتل محسن بالرّفسه، اعظم و ادهی و امر»؛ امام صادق (علیه السلام): و قتل محسن (علیه السلام) با لگد زدن به شکم مادرش، بزرگتر و ناگوارتر و تلخ‌تر (از مصیبت کربلا) است.(۱۵)
تاریخ یعقوبی :
یعقوبی در کتابش که یکی از کتب تاریخی معتبر است در مورد فرزندان حضرت علی (علیه السلام) چنین می‌گوید: «و کان له من الولد الذکور اربعه عشر ذکراً: الحسن و الحسین و محسن مات صغیراً، امّهم فاطمه بنت رسول الله».(۱۶)

حضرت محسن علیه السلام در منابع عامه
المعارف :
ابن قتیبه دینوری در عنوان «بنات علی رضی الله عنه» پس از بیان نام زینب کبری و ام کلثوم و شوهران آنها و همچنین سایر دختران حضرت، به سراغ فرزندان پسر ایشان رفته و می‌نویسد: «و أمّا محسّن بن علیّ فهلک و هو صغیر.»(۱۷)
انساب الأشراف :
بلاذری تحت عنوان «فاطمه» در کتاب خود نگاشته است: «و تزوجها علی بن ابی طالب علیهما السلام بالمدینه و سنه اثنتین، فولدت له الحسن و الحسین و محسّنا درج(۱۸) صغیراً… فولدت فاطمه لعلیّ الحسن و تکنی ابا محمد و الحسین و تکنی ابا عبد الله و مُحَسِّناً مات صغیرا… عن ابی اسحاق أن علیّاً قال: لمّا ولد الحسن سمیته حرباء، فجاء النبی صلی الله علیه و سلم، فقال: أرنی ابنی، ما سمیتموه؟ قلنا: حرباء، فقال الحسن؛ فلما ولد الحسین سمیناه حربا، فجاء النبی صلی الله علیه و سلم، فقال: أرونی ابنی، ما سمیتموه؟ قلنا: حرباء، فقال هو الحسین؛ ثم لما ولد الثالث، جاء فقال: أرونی ابنی، ما سمیتموه؟ قلنا: حرباء، قال هو محسن، انما سمیتهم باسماء ولد هارون: شبّر و سبّیر و مُشبّر.»(۱۹)
چنین روایاتی، با وجود اینکه دلالت بر به دنیا آمدن فرزندی به نام محسن آنهم در زمان رسول اکرم دارد، ولی لااقل اصل وجود چنین فردی را ثابت می‌کند و مانع اشکال برخی بر عدم وجود چنین فرزندی می‌شود.
تاریخ طبری :
طبری نیز در کتاب تاریخ خود پس از بیان مطالبی در مورد امیرمؤمنان (علیه السلام) و ذکر تعداد همسر و فرزندان ایشان، و اینکه این حضرت تا چه حدّی به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) علاقه داشتند، می‌نویسد: «و کان لها منه من الولد الحسن و الحسین و یذکر أنه کان لها منه ابن آخر یسمی محسنا، توفی صغیراً».(۲۰)
مروج الذهب :
«
ذکر اسماء ولد علی بن أبی‌طالب رضی الله عنه:
اسماء ولد علی و امهاتهم: الحسن و الحسین و مُحَسِّن و ام‌کلثوم الکبری و زینب الکبری، امّهم فاطمه الزهراء بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله).»(۲۱)
اثبات الوصیه :
مسعودی در کتاب دیگر خود یعنی اثبات الوصیه، به طور صریح وقایع را نقل می‌کند: «فهجموا علیه و احرقوا بابه و استخرجوه منه کرهاً، و ضغطوا سیده النساء بالباب حتی اسقطت محسناًََ».(۲۲)
نقی الدین سبکی در کتاب «الطبقات الشافعیه» نام وی را در زمره‌ی علمای شافعی مذهب ذکر می‌کند و به همین جهت می‌توان اشکال شیعه بودن وی را رد نمود؛ که جای بحث آن نیست.(۲۳)
الامامه و الخلافه :
باید گفت که ظاهراً در شیعه یا سنی بودن مقاتل بن عطیه (نویسنده کتاب الامامه و الخلافه) اختلاف وجود دارد و از این مسأله که بگذریم، وی می‌گوید: «ابابکر بعد از آنکه با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانه‌ی علی و زهرا (سلام الله علیهما) فرستاد. عمر هیزم را در خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید؛ آن هنگام که فاطمه پشت در آمد، عمر و یارانش جمع شدند و عمر آن چنان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ در به سینه‌ی آن حضرت فرو رفت و (بر اثر آن صدمات) حضرت به (بستر) بیماری افتادند تا آنکه از دنیا رفتند.»(۲۴)
الحاوی للفتاوی :
سیوطی نوشته است: «فاطمه الزهراء رضی الله عنها، رزقت من الأولاد خمسه : الحسن، و الحسین، و محسن، و أم کلثوم، و زینب، فأما محسن فدرج سقطاً».(۲۵)
البدء و التاریخ :
«…
فولد له الحسن سنه ثلاث من الهجره و علقت بالحسین و کان بین العلوق و الوضع خمسون یوماً و ولدت له محسنا و هم الذی تزعم الشیعه أنها أسقطته من ضربه‌ عمر و کثیر من اهل الآثار لا یعرفون محسنا».(۲۶)
و در صفحه‌ی ۷۵ از همین کتاب و در عنوان «الحسین بن علی رضی الله عنهما» آورده: «فأمّا محسن بن علی فانه هلک صغیرا».(۲۷)
الملل و النحل :
«
الحادیه عشره (من عقائد نظام المعتزلی): میله إلی الرفض و وقیعته فی کبار الصحابه قال اولاً لا امامه الا بالنص و التعیین ظاهراً مکشوفاً و قد نص النبی صلی الله علیه و سلم علی علی رضی الله عنه فی مواضع و اظهر اظهاراً لم یشتبه علی الجماعه الا ان عمر کتم ذلک و هو الذی تولی بیعه أبی بکر یوم السقیفه و نسبه إلی الشک یوم الحدیبیه فی سؤاله الرسول علیه الصلاه والسلام حین قال ألسنا علی حق ألیسوا علی الباطل؟ قال: نعم، قال عمر: فلِمَ نعطی الدنیه فی دیننا؟ قال: هذا شک و تردد فی الدین و وجدان حرج فی النفس مما قضی و حکم و زاد فی الفریه، فقال: إن عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتی القت الجنین من بطنها و کان یصیح احرقوا دارها بمن فیها و ما کان فی الدار غیر علی و فاطمه و الحسن و الحسین.»(۲۸)
مناقب ابن شهر آشوب :
«…
و اولادها: الحسن و الحسین و المحسن سقط، و فی المعارف القتیبی: ان محسناً فسد من زخم قنفذ العدوی.»(۲۹)
ابن جوزی نیز در تذکره الخواص از عبارت «مات طفلاً» استفاده کرده است.
الکامل فی التاریخ :
ابن اثیر پس از اینکه به زوجات امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌رسد، می‌نویسد: اولین آنها فاطمه دختر رسول خداست و تا پیش از فوت ایشان، حضرت علی (علیه السلام) ازدواج ننموددند و سپس می‌نگارد:
«
و کان لها من الولد الحسن و الحسین و قد ذکر انه کان لها ابن آخر یقال له محسن و انه توفی صغیراً».(۳۰)
فرائد السمطین :
«
عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس، قال: ان رسول الله کان جالساً ذات یومٍ … فقال: و إنّی لمّا رأیتها ذکرتُ ما یصنع بها بعدی ، کأنی بها، و قد دخل الذّل فی بیتها و انتُهکَت حُرمتُها و غُصِبَ حقّها و مُنِعَت إرثها و کسر جنبها و أسقطت جنینها و هی تنادی: یا محمداه، فلا تجاب و تستغیث فلا تغاث، … فتکون أول من تلحقنی مِن اهل بیتی، فتقدم علی محزونه مکروبه مغمومه مقتوله؛ … یقول رسول الله: اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذل من أذلّها و خلّد فی نارک من ضرب جنبها حتی ألقت ولدها، فتقول الملائکه عند ذلک: آمین».(۳۱)
جوینی استاد ذهبی، عالم بزرگ اهل سنت می‌گوید:«روزی پیامبر نزد خانواده‌اش نشسته بود… تا آنجا که نوشته است: و هرگاه که فاطمه را می‌بینم، به یاد می‌آورم آنچه بعد از من برایش اتفاق می‌افتد، گویی که آنجا هستم؛ و همانا حقش را غصب می‌کنند و از ارث خود منع و پهلویش را می‌شکنند و جنینش را سقط می‌کند و حال آنکه ندای یا محمداه سر می‌دهد و جوابی نمی‌شنود و طلب یاری می‌کند ولی کسی یاریش نمی‌دهد…».
میزان الاعتدال :
«
و قال محمد بن احمد بن حماد الکوفی الحافظ، بعد أن أرخ موته: کان مستقیم الأمر عامه دهره، ثمّ فی آخر ایامه کان اکثر ما یقرأ علیه، المثالب، حضِرته و رجل یقرأ علیه: انّ عمر رفس(۳۲) فاطمه حتی اسقطت(۳۳) بمحسن».(۳۴)
«
وی در در طول عمرش ثابت قدم و درستکار بود و سپس در اواخر عمرش بیشترین چیزی که می‌گفت، سرزنش کردن و بیان عیب و نقص بود، به مردی که پیش او آمده بود گفت: بدون شک عمر چنان لگدی به فاطمه (علیها السلام) زد که محسن از او سقط شد
سِیر اعلام النبلاء :
«
و قال محمد بن احمد بن حماد الحافظ، کان مستقیم الأمر عامه دهره، ثمّ فی آخر ایامه کان اکثر ما یقرأ علیه المثالب، حضِرته و رجل یقرأ علیه: انّ عمر رفس فاطمه حتی اسقطت محسنا»ً.(۳۵)
الوافی بالوفیات :
«
و منها (عقاید النظام المعتزلی): میله إلی الرفض و وقوعه فی الکبار الصحابه رضی الله تعالی عنهم و قال: نص النبی صلی الله علیه و سلم علی ان الامام علی، و عینه و عرفت الصحابه ذلک و لکن کتمه عمر لأجل أبی بکر رضی الله عنهما و قال: إن عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتی القت المحسن من بطنها».(۳۶)
الاصابه :
«(۸۳۰۸)
المحسن بتشدید السین المهمله، بن علی بن ابی طالب بن عبد المطلب الهاشمی، سبط النبی (صلی الله علیه و سلم)، استدرکه ابن فتحون علی بن عبد البر و قال أراه مات صغیرا»؛ و در ادامه سخنی مانند سخن بلاذری در انساب الاشراف در مورد اسماء فرزندان امیرالمؤمنین به میان می‌آورد.(۳۷)
لسان المیزان :
«
احمد بن محمد بن السری بن أبی دارم المحدث ابوبکر الکوفی الرافضی الکذاب، مات فی اول سنه سبع و خمسین و ثلاث مائه (۳۷۵)، و قیل انه لحق ابراهیم القصار حدث عن احمد بن موسی الحمار و موسی بن هارون و عده روی عن الحاکم و قال رافضی غیر ثقه، و قال محمد بن احمد بن حماد الکوفی الحافظ، بعد أن أرخ موته، کان مستقیم الأمر عامه دهره، ثمّ فی آخر ایامه کان اکثر ما یقرأ علیه المثالب، حضرته و رجل یقرأ علیه: انّ عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن»(۳۸).
سبل الهدی و الرشاد :
در باب نهم این کتاب که در مورد مناقب بانو فاطمه (سلام الله علیها) می‌باشد و در نوع شانزدهم آن، که اختصاص به فرزندان ایشان دارد، چنین می‌آید: «و قال لیث بن سعد رحمه الله تعالی: تزوج علی فاطمه رضی الله تعالی عنهما، فولد حسناً و حسیناً و مُحَسِّناً… مات محسن سقطا».(۳۹)
و در باب دهم که در برخی از فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، در مورد دوم آمده: «و له من الولد الحسن و الحسین و محسن و زینب الکبری من فاطمه».(۴۰)
نتیجه:
با توجه به مطالبی که ذکر شد به این نتیجه رسیدیم که اولا حضرت محسن وجود داشته و آخرین فرزند از فرزندان حضرت امیرالمومنین و حضرت زهرا علیهما السلام بوده است و ثانیا ایشان به دست عمر و دار و دسته اش به شهادت رسیده است.

 

 

منبع:پرسمان


پی نوشت ها :
۱٫
طبرسی، احمد بن علی (متوفی قرن۶)، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۳۷ و۳۸.
۲٫
قرط: گوشواره.
۳٫ «
نقفت» علی بناء المجهول أی کسر.
۴٫
شیخ مفید (متوفی۴۱۳ه‍.ق)، الاختصاص، ص۱۸۵.
۵٫
شیخ صدوق (متوفی۳۸۱ه‍.ق)، أمالی، ص۹۹ـ ۱۰۱.
۶٫
جهت بیان نمونه‌هایی از کینه‌های عمر می‌توان به این موارد اشاره کرد:
۷٫
الف ـ پیامبر اسلام در جنگ بدر از مهاجران و انصار مشورتی خواست. ابوبکر برخاست و گفت: قریش تاکنون ذلت ندیده و ما هم با آمادگی جنگی خارج نشده‌ایم، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: بنشین. عمر بن خطاب برخاست و مانند ابوبکر سخن گفت، پیامبر(صلی الله علیه و آله) باز فرمودند بنشین. مقداد برخاست و اعلان کرد که ما پیرو خالص تو هستیم، ایشان فرمودند: خداوند تو را رحمت کند .(بحار الانوار، ج۱۹، ص۲۱۷، تاریخ تحقیقی اسلام، ج۲، ص۲۶۵). ب ـ در جنگ حنین نیز همه جز ده نفر فرار کردند و عمر بن خطاب هم جزو فراری‌ها بود. (بحار الانوار، ج۲۱، ص۱۵۵، تاریخ تحقیقی اسلام، ج۴، ص۲۳۳). ج ـ پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در جنگ حنین دستور دادند که اسیران را نکشید ولی عمر بن خطاب باعث کشته شدن چند اسیر شد و پیامبر از او روی گردانیدند و با وساطت عمیر بن وهب آشتی نمودند. (تاریخ تحقیقی اسلام، ج۴، ص۲۴۰).
۸٫
علامه مجلسی، محمد باقر (متوفی۱۱۱۰هق)، بحار الانوار، ج۳۰، ص۲۹۳ـ مرندی، ابوالحسن، مجمع النورین، ص۱۱۰ـ شیخ عباس قمی، ص۱۲۰، چاپ دارالحکمه قم، ۱۴۱۲ه.ق ـ عبدالزهرا، مهدی، الهجوم علی بیت فاطمه، ص۲۹۵ ـ عاملی، سید جعفر مرتضی، مأساه الزهرا، ج۱، ص۳۱۹ـ بحرانی اصفهانی، عبد الله، عوالم العلوم و المعارف، ص۴۰۹ـ اسلامی، حسین، مسند فاطمه الزهراء، ص۴۴۰ و … .
۹٫
سوره انبیاء، ۱۰۳.
۱۰٫
سوره آل عمران، ۳۰.
۱۱٫
سوره تکویر، ۸ و ۹.
۱۲٫
علامه مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج۵۳، ص۲۳.
۱۳٫
مخاض: درد زایمان.
۱۴٫
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۳۰، ص۳۴۹.
۱۵٫
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۲۵، ص۳۷۲.
۱۶٫
خصیبی (متوفی۳۳۴ه‍.ق)، الهدایه الکبری، ص۴۱۷.
۱۷٫
یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب (متوفی بعد از ۲۹۲ه.ق)، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۳؛ به علت برخی از اقوال، نام یعقوبی را در شیعیان ذکر نموده‌ایم.
۱۸٫
ابن قتیبه، ابو محمد عبد الله بن مسلم (متوفی۲۷۶ه‍.ق)، ص۲۱۱.
۱۹٫
درج الشیء: هلک،: از بین رفت.
۲۰٫
البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر (متوفی۲۷۹ه.ق)، ج۱، ص۴۰۲.
۲۱٫
طبری، محمد بن جریر (متوفی۳۱۰ه.ق)، تاریخ طبری، ج۵، ص۱۵۳.
۲۲٫
تاریخ الأمم و الملوک معروف به تاریخ طبری،
۲۳٫
مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین بن علی (متوفی۳۴۶)، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اصغر داغر، ج۳، ص۶۳.
۲۴٫
مسعودی، اثبات الوصیه، ص۱۵۳، تحت عنوان حکایه السقیفه. برخی از مؤلفین احتمال شیعه بودن مسعودی را ذکر نموده‌اند.
۲۵٫
سبکی، نقی الدین، الطبقات الشافعیه، ج۳، ص۴۵۶ـ۴۵۷، شماره ۲۲۵.
۲۶٫
مقاتل بن عطیه (متوفی۵۰۵ ه‍.ق)، الامامه و الخلافه، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱.
۲۷٫
سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفی۹۱۱ه‍.ق)، الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والأصول والنحو والإعراب وسائر الفنون،ج۲، ص۳۰.
۲۸٫
مقدسی، مطهر بن طاهر،(متوفی۵۰۷ ه‍.ق)، ج۵، ص۲۰؛ این بیان هیچ چیز را هم که ثابت نکند، لااقل پاسخیست برای کسانی که می‌گویند چنین مطلبی در تاریخ اصلاً نبوده و شیعه آن را اخیراً روایت کرده است.
۲۹٫
همان، ص۷۵۸.
۳۰٫
شهرستانی، ابی الفتح محمد بن عبد الکریم (متوفی ۵۴۸)، الملل و النحل، ج۱، ص۶۹ـ ۷۰.
۳۱٫
البته برخی عقاید نظام را به عنوان سخن شهرستانی نقل نموده بودند که این صحیح نمی باشد.
۳۲٫
ابن شهر آشوب (متوفی۵۵۸ه.ق)، مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۱۳۳.
۳۳٫
ابن اثیر (متوفی۶۳۰ه.ق)، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۹۷.
۳۴٫
جوینی خراسانی، ابراهیم بن الموید بن عبد الله ابن علی بن محمّد (متوفی۷۳۰ه‍.ق)، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و الائمه من ذریتهم، ج۲، ص۳۵.
۳۵٫
الرفس: الضرب بالرجل، (جوهری، الصحاح، ج۳، ص۹۳۶)، ـ رفس، یرفس: رکض برجله فی الصدر (زبیدی، تاج العروس، ج۸، ص۳۰۹) ـ در کتب لسان العرب (ج۶، ص۱۰۰) و مجمع البحرین (ج۴، ص۷۶) و العین (ج۴، ص۲۴۶) نیز تعبیراتی همچون ضربه‌ی شدید با پا در سینه، استفاده شده و مرفس یعنی چیزی که گوشت با آن کوبیده می‌شود، از این جا می‌شود گفت که تعبیر به «رفس» چقدر می‌تواند دلخراش باشد.
۳۶٫
سقط بالحرکات الثلاث: الولد الذی یسقط من بطن امه قبل تمام الحمل (مجمع البحرین، ج۴، ص۲۴۵) ؛ (لسان العرب، ج۷، ص۶۱۷) ؛ (العین، ج۵، ص۷۱و ۷۲) ؛ (صحاح، ج۳، ص۱۱۳۳)؛ از این تعابیر هم به راحتی می‌توان معنی مسلم سقط را فهمید و اینکه واژه‌ی مقابلی نبوده که بدان تفسیر شود و همه در توضیح آن از خود «سقط» استفاده کرده‌اند.
۳۷٫
ذهبی، شمس الدین او عبد الله محمد بن احمد بن عثمان بن قایْماز، متوفی۷۴۸ه.ق، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۱، ص۱۳۹.
۳۸٫
ذهبی، شمس الدین محمد (متوفی۷۴۸ه.ق)، سیر اعلام النبلاء، ج۱۵، ص۵۷۸.
۳۹٫
صفدی (متوفی۷۴۶ه.ق)، الوافی بالوفیات،تحقیق احمد الارناؤوط و زکی مصطفی، ج۶، ص۱۵.
۴۰٫
عسقلانی الشافعی،احمد بن علی ابن حجر ابوالفضل (متوفی ۸۲۵ه.ق)، الاصابه، ج۶، ص۱۹۱، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۵ه.ق.