در تمام کارهای اختیاری، مانند خوردن، آشامیدن، رفتن، دیدن، کشتن، خواندن و… وقتی گفته می شود همه به خواست و مشیّت خداست و تا خدا نخواهد برگ از درخت نمی افتد و انسان نمی تواند قدم از قدم بردارد، به این معناست که آثار موجود در اسباب را خدا آفریده است؛ یعنی برندگی و تیزی که در چاقو و آهن هست، به اذن الهی است.

بنابرین اگر خواست و مشیت خداوند متعال نباشد، هرگز چاقو نمی برد. پس وقتی چاقو می برد، به اذن و خواست الهی می برد؛ وقتی ظالمی بخواهد فکری را به مرحله اجرا برساند، تا در آن لحظه مشیّت و خواست خداوند متعال نباشد، آن ظالم هیچ اقدامی نمی تواند بکند. پس اقدام ظالم به این معنا به مشیت و خواست خدا صورت می گیرد.

خداوند در قرآن خود را مالک حکومت ها می داند و بیان می کند که این حکومت را به هر کسی که بخواهد می دهد. چنانچه عزت را نیز از هر که بخواهد می گیرد و به هر که بخواهد می دهد[۱]. بگو: بارالها! مالک حکومت ها تویی، به هر کس بخواهی حکومت می بخشی، و از هر کس بخواهی، حکومت را می گیری، هر کس را بخواهی عزت می دهی، و هر که را بخواهی خوار می کنی، تمام خوبی ها به دست توست.».

معنای این آیه این نیست که خداوند حکومت ایران را واژگون می کند و مسلمانان را دعوت می کند که بروند و در ایران اسلام را حاکم کنند؛ بلکه به این معناست که خداوند متعال جلوی اثر اعمال شما را در نیلی به پیروزی بر حکومت ایران و روم را نمی گیرد؛ البته هر جا مشیّت خدا هست، خیر است؛ به همین جهت فرمود: «بیَدکَ الخَیر» خیر به دست خداست؛ زیرا هر سببی که اثری دارد، اثرش اگر در راه صحیح و با نیّت درست استفاده شود خیر است؛ برای مثال تیزی چاقو خیر است، و این ظالم است که با آن شرّ می آفریند و…، شهادت امامان(علیهم‌السلام مانند هر اتفاق دیگری در عالم به خواست و مشیّت الهی بوده است، ولی شرارت قاتلان آنان به جای خود محفوظ است و مشیّت الهی به معنایی که گفتیم با استحقاق آنان نسبت به لعن و نفرین منافات ندارد، چنان که در اقدام هر ظالمی مشیّت الهی به معنای یاد شده وجود دارد، ولی شما هرگز آن را دلیل بی گناهی ظالم نمی شمرید[۲].

.[۱]  «قل اللَّهمَّ مــلکَ الملک تؤتی الملکَ مَن تَشاء وتَنزع الملکَ ممَّن تَشاء وتعزّ مَن تَشاء وتذلّ مَن تَشاء بیَدکَ الخَیر» آل عمران، ۲۶

[۲] تفسیر نمونه، آیه الله ناصر مکارم شیرازی و همکاران، ج ۲، ص ۴۹۳، نشر دارالکتب الاسلامیّه / المیزان فی تفسیر القرآن، علامه سید محمد حسین طباطبایی، ج ۲، ص ۳۳۳ و ج ۷، ص ۳۱۲ـ۳۱۳، نشر مؤسسه النشر الاسلامی