- ثقلین - http://thaqalain.ir -
اگرچه لعل تو، آب و تن تو، تاب ندارد
دلت هوای دگر، غیر روی باب ندارد
تو آن نهای که جواب عموی خویش نگویی
لَبت ز بیرمَقی، نیروی جواب ندارد
نمیرسید اگر بر رکاب، پای تو، جا داشت
که چشمِ قابلِ پای تو را رکاب ندارد
دو نرگس تو به خوابند و مادر تو نداند
که بخت او، سرِ برخاستن ز خواب ندارد
اگر شده تن تو، پایمال اسب، چه باکت؟
که غم ز بوتهی آتش، طلای ناب ندارد
ولی بگوی به گلچین، تلاش بیهُده داری
گلی که آب نخورده، دگر گلاب ندارد
ذبیح، پا به زمین سود و یافت چشمهی زمزم
تو پا مَسای، عمو دسترس به آب ندارد
شاعر: علی انسانی
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%a7%da%af%d8%b1%da%86%d9%87-%d9%84%d8%b9%d9%84-%d8%aa%d9%88%d8%8c-%d8%a2%d8%a8-%d9%88-%d8%aa%d9%86-%d8%aa%d9%88%d8%8c-%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%af/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.