معنای امّی

امّى منسوب به امّ باشد[۱۰] یا به امّت، و امّت به معناى اکثریت مردم باشد[۱۱] یا خلقت[۱۲] به کسى گفته مى شود که خواندن و نوشتن را نیاموخته باشد. علامه طباطبایى(رحمه الله) با منسوب دانستن امّى به امّ مى نویسد: مهر و عطوفت مادر مانع مى شود از این که فرزند خود را نزد معلم بفرستد، بنابراین، فرزند به تربیت مادرى بسنده مى کند.[۱۳]
برخى مفسران[۱۴] براساس بیشتر[۱۵] روایات مربوط به تفسیر امّى[۱۶] آن را به معناى اهل امّ القرى گرفته اند؛ یعنى کسى که در سرزمین مکه تولد یافته و منسوب به امّ القرى است. در روایات یاد شده براى تأیید این نظر به آیه ۹۲ انعام/۶ استدلال شده که از مکه به امّ القرى تعبیر کرده است: 
«… و لِتُنذِرَ اُمَّ القُرى و مَن حَولَها …» 
در نظرى دیگر امّى، منسوب به امّ الکتاب یعنى لوح محفوظ دانسته شده است و به این اعتبار به پیامبر(صلى الله علیه وآله) امّى و به امّت ایشان امیّین گویند.[۱۷]

 

امیین

آیاتى که واژه امّى در آنها به صورت جمع و صفت براى دیگران آمده است درباره سه گروه ذیل است:
۱ – کسانى که خواندن و نوشتن را نمى دانستند و از کتاب آسمانى خود جز بر یک سلسله اوهام و خیالات اطلاعى نداشتند (عوام یهود): 
«و مِنهُم اُمِّیُّونَ لایَعلَمونَ الکِتـبَ اِلاّاَمانِىَّ واِن هُم اِلاّ یَظُنّون»  (بقره/۲، ۷۸)
۲ -کسانى که پیرو هیچ کتاب آسمانى نبودند (مشرکان عرب)[۱۸]
«… وقُل لِلَّذینَ اوتوا الکِتـبَ والاُمِّیِّینَ ءَاَسلَمتُم …»(آل عمران/۳، ۲۰) به اعتقاد برخى از مفسران صفت امّى از دو جهت براى مشرکان عرب ذکر شده است:
الف. از باب تشبیه به کسى که خواندن و نوشتن را نمى داند، زیرا آنان کتاب الهى (قرآن) را نخواندند.
ب. عامّه مشرکان عرب اهل خواندن و نوشتن نبودند، اگرچه در بین آنان افراد اندکى نوشتن مى دانستند.[۱۹]
۳ – کسانى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از میان آنان مبعوث شده است (مردم عرب): 
«هُوَ الَّذى بَعَثَ فِى الاُمّیّینَ رَسولاً مِنهُم …» (جمعه/۶۲ ، ۲)، زیرا قبل از قرآن داراى کتاب آسمانى نبودند، برخلاف یهود و نصارا که آنان را «اهل کتاب» مى گویند.[۲۰] در آیه اى نیز اهل کتاب مردم عرب را با همین صفت نام برده اند[۲۱]«ذلِکَ بِاَنَّهُم قالوا لَیسَ عَلَینا فى الاُمِّیِّینَ سَبیلٌ …» (آل عمران/۳، ۷۵) براساس برخى نقلها، مقصود آنان از امیین که در آیه آمده، مسلمانان هستند.[۲۲]

 

تفاوت امّی پیامبر(ص)با دیگران

امّى بودن، وصف مشترک پیامبر(صلى الله علیه وآله) و دیگران است. مسلماً امّى در همه موارد یکسان نیست، زیرا در مورد قوم یهود از باب سرزنش و مذمّت آمده است (بقره/۲، ۷۸) و در مورد مردم عرب نقص و براى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)کمال محسوب مى شود و مدح و ستایش ایشان و دلیل رسالت و اعجاز آن حضرت است؛ مانند صفت تکبّر که براى خداى سبحان صفت مدح و براى غیر او مذمت و قبح است.[۲۳] کمال بودن این وصف براى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) ازاین روست که اهمیت و ارزش خواندن ونوشتن به عنوان یک هنر براى بهرهورى از آرا و اندیشه هاى دیگران است که در آثارشان برجاى مانده است و پیامبر(صلى الله علیه وآله)عاقل ترین مردم و شریف ترین موجودات است و نیازى به معلومات بشرى ندارد تا خواندن و نوشتن را فرا گیرد، زیرا خداوند علوم اولین و آخرین را یکجا به او آموخته است.
بر این اساس برخى از مفسران گفته اند: امّى در صفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) از نشانه هاى نبوت و دلیل رسالت آن حضرت است و با وجود این صفت داراى علم اولین و آخرین بود، از غیب آسمان و زمین خبر مى داد و مردم را به راه حق و صراط مستقیم دعوت مى کرد.[۲۴]
آوردن صفت امّى براى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، و امّیّین براى مردم عرب براى توجه دادن مردم به قدرت بى کران الهى است که از میان مردمى جاهل و بى سواد، مردى درس ناخوانده و مکتب نرفته را برانگیخت تا آیات خدا را بر آنان بخواند، از عقاید باطل پاکشان سازد و کتاب و علم و حکمت به آنها بیاموزد[۲۵]، بنابراین با توجّه به اینکه قرآن مشتمل بر علوم فراوان است آوردن آن توسط کسى که نوشتن و خواندن را فرا نگرفته است از معجزات الهى به حساب مى آید.[۲۶]
قرآن کریم به چند صورت این صفت را به پیامبر(صلى الله علیه وآله)نسبت داده است؛ گاهى به صفت امّى براى وى تصریح کرده است: 
«اَلَّذینَ یَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ …» (اعراف/۷،۱۵۷)، «فَـامِنُوا بِاللّهِ و رَسُولِهِ النَّبىِّ الاُمّىِّ …»(اعراف/۷،۱۵۸) و گاهى گفته است: پیامبر(صلى الله علیه وآله)پیش از رسالت نمى خوانده و نمى نوشته است، مبادا کسانى که در صدد تکذیب و ابطال سخنان وى هستند شک و تردید کنند:«و ما کُنتَ تَتلوا مِن قَبلِهِ مِن کِتـب ولا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ اِذًا لاَرتابَ المُبطِـلون » (عنکبوت/۲۹،۴۸ و نیز شورى/۴۲، ۵۲)[۲۷]
به عقیده سید مرتضى ظاهر آیه اخیر بر امّى بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) قبل از نبوتش دلالت دارد، زیرا اگر قبل از مبعوث شدن به رسالت خواندن و نوشتن مى دانست مخالفان راهى براى ایجاد شک و تردید در رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى یافتند و درباره نبوت آن حضرت شبهه ایجاد مى کردند، بدین صورت که مى گفتند: او قرآن را از کتابهاى پیشین جمع کرده است؛ اما هنگامى که به زندگى پیامبر مى نگرند مى بینند که آن حضرت ازکودکى تا هنگام بعثت اهل خواندن و نوشتن نبوده است و آنچه را که آورده مردم از آوردن آن عاجزند، بنابراین، جایى براى شک و تهمت نمى ماند. وى این اعتقاد را که پیامبر قبل از نبوت خواندن و نوشتن را نمى دانسته، ولى پس از نبوت آن را از جبرئیل آموخته به امامیه نسبت داده است.[۲۸]
در پاسخ این پرسش که چگونه فرستادن پیامبرى امّى از سوى خداوند منت بر مؤمنان محسوب مى شود: 
«لَقَد مَنَّ اللّهُ عَلَى المُؤمِنینَ اِذ بَعَثَ فیهِم رَسولاً مِن اَنفُسِهِم یَتلوا عَلَیهِم ءایـتِهِ …»  (آل عمران/۳،۱۶۴)، مى توان مهم ترین دلیل آن را جلوگیرى از این اتهام مخالفان دانست[۲۹] که آن حضرت تعلیماتش را از کتابهاى گذشتگان گرفته است:
برخى مفسران مدعى شده اند که به دلالت بعضى از آیات قرآن پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرآن را از روى نوشته براى مردم مى خوانده است؛ مانند: 
«رَسولٌ مِنَ اللّهِ یَتلوا صُحُفـًا مُطَهَّرَه» (بیّنه/۹۸،۲ و نیز جمعه/۶۲ ،۲؛ آل عمران/۳، ۱۶۴)
آنان براى اثبات ادعاى خویش از کلمه 
«یَتلوا» که به معناى خواندن است استفاده کردند.
پاسخ ادعاى مذکور آن است که تلاوت خواندن است، از حفظ باشد یا از روى نوشته.[۳۰] برخى در این زمینه گفته اند: به هیچ مدرکى برنخورده ایم که تلاوت به معناى خواندن از رو باشد. آنچه مجموعاً از سخنان واژه پژوهان و از موارد استعمال واژگان «قرائت» و «تلاوت» برمى آید این است که هر سخن گفتن قرائت یا تلاوت نیست. قرائت و تلاوت در موردى است که سخنى که خوانده مى شود مربوط به یک متن باشد؛ خواه آن متن ازرو خوانده شود یا از حفظ.[۳۱] افزون بر آن بیشتر مردم عرب در زمان آن حضرت بى سواد بوده و غالباً تفهیم و تفهم در میان آنان شفاهى بوده و به همین جهت فصاحت و بلاغت در میان آنان جایگاه ویژه اى داشته است.

 

منابع

بحارالانوار؛ البرهان فى تفسیر القرآن؛ بصائر ذوى التمییز فى لطائف الکتاب العزیز؛ بیان السعاده فى مقامات العباده؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم؛ تفسیر التحریر و التنویر؛ تفسیر الصافى؛ تفسیر القرآن الکریم، صدرالمتألهین؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر نمونه؛ تفسیر نورالثقلین؛ تفسیر نوین؛ جامع البیان عن تأویل آى القرآن؛ حق الیقین؛ رسائل الشریف المرتضى؛ روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛ فتوح البلدان؛ فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانى؛ کشف الاسرار و عده الابرار؛ الکشاف؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ مجموعه آثار، استاد مطهرى؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المیزان فى تفسیر القرآن؛ النکت والعیون، ماوردى.
محمد هادى ذبیح زاده و بخش فلسفه و کلام

 ۱ – مفردات، ص ۸۷ ؛ لسان العرب، ج ۱، ص ۲۲۰؛ لغت نامه، ج ۲، ص ۲۹۰۱، «امّى».
۲ –  لسان العرب، ج ۱، ص ۲۲۰؛ فرهنگ اصطلاحات عرفانى، ص ۱۳۵؛ التحقیق، ج ۱ ـ ۲، ص ۱۳۴٫
۳ –  بصائر ذوى التمییز، ج ۲، ص ۱۵۹٫
۴ – لسان العرب، ج۱،ص۲۲۰؛ لغت نامه، ج۱، ص۲۹۰۲٫
۵ – فرهنگ اصطلاحات عرفانى، ص۱۳۵؛ لغت نامه، ج ۲، ص ۲۹۰۲٫
۶ –  فتوح البلدان، ص ۴۵۹٫
۷ –  مجموعه آثار، ج ۳، ص ۲۰۵ ـ ۲۰۶، «پیامبر امّى»
۸ –  همان، ج ۳، ص ۲۱۹٫
۹ –همان، ص ۲۲۵ ـ ۲۲۸٫
۱۰ – بیان السعاده، ج۱، ص۱۰۶؛ الصافى، ج۱، ص ۱۴۶؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۱۵٫
۱۱ -الکشاف، ج ۴، ص ۵۲۹ ؛ روح المعانى، مج۴، ج۶ ، ص ۱۱۶؛ التحریر و التنویر، ج ۱، ص ۵۷۳ .
۱۲ –  لغت نامه، ج ۲، ص ۲۹۰۱٫
۱۳ – المیزان، ج ۱، ص ۲۱۵٫
۱۴ –  البرهان، ج۵ ، ص۳۷۴؛ نورالثقلین، ج ۵ ، ص ۳۲۲٫
۱۵ –  حق الیقین، ج ۱، ص ۱۳۶٫
۱۶ –  بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۱۳۳٫
۱۷ –  تفسیر صدرالمألهین، ج ۷، ص ۱۵۱٫
۱۸ – الکشاف، ج۱، ص۳۷۵؛ مجمع البیان، ج۱، ص ۲۹۰؛ التفسیرالکبیر، ج ۳، ص ۱۳۹؛ ج ۷، ص ۲۱۳٫
۱۹ –  التفسیر الکبیر، ج ۷، ص ۲۱۳٫
۲۰ – کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۹۵٫
۲۱ –  جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۴۳۲ ـ ۴۳۳٫
۲۲ –  جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۴۳۲ ـ ۴۳۳٫
۲۳ –  التفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص ۳۸۰٫
۲۴ – کشف الاسرار، ج ۳، ص ۷۶۴ ـ ۷۶۵٫
۲۵ –  تفسیر نوین، ص ۷٫
۲۶ – لتفسیر الکبیر، ج ۱۵، ص ۳۸۰٫
۲۷ –  مجموعه آثار، ج ۳، ص ۲۲۸، «پیامبر امّى».
۲۸ – رسائل الشریف المرتضى، ص۱۰۷ـ ۱۰۸؛ مجمع البیان، ج۷، ص ۴۵۰٫
۳۰ –  تفسیر ماوردى، ج ۶ ، ص ۶ .۳۰ – نمونه، ج۶ ، ص۴۰۲؛ پیامبر امى، ص ۴۹ ـ ۵۹ .
۳۱ – نمونه، ج۶ ، ص۴۰۲؛ پیامبر امى، ص ۴۹ ـ ۵۹ .