- ثقلین - http://thaqalain.ir -

اورکت‌های دوکوهه
صفحاتی از زندگی شهید ابراهیم همت

در قلاجه بودیم، سال شصت و دو، و هوا خیلی سرد بود. رفتیم تمام اورکت‌هایی را که توی دوکوهه داشتیم، برداشتیم آوردیم دادیم به بچّه‌ها.

حاج همّت آمد. داشت مثل بید می‌لرزید.

گفتم: «اورکت داریم‌آ. بدهم تنت کنی؟»

گفت: «هر وقت دیدم همه تن‌شان هست من هم تنم می‌کنم.»

تا آن‌جا بود ندیدم اورکت تنش کند.

می‌لرزید و می‌خندید.

منبع: کتاب به مجنون گفتم زنده بمان ۳؛ شهید ابراهیم همت – انتشارات روایت فتح

به نقل از: محمّد عبادیان


Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir

URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%a7%d9%88%d8%b1%da%a9%d8%aa%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d9%88%da%a9%d9%88%d9%87%d9%87/

تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.