- ثقلین - http://thaqalain.ir -
یک شب با هم صحبت میکردیم، که بیمقدمه، بحث را عوض کرد و گفت: «اما میشد شهید بشم، آن هم مثل امام حسین (علیه السّلام) و سر نداشته باشم!»… این بار هم، طبق معمول، از حرفهایش ناراحت شدم و زدم زیر گریه!… بعد از گفتن حرفهایش، که معمولاً شوخی شوخی حرف دلش را میزد، گفت: «ای بابا! شوخی کردم… ناراحت شدی؟!» … خلاصه، این بار هم، طبق معمول، شوخیاش جدی از آب درآمد و وقتی چشمانم به بدن بدون سرش افتاد، یاد آن شب و حرفهایش برایم زنده شد که میگفت: «ای بابا!… شوخی کردم!»… ولی این بار – طبق معمول – گریه نکردم؛ چرا که خوشحال بودم که بالاخره به آنچه میخواست، رسید و همچو مقتدایش حسین (علیه السّلام)، بی سر پر کشید!
رسم خوبان ۲۲ – شوق شهادت، ص ۸۴٫/ بیقرار، ص ۴۷٫
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%a7%d9%85%d8%a7-%d9%85%db%8c%e2%80%8c%d8%b4%d8%af-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d8%a8%d8%b4%d9%85%d8%9b-%d8%b3%d8%b1-%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa%d9%87-%d8%a8%d8%a7%d8%b4%d9%85/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.