در این متن می خوانید:
      1. ۱ – نص :
      2. ۲ – علم غیب :
      3. ۳ – اعجاز :

درآمد :
در کتاب های کلامی، عمدتاً دو معیار نص و اعجاز برای تشخیص مصداق امام معرفی شده است. (۱) عنوان کتاب شیخ حر عاملی به نام اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات گویای این امر است. این در حالی است که با رجوع به گسترۀ غنی و وسیع حدیث شیعه می بینیم که راه های تشخیص امام از دو راه متکلمان فراتر می رود. علامه مجلسی از سه معیار نص، اعجاز و اماره به عنوان سه راه تشخیص مصداق امام بحث می کند.(۲) افزون بر اینکه راه سوم که اماره است خود تنوعی از قرائن و نشانه ها را شامل می شود. این مقاله در صدد است با مطالعه عمدۀ آثار حدیثی شیعه به تفصیل این سه راه بپردازد و در هر مورد نمونه هایی را از روایات نقل کند. محور اعجاز شامل اخبار امام از علم غیب نیز هست. از این رو روی هم رفته می توان از راه های چهارگانه برای اثبات مصادیق ائمه در احادیث یاد کرد. در مقاله به مناسبت، سایر فرق شیعه همچون زیدیه و اسماعیلیه با استناد به روایات مورد نقد قرار گرفته اند.

 

۱ – نص :


در بخش نص، از نصوص کلی که صرفاً فایده شان منع دسته ای از اغیار می باشد آغاز می کنیم و سپس به نصوص جزئی در دو صورت خفی و جلی و توقیفی و غیر توقیفی خواهیم پرداخت.
۱ـ۱ـ نصوص بیانگر امامت «اهل بیت» :
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم در جایگاه های متعدد و متنوعی سعی دارد نشان دهد که کسانی بعد از وی امام می باشند که عنوان «اهل بیت»،(۳) «ذریه»،(۴) «اولاد»،(۵) «اهل»،(۶) «ذی القربی»(۷) و یا «ثقل»(۸) را دارند. دسته ای دیگر از روایات وجود دارند که تعیین کننده مصداق «اهل بیت»، «عترت»، «ثقل» و «ذریه» هستند. این احادیث افرادی را بر شمرده اند و به آنها عناوین «اهل بیت»، «عترت» یا «ثقل» داده اند: «فرزندان فاطمه علیها سلام، عترت من هستند»(۹)، «پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم، علی علیه السلام، فاطمه علیها سلام، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام را در خانه اش جمع کرد و عبایی را به دوش همه آنها انداخت و فرمود: خداوندا اینان اهل بیت من هستند».(۱۰)
امامان علیه السلام نیز به این روش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم تأسی جسته و در موارد متعددی تصریح کرده اند که ما «اهل بیت»، «عترت»، «آل محمد»، «ذریه» و «اصحاب عبا» هستیم:
امام حسین علیه السلام به منبری که معاویه برایش آماده کرده رفت و فرمود: «ما عترت رسول خدا، اقرب به او، اهل بیت او و ثقل اوئیم».(۱۱)
امام علی علیه السلام زمانی که امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام مشغول بازی نزد رسول اکرم بودند، فرمود: «سپاس خداوندی را که اهل بیت را به ما عطا کرد».(۱۲)
از این روایات می توان، هر چند به شکل کلی، راهی به مصادیق ائمه یافت.
۲ـ۱ـ نصوص بیانگر امامت «نسل فاطمه علیها سلام» :
سلسله احادیثی وجود دارند که امامت را محدود به «فرزندان فاطمه علیها سلام» می کنند. رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم فرمود: «فاطمه علیها سلام سرور قلب من است… و ائمه علیهم السلام که از فرزندان او می باشند امناء پروردگار من هستند»(۱۳) یا «فرزندان فاطمه علیها سلام عترت من هستند»(۱۴).
ائمه علیهم السلام نیز امامت فرزندان حضرت فاطمه علیها سلام را به عنوان قرینه ای کلی که مانع بسیاری از اغیار است، مورد تأکید قرار داده اند. امام صادق علیه السلام می فرماید:
«در روز قیامت از فاطمه علیها سلام دعوت می شود و پس از آن منادی ندا می دهد: بزرگ باد نام ائمه از ذریۀ تو»(۱۵).
جابربن عبدالله انصاری نقل می کند که روزی نزد حضرت فاطمه علیها سلام رفته و لوحی محفوظ در دست وی دیده است که در آن نام تمامی اوصیاء رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم که همگی از فرزندان وی بوده اند وجود داشته است، وی سال ها بعد مفاد این لوح را با لوح امام صادق علیه السلام مقابله می کند.(۱۶)
۳ـ۱ـ نصوص بیانگر امامت «نسل علی علیه السلام» :
آنچه مصادیق امام را برای ما خاص تر می سازد، روایاتی است که امامت را منحصر در نسل امام علی علیه السلام می داند. پیامبر اکرم پس از آنکه امر وصایت را از آدم تا خاتم ذکر می کند به علی علیه السلام می فرماید:
«و من نیز به تو وصیت می کنم و تو نیز به وصی خود وصیت کن، وصی تو نیز به اوصیای بعدی که همه از فرزندان تو هستند وصیت کنند تا این که امر به خیر اهل الأرض برسد».(۱۷)
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم در موارد متعددی امام علی علیه السلام و اولادش را «سید اهل زمین»۱۸، «سرور دنیا»۱۹ و «بهترین خلق خدا»(۲۰) می خواند. وی در قسمتی از گزارش خویش از سفر به معراج، از ندای الهی خبر می دهد که به او مژده خلافت امام علی علیه السلام و فرزندان او را داده است.(۲۱)
در روایاتی دیگر کسی را که دوستدار حیات و مماتی هم چون حیات و ممات پیامبر(۲۲)، نشستن در سفینه نجات(۲۳) و روح و راحت و بشر و بشارت۲۴ باشد، به پذیرش امامت علی علیه السلام و اولاد او که خلفا و اوصیای وی هستند، امر می کند.
روایات ائمه اطهار علیه السلام نیز امامت را به نسل امام علی علیه السلام محدود می نماید:
امام باقر علیه السلام می فرماید: «خداوند به حضرت محمدصلی الله علیه وآله و سلم وحی کرد که امر امامت را در حضرت علی علیه السلام و نسل او واجب گردانیده است».(۲۵)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیۀ { إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا …} (۲۶)، امام علی علیه السلام و اولاد او را تا روز قیامت، ائمه می خواند.(۲۷)
۴ـ۱ـ نصوص بیانگر امامت «نسل حسین علیه السلام» :
روایات زیادی که دلالت دارند ائمه از «عقبه»، «ولد» و «نسل» حسین علیه السلام هستند، بهترین ناقض برای ادعای «کیسانیه» و «حسنیه» می باشند.(۲۸)
پیامبر اکرم رو به امام حسین علیه السلام می کند و به او می فرماید: «تو پدر ائمه ای، پدر حجت های خداوند هستی، نُه حجت از صلب تو به وجود می آیند که نهمین ایشان قائم ایشان است».(۲۹)
به طور کلی تعبیر « تسعه من ولد الحسین» تعبیری بسیار فراگیر در روایات و ادعیه شیعی قلمداد می شود.(۳۰)
با سیری در روایات ائمه علیهم السلام نیز به نمونه های فراوانی از تأکید بر جریان و تداوم امامت در نسل امام حسین علیه السلام بر می خوریم:
امام رضا علیه السلام فرمود: «پس از رسول خداصلی الله علیه وآله و سلم، علی علیه السلام، سپس حسن علیه السلام، سپس حسین علیه السلام و سپس از فرزندان حسین علیه السلام وصی و جانشین اویند».(۳۱)
امام صادق علیه السلام فرمود:
«هنگام تولد امام حسین علیه السلام جبرئیل نزد پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم، علی علیه السلام و فاطمه علیها سلام هر یک به طور جداگانه ـ رفت و مژده تولد فرزندی را به ایشان داد که امامت و وصایت در او و نسل او است».(۳۲)
۵ـ۱ـ نصوص بیانگر «عدد ائمه علیهم السلام» :
با نگاهی به تاریخ فرق شیعی، درمی یابیم که وجه مشترک اکثر آنان این بوده است که به روایاتی که بیان کننده «عدد ائمه» است، توجه نکرده اند. به رغم آن که پیامبر اکرم و تمامی ائمه( علیهم السلام) تأکید بسیاری بر «اثنی عشر» دارند، این فرقه ها یا اثنی عشر را ناقص کرده و در عددی کمتری از آن توافق کرده اند و یا حریم اثنی عشر را رعایت نکرده و از آن فراتر رفته اند. کیسانیه، مخیریه، حسنیه، فطحیه، ناووسیه، واقفیه، اسماعیلیه، باقریه، احمدیه، حماریه و شُمُطیه، از دسته اول و برخی از فرقۀ کیسانیه، اسماعیلیه، و زیدیه از دسته دومند.(۳۳)
پیامبر اکرم در غالب روایاتی که از شماره امامان سخن گفته است، نام امام اول و امام آخر را هم برده است: «امامان پس از من دوازده تن هستند که اولین آنها علی علیه السلام و آخرین آنها قائم علیه السلام است»(۳۴).
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم در روایات دیگری برای آن که در ذهن و قلب مردم عدد دوازده جای بگیرد و به نسل های بعدی منتقل شود و مانع از انحراف آن ها گردد، از مثال هایی قریب به ذهن سود می جوید و می فرماید: عدد اوصیاء و نقبای من «به عدد بروج و شهور سنه»(۳۵)، «به عدد حواری عیسی»(۳۶)، «به عدد اسباط موسی»(۳۷) و «به عدد نقباء بنی اسرائیل»(۳۸) است.
کلمۀ «اثنی عشر» در روایات ائمه علیهم السلام نیز جایگاهی گسترده و آشکار دارد. تأکید پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم و ائمه علیهم السلام بر عدد اثنی عشر نشانگر آن است که شخصی را در ادعای امامت می شود تأیید کرد که تحلیل درستی از عدد امامان قبل، شمارۀ خود و عدد امامان باقیمانده ارائه دهد که در نهایت این شماره به نتیجۀ دوازده ـ که مسلم است ـ برسد. از این رو نمونه های بسیاری وجود دارد که ائمه علیهم السلام امامان قبل از خود را یک به یک با شماره ذکر نموده و عدد باقیماندۀ خود را اغلب به همراه اسامی دقیق آنها تصریح کرده اند. (۳۹)
۱ـ ۶ نصوص حاوی اشاره یا قرینه بر ائمه (نصوص خفی) :
اگر پیامبر یا امام در معرفی شخص امام صریح عمل نکرده باشند به گونه ای که اسم او را به زبان نیاورده باشند، بلکه اشاره یا قرینه ای را ذکر کرده باشند که به طور غیر مستقیم بر شخص امام صدق کند، ما آن را نص خفی می نامیم. نص خفی شامل دو گونه نص توقیفی و غیر توقیفی است. در نص توقیفی، امام قبل، اشاره و قرینه ای بر امام بعد از خود به دست می دهد ولی در نص غیر توقیفی ترتیب دلالت بلافصل نیست.
۱ـ ۶ـ۱ نصوص خفی غیر توقیفی :
نصوص خفی پیامبر اکرم بر امامت ائمه، متعلق به چهار مورد است. نمونه هایی را از هر مورد می آوریم:
۱ـ امامت ائمۀ اثنی عشر علیهم السلام: «ای علی! اوتاد و جبال زمین به من، تو و فرزندان دوازده گانه ام قائم است. زمانی که همۀ ما از زمین رخت بر بندیم، زمین با اهلش نابود خواهد شد».(۴۰)
قابل ذکر است که این ویژگی ها اوصاف امامت است و رسول اکرم در این جا ویژگی های امام را به علی علیه السلام و فرزندانش نسبت می دهد.
۲ـ امامت امام علی علیه السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام: «هر کس حسن و حسین را دوست داشته باشد، من او را دوست دارم، هرکه من او را دوست داشته باشم، خدا او را دوست دارد و هر که خدا او را دوست بدارد، او را وارد بهشت می کند، هر که از حسن و حسین بیزار باشد، من از او بیزارم، و هر که من از او بیزار باشم، خدا از او بیزار است و او را وارد جهنم می کند»(۴۱).
پیداست که این حب و بغض بسیار ویژه است و در حقّ کسان دیگری گفته نشده است، از این رو نشان دهندۀ امر امامت است.
۳ـ امامت امام باقر علیه السلام: جابربن عبدالله انصاری می گوید: «رسول خدا به من گفت: تو تا زمان یکی از فرزندان من از نسل حسین علیه السلام زنده خواهی ماند که به او محمد باقر علیه السلام می گویند، سلام مرا به وی برسان»(۴۲).
این روایت به ضمیمۀ روایتی دیگر از جابر که پس از حصول اطمینان از وصایت امام باقر علیه السلام، سلام رسول خدا را به او می رساند،۴۳ نشان می دهد که مراد پیامبر از آن رساندن سلام، بیان امامت امام باقر علیه السلام بوده است.
۴ـ امامت امام مهدی علیه السلام: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم با اشاراتی از امام مهدی علیه السلام یاد می کند و همواره همان اشارات در لسان تمامی ائمه تکرار می شود تا اینکه آنها به شکل مجموعه ای از اوصاف ثانی عشر ائمه در می آیند. مهم ترین این اشارات، «قائم»، «المنتظر»، «مهدی هذه الأمه»، «صاحبنا»، «یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً»، «یصلّی خلفه عیسی بن مریم»، «یخرج فی آخر الزمان»، «له غیبتان»، «ابن سیده الاماء»، «لایحل لهم تسمیته»، «یخفی علی الناس ولادته»، «لایکون علیه بیعه أحد»، «اسمه و کنیته کرسول الله»، «لابد لهذه الأمه منه»، «لاتذهب الدنیا حتّی هو یقوم» می باشد.(۴۴)
در میان ائمۀ اطهار نیز نمونه هایی از نص غیر توقیفی خفی وجود دارد(۴۵). محور پر اهمیت این نصوص در میان ائمۀ اطهار نیز دلالت بر امامت مهدی علیه السلام با عبارات و اشارات یادشده، است.(۴۶)
۲ـ ۶ـ۱ـ نصوص خفی توقیفی :
نمونه هایی از نصوص توقیفی خفی از این قرارند:
زمانی که امام علی علیه السلام ضربت خورده بود و می خواست وصیت کند، رو به حسن علیه السلام کرد و فرمود: «تو ولیّ امر و ولیّ دم من هستی، اگر می خواهی عفو کن و اگر نمی خواهی فقط یک ضربه بزن».(۴۷)
امام باقر علیه السلام به ابی صباح کنانی گفت: «صادق علیه السلام را ببین که از کسانی است که خداوند درباره شان آیه { وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ } (۴۸) را نازل کرد».(۴۹)
امام صادق علیه السلام فرمود: «قائم ما از صلب این شخص است»؛ و اشاره به کاظم علیه السلام کرد.
امام صادق علیه السلام هنگام مرگ اسماعیل، سی نفر از شیعیان خویش را فرا خواند، در هنگام غسل، کفن و خاک سپاری اسماعیل هر بار جداگانه از ایشان خواست تا روی اسماعیل را کنار بزنند و گواهی دهند که وی مرده است، سپس به موسی کاظم اشاره کرد و فرمود: «حق با موسی است».(۵۰)
۷ـ۱ـ نصوص بیانگر اسم ائمه علیهم السلام (نصوص جلی) :
صریح ترین راه شناخت مصداق امام، ذکر نام وی توسط پیامبر یا امامان قبل یا بعد می باشد. طبق سنت اهل کلام، این نصوص به توقیفی و غیر توقیفی تقسیم می شود. نص توقیفی آن است که پیامبر یا امام، امام بلافصل پس از خود را معین کند و نص غیر توقیفی آن است که پیامبر یا امام، نام امام یا امامانی را بی آنکه بلافصل بعد از او باشند، ذکر کند. هر یک از نصوص توقیفی و غیر توقیفی دارای اقسامی هستند: نصوص غیر توقیفی برحسب آنکه به ذکر اسامی همه ائمه پرداخته باشند یا به ذکر نام برخی از آنها بسنده کرده باشند، به نصوص عام یا متناول الجمع و خاص تقسیم می شود. نصوص توقیفی نیز برحسب روش های مختلف در بیان اسامی ائمه، به اقسام پنجگانۀ اعلان، پاسخ به سؤال، وصیت، بیعت گرفتن و مکاتبه تقسیم می گردد.
۱ـ۷ـ۱ـ نصوص جلی غیر توقیفی عام :
پیامبر اکرم به انحاء مختلف سعی کرده است نام ائمه را به گوش مردم برساند. برخی از این روایات ذکر ائمۀ اطهار «واحداً بعد واحد» است:
«…پس زمانی که علی علیه السلام به شهادت برسد، فرزندش حسن سزاوارترین سرپرست برای مؤمنین است و سپس نوبت فرزند دیگرم حسین علیه السلام است، و هنگامی که حسین علیه السلام به شهادت برسد، فرزندش علی بن حسین سزاوارترین سرپرست برای مؤمنین است و سپس…».(۵۱)
برخی از این اخبار از اهدای صحیفه و لوحی به فاطمه زهراعلیها سلام خبر می دهد: جابر بن عبدالله انصاری می گوید:
وقتی به خانه فاطمه علیها سلام وارد شدم، در دستش لوحی دیدم و از آن سؤال کردم، وی گفت این را پدرم به من هدیه داده است و در آن اسم پدرم، اسم شوهرم، اسم دو پسرم و اوصیاء نبی از فرزندانم آمده است..(۵۲)
همان لوح و صحیفه در نزد ائمه علیهم السلام دست به دست شده است و آنها آن لوح را عهدی از سوی رسول الله شمرده اند که بنابر آن امام بعد را انتخاب نمایند.(۵۳)
برخی از این روایات نیز گزارش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم از شب معراج است: «بر ساق عرش دیدم که با نور نام هایی را نوشته اند و به من ندا می دهند که این ها ائمه هستند: علی، حسن، حسین… .»۲
در لسان ائمۀ اطهار علیهم السلام نیز می توان به روایت امام جواد علیه السلام اشاره کرد که ماجرای شهادت خضر بر تمامی ائمه در پیشگاه علی علیه السلام را بیان می دارد(۵۴).
۲ـ۷ـ۱ـ نصوص جلی غیر توقیفی خاص :
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم در حوزه این نوع از نصوص بیش از همه بر امامت امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و امام مهدی علیه السلام انگشت تأکید می نهد: «حسن علیه السلام حجت خدا بر خلق است، امرش امر من و قولش قول من است… حسین علیه السلام نیز بعد از برادرش بهترین خلق و امام مسلمین است»(۵۵)؛ «ای علی علیه السلام، آن زمان که یازده نفر از فرزندان تو و من به امامت رسیدند، یازدهمین ایشان مهدی علیه السلام است».(۵۶)
روش بسیار فراگیر ائمه علیهم السلام در معرفی خود و امام بعد از خود آن بوده است که از ائمه بعد از نبی به ترتیب یاد کرده تا اینکه نوبت به خودشان می رسید و سپس جانشین خویش را معرفی می نمودند. از این رو که نصوص آنها نسبت به ائمه قبل از خود توقیف به حساب نمی آید، این نصوص را «غیر توقیفی» و از این حیث که همه ائمه را در برنمی گیرد، آنها را «خاص» تلقی می کنیم.
امام باقر علیه السلام می فرماید:
«علی علیه السلام هنگام مرگ، فرزندانش را جمع کرد و حسن علیه السلام و حسین علیه السلام را به عنوان امام تعیین نمود، سپس حسن علیه السلام هنگام مرگ، این امر را به حسین علیه السلام سپرد، حسین نیز هنگام مرگ، کتاب و وصیتش را به زینب داد تا او به علی بن حسین علیه السلام بدهد و سپس آن کتاب و وصیت به من رسید».(۵۷)
از امام صادق علیه السلام نیز همین مضمون یک بار تا رسیدن امر به پدرش امام باقر علیه السلام (۵۸)، یک بار تا رسیدن امر به خودش(۵۹) و بار دیگر تا رسیدن امر به پسرش کاظم علیه السلام(۶۰) روایت شده است.
محور پر اهمیت دیگری که این نوع نصوص ـ نصوص جلی غیر توقیفی خاص ـ عهده دار بیان آن هستند، امامت امام مهدی علیه السلام است. تمامی ائمه شماره وی را از نسل خود ذکر کرده اند:
امام علی، او را یازدهمین نسل خود، امام حسن نهمین فرد از نسل برادرش حسین علیه السلام، امام حسین نهمین نسل خود، امام سجاد هشتمین نسل خود، امام باقر هفتمین نسل خود، امام صادق ششمین نسل خود و پنجمین نسل پسرش موسی کاظم علیه السلام، امام کاظم پنجمین نسل خود، امام رضا چهارمین نسل خود، امام جواد سومین نسل خود و امام هادی دومین نسل خود خوانده اند.(۶۱)
نیز ائمه علیه السلام در روایات دیگری نام امام مهدی علیه السلام را به همراه نام آباء و اجدادش تا اتصال به خود آورده اند.(۶۲)
۳ـ۷ـ۱ـ نصوص جلی توقیفی :
فراگیرترین و رایج ترین روش ائمه برای تعیین امام پس از خویش نص توقیفی، آن هم به شیوه جلی و با معرفی اسامی است. برای آن که بتوانیم به ابعاد مختلف این دسته از نصوص اشاره کنیم آن را به اقسام ذیل تقسیم می نماییم:
۱ـ۳ـ۷ـ۱ـ اعلان: می توان اعلان را به دو قسمت کرد. اعلانی که در آن مخاطب مردم هستند و در حضور امام صورت می گیرد و اعلانی که در آن مخاطب امام است و در حضور مردم صورت می گیرد. از هر مورد نمونه هایی را می آوریم:
امام علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام فرمود: «شما دو امام پشت سر من هستید».(۶۳)
امام حسن علیه السلام فرمود: «ای قنبر! آیا می دانی که وقتی روح من از جسمم مفارقت کند، چه کسی امام است؟ بدان که من حسین علیه السلام را برگزیده ام».(۶۴)
امام حسین علیه السلام فرمود: «این علی (با اشاره به سجاد علیه السلام) از پسرانم امام و پدر ائمه هدی است».(۶۵)
امام سجاد علیه السلام فرمود: «باقر علیه السلام را در نزد من حاضر کنید… ای پسرانم بدانید که امامت در نسل اوست، خودش امام است و هفت امام بعدی از فرزندان اویند».(۶۶)
نیز امام سجاد علیه السلام به پسرش امام باقر علیه السلام فرمود: «من تو را به عنوان جانشین پس از خود برگزیدم».(۶۷)
در مورد ائمۀ دیگر از این دسته نصوص فراوان است.(۶۸)
۲ـ۳ـ۷ـ۱ـ پاسخ به سؤال: بسیاری از نصوص جلی توقیفی، پاسخ هایی هستند که ائمه علیهم السلام به سؤالات شیعیان در این زمینه می داده اند. با مراجعه به این نصوص از امام صادق علیه السلام به بعد، نصوص توقیفی با قالب پاسخ به سؤال به نحو چشمگیری زیاد می شود:
به امام صادق علیه السلام گفته شد که اگر اتفاقی برای شما پیش آمد که البته از مرگ گریزی نیست، به چه کسی اقتدا کنیم؟ فرمود: «به پسرم موسی که در او علم هر آنچه مردم بدان نیاز دارند، است».(۶۹)
یزید بن سلیط می گوید: در حج عمره کاظم علیه السلام را ملاقات کردم و به او یاد آور شدم که درست در همین جا سال ها قبل پدرش او را به ما معرفی کرده است، و از او خواستم که مثل همان خبر را اکنون به ما بدهد، وی فرمود: «امر به پسرم رضا علیه السلام می رسد».(۷۰)
صفوان بن یحیی می گوید: به امام رضا علیه السلام گفتم: همیشه به ما می گفتید: «خدا به شما پسری عنایت می کند»، اکنون که خداوند این فرزند را به شما داد، اگر حادثه ای پیش آمد به چه کسی رجوع کنیم؟ وی به همان فرزندش جواد علیه السلام اشاره کرد.(۷۱)
اسماعیل بن مهران می گوید: بار دومی که قرار بود امام جواد علیه السلام توسط معتصم از مدینه به بغداد برده شود، نزد او رفتم و گفتم: این امر پس از تو به چه کسی می رسد؟ وی مدتی گریست و گفت: «سفر من بی بازگشت است و خلف من هادی علیه السلام می باشد».(۷۲)
علی بن عمرو نوفلی می گوید: نزد امام هادی علیه السلام بودم، ابوجعفر پسرش از جلوی ما عبور کرد، به امام هادی علیه السلام گفتم: آیا صاحب ما اوست؟ وی گفت: «خیر، صاحب شما حسن است».(۷۳)
یعقوب بن منقوش می گوید: از امام عسکری علیه السلام از خلف او سؤال کردم، وی از اندرون خانه کودکی را آورد، روی زانوان نشاند و فرمود: «پسرم پس از من امام شماست».(۷۴)
۳ـ۳ـ۷ـ۱ـ وصیت: در میان ائمه علیهم السلام مرسوم بوده است که در هنگام وفات خود، امام بعد را احضار کرده و در پیش چشم سایرین او را وصی خویش قرار می دادند. در روایات است که «امام کسی است که صاحب وصیت ظاهری آشکار از امام قبل است»(۷۵) به طوری که اگر فردی وارد شهر شود، خبر از امام نداشته باشد و سؤال کند، به او بگویند که امام بر فلان کس وصیت کرده است.(۷۶)
نکتۀ مهم این است که هم امام قبل و بعد و هم تمامی حاضرین و غائبین از کلمه وصایت، یک مفهوم عادی برای انجام امور کفن و دفن و ارث را تلقی نمی کردند بلکه از آن معنایی فراتر در حد جانشینی می فهمیدند. برای درک این تفاهم عمومی از اصطلاح وصیت می توان به این روایت استناد کرد:
یکی از اصحاب امام کاظم علیه السلام پس از آنکه از وصیت امام کاظم علیه السلام به امام رضا علیه السلام خبر می آورد، به دیگران می گوید: حال که می بینید به او وصیت کرده است بدانید که او را امام قرار داده است.(۷۷)
سلیم بن قیس می گوید: من شاهد وصیت امام علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام بودم آن زمان که کتاب و سلاح و وصیت خویش را به وی سپرد.(۷۸)
امام کاظم علیه السلام هنگام وفات فرمود: « همانا وصیت می کنم به پسرم علی که …».(۷۹)
نمونه هایی از این وصایت در مورد سایر ائمه نیز وجود دارد.(۸۰) از جمله وصیت امام علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام،۸۱وصیت امام سجاد علیه السلام به امام باقر علیه السلام،(۸۲) وصیت امام جواد علیه السلام به امام هادی علیه السلام،(۸۳) و وصیت امام هادی علیه السلام به امام عسکری علیه السلام(۸۴) فراوان در روایات ذکر شده است. حتی امام صادق علیه السلام امامت اسماعیل را به دلیل عدم انتخاب وصی قبل از مرگ ابطال می کند.(۸۵)
۴ـ۳ـ۷ـ۱ـ بیعت گرفتن: در برخی موارد ائمه علیهم السلام اقدام به بیعت گرفتن، اقرار گرفتن و شهادت گرفتن از مردم برای امام بعدی می نمودند.
مخزومی می گوید: امام کاظم علیه السلام ما را جمع کرد و به ما فرمود: «شهادت دهید که این پسر من ـ با اشاره به امام رضا علیه السلام ـ وصی و جانشین بعد از من و قیم امور من است».(۸۶)
امام رضا علیه السلام به گروهی از مردم امر کرد که در پیش پای امام جواد علیه السلام برخیزند، به او سلام کنند و با او تجدید عهد نمایند.(۸۷)
گاهی امام از کسی می خواست که مجموعه شهادات مردم بر امام بعد را در طوماری جمع کند؛ مثلاً عبدالرحمن بن حجاج می گوید: امام کاظم علیه السلام کتابی آماده کرده بود که در آن از شصت نفر از بزرگان اهل مدینه برای امام رضا علیه السلام شهادات کتبی گرفته بود.(۸۸)
در مواردی نیز خود شیعیان اقدام به ثبت و کتابت این شهادت ها می کردند، مثلاً یاران امام جواد علیه السلام نسبت به امام هادی علیه السلام کتابی از شهادات تهیه کردند.(۸۹)
۵ـ۳ـ۷ـ۱ـ مکاتبه: محدودیت و فشار جوّ سیاسی جامعه در زمان امام هادی علیه السلام و امام عسکری علیه السلام از یکسو و اقدام آنها به آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت امام مهدی علیه السلام از سوی دیگر، زمینه ساز استفادۀ آنها از کتابت برای معرفی امام بعد شد:
شاهویه بن عبدالله جلاب نقل می کند: بعد از مرگ ابن جعفر ـ فرزند دیگر امام هادی علیه السلام که دربارۀ امامتش بسیار شنیده بودم، متحیر شدم تا اینکه نامه ای از امام هادی علیه السلام به دستم رسید که در آن نوشته بود: « اگر می خواهی از خلف بعد از من بدانی، بدان که پسرم ابومحمد عسکری علیه السلام است».(۹۰)
علی بن عمر عطار در نامه ای از امام هادی علیه السلام تقاضای معرفی صاحب امر را می کند و وی در پاسخ نامه برایش «الکبیر من ولدی» را معرفی می کند، علی بن عمر خود در ادامه می گوید که عسکری علیه السلام بزرگ ترین فرزند امام هادی بود.(۹۱)
۱ـ ۸ ـ نصوص مبطل ادعای رقبای ائمه :
برخی از نصوص ائمۀ اطهار علیهم السلام به تصریح یا به تلویح ادعای رقبا و مدعیان امامت را باطل می سازد؛ در این نصوص در برخی موارد از فرقه ای خاص نیز نام می برند و دلایل ابطال آن را هم بیان می کنند.
۱ـ ۸ ـ ۱ـ نصوص مبطل کیسانیه :
کیسانیه پیرو امامت محمد بن حنفیه پس از امام علی علیه السلام هستند. نمونۀ نصوص مبطل کیسانیه این گونه است:
محمد بن حنفیه قبل از مرگ به امامت امام سجاد علیه السلام معتقد شد»؛(۹۲)
محمد بن حنفیه به دلیل آنکه سلاح و سیف رسول خدا را ندارد نمی تواند امام باشد؛(۹۳)
خویشاوندان رسول خدا تنها با وصیت از هم امتیاز پیدا می کنند و در وصیت های رسول اکرم نامی از محمد بن حنفیه وجود ندارد.(۹۴)
۲ـ ۸ ـ۱ـ نصوص مبطل زیدیه :
زیدیه پس از امام علی علیه السلام پیرو امام حسین علیه السلام بودند و پس از وی زید بن علی فرزند امام سجاد علیه السلام را امام می دانستند. در روایات است که «خود زید از آنجا که خود را متولی صدقات نمی دانسته است به ابن حزم دستور می دهد که صدقاتش را نزد امام باقر علیه السلام بفرستد».(۹۵)
۳ـ ۸ ـ۱ـ نصوص مبطل مغیریه و حسنیه :
مغیریه پس از امام باقر علیه السلام پیرو محمد از نوادگان امام حسن علیه السلام مشهور به نفس زکیه بوده اند و حسنیه پس از امام حسن علیه السلام پیرو حسن مثنّی فرزند وی و سپس پیرو نفس زکیه بوده اند.(۹۶) امام صادق علیه السلام فرمود: «من در مصحف فاطمه که در آن نام تمامی انبیاء و اوصیاء آمده است نظر کرده ام. از محمدبن عبدالله و از فرزندان حسن علیه السلام در آن نامی ندیده ام».(۹۷)
نیز نزد امام صادق علیه السلام سخن از امامت عبدالله بن حسن مثنی شد و اینکه او اختلاف در امر امامت خویش را به چیزی به نام جفر نسبت می دهد و می گوید اگر آن نبود، امامت وی محرز می گشت، امام صادق علیه السلام ابتدا امامت وی و حتی پدرش را تکذیب کرد، سپس از شک وی در مورد امامت امام علی علیه السلام نیز اظهار تعجب کرد که چگونه با این وصف می خواهد ادعای امامت کند و سپس از حقیقت جفر و اینکه جفر در نزد عبدالله نیست بلکه در نزد خود اوست، سخن گفت.(۹۸)
۴ـ ۸ ـ۱ـ نصوص مبطل باقریه و ناووسیه :
باقریه قائل به قائم بودن امام باقر علیه السلام و جعفریه یا ناووسیه قائل به قائم بودن امام صادق علیه السلام بودند.
از امام باقر علیه السلام سؤال می شود که قائم کیست؟ وی با دست بر شانۀ امام صادق علیه السلام می زند و می گوید: «او قائم آل محمد است».
نیز زمانی که امام صادق علیه السلام به امامت می رسد و از وی دربارۀ همین خبر که پدرش داده است سؤال می شود، پاسخ می دهد: «پدرم راست می گوید، مگر شما خیال کرده اید که هر امامی قائم پس از امام قبل از خویش نیست».(۹۹)
امام صادق علیه السلام در اینجا می خواهد شبهه ای را که در پی انتساب صفت قائم به خودش، پدرش، یا هر امام دیگری به وجود می آید، برطرف سازد.
۵ـ ۸ ـ۱ـ نصوص مبطل فطحیه، شمطیه و اسماعیله :
پس از امام صادق علیه السلام شیعیان دچار اضطراب گشته، دسته ای پیرو عبدالله شدند (فطحیه)، دسته ای پیرو محمد (شمطیه) و دسته ای پیرو اسماعیل (اسماعیلیه).
امام صادق علیه السلام فرمود: «ای موسی برادرت (عبدالله) پس از من مدعی امامت می شود، با او منازعه نکن؛ چرا که اولین از اهل من خواهد بود که به من ملحق خواهد شد».(۱۰۰)
نیز این را هم فرمود: «همانا امامت بعد از امام حسن و امام حسین هرگز به دو برادر نخواهد رسید».(۱۰۱ )
امام صادق علیه السلام این اخبار را می گوید تا حجت بر گروهی تمام شود که اول به امامت عبدالله معتقد می شوند، و پس از مرگ او امام موسی کاظم را انتخاب می کنند.
امام صادق علیه السلام در هنگام وفات به یزید بن اسباط فرمود:
«این فرزندم (موسی) همچون یوسف گرفتار حسد برادران می شود، سپس تمامی پسرانش را حاضر کرد تا یزید بن اسباط از تمامی آنها برای امامت موسی شهادت بگیرد و او آن شهادت ها را بنویسد».(۱۰۲)
امام صادق علیه السلام فرمود:
«هرکس بگوید اسماعیل نمرده است و زنده می باشد، شیطان در صورت اسماعیل بر او ظاهر گشته است… امامت عهد خداست و خدا خود خواسته است که آن را به موسی بسپارد، نه به اسماعیل»(۱۰۳).
۶ـ ۸ ـ۱ـ نصوص مبطل واقفیه و احمدیه :
واقفیه در امامت امام کاظم علیه السلام توقف کردند.
امام صادق علیه السلام با اشاره به امام کاظم علیه السلام فرمود: «برخی از شیعیان پس از وی گمراه می شوند و او را زنده می شمارند و از ائمۀ بعد از وی غافل می شوند، به خدا که من از آنان بیزارم».(۱۰۴)
امام کاظم علیه السلام خود از فتنه ای که پس از مرگش به راه خواهد افتاد خبر می دهد و صریحاً اعلام می دارد که: «من قائم نیستم، قائم سال ها پس از من خواهد آمد».(۱۰۵)
امام رضا علیه السلام نیز برای اثبات امامت خویش در ردّ واقفیه، سوگند یاد می کند: «پدرش مرده است که اگر این گونه نبود، هرگز اموالش تقسیم نمی شد و همسرانش با افراد دیگری ازدواج نمی کردند»؛(۱۰۶) او سپس برای ابطال قول احمدیه ـ گروهی که بعد از وی امامت احمد بن موسی کاظم ملقّب به شاه چراغ را پذیرفتند ـ(۱۰۷) اصرار می ورزد که امام بعد از وی پسرش جواد علیه السلام است.(۱۰۸)
۷ـ ۸ ـ۱ـ نصوص مبطل طاحنیه یا جعفریه :
طاحنیه پس از امام هادی قائل به امامت جعفر بن علی پسر امام هادی علیه السلام ملقب به جعفر کذاب بودند، و جعفریه جعفر کذاب را پس از امام عسکری علیه السلام امام می دانستند.(۱۰۹)
امام سجاد علیه السلام فرمود:
«پس از فرزندم محمد باقر علیه السلام، فرزندنش جعفر علیه السلام امام می باشد، رسول اکرم امر کرده است که او را صادق بنامیم؛ چرا که پنجمین نسل از او نیز نامش جعفر است که به دروغ و به خاطر حسد به برادرش ادعای امامت می کند. او در نزد خداوند جعفر کذاب است».(۱۱۰)

 

۲ – علم غیب :


معجزات ائمه علیهم السلام در زمینۀ خبر از غائبات و کائنات بسیار زیاد است، اما همۀ آنها به غرض نشان دادن امامت و حقانیت خویش نبوده است. ما از میان آن دسته از اخبار غیبی که چنین غرضی داشته اند، نمونه هایی می آوریم. إخبار از غیب با هدف شناسایی امام از امام کاظم علیه السلام به بعد شایع می گردد:
هشام بن سالم پس از آنکه نزد عبد الله و محمد دو پسر دیگر امام صادق علیه السلام می رود، به صدق هیچ یک از آنها اطمینان پیدا نمی کند، به زیارت قبر رسول خدا می رود و با حالت اضطرار از رسول خدا می پرسد: کدام یک از قدریه، حروریه، مرجئه و زیدیه برحقند؟ ناگاه توسط جوانی به خانۀ موسی کاظم علیه السلام رهنمون می شود و از وی می شنود: «لا القدریه، لا المرجئه، لا الزیدیه، إلینا».(۱۱۱)
مردی از خوارج که از پذیرش ولایت عهدی مأمون توسط امام رضا بسیار عصبانی بود، نزد امام آمد تا از او سؤالی کند، امام با او شرط گذاشت که اگر پاسخ مناسبی از من شنیدی آنچه مخفی کرده ای بیندازی و بشکنی، مرد ظرف سمی را که برای کشتن امام آورده بود بیرون آورد و از حیرت به سجده افتاد و بر حقانیت امام شهادت داد(۱۱۲).
قاسم بن عبد الرحمن که از زیدیه بوده است نقل می کند: وقتی برای اولین بار جواد علیه السلام را دیدم، در دل گفتم: خدا امامیه را لعنت کند که چنین نوجوانی را امام مفترض الطاعه می خوانند! امام جواد علیه السلام سریعاً پاسخ مرا داد. با خود گفتم: نکند ساحر است؟! او باز هم در دم جوابی به من داد. در این حالت حجت بر من تمام شد و به امامتش درآمدم.(۱۱۳)
یحیی بن هرثمه که از حشویه بود و به دستور متوکل عباسی برای بردن امام هادی علیه السلام از مدینه به کوفه رهسپار شده بود، در میانه راه که به بیابانی رسیده بودند، در میان آنها بحث در گرفته بود که چگونه امام علی علیه السلام می گوید: «هر سرزمینی قبر عده ای از انسانهاست»؛ مگر در اینجا هیچ گاه انسانی زندگی می کرده است! سپس در راه بازگشت در همان بیابان، به خاطر رعد و برق ناگهانی و عجیب در تابستان، بسیاری از یاران یحیی بن هرثمه کشته و در قبر شدند؛ یحیی و برخی دیگر به خاطر لباس های گرمی که امام هادی علیه السلام به آنها داده بود زنده ماندند، از آن پس یحیی به امام معتقد گشته و به خدمت او درآمد.(۱۱۴)
شخصی ناصبی پس از آنکه با گروهی از شیعیان شرط گذاشت که نامه ای سفید و بدون نوشته برای امام عسکری علیه السلام بنویسد و اگر او به سؤالش پاسخ داد به امامتش درآید، با دیدن پاسخ امام به نامۀ بی نوشتۀ خود از هوش رفت و پس از آن به جرگۀ شیعیان امام هادی پیوست.(۱۱۵)
تنی چند از صحابۀ امام عسکری علیه السلام که اموالی در دست داشته و بعد از شهادت امام عسکری علیه السلام برای تحویل آن سر می رسند، با این دلیل به امامت امام مهدی علیه السلام پی می برند که او از جزئیات کامل اموالی که با آنان است خبر دارد.

 

 

۳ – اعجاز :


ائمه اطهار علیهم السلام از روش تصرف در امور نیز برای اثبات امامت خویش بهره می جستند. البته گزارش وقوع این معجزات نسبت به گزارش های اخبار غیب کمتر است.
امام کاظم علیه السلام پس از وفات پدرش امام صادق علیه السلام دستور داد تا در وسط خانه آتش بر پا کنند، سپس در وسط آتش نشست و برخاست و به عبدالله (برادرش) گفت: «اگر تو هم گمان می کنی امام هستی بر خیز و در جایی که من نشستم بنشین»؛ عبدالله رنگ از رخسارش پرید و خانه را ترک کرد.(۱۱۶)

 

 

۴ – نشانه ها :


منظور از نشانه ها، علائم یا اماره هایی است که دلالت آنها از مرتبه قرینه تجاوز نمی کند و به مرتبه ادله همچون نص، علم غیب و اعجاز نمی رسد. نشانه ها عبارتند از:
۱ـ ۴ـ فرزند امام قبل بودن :
لازم است امامان یک به یک فرزند بلا واسطه امام قبل باشند. این موضوع تنها دربارۀ امام حسین علیه السلام جاری نیست.(۱۱۷)
امام صادق علیه السلام در شمارش ائمۀ پس از خویش از عنوان «ثم ابنه» یا «ثم ولده» بهره می جوید و در آخر می گوید: «هر امامی، ولد امام ماضی است».(۱۱۸)
امام رضا علیه السلام در ایامی که فرزندی نداشت و گمان می رفت که امامت به شخص دیگری پس از وی می رسد، تأکید می کند که امامت به عم و خال نمی رسد، بلکه تنها حق فرزند است.(۱۱۹)
۲ـ ۴ـ بزرگترین فرزند امام قبل بودن :
یکی از نشانه هایی که در روایات شمرده شده است این است که امام «اکبر ولد أبیه» باشد.(۱۲۰) این نشانه در مورد برخی از امامان همچون امام عسکری علیه السلام صادق است؛ پدر وی امام هادی علیه السلام این علامت را برای شناخت وی می گذارد: «عهدی إلی الأکبر من ولدی»،(۱۲۱) اما در مورد برخی از امامان همچون امام باقر علیه السلام صحت ندارد، چون به پدرش امام سجاد علیه السلام ایراد گرفته می شود که چرا فرزند بزرگ ترش را وصی خود نکرده است.(۱۲۲) شاید حلقه مفقوده ای که باعث ایجاد این تعارض شده است، وجود قیدهایی دیگر باشد که در اکثر موارد با نشانه فرزند بزرگ تر همراه است از جمله «افضلیت»(۱۲۳) یا «نداشتن عیب».(۱۲۴)
۳ـ ۴ـ اطلاع بی واسطه داشتن از وفات امام قبل :
در روایات است که امامِ بعد با آنکه فرسنگ ها از امامِ قبل دور است و هیچ وسیله ارتباطی میان آن دو وجود ندارد، از وفات وی و رسیدن امر امامت به خودش خبر می دهد. در تمامی این موارد روز، ساعت و لحظه اعلام امام دقیقاً با واقع مطابق می شود. امام رضا علیه السلام در مدینه از وفات امام کاظم علیه السلام خبر می دهد و در پاسخ به اظهار تعجب همگان می گوید: «خداوند امام بعد را از وفات امام قبل با خبر می سازد».(۱۲۵)
روایت شده که: امام هادی علیه السلام یکباره بسیار می گرید، آیه استرجاع می خواند، و می فرماید: «مات أبی و الله الساعه»؛(۱۲۶) او دلیل این خبرش را این گونه بیان می کند: «در قلبم به خدا خشوعی پیدا کردم که قبلاً آن حالت را نداشتم».(۱۲۷) منظور او رسیدن امر امامت است.
۴ـ ۴ـ به جای آوردن غسل و نماز بر بدن امام قبل :
آماده کردن بدن امام متوفی، غسل و حمل آن و نماز بر آن نیز یکی از علامت ها است. این تعبیر فراوان در روایات به چشم می خورد که «ان الإمام لا یغسله إلّا الإمام».(۱۲۸)
امام صادق علیه السلام به امام کاظم علیه السلام وصیت می کند که پس از مرگش احدی غیر از او نمی تواند او را غسل دهد.(۱۲۹)
یاران امام هادی علیه السلام از علامتی که وی به آنها می دهد امام عسکری علیه السلام را می شناسند؛ این علامت که «صاحبکم بعدی الذی یصلی علیَّ».(۱۳۰)
اصحاب امام عسکری علیه السلام نیز از نماز امام مهدی علیه السلام بر بدن وی به کذب ادعای جعفر کذاب و امامت امام مهدی علیه السلام پی می برند.(۱۳۱)
علامه مجلسی برای نفی امامت اسماعیل از همین علامت غسل و کفن سود می جوید و می گوید: امام صادق علیه السلام در روایت مربوط به غسل و کفن اسماعیل، از تعبیر غُسِّلَ و کُفِّنَ استفاده می کند و بر آن تعبیر اصرار دارد، از نظر علامه مجلسی امام صادق علیه السلام می خواهد نشان دهد که اگر اسماعیل امام بعد از من بود، من خودم او را غسل و کفن می کردم.(۱۳۲)
اما دربارۀ غسل بدن امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام که علی الظاهر به دست کسان دیگری صورت گرفته است، باید گفت روایاتی وجود دارد که نشان می دهد که امامان بعد یعنی امام رضا علیه السلام(۱۳۳) و امام جواد علیه السلام(۱۳۴) در باطن و مخفیانه غسل امام را انجام داده اند. مثلاً اباصلت هروی غسل امام رضا علیه السلام را توسط امام جواد علیه السلام دیده است؛(۱۳۵) و یا هرثمه بن اعین صدای ریختن آب آن را شنیده است.(۱۳۶)
۵ـ ۴ـ داشتن اشیایی از انبیاء و امامان :
۱ـ۵ـ۴ـ سلاح رسول خدا :
عممی ترین علامت امامت در حوزه اشیاء، داشتن سیف یا همان سلاح رسول خدا است.(۱۳۷) از سلاح رسول خدا به مثابه تابوت بنی اسرائیل یاد شده است که نزد هر کس باشد، امامت نیز از آنِ اوست.(۱۳۸)
تعبیر «جفر احمر» که در روایات آمده است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم به ائمه علیهم السلام رسیده است، همان سلاح رسول خداست.(۱۳۹) در روایات است که معنای آیه { إِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا }(۱۴۰) آن است که امام قبل، کتب، علم، سلاح و هر آنچه نزدش است به امامِ بعد تحویل دهد.(۱۴۱)
در روایات دست به دست گشتن کتب و سلاح از پیامبر تا امام باقر علیه السلام زیاد ذکر شده است.(۱۴۲)
از امام صادق علیه السلام(۱۴۳) و امام رضا علیه السلام(۱۴۴) روایاتی داریم که ایشان خود با تکیه بر سلاح پیامبر بر امامت خود دلالت کرده اند. قابل توجه است که اسحاق(۱۴۵)، عبدالله(۱۴۶) (فرزندان دیگر امام صادق) و محمد بن حنفیه(۱۴۷) از طریق ارائۀ سلاح های دروغین می کوشیده اند ادعای امامت خویش را ثابت کنند؛ اما ائمه علیهم السلام با نشان دادن سلاح واقعی ادعای آنها را مخدوش می کرده اند.

۲ـ۵ـ ۴ـ اندازه بودن درع رسول خدا :

پوشیدن زره پیامبر و اندازه بودن آن بر قامت امام به عنوان یک علامت در روایات مطرح است. امام صادق علیه السلام بر امامت پدرش امام باقر علیه السلام، خودش(۱۴۸) و پسرش امام کاظم علیه السلام(۱۴۹) به «قد لبس الدرع و ساوی علیه» استناد می کند.
۳ـ۵ـ۴ـ سایر وسایل مخصوص رسول خدا :
دیگر اشیاء مخصوص رسول خدا نظیر خاتم، مغفر، رایت، قمیص، سحاب، برد، ابرقه، قضیب، عمامه، نعلین و لامه نسل به نسل به امامان بعدی منتقل شده است. امام باقر علیه السلام می گوید: «هر کس اشیاء رسول خدا نزد او باشد، باعث روشنی چشم اوست»؛(۱۵۰) بدین معنا که امامت به او رسیده است.
امام سجاد علیه السلام، (۱۵۱) امام صادق علیه السلام (۱۵۲) و امام رضا علیه السلام(۱۵۳) با نشان دادن این اشیاء به مردم سعی در اثبات امامت خویش داشته اند. امام صادق علیه السلام امامت عبدالله بن حسن را با اشاره به نبودن همین اشیاء در نزد وی ابطال می کند.(۱۵۴)
۴ـ۵ـ۴ـ آیات انبیاء :
قمیص آدم، خاتم سلیمان، عصای موسی، صخرۀ الواح موسی، قمیص یوسف، همه به دست پیامبر و بعد یک به یک به دست ائمه رسیده است. امام باقر علیه السلام از عصای موسی(۱۵۵) و تکه ای از صخره ای که محل القای الواح به موسی بوده است(۱۵۶)، امام صادق علیه السلام از قمیص یوسف(۱۵۷)، الواح، طشت و عصای موسی و خاتم سلیمان (۱۵۸) و امام رضا علیه السلام از خاتم سلیمان(۱۵۹) برای اثبات امامت خویش استفاده کرده اند.
۶ـ ۴ـ داشتن کتب و صحف انبیا و امامان :
همواره در روایات سخن از اعطای کتب از امام قبل به امام بعد دیده می شود: «یودی الأوّل منّا إلی الإمام الذی یکون من بعده السلاح و العلم و الکتب».(۱۶۰)
نمونه هایی از تحویل کتب از امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام،(۱۶۱) از امام سجاد علیه السلام به امام باقر علیه السلام،(۱۶۲) از امام باقر علیه السلام به امام صادق علیه السلام (۱۶۳) و از امام کاظم علیه السلام به امام رضا علیه السلام (۱۶۴) را می توان ذکر کرد. با نگاهی به روایات به دست می آید که این کتب شامل کتاب جامعه یا صحیفه علی علیه السلام، مصحف فاطمه علیها سلام، دیوان ناموس، صحیفتان اهل یمین و اهل شمال و جفر ابیض بوده است.
۷ـ ۴ـ سایر نشانه‌ها :
برخی از روایات، ده (۱۶۵) و برخی سی(۱۶۶) علامت برای امام شمرده اند، ابن شهر آشوب این علامات را تا رقم پنجاه نیز ذکر کرده است.(۱۶۷) اما ثبوت برخی از این علائم دشوار و ثبوت برخی از آنها عام می باشد؛ از این رو دلالت این علامت ها چندان روشن نیست. از آن میان می توان به این موارد اشاره کرد: شهادتین در بدو تولد، (۱۶۸) تکلم به تمامی زبان ها،(۱۶۹) فهم زبان طیور و بهائم،(۱۷۰) علائم قراردادی،(۱۷۱) و تقوی و علم.(۱۷۲)

 


پی نوشت ها :
۱ . بحرانی، غایه المرام، ۱/۱۹۳؛ ۷/ ۷۷؛ رازی، نزهه الکلام، ۲/۶۱۳ ، ۸۳۷؛ آل طه، جامع الأثر، ص ۲۵۹؛ هاشم حلیم، مسیره الأبرار، ص ۱۵۷؛ قمّی، الأربعین فی الإمامه، ص ۳۴۹؛ آل یاسین، الإمامه، ص۱۶۰٫
۲ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۵/۱۴۰؛ صدوق، الخصال، ۲/ ۴۲۸

۳ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۳/ ۷۴؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ۱/ ۲۵۶٫

۴ . صدوق، معانی الأخبار، ص ۹۱ و کمال الدین، ۱/ ۲۴۴؛ ابن خزاز قمی، کفایه الأثر، ص ۹۱٫
۵ . مفید، الاختصاص، ص ۲۰۸؛ صدوق، الأمالی، ص ۳۶؛ طبری، بشاره المصطفی، ص ۱۹۱، ۲۶۲؛ عسکری علیه السلام، تفسیر الإمام العسکری، ۵۴۶٫
۶ . صفار، بصائر الدرجات، ص۴۸، ۴۹، ۵۰، ۵۴؛ ابن فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ۱/ ۱۰۱٫
۷ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۳/ ۱۱۹؛ صدوق، الأمالی، ص ۷۴؛ ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ۲/ ۱۵۶٫
۸ . صدوق، معانی الأخبار، ص ۹۱؛ ابن خزاز قمی، کفایه الأثر، ص ۹۱؛ صدوق، کمال الدین، ۱/ ۲۴۴، مجلسی، بحار الأنوار، ۲۳/ ۱۴۷، ۳۶/ ۳۱۷، ۳۲۸، ۳۳۰٫
۹ . طبرسی، الاحتجاج، ۲/ ۳۷۵؛ طبری، بشاره المصطفی، ص ۳۹، اربلی، کشف الغمّه، ۱/ ۴۲٫
۱۰ . نوری، مستدرک الوسائل، ۱/ ۴۶۰، طبرسی، الاحتجاج، ۱/ ۱۴۸، صدوق، الأمالی، ص ۴۷۳، طوسی، الأمالی، ص ۳۶۸ و ۵۶۵، استرآبادی، تأویل الآیات، ص ۴۴۹، راوندی، الخرائج و الجرائح، ۱/ ۴۸، شوشتری، الصوارم المهرقه، ص ۱۴۵؛ ابن طاووس، الطرائف، ۱/ ۴۴ .
۱۱ . حر عاملی، وسائل الشیعه، ۲۷، ح ۱۹۵؛ طبرسی، الاحتجاج، ۲/ ۲۹۸؛ طوسی، الأمالی، ۱۲۱ و ۶۹۱، مفید، الأمالی، ۳۴۸؛ طبری، بشاره المصطفی، ص ۱۰۶ و ۲۵۹؛ حلی، العدد القویه، ۳۴؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ۴/ ۶۷٫
۱۲ . کوفی، الجعفریات، ۱۸۲؛ نیشابوری، روضه الواعظین، ۱/ ۱۶۶؛ امام رضا علیه السلام، صحیفه الرضا، ص ۷۱؛ صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ۲/ ۳۹، ابن شهر آشوب، مناقب، ۳/ ۳۹۰٫
۱۳ . دیلمی، ارشاد القلوب، ۲/ ۴۲۲؛ بیاضی، الصراط المستقیم، ۲/ ۳۲؛ شوشتری، الصوارم المهرقه، ص ۳۳۷؛ ابن طاووس، الطرائف، ۱/ ۱۱۷؛ ابن شاذان قمی، مئه منقبه، ص ۷۶؛ حلی، نهج الحق، ص ۲۲۷٫
۱۴ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۳/ ۱۰۴، طبری، بشاره المصطفی، ص ۳۹٫
۱۵ . مجلسی، بحار الأنوار، ۷/ ۳۲۸؛ ۲۳/۱۲۰؛ جزائری، القصص، ص ۹۱٫
۱۶ . صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه،۴/۱۸۰؛ همو، الخصال، ۲/ ۴۷۷؛ همو، کمال الدین، ۱/۲۶۹ و ۳۱۳؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۶/ ۲۴۴؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۳۸۶؛ شعیری، جامع الأخبار، ۱۷، نیشابوری، روضه الواعظین، ۲/ ۲۶۱٫
۱۷ . صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، ۴/ ۱۷۵، همو، الأمالی، ص ۴۰۲؛ همو، کمال الدین، ۱/ ۲۱۳؛ طوسی، الأمالی، ص ۴۴۲؛ طبری، بشاره المصطفی، ص ۸۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ص ۲۵۱؛ نیلی نجفی، منتخب الأنوار، ص ۲۵٫
۱۸ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۳/ ۱۲۷؛ صدوق، الأمالی، ص ۵۸۲
۱۹ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۳/ ۱۲۸؛ صدوق، الأمالی، ص ۶۵۷
۲۰ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۳/ ۱۴۵، ۲۶/ ۲۶۹٫
۲۱ . مجلسی، بحار الأنوار، ۱۸/ ۳۴۱، ۲۳/ ۱۲۸، ۵۱/ ۶۵؛ صدوق، الأمالی، ص ۶۳۱
۲۲ . صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۵۲؛ ابن طاووس، الطرائف، ج ۱، ص ۱۱۸؛ اربلی، کشف الغمّه، ۱/ ۱۰۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ۱/ ۲۹۱٫
۲۳ . دیلمی، ارشاد القلوب، ۲/ ۴۲۴؛ صدوق، الأمالی، ص ۱۸؛ طبری، بشاره المصطفی، ص ۱۵؛ ابن طاووس، التحصین، ص ۵۵۳، حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ۱/ ۶۸؛
۲۴ . صدوق، الأمالی، ص ۱۱۱؛ طبری، بشاره المصطفی، ص۲۰؛ صفار قمی، بصائر الدرجات ص ۵۲٫
۲۵ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۴۴۰؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۲۳/ ۱۲۷؛ صدوق، الأمالی، ص ۶۰۴،
۲۶ . مائده/ ۵۵٫
۲۷ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۲۸۸، حر عاملی، وسائل الشیعه، ۹/ ۴۷۷٫
۲۸ . کیسانیه فرقههای متعددی بودهاند که تحت نام کیسانیه دور هم جمع شده، و غالباً امام بعد از امام علی علیه السلام را به جای امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام، محمد بن حنفیه میدانند.
حسنیه نیز پس از امام حسن علیه السلام و پسرش، حسن مثّنی، قائل به امامت محمدبن عبدالله بن حسن ملقب به نفس زکیه بودند. ایشان امامت را در نسل حسن علیه السلام دنبال می کردند (نوبختی، فرق الشیعه، ص ۱۷۸)
۲۹ . مجلسی، بحارالأنوار، ۴۳/ ۲۹۵، ابن شهر آشوب، مناقب، ۴/۷۰٫
۳۰ . طبرسی، الاحتجاج، ۱/۱۴۸و۱۴۹و۲۲۹؛ دیلمی، ارشاد القلوب، ۲/۴۲۱؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۳۹۵و۳۹۶؛ صدوق، الأمالی، ص۲۶ و۱۲۱؛ مفید، الأمالی، ص ۲۱۷؛ طبری، بشاره المصطفی، ص ۲۴ و ۴۸؛ حلبی، تقریب المعارف، ص۱۷۶، حلی، العدد القویه، ص ۸۹؛ طوسی، الغیبه، ص ۱۳۷؛ ابن جبرئیل قمی، الفضائل، ص ۱۳۵؛ اربلی، کشف الغمّه، ۲/ ۵۰۹؛ ابن ابن خزاز قمی، کفایه الأثر، ص ۱۹ و ۱۷۰؛ صدوق، کمال الدین، ۱/ ۲۶۱، ۲۶۲ ، ۲۸۰ و ۳۴۵؛ ابن شاذان قمی، مئه منقبه، ص ۵۹٫
۳۱ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۵/ ۱۳۴٫
۳۲ . مجلسی، بحار الأنوار۲۵/۲۵۴، ۲۶۰؛ ۴۳/ ۲۴۵؛ صدوق، علل الشرائع، ۱/ ۲۰۵٫
۳۳ . رازی، گرایش ها و مذاهب اسلامی، ص۱۱۹، ۱۲۲، ۱۲۷ ـ ۱۴۰؛ مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۳۳، ۳۵، ۴۷، ۲۱۰، ص۳۵۲، ۳۷۵؛ شریف یحیی الأمین، فرهنگنامه فرقه های اسلامی، ص۵۰، ۲۱۴، ۱۲۱، ۲۲۰؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص۱۸۰، ۱۷۸، ۱۵۸؛ شهرستانی، الملل والنحل، ۱/۲۱۸، ۲۲۰، ۲۳۷٫
۳۴ . صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، ۴/ ۱۷۹؛ حرّعاملی، وسائل الشیعه، ۲۸/ ۲۴۷؛ شعیری، جامع الأخبار، ص ۱۷؛ بیاضی، الصراط المستقیم، ۲/ ۱۲۷؛ صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام،۱/۵۹؛ همو، کمال الدین، ۱/ ۲۵۹؛ خزازقمی، کفایه الأثر، ص ۱۴۵و ۱۵۳٫
۳۵ . بیاضی، الصراط المستقیم،۲/ ۱۰۳٫
۳۶ . بیاضی، الصراط المستقیم،۲/۱۱۳؛ ابن خزاز قمی، کفایه الأثر، ص ۱۸؛ مفید، الإرشاد،/ ۳۴۵٫
۳۷ . ابن خزاز قمی، کفایه الأثر، ص ۱۸، مجلسی، بحار الأنوار،۳۶/ ۲۸۵٫
۳۸ . نوری، مستدرک الوسائل، ۱۲/۲۷۹؛ دیلمی، ارشاد القلوب، ۲/ ۲۲۳و ۲۹۳، طبرسی، إعلام الوری، ص۲۸۳؛ صدوق، الأمالی، و ص ۳۰۹ و ۳۱۰؛ ابن طاووس، التصین، ص ۵۷۰؛ حلی، تقریب المعارف، ص۱۰۳؛ شعیری، جامع الأخبار، ص۱۷و ۱۸؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، ۲/ ۸۱۸؛ صدوق، الخصال، ۲/۴۶۶و ۴۶۷٫
۳۹ . کلینی، اصول کافی،۱/۵۲۹٫ ۵۳۴؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۳۸۷٫۳۸۸؛ مفید، الاختصاص، ص ۲۳۲؛ همو، الإرشاد،۲/ ۳۴۵٫
۴۰ . کلینی، اصول کافی،۱/ ۵۳۴؛ مجلسی، بحار الأنوار ۳۶/ ۲۵۹؛ طوسی، الغیبه، ص ۱۳۸٫
۴۱ . مفید، الإرشاد، ۲/ ۲۸؛ نیشابوری، روضه الواعظین، ۱/ ۱۶۶؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ۳/ ۳۸۲٫
۴۲ . مفید، الإرشاد، ۲/ ۱۵۹؛ کلینی، اصول کافی، ۱/ ۳۰۴؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۲۶۸ و ۳۹۷؛ استر آبادی، تأویل الآیات، ص۱۴۱؛ صدوق، علل الشرائع، ۱/ ۲۳۳؛ راوندی، القصص، ص۲۶۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ۴/ ۱۹۷٫
۴۳ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۶/ ۲۲۴؛ صدوق، الأمالی، ۳۵۳٫
۴۴ . مجلسی، بحار الأنوار، ۵۱/ ۶۵ ـ ۹۵؛ کلینی، اصول کافی،۱/۳۲۸٫۳۴۲، مفید، الاختصاص، ۲۰۷٫۲۱۶٫
۴۵ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۳۰۰، ۲۸۷ و ۳۰۲؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۳/ ۱۶۳؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۳۵/۲۱۰٫
۴۶ . مجلسی، بحار الأنوار، ۵۱/ ۱۱۶٫۱۵۹
۴۷ . کلینی، کافی، ۱/ ۲۹۹؛ صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، ۴/ ۱۸۹؛ طوسی، تهذیب الأحکام، ۴/ ۱۸۹؛ حرعاملی، وسائل الشیعه، ۲۹/ ۱۲۸؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۱۸/۲۵۵؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ۲/ ۳۴۸، طوسی، الغیبه، ص ۱۹۴٫
۴۸ . قصص/ ۵٫
۴۹ . کلینی، اصول کافی ۱/ ۳۰۶؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۴۷/ ۱۳؛ مفید، الإرشاد، ۲/ ۱۸۰٫
۵۰ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۷/ ۲۵۴؛ ۴۸/ ۲۱؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ۱،/ ۲۶۶؛ نعمانی، الغیبه، ص ۳۲۷٫
۵۱ . کلینی، اصول کافی،۱/۵۲۹؛ نعمانی، الغیبه، ص۹۵٫
۵۲ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۵۲۷: دیلمی، ارشاد القلوب،۲/۲۹۰٫
۵۳ . مجلسی، بحار الأنوار،۴۶/ ۲۳۲، ابن خزاز قمی، کفایه الأثر، ص ۲۴۱٫
۵۴ . طبرسی، الاحتجاج، ۱/۲۶۶؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۴۰۴؛ طبرسی، دلائل الإمامه، ص ۶۸؛ صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ۱/ ۶۵؛ طوسی، الغیبه، ص ۱۵۴؛ نعمانی، الغیبه، ص ۵۸؛ صدوق، کمال الدین، ۱/ ۲۱۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ۱/ ۲۸۵٫
۵۵ . صدوق، الأمالی، ص۱۱۲؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۲۸/ ۳۹؛ دیلمی، ارشاد القلوب، ۲/۲۹۵؛ طبری، بشاره المصطفی، ص ۱۹۹؛ ابن جبرئیل قمی؛ الفضائل، ص ۱۰٫
۵۶ . طبری، دلایل الإمامه، ص ۲۳۶؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۳۶/ ۲۸۱؛ نعمانی، الغیبه، ص ۹۲؛
۵۷ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۲۹۰ و ۲۹۱ و ۳۰۳٫
۵۸ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۲۸۶ و ۲۸۸ و ۳۰۵؛ عیاشی، تفسیر، ۱/ ۲۵۱٫
۵۹ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۳/ ۲۴۵؛ ۴۶/ ۱۷؛ صدوق، الأمالی، ص ۱۴۴٫
۶۰ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۷/ ۲۶۰؛ نعمانی، الغیبه، ص ۳۲۴٫
۶۱ . مجلسی، بحار الأنوار، ۵۱/۱۱۰٫ ۱۵۸؛ بیاضی، الصراط المستقیم، ۲/ ۱۱۰٫ ۱۶۰؛ابن خزاز قمی، کفایه الأثر، ص ۲۲۳٫ ۲۹۳٫
۶۲ . مجلسی، بحار الأنوار، ۵۱/ ۱۱۰ و ۱۴۳٫ ۱۵۸؛ بیاضی، همان؛ ابن خزاز قمی، همان.
۶۳ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۳/ ۲۶۵؛ ابن خزاز قمی، کفایه الأثر، ص ۲۲۱٫
۶۴ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۳۰۱؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۴۴/ ۱۷۴؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۲۱۶٫
۶۵ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۶/ ۱۹؛ ابن خزاز قمی، کفایه الأثر، ص ۲۳۴٫
۶۶ . ابن خزاز قمی، کفایه الأثر، ص ۲۳۷؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۳۶/ ۳۸۸٫
۶۷ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۶/ ۲۳۱؛ ابن خزاز قمی، کفایه الأثر، ص۲۴۰٫
۶۸ . طبرسی، إعلام الوری، ص۳۲۰، طوسی، اختیار معرفه الرجال(رجال کشی) ص۴۷۷، ۵۰۶تا ۵۰۸؛ بیاضی، صراط المستقیم، ۲/۱۶۶؛ صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ۱/۳۲؛ طوسی، الغیبه، ص۴۰، ۸۲؛ مفید، الإرشاد، ۲/ ۲۷۶، ۲۹۸، ۳۳۶، ۳۴۹؛ اربلی، کشف الغمّه، ۲/۳۵۱، ۳۷۷، ۴۱۴؛ خزاز قمی، کفایه الاثر، ص۲۹۴٫
۶۹ . مفید، الإرشاد، ۲/ ۲۱۸؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۲۹۷؛ بیاضی، الصراط المستقیم، ۲/ ۱۶۳؛ اربلی، کشف الغمّه، ۲/ ۲۲۰٫
۷۰ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۳۱۳؛ مجلسی، بحار الأنوار ،۴۹/ ۱۱؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۳۱۷٫
۷۱ . مفید، الإرشاد، ۲/ ۲۷۶؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۳۴۵؛ نیشابوری، روضه الواعظین، ۱/ ۲۳۷، اربلی، کشف الغمّه، ۲/ ۳۵۱٫
۷۲ . مفید، الإرشاد، ج ۲، ص ۲۹۸؛ نیشابوری، روضه الواعظین، ج ۱، ص ۲۴۴؛ اربلی، کشف الغمّه،۲/ ۳۷۶؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ۴/ ۴۰۸٫
۷۳ . مجلسی، بحار الأنوار، ۵۰/ ۲۴۲؛ طوسی، الغیبه، ص۱۹۸٫
۷۴ . طبرسی، إعلام الوری، ص۴۴۱ ؛ راوندی، الخرائج، ۲/ ۹۵۸ ؛ صدوق، کمال الدین، ۲/۴۰۷ و ۴۳۷٫
۷۵ . صدوق، الخصال، ۱/۱۱۷؛ ۲/ ۴۲۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ۱/ ۲۵۳٫
۷۶ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۲۸۵؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۲۵/ ۱۶۶؛ صدوق، الخصال، ۱/ ۱۱۶٫
۷۷ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۹/ ۱۶، صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ۱/ ۲۸
۷۸ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۲۹۷؛ طوسی، تهذیب الأحکام، ۹/۱۷۶؛ نوری، مستدرک الوسائل،۱۳/۴۴۲٫
۷۹ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۳۱۶؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۴۹/ ۲۲۴٫
۸۰ . مجلسی، بحار الأنوار، ۳۴/ ۴۰۹؛ ۴۷/ ۱۲؛ کلینی، اصول کافی، ۱/ ۳۲۵٫
۸۱ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۲۹۸٫
۸۲ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۶/ ۲۳۰٫
۸۳ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۳۲۵٫
۸۴ . مجلسی، بحار الأنوار، ۵۰/ ۲۴۶٫
۸۵ . مجلسی، بحار الأنوار،۱۲/۹۶؛ ۲۳/۷۲؛۹۶/۵۶؛ صفار، بصائر الدرجات، ص۴۷۳؛ صدوق، علل الشرائع،۲/۵۸۸٫
۸۶ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۳۱۲؛ مفید، الإرشاد، ۲/۲۵۰؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۳۱۶؛ طوسی، الغیبه، ص ۳۷٫
۸۷ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۳۱۲، مجلسی، بحار الأنوار، ۴۷/ ۳۴۵؛ ۴۵/۲۴؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۳۴۷٫
۸۸ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۹/ ۱۷؛ صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ص ۲۸٫
۸۹ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۳۲۵؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۵۰/ ۱۲۱٫
۹۰ ۱٫ مجلسی، بحار الأنوار، ۵۰/ ۲۴۲، کلینی، اصول کافی، ۱/ ۳۲۸؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۳۶۹٫
۹۱ . کلینی، اصول کافی،۱/۳۲۷؛ مجلسی، بحار الأنوار،۵۰/۲۴۴؛ مفید، الإرشاد، ۲/ ۳۱۶؛ اربلی، کشف الغمه، ص۴۰۵٫
۹۲ . ابن بابویه قمی، الإمامه والتبصره، ص۶۰٫
۹۳ . صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۷۸، ۱۸۴؛ مجلسی، بحار الأنوار،۲۶/ ۲۰۷٫
۹۴ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۲۹۱٫
۹۵ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۶/ ۲۳۰؛ کلینی، اصول کافی، ۱/ ۳۰۵ و ۳۰۶؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۲۶۶٫
۹۶ . نوبختی، فرق الشیعه، ص ۱۵۸ و ۱۷۸٫
۹۷ . کلینی، اصول کافی،۱/۲۴۲؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۲۵/ ۲۵۹؛ ۲۶/ ۱۵۵؛ ۴۷/۲۷۲؛ صدوق، علل الشرائع، ۱/۲۰۷٫
۹۸ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۶/ ۴۲؛ ۴۷/ ۲۷۱، ۲۹۸، صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۵۶٫
۹۹ . کلینی، اصول کافی، ۱/۳۰۷؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۴۷/ ۱۴، طبرسی، إعلام الوری، ص ۲۷۳٫
۱۰۰ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۷/ ۲۶۲؛ طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال کشّی)، ص ۲۵۵٫
۱۰۱ . طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال کشّی)، ص ۲۵۴، مجلسی، بحار الأنوار، ۴۷/ ۲۶۱٫
۱۰۲ . همان، ص۷۲٫
۱۰۳ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۸/ ۲۱؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ۴/ ۳۲۱٫
۱۰۴ . مجلسی، بحارالأنوار، ۴۷/ ۲۵۹؛ ۴۸/۲۶، طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال کشّی)، ص۳۵۴؛ نعمانی، الغیبه، ص۳۲۴٫
۱۰۵ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۸/ ۲۶۸؛ طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال کشّی)، ص ۴۶۲٫
۱۰۶ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۸/ ۲۶۶؛ طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال کشّی)، ص ۳۱۹٫
۱۰۷ . نوبختی، فرق الشیعه، ص ۱۷۷٫
۱۰۸ . مجلسی، بحارالأنوار، ۴۸/۲۵۵ و ۲۶۱؛ صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ۱/ ۱۰۶؛ صدوق، کمال الدین، ۱/ ۳۹٫
۱۰۹ . نوبختی، فرق الشیعه، ص۱۷۸؛ رازی، گرایشها و مذاهب اسلامی، ص۱۲۶٫
۱۱۰ . راوندی، الخرائج و الجرائح، ص۲۶۸؛ بیاضی، الصراط المستقیم، ۲/۱۳۵؛ طبرسی، الاحتجاج، ۲/۳۱۷؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۴۰۷؛ راوندی، الخرائج، ۱/۲۶۸؛ حلی، العدد القویه، ص۱۵۴؛ صدوق، علل الشرائع، ۱/۲۳۴؛ راوندی، القصص، ص۳۶۵٫
۱۱۱ ۱٫ مجلسی، بحار الأنوار، ۴۷/۲۵۰؛ ۴۸/۵۰؛ صفار، بصائر الدرجات، ص ۲۵۰؛ طبری، دلائل الإمامه، ص ۱۵۹٫
۱۱۲ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۱/ ۵۵؛ حرعاملی، وسائل الشیعه، ۱۷/۲۰۶؛ راوندی، الخرائج، ۴/ ۷۶۶٫
۱۱۳ . مجلسی بحارالأنوار، ۵۰/ ۶۴؛ اربلی، کشف الغمّه، ۲/۳۶۳٫
۱۱۴ . مجلسی، بحار الأنوار،۵۰/۱۴۲؛ راوندی، الخرائج، ۱/۳۹۳؛ اربلی، کشف الغمّه، ۲/۳۸۹٫
۱۱۵ . مجلسی، بحار الأنوار،۵۰/ ۲۸۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج۴، ص۴۴۰٫
۱۱۶ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۷/ ۲۵۱؛ ۴۸/ ۶۷؛ اربلی، کشف الغمّه، ۲/ ۲۴۶٫
۱۱۷ . اختیار معرفه الرجال (رجال کشّی)، ص ۲۵۴؛ همو، الغیبه، ص ۱۹۶ و ۲۲۵ و ۲۲۶ و ۲۸۹؛ مفید، الفصول المختاره، ص ۲۹۷، ۳۰۵؛ صدوق، کمال الدین؛ ۲/ ۴۱۴ و ۴۱۵ و ۴۱۶ و ۴۲۶٫
۱۱۸ . طبرسی، إعلام الوری، ص ۲۹۷؛ صدوق، کمال الدین، ۲/ ۳۴۹ و ۴۱۵، همو، الخصال، ص ۱۱۶، مفید، الإرشاد، ۲/ ۲۱۸؛ اربلی، کشف الغمّه، ۲/ ۲۲۰٫
۱۱۹ . کلینی، اصول کافی،۱/ ۲۸۵؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۵۰/۳۵٫
۱۲۰ . کلینی، اصول کافی،۱/ ۲۸۵؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۲۵/ ۱۳۷؛ صدوق، خصال، ۱/ ۱۱۶٫
۱۲۱ . مفید، الإرشاد،۲/ ۳۱۶؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۳۶۸؛ اربلی، کشف الغمّه، ۲/ ۴۰۵٫
۱۲۲ . بیاضی، الصراط المستقیم، ۲/ ۱۳۲؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۳۶/ ۲۳۲٫
۱۲۳ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۲۸۴؛ صدوق، الخصال، ص ۱۱۶؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۲۵/ ۱۳۷٫
۱۲۴ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۶/ ۲۶۲٫
۱۲۵ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۷/ ۲۹۱؛ ۴۸/ ۲۴۷؛ کلینی، اصول کافی، ۱/ ۳۸۱؛ صفار، بصائرالدرجات، ص ۴۶۶٫
۱۲۶ . مجلسی، بحار الأنوار،۵۰/ ۱۵ و۱۷۵؛ اربلی، کشف الغمّه، ۲/ ۳۸۳٫
۱۲۷ . کلینی، اصول کافی،۱/۳۸۱؛ مجلسی، بحارالأنوار،۲۷/ ۲۹۲؛ ۵۰/۱۴ و ۱۳۵؛ صفار، بصائرالدرجات، ص۴۶۷٫
۱۲۸ . حرعاملی، وسائل الشیعه،۲/ ۵۳۵؛ طبری، دلائل الإمامه، ص ۱۷۷ و ۱۷۹؛ حلی، العدد القویه، ص ۲۷۶ و۲۷۸؛ صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ۲/ ۲۴۵ و ۲۴۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ۴/ ۳۷۲٫
۱۲۹ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۷/ ۲۹۱٫
۱۳۰ . مفید، الإرشاد، ۲/ ۳۱۵؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۳۶۸؛ نیشابوری، روضه الواعظین، ۱/ ۲۴۷؛ بیاضی، الصراط المستقیم، ۲/ ۱۶۹؛ اربلی، کشف الغمّه، ۲/ ۴۰۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ۴/ ۴۲۲٫
۱۳۱ . راوندی، الخرائج، ۳/ ۱۱۰۱؛ نیلی نجفی، منتخب الأنوار، ص ۱۵۷٫
۱۳۲ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۷/ ۲۴۸٫
۱۳۳ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۷/ ۲۹۰؛ کلینی، اصول کافی، ۱/ ۳۸۴٫
۱۳۴ . طبری، دلائل الإمامه، ص۱۷۷و۱۷۹؛ حلی، العدد القویه، ص۲۷۸؛ صدوق، عیون أخبارالرضا علیه السلام، ۲/۲۴۵و ۲۴۸٫
۱۳۵ . طبری، إعلام الوری، ص ۳۴۱؛ صدوق، الأمالی، ص ۶۶۱؛ نیشابوری، روضه الواعظین، ۱/ ۲۲۹؛ صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ۲/ ۲۴۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ۴/ ۳۷۴٫
۱۳۶ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۹/ ۱۸۴ و ۲۹۳٫
۱۳۷ . صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۸۲؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۲۵/ ۱۵۷؛ کلینی، اصول کافی، ۱/ ۲۳۴ و ۲۳۵ و ۲۳۶ و ۲۸۴٫
۱۳۸ . صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۷۷ و ۱۸۰ و ۱۸۲ و ۱۸۵؛ عیاشی، تفسیر، ۱/ ۲۴۹؛ صدوق، الخصال، ۱/ ۱۱۶؛ حمیری قمی، قرب الأسناد، ص۱۶۰٫
۱۳۹ . مفید الإرشاد، ۲/ ۱۸۶؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۳۸۴؛ صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۵۰ و ۱۵۲ و ۱۵۵؛ راوندی، الخرائج، ۲/ ۸۹۴؛ نیشابوری؛ روضه الواعظین، ۱/ ۲۱۵٫
۱۴۰ . نساء/ ۵۸٫
۱۴۱ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۲۷۶ و ۲۷۷؛ عیاشی، تفسیر، ۱/ ۲۴۶؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ۱/ ۲۰٫
۱۴۲ . صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۸۳؛ قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ۲/ ۳۴۸؛ طوسی، الغیبه، ص ۱۹۴؛ صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، ۴/ ۱۸۹؛ طوسی، تهذیب الأحکام، ۹/ ۱۷۶٫
۱۴۳ . کلینی، اصول کافی، ۱/ ۲۳۳؛ مفید، الإرشاد، ۲/ ۱۸۸؛ صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۷۹ و ۱۸۴؛ راوندی، الخرائج، ۱/ ۳۸۷؛ نیشابوری، روضه الواعظین، ۱/ ۲۱۰٫
۱۴۴ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۶/۲۱۱؛ ۴۹/ ۴۷؛ صفار، بصائر الدرجات، ص۱۸۵و۲۵۲؛ طبری، دلائل الإمامه، ص۱۹۱٫
۱۴۵ . صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۷۸ و ۱۸۵ و ۱۸۹؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۱۶/ ۲۰۸؛ ۴۲/ ۶۷٫
۱۴۶ . ابن بابویه قمی، الإمامه والتبصره، ص ۷۳٫
۱۴۷ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۶/ ۲۰۸؛ صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۷۸٫
۱۴۸ . صفّار، بصائر الدرجات، ص ۱۸۷، کلینی، اصول کافی،۱/ ۲۳۳ و ۲۳۵٫
۱۴۹ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۸/ ۱۸؛ کلینی، اصول کافی،۱/ ۲۰۸٫
۱۵۰ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۶/ ۲۱۱؛ صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۸۶٫
۱۵۱ . مجلسی، بحار الأنوار، ۴۶/ ۳۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب،۴/ ۱۳۵٫
۱۵۲ . مفید، الإرشاد، ۲/ ۱۸۷؛ طبرسی، إعلام الوری، ص ۲۸۵؛ اربلی، کشف الغمّه،۲/۱۷۰٫
۱۵۳ . راوندی، الخرائج، ص ۳۴۱؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۴۹/ ۷۳٫
۱۵۴ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۶/ ۲۰۱ و ۲۱۲؛ صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۷۹٫
۱۵۵ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۶/ ۲۱۹؛ ۵۲/ ۳۱۸٫
۱۵۶ . مفید، الاختصاص، ص۲۶۹؛ صفار، بصائر الدرجات، ص۱۸۳؛ جزایری، القصص، ص۲۲۵؛ صدوق، کمال الدین، ۲/۶۷۳٫
۱۵۷ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۶/ ۲۱۵؛ کلینی، اصول کافی، ۱/۲۳۲؛ صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۸۹؛ عیاشی، تفسیر، ۲/ ۱۹۳؛ راوندی، الخرائج، ۲/ ۶۹۳؛ صدوق، علل الشرائع، ۱/ ۵۳؛ همو، کمال الدین، ۱/ ۱۴۲؛۲/۶۷۴٫
۱۵۸ . کلینی، اصول کافی، ۱/۲۳۳؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۲۶/ ۲۰۱؛ طبرسی، الاحتجاج، ۲/ ۳۷۱؛ مفید، الإرشاد، ۲/ ۱۸۷؛ صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۷۴؛ نیشابوری، روضه الواعظین، ۱/ ۲۱۰٫
۱۵۹ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۶/ ۲۲۳٫
۱۶۰ . مجلسی، بحار الأنوار، ۲۶/ ۲۲۰؛ صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۸۸٫
۱۶۱ . طبرسی، إعلام الوری، ص ۲۵۷؛ صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۴۸ و ۱۶۳ و ۱۶۴؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ۴/ ۱۷۲٫
۱۶۲ . صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۴۴ و ۱۴۸ و ۱۶۲ و ۱۸۰٫
۱۶۳ . صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۶۵ و ۱۶۶ و ۱۶۷٫
۱۶۴ . صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۶۴٫
۱۶۵ . صدوق، الخصال،۲/ ۴۲۸؛ مجلسی، بحار الأنوار، ۲۵/ ۱۴۰
۱۶۶ . صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، ۴/ ۴۱۹؛ همو، الخصال،۲/ ۵۲۷؛ همو، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ۱/ ۲۱۲؛ طبرسی، الاحتجاج، ۲/ ۴۳۶؛ اربلی، کشف الغمه، ۲/ ۲۹۵٫
۱۶۷ . ابن شهر آشوب، مناقب،۱/ ۲۵۳
۱۶۸ . صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، ۴/ ۴۱۸؛ همو، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ۱/۲۰، ۲۱۲؛ همو، معانی الأخبار، ص ۱۰۲ و ۱۶۸؛ طبرسی، الاحتجاج، ۲/ ۴۳۶ اربلی، کشف الغمّه،۲/۲۹۰؛ ابن شهر آشوب، مناقب،۱/ ۲۵۳، صفار، بصائر الدرجات، ص۴۴۰؛ طبری، دلائل الإمامه، ص ۱۴۷؛ برقی، المحاسن،۲/ ۳۱۴
۱۶۹ . راوندی، الخرائج،۱/ ۳۴۹؛ مفید، الإرشاد،۲/ ۳۳۰؛ همو، الاختصاص، ص۲۹۱و ۴۹۳؛ اربلی، کشف الغمّه، ۲/۴۱۲، ۳۲۹ ؛ طبری، دلائل الإمامه، ص۱۶۹؛ حمیری قمی، قرب الأسناد، ص ۱۴۶، حلی، العدد القویه، ص ۳۷؛ ابن شهر آشوب، مناقب،۴/ ۹؛ صدوق، معانی الأخبار، ص ۱۰۱؛ همو، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ۲/ ۲۲۸؛ طبرسی، إعلام الوری، ص۳۳۲٫
۱۷۰ . طبری، دلائل الإمامه، ص ۸۹ و۱۶۹؛ حمیری قمی، قرب الأسناد، ص ۱۴۶، مفید، الاختصاص، ص ۲۹۲؛ صفار، بصائر الدرجات، ص ۲۵۰؛ اربلی، کشف الغمّه،۲/ ۱۰۹؛ استرآبادی، تأویل الآیات، ص۴۸۰٫
۱۷۱ . طبرسی، إعلام الوری، ص، ۳۷۱، ۲۰۹؛ صدوق، کمال الدین،۲/ ۴۴۵، ۵۳۶؛ نیلی نجفی، منتخب الأنوار، ص ۹۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب،۴/ ۱۳۶؛ راوندی، الخرائج، ۱/ ۴۲۸؛ طوسی، الغیبه، ص ۳۰۳؛ اربلی، کشف الغمّه، ۲/ ۴۳۱؛ نوری، مستدرک الوسائل،۳/ ۳۰۴٫
۱۷۲ . ابن بابویه قمی، علی، الإمامه والتبصره، ص ۷۱؛ حرعاملی، وسائل الشیعه، ۱۹/ ۸۲٫ اسکافی، التمحیص، ص ۳۷٫ صدوق، معانی الأخبار، ص ۱۰۱؛ راوندی، الخرائج، ۳/ ۱۱۰۱؛ نیلی نجفی، منتخب الأنوار، ص ۱۵۷؛ حلبی، تقریب المعارف، ص ۱۹۵٫

 

فهرست منابع :
استر آبادی، شرف الدین حسینی، تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره، قم: انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، ۱۴۰۹ق.
ابن طاووس، علی بن موسی، التحصین فی صفات العارفین، قم: مؤسسه دار الکتاب، ۱۴۱۳ق.
ــــــــــــــــــــ ، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، قم: چاپخانه خیام، ۱۳۹۹ق.
اسکافی، محمد بن همام، التمحیص، قم: مدرسه امام هادی، ۱۴۰۴ق.
اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّه فی معرفه الائمّه، تبریز: مکتبه بنی هاشم، ۱۳۸۱ق.
ابن جبرئیل قمی، شاذان، الفضائل، قم: انتشارات رضی، ۱۳۶۳ق.
ــــــــــــــــــــ ، مئه منقبه من مناقب أمیر المؤمنین و الائمّه من طریق العامّه، قم: مدرسه امام مهدی، ۱۴۰۷ق.
ابن ابی فراس، ورام، مجموعه ورام (تنبیه الخواطر و نزهه النواظر)، قم: انتشارات مکتبه الفقیه.
ابی جعفر، علی، مسائل علی بن جعفر، قم: مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۹ق.
ابن هاشم قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم: دار الکتب، ۱۴۰۴ق.
برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم: دارالکتب الاسلامیه: ۱۳۷۱ق.
تمیمی مغربی، قاضی نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، مصر: دارالمعارف، ۱۳۸۵ق.
جزایری، نعمت الله، قصص الأنبیاء، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی، ۱۴۰۴ق.
حلبی، ابو صلاح تقی بن نجم، تقریب المعارف، قم: انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ق.
حلی، رضی الدین علی بن یوسف، العدد القویّه لدفع المخاوف الیومیه، قم: انتشارات بیدار، ۱۴۰۱ق.
ــــــــــــــــــــ ، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، شرح فارسی ابو الحسن شعرانی.
حمیری قمی، عبد الله بن جعفر، قرب الأسناد، تهران: انتشارات کتابخانه نینوی
ابن خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الأثر فی النص علی الأئمه الاثنی عشر، قم: انتشارات بیدار، ۱۴۰۱ق.
دیلمی، حسن بن ابی الحسن، ارشاد القلوب إلی الصواب، انتشارات شریف رضی، ۱۴۱۲ق.
راوندی، قطب الدین سعید بن هبه الله، الخرائج و الجرائح، قم: مؤسسه امام مهدی، ۱۴۰۹ق.
ــــــــــــــــــــ ، قصص الأنبیاء، مشهد مقدس: بنیاد پژوهش های آستانه مقدس، ۱۴۰۹ق.
سید رضی، ابوالحسن محمد بن حسین موسوی بغدادی، خصائص الأئمه، مشهد مقدس: مجمع البحوث، ۱۴۰۶ق.
رازی، ابو حاتم، گرایش ها و مذاهب اسلامی در سه قرن نخست هجری، قم، مرکز ادیان و مذاهب.
شوشتری، قاضی نورالله، الصوارم المهرقه فی نقد الصواعق المحرقه، تهران، انتشارات نهضه، ۱۳۶۷ق.
شهرستانی، محمد، الملل و النحل، ترجمه نائینی.
شعیری، تاج الدین، جامع الأخبار، قم: انتشارات رضی، ۱۳۶۲ش.
صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، کتاب من لایحضره الفقیه، قم: انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، ۱۴۱۳ق.
ــــــــــــــــــــ ، معانی الأخبار، قم: انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۶۱ش.
ــــــــــــــــــــ ، الأمالی، انتشارات کتابخانه اسلامیه، ۱۳۶۲ش.
ــــــــــــــــــــ ، کتاب الخصال، قم: انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، ۱۴۰۲ق.
ــــــــــــــــــــ ، علل الشرائع، قم: انتشارات مکتبه الداوری، ۱۴۰۲ق.
ــــــــــــــــــــ ، عیون اخبار الرضا علیه السلام، انتشارات جهان، ۱۳۷۸ق.
ــــــــــــــــــــ ، فضائل الشیعه، تهران: انتشارات اعلمی
ــــــــــــــــــــ ، کمال الدین و تمام النعمه، قم: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵ق.
صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، قم: کتابخانه آیهالله مرعشی ۱۴۰۴ق.
طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبه، قم: مؤسسه معارف اسلامی، ۱۴۱۱ق.
ــــــــــــــــــــ ، الأمالی، قم: دارالثقافه، ۱۴۱۴ق.
ــــــــــــــــــــ ، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد.
ــــــــــــــــــــ ، تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
ــــــــــــــــــــ ، اختیار معرفه الرجال (رجال الکشّی)، انتشارات دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش.
طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
طبرسی، ابومنصور احمدبن علی، الاحتجاج، مشهد مقدس: نشر مرتضی، ۱۴۰۳ق.
طبری عماد الدین، ابو جعفر محمد بن ابی القاسم، بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، نجف: کتابخانۀ حیدریه، ۱۳۸۳ق.
طبری، محمد بن جریر، دلائل الإمامه، قم: دار الذخائر للمطبوعات.
عاملی، شیخ حر محمد بن حسن، وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، قم: مؤسسه آل بیت، ۱۴۰۹ق.
عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران: چاپخانه علمیه، ۱۳۸۰ق.
ابن فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضه الواعظین، قم: انتشارات رضی.
کلینی رازی، محمدبن یعقوب بن اسحاق، اصول کافی، تهران: دار الانتشارات الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
کوفی، محمدبن محمد بن اشعث، الجعفریات، تهران: مکتبه نینوی الحدیثه.
مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعه للدرر الأخبار الأئمه الأطهار، لبنان: مؤسسه الوفاء بیروت، ۱۴۰۴ق.
شیخ مفید، محمد بن نعمان، الاختصاص، قم:کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
ــــــــــــــــــــ ، الإرشاد فی معرفه ححج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید ۱۴۱۳ق.
ــــــــــــــــــــ ، الأمالی، قم: کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
مازندرانی، محمد بن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، قم: انتشارات علامه ۱۳۷۹،ق.
نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۸ق.
نجاشی، احمد بن علی، رجال، قم: انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ق.
نباطی بیاضی، علی بن یونس، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، نجف: کتابخانه حیدریه، ۱۳۸۴ش.
نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۹۷ق.
نیلی نجفی، علی بن عبد الکریم، منتخب الأنوار المضیئه، قم: خیام، ۱۴۰۱ق.