استعداد و فهمشان حرکت کند بعد هم اگر احساس کرد شاگردی به مرحله استادی رسیده است..

شاگرد نباید همیشه شاگرد بماند!

بیانی که حضرت آقا دام عزه در یکی از جلسات اخیری که با فرهیختگان و اساتید دانشگاه داشتند، این بود که که شاگردی خوب است؛ ولی [شاگرد] نباید همیشه شاگرد بماند. باید سعی کرد که دیگران شاگرد ایرانیان باشند؛ نه اینکه همیشه این ها شاگرد دیگران باشند. این همت استاد است که نمی خواهد شاگردش همیشه شاگرد بماند؛ بلکه سعی می کند که شاگردانش همه استاد شوند.

رسالت استاد چیست؟

نشانه ی رسالت استاد پایگاه امام صادق (ع) این است که تأسی به ائمه و انبیا می کند. آنها آمده اند تا انسان سازی کنند، آمده اند به بشر پر وبال بدهند و این انسانهای راکد را به جریان و حرکت در بیاورند و آنها را معراجی کنند. [آنها به بشر] گفته اند: بیا، تعال. تعال یعنی بالا. آنجایی که خودش است، نمی خواهد آنجا پایین باشد تا صدایش از [پایین به] آنجا برسد؛ [بلکه] می گوید: تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْال عمران؛۶۴_ بیائید به سوى کلمه‏اى که تمسک به آن بر ما و شما لازم است. [نه تنها خود را بالا می برد، بلکه] به دیگران هم می گوید بیایید بالا و این تعالی کار انبیا بوده است. [شعار انبیا این بوده است که] تعال، تعال؛ بیا بالا. [آنها به بشر] فرمودند که هر کار من می کنم، شما هم بکنید و همان طور که من انجام می دهم، شما هم انجام دهید.

استاد حوزوی، استاد پرور است و ناراحت می شود که شاگردش، شاگرد بماند؛ لذا [باید] هر جا که احساس کرد کسی در رتبه ای از دانش و توان قرار گرفته است که می تواند دانش خودش را ارائه دهد، باید تشویقش کند و بگوید درس من برای شما چیز جدیدی ندارد. چند دوره گفته ام و شما همه چیز را یاد گرفته اید. حالا بروید [و به دیگران هم یاد بدهید].

آنچه باید بگیرم را گرفتم!

یکی از بزرگان از آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه پرسیده بودند که چرا شما بیش از چهار سال در محضر جناب آقای قاضی رحمه الله علیه نماندید؟ _ایشان طول توقفشان در محضر استاد بزرگوارشان آقای قاضی رحمه الله علیه چهار سال بود._ [ایشان] جواب داده بودند که آنچه باید بگیرم را گرفتم و در این چهار سال بی کار نبودم. آقای قاضی رحمه الله علیه [در این چهار سال] تمام رموز سیر و سلوک را به ایشان القاء کرده بود و از عجایب این است که آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه در طول این چهار سال هیچ سوالی از آقای قاضی رحمه الله علیه نکرده بودند. آنچه در ذهنشان بوده، خود آقای قاضی رحمه الله علیه به ایشان می گفته اند و در جمع هم می گفته اند.

آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه می فرمودند: در نماز پشت سر ایشان اقتدا کردم، یک سوال معرفتی در ذهنم آمد. نماز که تمام شد، بعد از تعقیبات، ایشان فرمودند: اما سوال شما. سوالی نکرده بودم؛ [بلکه] در نماز چیزی به مخیله ام آمده بود. ایشان فرموده بودند اما سوال شما و جواب دادند. گاهی هم در کلاس همه شاهد بودند که آقای بهجت همیشه مهر سکوت بر لب دارد و تمام وجودش استماع است و تعبداً هیچ حرفی مقابل استاد نمی زد؛ اما چیزهایی در ذهنش می آمد که آقای قاضی گاهی در جمع [در مقام پاسخ] می فرمودند: (۵) اما سوال فاضل گیلانی! آقای بهجت رضوان الله تعالی علیه را می فرمودند.

شرطی که حضرت خضر علیه سلام به حضرت موسی سلام الله علیه کرد، این بود که اگر می خواهی با من باشی، “فَلا تَسْئَلْنی‏ عَنْ شَیْ‏ء”، تا اینکه من “حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراالکهف؛۷۰_ گفت: اگر به دنبال من آمدى چیزى از من مپرس تا در باره آن مطلبى با تو بگویم؛ تا خودم چیزی نگفته ام، تو از من سوال نکن.

خب اگر کسی به مرحله ای رسید که [استاد] همه رموز را به او داد، [چراکه] استاد خودش می داند چه به شاگردانش داده است، اگر در مرحله ای [استاد] دید باید شاگردانش پرواز کنند، باید [آن ها را] تمرین پرواز بدهد و بگوید شما دیگر بروید و خودتان تدریس کنید. عکسش هم اینطور است. اگر کسی به وضع خود مغرور است و فکر می کند که ملا شده است یا [برعکس] فکر هم نمی کند [که ملا شده است]، از وضع خودش هم بی خبر نیست، اما بلندپرواز است و می خواهد مدرس بشود، با نواقصی هم که دارد، می داند که آدم های ملایی سر درس او نمی آیند، ولی افراد بیکار زیادند.

هر جا شهریه باشد، می رود!

خدا رحمت کند شیخی را که در روز نه درس می رفت؛ یعنی از جامع المقدمات تا خارج، در همه درسها شرکت می کرد. خب بعضی ها می بینند هر کسی هر چیزی می گوید، مخصوصاً [اگر] ببینند کسی شهریه ای یا پولی بدهد، به درسش می روند. بله یکی از آقایان در قم که مخالف [نظام است]، [جزء افرادی است که] بعد از حضرت امام رحمه الله علیه [کلاس درس تشکیل داده است] و یک عده افغانی به کلاسش می روند. بعضی ها درس می دهند که بگویند ما مدرس هستیم؛ نه اینکه [در حقیقت] مایه ای داشته باشند.

اساتید و حوزه باید کنترل کنند. باید مسیر حرکت حوزه های علمیه به سوی نظام مند شدن برود؛ لذا همان گونه که نظام پزشکی یک سازمانی دارد، [و این سازمان] باید به پزشک پروانه بدهد تا بتواند مطبی را دایر کند و اگر پروانه نداشته باشد، مراحل طبابتش از سازمانی تأیید نشود، او حق این کار را ندارد یا استاد یار شدن در دانشگاه، استاد تمام بودن در دانشگاه، بدون قاعده و قانون نیست، [حوزه نیز باید این گونه باشد.] این امتیاز دانشگاه است. حوزه حرفش را زده [که باید این نظام قانون مند شود؛] اما دانشگاه عمل می کند. در حالی که قرنها قبل از دانشگاه، مرحوم شهید این را می گوید که باید اساتید زیرمجموعه ها را زیر نظر بگیرند، این نشانه ی این است که ما در تمدن بر دانشگاه ها خیلی پیشی داریم؛ منتهی اللَّهَ‏ اللَّهَ‏ فِی‏ الْقُرْآنِ‏ فَلَا یَسْبِقُکُمْ إِلَى الْعَمَلِ بِهِ أَحَدٌ غَیْرُکُم الکافی (ط – الإسلامیه)       ج‏۷   ص  ۵۱

الان که بحمدالله بزرگان ما [به طلاب فاضل ما] اجازه ی تدریس می دهند، این کار خوبی است. اساتید را امتحان می کنند و لیست مدرسین مشخص است. حالا اگر استادی دید شاگردش بلندپروازی می کند، تدریس می کند ولی حقش نیست، باید به او بگوید که این حق تو نیست. این ها [موضوعات] مربوط به دروس گذشته بود [که خدمت شما یاد آوری شد].

فصل اول

و اما فصل جدید [این است که] معلم با درسش باید چگونه باشد؟ با درسش باید چه روش، چه متد و چه آیینی را در پیش گیرد؟

“الاول أن لا یخرج إلى الدرس إلا کامل الأهبه و ما یوجب له الوقار و الهیبه فی اللباس و الهیأه و النظافه فی الثوب و البدن و یختار له البیاض فإنه أفضل لباساو لا یعتنی بفاخر الثیاب بل بما یوجب الوقار و إقبال القلوب علیه کما ورد النص‏ به فی أئمه المحافل من الأعیاد و الجمعات و غیرهما. و قد اشتمل کتاب الزی و التجمل و المروءه من کتاب الکافی‏ على الأخبار الصحیحه فی هذا الباب بما لا مزید علیه و یخرج التعرض له عن موضوع الرساله منیه المرید ص ۲۰۴    ۱ – أن لا یخرج إلى الدرس إلا کامل الأهبه …..  ص : ۲۰۴

 

زیّ استاد چونه باید باشد؟

اجمال فصل اول این است که باید استاد زیّ استادی خودش را حفظ کند. وقتی خارج می شود که برای درس بیاید، نیاد سر کلاس تا شاگردان عمامه اش را درست کنند؛ مثلاً عبایش چجور باشد، لباس هایش لکه داشته باشد، این طور نباید باشد؛ [بلکه] وقتی خارج می شود، وضع خودش را بررسی کند. همه طلبه ها باید اینطور باشند که وقتی از منزل بیرون می آیند، مرتب بیایند. [طلبه باید] ابهت و عزت خودش را حفظ کند.

[شخصی] به امام حسن علیه السلام گفت که تو با هیبت و تکبر بیرون آمدی! [حضرت] فرمودند: نخیر. من عزیز بیرون آمده ام.عزت با تکبر فرق دارد. شان ایشان این بود که باید [اینگونه] باشند [و لذا گفتند که] من عزیز بیرون آمده ام. در کمال ابهت [بیرون می آمدند] (۱۰) یعنی آن ابهت خودش را، هیبت خودش را [حفظ می کردند]. هیبت [استاد] نباید شل باشد که هر کس بتواند دستش بیندازد و در کلاس به او بخندد. [باید] هیبت خود و وقار خودش را حفظ کند. از نظر لباس هم لباسی بپوشد که موجب رغبت مستمعین نسبت به او باشد. نه [اینکه] فاخر باشد؛ اما مرغوب باشد؛ لذا رنگ لباس مهم است.

معیار، رعایت شأن است

لباس شاد پوشیدن خوب است و شادترین لباس، لباس سفید است. پیامبر خدا لباس سفید می پوشیدند و خوب است که اساتید هم لباس سفید بپوشند. در عبا [رنگ مشکی] استثنا شده است، عبای مشکی مکروه نیست؛ لیکن در مستحبات؛ لباس سفید هم جزو لباسهایی است که به آن تأکید شده است. بنابراین معیار کلی [در لباس پوشیدن] این است که متناسب با شأن خودش [باشد و] در هر جمعی، لباس [متناسبی] بپوشد.

امام هادی علیه السلام عمامه قیمتی به سرشان داشتند. خلیفه وقت به ایشان گفتند که این عمامه چیست که بر سرت گذاشته ای؟ فرموند: من خرج سرم کردم، اما تو خرج پایین تنه ات کردی! کنیزی خریده ای که فلان قدر قیمت دارد. [امام با این کار] او را خلع سلاح کرد [و به او فهماند] که شما دنبال شهوات هستید، اما ما به فکر هیأت و احترام به مردم هستیم.

لباس خوب، احترام است

کسی که لباس خوب می پوشد، احترام به مردم گذاشته است. انسانی که به مهمانی می رود و به جمعی وارد می شود، وقتی به آنها اعتنایی ندارد و مهم نیستند، با هر لباسی [به آن مجلس] می رود؛ ولی وقتی آدم لباس خوب می پوشد، دو وجهه می تواند داشته باشد. یا می خواهد خودنمایی کند، یا می خواهد به خاطر اینکه آنها مهم هستند، احترام گذاشته باشد. لذا فرموند: خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدالاعراف؛۳۱_ اى فرزندان آدم! زینت و آراستگى خویش را نزد هر مسجدى اتخاذ کنید؛ وقتی به پیش خدا می روید، بهترین لباس را برای خدا بپوشید.

در عبادتگاه ها که می روید، عطر بزنید و لباس خوب بپوشید. این دلیل تعظیم محضر است. امام که استاد اکرام و تکریم انسانیت است، باید برای انسان ها احترام قائل شود و احترام قائل شدن یک وجهش این است که اینطور برود. (۱۵)

و لیقصد بذلک تعظیم العلم و تبجیل الشریعهمنیه المرید؛ همان این نکته ای بود که [در گذشته] ما عرض کردیم که احترام بزرگوارانی که ما پای درسشان می نشینیم، احترام به بشریت و انسانیت است.

تعظیم علم

نکته ی بالاتر از آن را ایشان در اینجا تصریح فرمودند که علم ارزش دارد، و همانطور که انسان  برای نماز باید لباس خوب بپوشد، علم هم عبادت است، اجرای دستور خدا کردن است و باید مورد تعظیم قرار بگیرد و “تبجیل الشریعه”. چون علوم حوزوی مربوط به شریعت است، تبجیل می کند و شریعت را اجلال می کند.

“و لیتطیب‏“؛ یعنی خوب است که عطر استعمال کند. “و یسرح لحیته‏“؛ [یعنی] شانه بزند محاسن خودش را. “و یزیل کل ما یشینه‏”؛ [یعنی] هر چیزی را که موجب شین او می شود زائل کند. اینطور نباشد [که دیگران] بگویند آقا را ببین! ریشش چرا اینطور است؟ موی سرش چرا اینطور است؟ چرا لباسش این گونه است؟ ظاهرش چرا به این گونه است؟ [پس طبق این عبارت] انسان باید آنچه را که موجب شین می شود و جای ملامت است، از خودش زائل کند.

عبرت از گذشتگان

“کان بعض السلف إذا جاءه الناس لطلب الحدیث یغتسل‏و یتطیب و یلبس ثیابا جددا و یضع رداءه على رأسه ثم یجلس على منصهو لا یزال یبخر بالعود حتى یفرغ و یقول أحب أن أعظم حدیث رسول الله ص. المنیه المرید؛ همان؛ وقتی مردم [در محضر بعضی از علمای گذشته] بنا بود بیایند و از آنها اخذ حدیث کنند، این امور را رعایت می کردند: عطر می زند، لباس نو می پوشیدند، عمامه بر سرشان می گذاشتند، بر جایگاه [خطابه] می نشستند و عود تبخیر می کردند، تا اینکه حالت فراغتی پیش بیاید. آن وقت می گفتند قصدم از این کارها این است که به حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله احترام کرده باشم.

[این] تعظیم پیغمبر است. مجلس عادی که نیست، مجلسی است که می خواهم حرف پیامبر را برای مردم بزنم؛ بنابراین [قائل باید] به احترام قول یا به احترام مقول له یا به احترام خودش [این کار ها را انجام بدهد؛ چراکه] قائل باید برای خودش احترام قائل باشد و کاری نکند که احترامش پیش مردم کم شود.

امام صادق علیه السلام [روزی] لباس زیبایی پوشیده بودند که بعضی از این دین به دنیا فروشهای زهد فروش به حضرت اعتراض کردند، که این لباس چیست که پوشیده اید؟ حضرت لباس خودشان را کنار زدند و آن لباس زیرین را که زبر و خشن بود نشان دادند و فرمودند: این [لباس خشن] برای خودم است؛ اما آن [لباس زیبا] را برای شما پوشیده ام.

ببینید! [حضرت] لباسش را کنار زد. از رو لباس ابریشم داشت و از زیر لباس مندرس. زهد فروشی و عوام فریبی خیلی بد است. انسان باید در حد خودش باشد. بدآموزی نداشته باشد، تجمل نداشته باشد، ولی متناسب با هر جایی و هر محلی لباسی که مرغوب آن جمع است به تن داشته باشد.

علم، گاهی گمراه کننده است!

الثانی “أن یدعو عند خروجه مریدا للدرس بالدعاءالْمَرْوِیِّ عَنِ النَّبِیِّ ص‏ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَضِلَّ أَوْ أُضَلَّ أَوْ أَزِلَّ أَوْ أُزَلَّ أَوْ أَظْلِمَ أَوْ أُظْلَمَ أَوْ أَجْهَلَ أَوْ یُجْهَلَ عَلَیَّ عَزَّ جَارُکَ وَ جَلَّ ثَنَاؤُکَ وَ لَا إِلَهَ غَیْرُکَ.ثم یقول‏ِسْمِ اللَّهِ حَسْبِیَ اللَّهُ تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ اللَّهُمَّ ثَبِّتْ جَنَانِی وَ أَدِرِ الْحَقَّ عَلَى لِسَانِی‏. منیه المرید ص ۲۰۴  ۱ – أن لا یخرج إلى الدرس إلا کامل الأهبه …..  ص : ۲۰۴ (۲۰)چه دعای زیبایی است! البته وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله دعا می کند، زیبا دعا می کند؛ [چراکه] بلندگوی خداست و گویی خدا دارد دعا می کند. می گوید خدایا پناه به تو می برم از اینکه من کسی را گمراه کنم و وسیله ی گمراهی شاگردانم شوم. أو اُضل“، یا در درس، دیگران من را گمراه کنند.

گاهی خود درس غرور و ریاء می آورد. [در این صورت اگر] انسان اگر مطلب درستی را هم بگوید، اما [خود را] باخته و عمرش را هدر داده و چیزی گیرش نیامده است. [این مطالب] برای دیگران ممکن است مفید باشد و حسن فعلی داشته باشد، اما برای خودش حسن فاعلی ندارد. خودش بدبخت [می شود] و می بازد [و تنها] دیگران را تعظیم می کند.

علم، گاهی سبب لغزش است!

أو اَضل أو اُضل؛ یکی مسئله گمراهی است. اما مسئله ی دوم لغزش است. گاهی انسان حرفهایی می زند [که با آن حرف ها] دیگران را گمراه می کند. این مسئله اُضل یا اَضل می شود. گاهی هم نوع حرف [زدنش را] رعایت نمی کند. پیش طلبه ها غیبت کسی را می کند، نسبت دروغ می دهد، از کسی چیزی نقل می کند که این حرف مال او نیست. این گمراه کردن نیست. این لغزیدن و گناه شخصی خودش است. یا باعث شود دیگران حرفی بزنند و لغزش و گناه پیدا کنند.

ظالم و منظلم، هر دو بد است

او اُظلِم أو اُظلَم خدا نکند استادی در درس ظلمی کند؛ [مثلاً] حرفی بزند که طلبه ای نزد طلبه های دیگر تحقیر شود. این ظلم است. [این که طلبه] ایذا شود، ظلم است. أو اُظلَم“؛ یا اینکه زمینه بدهم تا دیگران به من ظلم کنند. هم ظالم بودن بد است و هم منظلم بودن بد است. مظلوم بودن در اختیار انسان است و انظلام بد و گناه است؛ [همانطور که] ظلم هم گناه است. خدا نکند انسان ظلم کند یا اینکه منظلم شود یا مظلوم بشود. [اگر مظلوم شویم،] باید از خدا دفع ظلم ظالم را [طلب] کنیم، تا مظلوم هم واقع نشویم.

أو اجهل أو یجهل علیّ“؛ [خدایا به تو پناه می برم از اینکه] من باعث جهالت کسی بشوم، یا اینکه دیگران باعث جهالت [من] استاد شوند. عَزَّ جَارُکَ وَ جَلَّ ثَنَاؤُکَ” هر کس به تو پناه برد، عزیز [و با عزت] شد؛ [چراکه] ثنا و مدح تو جلیل و بزرگ است. لَا إِلَهَ غَیْرُکَ.

این دعا را که موقع خروج  از منزل مستحب است [خوانده شود] و جزء دعاهای منظور است [بخوانید]:“بسْمِ اللَّهِ حَسْبِیَ اللَّهُ تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ بعد می گوید: اللَّهُمَّ ثَبِّتْ جَنَانِی؛ خدایا! جنان و دل و اراده ام را محکم کن، تا با تزلزل حرف نزنم و حرفهایم محکم باشد. و قول قولاً سدیدا وَ أَدِرِ الْحَقَّ عَلَى لِسَانِی‏؛ انسان وقتی کارشناس و خبره است، حرفهای پخته از وجودش می جوشد و تزلزلی ندارد؛ اما وقتی تقلید می کند، نقال است و مانند بقال خودش کالایی ندارد. (۲۵) این [انسان] خیلی محکم حرف نمی زند، کم می آورد، و وقتی سوال و اشکال می کنند، می بینید که لکنت پیدا می کند و کم می آورد. باید از خدا بخواهیم که اینطور نباشیم. انسان باید درونش، قلبش، جنانش محکم و آرام باشد و مطلب برایش حل شده باشد و از طرفی در هنگام بیان نیز مطلب حل شده را خوب بیان کند.