- ثقلین - http://thaqalain.ir -
از لاله دید، پُرچمنی، در برابرش
آمد دمی که بر سر جسم برادرش
لبریز برکهای به تموّج ز خونِ گرم
غلتان در آن، برادرِ با جان برابرش
خاک سیه، شفق زده، همچون افق ز خون
وز موج آن گرفته چو مه، روی انورش
چون شاخهای که بشْکند از نخل بارور
تیغ جفا دو دست فکنده ز پیکرش
آن ساقیای که داشت بسی چشمها به راه
خون کرده دورِ چرخِ ستمگر به ساغرش
صد چشمه خون ز دیده به دامن نثارشد
تا بر سِتُرد ژالهی خونین ز عبهرش
انگیخت شور حشر ز درد درون چو دید
بر روی خاک، قامت غوغای محشرش
زنگار دود آه، رخ چرخ، تیره کرد
شنگرف خون چو دید به یاقوت احمرش
عنقای قافِ همّت و مردانگی و عشق
در خاک و خون تپیده چو بشکسته شهپرش
گویی نشد مجال که سر گیردش ز خاک
زین روی، رو نهاد به روی برادرش
نالید کای نهال برومند باغ دین!
بشکست قامتم چو شکستی ز باد کین
شاعر: محمدعابد تبریزی
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%a7%d8%b2-%d9%84%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%af%db%8c%d8%af%d8%8c-%d9%be%d9%8f%d8%b1%da%86%d9%85%d9%86%db%8c%d8%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1%d8%b4/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.