- ثقلین - http://thaqalain.ir -
رحیم نوشتهاش را که به عنوان وصیتش بود، پاره کرد و روی اروند پاشید. بعد همانطور که کنار هم نشسته بودیم، عکسی را از جیبش درآورد و گفت: «ببین پسرم رضاست!» اشک به پهنای صورتش جاری بود. او رضا را خیلی دوست داشت. زیر لب زمزمه کرد: «یا رضا یا شهادت.» رحیم، عکس را از من گرفت و میان بهت و حیرت من، پاره کرد و روی اروند پاشید. گفتم: «چه کار کردی؟» گفت: «احساس کردم رضا مانع معاملهی من و خدایم شده. حالا دیگر اروند هم شاهد است که هیچ مانعی بین من و خدایم نیست. من از رضایم گذشتم تا رضای خدا را خریده باشم.»
رسم خوبان ۲۲ – شوق شهادت، ص ۷۸٫ / باغ شقایقها، ص ۱۲۶٫
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%a7%d8%b2-%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%ae%d8%af%d8%a7-%da%af%d8%b0%d8%b4%d8%aa%d9%85/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.