اول قرار بود جنازه‌ی رضا خان را ببرند نجف. نواب صفوی مخالفت کرد. سال ۲۸ آوردنش ایران که ببرندش قم. مردم شهر ریختند توی خیابان‌ها و شعار دادند. آن موقع حوزه حدود سه هزار نفر طلبه داشت و شاید دو هزار و سیصد چهارصد نفرشان آمده بودند میان مردم و شعار می‌دادند که نمی‌گذارند رضا شاه توی حرم دفن شود.

شاه بعد از پانزدهم بهمن ۲۷ خودش را مذهبی جلوه می‌داد و می‌گفت «من کمر بسته‌ی امام رضام» و «پدرم را مراجع دوست دارند»، ولی آن روز مراجع هم هیچ استقبالی از جنازه نکردند. مهم‌ترین مرجع قم در آن زمان آیت‌الله بروجردی بود. قبل از ایشان «مراجع ثلاث» شهر را اداره می‌کردند. یعنی آیت‌الله حجت کوه کمره‌ای، آیت‌الله سید محمد تقی خوانساری، آیت‌الله صدر الدین صدر. آن‌ها هیچ کدام‌شان قدم پیش نگذاشتند.

قائم مقام رفیع مشاور شاه بود در امور مذهبی. رابط شاه و حوزه هم بود.آمده بود قم تا یکی از مراجع را راضی کند که بر جنازه‌ی رضا خان نماز بخواند. خودش قبلنا در جوانی طلبه بود و حالا شده بود جزو رجال مملکت و می‌گفتند سناتور هم هست.

آیت الله خوانساری قائم مقام را آدم حساب نمی‌کند.

صدا می‌زند «مش حسن، بیا این رو بیرونش کن!»

آیت‌الله حجت گوش‌هاش سنگین بود. این جور وقت‌ها سنگین‌تر هم می‌شد. هرچه قائم مقام می‌گوید «اعلی حضرت سلام رسوندن گفتن»، دست‌اش را می‌گذارد کنار گوش‌اش و می‌گوید «من که نمی‌شنوم چی می‌گی».

آیت‌الله بروجردی می‌گوید «وضع حوزه رو که می‌بینی. همه مخالفن. در این شرایط نمی‌شه کاری کرد.»

آقای بروجردی نمی‌خواست کاری کند که باعث بشود حوزه را دوباره تعطیل کنند.

اختلاف سلیقه‌ها همین جا خودشان را نشان دادند. طلبه‌های فداییان اسلام آمدند توی مدرسه‌ی فیضیه و شعار دادن و با طلبه‌هایِ طرفدار آقای بروجردی درگیر شدند و کتک مفصلی خوردند. یکی از این طلبه‌ها آ شیخ فضل‌الله محلاتی بود.

قاصد خنده‌رو، ص ۱۶۷ و ۱۶۸٫