اقدام امام علیه‏ السلام  در بیان واقعه مهم غدیر و بازخوانی این جریان، در واقع به چالش گرفتن حاکمیت غاصبان خلافت بود. این کار را امام، هم در مواجهه با ابوبکر و هم پس از آن در عصر دیگر خلفا انجام داد و حتی پس از به دست گرفتن خلافت نیز بر وقوع غدیر و انتخاب خود توسط پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله برای احراز مقام خلافت اسلامی احتجاج و استدلال می‏کرد. اینک توجه شما را به برخی از این احتجاجات و استدلال ها جلب می نماییم.

 در کتب تاریخ و حدیث، به مواردی از احتجاجات علی علیه السّلام به حدیث غدیر اشاره شده است. از آن جمله است:

۱٫ روز بیعت با ابوبکر

 هنگامی که آن حضرت را برای بیعت با ابوبکر آوردند، بر وی و طرف‌دارانش احتجاج کرد و فرمود:

ای ابوبکر؛ چه زود جای پیامبر را ظالمانه غصب کردید! تو با چه حقی و با چه منزلتی مردم را به بیعت خود خواندی؟! مگر دیروز به فرمان خدا و پیامبر با من بیعت نکردی؟![۱]

سپس که علی را تهدید کردند: اگر بیعت نکند او را خواهند کشت، رو به مردم کرد و فرمود:

ای گروه مسلمانان؛ و ای گروه مهاجرین و انصار؛ شما را به خدا قسم می‌دهم که آیا در روز غدیر خم از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدید که آن مطالب را می‌فرمود و در جنگ تبوک آن مطالب را فرمود؟

سپس علی علیه السّلام از آنچه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم علنی برای عموم مردم درباره او فرموده بود، چیزی باقی نگذاشت، مگر آن‌که برای آنان یادآور شد. (و مردم درباره همه آن‌ها اقرار کردند و) و گفتند: بلی، به خدا قسم. وقتی ابوبکر ترسید مردم علی علیه السّلام را یاری کنند و مانع او شوند، پیش‌دستی کرد و (خطاب به حضرت) گفت:

آنچه گفتی حق است که با گوش خود شنیده‌ایم و فهمیده‌ایم و قلب‌هایمان آن را در خود جای داده است ولیکن بعد از آن، من از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که گفت: «ما اهل بیتی هستیم که خداوند ما را انتخاب کرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را برای ما بر دنیا ترجیح داده است و خداوند برای ما اهل بیت، نبوّت و خلافت را جمع نخواهد کرد.».

علی علیه السّلام فرمود: آیا کسی از اصحاب پیامبر هست که با تو در این مطلب حضور داشته باشد؟[۲]

این استدلال ابوبکر، عجیب و غریب است موجب این عقیده که خداوند و رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم در طی بیست و سه سال، مردم را به بازی گرفته بودند. چرا که افزون بر موارد معتدد، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به فرمان خداوند مردم را در منا، عرفات و غدیر خم جمع می‌کند تا ولایت علی علیه السّلام را مورد تأکید قرار دهد و به آنان یادآور شود که علی علیه السّلام پس از او امام، خلیفه و ولی مسلمانا است… سپس معلوم می‌شود که خداوند ـ پناه بر خدا ـ وقتی فرمان داد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم این اقدامات را انجام دهد و چنین سخنانی بیان کند، اشتباه می‌کرد!![۳]

از سوی دیگر، وقتی فرستاده ابوبکر، نزد علی علیه السّلام آمد که: «خلیفه‌ی پیامبر را جواب بده»؛ حضرت فرمود:

سبحان الله؛ چه زود بر پیامبر دروغ بستید‍! او و آنان که اطراف او هستند می‌دانند که خدا و رسولش غیر مرا خلیفه قرار نداده‌اند.

فرستاده آمد و آنچه حضرت فرموده بود، رسانید.

چون فرستاده ابوبکر گفت: «امیرالمؤمنین ابوبکر را جواب بده»! علی علیه السّلام فرمود:

سبحان‌الله؛ به خدا قسم؛ زمانی طولانی نگذشته است که فراموش شود. به خدا قسم؛ او می‌داند که این نام (امیر المؤمنین) جز برای من صلاحیت ندارد. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به او که هفتمی در میان هفت نفر بود، امر کرد و به عنوان امیر المؤمنین بر من سلام کردند. او و رفیقش عمر از میان هفت نفر سؤال کردند و گفتند: آیا حقی از جانب خدا و رسولش است؟ پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به آن دو فرمود: آری حق است، حقی از جانب خدا و رسولش که او امیر مؤمنان و آقای مسلمانان و صاحب پرچم سفید پیشانیان شناخته شده است. خداوند عزّوجل او را در روز قیامت بر کنار صراط می‌نشاند و او دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به جهنم وارد می‌کند.

۲٫ روز شورا

ابوطفیل عامر بن واثله گوید: من در روز شورا، دربان بودم و علی در خانه (محلّ اجتماع و شوری) بود و شندیم که به آن‌ها می‌فرمود:

من به چیزی بر شما احتجاج و استدلال خواهم کرد که هیچ فرد عربی و غیر عربی از شما، نتواند آن را دگرگون کند. سپس فرمود: ای جمع؛ همه شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا در میان شما کسی هست که پیش از من به وحدانیّت خدا ایمان آورده باشد؟

همگی گفتند: نه!

فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره‌ی او فرموده باشد:

«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، لِیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ؟»

گفتند: نه، به خدا قسم![۴]

به هرحال حدیث مناشده را از دارقطنی، ابن مردویه، ابویعلی و دیگران نقل کرد‌اند. فرض کنیم که برخی اسناد این حدیث ضعیف باشد. این ضعف به معنای کذب روایت از اساس، نخواهد بود. این نکته معلوم است و نیاز به توضیح ندارد، خصوصاً که مصلحت راویان اقتضا می‌کرد، خلاف آن را نقل کنند.

۳٫ در خلافت عثمان

در جمعی بیش از دویست مرد در مسجد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:

آیا اقرار می‌کنید که روز غدیر خم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مرا خواند. و سپس ولایت مرا اعلام کرد. آن‌گاه فرمود: حاضران به غایبان برسانند؟ گفتند: به خدا قسم؛ آری.[۵]

۴٫ در رحبه کوفه

زمانی که علی علیه السّلام در کوفه بود، به او خبر رسید که مردم وی را در آنچه روایت می‌کند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم او را بر دیگران مقدم داشته است، تکذیب می‌کنند، در اجتماع مردم حاضر شد و کسانی که این موضوع را در غدیر خم از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیده بودند، سوگند داد که گواهی دهند. گروهی به نفع او شهادت دادند. مگر زید بن ارقم که علی علیه السّلام او را نفرین کرد که بینایی‌اش را از دست بدهد و او نابینا شد.

برخی گفته‌اند: سه نفر گواهی ندادند. گفته‌اند: مردمی پرشمار به پاخاستند و گواهی دادند. در متن دیگری گویند: بیش از ده نفر یا دوازده مرد، یا سیزده مرد یا بدری، یا شانزده مرد یا پنج، یا شش یا سی، یا هفده یا هجده مرد، به نفع علی علیه السّلام گواهی دادند.[۶]

در این‌جا به دو مطلب اشاره می‌کنیم:

الف) شمار شهادت دهندگان به واقعه غدیر

علّامه امینی (ره) نام بیست و چهار مرد را بر شمرده که در رحبه کوفه به حدیث غدیر در نفع علی علیه السّلام گواهی دادند.[۷] این افراد عبارتند از:

ابوزینب بن عوف انصاری، ابوعمره بن عمرو بن محصن انصاری، ابوفضاله انصاری از اصحاب بدر که در صفین در راه یاری امیر المؤمنین علیه السّلام شهید شد، ابوقدامه انصاری که در صفین شهید شد، ابولیلی انصاری ـ گفته شده که او نیز در صفین شهید شد، ابوهریره دوسی، ابوالهیثم بن تیهان که از اصحاب بدر است و در صفین به شهادت رسید، ثابت بن ودیعه انصاری خزرجی مدنی، حبشی بن جناده سلولی که در غزوات امیر المؤمنین علیه السّلام حضور داشت، ابوایوب خالد انصاری که از اصحاب بدر است و در جنگ با روم به شهادت رسید، خزیمه بن ثابت انصاری ذوالشهادتین که از اصحاب بدر است و در صفین به شهادت رسید، ابو شریح خویلد بن عمرو خزاعی که در سال شصت و هشت وفات کرد، زید یا یزید بن شراحیل انصاری، سهل بن حنیف انصاری اوسی که از اصحاب بدر است و در سال سی و هشت وفات کرد، ابوسعید سعد بن مالک خدری انصاری که در یکی از سال‌های شصت و سه یه شصت و چهار یا شصت و پنج فوت کرد، ابوالعبّاس سهل بن سعد انصاری که در سال نود و یک فوت کرد، عامر بن لیلی غفاری، عبدالرحمن بن عبد رب انصاری، عبدالله بن ثابت انصاری که خدمتکار رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بود، عبید بن عازب انصاری که از جمله ده نفری است که برای دعوت مردم به اسلام گماشته شدند، ابوطریف عدی بن حاتم که در سال شصت و هشت، در سن صد سالگی وفات کرد، عقبه بن عامر جهنی که از نزدیکان و خویشاوندان معاویه بود و نزدیک سال شصت درگذشت، ناجیه بن عمرو خزاعی، نعمان بن عجلان انصاری سخن‌گو و شاعر انصار.

خواننده‌ی گرامی به این نکته توجّه دارد که این مناشده در تاریخی صورت گرفته (سال سی و پنج هجری) که با تاریخ وقوع (سال حجه‌الوداع) بیش از بیست و پنج سال فاصله داشته و در خلال این مدّت، بسیاری از اصحاب پیغمبر که در روز غدیر خم حضور داشتند، وفات کرده و بعضی در جنگ‌ها کشته شده‌اند و گروهی هم در بلاد مختلفه پراکنده گشته‌اند و کوفه هم با مدینه منوره که مرکز اجتماع اصحاب پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود، فاصله زیادی داشت و جز معدودی از پیروان حق که در عصر خلافت امیر المؤمنین علیه السّلام به آن‌جا مهاجرت کرده بودند؛ حضور نداشتند و این داستان مناشده، اتّفاقی بود و بدون سابقه و مقدمه صورت گرفت و قبلاً اعلام نشده بود تا علاقه‌مندان حاضر شوند و گواهان بسیار و راویان فراوان در مناشده امیر المؤمنین علیه السّلام حضور داشته باشند. در میان حاضران نیز کسانی بوده‌اند که از روی سفاهت یا کینه‌توزی از ادای شهادت خودداری و کتمان حق کرده‌اند؛ چنان‌که در بسیاری از احادیث به آن اشاره شده و تفصیل آن نیز بیان خواهد شد. با همه این علل و جهات، گروه بسیاری، این داستان را نقل و روایت کرده‌اند تا چه رسد که چنین موانع و عللی وجود نمی‌داشت. پس با آنچه ذکر شده برخواننده آشکار است که این حدیث (داستان غدیر خم) در آن اعصار و ازمنه تا چه حد مشهور متواتر بوده است؟!

امّا اختلاف تعداد گواهان در احادیثی که ذکر شد، محمول بر این است که هر یک از راویان قضیه مناشده رحبه، کسانی را که می‌شناخته یا بدو توجّه داشته یا کسانی را که آن روز نزد او یا پهلوی منبر یا یکی از دو طرف آن بوده‌اند دیده و شهادت آن‌ها را ذکر کرده و به دیگری توجّه نداشته ـ و یا فقط آن‌هایی که از اصحاب بدر و یا از گروه انصار در آن روز و در آن مجلس حضور داشته‌اند، مورد توجّه راوی بوده یا در نتیجه بلند شدن صداهای آن گروه برای شهادت و دوخته شدن چشم‌ها و گوش‌ها به درک موضوع شهادت و وجود اختلال و هرج و مرج در مجلس، چنان‌که مقتضای امثال آن مجتمعات است، بعضی از بعض دیگر غفلت ورزیده و هر یک، کسی از شهادت‌دهندگان را که به حساب آورده است، نقل کرده است.[۸]

می دانیم: علی علیه السّلام در سال سی و پنجم هجری و پس از گذشت بیست و پنج سال از رحلت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به کوفه آمد. بسیاری از کسانی که در غدیر خم حضور داشتند، از دنیا رفته و شمار زیادی در مناطق مختلف پراکنده بودند. عراق سال‌ها پس از درگذشت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به فتح مسلمانان در آمد و شمار بسیار اندکی از اصحاب وارد این منطقه شدند. وانگهی این گواهی بر سبیل اتّفاق بود و نه، مردم خود را برای آن آماده کردند و نه از اصحاب دعوت شد برای گواهی دادن در این اجتماع حاضر شوند، تا هم گواهان زیاد شوند و هم راویان حضور یابند. از سوی دیگر کسانی در میان حاضران بودند که در اثر بغض و کینه یا از روی نادانی و سفاهت، گواهی خود را پنهان می‌کردند.

ب) دو گواهی… نه یک گواهی

از آنچه گذشت روشن می‌شود که اختلاف فراوانی در شمار افرادی که گواهی دادند، دیده می‌شود! آیا علّت آن است که راویان خواسته‌اند فقط اصحاب بدری را نام ببرند یا انصار را برشمارند یا آن عدّه را که در دو طرف منبر علی علیه السّلام بودند و گواهی دادند؟! یا کسانی به عمد خواسته‌اند شمار گواهان را کم نقل کنند تا به نیازی پاسخ دهند که در خود احساس می‌کردند؟! از نظر ما، همه این احتمالات وجود دارد. احتمال دیگری هم مطرح است و علّامه امینی در پاورقی الغدیر به آن اشاره کرده است.[۹] متون و روایات هم به صحت آن زبان گشوده است.

احتمال می‌رود دو مناشده باشد:

۱٫‌ مناشده داخل مسجد کوفه؛ در این مناشده علی علیه السّلام روی منبر بود. از هر طرف منبر شش نفر به پاخاستند و گواهی دادند یا گروهی از مردم که دوازده نفرشان از صحابه بدری بودند، به‌پا‌خاستند.[۱۰]

  1. مناشده بیرون مسجد بر روی رحبه مقابل آن… مردمانی زیاد یا سی مرد به‌پاخاستند و گواهی دادند.[۱۱]

احتمال سومی هم می دهیم: مناشده‌های مسجد کوفه و رحبه چندبار تکرار شده باشد. حدیث «رکبان: سواران» بر این احتمال دلالت دارد.

۵٫ هنگام خروج از قصر

در این هنگام گروهی سواره که شمشیرهای خود را آویخته بودند، به استقبال علی علیه السّلام آمدند و گفتند: السلام علیک یا مولانا و رحمه الله و برکاته.

فرمود: چه کسی از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم این‌جاست؟

سیزده (یا دوازده) مرد به‌پا‌خاستند و گواهی دادند که از پیامبر شنیدند می‌فرمود:

«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»[۱۲]

متون دیگری هم بیان می کند که گروهی سواره، نزد علی علیه السّلام آمدند و به حدیث غدیر گواهی دادند. در این هنگام علی علیه السّلام در رحبه کوفه بود. ابوایوب انصاری نیز در میان سواران بود.[۱۳]

احتمال می‌رود این واقعه چندبار تکرار شده باشد. روایات بیان می‌دارد که برخی از افرادی که گواهی ندادند، به بلا گرفتار شدند. مطابق برخی روایات آنان شش نفر بودند.[۱۴]

 

دیگر احتجاجات

  1. احتجاج بر طلحه در جنگ جمل.[۱۵]
  2. مناشده در صفین به حدیث غدیر که دوازده نفر از اصحاب بدری گواهی دادند.[۱۶]
  3. احتجاج فاطمه (علیها السّلام) به حدیث غدیر بر ضدّ کسانی که حقوق وی را غصب کردند.[۱۷]
  4. احتجاج امام حسن علیه السّلام در خطبه کوفه، پس از پذیرش صلح تحمیلی معاویه.[۱۸]
  5. خطبه امام حسین علیه السّلام در منا، در حضور بیش از هفتصد مرد که عموماً از تابعان بودند و حدود دویست نفر از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم . از جمله فرمود:

شما را به خدا قسم می‌دهم، آیا می‌دانید که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روز غدیر خم، علی علیه السّلام را نصب و ولایت او را اعلام کرد و فرمود: حاضران به غایبان برسانند؟

گفتند: خدایا؛ آری.[۱۹]

  1. احتجاج عبدالله بن جعفر به حدیث غدیر بر معاویه.[۲۰]
  2. احتجاج مرد همدانی به نام برد به حدیث غدیر بر عمرو بن عاص.[۲۱]
  3. احتجاج عمرو بن عاص بر معاویه.[۲۲]
  4. احتجاج عمّاربن یاسر بر عمرو بن عاص.[۲۳]
  5. احتجاج اصبغ بن نباته در مجلس معاویه.[۲۴]
  6. مناشده جوانی در مسجد کوفه با ابوهریره به حدیث غدیر.[۲۵]
  7. مناشده مردی با زید بن ارقم.[۲۶]
  8. مناشده مرد عراقی با جابر انصاری.[۲۷] ذهبی گوید: این حدیث از نظر سند بسیار عالی است و متواتر.[۲۸]
  9. احتجاج قیس بن سعد بر معاویه.[۲۹]
  10. احتجاج زن دارمی حجونی بر معاویه.[۳۰]
  11. احتجاج عمرو اودی بر مردمی که از امیر المؤمنین علی علیه السّلام بد می‌گفتند.[۳۱]
  12. استشهاد عمر بن عبدالعزیز به حدیث غدیر.[۳۲]
  13. استشهاد زریق مولای علی بن ابی‌طالب علیه السّلام بر عمر بن عبدالعزیز بن حدیث غدیر.[۳۳]
  14. احتجاج مأمون بر فقها از جمله اسحقاق بن ابراهیم و یحیی بن اکثم بن حدیث غدیر.[۳۴]

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۱، علامه سید جعفر مرتضی عاملی.


[۱]ـ کتاب سلیم بن قیس، ۲/۵۸۸ـ ۵۸۹؛ ۳/۹۶۵ـ ۹۶۶؛ بحار الانوار، ۲۸/۲۷۰؛ مجمع النورین، ۹۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ۱۸/۳۷۲٫

[۲]ـ کتاب سلیم بن قیس، ۲/۵۸۸ـ ۵۸۹؛ ۳/۹۶۵ـ ۹۶۶؛ بحار الانوار، ۲۸/۲۷۰ـ ۲۷۱؛ ۳۰۰؛ مجمع النورین، ۹۹؛ المحتضر، حلی، ۱۱۰٫

[۳]ـ کتاب سلیم بن قیس، ۲/۵۸۳؛ الیقین، ۲۸؛ العقد النضید و الدر الفرید، ۱۱۱/۱۱۳٫

[۴]ـ ر.ک: الغدیر، ۱/۱۵۹ـ ۱۶۱؛ المناقب، خوارزمی، ۲۱۷؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ۶/۱۶۷؛ مصباح البلاغه، ۳/۲۱۶؛ شرح الاخبار، ۲/۱۹۱؛ کنز الفوائد، ۲۲۷؛ الامالی، طوسی، ۳۳۳؛ ۵۵۵؛ الاحتجاج، ۱/۱۹۶؛ الروضه فی فضائل امیر المؤمنین (علیه السّلام) ۱۱۸؛ بحار الانوار ۳۱/۳۳۲؛ ۳۵۱، ۳۶۱، ۳۶۸؛ تفسیر ابوحمزه ثمالی، ۱۵۲؛ تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل، ۵۱۴؛ بشاره المصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لشیعه المرتضی (علیه السّلام)، ۳۷۴؛ کشف الیقین، ۴۲۳٫

[۵]ـ ر.ک: اکمال الدین، ۲۷۴؛ الاحتجاج، ۱/۲۱۱؛ الغدیر، ۱/۱۶۳؛ کتاب سلیم بن قیس، ۲/۶۴۱ـ ۶۴۶؛ نیز ر.ک: الغدیر، ۱/۱۵۹ـ ۱۶۱؛ المناقب، خوارزمی، ۲۱۷؛ شرح نهج ابلاغه، ابن ابی‌الحدید، ۶/۱۶۷؛ مصباح البلاغه، ۳/۲۱۶؛ شرح الاخبار، ۲/۱۹۱؛ کنز الفوائد، ۲۲۷؛ الامالی، طوسی، ۳۳۳؛ ۵۵۵؛ الاحتجاج، ۱/۱۹۶؛ الروضه فی فضائل امیر المؤمنین (علیه السّلام) ۱۱۸؛ بحار الانوار، ۳۱/۳۳۲، ۳۵۱، ۳۶۸؛ تفسیر ابو حمزه ثمالی، ۱۵۲؛ تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل، ۵۱۴؛ بشاره المصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لشیعه المرتضی (علیه السّلام)، ۳۷۴؛ کشف الیقین، ۴۲۳٫

[۶]ـ ر. ک: مناقب اهل البیت (علیهم السّلام)، ۱۲۸؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ۲/۲۸۹؛ ۴/۷۴؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۳۹، ۶۲ـ ۶۳، ۸۶، ۹۸، ۱۰۹، ۱۲۹، ۱۳۵، ۱۳۸، ۱۸۶، ۲۰۹، ۲۴۳، ۲۵۱، ۲۶۲، ۲۷۰ـ ۲۷۲، ۲۸۶، ۳۱۲، ۳۲۴، ۳۴۱، ۳۶۱؛ ۹/۱۵ـ ۱۸، ۲۰ـ ۲۶،؛ قاموس الرجال، ۱۰/۳۳؛ ۱۱/۱۴۵، ۴۴۹؛ المعجم الصغیر، ۱/۶۴؛ اسد الغابه، ۲/۲۳۳؛ ۳/۹۳، ۳۰۷؛ ۴/۲۸؛ ۵/۶؛ الولایه، ابن عقده، ۲۲۶ـ ۲۳۷؛ مسند احمد، ۱/۸۸، ۱۱۹؛ السنن الکبری، نسائی، ۵/۱۳۶، ۱۵۵؛ ذکر اخبار اصبهان، ۲/۲۲۸؛ کنز العمّال، ۱۲/۱۵۵، ۱۷۰؛ المعجم الاوسط، ۷/۷۰؛ المعجم الکبیر، ۵/۱۷۵؛ تاریخ بغداد، ۱۴/۲۴۰؛ جزء الحمیری، ۳۳؛ ذخائر العقبی، ۶۸؛ مجمع الزوائد، ۹/۱۰۵ـ ۱۰۸؛ امالی، محاملی، ۱۶۲؛ مسند ابویعلی، ۱/۴۲۹؛ خصائص امیر المؤمنین (علیه السّلام)، نسائی، ۹۶، ۱۰۳؛ البدایه و النهایه، ۷/۳۸۳؛ تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۲۰۶ـ ۲۰۹، ۲۱۲ـ ۲۱۴؛ تهذیب الکمال، ۲۲/۳۹۷؛ سیره حلبی، ۳/۳۳۷؛ شرح احقاق الحق، ۶/۳۰۵ـ ۳۰۷، ۳۱۶، ۳۲۳، ۳۲۸، ۳۳۸، ۳۷۸؛ ۲۱/۱۱۴ـ ۱۱۹؛ ۲۲/۱۲۵؛ ۲۳/ ۱۲، ۲۳/۱۲، ۴۱۳ـ ۴۱۶؛ ۳۰/۳۸۹ـ ۴۰۴؛ ینابیع الموده، ۲/۱۵۹؛ کشف الغمّه، ۱/۲۸۷؛ الخرائج و الجرائح، ۱/۲۰۸؛ الارشاد، ۱/۳۵۲، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ۱۴۸؛ الاربعین ماحوذی، ۱۴۶؛ العمده، ابن بطریق، ۱۰۹؛ بحار الانوار، ۳۴/۳۴۱؛ ۳۷/۱۸۶؛ ۱۹۶ـ ۱۹۷، ۱۹۹ـ ۲۰۰؛ ۴۱/۲۰۵؛ ۴۲/ ۱۴۸؛ مستدرک سفینه البحار، ۱۰/۴۶۹؛ المراجعات، ۲۶۸، ۲۷۰، ۳۸۸؛ الغدیر، ۱/۱۶۶ـ ۱۸۴، از منابع فراوان.

[۷]ـ الغدیر، ۱/۱۸۴ـ ۱۸۵٫

[۸]ـ الغدیر، ۱/۱۸۴ـ ۱۸۵٫

[۹]ـ الغدیر، ۱/۳۷۸٫

[۱۰]ـ ر.ک: مسند احمد، ۴/۳۷۰؛ فضائل الصحابه، ۱۱۶۷؛ البدایه و النهایه، ۵/۲۱۱؛ ینابیع الموده، ۲/۱۵۹؛ بحار الانوار، ۳/۱۸؛ ۳۷/۱۹۶؛ ۴۱/۲۰۵؛ ۴۲/۱۴۸؛ الخرائج و الجرائح، ۱/۲۰۸؛ الارشاد، ۱/۳۵۲؛ العمده، ابن بطریق، ۱۰۶ـ ۱۱۰؛ الاربعین،‌ شیرازی، ۱۱۴؛ خلاصه عبقات الانوار، ۳/۲۶۱؛ ۹/۲۵؛ شرح احقاق الحق، ۶/۳۱۸؛ ۱۶/۵۷۹٫

[۱۱]ـ مسند احمد، ۱/۸۸ـ ۱۱۹؛ امالی، محامی، ۱۶۲؛ البدایه و النهایه، ۷/۳۴۸؛ اسد الغابه، ۴/۲۸؛ مجمع الزوائد، ۹/۱۰۵؛ مسند ابویعلی، ۱/۴۲۹؛ تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۲۰۶ـ ۲۰۷؛ ذکر اخبار اصبهان، ۲/۲۲۸؛ تاریخ بغداد، ۱۴/۲۴۰؛ کنز العمّال، ۱۳/۱۷۰؛ المراجعات، ۲۶۸ـ ۲۷۰، ۳۸۸؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۸۳، ۸۶، ۱۲۹، ۱۸۶، ۲۰۷، ۳۴۱، ۳۶۱؛ ۹/۱۷، ۲۰؛ ۳۷/۱۲۵، ۱۴۸، ۱۸۸، ۲۰۰؛ الاربعین ماحوذی، ۱۴۶؛ مناقب الامام امیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه السّلام)، کوفی، ۲/۳۶۷، ۴۰۸، ۴۳۷، ۴۴۴ـ ۴۴۵؛ امالی، ۲۵۵؛ الاربعین، شیرازی، ۱۱۸، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ۱۵۱؛ العمده، ابن بطریق، ۹۳٫

[۱۲]ـ ر.ک: الغدیر، ۱۸۹۱۹۰؛ شرح الاخبار، ۱/۱۰۹؛ اسد الغابه، ۱/۳۶۸؛ بحار الانوار، ۴۱/۲۱۳؛ خلاصه عبقات الانوار، ۳/۲۶۱؛ ۷/۱۹۹؛ ۹/۲۵؛ الولایه، ابن عقده، ۲۴۱؛ اختیار معرفه الرجال، ۱/۲۴۶؛ موسوعه الامام علی (علیه السّلام)، ۲/۲۱۶، ۳۲۶، ۳۳۱؛ نقد الرجال، ۱/۱۶۵؛ معجم الرجال الحدیث، ۴/۱۸۵؛ اعیان الشیعه، ۳/۵۵۱؛ ۴/۵۳۹؛ المناشده و الاحتجاج بحدیث الغدیر، ۵۹ـ ۶۱؛ شرح احقاق الحق، ۶/۳۳۴٫

[۱۳]ـ ر.ک: الغدیر، ۱/۱۸۷ـ۱۸۸؛ مسند احمد، ۵/۴۱۹؛ المعجم الکبیر، ۴/۱۷۳؛ البدایه و النهایه، ۵/۲۳۱؛ ۷/۳۸۴؛ اعیان الشیعه، ۶/۲۸۷؛ نهج الایمان، ۱۱۶؛ العدد القویه، ۱۸۴؛ سیره ابن کثیر، ۴/۴۲۲؛ جواهر المطالب، ۱/۸۳؛ ینابیع الموده، ۱/۱۰۷؛ موسوعه الامام علی (علیه السّلام)، ۲/۲۱۵؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ۳/۲۰۸؛ غایه المرام، ۱/۲۶۹، ۲۸۲، ۳۰۰؛ کشف المهم، ۱۰۱، ۱۴۸؛ المناشده و الاحتجاج بحدیث الغدیر، ۵۷ـ ۵۸؛ شرح الاخبار، ۱/۱۰۸؛ معجم الرجال و الحدیث، ۱/۳۷، ۵۰، ۶۲، ۲۶۸؛ تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۲۱۱؛ الدرجات الرفیعه، ۳۱۵، ۴۵۳؛ العمده، ابن بطریق، ۹۴، ۱۰۹؛ الاکمال فی اسماء الرجال، ۱۵؛ بحار الانوار، ۳۷/۱۴۸؛ مناقب اهل البیت (علیهم السّلام)، ۱۲۸؛ خلاصه عبقات الانوار، ۱/۴۹؛ ۳/۲۶۱؛ ۷/۴۰، ۷۰، ۹۴، ۱۳۶، ۱۶۶، ۱۶۹، ۲۳۵؛ ۹/۱۳۵ـ ۱۳۷؛ المراجعات، ۲۷۳؛ موسوعه احادیث اهل البیت (علیهم السّلام)، ۷/۳۴۲؛ شرح احقاق الحق، ۶/۲۵۱، ۳۲۶؛ ۱۶/۵۶۵؛ ۲۱ـ ۵۹ـ ۶۰؛ ۲۳/۷، ۶۳۶؛ ۳۰/ ۴۲۲ـ ۴۲۵٫

[۱۴]ـ ر.ک: الارشاد، ۱/۳۵۲؛ کشف الغمّه، ۱/۲۸۷؛ شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ۴/۷۴؛ الولایه، ابن عقده، ۲۴۶؛ اسد الغابه، ۳/۳۲۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۲۰۸؛ مجمع الزوائد، ۹/۱۰۶؛ قاموس الرجال، ۱۱/۱۱؛ المعجم الکبیر، ۵/۱۷۱ـ ۱۷۵؛ الاکمال فی اسماء الرجال، ۷۲؛ خلاصه عبقات الانوار، ۳/۲۶۲؛ ۷/۱۱۶؛ ۹/۲۳ـ ۲۶؛ شرح احقاق الحق، ۶/۳۰۸، ۳۱۸ـ ۳۲۰؛ ۸/۷۴۳ـ ۷۴۵؛ ۱۶/۵۶۷؛ ۳۰/۳۹۷؛ بحار الانوار، ۳۷/۲۰۰؛ الغدیر، ۱/۱۹۲٫

[۱۵]ـ ر.ک: تخریج الاحادی و الآثار، ۲/۲۳۵؛ کنز العمّال، ۱۱/۳۳۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ۲۵/۱۰۸؛ الغدیر، ۱۰/۱۲۷؛ شرح احقاق الحق، ۶/۲۴۹، ۳۳۶؛ ۱۶/۵۶۸؛ ۲۳/۱۵، ۶۳۱؛ المستدرک علی الصحیحین، ۳/۳۷۱؛ الاکمال فی اسماء الرجال، ۱۱۵٫

[۱۶]ـ ر.ک: کتاب سلیم بن قیس، ۲۹۵؛ بحار الانوار، ۳۳/۱۴۶؛ الغدیر، ۱/۱۹۵٫

[۱۷]ـ ر.ک: خلاصه عبقات الانوار، ۷/۱۸۸؛ ۹/۱۰۳ـ ۱۰۶؛ قاموس الرجال، ۱۲/۳۳۴؛ الغدیر، ۱/۱۹۷؛ شرح احقاق الحق، ۲۱/۲۷٫

[۱۸]ـ ر.ک: امالی، طوسی، ۵۶۱؛ بحار الانوار، ۱۰/۱۳۸؛ ۶۹/۱۵۱؛ الغدیر، ۱/۱۹۷؛ ینابیع الموده، ۳/۳۶۶؛ الولایه، ابن عقده، ۱۸۲؛ شرح احقاق الحق، ۵/۵۸؛ حلیه الابرار، ۱/۲۵۳؛ البرهان، ۳/۳۱۵٫

[۱۹]ـ ر.ک: کتاب سلیم بن قیس، ۳۲۰؛ بحار الانوار، ۳۳/۱۸۳؛ الغدیر، ۱/۱۹۸؛ الاحتاج، ۲/۱۹؛ صلح الحسن (علیه السّلام)، شرف الدین، ۳۲۴٫

[۲۰]ـ ر.ک: کتاب سلیم بن قیس، ۳۶۲؛ بحار الانوار، ۳۳/۲۶۵؛ الغدیر، ۱/۱۹۹٫

[۲۱]ـ ر.ک: الامامه و السیاسه، ۱/۹۷؛ الحجه علی الذاهب الی تکفیر ابی‌طالب، ۳۲۳؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۸۲؛ الغدیر، ۱/۲۰۱؛ ۹/۱۳۷؛ شرح احقاق الحق، ۶/۲۸۵؛ ۳۱/۳۸۲؛ ۳۲/۳۸۲٫

[۲۲]ـ ر.ک: المناقب، خوارزمی، ۱۹۹؛ کشف الغمّه، ۱/۲۵۸؛ بحار الانوار، ۳۳/۵۲؛ العقد النضید و الدر الفرید، ۸۸؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۱۴۸؛ شرح احقاق الحق، ۵/۵۱؛ الغدیر، ۱/۲۰۱٫

[۲۳]ـ ر.ک: فتوح ابن اعثم، ۳/۷۷؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدیدف ۸/۲۱؛ وقعه صفین، ۳۳۸؛ بحار الانوار، ۳۳/۳۰؛ الاربعین، شیرازی، ۶۳۰؛ الغدیر، ۱/۲۰۲؛ ۲/۱۴۵٫

[۲۴]ـ ر.ک: المناقب، خوارزمیف ۲۰۵؛ شرح احقاق الحق، ۶/۲۵۷؛ الغدیر، ۱/۲۰۲٫

[۲۵]ـ ر.ک: الایضاح، ۵۳۵؛ الغارات، ۲/۶۵۸؛ مناقب الامام امیر المؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه السّلام)، کوفی، ۲/۳۹۴؛ سیره ابن کثیر، ۴/۴۲۵؛ البدایه و النهایه، ۵/۲۳۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۲۳۲؛ مسند ابویعلی، ۱۱/۳۰۶؛ المصنّف، ابن ابی‌شیبهف ۷/۴۹۹؛ مجمع الزوائد، ۹/۱۰۵؛ بحار الانوار، ۳۴/۳۲۵؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۱۸۵، ۲۳۷، ۳۱۵؛ الغدیر، ۱/۳۰۲؛ شرح احقاق الحق، ۶/۲۵۸؛ ۲۱/۶۲ـ ۶۳٫

[۲۶]ـ ر. ک: المعجم الکبیر، ۵/۱۹۴؛ ینابیع الموده، ۲/۲۸۳؛ تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۲۱۶؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۱۱۱، ۱۷۸؛ الغدیر، ۱/۲۰۴؛ شرح احقاق الحق، ۶/۲۳۲؛ ۲۱/۴۳٫

[۲۷]ـ ر.ک: سیر اعلام النبلاء، ۸/۳۳۴؛ تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۲۲۵؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۲۶۰؛ الغدیر، ۱/۲۰۵؛ شرح احقاق الحق، ۶/۲۵۴؛ ۲۱/۶۷؛ ۳۰/۴۱۰ـ ۴۱۱؛ الجوهره فی نسب علی (علیه السّلام)، ۶۷٫

[۲۸]ـ ر.ک: سیر اعلام النبلاء، ۸/۳۳۴٫

[۲۹]ـ ر.ک: بحار الانوار، ۳۳/۱۷۳ـ ۱۷۵؛ الغدیر، ۱/۱۰۶ـ ۱۰۸؛ کتاب سلیم بن قیس، ۲/۷۷٫

[۳۰]ـ ر.ک: بلاغات النساء، ۷۲؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ۲۷؛ العقد الفرید، ۱/۱۱۵؛ الغدیر، ۱/۲۰۸، ۳۴۴؛ بحار الانوار، ۳۳/۲۶۰؛ مستدرک سفینه البحار، ۳/۲۷۳؛ الامام علی بن ابی‌طالب (علیه السّلام)، رحمانی، ۷۶۷؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ۸/۵۷۳؛ قاموس الرجال، ۱۲/۲۵۴٫

[۳۱]ـ ر.ک: امالی، طوسی، ۵۵۸؛ بحار الانوار، ۴۰/۶۹؛ الغدیر، ۱/۲۰۹٫

[۳۲]ـ ر.ک: بشاره المصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لشیعه المرتضی (علیه السّلام)، ۳۷۸؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۱۷۷؛ الامام علی (علیه السّلام) فی آراء الخلفاء، ۱۷۳؛ حلیه الاولیاء، ۵/۳۶۴؛ اسد الغابه، ۵/۳۸۳؛ تاریخ مدینه دمشق، ۵/۳۲۰؛ فرائد السمطین، ۱/۶۶؛ نظم درر السمطین، ۱۱۲؛ شرح احقاق الحق، ۶/۲۸۵؛ ۲۱/۹۲؛ ۲۲/۱۱۸٫

[۳۳]ـ ر.ک: تاریخ مدینه دمشق، ۱۸/۱۳۸؛ شرح احقاق الحق، ۲۱/۵۱٫

[۳۴]ـ ر.ک: قاموس الرجال، ۱۲/۱۵۵؛ الغدیر، ۱/۲۱۰؛ الامام علی (علیه السّلام) فی آراء الخلفاء، ۱۸۲ـ ۱۹۷؛ العقد الفرید، ۵/۹۲ـ ۱۰۱؛ عیون اخبار الرضا (علیه السّلام)، ۲/۱۸۵ـ ۲۰۰٫