- ثقلین - http://thaqalain.ir -
مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط باعده ای به کربلا مشرف شدند. درمیان آنها یک زن وشوهری بودند. یک روز که پس از زیارت از حرم آمدند، این زن و شوهر بافاصله ی زیادی جلوی شیخ حرکت می کردند، درمیان راه بین شان صحبتی درگرفت و زن نیش و کنایه ای به شوهر زد و او را آزار داد. هنگامی که به اقامتگاه برگشتند، شیخ به همه زیارت قبول گفت ولی به زن که رسید فرمود: تو که هیچ! همه را ریختی زمین و از بین بردی! خانم می گوید:ای آقا! چطور؟!چرا؟! من این همه راه آمدم کربلاء! شیخ فرمود: از حرم که بیرون آمدی به شوهرت حرف آزار دهنده ای زدی و رنجش دادی! همه ی نور و فیوضاتی که بدست آورده بودی را از بین بردی!
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%a7%d8%ab%d8%b1-%d9%86%db%8c%d8%b4-%d9%88-%da%a9%d9%86%d8%a7%db%8c%d9%87/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.