تقوا خانواده‌ها را بسیار مهربان می‌کند. تقوا مشکلات خانوادگی را حل می‌کند. آدم حسابی با خدا باز می‌کند. آدم رعایت این امور را بکند. مرحوم ملّا حسینقلی همدانی اعلی الله مقامه الشّریف شکارچی عجیبی بود. خدا را قسم می‌دهم به این ماه حماسه و خونی که در پیش داریم و به قربانیان کربلا و سیّد همه‌ی قربانیان عالم امام حسین علیه السّلام که از این شکارچی‌های دل سر راه ما هم قرار بدهد. (آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند) مرحوم ملّا حسینقلی همدانی صاحب نظر بوده است. به تعبیر آقایان نظر کیمیا اثر داشته است. به کسی نگاه می‌کرد، در وجود او تصرّف می‌کرد، او را تغییر می‌داد. به تعبیر آیت الله بهاء الدّینی مبدأ میل خود را تغییر می‌داد. مرحوم آیت الله آقا شیخ علی زاهد قمی که در طلبگی خود طلبه‌ی خیلی متجمّل و اشرافی بوده است، ایشان یک نگاهی به او کرده بود، گفته بود: اسم تو چیست؟ گفته بود: اسم من علی است. ایشان نگاه خود را به گنبد مطهّر امیر المؤمنین علیه السّلام برگردانده بود گفته بود: صاحب این مرقد علی است، تو هم علی هستی؟! چه شباهتی به علی داری؟ همین یک جمله. این جوان آقا شیخ علی زاهد که بعدها جزء مجتهدین معتمد شیعه بود و صاحب کرامت و کشف و شهود بود، آقا شیخ علی با همین یک جمله -که یک جمله نبود نگاه کرده بود، در وجود او تصرّف کرده بود- تا خانه بیاید عبای خود را داده بود، قبای خود را داده بود، عمامه‌ی خود را باز کرده بود همه چیز خود را… با یک نگاه دنیا را کنار گذاشت و دل را از همه‌ی تعلّقات دنیا خالی کرد.

 

 در دعای ندبه می‌خوانید و می‌خوانیم: «وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَهً رَحِیمَهً»[۱] خدایا از نگاه‌ها که به حر کردی به ما هم بکن. از آن نگاه‌هایی که امام حسین علیه السّلام به زهیر کرد به ما هم بکن. مرحوم ملّا حسینقلی همدانی یکی از رؤسای قبایل، از این ارباب‌های جائر را توبه داده بود ولی گفته بود: توبه‌ی تو وقتی قبول است که بروی از تمام کسانی که به آن‌ها ظلم کردی رضایت بگیری. این یک غلامی داشته است در یک عصبانیّتی زده بود با شمشیر دست او را قطع کرده بود. رفته بود به او التماس کرده بود که بیا از من بگذر. او هم راضی نشده بود. ارباب مغرور یک عمری ریاست کرده است، شمشیر آورده بود گذاشته بود جلوی این غلام. گفته بود: این شمشیر، این دست من، بیا دست من را بزن ولی از من راضی بشو. او هم می‌گفته است: من راضی نمی‌شوم. نه قصاص می‌کنم و نه راضی می‌شوم. با همه‌ی غرور و با ابهّتی که داشته است به پای غلام خود افتاده بود؛ گریه‌ها ناله‌ها تا او را راضی بکند این را تقوا می‌گویند.


[۱]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۳۰۹٫