السلامُ عَلَیکَ یا بَقیّه الله

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

با تسلیت ایام و با مسئلت توفیق برای استفاده از آخرین فرصت لیالی قدر برای عزیزان.

در ادامه مباحث راجع به حکومت در اسلام، یا حکومت دینی و اسلامی در برابر حکومت استبدادی و شورایی و حزبی و گروهی، مطالبی را در جلسات قبل به محضر شما عزیزان تقدیم داشتیم.

حال از چند پیغمبر که خدای متعال به این‌ها هم نبوّت داد و هم مُلک و سلطنت، و روش این بزرگواران برای ما درست است که حکومت‌ها نقش اول را در سعادت جامعه دارند، زندگی اجتماعی قانون لازم دارد.

انبیاء علیهم السلام قانون را از جانب حضرت حق برای بشر نازل می‌کنند، چون خالق نیازهای مخلوق را می‌داند، «أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»،[۲] او می‌داند چه خلق کرده است و این خلق چه چیزهایی را نیاز دارد و ممکن است چه مصالحی و چه مفاسدی برای او پیش بیاید، لذا با واقعیتی که او ایجاد فرموده است، قوانین را بر اساس واقعیت عینی بشر نازل می‌کند.

ولی وجود پیغمبر و وجود دین برای سعادت بشر و رفع اختلافات و تأمین نیازهای روحی و جسمی دنیوی و اخروی و مادی و معنوی به تنهایی کفایت نمی‌کند، بلکه نقش مجری و دولت برای پیاده کردن قوانین الهی و تنظیم امور بشر کمتر از وجود خود قانون نیست.

در تجارب گفته شده است که اگر قانون قانونِ مناسبی هم نباشد ولی حاکم حاکمِ صاحب‌نظر و عادل باشد بنحوی از کنار قانون با انعطافی که پیش می‌آورد ممکن است که تا حدی جامعه را به سوی سعادت هدایت کند، اما اگر مجری بد بود، قانون خود قرآن هم باشد، بنی امیه چکار کردند؟ بنی عباس با قرآن چکار کردند؟ لذا مسئله وجود حاکم معصوم یا شبیه‌ترین فرد به معصوم ضرورت دارد.

در مورد حضرت موسی علیه السلام که قبلاً هم ما در ویژگی‌های حکومت‌های غیرالهی و مستبد و فاسد مطالبی را از قرآن کریم به عرض رساندیم، حال هم یک مروری به وضعیت حضرت موسی علیه السلام می‌کنیم.

حضرت موسی علیه السلام مأمور نجات بنی اسرائیل و مقابله با فرعون بود و مأمور بود که توحید و حق و عدالت را که از خدا دریافت می‌کرد بین بنی اسرائیل و امّت خودش اجرا کند.

لذا به محض اینکه خدای متعال او را مخاطب قرار داد و به او حکم نبوّت عطا فرمود به خدای متعال عرضه داشت: «وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی * هَارُونَ أَخِی * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی * وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی»،[۳] پروردگارا! من وزیر لازم دارم.

یک رهبر واقع‌بین وقتی شرایط خود را ارزیابی می‌کند می‌فهمد که خودش به تنهایی برای برداشتن این بار توان لازم را نخواهد داشت، لذا برای خودش از خدای متعال وزیر درخواست کرد.

بعد هم چیزهایی که از خدای متعال خواست برای حکّام خیلی مهم است، گفت: « رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏‏». سه درخواست از خدای متعال کرد که همه‌ی آن‌ها برای تأمین نیاز رهبری بود که بتواند سکّان کشتی جامعه را بخوبی به سوی ساحل نجات هدایت کند.

یکی مسئله‌ی شرح صدر حاکم است.

حاکم باید بلند نظر و دوراندیش باشد، حاکم باید ظرفیت و صبر و تحمّل بسیار بالایی داشته باشد، حاکم باید در برابر مشکلات و فشارها و جَوسازی‌ها و تهدید‌ها و تطمیع‌ها منفعل نباشد، باید مانند کوه استوار همه‌ی طوفان‌ها را رد کند و هیچ طوفانی او را نابود نکند.

این شرح صدر مهم‌ترین مسئله در مدیریت فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و بین المللی و خانوادگی و علمی است.

لذا حضرت موسی علیه السلام در ابتدا شرح صدر خواست.

بعد از شرح صدر «وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ»، حکومت‌ها در کوران‌ها به مشکلاتی برخورد می‌کنند که حلِ آن مشکلات با امکانات مادی امکانپذیر نیست، بلکه به امدادهای غیبی نیاز دارد.

امدادهای غیبی یکی اینکه وقتی بشر کم می‌آورد باید پشتش گرم باشد که این قدرت لایتنهی او را هدایت و حمایت می‌کند.

نکته دوم این است که امّت و مردم به مسائل غیبی زود گرایش پیدا می‌کنند، اگر بخواهند باور کنند که یک رهبر، رهبرِ کارآمدی هست، باید باور کنند که از غیبِ این عالم حمایت می‌شود.

لذا حضرت موسی علیه السلام از خدای متعال درخواست کرد که تو کار را بر من آسان کن، کار برای من به تنهایی مشکل است، ولی آسان شدن کار با اراده‌ی حکیمانه و مشیّتِ فراگیرِ خدای حکیم خواهد بود.

نکته سوم: «وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏‏». خدایا! به من قدرت تبیین بده.

این جهاد تبیین از کارهای ضروری انبیاء علیهم السلام بود. وجود عزیز پیامبران ما که از جانب خدای متعال آمده بودند باید در ابتدا افکار را تنویر می‌کردند و سپس احساس‌ها را مهار می‌کردند و آنگاه در مسیر حرکت، امّت خودشان را به راه می‌انداختند و راه می‌بردند.

در مسئله تنویر فکر، آگاهی دادن، افق فکر را بالا بردن، شبهات را پاسخ دادن، در برابر جوسازی‌های تبلیغاتی خوراک‌های مناسب را آماده کردن، دفاع مناسب در میدان جنگ نرم داشتن، این بیان می‌خواهد.

حضرت موسی علیه السلام از خدای متعال خواست که من در صحبت خودم کم نیاورم، زبان من گیر نکند. نتیجه اینکه من را طوری پیش ببر که قوم من فهم کنند، شعور و فهمشان بالغ باشد و بتوانم این‌ها را در مسیر فهم پیش ببرم و این‌ها بتوانند فهم کنند.

گاهی علم هست ولی فهم نیست، فقه فهم است، غیر از علم است، هر عالمی فهیم نیست، این «یَفْقَهُوا قَوْلی‏» از کلمه فقه استفاده کرده است که این‌ها عمیقاً استعداد فهم را داشته باشند و بتوانند مطالبی که پیغمبر عرضه می‌دارد را فهم کنند.

در رابطه با مسئله‌ی طالوت و جالوت هم که مفصلاً مطالبی را تقدیم کردیم که آنجا هم این ضرورت اجتماعی بود، خودِ مردم حداقل یک حد نسابی از مردم به اینجا رسیده بودند که وجود پیغمبر و قانون برای نجات کفایت نمی‌کند، بلکه حکومت می‌خواهد، بلکه حاکم می‌خواهد.

لذا نزد پیغمبر آمدند و عرض کردند: «ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»،[۴] ما اگر بخواهیم آسیب‌ها و خطرها را از پیش پایمان برداریم و از یوغ ظالمین نجات پیدا کنیم، دین داریم، قانون هم داریم، ولی یک مجری قاطع حکیم لازم داریم تا ما را منسجم کند و در مسیر واحد با تمرکزی که بوجود می‌آورد بتوانیم قتال کنیم و این شرّ را از سر بشر کوتاه کنیم.

آن پیامبر هم پاسخ مثبت داد.

دینی که برای حکومت برنامه ندارد، یقین بدانید که آن دین دینِ ناقص است، دین برای زندگی بشر آمده است.

فرمود: «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ»،[۵] خدا برای چه بندگان خودش را دعوت می‌کند؟ چرا سفیر و پیغمبر می‌فرستد؟ چرا به بندگان خودش پیام می‌دهد؟ در این آیه کریمه می‌فرماید برای اینکه شما را در زندگی موفق بدارد. او نیامده است که برای شما فقط معنویت داشته باشد، زندگی شما هم بُعدِ ظاهری و هم بُعدِ مُلکی و هم بُعدِ بدنی و جسمی و هم بُعدِ اجتماعیات ظاهری دارد و هم بُعدِ ملکوت و معنویت دارد. زندگی ظاهر و باطن دارد، و دینی دین خداست که هم برای نیازهای ظاهری و هم برای عطش معنوی، چشمه‌های مناسب را عرضه کند و عطش بشر را برطرف کند و بشر را سیراب کند.

لذا جناب نبی هم در پاسخ به طبیعی و اجتماعی این‌ها نگفت دین را چکار به سیاست، نگفت خودتان بروید و کاری کنید و با انتخابات، هر کسی از هر گروهی رأی آورد می‌تواند حاکم باشد، نه، دید خدای متعال باید این نیاز را برطرف کند و این فطرت سالم است که حاکم را از خدا درخواست می‌کند، چون انتساب خدا انتسابِ حکیمانه بهمراه عصمت است، ولی انتخاب بشر، حتّی در مملکت خودمان، برخی از انتخابات نشان داد که مردم جَوگیر شدند و کسی را در یک فضایی انتخاب کردند که شایسته‌ی این مقام و منسب نبوده است.

آن‌ها حاکم را از پیغمبر درخواست کردند، پیغمبر هم نگفت که من برای شما انتخاب کردم، فرمود: خدا برای شما طالوت را مبعوث کرده است، «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا»،[۶] خداوند متعال طالوت را بعنوان ملک و رهبر شما به شما عرضه کرده است.

در میان پیغمبران حضرت یوسف علیه السلام در عرصه مدیریت جامعه در تاریخ مطرح شده است و نقش او هم نقش عجیبی بوده است، در شرایط سخت جامعه، که جامعه در حال فروپاشی بوده است و حضور حضرت یوسف علی نبیّنا و آله و علیه السلام در عرصه مدیریت اقتصادی جامعه یک جامعه را نجات داد.

او هم خودش به میدان آمد.

این که بگویند دین را چه به سیاست، اگر کسی حاکم بشود قداست او از بین می‌رود، این‌ها ساخته‌های استعمار و قدرت‌های باطل است که خواسته‌اند رقیب را از میان بردارند و یکه‌تاز میدان باشند و بی چون و چرا هر بلایی خواستند بر سر مردم دربیاورند، لذا گفتند که حکومت باید جدای از قداست باشد، گفتند سیاست از دین جداست.

هم جریان حضرت موسی علیه السلام بر خلاف این بود و هم جریان بعثت جناب طالوت از جانب پیغمبر، این فکر خلاف را رد می‌کند، هم داوطلب شدنِ خودِ حضرت یوسف علیه السلام که خودش به میدان آمد و گفت: «اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ ۖ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»،[۷] خزائن زمین و دارایی‌های مملکت را به من بسپارید، من ریل‌گذار خوبی هستم. ثروت به دست هر کسی باشد حکومت هم در دست اوست. حضرت یوسف علیه السلام هم خوب بلد بودند، شاهرگ جامعه را اقتصاد تشخیص داد، دید اگر انسان امکانات نداشته باشد در فرهنگ هم موفقیت زیادی نخواهد داشت، علّت اینکه خدای متعال فدک را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اختصاص داد و خدای متعال تملیک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کرد، همین بود که اگر فدک به دست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود آن‌ها نمی‌توانستند به این سادگی جاده را در مسیر حکومت غیرمناسب صاف کنند، ولی مردم دیدند دست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خالی است و ثروت و قدرت در یک جا جمع است و مردم هم به دنبال ثروت و قدرت رفتند.

حضرت یوسف علیه السلام آمدند و بر یک جای حساسی دست گذاشتند و گفتند: «اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ».

ملاحظه می‌فرمایید که چقدر این فکر جدایی دین از سیاست بر خلاف امور واقعی در طول تاریخ ادیان الهی و زندگی انبیاء علیهم السلام بوده است.

حضرت یوسف علیه السلام مقام معنوی خیلی بالایی داشتند، از عباد مخلَصِ پروردگار عزیز است، نه تنها نبوّت ظاهری داشت که ولایت باطنی هم داشت و با آن ولایت باطنی بود که پیراهن خود را به آن فرد داد و گفت که این را ببرید و به صورت پدرم بیندازید که چشم‌های نابینای او بینا خواهد شد، این پیراهن نبود، این اراده حضرت یوسف علیه السلام بود که چشم نابینا را بینا کرد.

این با این مقام قداست و قرب الهی که دارد، خودش گفت «اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»، این سرزمین هرچه درآمد دارد، درآمدهای کشور را به من واگذار کنید، و در مدیریت اقتصادی… البته که در مدیریت سیاسی هم چنین است، ولی چون حضرت یوسف علیه السلام از اقتصاد شروع کرد، دو امر لازم را گوشزد کرده است که اگر کسی در فضای دینی بخواهد برای مردم خلأهای اقتصادی را پُر کند و اختلافات طبقاتی را به یک انسجام و نظم واقعی دربیاورد که افرادی که کم‌درآمد هستند در زندگی‌شان محرومیت نبینند و افراد پردرآمد هم کارشان به طغیان نکشد، یک نظر مناسبی، البته که مغز جای خود را دارد، انگشت و مو و ناخن هم جای خود را دارند، نه اینکه تفاوتی در جامعه نیست و همه باید از حقوق یکسان برخوردار باشند، نه، استعدادها و ظرفیت‌ها و قابلیت‌ها متفاوت است، ولی باید ظلمی واقع نشود، بغی واقع نشود، کسی محروم و گرسنه نماند و کسی از پرخوری خود را هلاک نکند، هم باید جلوی پرخوری را گرفت و هم ضعف مفرط را.

از این جهت کسی که می‌خواهد مدیریت اقتصادی یک سرزمین و ملّت و امّت و منطقه را بدست بگیرد دو شرط لازم دارد، یکی مسئله‌ی حفیظ بودن است و دوم هم علیم بودن.

حفیظ بودن یعنی ظرفیت داشته باشد، داشتنِ زر و جواهرات و امکانات او را وسوسه نکند، خیال نکند حالا که امکانات مملکت در اختیار اوست، این مال اوست، باید بتواند خودش را کنترل کند.

این قدرت حفاظت از خود، تسلیم غرایز نبودن، در برابر وسوسه‌ها محکم ایستادن از یک سو، رازداری هم از یک سو.

اگر یک حاکمی بیاید و در میان رقبا و قدرت‌های خطرناک آماده به نابودی یک کشور بگوید من خزائنم خالی است و هیچ چیزی ندارم، این فهم و عقل درست ندارد، این نمی‌داند که انسان باید اسرار را در پهنه‌ی بین الملل علنی نکند، هر مملکتی اسراری دارد و باید این اسرار را حفظ کند. همینطور دارایی هم همینطور است.

در روایات اخلاقی ما، که نوعاً اخلاق هم با سیاست همراه است، این سه کلمه برای فرد و جامعه سرنوشت‌ساز است. سه چیز را پنهان بدار، خزینه…

همه را از امکانات خودت باخبر نکن، نباید از خزینه تو باخبر باشند، نباید دشمن بفهمد ما چقدر داریم تا متناسب با واقعیت ما بتواند بر علیه ما نقشه بکشد. دارایی خودتان را مستور بدارید.

مردم هم وقتی دیدند پدرشان در یک خانواده، مسئولشان در یک شهر امکانات وسیعی دارد، احیاناً توقعاتشان بالا می‌رود، باید تقدیر معیشت کرد، باید به مقدار مصلحت مصرف کرد نه به مقدار اشتها، نباید اشتها را تحریک کرد.

هم در مسائل جنسی تحریک غریزه خطاست، باید تحریک در حد اقل باشد و تأمین در حد اکثر باشد.

در مصرف گرایی هم همینطور است، مصرف گرایی کار حکومت‌های عادل حکیم نیست، نباید طبقات ضعیف یا طبقات قشری را مدام تطمیع کرد، نباید این‌ها را در مسیر مصرف هیجانی کرد. اینکه انسان ملّت را هیجانی نکند که متأسفانه برخی از افراد برای کسب رأی از مردم، مردم را در این مسیر پُراشتها می‌کنند، توقعات مردم را بالا می‌برند، بیش از دارایی به مردم وعده می‌دهند، که این هم بر خلاف شرع است، هم بر خلاف عقل است، و هم بر خلاف مصلحت مملکت‌داری است، و کسانی که با این روش‌ها حکومت کرده‌اند خیر هم ندیده‌اند و مردم هم همیشه از آن‌ها ناراضی بوده‌اند.

لذا این جمله حضرت یوسف علیه السلام را باید با طلا نوشت، «اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ».

لذا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: آنچه را که نمی‌دانی حق نداری بگویی.

قرآن کریم فرمود: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ».[۸] ولی اینطور نیست که هر چیزی را هم که می‌دانی بگویی، نه، انسان نباید خیلی چیزها را در همه جا بگوید، هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد.

لذا این حفیظ بودن هم رازدار بودن است و هم قدرتِ کنترلِ درونِ خود را داشتن است و هم در برابر فشارها و طوفان‌ها تسلیم نشدن است.

حال یک گروهی، یک حزبی، امکاناتی دارند و فشار می‌آورند و شما به آن‌ها امتیازات اقتصادی بیشتری می‌دهید، کما اینکه متأسفانه در این کشور هم طی همین چهار دهه حاکمیت نظام جمهوری اسلامی خیلی ویژه‌خواری‌ها بوده است که بیت المال را صرف عدّه‌ای خاص کرده‌اند. بعضی از دولت‌ها امکانات وسیعی به جمعی دادند که حقشان نبوده است.

حضرت یوسف علیه السلام می‌فرمایند مدیر اقتصادی باید از این بیماری‌ها دور باشد، هم بتواند عدل را رعایت کند و خود را در برابر توقعات نگه دارد و بتواند بیت المال را مساوی به همه برساند، هر کسی را به مدار استحقاق خودش برساند و به موقع برساند.

این حفیظ بودن می‌خواهد.

پس قدرت فکری داشتن، ظرفیت تسلّط بر خود داشتن و اراده‌ی محکمی که در برابر فشارها تسلیم نشدن، این مجموعه حفیظ بودن است.

علیم هم هستم، اینطور نیست که من بلد نباشم و اطرافیانم را بعنوان کارشناس یا مشاور بیاورم و آن‌ها من را به ناکجاآباد ببرند. بلد هستم خرج و دخل کنم، نیازها را بسنجم، به دارایی خودم با آگاهی لازم اشراف پیدا کنم، دردهای اقتصادی را با درمان‌هایی که خودم می‌دانم به جای زخم مرحم می‌گذارم و دردها را درمان می‌کنم.

بنابراین من کارشناس هستم، من صاحب‌نظر هستم، من واقع‌بین هستم، من از اوضاع مطّلع هستم، هم نیازها را خوب می‌دانم و هم اینکه باید چگونه برای رفع نیازها اقدام کنم و چه زمانی چه کاری را انجام بدهم تا بتوانم مملک وسیعی مانند مصر آن روز را به ساحل سعادت برسانم.

گفته‌اند عدالت یعنی «وضع الشیء فیما وضع له».

بنابراین آیات مبارکات هم حاکمیت و مدیریت یک پیغمبر را در صحنه‌ی اقتصاد و اجتماع بوضوح بیان کرده است، و هم اینکه لازمه‌ی مدیریت اقتصادی چیست.

در مورد دو پیغمبر دیگر، که این‌ها هم بسط ید داشتند، حکومت داشتند، دیانت و سیاست را باهم در اختیار داشتند، که برای ما هم حجّت است که دین از سیاست جدا نیست و بلکه عین سیاست است، و هم انبیاء علیهم السلام که مبعوثینِ خود خدا و ذات ربوبی بودند عهده‌دار مدیریت جامعه و سیاست جامعه بودند.

دو پیغمبری که هم پیغمبر بودند و هم پدر و پسر بودند.

حضرت داوود علیه السلام پدر هستند، حضرت سلیمان علیه السلام هم پسر هستند.

در مورد حضرت داوود علیه السلام آیات مفصل‌تر از حضرت سلیمان علیه السلام را در قرآن کریم داریم و حضرت داوود علیه السلام ویژگی‌های خاصی دارند و خدای متعال لطف خاصّی به حضرت داوود علیه السلام دارد و بر همین حساب پسری مانند حضرت سلیمان علیه السلام به او عطاء نموده است.

«وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ عِلْمًا»[۹] ما به داوود و سلیمان علم دادیم.

حضرت داوود علیه السلام هم از جانب خدا خلیفه و حاکم و قاضی و فصل الخطاب بود و هم حضرت سلیمان علیه السلام از خدای متعال خواست که «هَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ»،[۱۰] خدایا! به من یک مُلک و سلطنتی بده که هیچ کسی آنگونه سلطنت و حکومت نداشته باشد. خدای متعال هم رد نکرد، این را یک امر بوالهوسی و زیاده‌خواهی ندید، دید این استعداد در سلیمان هست و می‌تواند جنّ و انس را به توحید دعوت کند و هدایت جامعه را با اقتدار حکومتی که دارد بنحو احسن ایفاء کند.

لذا اولین ویژگی که برای این‌ها مطرح است این است که این‌ها علم داشتند، هم علم دین داشتند و هم علم سیاست. علم مطلق است دیگر، نمی‌گوید در فلان چیز علم داشتند، آنچه لازمه مدیریت بود، آن علم در اختیار حضرت داوود علیه السلام و حضرت سلیمان علیه السلام بوده است.

فرمود: «وَ وَرِثَ‌ سُلَیْمَانُ‌ دَاوُدَ وَ قَالَ‌ یَا أَیُّهَا النَّاسُ‌ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ‌ الطَّیْرِ وَ أُوتِینَا مِنْ‌ کُلِ‌ شَیْ‌ءٍ إِنَ‌ هذَا لَهُوَ الْفَضْلُ‌ الْمُبِینُ‌»،[۱۱] ای مردم! ما هم زبان پرندگان را می‌دانیم، و خدای متعال هر امکاناتی به ما داده است. «عُلِّمنَا» و «أُوتِینا» تعبیرات عرفانی است، نمی‌گوید من رفتم و کسب کردم، آن منطق منطقِ قارون است، می‌گوید من علم اقتصاد بلد بودم، بازاریابی بلد بودم، فرصت‌ها را شناختم و این ثروت عظیم را بدست آوردم، حال که خودم زحمت کشیده‌ام چرا به فقرا بدهم؟

اما حضرت داوود علیه السلام و حضرت سلیمان علیه السلام و هر حاکم اسلامی اینطور نیستند، ما امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را دیده بودیم، هیچ چیز را از خود نمی‌دانست، مدّعی هیچ چیزی نبود.

می‌گوید: خدا این لیاقت را به ما داد و تعلیم فرمود. نمی‌گوید من به دنبال آن رفتم و کسب کردم. می‌گوید: به من داد، من مدیون و ممنون خدا هستم.

همینطور خدای متعال از همه‌ی امکانات به ما عطاء کرد، نه اینکه ما بدست آوردیم. یک معطی بوده است که اعطا کرده است.

آیاتی از این دست در مورد حضرت سلیمان علیه السلام و حضرت داوود علیه السلام آمده است. بخصوص در مورد حضرت سلیمان علیه السلام که عجایبی را بدست جن… همین مسجد الأقصی و آثار و ابنیه‌ی فوق العاده‌ای را ساخت، این‌ها هم به کمک جن انجام شده است و از آن‌ها هم کمک گرفته است و این یک چیز استثنائی است در مورد حکّامی که منتسب به خدای متعال بودند و از جانب خدا بودند.

هم قدرت نفوذشان در طبیعت، در تسخیر طبیعت…

قبل از امام زمان ارواحنا فداه کسی بجز حضرت سلیمان علیه السلام ندیده است که به باد دستور می‌داد، به طبیعت دستور می‌داد، هم با همه‌ی حیوانات مرتبط بود، از این‌ها بازدید می‌کرد، هم به جن حکومت داشت و جن را هم در خدمت حکومت دینی خودش قرار داده بود.

این مسائل هم در قرآن کریم در مورد حضرت سلیمان علیه السلام بوفور آمده است، تا اینکه اگر یک عالم موحّدی، یک کارشناس دینی، بسط ید پیدا کرد و خدای متعال به او قدرت و نفوذ داد و عرصه را بر او هموار کرد و او پرچم مدیریت را در دست گرفت، عدّه‌ای مغرض از یک طرف، عدّه‌ای خشک مقدّس هم از یک طرف نگویند دین را چه کار به سیاست؟ قدرت فساد می‌آورد.

قدرت برای روحیه‌های فاسد فساد می‌آورد، اما برای یک مؤمن قدرت رفع فساد می‌کند، با قدرت می‌شود با فساد مبارزه کرد، بدون قدرت که نمی‌شود با فساد مبارزه کرد، اگر کسی بخواهد عدل را در جامعه پیاده کند و بتواند فساد را از جامعه ریشه‌کن کند، بجز در پرتو قدرت و حاکمیت، این‌ها فقط حرف و شعار است و هیچ کاری نمی‌شود کرد.

کمااینکه استقلال خودکفایی می‌خواهد، در اقتصاد، در قدرت، در علم، در همه‌ی لوازم زندگی… حکومتی می‌تواند «مرگ بر شرق و غرب» بگوید که نیازی به شرق و غرب نداشته باشد و خودش همه‌ی امکانات را بدست آورده باشد.

این‌ها مسائلی است که در قرآن کریم نسبت به پیامبرانمان بوضوح آمده است و در مورد وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم آیات کریمه در سوره‌های مختلف این مسئله‌ی حکومت پیغمبر را، مُطاع بودنِ پیغمبر را، روشِ مردم‌داری و حکومت‌داری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در قرآن کریم گوشزد کرده است.

امیدواریم خدای متعال به ما معرفت لازم و التزام به این معارف را عنایت کند و به دنبال توسعه قدرت معنوی و قدرت دینی باشیم و ان شاء الله جامعه بشری را زمینه‌سازی کنیم تا آن حاکم نهایی که وجود نازنین امام زمان ارواحنا فداه است، آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری، آنچه خدای متعال به همه‌ی انبیاء علیهم السلام داده است، حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف وارثِ همه‌ی آن‌ها هستند که هم انبیاء و هم اوصیاء انبیاء تمام خوبی‌هایشان را برای حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف به ارث گذاشته‌اند و بناست حضرت حجّت ارواحنا فداه همه‌ی جهان را زیر پرچم توحید قرار بدهد و شرکی در عالم باقی نماند و عدل را پُر کند، ظرف عالم را با عدل مملو کند، بعد از آنکه این ظرف مالامال ظلم شده باشد.

به امید آن روز.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه ملک، آیه ۱۴

[۳] سوره مبارکه طه، آیات ۲۰ تا ۳۲

[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۴۶ (أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَىٰ إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ)

[۵] سوره مبارکه انفال، آیه ۲۴ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ)

[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۴۷ (وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا ۚ قَالُوا أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ الْمَالِ ۚ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)

[۷] سوره مبارکه یوسف، آیه ۵۵ (قَالَ اجْعَلْنِی عَلَىٰ خَزَائِنِ الْأَرْضِ ۖ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ)

[۸] سوره مبارکه اسراء، آیه ۳۶ (وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا)

[۹] سوره مبارکه نمل، آیه ۱۵ (وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ عِلْمًا ۖ وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَىٰ کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ)

[۱۰] سوره مبارکه ص، آیه ۳۵ (قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ)

[۱۱] سوره مبارکه نمل، آیه ۱۶