در این متن می خوانید:
  1. متن روایت
  2. نقد و بررسی:

متن روایت

حافظ رجب برسى در کتاب مشارق الأنوار روایتی را بدین مضمون آورده است: که پس از بازگشت امام مجتبی علیه‌السلام از کوفه، زنان برای تسلیت گفتن شهادت امیرمؤمنان به خدمت حضرت رسیدند. در این میان عائشه نزد امام آمد و گفت برای من هیچ روزى همانند روز از دست دادن جدت نبود، مگر روز از دست دادن پدرت! سپس امام حسن علیه‌السلام نیز یکی از اسرار را نمایان می کند و می فرماید: یادت هست که شبانه می خواستی گودالی بکنی و از آن چهل دینار را که از خیانت جمع آوری کرده بودی، استخراج کرده و آن را بین دشمنان علی علیه‎‌السلام در میان قبیله تیم و عدی تقسیم کنی؟! تو از کشته شدن علی علیه‌السلام خوشحال شده بودی! حضرت این جملات را ایراد کرد و عایشه نیز او را تأیید کرد[۱].

نقد و بررسی:

اولاً: حافظ رجب برسى این روایت را به صورت مرسل نقل کرده است و دیگران نیز که با سند نقل کرده‌اند، در سند آن حسین المقرى کوفى، محمد بن حلیم التمارى، مخول بن ابراهیم و زید بن کثیر وجود دارد که همگى آن‌ها مجهول و بلکه مهمل هستند و در کتاب‌هاى رجالى نامى از آن‌ها برده نشده است؛ پس چنین روایتى ارزش استدلال ندارد.

ثانیاً: با چشم پوشى از سند روایت، از کجا معلوم که مقصود از خیانت زنا باشد؟ خیانت هم مى‌تواند خیانت مالى باشد، هم خیانت‌هاى دیگر.

چنانچه ابن حجر عسقلانى در شرح این روایت بخاری، «اگر (این کار) حوا نبود، هیچ زنى به شوهرش خیانت نمى‌کرد»[۲]، معنای خیانت حضرت حوا را این می داند که او از شیطان تبیعیت کرد و تناول از شجره ممنوعه را زیبا جلوه داد[۳].

همچنین خداوند در آیه ۱۰ سوره تحریم از خیانت زنان نوح و لوط خبر داده است[۴]؛ در حالى که تمام شیعه و اکثر بزرگان سنى اتفاق دارند که مراد از فَخانَتاهما، فحشا و زنا نیست؛ بلکه زن نوح و لوط اخبار خانه آن دو پیامبر را به کافران مى‌رساند، به همین جهت خداوند آن دو را با کافران عذاب کرد.

چنانچه قرطبى، مفسر مشهور اهل سنت نیز در تفسیر همین آیه، خیانت را به منزله خیانت در دین تعبیر می کند، نه خیانت ناموسی! زیرا همسر نوح علیه‌السلام، وی را دیوانه خواند و همسر لوط علیه‌السلام، از وی جاسوسی کرد[۵].

بقیه مفسران شیعه و سنى نیز همین دیدگاه را دارند که در ادامه سخنان جمعى از آن‌ها را نقل خواهیم کرد.

از آنچه گفتیم روشن مى‌شود که صدور چنین گناهانى که در ادب عربى از آن به خیانت تعبیر مى‌شود، از زنان پیامبران اشکالى ندارد؛ اما خیانت ناموسى از آن جائى که ارتباط مستقیم با آبروى آن بزرگواران دارد، قابل پذیرش نیست و از دیدگاه جمهور علماى شیعه و سنى غیر ممکن است. ثالثاً: همان‌طور که از متن روایت پیدا است، مراد از خیانت در روایت حافظ رجب برسى، خیانت در بیت مال مسلمین است که از طرف معاویه براى عائشه فرستاده مى‌شد و او در میان مسلمانان به منظور میل مردم به سوى معاویه و تنفر از امیرمؤمنان علیه‌السلام تقسیم مى‌کرد، نه خیانت به معناى زنا؛ چرا که در ادامه روایت آمده است: «تو این اموال را در بین دشمنان على علیه‌السلام از قبیله تیم و عدى تقسیم کرده و از کشته شدن آن حضرت خوشحال شدی»[۶].

طبق مدارک موجود در منابع اهل سنت، معاویه بن أبى سفیان براى عائشه اموال فراوانى مى‌فرستاد تا او با توجه به سابقه دشمنى که با امیرمؤمنان علیه‌السلام داشت، این اموال را در جهت تقویت جبهه معاویه و تضعیف جبهه امیرمؤمنان علیه‌السلام مصرف نماید.

چنانچه أبو نعیم اصفهانى در حلیه الأولیاء، ابن عساکر دمشقى در تاریخ مدینه دمشق و شمس الدین ذهبى در تاریخ الإسلام آورده است که معاویه صدهزار درهم به عایشه فرستاد و او نیز به سرعت همه اش را تقسیم کرد. تا جایی که کنیز او شکایت کرد و گفت لا اقل با بخشی از آن برای ما گوشت می خریدی[۷]!

بسیارى از بزرگان اهل سنت نیز نقل کرده‌اند که وقتی عایشه وارد مکه شد، معایه برای وی گردنبندی فرستاد که قیمت آن صد هزار درهم یا دینار بود[۸].

شمس الدین ذهبى در تاریخ الإسلام، ابن کثیر سلفى در البدایه والنهایه و ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق می آورد که معاویه هجده هزار دینار از بدهکارى‌هاى عائشه را داد[۹].

محمد بن سعد در طبقات الکبرى، ابن جوزى در المنتظم و صفوه الصفوه آورده است که منکدر بن عبدالله بر عایشه وارد می شود. آنگاه عایشه به او خطاب می کند آیا فرزند داری؟ او نیز پاسخ می دهد خیر. بعد عایشه می گوید اگر من ده هزار درهم داشتم، آن را به تو می بخشیدم. سپس آن روز تمام نشده بود که معاویه برای عایشه مالی فرستاد و او نیز آن را به منکدر داد[۱۰].

بنابرین در فرض صحت این روایت، بهتر آن ست که خیانت را به معنای دخل و تصرف بی جا در بیت المال مسلمین می گیریم.

[۱] . « الفصل الرابع (فی أسرار الحسن بن علی علیهما السلام): فمن ذلک: أنه لما قدم من الکوفه جاءت النسوه یعزینه فی أمیر المؤمنین علیه السلام، ودخلت علیه أزواج النبی صلى الله علیه وآله، فقالت عائشه: یا أبا محمد ما مثل فقد جدک إلا یوم فقد أبوک، فقال لها الحسن: نسیت نبشک فی بیتک لیلا بغیر قبس بحدیده، حتى ضربت الحدیده کفک فصارت جرحا إلى الآن. فأخرجت جردا أخضر فیه ما جمعتها من خیانه حتى أخذت منه أربعین دینارا عددا لا تعلمین لها وزنا ففرقتیها فی مبغضی علی صلوات الله علیه من تیم وعدی، وقد تشفیت بقتله، فقالت: قد کان ذلک.» (فصل چهارم در باره اسرار حسن بن على علیهما السلام است. از اسرار آن حضرت این است که وقتى آن حضرت از کوفه برگشت، زنان براى تسلیت گفتن شهادت امیرمؤمنان علیه السلام خدمت آن حضرت رسیدند، همسران رسول خدا (ص) نیز به همین منظور آمده بودند؛ پس عائشه گفت: اى ابو محمد! هیچ روزى همانند روز از دست دادن جدت نبود، مگر روز از دست دادن پدرت.

امام حسن علیه السلام فرمود: آیا فراموش کردى که مى‌خواستى شبانه گودالى در خانه‌ات با آهن بکنى؛ در حالى که چراغى نداشتى؛ پس آهن به کف دستت خورد و زخم آن تا امروز موجود است؛ پس کیسه سبزى خارج کردى که در آن اموالى را از خیانت جمع‌آورى کرده بودى،‌ تا این که چهل عدد دینار که وزن آن را نمى‌دانستى برداشتى و آن را در بین دشمنان على علیه السلام از قبیله تیم و عدى تقسیم کردى و از کشته شدن على علیه السلام خوشحال شدی؟ عائشه گفت: بلى، چنین بوده است) البرسی الحلی، رضی الدین رجب بن محمد بن رجب المعروف بالحافظ (متوفاى۸۱۳هـ)، مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام، ص۱۲۹، تحقیق العلامه السید علی عاشور، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات بیروت، الطبعه: الأولى ـ ۱۴۱۹هـ ـ ۱۹۹۹م

.[۲]  « وَلَوْلَا حَوَّاء لم تَخنَّ أنْثَى زَوْجَهَا» صحیح البخاری، ج۳، ص۱۲۱۲، ح۳۱۵۲، کتَاب الْأَنْبیَاء، بَاب خَلْق آدَمَ صَلَوَات اللَّه علیه وَذرّیَّته

.[۳]  « فیه إشاره إلى ما وقع من حواء فی تزیینها لآدم الأکل من الشجره حتى وقع فی ذلک فمعنى خیانتها أنها قبلت ما زین لها إبلیس حتى زینته لآدم ولما کانت هی أم بنات آدم أشبهها بالولاده ونزع العرق فلا تکاد امرأه تسلم من خیانه زوجها بالفعل أو بالقول ولیس المراد بالخیانه هنا ارتکاب الفواحش حاشا وکلا ولکن لما مالت إلى شهوه النفس من أکل الشجره وحسنت ذلک لآدم عد ذلک خیانه له وأما من جاء بعدها من النساء فخیانه کل واحده منهن بحسبها.» (این روایت اشاره دارد به قصه‌اى که براى حوا اتفاق افتاد و او خوردن از درخت را براى آدم زیبا جلوه داد؛ تا این که آدم این عمل را انجام داد. پس معناى خیانت حوا این است که او زیبا جلوه دادن شیطان را پذیرفت و آن را براى حضرت آدم زیبا جلوه داد. و چون حوا مادر تمام زنان عالم بود، همگى به او شبیه شدند و این رگ را از او گرفتند؛‌ به همین سبب هیچ زنى از خیانت به شوهر خویش در رفتار و گفتار مصون نیست! و معنى از این خیانت در اینجا ارتکاب فواحش نیست! هرگز! اما چون به شهوت نفس رو کرد و از درخت خورد و این‌کار را براى آدم زینت داد، این کار خیانت به آدم به حساب آمد؛ و زنانى که بعد از او آمدند خیانت هر کدام، به حسب خود آنان است). ر.ک: العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲ هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۶، ص۳۶۸، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفه ـ بیروت

[۴] . «ضَرَبَ اللَّه مَثَلاً للَّذینَ کَفَروا امْرَأَتَ نوحٍ وَ امْرَأَتَ لوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْن منْ عبادنا صالحَیْن فَخانَتاهما فَلَمْ یغْنیا عَنْهما منَ اللَّه شَیْئاً وَ قیلَ ادْخلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخلین‏» (خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مى‏شوند)

.[۵]  «وقوله:  فَخانَتاهما یعنی فی الدین لا فی الفراش وذلک أن هذه کانت تخبر الناس أنه مجنون وذلک أنها قالت له: أما ینصرک ربک فقال لها: نعم قالت: فمتى قال: إذا فار التنور فخرجت تقول لقومها: یا قوم والله إنه لمجنون یزعم أنه لا ینصره ربه إلا أن یفور هذا التنور فهذه خیانتها وخیانه الأخرى أنها کانت تدل على الأضیاف» (منظور از فخانتاهما خیانت در دین است نه خیانت ناموسى و این بدان خاطر بوده است که زن نوح به مردم مى گفت که او مجنون است. همچنین زن نوح به ایشان گفت: آیا پروردگارت تو را یارى مى‌کند؟ حضرت نوح فرمود: بلی. زن گفت: چه زمانی؟ حضرت نوح فرمود: زمانى که (آب از) تنور فوران کند. پس زن از خانه خارج شد و به قومش گفت: اى قوم به خدا سوگند که نوح دیوانه است و خیال مى‌کند که پروردگار او را یارى نخواهد کرد؛ مگر زمانى که (آب از) این تنور فوران کند. این خیانت زن نوح بود و خیانت زن لوط نیز این بود که مردم از وجود میهمانان آگاه کرد) ر.ک: الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای۶۷۱هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج۹، ص۴۷، ناشر: دار الشعب – القاهره

[۶] . «ففرقتیها فی مبغضی علی صلوات الله علیه من تیم وعدی، وقد تشفیت بقتله».

.[۷]  « عن هشام بن عروه عن أبیه أن معاویه بعث إلى عائشه رضی الله تعالى عنها بمائه ألف فوالله ما غابت الشمس عن ذلک الیوم حتى فرقتها قالت مولاه لها لو اشتریت لنا من هذه الدراهم بدرهم لحما فقالت لو قلت قبل أن أفرقها لفعلت» (هشام بن عروه از پدرش نقل کرده است که معاویه صد هزار (درهم) براى عائشه فرستاد، به خدا قسم هنوز خورشید غروب نکرده بود که عائشه آن‌ها را تقسیم کرد. کنیز عائشه به او گفت: اى کاش با یکى از این درهم‌ها براى ما گوشت مى‌خریدى، عائشه گفت: اگر پیش از تقسیم آن‌ها مى‌گفتى، مى‌خریدم) الأصبهانی، ابونعیم أحمد بن عبد الله (متوفای۴۳۰هـ)، حلیه الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ج۲، ص۴۷، ناشر: دار الکتاب العربی ـ بیروت، الطبعه: الرابعه، ۱۴۰۵هـ؛ ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله،(متوفای۵۷۱هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج۵۹، ص۱۹۲، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر ـ بیروت – ۱۹۹۵؛الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج۴، ص۲۴۸، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی ـ لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۷هـ ـ ۱۹۸۷م

.[۸] « عن عطاء قال: قدمت عائشه مکه، فأرسل إلیها معاویه بطوق قیمته مائه ألف فقبلته». (عطا گفته است که عائشه وارد مکه شد، پس معاویه براى او گردنبندى فرستاد که قیمتش صد هزار (درهم یا دینار) بود و عائشه نیز قبول کرد) ابن الأعرابی، أبو سعید أحمد بن محمد بن زیاد بن بشر بن درهم البصری (متوفای۳۴۰هـ)، معجم ابن الأعرابی، ج۵، ص۲۳۶، طبق برنامه الجامع الکبیر؛ ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله،(متوفای۵۷۱هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج۵۹، ص۱۹۲، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر ـ بیروت – ۱۹۹۵؛ ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای۷۷۴هـ)، البدایه والنهایه، ج۸، ص۱۳۷، ناشر: مکتبه المعارف – بیروت

.[۹]  « وقال سعید بن عبد العزیز: قضى معاویه عن عائشه ثمانیه عشر ألف دینار». الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج۴، ص۲۴۸، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی ـ لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۷هـ ـ ۱۹۸۷م؛ ابن عساکر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله،(متوفای۵۷۱هـ)، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، ج۵۹، ص۱۹۲، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ناشر: دار الفکر ـ بیروت – ۱۹۹۵؛ ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای۷۷۴هـ)، البدایه والنهایه، ج۸، ص۱۳۶، ناشر: مکتبه المعارف – بیروت

[۱۰] . « وروى حجاج بن محمد عن أبی معشر قال دخل المنکدر بن عبد الله على عائشه فقالت لک ولد قال لا فقالت لو کان عندی عشره آلاف درهم لوهبتها لک قال فما أمست حتى بعث إلیها معاویه بمال فقالت ما أسرع ما ابتلیت وبعثت إلى المنکدر بعشره آلاف درهم فاشترى منها جاریه فهی أم ولده محمد وعمر وأبی بکر».(حجاج بن محمد از ابومشعر نقل کرده است که منکدر بن عبد الله بر عائشه وارد شد، عائشه از او سؤال کرد که فرزندى داری؟ گفت: خیر. پس عائشه گفت: اگر من ده هزار درهم داشتم، آن‌ها را به تو مى‌بخشیدم. آن روز تمام نشده بود که معاویه براى عائشه مالى فرستاد؛ پس عائشه گفت: چه زود که خدا من را امتحان کرد؛ سپس ده هزار درهم براى منکدر فرستاد و منکدر با آن کنیزى خرید و آن کنیز صاحب فرزند شد و محمد، عمر وابوبکر را به دنیا آورد). ر.ک: طبقات الکبری (دار الصادر بیروت)، ج۵ ص۲۸