مسأله اینجاست که در برخی از منابع شیعه نگاشته شده است که امام حسن علیه‌السلام از ابابکر و عمر تجلیل می نمود؛ تا جایی که گفته اند: یکی از شروط صلحنامه، عمل به سیره خلفای اول و دوم بوده است[۱].

در جواب به این مسأله باید گفت: اولاً : این روایت که در برخی از کتاب‌های شیعه نقل شده است، مصدر همگی آن‌ها کتاب «الصواعق المحرقه» ابن حجر هیثمی و «شرح نهج البلاغه» ابن أبی الحدید و… از کتاب‌های اهل سنت است و جالب اینجاست که حتی در خود همین کتب نیز سندی را برای این روایت ذکر نکرده است.

ثانیاً : بدون شک جمله  «سیره الخلفاء الراشدین»  از تحریفاتی است که تاریخ نویسان اهل سنت، آن را وارد این صلح نامه کرده‌اند؛ زیرا این صلح نامه در بسیاری از کتاب‌های دیگر نقل شده است؛ اما این جمله در آن دیده نمی‌شود؛ چنانچه ابن شهر آشوب در کتاب مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۱۹۵ مواد صلح نامه را بدین صورت می نویسد: ۱٫ عمل به کتاب خدا  ۲٫٫سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله ۳٫ انجام عمل پس مشورت ۴٫ عدم سب علی علیه‌السلام ۵٫ در امان بودن شیعیان او ۶٫ عمل بر طبق حق خواهی و ۷٫ زیاد کردن پنج هزار درهم به حق امام حسن علیه‌السلام[۲] البته وارد کردن جمله «و سیره الخلفاء الراشدین» از تحریفاتی است که در جاهای دیگر نیز سابقه دارد؛ از جمله ابن اعثم در الفتوح ۵ / ۳۴  و خوارزمی در مقتل الخوارزمی ۱ / ۱۸۸ در وصیت نامه امام حسین علیه‌السلام به برادرش محمد حنفیه،‌ جمله  «وسیره الخلفاء الراشدین المهدیین رضی الله عنهم» اضافه کرده‌اند؛ در حالی که در هیچ یک از کتاب‌های دیگر این جمله دیده نمی‌شود.

ثالثاً : « الراشدین»  از کلماتی است که بعدا و در زمان حکومت بنی العباس وارد فرهنگ لغت مردم شده است و قبل از آن حتی در زمان بنی امیه سابقه نداشته است؛ پس چگونه ممکن است که چنین شرطی در آن زمان در معاهده ذکر شده باشد؟

رابعاً : امکان ندارد که امام حسن علیه‌السلام چنین شرطی را وارد صلح نامه کند؛ زیرا پدر ایشان امام علی علیه‌السلام که اسوه او در تمام امور زندگی بوده است،‌ در شورای شش نفره بعد از عمر بن الخطاب، فقط به این خاطر که این شرط را نپذیرد، دست از خلافت برداشت و قبول نکرد که چنین بدعتی وارد دین اسلام بشود. چگونه ممکن است امام حسن علیه‌السلام بر خلاف سنت پدر بزرگوارش، چنین بدعتی را وارد اسلام کند؟ چنانچه یعقوبی نقل می کند که عبدالرحمن بن عوف در شورای شش نفره، بیعت خویش با امیرالمؤمنین را به عمل به کتاب الله، سنت نبی و سیره ابی بکر و عمر شرط نمود. شرطی که امیرالمؤمنین آن را نپذیرفت و فرمود: «با کتاب خدا و سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نیازی به روش هیچ کس دیگری نیست. تو کوشش داری که این امر را از ما دور سازی»[۳]! اضافه بر این که، وقتی در نامه شرط شده است که به کتاب خدا و سنت رسول عمل شود، دیگر سنت خلفا چه ارزشی می‌تواند داشته باشد. اگر آن‌ها بر طبق کتاب و سنت رسول خدا عمل کرده باشند، نیازی به اضافه کردن این شرط نیست و اگر بر خلاف کتاب خدا و سنت رسول او عمل کرده باشند، ارزشی ندارد؛ چنانچه امام علی علیه‌السلام نیز در جواب ربیعه بن شداد خثعمی که گفته بود من با تو بیعت می‌کنم به شرطی که به سنت ابوبکر و عمر عمل کنی، به همین نکته اشاره می‌کند که اگر ابابکر و عمر بر روشی غیر از کتاب خدا و سنت رسول اکرم عمل کرده باشند، ذره ای از حق را هم درک نکرده اند که بخواهیم با آنان بیعت کنیم[۴]! بنابرین امیرمؤمنان در شورای شش نفره حاضر شد که خلافت خویش را دوازده سال دیگر به تأخیر بیندازد، اما قبول نکند که بر طبق سنت ابوبکر و عمر عمل کند. حال آیا امکان دارد که امام حسن علیه‌السلام سنت پدرش را رها و سنت شیخین را زنده کند؟ خامساً: بر فرض صحت روایت، امام مجتبی علیه‌السلام این عهد نامه را نوشت و این گزینه‌ها را در آن اضافه کرد تا معاویه بن أبی سفیان را که ادعا می‌کرد طرفدار سنت عمر و ابوبکر است، رسوا کند و به مردم بفهماند که این معاویه به هیچ چیز پایند نیست؛ حتی به سنت ابوبکر و عمر! شاهد بر این مطلب این است که امام علیه‌السلام قبل از نوشتن این صلح نامه، نامه دیگری به معاویه می‌نویسد و او را این‌چنین خطاب می‌کند : من مى خواستم حق را زنده گردانم و باطل را بمیرانم و کتاب خدا و سنّت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم را جارى گردانم، مردم با من موافقت نکردند اکنون با تو صلح مى کنم به شرطى چند که مى دانم به آن شرط‌ها وفا نخواهى کرد، شاد مباش به این پادشاهى که براى تو میسّر شد به زودى پشیمان خواهى شد؛ چنانچه دیگران که غصب خلافت کردند پشیمان شده اند و پشیمانى بر ایشان سودى نمى بخشد[۵]. امام در این نامه به صراحت تمامی خلفای قبلی را غاصب خطاب می‌کند و این نشان می‌دهد که برای سنت آن دو هیچ ارزشی قائل نیست.

.[۱]  و کان الحسن یجل أبابکر وعمر رضی الله عنهما حتى أنه أشترط على معاویه فى صلحه معه أن یسیر بسیرتهما فمن ضمن شروط معاهده الصلح «إنه یعمل و یحکم فى الناس بکتاب و سنه رسول الله و سیره الخلفاء الراشدین» منتهى الآمال للعباس القمى ج۲/۲۱۲ ط إیران

[۲] .« أن یعمل فیهم بکتاب الله وسنه نبیه والأمر من بعده شورى، وأن یترک سب علی، وأن یؤمن شیعته ولا یتعرض لأحد منهم، ویوصل إلى کل ذی حق حقه، ویوفر علیه حقه کل سنه خمسون ألف درهم »

 .[۳] « فقال ( عبد الرحمن بن عوف ) : لنا الله علیک إن ولیت هذا الأمر أن تسیر فینا بکتاب الله وسنه نبیه وسیره أبی بکر وعمر؟ فقال ( علی ( علیه‌السلام ) ) : أسیر فیکم بکتاب الله وسنه نبیه ما استطعت. فخلا بعثمان فقال له : لنا الله علیک إن ولیت هذا الأمر أن تسیر فینا بکتاب الله وسنه نبیه وسیره أبی بکر وعمر؟ فقال : لکم أن أسیر فیکم بکتاب الله وسنه نبیه وسیره أبی بکر وعمر، ثم خلا بعلی فقال له مثل مقالته الأولى فأجابه مثل الجواب الأول، ثم خلا بعثمان فقال له مثل المقاله الأولى، فأجابه مثل ما کان أجابه، ثم خلا بعلی فقال له مثل المقاله الأولى، فقال : إن کتاب الله وسنه نبیه لا یحتاج معهما إلى إجیری أحد ! أنت مجتهد أن تزوی هذا الأمر عنی. فخلا بعثمان فأعاد علیه القول فأجابه بذلک الجواب، وصفق على یده» تاریخ الیعقوبی : ۲ / ۱۶۲

.[۴]  «فجاءه ربیعه بن أبی شداد الخثعمی وکان شهد معه الجمل وصفین ومعه رایه خثعم فقال له بایع على کتاب الله وسنه رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال ربیعه على سنه أبى بکر وعمر قال له على ویلک لو أن أبا بکر وعمر عملا بغیر کتاب الله وسنه رسول الله صلى الله علیه وسلم لم یکونا على شئ من الحق فبایعه» تاریخ الطبری، الطبری، ج ۴، ص ۵۶

[۵] منتهى الآمال للعباس القمى ج۲/۲۱۲