الف) بیان شبهه

امیرالمؤمنین در بسیارى از خطبه ها و سخنان خود به آیاتى که درباره او نازل شده بود، علیه مخالفان خویش استناد جسته و احتجاج مى‌فرمودند. اما بنا بر ادعای فخر رازی حضرت امیر، هیچ گاه به این آیه استناد نورزیده اند. او ادعای خود را چنین مطرح می کنند:

  • علی از مفسران شیعه در تفسیر اعلم بوده است.
  • اگر این آیه بر امامت علی دلالت می کرد، باید بدان احتجاج می نمود، در حالی که این کار را نکرده است.
  • شیعیان در پاسخ نمی توانند پرچم «تقیه» را علم کنند، زیرا آنان نقل می کنند که علی در روز شوری به خبر غدیر و مباهله و جمیع فضائل و مناقبش تمسک کرده است[۱]..

پیش از ارائه ی پاسخ تفصیلی لازم است تا برهان های ارائه شده از سوی فخررازی را با دقت بررسی کنیم. وی به طور خلاصه[۲] و با اندکی تسامح دو برهانِ قیاسی را برای طرحِ ادعای خود به کار بسته است. از برهان اول -که آن را در ذهن خود پرورانده- تنها نتیجه برهان را در متن قید کرده است. و سپس این نتیجه ی بدست آمده را، مقدمه ی برهان دوم قرار داده است:

برهان اول:

مقدمه اول: احتجاج حضرت امیر به آیه ی ولایت، نقل نشده  است. (صغرای اول)

مقدمه دوم: هرگاه مطلبی از وقایع گذشته نقل نشود، آنگاه لزوماً آن مطلب هیچ گاه در عالم خارج واقع نشده است. (کبرای اول)

 نتیجه: حضرت امیر  هیچ گاه به آیه ی ولایت احتجاج نکرده است.

برهان دوم:

مقدمه اول: حضرت امیر هیچ گاه به آیه ی ولایت احتجاج نکرده است. (صغرای دوم)

مقدمه دوم: هرگاه کسی به آیه ای به نفع خود احتجاج نکند، آنگاه آن آیه قطعاً در مورد او نازل نشده است.(کبرای دوم)

نتیجه: آیه ی ولایت در شأن حضرت امیر نازل نشده است!

همانطور که قابل ملاحظه است، نتیجه حاصل شده در برهان دوم، که اصلِ ادعای فخررازی است، متوقف بر پذیرش چهار مقدمه ای است که در بالا ذکر شده است. هرگاه فقط یکی از این چهار مقدمه رد شود، آنگاه ادعای فخررازی باطل می گردد. در ادامه نشان داده می شود که هر چهار مقدمه ی ارائه شده، مردود و باطل-اند.

ب) پاسخ کوتاه:

فخررازی ادعا کرده است که حضرت امیر هرگز به این آیه در جهت امامتش احتجاج نفرمود. و این امر ثابت می کند که این آیه در شأن وی نازل نشده است.

اولاً: مبنای استدلال فخررازی مخدوش و غیرقابل پذیرش است. زیرا نبود یک مطلب در میان روایات، نشانگر نبود آن مطلب در عالم خارج نیست. یعنی همواره ممکن است که حضرت امیر به این آیه احتجاج فرموده باشند ولی به هردلیلی این مطلب ثبت نشده باشد، یا به دست ما نرسیده باشد.

ثانیاً: فرض استدلال فخررازی نیز کاملاً غلط است. زیرا طبق منابع شیعی و غیر شیعی حضرت امیر بارها بدین آیه و مفاد آن احتجاج فرموده اند. در قسمت جواب تفصیلی موارد مورد نظر آورده می شود.

هم چنین در روایات شیعی و غیر شیعی، جریان غدیر به عنوان تفسیرِ آیه ولایت مطرح شده است. در نتیجه هرگاه به غدیر احتجاج شود، به نوعی به آیه ی ولایت احتجاج شده است. روایات این بخش نیز در پاسخ تفصیلی آورده شده است.

و در نهایت روحِ استدلالِ فخررازی نیز خالی از اشکال نیست. زیرا به فرضِ محال حتی اگربپذیریم که حضرت امیر هرگز به این آیه احتجاج نکرده اند، باز هم این مطلب ثابت نمی کند که این آیه در شأنِ وی نازل نشده است. زیرا ممکن است حضرت در جهت امامت خود به آیات و موضوعاتِ دیگری استدلال کرده  باشند و به نوعی احتجاج به این آیه دیگر ضرورتی نداشته بوده باشد. یعنی ممکن است حضرت به مواردیِ عمومی تر یا غیرقابلِ انکارتر مثلِ «غدیر» و «آیه ی مباهله» احتجاج کرده باشند و دیگر احتجاج به آیه ی ولایت ضرورت نداشته بوده باشد.

ج) پاسخ تفصیلی:

۱-  نبودن، دال بر عدم نیست!

اساساً نبودِ یک مطلب در میان اخبار و روایات، لزوماً دلالت بر عدم وقوع آن مطلب در عالم خارج نمی کند. یعنی ای بسا حضرت به این آیه احتجاج کرده  باشند، ولی گزارش نشده باشد، یا گزارش شده باشد، کتابت نشده باشد، یا کتابت شده باشد، مفقود شده باشد و یا این که هم کتابت شده باشد و هم مفقود نشده باشد، بلکه به دست فخر رازی نرسیده باشد! پس کبرای برهان اول، باطل است.

۲-  وجود احتجاج

فخر رازی ادعا می کند که امیرالمومنین به این آیه احتجاج نکرده است. این امر در حالی است که در میان کتبِ موجود و در دسترس، نخستین کتابِ تاریخی و حدیثیِ شیعه، معروف به «کتاب سلیم بن قیس» احتجاج حضرت امیر به آیه ی ولایت را تنها چند روز پس از سقیفه و در مواردی دیگر در خود جای داده است[۳] .

پس از سُلیم نیز «محمد بن جریر طبری دوم»، از معاصران مرحوم کلینی، در کتاب «المسترشد» به احتجاج حضرت به آیه ی ولایت پرداخته است[۴].

همچنین «حسین بن حمدان»(م ۳۳۴ ه.ق)، در کتاب الهدایه الکبری احتجاج حضرت امیر به آیه ولایت را در دو موضع مختلف نقل کرده است[۵].

مرحوم نعمانی (م ۳۶۰ ه.ق) نیز، در کتاب الغیبه احتجاج حضرت امیربه این آیه را با سندهای متعدد در جریان جنگ صفین نقل کرده است[۶]. وی از زبان حضرت امیر نقل می-نماید که اساساً جریان غدیر، تفسیر آیه ولایت و تبیین مصادیق آن بوده است.

پس از او «ابن حیون» (م ۳۶۳ ه.ق)، در کتابِ شرح الاخبار، احتجاج حضرت را در روز شوریِ خلافت عثمان از عامر بن واثله نقل کرده است[۷] .

پس از این بزرگان، رئیس المحدثین، شیخ صدوق در «کمال الدین» [۸]، و «الخصال»[۹] و شیخ الطائفه، محمد بن حسن طوسی در «الامالی»[۱۰] به نقل همین موارد پرداخته اند. در نتیجه تا سال ۴۶۰ هجری قمری، احتجاجِ حضرت امیر به آیه ولایت دستِ کم در هشت کتابِ معتبر شیعی نقل شده است.

چنانچه در این مورد، احتجاج های حضرت امیر علیه‌السلام بارها ذکر شده است. که به عنوان نمونه در پایان بحث چند روایت را نقل می کنیم.

علاوه بر اندیشمندانِ شیعی، اندیشمندانِ اهل تسنن نیز احتجاج حضرت به آیه ی ولایت را در آثارشان نقل  کرده اند. «جوینی»  امام الحرمین اهل تسنن (م ۴۷۸ ه‍.ق) نیز دقیقاً همان گزارش شیعیان در زمان خلافت عثمان نقل می نماید:

درعصر‌خلافت‌ عثمان‌ روزی‌ در مسجد میان‌ انصار و مهاجر‌ دربارفضائل‌ و جایگاه هر کدام‌ بحث‌ صورت گرفت‌. در این‌ مناظره‌ تعدادی زیادی از سران مهاجر وانصار حضور داشتند که‌ هرکدام نقش‌ خود را در گسترش‌ اسلام‌ و حمایت‌ از مسلمانان‌ بیان‌ می کردند. پس‌از پایان‌ گفت‌وگو آنان‌ از امام‌ تقاضا کردند که در این باره سخن‌ بگوید. امام‌نیز پس‌ از ذکر آیاتی‌ از قرآن‌ از جمله‌ آیه‌ «انّما ولیکم‌الله…» می‌فرماید: قال‌ الناس‌: یا رسول‌الله خاصه‌ فی‌ بعض‌ المؤمنین‌ أم‌عامه‌ لجمیعهم‌. «‌فأمر الله عزّوجلّ نبیّه‌ صلّی‌الله علیه‌وآله‌ أن‌یعلّمهم‌ ولاه‌ أمرهم‌ و أن‌ یفسّر لهم‌ من‌ الولایه‌ ما فسّر لهم‌ من‌صلاتهم‌ و زکاتهم‌ و حجّهم‌ فنصبنی‌ للناس‌ بغدیر خم»[۱۱].

مردم ‌پرسیدند: ای‌ رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیا این‌ آیات‌ درباره‌ بعضی‌ از مؤمنان ‌نازل‌ شده‌ است‌، یا این‌که‌ شامل‌ همه‌ می‌شود. آنگاه‌ خداوند رسولش‌ رامأمور کرد تا متولیان‌ امور امت‌ را به‌ آنان‌ بشناساند و ولایت‌ را برای‌آنان‌ شرح‌ دهد، همان‌طور که‌ نماز و زکات‌ و حج‌ آنان‌ را شرح‌ داده است؛ پس‌ رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مرا در غدیر خم‌ به‌ عنوان‌ امام‌ مردم‌ منصوب‌کرد.

پس از او نیز سلیمان ‌قندوزی حنفی (م ۱۲۹۴ ه.ق) نیز همین مطلب را گزارش کرده است[۱۲]. در نتیجه صغرای هر دو برهان مذکور باطل است.

۳- آیه ولایت، مکمل احتجاج غدیر

علاوه بر آن که حضرت امیر، بارها و بارها در مواضع مختلف به آیه ولایت احتجاج فرموده اند و شیعه و سنّی آن را نقل کرده اند، نکته ای دیگر هست که باید بدان توجه شود. جریان غدیر به تعبیر همین روایاتی که از نظر گذرانیدم و نیز سایر روایات شیعی خود به نوعی تفسیر آیه ولایت است. پس هر جا که حضرت به جریان غدیر احتجاج فرموده باشد، به نوعی به آیه ولایت احتجاج فرموده است.

۴- احتجاج به ولایت امیرمؤمنان علیه‌السلام، با غدیر و مباهله

 هم چنین وقتی فخررازی می گوید علی به «غدیر» و «مباهله» بی آنکه تقیه کند، استدلال و احتجاج کرده است،  به نوعی خودش جواب خودش را داده است. زیرا وی دارد می گوید علی به امامتش احتجاج کرده است ولی با غدیر و مباهله. پس همواره برای پاسخ دهندگان به این شبهه، این احتمال را باقی گذاشته است که غدیر و مباهله در این خصوص اکتفا می کرده است و نیازی به دلایل بیشتر نبوده است. به عبارت دیگر زمانی استدلال فخررازی شایان توجه است که گمان شود حضرت در طول حیاتشان به هیچ امری در خصوص امامتشان احتجاج نکرده اندیا به موارد و مطالبی ضعیف تر از آیه ی ولایت احتجاج  نموده اند.

۵- ملازمه میان احتجاج نمودن و اصل وجود روایت

همان گونه که در مقدمه ی دومِ برهان دوم آورده شد، فخررازی میانِ احتجاج نکردن یک نفر به یک آیه، و نبودن آن آیه در شأن آن شخص، تلازم قائل شده است. وی می گوید: چون علی به آیه ولایت احتجاج نکرد، پس آن آیه در شأن او نازل نشده است.

قریب به بداهت است که چنین مطلبی فاقد اعتبار است. ای بسا آیه ای در شأن کسی نازل شده باشد، ولی به هر دلیلی وی به آن احتجاج ننماید. او خود معتقد است آیات قبلیِ سوره مائده (به ویژه ی آیه ی ۵۱) در شأن عباده بن الصامت نازل شده است. در حالی که عباده بن صامت هرگز بدان احتجاج نکرده است!

همچنین وی با یقین کامل معتقد است که مصاحب پیامبر در آیه غار، ابوبکر بوده است. علاوه بر او سایر اندیشمندان مکتب خلفا نیز چنین باوری دارند. برای نمونه ابن حجر عسقلانى و بدر الدین عینى از  شارحان آیه غار را از برترین فضائل ابوبکر می داند که شایستگی خلافت بعد از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را ثابت می کند[۱۳]. همچنین ابن حجر در «الاصابه» برترین منقبت ابوبکر را مصاحبتش با پیغمبر می داند[۱۴]. و خود فخر رازی هم این فضیلت را به عنوان برترین فضیلت او یاد کرده که از فضیل بجلی نقل نموده اگر کسی آن را انکار کند، کافر است[۱۵]!

  • اکنون این سؤال از جناب فخررازی مطرح می شود که مگر ابوبکر بدین آیه استدلال یا احتجاج کرده است که وی را مشمول این آیه می دانید و منکر این مطلب را کافر تلقی می کنید؟ عجیب است که ابوبکر به آیه ی غار در هیچ منبعی حتی اشاره هم نشده است، ولی فخررازی آن را با یقین کامل می پذیرد. در حالی که وی دقیقاً میان احتجاج نکردن به یک آیه توسط یک شخص و و نبود آن آیه درباره ی آن شخص تلازم قائل شده است. طبق مبنای فخررازی چون ابوبکر به آیه  ی غار احتجاج نکرده پس آن آیه درباره ی وی یا مشمول وی نخواهد بود. این تناقض در اندیشه ی فخررازی نمونه ی خوبی برای نشان دادنِ اشتباه او در مفروضات این شبهه است. در نتیجه تمام چهار مقدمه ی فخررازی باطل است. 

۶- نمونه هایی از احتجاجات امیرمؤمنان علیه‌السلام به آیه ولایت

  • احتجاج حضرت امیر به آیه ولایت تنها چند روز پس از وفات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الدَّقَّاقُ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ[۱۶]

 وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حُکَیْمٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مَکْحُولٍ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع‏ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ ص أَنَّهُ لَیْسَ فِیهِمْ رَجُلٌ لَهُ مَنْقَبَهٌ إِلَّا وَ قَدْ شَرِکْتُهُ فِیهَا وَ فَضَلْتُهُ وَ لِی سَبْعُونَ مَنْقَبَهً لَمْ یَشْرَکْنِی فِیهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ قُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَأَخْبِرْنِی بِهِنَّ فَقَالَ ع إِنَّ أَوَّلَ مَنْقَبَهٍ لِی أَنِّی لَمْ أُشْرِکْ بِاللَّهِ طَرْفَهَ عَیْنٍ  … وَ أَمَّا الْخَامِسَهُ وَ السِّتُّونَ فَإِنِّی کُنْتُ أُصَلِّی فِی الْمَسْجِدِ فَجَاءَ سَائِلٌ فَسَأَلَ وَ أَنَا رَاکِعٌ فَنَاوَلْتُهُ خَاتَمِی مِنْ إِصْبَعِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِیَ‏إِنَّماوَلِیُّکُمُ‏اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُون‏[۱۷]

  • احتجاج حضرت امیر به آیه ولایت در روز شورای عثمان:

وَ عَنْهُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا جَمَاعَهٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ زَکَرِیَّا الْعَاصِمِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ الْعَدْلِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الرَّبِیعُ بْنُ یَسَارٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْأَعْمَشُ، عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی الْجَعْدِ، یَرْفَعُهُ إِلَى أَبِی ذَرٍّ (رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ): أَنَّ عَلِیّاً (عَلَیْهِ السَّلَامُ) وَ عُثْمَانَ وَ طَلْحَهَ وَ الزُّبَیْرَ وَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ وَ سَعْدَ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ، أَمَرَهُمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَنْ یَدْخُلُوا بَیْتاً وَ یُغْلِقُوا عَلَیْهِمْ بَابَهُ، وَ یَتَشَاوَرُوا فِی أَمْرِهِمْ، وَ أَجَّلَهُمْ ثَلَاثَهَ أَیَّامٍ، فَإِنْ تَوَافَقَ خَمْسَهٌ عَلَى قَوْلٍ وَاحِدٍ وَ أَبَى رَجُلٌ مِنْهُمْ، قُتِلَ ذَلِکَ الرَّجُلُ، وَ إِنْ تَوَافَقَ أَرْبَعَهٌ وَ أَبَى اثْنَانِ قُتِلَ الِاثْنَانِ، فَلَمَّا تَوَافَقُوا جَمِیعاً عَلَى رَأْیٍ وَاحِدٍ، قَالَ لَهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): إِنِّی أُحِبُّ أَنْ تَسْمَعُوا مِنِّی مَا أَقُولُ، فَإِنْ یَکُنْ حَقّاً فَاقْبَلُوهُ، وَ إِنْ یَکُنْ بَاطِلًا فَأَنْکِرُوهُ. قَالُوا: قُلْ…. قَالَ: فَهَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ آتَى الزَّکَاهَ وَ هُوَ رَاکِعٌ وَ نَزَلَتْ فِیهِ‏ «إِنَّماوَلِیُّکُمُ‏اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ» غَیْرِی قَالُوا: لَا…. فَقَالُوا کُلُّهُمْ اللَّهُمَّ نَعَمْ قَدْ سَمِعْنَا ذَلِکَ وَ شَهِدْنَا کَمَا قُلْتَ سَوَاءً[۱۸] • احتجاج حضرت امیر به آیه ولایت در دورانِ خلافت عثمان:

حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَهَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ قَالَ: رَأَیْتُ عَلِیّاً ع فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی خِلَافَهِ عُثْمَانَ وَ جَمَاعَهٌ یَتَحَدَّثُونَ وَ یَتَذَاکَرُونَ الْعِلْمَ وَ الْفِقْهَ فَذَکَرْنَا قُرَیْشاً وَ شَرَفَهَا وَ فَضْلَهَا وَ سَوَابِقَهَا وَ هِجْرَتَهَا وَ مَا قَالَ فِیهَا رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الْفَضْل[۱۹] قَالَ فَأَنْشُدُکُمُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَ تَعْلَمُونَ حَیْثُ نَزَلَتْ‏ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏[۲۰]  وَ حَیْثُ نَزَلَتْ‏إِنَّماوَلِیُّکُمُ‏اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏[۲۱] وَ حَیْثُ نَزَلَتْ‏ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَهً[۲۲] قَالَ النَّاسُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ هَذِهِ خَاصَّهٌ فِی بَعْضِ الْمُؤْمِنِینَ أَمْ عَامَّهٌ لِجَمِیعِهِمْ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِیَّهُ ص أَنْ یُعَلِّمَهُمْ وُلَاهَ أَمْرِهِمْ وَ أَنْ یُفَسِّرَ لَهُمْ مِنَ الْوَلَایَهِ مَا فَسَّرَ لَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَ زَکَاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ حَجِّهِمْ فَنَصَبَنِی لِلنَّاسِ بِغَدِیرِ خُمٍّ … ثُمَّ خَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَوْلَایَ وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَا أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ قُمْ یَا عَلِیُّ فَقُمْتُ فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ فَقَامَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَلَاؤُهُ کَمَا ذَا فَقَالَ ع وَلَاؤُهُ کَوَلَائِی[۲۳] مَنْ کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِیٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى … فَقَالُوا کُلُّهُمْ اللَّهُمَّ نَعَمْ قَدْ سَمِعْنَا ذَلِکَ کُلَّهُ وَ شَهِدْنَا کَمَا قُلْتَ سَوَاءً[۲۴] • احتجاج حضرت امیر در جریان صفین:

وَ مِنْ کِتَابِ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِ‏ مَا رَوَاهُ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ ابْنُ عُقْدَهَ [۲۵]. وَ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَیْلٍ وَ عَبْدُ الْعَزِیزِ وَ عَبْدُ الْوَاحِدِ ابْنَا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یُونُسَ الْمَوْصِلِیِّ عَنْ رِجَالِهِمْ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ مَعْمَرِ بْنِ رَاشِدٍ[۲۶] عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ وَ أَخْبَرَنَا بِهِ مِنْ غَیْرِ هَذِهِ الطُّرُقِ هَارُونُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ الْمُعَلَّى الْهَمْدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحَسَنِ عَمْرُو بْنُ جَامِعِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَرْبٍ الْکِنْدِیُ[۲۷] قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُبَارَکِ شَیْخٌ لَنَا کُوفِیٌّ ثِقَهٌ[۲۸] قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ بْنُ هَمَّامٍ شَیْخُنَا عَنْ مُعَمَّرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ وَ ذَکَرَ أَبَانٌ أَنَّهُ سَمِعَهُ أَیْضاً عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبِی سَلَمَهَ قَالَ مَعْمَرٌ وَ ذَکَرَ أَبُو هَارُونَ الْعَبْدِیُّ أَنَّهُ سَمِعَهُ أَیْضاً عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبِی سَلَمَهَ عَنْ سُلَیْمٍ‏ أَنَّ مُعَاوِیَهَ لَمَّا دَعَا أَبَا الدَّرْدَاءِ وَ أَبَا هُرَیْرَهَ وَ نَحْنُ مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع بِصِفِّینَ فَحَمَّلَهُمَا الرِّسَالَهَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع وَ أَدَّیَاهُ إِلَیْهِ قَالَ قَدْ بَلَّغْتُمَانِی مَا أَرْسَلَکُمَا بِهِ مُعَاوِیَهُ فَاسْتَمِعَا مِنِّی وَ أَبْلِغَاهُ عَنِّی کَمَا بَلَّغْتُمَانِی قَالا نَعَمْ فَأَجَابَهُ عَلِیٌّ ع الْجَوَابَ بِطُولِهِ حَتَّى إِذَا انْتَهَى إِلَى ذِکْرِ نَصْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص إِیَّاهُ بِغَدِیرِ خُمٍّ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى قَالَ لَمَّا نَزَلَ عَلَیْهِ-إِنَّماوَلِیُّکُمُ‏اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏ فَقَالَ النَّاسُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ خَاصَّهٌ لِبَعْضِ الْمُؤْمِنِینَ أَمْ عَامَّهٌ لِجَمِیعِهِمْ فَأَمَرَ اللَّهُ تَعَالَى نَبِیَّهُ ص أَنْ یُعَلِّمَهُمْ وَلَایَهَ مَنْ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِوَلَایَتِهِ‏[۲۹] وَ أَنْ یُفَسِّرَ لَهُمْ مِنَ الْوَلَایَهِ مَا فُسِّرَ لَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَ زَکَاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ حَجِّهِمْ قَالَ عَلِیٌّ ع فَنَصَبَنِی رَسُولُ اللَّهِ بِغَدِیرِ خُمٍّ … ثُمَّ قَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ مَوْلَایَ وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَا أَوْلَى بِهِمْ مِنْهُمْ بِأَنْفُسِهِمْ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ‏[۳۰]  فَقَامَ إِلَیْهِ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَلَاءُ[۳۱] مَا ذَا فَقَالَ مَنْ کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِیٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِه‏[۳۲] • احتجاج حضرت امیر به آیه ولایت با خوارج:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* مِنْ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى مُعَاوِیَهَ بْنِ صَخْرٍ فَأَیُّکُمْ یَا مَعَاشِرَ الْخَوَارِجِ شَهِدَ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی غَزَاهِ الْحُدَیْبِیَهِ وَ قَدْ أَمَرَنِی أَنْ أَکْتُبَ بَیْنَ یَدَیْهِ کِتَاباً إِلَى صَخْرِ بْنِ حَرْبٍ بِإِملَاءِ رَسُولِ اللَّه‏ … وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ أَنْزَلَ فِی حَقِّی‏إِنَّماوَلِیُّکُمُ‏اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏ وَ مَا أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ زَکَّى فِی رُکُوعِهِ غَیْرِی[۳۳].


.[۱] «أن علی بن أبی طالب کان أعرف بتفسیر القرآن من هؤلاء الروافض، فلو کانت هذه الآیه داله على إمامته لاحتج بها فی محفل من المحافل، ولیس للقوم أن یقولوا: إنه ترکه للتقیه لإنهم ینقلون عنه أنه تمسک یوم الشورى بخبر الغدیر، وخبر المباهله، وجمیع فضائله ومناقبه، ولم یتمسک ألبته بهذه الآیه فی إثبات إمامته، وذلک یوجب القطع بسقوط قول هؤلاء الروافض لعنهم الله»؛ الرازى الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمى (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج ۱۲ ص ۲۳

[۲] اعلمیت حضرت امیر نسبت به مفسران شیعه، و نیز بحث تقیه، دو مطلب دیگری هستند که به سبب طولانی شدن برهان های ارائه شده توسط فخررازی از طرح آن-ها خودداری شده است. ۳٫هلالى، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏۲ ؛ ص۶۴۴ ۲جلد، الهادى – ایران ؛ قم، چاپ: اول، ۱۴۰۵ق

[۳] طبرى آملى کبیر، محمد بن جریر بن رستم، المسترشد فی إمامه علیّ بن أبی طالب علیه السلام، ص ۲۳۳، ۱جلد، کوشانپور – ایران ؛ قم، چاپ: اول، ۱۴۱۵ ق

[۴] . خصیبى، حسین بن حمدان، الهدایه الکبرى، صص ۱۴۲-۱۴۴، ۱جلد، البلاغ – بیروت، ۱۴۱۹ ق

[۵] . ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبه( للنعمانی)،ص۶۸، ۱جلد، نشر صدوق – تهران، چاپ: اول، ۱۳۹۷ق

[۶] ابن حیون، نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار علیهم السلام،ج۲، ص ۱۶۸، ۳جلد، جامعه مدرسین – قم، چاپ: اول، ۱۴۰۹ ق

[۷] ابن بابویه، محمد بن على، کمال الدین و تمام النعمه،ج۲ ص ۲۷۶، ۲جلد، اسلامیه – تهران، چاپ: دوم، ۱۳۹۵ق

[۸] ابن بابویه، محمد بن على، الخصال، ج۲، ص ۵۸۰، ۲جلد، جامعه مدرسین – قم، چاپ: اول، ۱۳۶۲ش

[۹] طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی (للطوسی)،مجلس یوم الجمعه السادس و العشرین من المحرم سنه سبع و خمسین و أربعمائه ۱جلد، دار الثقافه – قم، چاپ: اول، ۱۴۱۴ق

[۱۰] هو و الحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام المؤدّب واحد، و له ترجمه فی لسان المیزان ج ۲ ص ۲۷۱

[۱۱] قندوزی‌ حنفی‌، حافظ‌ سلیمان‌ بن‌ ابراهیم‌(۱۲۲۰ – ۱۲۹۴ ه‍،) ینابیع الموده لذوی القربى ، ج ۱ ص ۳۴۶ ،باب‌ ۳۸

[۱۲] العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (۸۵۲ هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج ۱۳، ص ۲۰۹، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفه –بیروت؛العینی،بدرالدینابومحمدمحمودبنأحمدالغیتابیالحنفی ( ۸۵۵هـ)،عمدهالقاریشرحصحیحالبخاری،ج ۲۴،ص ۲۸۰،ناشر: دارإحیاءالتراثالعربی–بیروت

.[۱۳] «وهی أعظم فضائله التی استحق بها ان یکون الخلیفه من بعد النبی صلى الله علیه وسلم»؛ آیه غار، برترین فضلیت ابوبکر است که به او شایستگى خلافت بعد از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را مى‌دهد.  العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (۸۵۲هـ)، الإصابه فی تمییز الصحابه، ج ۴، ص ۱۷۲، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۲هـ – ۱۹۹۲م

.[۱۴] «ومن أعظم مناقبه قول الله تعالى إلا تنصروه فقد نصره الله إذ أخرجه الذین کفروا ثانی اثنین إذ هما فی الغار إذ یقول لصحابه لا تحزن إن الله معنا فإن المراد بصاحبه أبو بکر بلا نزاع » یعنی: از برترین مناقب ابوبکر این سخن خداوند است که فرمود: اگر او را یارى نکنید….؛ زیرا مراد از «صاحبه» ابوبکر است، بدون این که کسى در آن اختلاف کرده باشد. مفاتیح الغیب، ذیل آیه ی غار وجه السادس

[۱۵] . «أنه تعالى وصف أبا بکر بکونه صاحباً للرسول وذلک یدل على کمال الفضل. قال الحسین بن فضیل البجلی: من أنکر أن یکون أبو بکر صاحب رسول الله کان کافراً،» یعنی: خدای تعالی ابوبکر را به عنوان مصاحب پیامبر توصیف کرده است و این امر دلالت بر کمال فضل و برتری دارد و حسین بن فضیل بجلی می گوید: هرکس مصاحب بودن ابوبکر با پیامبر را انکار کند، کافر است!»

[۱۶] ابن بابویه، محمد بن على، کمال الدین و تمام النعمه،ج۲ ص ۲۷۶، ۲جلد، اسلامیه – تهران، چاپ: دوم، ۱۳۹۵ق

[۱۷] هلالى، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی ج‏۲ ؛ ص۶۴۴، ۲جلد، الهادى – ایران ؛ قم، چاپ: اول، ۱۴۰۵ق.طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی (للطوسی)،مجلس یوم الجمعه السادس و العشرین من المحرم سنه سبع و خمسین و أربعمائه ۱جلد، دار الثقافه – قم، چاپ: اول، ۱۴۱۴ق

[۱۸] ابن بابویه، محمد بن على، کمال الدین و تمام النعمه، ۲جلد، اسلامیه – تهران، چاپ: دوم، ۱۳۹۵ق

[۱۹] النساء: ۵۹

[۲۰] المائده: ۶۰

[۲۱] التوبه: ۱۶

[۲۲] فی بعض النسخ« والاه کما ذا؟ فقال: والاه کولائى»

[۲۳] ابن بابویه، محمد بن على، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲ ص ۲۷۶، ۲جلد، اسلامیه – تهران، چاپ: دوم، ۱۳۹۵ق

[۲۴] فی بعض النسخ« مما رواه أحمد بن محمّد بن سعید»

[۲۵] قد تقدم الکلام فی عبد الرزاق بن همام، و أمّا معمر بن راشد الأزدیّ مولاهم أبو- عروه البصرى عنونه ابن حجر فی التقریب، و صفی الخزرجی فی تذهیب الکمال و قالا: ثقه ثبت صالح فاضل. و اما أبان و سلیم کانا من المشاهیر تجد ترجمتهما فی جمیع کتب رجال الشیعه، و جل رجال العامّه

[۲۶] لم نعثر فی کتب الرجال على عنوان لهؤلاء الثلاثه

[۲۷] عبد اللّه بن المبارک عنونه ابن حجر فی التهذیب و نقل عن جماعه من الاعلام کونه عالما فقیها عابدا زاهدا شیخا شجاعا کیسا مثبتا ثقه، و قال ابن معین: کان عالما صحیح الحدیث و کانت کتبه التی حدث بها عشرین ألفا أو احدى و عشرین ألفا. و عنونه الخطیب فی ج ۱۰ ص ۱۵۲ من تاریخه و أطال الکلام فی شأنه و قال: کان من الربانیین فی العلم، الموصوفین بالحفظ و من المذکورین بالزهد. لکن عدّ عبد الرزاق من رواته، و لعله غیره

[۲۸] فی بعض النسخ« أن یعلمهم من أمر اللّه بولایته»

[۲۹] زاد فی کتاب سلیم« و انصر من نصره و اخذل من خذله»

[۳۰] فی کتاب سلیم« یا رسول اللّه ولاؤه کما ذا؟ فقال: ولاؤه کولایتى، من کنت أولى به- الخ»

[۳۱]  ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم، الغیبه( للنعمانی)،ص ۶۸، ۱جلد، نشر صدوق – تهران، چاپ: اول، ۱۳۹۷ق

[۳۲] خصیبى، حسین بن حمدان، الهدایه الکبرى،ص ۱۴۴، ۱جلد، البلاغ – بیروت، ۱۴۱۹ ق

[۳۳] الجوینی، ابراهیم‌ بن‌ محمد بن‌ المؤید ‌، فرائد السمطین‌، ج‌۱، باب‌ ۵۸، ص‌۳۱۲