یکی از آرزوهای دیرینه بشر گسترش عدالت به معنای واقعی در سرتاسر گیتی است؛ و این امید و آرزو به شکل نوعی اعتقاد در ادیان الهی تجلی نموده است. در طول تاریخ کسانی که مدّعی تحقق این ایده شدند، طرحها ریختند و چاره ها اندیشیدند، ولی، نتوانستند بشر خسته دل را امیدی بخشند. آری اندیشه ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تنها چراغ فروزانی است که می تواند تاریکی ها و غبار خستگی را از انسان دور کند. روزی که او می آید و حکومت واحد جهانی تشکیل می دهد، انحراف و بی عدالتی ها را محو می سازد و ابرهای خود خواهی و نفاق را کنار می زند تا بشر لذّت و زیبایی زندگی واقعی را در سایه حکومت اهل بیت(علیهم السلام) و پیاده شدن همه احکام الهی با تمام وجود احساس کند.

 

در آستانه این ظهور نورانی، حوادث شگفت انگیزی اتفاق می افتد که یکی از آنها بازگشت گروهی از مؤمنان واقعی برای درک و تماشای عظمت و شوکت جهانی اسلام خواهد بود. البته عده ای از کافران بدطینت نیز در این میان پیش از آخرت به دنیا بر می گردند تا به سزای پاره ای از اعمال ننگین خویش برسند. بازگشت گروهی از مؤمنان خالص و کافران ستمگر به این جهان پیش از قیامت رجعت نامیده می شود.

اعتقاد به رجعت یکی از اعتقادات مسلّم «شیعه » است و سایر مذاهب اسلامی به چنین امری اعتقاد ندارند.

امام صادق علیه السلام در حدیثی، یکی از شرایط ایمان را اعتقاد به رجعت برشمرده و می فرمایند: «مَنْ أَقَرَّ بِسَبْعَهِ أَشْیَاءَ فَهُوَ مُؤْمِنٌ وَ ذَکَرَ مِنْهَا الْإِیمَانَ بِالرَّجْعَهِ [۱]» .

«هر کس به هفت چیز اعتقاد داشته باشد، مؤمن است، و در میان آن هفت چیز ایمان به رجعت را ذکر فرمودند». لازمه چنین سخنی آن است که ایمان کامل زمانی حاصل می شود که علاوه بر اعتقاد به توحید و…، اعتقاد به رجعت نیز وجود داشته باشد. بر این اساس بر هر شیعه ای این اعتقاد ضروری است، از سوی دیگر این امید را در دل خویش زنده نگه می دارد که اگر پیش از ظهور منجی عالم بشریت از دنیا برود خداوند وی را برای نصرت دین خویش و درک لقای آن حضرت، به دنیا بر می گرداند.

 

 

معنای لغوی

الفاظ مختلفی برای بیان این اصل اعتقادی در قرآن مجید و روایات اسلامی به کار رفته است، مانند: رجعت، ایاب، کرّه، ردّ، حشر، که همه در معنای بازگشت مشترکند ولی در میان همه این الفاظ، لفظ رجعت مشهورتر است. رجعت مصدر «مرّه است » و بیانگر «یکبار بازگشت » است، چنانچه در «لسان العرب » آمده است: « الرَّجْعه: المره من الرجوع، رجعت مصدر مره از ماده رجوع است.[۲]» پس واژه رجعت در لغت به معنای «یکبار بازگشت » است.

 

 

معانی اصطلاحی

رجعت همانند بسیاری از واژه ها علاوه بر معنای لغوی، در علوم مختلف در معانی گوناگونی به کار رفته، و با توجه به این معانی است که می توانیم تصویر و شناخت صحیحی از معنای مورد بحث داشته باشیم. لغت نامه دهخدا معانی اصطلاحی مختلفی برای رجعت بر شمرده است، که به اختصار آنها را نقل می کنیم:

 

۱- اصطلاح فقهی: بازگردیدن مرد به سوی زن مطلقه خود در مدت قانونی و شرعی.

 

۲- اصطلاح نجومی: رجعت نزد منجمان و اهل هیأت عبارتست از حرکتی غیر از حرکت کوکب متحیّره به سوی خلاف توالی بروج و آن را رجوع و عکس نیز می نامند.

 

۳- اصطلاح عرفانی: نزد اهل دعوت عبارتست از رجوع و کال و نکال و ملال صاحب اعمال به سبب صدور فعل زشت از افعال، یا متکلم گفتاری سخیف از اقوال[۳].

 

۴- اصطلاح جامعه شناسی: برخی جامعه شناسان به هنگام بحث از قانونمندی جامعه و تاریخ،معتقدند که قوانین تطوّرات تاریخی در همه جوامع مشترک است و تاریخ سه مرحله ربّانی و قهرمانی و انسانی را طی می کند و همیشه این ادوار تکرار می شوند و آنان این حرکت تاریخ را «ادوار و اکوار» و «رجعت » گویند[۴].

 

روشن است که هیچکدام از معانی چهارگانه مذکور مورد بحث ما نیست و آنچه در این تحقیق مورد توجه است اصطلاح کلامی است.

 

۵ – اصطلاح کلامی: شیخ حر عاملی(ره) در بیان تعریف اصطلاحی رجعت می فرماید:

 

«بدان که رجعت در اینجا [کلام] همان حیات و زندگی بعد از مرگ و قبل از قیامت است، و این معنا از لفظ رجعت به ذهن سبقت می جوید، و همین معناست که مورد تصریح علما بوده که از موارد به کارگیری آن و نیز از احادیث استفاده می شود[۵]».

 

این تعریف بیانگر معنای کامل اصطلاحی رجعت نیست، زیرا مجرد زنده شدن بعد از مرگ، قبل از قیامت، نمایانگر معنای اصطلاحی رجعت نیست.

تعریف دیگر، تعریف شیخ مفید (ره) است. که گویای معنای واقعی رجعت بوده و دارای نواقص تعریف نخست نیست. ایشان در تبیین معنای اصطلاحی (کلامی) رجعت چنین می نویسد:

«إنّ الله یرد قوماً من الاموات الی الدنیا فی صورهم التّی کانوا علیها فیعزّ فریقاً و یذلّ فریقاً و المحقیّن من المبطلین و المظلومین منهم من الظالمین و ذلک عند قیام مهدی آل محمد علیهم السلام».

«خداوند گروهی از اموات را به همان صورتی که در گذشته بودند، به دنیا بر می گرداند، و گروهی را عزیز و گروهی دیگر را ذلیل می کند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه و نصرت داده، و مظلومین را بر ظالمین و ستمگران غلبه می دهد، این واقعه هنگام ظهور ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رخ خواهد داد[۶]».

برخی از بزرگان برای اثبات ضرورت رجعت به ادلّه ای عقلی تمسک کرده اند. که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

 

۱- قسر دائم یا اکثرى محال است :

 

تقریر دلیل:

 

الف) روح علاقه اى تام به بدن عنصرى دارد، به جهت ربط ذاتى طبیعى بین قوه روحانى و قوه مادى طبیعى؛ خواه قوه روحانى کلّى باشد، مثل قوه مؤثر کلّى که مجموع عالم طبیعت در نظام اراده او حرکت مى کند و خواه قوه روحانى جزئى، که نظام شخصى طبیعى بدن در تحت نفوذ اوست. و هرگاه توجه نفس ناطقه به بدن طبیعى بعد از مرگ به شکل کامل ترى صورت گیرد، زندگى جدید ممکن است.

 

ب) هرحقیقت را خاصیت و اثرى است که نماینده مقام وجود و مرتبه هستى اوست. خاتمیت همان قوّه تکمیل و تعلیم شخص خاتم نسبت به همه مراتب مختلف بشر است، و خارج نمودن نفوس آنان در کمال علمى و عملى از حدّ قوه به فعلیت محض تا روز قیامت. و مقام امام نیز- که خلافت از مقام منیع نبى است- همین گونه مى باشد.

 

ج) در حکمت به اثبات رسیده که قسر دائم یا اکثرى محال است. قسر در اصطلاح به معناى منع کردن و ممنوع شدن موجودى است از ظهور و بروز اثر طبیعى خود که طبعاً طالب اوست و به حسب فطرتِ وجود الهى روى به او دارد یا در غالب اوقات از آن اثر محروم است. حال اگر بخواهد این قوّه و جوهر همیشه یا در بیشتر اوقات از کمال خود محروم و اثرش در عرصه عالم کبیر نمایان نشود لغو و عبث محض خواهد بود.

نتیجه این که: رجعت به معناى رجوع ارواح و نفوس ناطقه مقدس حضرت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام به بدن هاى عنصرىِ خویش ممکن، بلکه به ضرورت عقل واجب است، زیرا بروز اثر آنان به واسطه وجود موانع در زمان خودشان ممکن نشد، پس باید روزى فرا رسد که نفوس کلیه معلمان الهى به بدن هاى خود توجه نموده و در مقام تعلیم ارواح مردم برآیند.

 

در این جا توجه به یک نکته ضرورى است که «نفس کلى الهى» در نبى و امام داراى دونوع اضافه و علاقه است:

نوع اوّل: علاقه و ارتباط با بدن خود؛

نوع دوّم: علاقه و ارتباط و استیلاى نفس کلى به مجموع عالم کبیر. و در اثر همین ارتباط کلى است که فرموده اند: «آب ها به برکت ما جارى است و درختان به یُمنِ ما برگ دارند و میوه ها مى رسد …» و علاقه دوّم به موت باطل نمى شود.

 

۲- ضرورت تداومِ راه مصلحان :

تقریر دلیل:

الف) هر فردِ مصلحى که در صدد برپایى انقلاب بزرگ فرهنگى- اجتماعى در سطح جامعه بشرى است به جانشینانى نیاز دارد که اصول ترسیمىِ او را تبیین و تطبیق نماید. به همین دلیل بعد از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به امامانى معصوم احتیاج است تا این خلأ جبران شود.

ب) تبیین کننده و تطبیق دهنده شریعت و اصول نهضت باید اشخاصى معصوم باشند؛ همان گونه که خود مؤسس نهضت فرهنگى و صاحب شریعت باید معصوم باشد.

ج) طبق نصوص متواتره نزد شیعه و اهل سنت، امامانِ بعد از پیامبر تا روز قیامت دوازده نفرند، و همه آنان از قریش اند.

د) امام زمان علیه السلام بزرگ ترین قیام کننده جهانى است که با هدف برپایى حکومت عدل توحیدى، قیام کننده به امرى جدید است.

ه) امر جدید احتیاج به اشخاصى دارد که تطبیق دهنده و تبیین کننده و ادامه دهنده آن راهى باشند که شخص قائم علیه السلام به آن حکومت، آورده است.

نتیجه آن که: ضرورت اقتضا مى کند که بعد از امام زمان علیه السلام افرادى معصوم رجعت کنند تا ادامه دهنده راه و مرام آن حضرت و تطبیق دهنده و تبیین کننده آن باشند، خصوصاً بادرنظر گرفتن این نکته که با ظهور آن حضرت عصر جدیدى آغاز خواهد شد.

 

۳- قاعده «حکم الامثال» :

تقریر دلیل :

الف) رجعت در عالم مادى، به طور کلى به معاد، بعث و حیات جدید در روز قیامت شباهت دارد.

ب) معاد ممکن الوقوع است، پس رجعت نیز به دلیل قاعده: «حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد»چنین مى باشد. امورى که مانند یکدیگرند در جایز بودن یا نبودن یکسانند.

نتیجه آن که: رجعت از جنبه عقلى ممکن است[۷]» .

بعضى در مقام ابطال رجعت از راه دلیل عقلى وارد شده و بطور خلاصه گفته اند: (مرگ امرى است که با در نظر گرفتن عنایت پروردگار هرگز بر هیچ زنده اى عارض نمى شود مگر بعد از آنکه آن موجود زنده به حد کمال رسیده باشد، و زندگیش کامل شده، آنچه در قوه داشته به فعلیّت رسیده باشد، و چنین موجودى که تمامى کمالات بالقوّه اش فعلیّت یافته، اگر بعد از مردن به دنیا برگردد، در حقیقت دوباره به حالت قوّه و استعداد برگشته است، و اینکه چیزى که فعلیّت یافته برگردد و بالقوه شود امرى است محال.

 

 

امّا در جواب اینکه : چیزى که از قوّه به فعلیّت در آمده، دیگر محال است بالقوّه شود، مطلبى است صحیح، و لیکن مسأله مورد بحث از این باب نمی باشد، براى اینکه مورد فرض او با مورد فرض ما مختلف است، مورد فرض او کسى است که عمر طبیعى خود را کرده، و به مرگ طبیعى از دنیا رفته باشد، که برگشتن او به دنیا مستلزم آن امر محال است، و امّا مرگ اخترامى (أجل اخترامى که به سبب قواطع اتفاقى پیش مى آید« جان قصد رحیل کرد گفتم که مرو گفتا، چه کنم خانه فرو مى آید.» چون کالبد ضعیف گردید و لاغر و ناتوان به تدریج جوابگوى نیازهاى حیاتى معمول نیست روح از او جدا شده به عالم مجرّدات پرواز مى کند، در این بین هرگاه اتفاقاتى افتاد که تن فرو ریخت تا ناگزیر روح از کالبد جدا مى شود و به موطن خود مى رود مانند حوادث متعددى که مرگ انسان ها را جلو مى اندازد این گونه مرگ ها را اخترامى گویند)[۸]. که عاملى غیر طبیعى از قبیل قتل و یا مرض باعث آن شود برگشتن انسان بعد از چنین مرگى به دنیا مستلزم هیچ محذور و اشکالى نیست، چون ممکن است انسان بعد از آنکه به مرگ غیر طبیعى از دنیا رفته در زمانى دیگر مستعد کمالى شود، که در زمانى غیر از زمان زندگیش موجود و فراهم باشد، و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن کمال را بدست آورد. و یا ممکن است اصل استعدادش مشروط باشد به اینکه مقدارى در برزخ زندگى کرده باشد، چنین کسى بعد از مردن و دیدن برزخ داراى آن استعداد مى شود، و دوباره به دنیا بر مى گردد، که آن کمال را به دست آورد، که در هر یک از این دو فرض مسأله رجعت و برگشتن به دنیا جایز است، و مستلزم محذور محال نیست.

 

 

روایاتى که رجعت را اثبات مى کند هر چند آحاد آن با یکدیگر اختلاف دارند، الا اینکه با همه کثرتش در یک جهت اتحاد دارند، و آن یک جهت این است که سیر نظام دنیوى متوجه به سوى روزى است که در آن روز آیات خدا به تمام معناى ظهور، ظاهر مى شود، روزى که در آن روز دیگر خداى سبحان نافرمانى نمى شود، بلکه به خلوص عبادت مى شود، عبادتى که مشوب و آمیخته با هواى نفس نیست، عبادتى که شیطان و اغوایش هیچ سهمى در آن ندارد، روزى که بعضى از اموات که در خوبى و یا بدى برجسته بودند، یا ولى خدا بودند، و یا دشمن خدا، دوباره به دنیا بر مى گردند تا میان حق و باطل حکم شود. و این معنا به ما مى فهماند روز رجعت خود یکى از مراتب روز قیامت است، هر چند که از نظر ظهور به روز قیامت نمى رسد، چون در روز رجعت باز شرّ و فساد تا اندازه اى امکان دارد، به خلاف روز قیامت که دیگر اثرى از شرّ و فساد نمى ماند و باز به همین جهت روز ظهور مهدى علیه السلام هم معلّق به روز رجعت شده است چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر مى شود، هر چند که باز ظهور حق در آن روز کمتر از ظهور در روز رجعت است.

و از ائمه اهل بیت علیهم السلام نیز روایت شده که فرموده اند: ایام خدا سه روز است، روز ظهور مهدى علیه السلام و روز برگشت، و روز قیامت، و در بعضى از روایات آمده: ایام خدا سه روز است، روز مرگ و روز برگشت و روز قیامت. [۹]

 

 

[روز ظهور مهدى علیه السلام و روز رجعت و روز قیامت مراتب مختلف یک حقیقت هستند]

و این معنا یعنى اتحاد این سه روز بر حسب حقیقت، و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور باعث شده که در تفسیر ائمه علیهم السلام بعضى آیات گاهى به روز قیامت، و گاهى به روز رجعت، و گاهى به روز ظهور مهدى علیه السلام تفسیر شود، و چنین روزى فى نفسه ممکن است، بلکه واقع هم هست، و منکر آن هیچ دلیلى بر نفى آن ندارد.[۱۰]

 

 

امّا فلسفه رجعت

مهمترین سؤالى که در برابر این عقیده مطرح مى شود این است که هدف از رجعت قبل از رستاخیز عمومى انسانها چیست؟

با توجه به آنچه از روایات اسلامى استفاده مى شود این موضوع جنبه همگانى ندارد، بلکه اختصاص به مؤمنان صالح العملى دارد که در یک مرحله عالى از ایمان قرار دارند، و همچنین کفار و طاغیان ستمگرى که در مرحله منحطى از کفر و ظلم قرار دارند، چنین به نظر مى رسد که بازگشت مجدد این دو گروه به زندگى دنیا به منظور تکمیل یک حلقه تکاملى گروه اول و چشیدن کیفر دنیوى گروه دوم است.

به تعبیر دیگر گروهى از مؤمنان خالص که در مسیر تکامل معنوى با موانعی در زندگى خود روبرو شده اند و تکامل آنها ناتمام مانده است حکمت الهى ایجاب مى کند که سیر تکاملى خود را از طریق بازگشت مجدد به این جهان ادامه دهند، شاهد و ناظر حکومت جهانى حق و عدالت باشند و در بناى این حکومت شرکت جویند، چرا که شرکت در تشکیل چنین حکومتى از بزرگترین افتخارات است.

و به عکس گروهى از منافقان و جباران سرسخت علاوه بر کیفر خاص خود در رستاخیز باید مجازاتهایى در این جهان، نظیر آنچه اقوام سرکشى مانند فرعونیان و عاد و ثمود و قوم لوط دیدند ببینند، و تنها راه آن رجعت است.امام صادق علیه السلام در حدیثى مى فرمایند:إنّ الرجعه لیست بعامه، و هى خاصه، لا یرجع الاّ من محض الایمان محضاً، أو محض الشرک محضاً:” رجعت عمومى نیست بلکه جنبه خصوصى دارد، تنها گروهى بازگشت مى کنند که ایمان خالص یا شرک خالص دارند[۱۱]”.

 

 

 

این احتمال نیز وجود دارد که بازگشت این دو گروه در آن مقطع خاص تاریخ بشر به عنوان دو درس بزرگ و دو نشانه مهم از عظمت خدا و مسأله رستاخیز (مبدء و معاد) براى انسانها است، تا با مشاهده آن به اوج تکامل معنوى و ایمان برسند و از هیچ نظر کمبودى نداشته باشند.

آنچه در اینجا گفتیم فشرده اى بود از مباحث مربوط به” رجعت” و براى اطلاع از خصوصیات و جزئیات دیگر باید به کتبى که در این زمینه نوشته شده است مراجعه شود.[۱۲]

 

 

نقش اعتقاد به رجعت در زندگی معتقدان در جامعه امروزی

بدون تردید، همان گونه که «انتظار فرج» عبادتی بس بزرگ است و نقش مهم و به سزایی در پویایی و تحرک جامعه دارد، اعتقاد به رجعت و بازگشت به دنیا در زمان دولت کریمه نیز می تواند نقش مهم و به سزایی در نشاط دینی و امید به حضور در حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام ایفا کند؛ چرا که انسان با دیدن افرادی که تمام عمر خود را در انتظار ظهور حضرت مهدی علیه السلام سپری کرده اند و آن گاه بدون درک ظهور از دنیا می روند، دچار سرخوردگی شده و حتی در مقام انتظار نیز دچار یأس خواهد شد! اما اگر بداند در هنگام ظهور – در صورت دارا بودن شرایط – امکان بازگشت او به دنیا و حضور در محضر آخرین امام را دارد، در امیدواری او نقش بسیاری خواهد داشت.

علاوه بر آنچه ذکر شد، از آنجایی که در روایات آمده یک گروه از رجعت کنندگان کسانی اند که دارای ایمان محض هستند، شخص علاقه مند به درک محضر آخرین حجّت الهی، نهایت تلاش خود را به کار خواهد بست تا به درجات بالای ایمان رسیده و در زمره رجعت کنندگان باشد. همچنین در روایات فراوانی مداومت بر دعاها و انجام کارهایی جهت بازگشت در هنگام حکومت حضرت مهدی علیه السلام، توصیه شده است که خود جنبه عبادی داشته و در تکامل روح انسان بسیار مؤثر است.

 

 

منبع:پرسمان


[۱]. بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۹۲ و ۱۲۱

[۲]. لسان العرب ج ۸، ص: ۱۱۵ ،ابن منظور، ابو الفضل، جمال الدین، محمد بن مکرم ،ناشر: دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع- دار صادر ،تاریخ نشر: ۱۴۱۴ ه‍ ق ،نوبت چاپ: سوم، چاپ: بیروت- لبنان

[۳]. لغت نامه دهخدا حرف راء ص ۲۹۴ و ۲۹۵ علی اکبر دهخدا – چاپ دانشگاه تهران – ۱۳۴۲ تهران

[۴]. برای مطالعه بیشتر به «جامعه و تاریخ » استاد مصباح یزدی، چاپ سازمان تبلیغات اسلامی، ص ۱۴ رجوع شود.

[۵]. حرّ عاملی، محّمد بن حسن، الایقاظ من الهجعه بالبرهان علی الرجعه، چاپ دارالکتب العلمیه، اسماعیلیان – قم ص ۱۴۰ و ۱۴۱.

[۶]. اوائل المقالات ص ۸۹، شیخ مفید، ناشر مکتبه الداوری قم.

[۷]. على اصغر رضوانى ، شیعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج ۲، ص: ۲۶۶-۲۶۴ نشر مشعر،چاپ: تهران ، نوبت چاپ: دوم

[۸]. سجادى، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، نوبت چاپ: اول، تهران، سال چاپ: ۱۳۷۹ ه ش

[۹]. بحار الانوار ج ۵۳ ص ۶۳

[۱۰]. ترجمه المیزان، ج ۲، ص: ۱۶۰_ ۱۶۳

[۱۱]. بحار الانوار جلد ۵۳ صفحه ۳۹

[۱۲]. تفسیر نمونه، ج ۱۵، ص: ۵۶۰-۵۶۲