- ثقلین - http://thaqalain.ir -
آخرین باری که حمید را دیدم بعد از تصرف پل بود و حدود عصر. من مجروح شده بودم و مرا گذاشته بودند آنجا. حمید داشت نیروها را هدایت میکرد که یادش افتاد نماز ظهرش را نخوانده. سریع رفت وضو گرفت آمد جایی قامت بست و نماز خواند که در تیررس بود. هر لحظه امکان داشت فاجعه اتفاق بیفتد؛ و او با طمأنینه و آرامشی نمازش را میخواند که من دردم را فراموش کردم و فقط به او خیره شدم.
حتی وقتی بلندم کردند که ببرندم، برگشته بودم به آرامش نماز خواندن حمید نگاه میکردم.
————————
منبع: کتاب «به مجنون گفتم زنده بمان۱- شهید حمید باکری»- انتشارات روایت فتح، ص ۱۱۳
به نقل از: جمشید نظمی
Article printed from ثقلین: http://thaqalain.ir
URL to article: http://thaqalain.ir/%d8%a2%d8%b1%d8%a7%d9%85%d8%b4%d9%90-%d9%86%d9%85%d8%a7%d8%b2-%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%86/
Click here to print.
تمامی حقوق برای وبسایت ثقلین محفوظ است.