پنجم مرداد سال ۶۷، اطراف دره‌ی شیلر، روی ارتفاعات «کانعمت» درگیری سختی با نیروهای عراقی داشتیم. دشمن چنان عرصه را بر نیروهای ما تنگ کرده بود که نگرانی در چهره‌ی تک تک بچّه‌ها موج می‌زد. بیست و چهار ساعت بود که بی‌وقفه با دشمن درگیر بودیم. از نظر امکانات و تجهیزات هم، وضع مناسبی نداشتیم. در همین گیر و دار که گرفتار هول و ولا بودیم، ناگهان متوجه شدیم که جمیل با یک گردان از نیروهایش به داد ما رسیده‌اند. همین که چشم نیروها به گردان جمیل افتاد، دوباره نفس و روحیه گرفتند و به جان دشمن افتادند. توی همین درگیری ترکش خمپاره به پیشانی جمیل خورده بود و خون زیادی از آن می‌آمد، ولی او دست بردار نبود و بی‌وقفه می‌جنگید. درگیری به غروب کشیده شد، تا این‌که از فرماندهی قرارگاه دستور رسید که نیروها خودشان را به عقب بکشند. موقعی که بچّه‌ها مشغول جابه‌جایی بودند، خودم شاهد بودم که آن شهید بزرگوار، همه‌ی سنگرها را یکی یکی می‌گردد تا مبادا کسی از بچّه‌ها جا مانده باشد. ما وقتی عقب کشیدیم، جمیل آخرین نفری بود که منطقه‌ی درگیری را ترک کرد.


منبع: کتاب «رسم خوبان ۱۵- رفاقت و مردم‌داری»؛ شهید جمیل شهسواری، ص ۹۰ و ۹۱٫